مقدمه:
خدا برای هدایت و رستگاری بشر رسولانی پاک ومنزه را ازجانب خویش ارسال کرد تا مردم با اطاعت ازدستورات و نیز الگو قرار دادن آن ها در زمینه رفتار عملی به نهایت هدف وکمال خود نایل شوند.
طبیعی است این فرستادگان، که ازدرگاه با عظمت وکبریاییت الهی آمده اند خود باید الگوی کامل در عرصه بندگی خدا باشند و اگر این گونه نباشد دیگر ویژگی ممتازی نسبت به بقیه نخواهند داشت و رسالت آن ها مورد بی اعتمادی امت واقع خواهد شد.
بندگی کامل خدا که ظهور آن در عدم انجام گناهان – چه به صورت سهوی و چه به صورت عمدی – و نیز انجام نیکی هاست عصمت نامیده میشود که از دید عقلی لازمه رسالت آن هاست. ما در این مقاله به چند دلیل در اثبات عصمت انبیا و اولیا اشاره میکنیم که بیشتر آن ها از نگاه عقل است اما عقلی که موید آن آیات کریمه قرآن و احادیث اهل البیت است. برای اثبات عصمت چند دلیل وجود دارد:
دلیل اول: انبیا باید مورد توجه و علاقه قلبی افراد قرار گیرند
چون انبیا و اولیا باید مورد علاقه و توجه قلبی افراد قرار گیرند و نیز مردم باید ازروی میل و علاقه و نه از روی اکراه به آن ها ایمان بیاورند باید از هرگونه خطا، اشتباه، گناه، چه سهوًا و چه عمدًا پاک باشند و حتی به حکم عقل از چیزهایی که سبب بیاعتمادی و رویگردانی مردم از آنها میشوند نیز بری باشند. چرا که حکومت انبیا بر قلوب مردم است و آن ها فقط تذکر میدهند. همان گونه که خدا در قرآن کریم خطاب به پیامبرش میفرماید:
((فَذَکِّرْ إنَّما أنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ)) (۱)
ترجمه: ((پس (ای پیامبر) تذکر بده، چرا که تو تذکر دهنده ای و بر ایشان هم سلطه ای نداری.))
باید مردم از ته دل و نیز از روی اختیار و آزادی، پیامبران را پذیرفته و از دستورات آن ها اطاعت کنند. به همین دلیل باید خدا اسباب تنفر را که شامل زشتی ظاهر و یا بدخویی ویا انواع مسایلی که سبب انزجار مردم از آن ها میشود را برطرف کند و اگر هرگونه کاستی و نقص، چه در بدن مثل قبح و زشتی و چه در روح مثل افعال زشت و گناهان و حتی سهو و نسیان در آن ها باشد نقض غرض شده و دیگر پیامبر بر مردم مبعوث نیست.
خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبرش میفرماید:
((إنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ)) (۲)
ترجمه: ((همانا تو بر اخلاق بسیار ستودنی هستی.))
که نشان از اخلاق وارسته الهی است و خدا آن را بزرگ شمرده و دلیل زیبایی باطن و روح پیامبر و در نتیجه اسباب تمایل مردم به سوی او است. یا این که فرموده است:
((فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ)) (۳)
ترجمه: ((پس به [برکتِ] رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کار [ها] با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست میدارد.))
که نفی قبح و زشتی را از پیامبر خویش بیان میدارد. یا این که میفرماید:
((إنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا)) (۴)
ترجمه: ((خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل البیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.))
که هر گونه رجس، آلودگی و پلیدی را از پیامبر و اهل بیت او نفی می کند.
در کتاب قصههای قرآن تألیف عالم بزرگ سید نعمت الله جزائری در فصل مربوط به حضرت ایوب(علیه السلام) آمده است که امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
((برخلاف آنچه گفته میشود، ایوب با وجود آن که بیمار بود از او هیچ بوی بدی به مشام نرسید و چهرهاش به زشتی نگرایید و هیچ گونه چرک و خونی از بدن او خارج نشد و هیچ کس نبود که همنشینی با او را زشت بداند چرا که چنین خصوصیاتی هرگز بر پیامبر خدا عارض نخواهد شد بلکه اجتناب مردم از مجالست با او صرفًا به خاطر تنگدستی و ناتوانی ظاهری وی بود اما مردم نمیدانستند که ثروت واقعی و گنجینة الهی در اختیار اوست.))
