آشنایی با فرزانگان:سید بن طاووس
سید رضی الدین، علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، از نوادگان امام حسن مجتبی و امام سجاد(علیه السلام) در 15 محرم سال 589 هجری در شهر حله به دنیا آمد و سحرگاه دوشنبه 5 ذیقعده سال 664 در بغداد از دنیا رفت و در جوار حرم حضرت امیر المونین(علیه السلام) به خاک سپرده شد.
جد هفتم ایشان، محمد بن اسحاق، که به خاطر زیبایی و ملاحتش به طاووس مشهور شده بود از سادات بزرگوار مدینه محسوب میشد. مادر او نیز دختر ورام بن ابی فراس، از بزرگان علمای امامیه بود. مادر پدرش نیز نوه شیخ طوسی میباشد و به همین خاطر سید گاهی میگوید:"جدی، ورام بن أبی فراس"و گاهی میگوید:"جدی، الشیخ الطوسی". برادرها و برادرزادهها و فرزندان او نیز از علمای بزرگوار شیعه بودهاند.
دوران کودکی
سید بن طاووس دوران کودکی را در زادگاهش حله به سر برد و در دامان پر محبت و معنویت و روحانیت پدر رشد کرد. خود او میفرماید "من از اوان طفولیت در دامن جدم ورام و پدرم که گرایش به سوی خداوند داشتند نشو و نما نموده و تربیت یافتم، در حالی که نزد آنان عزیز بودم. "
سید از استعداد درخشان و نبوغ کم نظیری برخودار بودند لذا علوم آن زمان را در اندک زمانی فرا گرفت و بی نیاز گشت. او خود مینویسد:"وقتی کودک بودم جدم ورام به من گفت: فرزندم هرگاه در اموری که به مصلحت توست وارد شوی به مرتبه پایین آن اکتفا نکن بلکه کوشش کن از متخصصان آن رشته پایینتر نباشی. من دو سال و نیم بیشتر به علم فقه نپرداختم و آنچه دیگران در چند سال فرا میگرفتند من طی یک سال میآموختم. "
مقام علمی
سید بن طاووس از فحول و اعاظم علمی شیعه امامیه میباشد. وی در زمره عالمان دین و شریعت جلالت قدر و اصالت معروف است و در میان فقها و محدثین اثناعشریه در ردیف موثقین ومعتمدین آنها میباشد. او اسلام را با تمام ابعادش شناخته و باور کرده بود و آنگاه با علم و عمل و فعالیتهای وسیع به تبلیغ و گسترش آن میکوشید و حقاً از مدافعان خاندان رسالت بود. او علاوه بر اینکه فقیهی نام آور بود ادیبی گرانقدر و شاعری توانا شمرده میشد، گرچه شهرت اصلی او در زهد و تقوی و عرفان اوست و اکثر تألیفات او در موضوع ادعیه و زیارات میباشد. سید کتابخانه بزرگ و بینظیری داشت که از جدش به ارث برده بود و او به گفته خودش تمام آن کتابها را مطالعه کرده یا درس گرفته بود.
ابن طاووس که از محضر اساتید حله استفاده کافی و لازم را برده بود برای استفاده از علمای دیگر شهرها عزم سفر نمود. او ابتدا به کاظمین رفت. پس از مدتی ازدواج نمود و ساکن بغداد شد. مدت 15 سال در شهر بغداد به تربیت شاگردان و تدریس علوم مختلف پرداخت. وی در بغداد منصب نقابت را پذیرفت و تا پایان عمر خویش در همانجا سکنی گزید. زمانیکه مغولها به بغداد حمله کرده و آن را اشغال نمودند، سید نیز در بغداد بود. رضیالدین مدت سه سال نیز در جوار امام هشتم(علیه السلام) به سر برد. سپس به نجف و کربلا هجرت کرده و در هر کدام حدود سه سال مقیم شد. در این زمان علاوه بر تربیت شاگردان و تدریس علوم مختلف، همّت اصلی خویش را بر سیر و سلوک و کسب معنویات قرار داد.
با اینکه ابن طاووس درعلم فقه متبحر بود، ولی به نظر میرسد چندان علاقهای به این دانش نداشته است، از اینرو در میان تألیفاتش تنها یک اثر فقهی دیده میشود. او خود این بیمیلی را چنین توجیه میکند که:"دیدم اختلاف در فتاوی فقیهان بسیار است، چندان که تشخیص درست و نادرست را دشوار میسازد. از اینرو صلاح خود را در این دیدم که لب فرو بندم و به اجتهاد و فتوی نپردازم."
