خیانت در گزارش تاریخ
اخیرا در مقاله ای دیدم که نویسنده با عنوان کردن بعضی از فرمایشهای ائمه (علیهم السلام) و برداشتهای واژگون از بعضی حوادث تاریخی به شکل ناجوانمردانه نتیجه گیری کرده است.
شرحی که برای این نتیجه گیری میتوان داشت یکی اینست که مخالفین رسول خدا و اوصیاء ایشان بدلیل آنکه نمیتوانند با استفاده از کلمات پیامبر و ائمه علیهم السلام که در تاریخ مسلم و قطعی به ثبت رسیده به مقصود خود برسند چاره را در آن دیده اند که:
اول: شخصیت پیامبر و ائمه را خدشه دار سازند تا نوعی هماهنگی میان حاکمان مخدوش خویش و این بزرگواران بر قرار سازند. این رویه ایست که در طول تاریخ اسلام در میان مخالفان اهل بیت رواج داشته است.
اما از آنجا که تاریخ مکتوب در خدشه وارد کردن به این بزگواران ناتوان است این افراد، به موازات این تلاشهای کم ثمر و کم اثر به شیوه دیگری نیز دست بردند که این شیوه به خاطر ماهیت مکارانه ای که دارد عمر بیشتری یافته و کماکان با شدت پیگیری میشود:
دوم: شخصیت اصحاب و یاران ائمه را مخدوش سازند تا از این رهگذر، به زعم خود، صحت انتساب روایات به ائمه را مورد تردید قرار دهند (خصوصا روایاتی که مبتنی بر حقانیت مکتب اهل بیت است).
به عبارت دیگر میگویند: اصحاب امام علیه السلام بر خلاف خواست قلبی خود امام، مطالب دروغی را به آن حضرت نسبت میدادند و این اخبار دروغ به تدریج فراگیر شده و اکنون شاکله تشیع را به خود اختصاص داده است!
اما و هزار اما، تاریخ صحیح و حقیقت مکتوب، این خواسته آنها را نیز اجابت نمیکند و یاران پاک ائمه را از این اتهام ها مبرا میکند ؛ لذا این عده، باز هم چاره ای جز گردن نهادن به حقیقت اسلام ندارند و یا اینکه...
آری، از آنچه در بعضی کتاب ها و مقالات دیده میشود بر میآید که پس از شکست روشهای قبلی (و نیز همزمان با آن) ، شیوه جدیدی را در پیش گرفتند که به حق میتوان از آن به عنوان خیانت در گزارش تاریخ نام برد.
در این مقاله به بحث مختصری پیرامون این شیوه شیطانی، خیانت در گزارش تاریخ، میپردازیم و این رویه را در دو شاخه قدیم و جدید آن بررسی میکنیم و نمونههایی را ذکر میکنیم و اخبار نقل شده در مقاله"مظلومیت ائمه" را به طور خاص مورد مداقه قرار میدهیم. ان شاء الله
شیوه شیطانی خیانت در گزارش تاریخ (به شکل قدیمی آن) سال هاست که در میان مخالفین اهل بیت مرسوم است.
از آنجا که یکی از روشهای شیعه در محاجه با مخالفین خود، استفاده از منابع و اخبار خود مخالفین بوده است، یعنی حقانیت اسلام خالص را از روایات و اخباری که در کتب مخالفین و از طریق سلسله سند خودشان و در کتب مرجع خودشان ثبت شده، اثبات میکند، لذا آنها به این فکر افتادند که کتابهای مرجع و منابع اصلی خود را مخدوش سازند و با روشهای مختلف به حذف خبر و یا تقطیع روایات و اخبار رسیده از پیامبر و یا بعضی اصحاب مشغول شوند تا بدین وسیله با کتمان حقایق تاریخ، راه احتجاج شیعیان را مسدود نمایند. و جالب تر اینست که در میان نامهای معلمین این روش شیطانی، به نام بعضی تاریخ نگاران مشهور نیز بر میخوریم
نمونه ای از این خیانت در گزارش تاریخ را مشاهده میکنیم:
* محمد بن جریر طبری متوفای ۳۱۰ هجری قمری در تاریخ خود جریان دعوت خویشاوندان را از سوی پیامبر که پس از نازل شدن آیه"و أنذر عشیرتک الأقربین"صورت گرفت به طور مشروح نگاشته است که خلاصه آن از این قرار است:
"پیامبر وقتی به فرمان الهی تصمیم به دعوت خویشاوندان به دین الهی اسلام نمود آنها را دعوت کرده و از ایشان پذیرایی بعمل آورد و سپس فرمود:"هیچگاه راهنمای یک جمعیت به افراد خود دروغ نمیگوید، من فرستاده خدا به سوی شما هستم و هیچ کس از مردم برای خویشانش چیزی بهتر از آنچه من آورده ام نیاورده است، من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام. کدامیک از شما دعوت من را قبول کرده و پشتیبان من میگردد تا ] به خاطر این اقدام الهی و سنت شکن و جاهلیت برانداز[ برادر و وصی و جانشین من باشد" . در آن جمع فقط علی بن ابیطالب گفت:"ای پیامبر خدا من آماده پشتیبانی از شما هستم"و این پرسش پیامبر سه بار تکرار شد و پاسخگو فقط علی بن ابیطالب بود. آنگاه پیامبر فرمودند:"إن هذا أخی و وصیی و خلیفتی علیکم فاسمعوا له و اطیعوه"(همانا این جوان برادر و جانشین من است میان شما پس به سخنان او گوش فرا دهید و از او اطاعت کنید)
تاریخ - طبری/۲/۶۳-۶۲ و تاریخ کامل - ابن اثیر / ۲ /۴۱-۴۰ و مسند - احمد حنبل / ۱/ ۱۱۱
این خلاصه ای بود از آنچه طبری در تاریخش بطور مبسوط نگاشته است.
ولی این مورخ و مفسر معروف در کتاب تفسیر خود، وقتی به تفسیر آیه وأنذر عشیرتک الأقربین میرسد آنچه را در تاریخ خود نوشته با همان متن و سند ذکر میکند ولی هنگامی که به جمله ای که پیامبر منسبهای حضرت علی علیه السلام را اعلام میکنند میرسد (علی أن یکون أخی و وصیی و خلیفتی) جمله تاریخ را تغییر میدهد و مینویسد: (علی أن یکون أخی و کذا و کذا) یعنی:" برادرم و چنین و چنان!!!من باشد"
تفسیر طبری جلد ۱۹ صفحه ۷۴
آیا حذف کلمههای (وصیی و خلیفتی) و بکار بردن کلمههای (کذا و کذا) جز خیانت در امانت تاریخ گذشته چیز دیگری میتواند باشد؟
جالب اینجاست که ابن کثیر شامی متوفای ۷۳۲ هجری قمری در کتاب تاریخ خود (البدایه و النهایه / ۳ / ۴۰) که اساس آن را بر کتاب تاریخ طبری قرار داده است همچنین و کتاب تفسیر خود (جلد ۳ صفحه ۳۵۱) وقتی به این بخش از تاریخ میرسد تاریخ طبری را رها کرده و از نقل آن سر باز زده و داستان را به شکل تفسیر طبری نقل میکند!!
نقل ناقص تاریخ در حالیکه منبع کامل تر در دست است گویای حقیقت تلخی است و حکایت از خیانت برخی تاریخ نگاران دارد.
همانطور که ملاحظه نمودید بعضی تاریخ نگاران و اصحاب تاریخ در نقل وقایع صدر اسلام امانت دار نبوده و به تاریخ دستبرد زده اند. نمونه ای را از تاریخ طبری عنوان کردیم و اکنون نمونه دیگری را عرضه میداریم:
در این نمونه هرچند تاریخ نگار مطلب را نگاشته است اما دست خیانت گر ناشر به کتمان و تحریف واقعیت پرداخته است ؛ و ناشر کتاب، در چاپ جدید مطالب دست خورده را به خواننده تحویل میدهد.
تاریخ یعقوبی در ذکر آخرین آیه ای که به رسول خدا نازل شد و توضیح آن مینویسد:
“ أن ءاخر ما نزل علیه: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا
و هی الروایة الصحیحة الثابتة الصریحة و کان نزولها یوم النص علی امیرالمومنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بغدیر خم … ”
و این ، روایتی صحیح و ثابت شده و با صراحت است و نزول آن در روزی بود که در غدیر خم علی بن ابیطالب امیرالمومنین تعیین گشت.
تاریخ یعقوبی / ۲ / ۳۷ / چاپ نجف - ۱۳۵۸
اما در چاپ دیگر که متن تحریف شده است میخوانیم:
“ و کان نزولها یوم النفر علی امیرالمومنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بعد ترحم … ”
و نزول آن در روز نفرت از علی بن ابیطالب امیر المومنین بعد از ترحم به او بود.!!!