طرح یک سوال:
اگر گفته شود که ما به دانشمندان علوم طبیعی با توجه به این که خطا کار هستند و عصمت ندارند اعتماد داریم و لزومی ندارد انبیا معصوم باشند تا به آنها اعتماد کنیم؟
در پاسخ میگوییم:
الف: اعتماد در اینجا به معنی ایمان است که هرگز آمیخته به شک نیست!
ما هیچ وقت اعتمادی را که نسبت به انبیا داشته ایم نسبت به دانشندان علوم طبیعی نداشته ایم. زیرا باید از انبیا بدون چون و چرا اطاعت کرد ولی از دانشمندان علوم طبیعی چنین تبعیتی نداریم. هنگامی که میگوییم فقدان عصمت موجب بی اعتمادی مردم میشود منظور اعتمادی است که در خور شأن فرستاده الهی است تا اگر از غیب سخنی به میان آورد مردم ایمان آورده و اعتماد کنند و مسلم وقطعی است که چنین اعتمادی را هیچگاه نسبت به یک دانشمند علوم طبیعی نداشته ایم.
ب: ازطرفی چون تیوریهای دانشمندان بر مبنای استلالهای فکری است میپذیریم و بدون استدلال هرگزنپذیرفته ایم!
و هر گاه که از یک دانشمند علوم طبیعی به بزرگی یاد کرده و ازاو در برخی جهات پیروی میکنیم به این دلیل است که وی به نتیجه ای دست یافته که مبنای آن مستند به قوانین عقل بشری است و او درزمینه تحقیق در حوزه خویش از دیگران جلوتر رفته و برای ما آن مطلب را بیشتر باز کرده است که اگر ما هم قبول میکنیم به این دلیل است که با اصول عقل تجربی بشر سازگاری دارد وبه همین دلیل نیزباعث شده که در خیلی از جاهای دیگر نیز کهما حوصله تحقیق نداشته ایم از او قبول کنیم.
پس ما طبق عقل خودمان با اوبرخورد کرده و اگر با اصول فکر خودمان مطابقت داشت قبول میکنیم نه آنکه اطاعت محض کنیم و دیگر آن که در خیلی از جاها هم که قبول میکنیم باز هم اعتماد کامل نداریم و این چیزی است که در برخورد با انبیا ومسئله ایمان به آن ها دقیقا خلاف آن باید باشد.
دلیل دوم: موجب نقض فلسفه هدایت و نقض پیروی مردم از رسولان الهی میشود
پیامبر باید معصوم از گناه باشد و اگر گناهکار باشد موجب نقض گفتار و منظور خداوند متعال است. چراکه خداوند از یک طرف بندگان را به دوری از گناه و انجام کار خیر امر میکند و از یک طرف به تبعیت از پیامبران! حال اگر پیامبران گناه کنند مردم نیز از گناه آن ها باید اطاعت کنند که تناقض است. خدا در بسیاری از آیات قرآن این مهم را به مردم امر کرده است. او میفرماید:
((وَ أقیموُا الصَّلوهَ وَ آتوُا الزَّکوهَ وَ أطیعوُا الرَّسوُلَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَموُنَ)) (۵)
ترجمه: ((و نماز را برپا کنید و زکات را بدهید و پیامبر [خدا] را فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید.))
و یا میفرماید:
((أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)) (۶)
ترجمه: ((آیا ترسیدید که پیش از گفتگوی محرمانه خود صدقههایی تقدیم دارید؟ و چون نکردید و خدا [هم] بر شما بخشود، پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و از خدا و پیامبر او فرمان برید، و خدا به آنچه میکنید آگاه است.))
و باید دانست که مردم موظف به اطاعت از پیامبر در افعال و گفتار او هستند و خیلی از اوقات ممکن است پیامبر دستوری را با عمل خویش به مردم امر کند. خدا در قرآن کریم میفرماید:
((لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا)) (۷)
ترجمه: ((قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.))
پس اگر پیامبر مرتکب گناه شود و یا به خطا افتد، به موجب آن اطاعت از وی واجب و مردم نیز گناهکار میشوند و در خطا میافتند و این در حالی است که خداوند در قرآن خطاب به پیامبرش - و در حقیقت همه مردم - میفرماید:
((فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورًا)) (۸)
ترجمه: ((پس در برابر فرمان پروردگارت شکیبایی کن، و از آنان گناهکار یا ناسپاسگزار را فرمان مَبَر.))
