از عوارض دورویی و نفاق این است که شخص دچار نسیان شده و گاه و بی گاه تناقض گویی میکند. بی شک اعتقاد به استفاده از هر روش و وسیله برای نیل به هدف،سرلوحه اعمال و رفتار چنین اشخاصی است.
آقای مصطفی حسینی طباطبایی در مراسم ختم آقای عطایی،ناخواسته درون خود را آشکار و جلوههایی از نفاق خویش را به نمایش گذاشت. شخصی که در آرزوی این است تا او را امام السلفیه در ایران خطاب کنند در سخنرانی خویش مطالبی بر زبان رانده که نه تنها واقعیت ندارد بلکه مخالف با سایر نوشتههای خودش نیز میباشد.
ایشان در گام نخست محمد حسن شریعت سنگلجی را پرچمدار روشنفکری و اصلاحگر دینی معرفی میکند و حال آنکه مشارالیه از معدود کسانی بود که در حاکمیت مستبدانه رضا خان،اجازه فعالیت فرهنگی در راستای سیاستهای نظام حاکم وقت را داشت امثال شریعت و کسروی و... نسبت به کشف حجاب و منع شعایر دینی و رفتارهای مستبدانه و ظالمانه حاکمان واکنشی نداشتند اما چون بر علیه مبانی تشیع وشعایر مذهبی و بزرگان شیعه قلم میزدند دستشان باز و البته مورد حمایت رضا خان قرار داشتند. بلی اگر "دیگر علما نمیتوانستند با او (شریعت سنگلجی)دست و پنجه نرم کنند" [۱]
در فرازی دیگر طباطبایی، شعار توحید خالص سر میدهد و احادیث را و آنهم احادیث شیعه را در مقابل قران قرار داده و میگوید: "پیامبر آمده بود واسطه هارا بردارد بگوید شما میتوانید با خدا مستقیما روبرو شوید مستقیم بگویید ایاک نعبد و ایاک نستعین، انبیاء آمدند این پیام را به شما بدهند وشما را با خدا دست بدست دهند با پروردگارتان روبرو کنند پیام این بود که قرآن محور شوید نه حدیث محور"
سخنران محترم به دو نکته تذکار میدهد نفی واسطه بین انسان و خدا، و محوریت قران در قبال حدیث.
اگرچه معمولا غرض و مقصود ایشان از نفی وسایط، حمله به شیعه در موضوعات توسل و شفاعت است اما در اینجا به صورت مطلق،از بین بردن واسطه را هدف پیامبر معرفی کرده است غافل از آنکه شریعت سنگلجی،آن کسی که آقای طباطبایی به بهانه او عقاید ناصواب خویش را تبلیغ میکند،چنین عقیده ای ندارد و حداقل در برخی موارد، وجود وسایط میان خدا و خلق را لازم میشمرد. شریعت در کتاب توحید عبادات صفحه ۱۰۶ مینویسد:« یکی از مسلمیات عقل و ضروریات دین عبارت از این است که انبیاءو رسل سلام الله علیهم واسطه بین خلق و حقند و بشر ناچار از داشتن وسایط استو بدون آنان دنیا و آخرت او خراب خواهد بود.... زیرا مردم نمیدانند خداوند چه عملی را دوست دارد واز چه کاری بدش میآید یا به چه چیز امر میکند واز چه چیز باز میدارد و همچنین مردم واقف نیستند چه عمل و قولی به آنها سعادت نشاتین میدهد و چه کاری شقی دنیا و آخرتشان میگرداند....».