شاگردان:
شیخ سدید الدین یوسف ابن علی مطهر، پدر علامه حلی، شیخ جمال الدین یوسف بن حاتم شامی، آیة الله علامه حلی جمال الدین حسن یوسف، سید غیاث الدین عبد الکریم بن احمد بن طاووس، شیخ تقی الدین حسن بن داود حلی، شیخ محمد بن احمد بن صالح قسینی، سید احمد ابن محمد علوی، سید نجم الدین محمد ابن موسوی و شیخ محمد ابن بسیر.
آثار:
ابن طاووس از عالمان پرکار بود، چنانکه آثار متنوعی در کلام، اخلاق، رجال، فقه و حدیث از او به جای مانده است، از جمله:
الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، اولین کتاب در ادعیه و آداب سفر و علاج امراض است و قبل از سید هیچ کس کتابی مستقل در این موضوع و به این سبک ننوشته است.
الاقبال لصالح الاعمال، این کتاب شامل اعمال یازده ماه از سال است و اعمال ماه رمضان را نیز به خاطر اهمیت این ماه، در کتابی دیگر تصنیف کرده است.
الطرایف فی معرفة المذاهب الطوایف، سید در این کتاب، خود را یک انسان تازه مسلمان فرض کرده که بعد از مسلمان شدن اختلافاتی بین مسلمانان دیده و فرقههای متعدد مشاهده کرده است، لذا تصمیم به جستجو و تفحص در منابع دینی میگیرد تا حقیقت امر بر او روشن شود. البته در همان ابتدا تصریح میکند که چون شیعیان متهم به غلو و کفر هستند تنها از کتب اهل سنت استفاده خواهد کرد.
اللهوف علی قتلی الطفوف، سید در این کتاب هدفش بیان واقعه عاشورا بوده، بنابراین احادیث را طوری کنار هم چیده که یک جریان منسجم را تشکیل دهد و از ذکر روایات تکراری و روایات متفرق اجتناب کرده تا خواننده کتاب بیشتر احساس کند یک واقعه تاریخی را مطالعه میکند تا یک کتاب روایی را.
المجتنی من الدعاء المجتبی، جناب سید در ابتدای کتاب میفرماید:"من ادعیه لطیفه و مهمات شریفهای یافتم و آنها را به صورت کتابی در آوردم تا همگان بتوانند از آن بهرهمند گردند و نام آن را المجتنی من الدعاء المجتبی گذاشتم."
اسرار الصلوة و انوار الدعوات، فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم، الاصطفاء فی اخبار الملوک والخلفاء، التشریف به تعریف وقت التکلیف، الانابه فی معرفة اسماء کتب الخزانه، اسرار المودعة فی ساعات اللیل والنهار، مهج الدعوات و منهج العبادات، کشف المحجة لثمرة المحجة و الملاحم و الفتن فی ظهور الغایب المنتظر.
مقام معنوی
مرحوم سید به دلیل مبارزات طولانی با نفس و به لطف و عنایت خداوند، به مراتب بالایی از کمال و معرفت نایل شده و کرامات عدیدهای از آن مرد بزرگ صادر گردیده است اگرچه آن مرد الهی همواره درصدد کتمان این مقامات و کرامات بوده است، اما به منظور بیان برخی از واقعیتهای معتبر و به عنوان الگو مواردی را از خود مطرح میکند.
از جمله گفته است که از نعمتهای خداوند برمن معرفت الهی است، به طوری که خطر اشتباه و تاریکی در آن راه ندارد. همچنین در برخی از موارد، کرامات و حالات خوش معنوی را که برایش پیش آمده است، را بیان میکند. کمالات معنوی سید بن طاووس را میتوان مهمترین وجه از شخصیت وی به شمار آورد. البته مهمتر از این، عنایات خاصی که از سوی پروردگار متعال و حضرت ولی عصر(عج) به آن بندهی پاک و وارسته ارزانی شده است.
ایشان در یکی از کتابهای خود خاطرهای از سفر به سامرا را چنین بازگو میکند:"در شب چهارشنبه در سامرا بودم. سحرگاهان صدای آخرین پیشوای معصوم حضرت بقیه الله را شنیدم که برای دوستانش دعا میکرد و میگفت:... پروردگارا! آنها را در روزگاری سرفرازی، سلطنت، چیرگی و دولت ما به زندگی بازگردان."
در جای دیگر و سحری دیگر در سرداب سامرا صدای مولایش را آشکارا شنید که برای پیروانش دعا میکرد و پروردگار را چنین میخواند:"پروردگارا! شیعیان از پرتو نور ما و باقیمانده گل وجود ما آفریده شده اند و گناهان فراوانی به پشتگرمیدوستی و ولایت ما انجام داده اند. پس اگر گناهانشان میان تو و آنها فاصلهای پدید آورده میان آنها را اصلاح کن و گناهانشان را از خمس ما جبران فرما. پروردگارا! آنها را از آتش دور کرده، در بهشت جای ده و همراه دشمنان ما در خشم و عذاب خویش نیفکن."