تاریخ یعقوبی / ۲ / ۴۳ / چاپ بیروت -۱۳۷۹
فرد خیانت گر به خاطر تغییر عبارت (بغدیر خم) با جابجایی نقطه ها و شکستن کلمه (بغدیر) عبارت حرامزاده (بعد ترحم) را متولد کرده است. و نیز عبارت (نص) که درباره امیرالمومنین علیه السلام بوده و رسول خدا صلی الله علیه و آله آنچنان به روشنی و وضوح امر ولایت را درباره امیرالمومنین بیان کردند که تاریخ از آن با کلمه نص (نص، به معنی مفهومی که مخاطب را بدون شک و شبهه متوجه تنها منظور خود میکند.) یاد میکند را به کلمه النفر (النفر، به معنی نفرت) تبدیل کرده است!
نمونههای این بازی با تاریخ و بازیچه قرار دادن حقایق، بسیار بیش از این مقدار است و ما فقط به ذکر دو نمونه اکتفا کردیم.
از آنجا که این شیوه رسوا، خیانت کاران را به مطلوب خویش نرسانده است در نوشتههای بعضی افراد راهکار دیگری به چشم میخورد.
بر اساس این روش این افراد با ورود به کتابهای پیروان مکتب اهل بیت (شیعیان) سعی در تخریب مقام والای ائمه علیهم السلام نموده اند.
مثلا با انتخاب بعضی روایات که امام علیه السلام در شرایط خاص و در محیط خاص برای مخاطبشان فرموده اند مطلب را به گونه ای نقل میکنند که خواننده تاریخ، در برخورد اول، دچار سوء تفاهم گردد.
در این روش خواننده را در مقابل این شبهه قرار میدهند که یا امام علیه السلام سخن اشتباهی را گفته اند و یا راوی سخن دروغی را به امام نسبت داده است و یا شیعه مذهب باطلی است! و از دو حالت اول و دوم نیز (تخفیف امام یا تکذیب صحابی) بطلان تشیع را نتیجه میگیرند.
به عبارت دیگر، این خیانت گران، که دست خود را خالی از حق دیده اند به کتابهای شیعه شبیخون زده اند تا با تحریف واقعیات، تولید شبهه کنند و ایمان مومنان را تضعیف نمایند.
اکنون به بررسی نمونههایی از این خیانت گری میپردازیم:
حدیث اول
در یکی از متونی که توسط این نابخردان نوشته شده میبینیم بخشی از یک حدیث را که درباره یک فرد خاص بوده بریده اند و اوصافی را که حضرت درباره آن فرد فرموده اند به تمامی مومنان تعمیم داده اند!
در ابتدا و انتهای حدیث مذکور امام صادق علیه السلام مغیره بن سعید و ابو الخطاب را به خاطر نسبتهای خدایی که به امام میدادند و دروغهایی را در میان مردم میپراکندند لعنت میکنند (قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَوْماً لِأَصْحَابِهِ لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِیرَةَ بْنَ سَعِیدٍ...) و از آنچه این دو نفر به حضرت نسبت میدهند تبری میجویند.
و میفرمایند مغیره بن سعید کسی بود که به پدرم امام باقر علیه السلام نیز دروغ میبست و سپس به بخش پایانی حدیث میرسیم که حضرت میفرمایند:
"به خدا سوگند اگر به وسیله ما آزمایش میشدند و ما آنان را امر میکردیم { که ما را از بندگی خدا خارج کنند و به خدایی نسبت دهند }، واجب بود که نپذیرند، پس چگونه در حالی که مرا میبینند که {از خدا} خایف و بیمناکم؟ از خدا میخواهم که مرا در دشمنی با ایشان یاری دهد و از آنها بیزاری جسته و به خدا پناه میبرم. { سپس حضرت رو به اصحاب خویش کرده و میفرمایند: } من شما را گواه میگیرم که من مردی از فرزندان رسول خدایم و از جانب خدا برایتی ندارم، اگر او را اطاعت کنم رحمت خود را نصیبم میکند و اگر عصیان نمایم مرا به شدت عذاب میفرماید.
مضمون این روایت درباره این دو فرد (و چند نفر هم کارشان) است نه همه شیعیان!