اما در مورد ادعای فریبنده قران محوری آقای به اصطلاح موحد قرانی، حضرت ایشان آنجاییکه از علم دوستی آقای عطایی سخن میگوید از بین همه تفاسیر، تفسیر طبری و تفسیر کبیر فخر رازی را به عنوان عالیترین کتب، برجسته میکند.کسی که اندک مراجعه به تفسیر طبری داشته باشد در مییابد این تفسیر، مبنای روایی دارد و البته روایاتش منقول از معدودی صحابه همچون ابن عباس و تابعین و تابعین تابعین است و در مواردی هم نظر اجتهادی خود مفسر ذکر شده است.در مقابل،عمومااز روایات ائمه شیعه در آن ذکری نیست. تفسیر طبری نه تنها قران محور نیست بلکه روایت محور است و آنهم عمدتاروایاتی که مقبول مکتب خلفاست و نه امامان هدایت.
آقای مصطفی طباطبایی در ادامه،برای اثبات صحت قران محوری به تعلیل میپردازد :
"چون احادیث به اتفاق همه علماء ضعیف و حسن و موثق و صحیح و مجهول و مرسل و مرفوع دارد این قران است که کلام خداست این میزان است در اسلام....با توجه به قواعد و ضوابطی که قران داده باید دید اگر پیامبر امروز بود در باره این موضوع چه حکمی میکرد؟ پیامبر عدل اگر امروز بود چه حکم میکرد با توجه به ضوابط و قواعد، اساس اجتهاد جدید که مرحوم شریعت سنگلجی پایه گذاری کرد یعنی این ما را از کهنه گی بیرون میآورد"
موجب تاسف است فردی در مجلس عمومی که حضار آن افرادی عادی هستند با ترفندهای عوام فریبانه، مطالبی بگوید که نه تنها قران به بطلان آن حکم میکند بلکه با نوشتههای دیگر خودش هم تعارض داشته باشد.
خدا در قران میفرماید: اگر در چیزی اختلاف و تنازع کردید به خدا و رسول مراجعه کنید.کلام خدا، قران و بیان رسول همان سنت و حدیث است که به میراث رسیده، بنابراین انبیاء آمده اند که بگویند قران و حدیث محور باشید و نه فقط قران محور.
آقای طباطبایی در جلد دوم کتاب خیانت در گزارش تاریخ صفحات ۲۳۱و ۲۳۲ صراحتا بیان میکند که با وجود مشکلاتی که در تشخیص احادیث صحیح وجود دارد با این حال احادیث معتبر بسیاری در دسترس میباشد. جملات ذیل عین متن کتاب ایشان است:
« سرمایه فقه اسلامی در درجه اول، قران کریم و سپس سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)بوده است بطوری که ۵۰۰ آیه از آیات کریمه قران و چندین هزار حدیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم)بعنوان آیات احکام و احادیث فقهی مرجع استنباط فقهاء قرار گرفته است و از هر کدام فروع گوناگون و مسائل بسیاری در یافته اند و این آیات شریفه و احادیث معتبر اکنون در دسترس همه و پیش چشم ما قرار داردو میان آیات کلی قران و احادیث صحیح نبوی که شرح کلیات قران را به عهده گرفته و به منزله حاشیه ای بر متن اصلی شمرده میشود نیز هیچگونه تعارض و نزاعی نیست بلکه نص قران، مسلمانان را به اطاعت از اوامر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اجتناب از نواهی او فراخوانده است چنانکه میخوانیم:
وما اتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا (حشر۷)
یعنی هر چه را پیامبر به شما داد بگیرید و از هر چه شما را نهی کرد بازایستید. و نیز:
فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم .(نور۶۳)
یعنی کسانیکه برخلاف فرمان پیامبر رفتار میکنند باید بترسند از اینکه فتنه ای آنان را در یابد یا عذابی دردناک به آنها رسد. و نیز:
لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (احزاب۲۱)
یعنی پیامبر خدا برای شما مقتدایی نیکوست. و آیات دیگری که نشان میدهند قول و فعل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)برای مسلمانان حجت است. آری فقه اسلامی از مجموعه کتاب و سنت اقتباس شده زیرا مبدء هر دو یکی است و هر دو را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)برای جهانیان به ارمغان آورده و اکتفاء به هر کدام بدون دیگری درست نیست.»