پس اگر از پیامبر گناهی صادر شود یا مردم باید او را تایید کرده، از وی پیروی کنند و یا باید از او بیزاری جسته و او را ترک کنند. بنابراین، اگر پیامبر خطا کند و مدتی در این حال بماند، تکلیف مردم چیست؟ که در حالت اول و در صورت تایید خطای پیامبر، مردم معصیت کردهاند زیرا فعل حرامی را تایید کردهاند و در حالت دوم که باید از پیامبران بیزاری جویند، امر خدا را زیر پا گذاشته و به طریقی دیگر معصیت کردهاند.
دلیل سوم: پیروی ازغیر معصوم پیروی از انسان غافل است
اگر پیامبران ازگناه بری نباشند مصداق کسانی خواهند بود که خدا در قرآن، آن ها را انسانهایی غافل معرفی کرده است. چرا که انسان در لحظه انجام گناه قطعا ازخدا غافل میشود. خدا درباره اینان میفرماید:
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا
وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا (۹)
و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند [و] خشنودی او را میخواهند، شکیبایی پیشه کن، و دو دیدهات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی، و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیادهروی است، اطاعت مکن.
پس رسولان الهی که اطاعتشان بر ما واجب است هرگز نمیتوانند مصداق کسانی باشند که قلبشان ازیاد خدا غافل شده است.
دلیل چهارم: رسولان الهی نمیتوانند فاسق باشند چون شاهد بر اعمال مردم هستند
فاسق بودن وشاهد بودن در قرآن دو نقطه مقابل هم هستند. خدا در قرآن درباره انسانهای فاسق میفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ(۱۰)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی کنید، مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و [بعد،] از آنچه کردهاید پشیمان شوید
یعنی فاسق هرگز نمیتواند شاهد باشد و اگر خبری آورد نباید بلافاصله پذیرفت بلکه باید تامل کرد و از صحت آن تحقیق کرد. حال هر کس که گناه مرتکب شود لااقل در لحظه انجام گناه فاسق است. پس اگر پیامبران و اولیای خدا گناهی مرتکب شوند به اندازه درجه آن گناه فاسق شدهاند و به همان میزان نمیتوانند شاهد باشند و این در حالی است که خدا در قرآن کریم خطاب به رسول اکرم میفرماید:
إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا (۱۱)
ما تو را [به سِمَتِ] گواه و بشارتگر و هشداردهندهای فرستادیم.
خدا آن ها را به عنوان شاهد - بر خلقت و اعمال مردم - معرفی میکند که دامنه این شهود تمام افعال مخلوقات را دربرمی گیرد و این مطلب عدم فسق آن ها و در حقیقت عدم انجام گناهان را ثابت میکند.
دلیل پنجم: جری شدن مردم در انجام معصیت و ریخته شدن قبح گناهان
یک گناه از پیامبر اگر چه به طور سهو باشد موجب جریشدن مردم در انجام معصیت میشود و شدت قبح آن عمل در نظر مردم فرو میریزد. همه ما میدانیم که ویژگی بشر این است که هنگام مواخذه ازخطاهایش به هر دست آویزی متوسل میشود. اگر رسولان الهی گناهکار باشند در روزقیامت خدا هیچ کس را نمیتواند مواخذه کند زیرا انسان با دیدن جهنم بلافاصله خواهد گفت رسولان هم مانند ما این گناهان را انجام داده اند.
به خاطر همین مطلب است که خدا با رسولان خود به نحو دیگری برخورد میکند. خدا اگربه مومنین وعده غفران گناهان میدهد اما نسبت به رسول خود میفرماید:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ۴۴لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ۴۵ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ (۱۲)
و اگر [او] پارهای گفتهها بر ما بسته بود،دست راستش را سخت میگرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره میکردیم
که حکایت ازجایگاه والای آنها در عرصه هدایتگری و نیز الگو بودن آن هاست. چرا که اگر رسول خطا کند دیگر ازانسانهای عادی نمیشود توقع داشت که گناه نکنند و دیگر وعده جهنم برای فرد گنهکار خیلی سخت و سنگین به نظر میرسید.
دلیل ششم: انجام معصیت تسلط شیطان بر آدمی است
گناه که همان اغوای شیطان است هرگز شامل حال پیامبران و رسولان الهی نمیشود. چرا که آن ها بندگان مخلص خدا هستند که شیطان را بر آنها راهی نیست. قرآن کریم از زبان ابلیس میفرماید که اوبه خداوند عرضه داشت:
((قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ)) (۱۳)
ترجمه: ((شیطان] گفت: «پس به عزّت تو سوگند که همگی را جدّا از راه به در میبرم، مگر آن بندگانی که پاک شده تو هستند.))