در اینجا لازم است در میان روایات ائمه علیهم السلام گذری نماییم و با شخصیت مغیره بن سعید و ابوالخطاب بیشتر آشنا گردیم و پس از آن توجه شما خواننده گرامی را به نتیجه گیری پایانی جلب میکنیم:
(البته از آنجا که شخصیت دروغ پرداز ابو الخطاب شناخته شده است به نقل روایاتی که معیره بن سعید در آنها معرفی شده است بیشتر توجه شده است)
مغیره از کسانی است که به امام باقر علیه السلام دروغ میبست و همواره مورد لعن ائمه بوده است. همچنین او قایل بود محمد بن عبدالله بن حسن که از دنیا رفته بود، نمرده است و بعد از امام باقر علیه السلام او امام است. جناب کشی در کتاب رجالش روایات زیادی را در لعن مغیره بن سعید نقل کرده است.
اکنون برخی روایات که در کتب روایی در این باره آمده است را با هم مرور میکنیم:
روایت ۱ تهذیب الأحکام / جلد ۱ / صفحه ۳۴۹ / باب: ۱۴
فردی از صحابه از مغیره بن سعید درباره وضوء، حکمی را شنیده بود و صحت آنرا از امام صادق علیه السلام جویا شد. حضرت فرمودند:
... فَقَالَ وَ مَا تَصْنَعُ بِهَذَا فَهَذَا قَوْلُ الْمُغِیرَةِ بْنِ سَعِیدٍ لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِیرَة
حضرت میفرمایند:... آن طور انجام نده! این سخن مغیره بن سعید است. خدا مغیره را لعنت کند.
روایت ۲ مستدرک الوسایل / ۹ / ۹۱ / ۱۲۱
... فَإِنَّ الْمُغِیرَةَ بْنَ سَعِیدٍ کَذَبَ عَلَی أَبِی وَ أَذَاعَ سِرَّهُ فَأَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِیدِ وَ إِنَّ أَبَا الْخَطَّابِ کَذَبَ عَلَیَّ وَ أَذَاعَ سِرِّی فَأَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِید
امام صادق علیه السلام میفرمایند:... همانا مغیره بن سعید به پدرم دروغ بست و خبرهای پنهانی را فاش کرد پس { حضرت دعا میکنند: }خداوند حرارت آهن را به او بچشاند (او را عذاب کند) و همانا ابو الخطاب بر من دروغ بست و اسرار من را فاش کرد پس { حضرت دعا میکنند: }خداوند حرارت آهن را به او بچشاند (او را عذاب کند)
روایت ۳ رجال الکشی ۲۲۳ فی المغیرة بن سعید..... ص: ۲۲۳
قال أبو الحسن الرضا (علیه السلام) کان المغیرة بن سعید یکذب علی أبی جعفر (علیه السلام) فأذاقه الله حر الحدید.
امام رضا علیه السلام فرموده اند: مغیره بن سعید در پدرم ابی جعفر (امام باقر علیه السلام) دروغ میبست پس خداوند حرارت آهن را به او چشاند (عذاب الهی جهنم)
درباره مغیره و نیز ابو الخطاب روایات زیادی از جانب ائمه علیم السلام آمده است که ذکر همه آنها این مقاله را طولانی میکند. روایاتی که از این دو نفر اسم میبرند و میفرمایند:
"آنها مصداق این آیه هستند:
هَلْ أُنَبِّیُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (آیه ۲۲۲ سوره شعرا) و حضرت آنها را معرفی میکنند و ابو الخطاب و مغیره بن سعید در میان آنها هستند "
"... او در دروغ بستن به پدرم تعمد داشت"
...
شخصیت این افراد انگشت شمار که همه صحابه آنها را میشناختند بحدی در نزد شیعیان شناخته شده بود که هر سخنی را که از آنها میشنیدند (حتی اگر احتمالا راست بود) باور نمیکردند و به نزد امام آمده و حدیث را به ایشان عرضه میکردند و امام علیه السلام درباره صحت یا سقم آن پاسخ میدادند (یا تایید میکردند و یا تکذیب).
دروغ گویی این افراد به گونه ای بود که مثلا در روایتی: یکی صحابه وقتی سخنی را از امام علیه السلام شنیده بود و مطلب علمی از تفسیر قرآن و یا سایر علوم از آن وارث علوم نبوی آموخته بود از بازگو کردن آن حدیث در نزد مغیره پرهیز مینمود و از نقل آن حدیث سر باز میزد ؛ البته میتوان دلیل آن را حدس زد: از بیم آنکه مغیره آن حدیث را بشنود و آن را تغییر دهد.