و همچنین طباطبایی در صفحه ۱۴۵ کتاب راهی به سوی وحدت اسلامی این گونه مینگارد:
« شرح مجملات قران را به سنت احاله کنیم مانند شرایط بعضی از احکام که در قران مجید نیامده است و در این باره استبداد به رای نشان ندهیم....»
تناقض گویی آقای طباطبایی و برخورد منافقانه ایشان، نیاز به شرح و بسط بیشتر ندارد. الا اینکه ایشان ادعا کند منظور بنده در رجوع به حدیث،تنها موارد احکامی است ونه اعتقادی، که اگر چنین خرده ای بر ما بگیرد میگوییم اگر حدیثی صحیح و یا معتبر است کسی حق گزینش ندارد ومسلمان باید هرآنچه را رسول آورده اخذ نماید و در این مقام تفاوتی میان حدیث فقهی و حدیث اعتقادی و حدیث تفسیری نیست.اقلا اصل عقلی احتیاط چنین تبعیضی را امضاء نمیکند.
ایشان از اجتهاد جدید و پویای شریعت سنگلجی و بالطبع خودش سخن میراند و میگوید فقیه باید جای پیامبر بنشیند و نظر بدهد! و حال آنکه اجتهاد، تلاش و جهد برای رسیدن به حکم خدا از منبع قران و حدیث است نه آنکه فقیه، نعوذ بالله، خود را هم سنگ پیامبر قرار دهد و تنها از قران استخراج حکم کند.
حیدرعلی قلمداران که دوست دیرین آقای طباطبایی و همفکر ایشان بوده و در اواخر عمر خویش از این انحراف،عدول کرده است در کتاب سنت رسول از عترت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) صفحه ۶ چنین مینویسد:
« هرچند احادیث و اخبار با یکدیگر مخالف و مناقض است، اما هیچ انسان عاقلی نمیتواندادعا نماید که ما را به آن احادیث و اخبار نیازی نیست و خود میتوانیم مستقیما با مراجعه به قران کریم بدون توسل و تمسک به هیچ حدیث و خبری،احکام اسلام را بدست آوریم و مدعی چنین ادعایی را جز دیوانه و لاابالی نمیتوان نامید.»
خالی از لطف نیست به یک داستان واقعی در مورد اجتهاد آزاد! اشاره کنیم تا خوانندگان محترم دریابند شعار ظاهر الصلاح فقه پویا، چگونه توسط تیوریسین قرانی ما تحقق عینی پیدا کرده است:
آقای مصطفی حسینی طباطبایی در سال ۱۴۱۹ قمری مطابق اواخر ۱۳۷۷ شمسی به اتفاق آقایان فرهاد بهبهانی و حسین عطایی (متوفی) ومحمد حسن مساوات و محمدعلی آرزومند و احمد نواندیش و اردلان پناهی آذر عازم سفر حج شدند.فرهاد بهبهانی ماجرای این سفر را مکتوب و تحت عنوان، ماجراهای سفر حج، در اختیار سایر همفکران خویش قرار داده است. محتوای سفرنامه حاکی از این است که چگونه طباطبایی،قران محور و مفسر و مدافع اجتهاد زنده و... ، همچون طفلی متحیر در حکمی از احکام حج وامانده و نتوانسته به کمک اجتهاد آزاد، وظیفه شرعی اش را از قران استخراج کند. البته آقای موحد قرانی ما، به روایات معتبر پیامبر هم رجوع نمیکند و در به در بدنبال مفتیهای وهابی سعودی میگردد تا شاید آنان حکم خدا را برایش معلوم گردانند!!