همچنین مینویسد:"در خواب حضرت امام صادق(علیه السلام) را مشاهده کردم که با هدیهای بس بزرگ به دیدارم شتافته،... ولی گویا من قدر این هدیهاش را نمیدانم و ارزشش را درست نمیشناسم."وقتی نیمه شب فرا رسید جناب سید برای نیایش شبانه برخاست ولی حادثهای شگفت وی را از این توفیق بازداشت، او خود داستان آن شب را چنین نگاشته است:"... برای نماز شب برخاستم... دست دراز کردم و دسته پارچ را گرفتم تا آب بر کف ریخته، وضو گیرم، ولی گویا کسی دهانه ابریق را گرفته، باز گرداند و مانع وضویم شد. با خود گفتم شاید آب نجس است و خداوند میخواهد مرا از به کارگیری آب نجس باز دارد... پس به کسی که آب آورده بود گفتم: ابریق را از کجا پر کردی؟ پاسخ داد: از نهر. گفتم: شاید این نجس باشد، آن را برگردان، پاک کرده، از آب نهر پر کن! پس رفت. آبش را ریخت و در حالی که من صدای پارچ را میشنیدم، آن را شست، دوباره پر کرد و آورد. من دسته ظرف را گرفتم تا وضو سازم ولی گویا کسی دهانه ابریق را گرفته، برگرداند و مرا از وضو بازداشت. من بازگشته، به خواندن برخی از دعاها پرداختم و سپس مانع وضویم میشد. پس دریافتم که این حادثه برای باز داشتنم از نماز شب است با خود گفتم: شاید پروردگار اراده کرده فردا آزمونی و حکمتی بر من جاری کند و نخواسته برای سلامتی و رهایی از بلا دعا کنم. پس نشستم و نشسته به خواب رفتم..."
علامه بحرالعلوم میگوید:"رضیالدین علی، دارای کراماتی بود که برخی از آنها را خودش برای من بیان کرد و پارهای از آنها را پدرم بازگو کرد و من از او شنیدم."
مرحوم علامه مجلسی میگوید:"سید بن طاووس صاحب کرامات و مقاماتی بوده و در اصحابمان عابدتر و اورع از او یافت نمیشود."
در کتاب عمدة المطالب آمده است که آن جناب بر اسم اعظم واقف بود و به هنگام دعا و درخواست حوایج، خدا را با آن نام بزرگ میخواند و از برکات آن، دعایش مستجاب میشد. جناب سید دو پسر داشت که پیوسته به ایشان میگفت:"چندین بار از خدا مسیلت نمودم که آن اسم را به شما بیاموزم ولی از خداوند حکیم اجازه آن کارنیافتم ولی آن اسم در کتابهای من مسطور است و مانند چراغی تابنده در خزانه کتب من پراکنده است شما را به مطالعه آن کتب وصیت میکنم شاید خود بر آن اسم پی ببرید. "
سیاست
در عهد مستنصر خلیفه عباسی، به ایشان پیشنهاد وزارت شد و گفته شد در این مقام هر چه مصلحت میداند انجام دهد. اما سید مثل همیشه از پذیرفتن پیشنهاد سر باز زد، ولی خلیفه بر خواستهاش پافشاری میکرد.
ابن طاووس به مستنصر بالله فرمود:"اگر مراد از وزارت من آن است که چون دیگر وزیران، بی توجه به آیین وحی به هر وسیله ممکن کارهای وزارتی را به فرجام رسانم، پس نیازی به من نیست و وزیران کنونی چنین کرداری انجام میدهند. و اگر مراد آن است که به کتاب خدا و سنت رسولش عمل کنم بیتردید درباریان یعنی بستگان و خدمتگزاران بر آن گردن نمینهند و تحمل نمیکنند، البته آنها تنها نخواهند بود، پادشاهان و بزرگان پیرامون کشور نیز زیر بار نمیروند. علاوه بر این اگر من به دادگری، انصاف و زهد رفتار کنم خواهند گفت علی بن طاووس علوی حسینی میخواهد به جهانیان نشان دهد که اگر خلافت دست آنها بود چنین رفتار میکردند. بیتردید در این کار نوعی انتقاد و سرزنش بر پدرانت، که خلفای پیشین بودند، نهفته است. با این کار، تو ناگزیر کمر به هلاکتم خواهی بست و مرا به بهانههای واهی هلاک خواهی ساخت. اگر قرار است فرجام کارم به سبب اتهامیساختگی به هلاکت انجامد پس اکنون که در پیشگاهت حضور دارم، پیش از آنکه در ظاهر گناهی مرتکب شوم، هر چه میخواهی انجام ده."