نتیجه آنکه:
۱- این دروغ گویان در بین اصحاب امام شناخته شده بودند.
۲- این افراد دروغ گوی کذاب، از سوی ائمه علیهم السلام به سایر شیعیان معرفی شده اند.
۳- بر خلاف آنچه خیانت گران گزارش تاریخ قصد القاء آن را دارند، که:"متاسفانه تعداد زیادی از اصحاب ائمه، اقوال آنان را تحریف کرده و تغییر میدادند"این چند نفر شناخته شده، نه تعداد زیاد!، که بخش بسیار کوچک و معدودی از جمع مردم آن دوره را تشکیل میدادند، خود را به شیعیان و اصحاب امام نزدیک کرده و به قصد تخریب عقاید به دروغ پردازی مشغول میشدند ؛!
۴- شیعیان و اصحاب ائمه علیهم السلام آموخته بودند که هر سخن مشکوکی که به دستشان میرسد و از اتصال آن سخن به امام اطمینان ندارند ؛ صبر کرده و در اولین فرصت به محضر امام شرفیاب شده و آن خبر را عرضه میکردند و با کلام امام ارزیابی مینمودند. و اگر دسترسی به امام نداشتند آن خبر را با قرآن و نیز سایر روایاتی که از اتصالشان به امام اطمینان داشتند میسنجیدند و این رویه ایست که از همان دوران حضور و ظهور ائمه علیهم السلام، و به تربیت و تعلیم ایشان، در نزد شیعیان به یادگار مانده است و در طول تاریخ (و در دوران غیبت) مورد توجه ویژه محدثان و بزرگان شیعه بوده است.
این بحث را از جهت دیگری ادامه میدهیم.
در بررسی شیوه خیانت گران در گزارش تاریخ، که نمونههایی از آن را ذکر کردیم، به تبیین روش تقطیع تاریخ و جدا کردن (دزدیدن) بخشی از آن اشاره کردیم. اکنون به نمونه دیگری از این روش شیطانی میپردازیم.
اصحاب ائمه از مردم عادی روزگار خویش بوده اند و تفاوت آنها با سایر هم عصرانشان در این بوده است که آنها بواسطه پذیرش ولایت اوصیای پیامبر خدا، در مدرسه قرآن و عترت حاضر میشدند و خود را در معرض تربیت و تعلیم الهی قرار میدادند. آری این افراد عادی به تدریج و تحت تربیت ائمه علیهم السلام راه و رسم دین داری و سعادت را میآموختند و در محضر امام علیه السلام، به عنوان یک مربی دلسوز، خود را میآزمودند و امام علیه السلام هم به موقع، خطاهایشان را گوشزد کرده و آنها را رشد میدادند . و تاریخ در این زمینه، نقلهایی دارد. ثمره این تربیت و تعلیم، پرورش یافتن یارانی بوده است که در طول تاریخ مایه مباهات شیعیان و الگوی مومنان بوده و هستند.
اما معدود اخباری که حاوی تذکرات و تربیتهای امام بوده است، متاسفانه بعضا دست مایه تحریف تاریخ توسط عده ای نادان و بلکه مغرض قرار گرفته است. آنها تلاش میکنند تا با نقل چنین اخباری به تخریب شخصیت آن صحابی که امام علیه السلام او را راهنمایی کرده اند بپردازند و در این میان روایات فراوانی را که امام علیه السلام درباره تعظیم همان صحابی فرموده اند نادیده میگیرند.
به این عبارت دقت کنید:
"چون بزرگان اهل بیت در میان مسلمین محبوب و محترم بوده اند،لذا هم دشمنان دین و هم فرصت طلبان و سودپرستان میکوشیده اند با انتساب خود به این بزرگواران به مقصود رسیده و برای خود در میان مردم وجاهت و مقامی کسب کنند.حتی ائمه تصریح کرده اند که بسیاری از اطرافیانشان جویای رضای حق نیستند بلکه احترام و متاع دنیوی را میجویند...فی المثل همین احول بی انصاف مردی متعصب بود... سخنانی میگفت که حضرت صادق به آن راضی نبود و ناگزیر شد او را به عنوان متعصب معرفی کرده..."
در این نوشته سعی شده شخصیت نعمان احول، معروف به مومن طاق، صحابی بزرگوار ائمه علیهم السلام، تخریب گردد و نویسنده، وسیله این تخریب را از سخن امام علیه السلام در نقد بعضی رفتارهای او دست و پا کرده است.
