دعوی تحریف مفهوم امامت (بهزاد حمیدیه)
قسمت دوم
بیان شد که دکتر محسن کدیور در سخنرانی ماه محرم خویش، با موضوع “مسائل معرفتی اسلام حسینی”، مدعی آن شدهاند که مفهوم امامت از صدر اسلام تاکنون دچار تحریفات جدی شده است و باید این تحریفات را زدود.(۱) امامت، به اعتقاد دکتر کدیور، در اصل با شاخصهایی “ناظر به هدایت به راه خدا، اقامه دین و حقوق مردم”، معرفی میشد و تاکید ائمه بر “نوعی افضلیت علمی، بصیرت، تهذیب، پاکی نفس و عقل درایتی در مقابل عقل روایتی” بوده است، اما به مرور از قرن سوم و چهارم به بعد، دچار خصوصیت تقدیسی “عصمت، علم غیب، نصب الهی و نص از جانب پیامبر”، اهمیت و تاکید یافته، شرط امامت شدند. مهم دراین میان آن است که ادله ایشان را بنگریم.
بررسی ادله دکتر کدیور
جناب دکتر محسن کدیور، با رجوع به نخستین دوران ظهور مفهوم امامت و برداشتی که در آن زمان از مفهوم مزبور وجود داشته است تلاش نمودهاند از این طریق که شاید بتوان آن را متد پدیدار شناسانه دانست، مفهوم امامت را تنقیح نمایند. ایشان میگویند: “این مفاهیم [ عصمت، نصب الهی، نص پیامبر و علم غیب] در قرون اولیه از زبان امامان کمتر گفته شده است و شیعیان اصیل از قبیل سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، کمیل، مالک اشتر، ابوبصیر، زراره و محمد بن مسلم و... آنان را این گونه که متکلمان رسمی معرفی میکنند نشناخته بودند”.
اولا باید دقت داشت که قید “کمتر” اشاره بدان دارد که مفاهیم مزبور از زبان ائمه علیهمالسلام به عنوان صفات امام معرفی شده بودند، هر چند کمتر از خصوصیاتی که دکتر کدیور ذکر کردهاند و این غیر از آن نتیجهای است که ایشان به دنبال آن هستند و شرح و نقد آن بعدا خواهد آمد. ثانیا برای اثبات این ادعا، جناب دکتر کدیور نیاز بدان دارند که درصد مجموع روایاتی که از چهار خصوصیت عصمت و... سخن میگویند را مشخص نموده و آن را با درصد روایاتی که امام را به “هدایت به راه خدا، اقامه دین و حقوق مردم، افضلیت علمی، بصیرت، تهذیب، پاکی نفس و عقل درایتی در مقابل عقل روایتی” معرفی میکنند، مقایسه نمایند. دو نکته حایز اهمیت در اینجا قابل اشاره است: یکی آنکه روایات دسته دوم تعارض با روایات دسته اول ندارند، چرا که پاکی نفس، نافی عصمت یا افضلیت علمی، نافی علم غیب نیست، مگر آنکه در روایات دسته دوم، تصریح بدان شده باشد که عصمت و علم غیب و نصب الهی، شرط امامت نبوده و صرف افضلیت علمی و مانند آن شرط امامت است. جناب دکتر کدیور چنانکه بعد از این بیان خواهیم کرد، به کلام امیرالمومنین علیهالسلام در خطبه شقشقیه اشاره کردهاند که در آنجا ایشان خود را تحت عنوان “علماء” و یکی از آنان گنجاندهاند، اما پر واضح است که این بیان، به عدم برخورداری امام از عصمت و علم غیب یا حتی عدم اهمیت و شرطیت این امور برای امام، اشارت ندارد، کما اینکه عبد بودن پیامبران و بیان “انی عبدالله” (سوره مریم/ ۳۰)، نافی اهمیت خصوصیات و ویژگیهای فراانسانی نظیر “و سخرنا مع داوود الجبال یسبحن و الطیر” و “لسلیمان الریح عاصفه تجری بامره” (سوره انبیاء / ۷۹ و ۸۱) نیست. دومین نکته آن است که آیات قرآنی، نظیر آیه تطهیر که به عصمت ائمه اشاره میکند، آیه ولایت که حاکی از لازم الاتباع بودن فرامین ائمه است و نیز احادیث مشهور و متداول صدر اسلام همچون حدیث ثقلین که متفق فریقین است، حدیث غدیر که بر نصب الهی امیرالمومنین علیهالسلام دلالت دارد و نیز احادیث دال بر حصر ائمه در ۱۲ فرد، همه و همه میرسانند که درک شیعیان اصیلی نظیر سلمان و مالک اشتر از امامت، فاقد عناصر عصمت، نصب الهی و مانند آن نبوده است و در نظر آنان، این عناصر، شرط امامت بودهاند نه اوصافی احیانا کم رنگ و بیاهمیت و حاشیهای. شیخ مفید، در نیمه دوم قرن چهارم، عصمت ائمه علیهمالسلام را مورد اتفاق همه امامیه جز تعدادی بسیار اندک میشمارد: “ان الائمه القایمین مقام الانبیا فی تنفیذ الاحکام و اقامه الحدود و حفظالشرایع و تادیب الانام معصومون کعصمه الانبیاء... و علی هذا مذهب سایر الامامیه الا من شذمنهم”.(۲) در این عبارت روشن میشود که معنایی کاملا ویژه از “امام” در نظر امامیه بوده است (تنفیذالاحکام و...) که جز با نص الهی و عصمت قابل جمع نبوده است. به عبارت دیگر، خصوصیاتی نظیر نص الهی و عصمت جزو عرضیات لازم امامت در نظر امامیه بوده است، چه اینکه امام با تعریف فوق (خصوصا با ویژگی حفظ شریعت)، نمیتواند با نظر مردم که خود از علم تام نسبت به شریعت برخوردار نیستند تعیین شود و نیز امام بدون عصمت، نمیتواند حافظ شریعت باشد.