تا جایی این درخواست از طرف حاکم عباسی پیش رفت که، مستنصر بالله با او محاجه کرد و گفت:"تو با ما همکاری نمیکنی در حالیکه"سید مرتضی علم الهدی"و"سیدرضی"در حکومت وارد شدند و منصب و مقام پذیرفتند، آیا تو آنها را ستمگر میدانی یا معذور میشماری؟ حتما و بدون تردید آنها را معذور میدانی، پس تو هم مانند آنان معذور خواهی بود، داخل کار شو و مقام بپذیر."که مرحوم سید در جواب او فرمود:"آنان در روزگار آلبویه زندگی میکردند که ملوکی شیعی بودند و در برابر خلفایی که مخالف اعتقادشان بودند قرار داشتند. به این جهت ورود آنها در حکومت با خشنودی و رضای پروردگارشان همراه بود."خلاصه در نهایت مرحوم سید توانست از قبول وزارت سرباز زند.
حتی هنگامی که بغداد از سوی مغولان تهدید میشد، خلیفه از او خواست که به عنوان فرستادۀ او نزد خان مغول برود، ولی از این کار نیز امتناع کرد. از اینرو بدخواهان نزد خلیفه از او بدگویی آغاز کردند و کوشیدند تا بدگمانی او را نسبت به سید برانگیختند، اما او پروا نکرد.
سید به دلیل موقعیت ویژۀ سیاسی و نفوذ کلامی که داشت، به هنگام هجوم مغولان به عراق، تلاش کرد تا در حد امکان از ویرانی و خونریزی بکاهد. وقتی هولاکوخان مغول بر بغداد دست یافت از عالمان دین پرسید که: پادشاه کافرعادل بهتر است یا فرمانروای مسلمان ستمگر؟ عالمان گرد آمدند، ولی ندانستند در پاسخ چه بگویند تا از پیامد آن در امان باشند. سید بن طاووس بیدرنگ بر ورقی نوشت:"پادشاه کافر عادل بهتر است."این پاسخ هولاکوخان را خوش آمد و از اینرو از طریق خواجه نصیرالدین طوسی به سید پیشنهاد کرد تا مقام نقابت علویان را بپذیرد. سید نیز هر چند با اکراه، پذیرفت و کمتر از چهار سال یعنی تا هنگام مرگ، این مقام را برعهده داشت.
برخی بر این باورند که دلیل نپذیرفتن همین منصب به پیشنهاد خلیفۀ عباسی و پذیرفتن آن به فرمان هولاکو، اندیشۀ خاص سیاسی او بوده که فرمانروای کافر دادگر را از فرمانروای مسلمان بیدادگر بهتر میدانست. کسانی نیز پاسخ سید را صرفا مصلحت اندیشانه و برای جلب خاطر خان مغول و حفظ جان و مال مردم دانستهاند.
وفات
علی ابن طاووس صبح روز دوشنبه 5 ذیالقعده سال 664 هجری در بغداد در گذشت و بنا به وصیتی که داشت جنازه او را پیش از دفن به نجف اشرف انتقال دادهاند.
ایشان قبل از مرگ کفن خود را تهیه کرده و در حج لباس احرام خود نموده بود و آن را در کعبه معظمه و روضات مطهره و عراق متبرک و هر روز به آن مینگریست و آن را وسیله شفاعت آن بزرگواران قرار داده بود.
ایشان فرموده بودند:"چون مستحب است انسان در وقت حیات خویش بر کفن خود نظر افکند من نیز کفن خود را بیرون میآورم و بر آن نظر میافکنم."
همچنین جناب سید فرمودهاند:"در اخبار دیدم که جناب محمد بن عثمان از نواب حضرت صاحب الزمان(عج)، قبر خود را در ایام حیات خود محیا کرده بودند، من نیز محل قبر خود را معین کرده و گفتم کسی آن را برای من حفر کند. قبر خود را در جوار جدم و مولایم علی(علیه السلام) قرار دادم در حالی که میهمان و پناهنده و وارد بر آن حضرت هستم به این امید که مانند دیگران مورد لطف و عنایتش قرار بگیرم. همچنین آن قبر را در پایین پای والدین خود قرار دادم تا اینکه خداوند مرا به خفض جناح از برای ایشان امر فرموده و مرا به نیکی و احسان به ایشان توصیه کرده است پس خواستم مادامی که در زیر خاکم، سرم در زیر پای ایشان باشد. "
منابع
گلشن ابرار
مفاخر اسلام
نامه دانشوران
روضات الجنات
امام زمان و سید بن طاووس
دایرة المعارف بزرگ اسلامی
--------------------------------
تحقیق و گردآوری: سیدمحمد ناظمزاده قمی
سایت ابنا