آقای بهبهانی در صفحات ۵۹و ۶۰ و۶۱ چنین مینویسد:« به همراه آقای طباطبایی پس از رمی جمرات و خوردن یک بستنی در منا، حدود ساعت ۱۱ صبح روانه مسجد الحرام شدیم وپس از طواف زیارت به یکباره متوجه شدیم که باید تا اذان ظهر در منا میماندیم، چطور شد که قبل از ظهر از آنجا حرکت کردیم، آیا باید دوباره به منا برگردیم یا راه دیگری برای جبران غفلتمان هست....» سپس ادامه میدهد: « آقای طباطبایی گفت،حتما در اطراف حرم کتابخانه ای که بتوان آنجا به منابع رجوع کرد،هست و من بعد از اینکه به کتاب سنن نگاه کردم میتوانم بگویم که چه باید بکنیم ، حدود نیم ساعت از وقت ما در پی یافتن کتابخانه گذشت...»
جای تعجب است که آقای طباطبایی در آن حال اضطرار فراموش کرده که باید قران محور بود و به جای قران بدنبال کتب سنن میگردد.وی به سراغ همان احادیثی میرود که به قول خودش ضعیف و مرفوع و مرسل و... دارد!. نکته جالبتردر ادامه ماجراست:
«آخرسر به شیخی از سعودی ها برخوردیم که پرسید مسئله شما چیست؟ آقای طباطبایی موضوع راتوضیح داد و گفت: ما بی آنکه توجه داشته باشیم حدود یکساعت و نیم قبل از اذان ظهر منا را ترک کردیم وحال نمیدانیم تکلیفمان چیست؟ جناب شیخ که شخص فهمیده ای به نظر میآمد گفت:بنا به آیه قران حداقل دو روز وقوف در منا لازم است وشما هم دو روز وقوف را داشته ایدو اینکه یک ساعت و نیم قبل از ظهر در روز دوم آنجا را ترک کرده اید مهم نیست، مهم این بوده که حتما قبل از غروب آفتاب محل را ترک کنیدکه این کار را کرده اید، آقای طباطبایی تشکر کرد و از شیخ جدا شدیم، ولی متعاقبا گفت:این مطالب را من خود بهتر میدانم ومضافا بنا بر آیه قران که ضمن دعایی از زبان مومنان میفرماید: ربنا لا تواخذنا ان نسینا او اخطانا، خدایا مارا از فراموشی هاو خطاهایمان مواخذه مکن (بقره/۲۸۶).تقریبا مطمینم وضع ما بلا اشکال است.....ولی معذلک دلم آرام نیست و میخواهم مطمین شوم.نتیجتا با قطع امید از اینکه بتوانیم به سهولت کتابخانه ای پیدا کنیم فکر کردیم به مرکز افتاء مسجد الحرام مراجعه نماییم و ببینیم آنها چه میگویند...»
دقت میفرمایید دلیل قرانی شیخ سعودی و حاشیه قرانی خود طباطبایی هم اطمینان آور نبوده لذا حضرت آقا، به تفحص در منابع اهل سنت وادار میشود. لابد منابع حدیثی خلفاء غاصب همگی مستند به رسول خداست و تنها احادیث اهل بیت اطهار ظنی و غیر قابل اعتماد است! و البته این تلاش بی دریغ هم، ترجمان همان قران محوری و اجتهاد آزاد است!!
در نهایت،کار این مجتهد قران محور به جایی میرسد که در صف سوال کنندگان میایستد تا نوبتش شود و دقایقی با شیخ مفتی گفتگو نماید ولی از این استفسار هم قانع نشده و بالاخره به منا بر میگردد و رمی جمرات را اعاده مینماید. واستدلال قرانی خود را فراموش میکند که ربنا لاتواخذنا ان نسینا!.
آقای طباطبایی در بخش دیگری از سخنرانی خویش به اصولیها، فقه شیعه وحوزههای علمیه شیعه حمله میکند و میگوید:
"در حوزه ها هنوز کتاب ارث بردگان، بردگی بردگان تدریس میشود، هنوز مسایلی در کتب فقهی هست که مال قرن چهارم و پنجم و ششم است و طلبه باید آنها را بخواند..."