چگونه میتوان پذیرفت که امامیه، در دو سده اول اسلام، امام را به نص و عصمت نمیشناختهاند و سپس در تحولی شگرف و سریع، همه آنان تغییر عقیده دادهاند و حدود صد و پنجاه سال بعد (یعنی در نیمه دوم قرن چهارم) شیخ مفید از نظریه آنان (امامیان سده اول و دوم)، حتی اطلاع و خبری هم نداشته است و دعوی اجماع امامیه در عصمت ائمه نموده است؟!
ثالثا جناب محسن کدیور، باید با ذکر مستند کلماتی از سلمان، ابوذر و...، نوع درک آنان از امام را تبیین کنند و نقاط اختلاف آن درک خاص با درک متکلمان را مشخص سازند. جالب آن است که جناب محسن کدیور، خود، به عدم دسترسی به آثار به جای مانده از قرن اول و دوم اشاره کردهاند: “متاسفانه اکثر یا تمام کتابهایی که ما در دست داریم مربوط به بعد از سیطره این جریان است از قرن اول و دوم، تقریبا مکتوبی به جا نمانده است”، حال از ایشان باید پرسید که چگونه به قطعیت درباره درک خاص و متفاوت سلمان و ابوذر دست یافتهاند؟!
“دلیل گونه” دیگر جناب دکتر کدیور در اثبات تحول تحریفی مفهوم امامت، استناد به سخنان خود ائمه علیهمالسلام است. ایشان میگویند: “تاکید امام علی و متون معتبر باقی مانده از امامان، همواره بر بشری بودن آنها است... اما یاد نداریم که سیدالشهدا امام علی و دیگر ائمه برای معرفی خود بر جنبههای فرابشری، استناد کنند. کافی است به نهجالبلاغه، خطبههای امام حسین، ادعیه صحیفه سجادیه و سایر متون معتبر دینی مراجعه کنید.”
ایشان یاد ندارند، لذا شایسته است به یادشان آورده شود که در خطبه ۱۸۹ نهجالبلاغه که ایشان نیز آن را متن معتبر دینی میشمارند. با عبارت زیر مواجهیم: “سلونی قبل ان تفقدونی فانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض”. آیا چنین خصوصیتی، فرابشری نبوده، موجب تحیر و محط انکار عقلانیت مدرن نیست!؟ به نظر میرسد تلاش بلیغ جناب دکتر کدیور در پاک کردن شریعت و مبحث امامت از خصوصیات به اصطلاح “فرابشری” که عقل مدرن از پذیرش آنها اباء دارد و احیانا خرافهاشان میخواند به جایی نمیرسد و ثمرهای به دست نمیدهد.
قلت کمی نصوص دال بر خصوصیات چهار گانه مورد اشاره دکتر کدیور در نهجالبلاغه و صحیفه مبارکه سجادیه، قابل انکار نیست، اما از یک سوی سخنان مبارک امیرالمومنین و دیگر ائمه علیهمالسلام بسیار بیش از این دو کتاب، در منابع دیگر جمعآوری شده است و از سوی دیگر، چرا جهات سیاسی (خفقان شدید علیه تشیع و ائمه علیهمالسلام)، فرهنگی (ضعف فکری مردم زمان از درک حقیقت عالیه امام و نیز غلبه تفکر اهل عامه در جامعه) و جهات دیگر تاریخی را مد نظر نگرفته (خصوصا با این موید که هر چه به ائمه متاخرتر خصوصا امامین باقر و صادق و ائمه بعدی علیهمالسلام نزدیک میشویم با کمیت بیشتری از نصوص مربوط به خصوصیات به اصطلاح فرابشری ائمه مواجه میشویم و این میتواند نشان از تعلیم تدریجی حقیقت “امام” به شیعیان داشته باشد)، علت، بیاهمیتی خصوصیات مزبور در نزد ائمه علیهمالسلام قلمداد میشود؟!
به راستی جای این پرسش منطقا هست که اگر صفات به اصطلاح فرابشری مزبور برای ائمه ثابتند، اهمیت و جایگاه آن صفات را میتوان صرفا با کمیت ذکر آنها در روایات ائمه تعیین نمود؟!
پاورقیها:
۱-روزنامه شرق، شمارههای ۷۱۳ و ۷۱۴، یکشنبه و دوشنبه ۱۵ و ۱۴/۱۲/۱۳۸۴، ص ۱۸
۲-شیخ مفید، / اوایل فی المذاهب والمختارات، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۲، ص ۱۹
/