خداحافظ مادر
سیاهی شب همه جا را فرا گرفته است، سکوتی غم بار بر مدینه حاکم است
چه بسیار چشمان بی خبری که به خواب خوشی آرام گرفته اند.
چشمهایی اشکبار هم بیدارند و ناله ها را در سینه حبس کرده اند، آخر باید سکوت باشد، آخر نامحرمان نباید خبردار شوند.
خاک مدینه پذیرای میهمان بزرگواری است، آغوش گشوده است تا تن مجروح و خسته را میزبان باشد! جسم کبود از ضربات تازیانه را میهمان کند و نوازشگرش باشد. ولی نه، نه اندکی باید صبر کرد.
چشمان پاک کودکانی معصومانه منتظرند و میخواهند با مادر وداع کنند.
پدر آرام وگرفته صدا میزند: عزیزانم، فرزندانم بیایید، بیایید با مادرتان خداحافظی کنید، بیایید که دیدار بعدی نیست جز در بهشت!!
بغضهای محبوس درسینه ها با مویههایی آرام میشکند، اشک دیدگان فرزندان کفن مادر را خیس میکند.
آه و ناله ی مادر پیچیده در کفن با آه و ناله ی نورچشمانش همراه میشود، دستان خسته ای از کفن بیرون میآید و دو میوه ی قلبش را برای لحظاتی به خود میچسباند.
صدای مویه بلند میشود، ولی این مویه، مویه ی زمینیان نیست، صدای ناله ی فرشتگان است، صدای فریاد فلک است، صدای ضجههای ملک است.
لحظات بسیار درد آور وجان کاهی است، ندایی از آسمان میرسد، یکی از ملایک آسمان التماس میکند و میگوید: ای علی!! آن دو را از روی مادر بلند کن چرا که اهل آسمان ها را به گریه انداخته اند!!
علی بر میخیزد، با وقار تمام، حسنین را از مادر جدا میکند به آغوش گرم خویش میفشارد وبا دستان مبارکش، چشمهای گریا نشان را نوازش کرده و آرامشان میکند.
طنین الله اکبر....... به گوش میرسد، علی مرتضی بر پیکر مطهره نماز میخواند، دستان مبارکش را به آسمان بالا میبرد ومی گوید:
خدایا، خداوندا، این دخت رسولت، فاطمه است که در سن جوانی با تنی مجروح و خسته به سویت میآید!
آن گاه نوری از دل زمین تلأ لو میکند، نوری اززمین در تاریکی شب!!!
این نور چیست؟ این نور از کجاست؟
این نور، نور زهرا است، نور فاطمه است، نوری است آسمانی در زمین.
چشمهای آسمانی به آ سمان خیره میشود،
ماه آسمان که تاکنون نظاره گر نور زمین بود، شرم گین گشته و پشت ابر پنهان میشود
والقلم