خاطره ی از بحث با یک وهابی
خاطره ی از بحث آقای قرایتی با یک وهابی
روزی در کنار قبرستان بقیع مدینه بودیم. یکی از این وهابی ها برای اینکه عاشقان ائمه(علیه السلام) را از قبور آن ها در بقیع دور کند،تسبیحی را در دست میگیرد و میاندازد پایین،سپس رو به حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) میکند و میگوید:
امام حسن تسبیح منو بده،امام حسن تسبیح منو بده
(مردم در حال دیدن این صحنه بودند و احتمال وجود شک و تردید در آن ها وجود داشت از این جهت که ائمه نمیتوانند رفع حاجتهای مردم کنند)
من بلافاصله تسبیح خودم را به زمین انداختم و گفتم:
خدایا تسبیح منو بده خدایا تسبیح منو بده!!
ارسال نظرات