ظاهرا ایشان از وضعیت فعلی حوزههای شیعه مطلع نیستند و در همان افکار کهنه خویش سیر میکنند. اما ایراد این مدعی قران محور،اولا به خود قران جاوید وارد میشود که در آیات متعدد، قوانین مربوط به بردگان را ذکر کرده است و ثانیا سخنران محترم در کتاب، بردگی در اسلام، احکام مرتبط با بردگان مانند مکاتبه،صدقات،استیلاء ،سرایت،کفاره و...را بازخوانی نموده است. به قول علماء بایی یجر و بایک لایجر !.
آقای طباطبایی در فراز ی از سخنان خویش کتابهای دعا را به باد انتقاد میگیرد. وی به دعای درد دندان مذکور در مفاتیح اشاره کرده وآن را مورد تمسخر قرار میدهد .اما با بی انصافی تمام، یکبار هم به آن همه ادعیه ماثور ناب نظیر دعای ابو حمزه و کمیل و جوشن و...مذکور در کتاب شریف مفاتیح الجنان تذکر نمیدهد. وی که گریبان خویش را برای توحید خالص چاک داده،دعای درد دندان را در حاشیه مفاتیح میبیند اما در سخنان خویش هیچ انتقادی به خداشناسی سلفیها در اصل توحید که اساس دین است ندارد. ظاهر بینان سلفی به تایید خود سخنران در کتاب بیان معانی در کلام ربانی، میگویند : خدا در عرش نشسته وهمه جا حضور ندارد ولی همه چیز را میداند. یا در جای دیگر مینویسد:سلفی ها عقیده دارند که خداوند سبحان آمده ودر صحنه محشر حاضر میشود. این موارد رادر تفسیر ایشان جلد ۱۴ ذیل آیه ۷مجادله و جلد ۱۵ ذیل آیه ۲۲فجر میتوانید ملاحظه کنید.
در پایان،طباطبایی به اصطلاح قران گرا، سنگ تمام گذاشته و روایاتی از کافی را با آب و تاب،طرح و به روشی عوام فریبانه، موهن جلوه میدهد تا در این شوی هنرمندانه، علماوادعیه واحادیث شیعه را یکجا محکوم و منفور نماید.
کتاب شریف کافی مشتمل بر احادیث ارزشمندی در حوزههای علم و عقل و توحید و نفی تشبیه خدا و اتبات صانع و اخلاقیات و فقه و...است که از پیامبر و امامان معصوم به میراث رسیده و به تحقیق گنجینه عظیمی از علم نبوی را به نمایش گذاشته است. در بین این دریای مواج از علوم اسلامی،عقل علیل و قلب عنید طباطبایی روایتی را در باب مولدالنبی گزینش کرده و مورد تمسخر قرار داده است که اتفاقا نشانه جهالت و کهنگی فکری طباطبایی است. در روایت فوق اشعار میدارد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) چند روزی از سینه حضرت ابوطالب (علیه السلام) شیر مکیده اند و خدا در سینه عموی آن حضرت و پدر گرامی امیر مومنان (علیه السلام) شیر جاری ساخته است.ظاهرا این کرامات، بر طباطبایی گران آمده و زبان به استعجاب و استهزاء گشوده و برای خدا تعیین تکلیف کرده است که چرا این شیر در سینه یک خانم جریان نیافته. ای کاش موحد قرآنگرایی که خود را مجتهد آزاد و نو اندیش میپندارد نگاهی به علوم جدیده میکرد و در مییافت جاری شدن شیر مربوط به غده هیپوفیز و میزان ترشح هورمون پرولاکتین است و عوارض برخی داروها این ترشحات را تشدید میکند لذا جاری شدن شیر در سینه مردان نه تنها محال علمی نیست بلکه موارد تجربی زیادی دارد. و یا حداقل تعبد به قران میداشت و این موارد را مشابه اعجازهای خدا فرض نموده و استبعاد نمیکرد.
ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ
/
وبلاگ قرآنیان