پیامبران به اجماع مسلمین از فرقه مومنین و بلکه بهترین و والاترین آن ها هستند و مومنین تابع ابلیس نیستند. خدا در قرآن میفرماید:
((وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ)) (۱۴)
ترجمه: ((و قطعاً شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت. و جز گروهی از مؤمنان، [بقیه] از او پیروی کردند.))
حتما طبق این آیه انبیا همان مومنینی هستند که زیر دست ابلیس قرار نمیگیرند و ازاو پیروی نمیکنند.
معصیت کار لااقل در هنگام انجام معصیت جزی حزب شیطان است اگر چه بعد از آن توبه کند.
اما میبینیم که حزب شیطان در قرآن کریم زیانکاران هستند. خدا میفرماید:
اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَیِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ(۱۵)
شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است آنان حزب شیطانند. آگاه باش که حزب شیطان همان زیانکارانند
پس اگر ابلیس را راه تسلطی بر انبیا باشد آن ها در زمره حزب شیطان قرار میگیرند و اززیانکاران خواهند بود و این در حالی است که آنها آمدهاند تا مردم را از حزب شیطان بیرون و از خسران نجات دهند.
دلیل هفتم: رسولان الهی برتر از ملایکه هستند و ملایکه خود معصوم هستند پس انبیا حتما باید معصوم باشند
به دلایل قطعی و مختلف، پیامبر خدا از ملک و فرشته افضل است و به طور کلی انبیا از ملایکه افضل هستند. خدا در قرآن درباره این برتری میفرماید:
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ(۱۶)
به یقین، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است
انبیا علی العالمین مبعوث شدهاند یعنی فرستاده ازجانب خدا بر همه عوالم. به عبارت دیگر مبعوث بر همه خلایق!
اگر چه در آیه بالا برتری آل ابراهیم بر آل عمران و یا مقایسه برتری انبیای مذکور با یکدیگر بیان نشده اما برتری همه این ها بر خلایق که ملایک نیزجزء آن ها هستند ذکر شده که در اثبات عصمت حضرت آدم وحضرت نوح وآل ابراهیم و آل عمران کافی است.
البته بیان این مطلب نیزخالی از لطف نیست که اهل بیت پیامبر خاتم به طور خاص، همان آل ابراهیم هستند که افضلیت آن ها بر ملایکه و در نتیجه عصمت آن ها نیز در این آیه بیان شده است.
خدا در قرآن کریم به طور خاص نسبت به رسول گرامی اسلام نیز میفرماید:
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ(۱۷)
تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم
پس رسول گرامی اسلام رحمه للعالمین مبعوث شده است. در این عبارت قرآنی جمع محلی به الف ولام افاده عموم کرده و در نتیجه پیامبر بر همه (عالمها)خلقت و بر ملایک و فرشتگان و.. مبعوث است و چون از ملایک خطا و گناه و حتی سهو نیز سر نمیزند به طریق اولیتر پیامبری که بر آنها نیز مبعوث شده و آن ها را میخواهد به کمالات بالاتر برساند، حداقل این است که گناه و سهو ونسیان نداشته باشد.
دلیل هشتم: خدا انسان ظالم را رسول خود ویا امام مردم قرار نمیدهد
آنچه مسلم است هر گناهی که از انسان سر بزند نوعی ظلم محسوب میشود و اقسام ظلم عبارتند از: ۱- ظلم در حق نفس خویش ۲- ظلم در حق دیگران ۳- ظلم در حق خداوند
این ها اقسام ظلم هستند که همه گناهان را شامل میشوند چه کوچک و چه بزرگ و لازمه داشتن امامت فقدان انواع ظلم است که این همان معنای عصمت از گناه است. خدا در این باره در قرآن میفرماید:
وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ(۱۸)
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشوای مردم قرار دادم.» [ابراهیم] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پیمان من به ستمگران نمیرسد
پس عهد(امامت) خدا به گنهکاران نمیرسد و این در حقیقت اثبات ضمنی عصمت رسولان و امامان است چرا که آن ها تنها کسانی هستند که هیچ نوع ظلمی نمیکنند وگناهی انجام نمیدهند.
دلایل مرتکب نشدن سهو و نسیان:
سه دلیل آخر ازدلایل اثبات عصمت را به اثبات عصمت ازسهوونسیان اختصاص میدهیمکه در پایین ذکر میشود.