هدف کلی این تخریب اینست که: کلیه روایاتی که از ناحیه آن صحابی بدست ما رسیده و باعث رسوایی دشمنان و مخالفان شیعه گردیده است خدشه دار گردد و بدین وسیله مخالفان مکتب اهل بیت عوامل شکست خود را ناکارامد جلوه میدهند...
اما بر خلاف سنیان، شیعیان برای هیچیک از صحابه قایل به عصمت نیستند و آنها را افرادی میدانند که در محضر امامشان تربیت یافته اند ولی گاهی مرتکب خطا میشوند که امام علیه السلام همچون یک مربی دلسوز خطای آنها را گوشزد کرده و اصلاح میکنند و این مساله به راست گویی آنها در نقل حدیث امام ارتباطی ندارد و این مساله در همیشه تاریخ و برای همه انسانها اتفاق میافتد ؛ عجیب است که این مسائل وقتی درباره صحابه ائمه شیعه دیده میشود، آن صحابی از سوی مخالفان اهل بیت با تعابیری چون "فرصت طلب"و"سود پرست"و"متعصب"توصیف میشود، ولی برای صحابه پیامبر این تعابیر دیده نمیشود و بر عکس سخن از عدالت صحابه (به تعبیر بعضی علمای عامه، عصمت صحابه) به میان میآید...
اکنون چون نام صحابی بزرگواری چون ابو جعفر، مومن طاق (نعمان احول) مطرح شد، صحابی بزرگواری که تاریخ، حکایات شیرینی از سخنان بسیار نافذ و برنده او در دفاع از حق در برابر افرادی چون"ابوحنیفه"(بزرگ حنفی ها) نقل میکند، تعدادی از اخبار تاریخی و روایات نقل شده از امام صادق علیه السلام درباره او را، که بدست ما رسیده است، نقل میکنیم:
۱- علامه حلی درباره ثقه و مورد اعتماد بودن مومن طاق در نقل احادیث مینویسد:
ثقة و کان یلقب بالأحول، و المخالفون یلقبونه بشیطان الطاق کان کثیر العلم حسن الخاطر
{ مومن طاق } مورد اعتماد است و به احول معروف است و مخالفین به او لقب شیطان میدهند. علم او بسیار و حافظه او قوی است.
رجال العلامة الحلی / ۱۳۸
ببینید که چگونه مخالفان، بر خلاف دستور قرآن، به یک مسلمان مومن لقب"شیطان"می دهند و به این ترتیب سرسپردگی خود را به شیطان اعلان میکنند!
۲- رجال الکشی / ۲۴۰
عن أبی عبد الله (علیه السلام) أنه، قال: أربعة أحب الناس إلی أحیاء و أمواتا برید العجلی و زرارة و محمد بن مسلم و الأحول.
امام صادق علیه السلام فرمودند: از میان همه مردم، مرده و زنده، چهار نفر را بیشتر دوست دارم: برید عجلی و زراره و محمد بن مسلم و احول (مومن طاق)
آری مخالفان بخوبی میدانند که شخصیت کدامیک از یاران ائمه را مورد هجوم قرار دهند. به قول معروف، دروغ هر چه بزرگتر، باورش آسانتر! مخالفان، از میان صحابه ائمه تیرهای خیانت خود را به سمت کسانی نشانه رفته اند که جزو معتمدین ائمه بوده اند.
۳- هنگامی که امام صادق علیه السلام یکی از مناظرههای نعمان احول (مومن طاق) را میشنوند به او میفرمایند:
أخذته من بین یدیه و من خلفه فما ترکت له مخرجا
راه گریز او را، از جلو و پشت سر بستی ؛ و هیچ راه فراری برای او باقی نگذاشتی.
رجال الکشی / ۱۸۶
مشابه این سخنان و همچنین مناظرات بسیار کوبنده این صحابی محبوب امام صادق علیه السلام در کتابهای روایی مکتب اهل بیت فراوان است ؛ و در این مقال به ذکر همین چند نکته بسنده میکنیم.
ببینید چگونه با خیانت گری در گزارش تاریخ، سعی در مخدوش کردن چهره نیکوی صحابی امام دارند ؛ و ببینید چگونه با چنگ انداختن به تکههای تاریخ، ابو جعفر مومن طاق، این یار باوفای ائمه، را با القاب متعصب و بی انصاف و فرصت طلب و سود پرست و دشمن دین یاد میکنند.
سایت فطرت