دلیل نهم: اگر فرستاده الهی مرتکب سهو یا نسیان شود محتاج به نصیحت مردم و امر و نهی آنها میشود
اگر فرستاده خدا به صورت غیر عمد گناه کند ویا فراموش کند و در اثر فراموشی خلاف دستورات الهی فعلی انجام دهد محتاج به نصیحت دیگران میشود و مردمی که در آن لحظه حواسشان جمع است باید آنها را نهی از منکر کنند. این در حالی است که رسولان الهی باید دیگران را نصیحت کنند و به اصطلاح واعظ غیر متعظ میشوند یعنی نصیحت کنندهای که خود ازقبل نصیحت نشده و تربیت نشده است.
دلیل دهم: تضاد قول نبی با فعل و یا تقریرش
فعل نبی مانند قول و تقریرش حجت است. چرا که خدا او را الگوی هدایت قرار داده است. خدا در این باره میفرماید:
لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا(۱۹)
قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند
بنابراین اگر از نبی یک معصیت، کبیره و یا صغیره صادر شود، چون الگو و نمونه است مردم باید از او پیروی کنند و این باعث تحیر خلق میشود. چرا که قول نبی بر ترک گناه است در حالی که فعل او امر به گناه است!
دلیل یازدهم: گناه سهو در افرادی که الگوی بشر هستند جبران ناپذیر است
از پیامبر به هیچ وجه سهو و نسیان سر نمیزند! چرا که اگر بپذیریم پیامبر کار سهو انجام میدهد باید هر فعل سهوی را نسبت به او قایل شویم و میدانیم که بعضی از افعال سهو جبران ناپذیرند.
به عنوان مثال خطا در یک حکم ممکن است عدهای بیگناه را به کشتن دهد که پیامبر از این گونه کارها بری است.
اگر هم بخواهیم یک دسته سهو و نسیانهای خاص به اونسبت دهیم باید بر اساس آیات و اخبار محکم آن را اثبات کنیم که ازمتون دینی چنین چیزی استخراج نمیشود.
دلیل دوازدهم: گناه سهو و فراموشی، سلب توفیق الهی است
خطا و سهو زمانی از کسی سر میزند که توفیق الهی از او سلب شود و خدا زمینه را برای انجام فعل خیر و یا قرار نگرفتن در محل اشتباه برای آن فرد فراهم نکرده باشد. در حالی که خدا نسبت به رسول خود میفرماید:
إِلاَّ رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیرًا (۲۰)
مگر رحمتی از جانب پروردگارت [به تو برسد]، زیرا فضل او بر تو همواره بسیار است
و نیز میفرماید:
وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّآیِفَةٌ مُّنْهُمْ أَن یُضِلُّوکَ وَمَا یُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِن شَیْءٍ وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا(۲۱)
و اگر فضل خدا و رحمت او بر تو نبود، طایفهای از ایشان آهنگِ آن داشتند که تو را از راه به در کنند، و [لی] جز خودشان [کسی] را گمراه نمیسازند، و هیچ گونه زیانی به تو نمیرسانند. و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمیدانستی به تو آموخت، و تفضّل خدا بر تو همواره بزرگ بود
فضل خداوند بر پیامبر، بسیار عظیم و بزرگ است و باید دانست زمانی که ما میگوییم فضل و رحمت خدا عظیم و بزرگ است خیلی تفاوت دارد با زمانی که خود خدا این مطلب را میفرماید. که در مورد اول، از دیدگاه ما و به نسبت ما است و در مورد دوم خداوند خود میفرماید فضل و رحمت من بر پیامبر بسیار عظیم و بزرگ است که تفاوت آن آشکار است.
پس با توجه به فضل عظیم خدا بر پیامبر، همیشه توفیق الهی شامل حال او شده و به این ترتیب از قرار گرفتن در محل خطا و سهو در امان میماند که برای جانشینان آن حضرت نیز همین مطلب ثابت است.
پینوشتها:
۱-الغاشیه ۲۱ و ۲۲
۲- القلم ۴
۳-الآل عمران ۱۵۹
۴-الاحزاب ۳۳
۵- النور ۵۶
۶-المجادله ۱۳
۷- الاحزاب ۲۱
۸- الانسان ۲۴
۹- الکهف ۲۸
۱۰-الحجرات ۶
۱۱-الفتح ۸
۱۲-الحاقه ۴۶-۴۴
۱۳- ص ۸۲ و ۸۳
۱۴- سبا ۲۰
۱۵-المجادله ۱۹
۱۶- آل عمران ۳۳
۱۷- الانبیا ۱۰۷
۱۸-البقره ۱۲۴
۱۹- الاحزاب ۲۱
۲۰- الاسراء ۸۷
۲۱-النساء
/
ارسال شده توسط "ققنوس"