تحلیل مبنای تاریخی اربعین
گرامیداشت اربعین سالار شهیدان حضرت حسین بن علی (علیه السلام) در میان شیعیان آن حضرت از اهمیت و ارزش ویژهای برخوردار است. از دیدگاه بسیاری از صاحبنظران و مورخان شیعه و اهل سنت، مبنای تاریخی چنین بزرگداشتی، ورود اهل بیتبه کربلا در اولین اربعین حسینی (سال ۶۱ هجری) و دفن سرهای مطهر شهیدان بویژه سر مقدس امام حسین (علیه السلام) در کنار پیکرهای مطهر آنهاست.
جمعی اندک از مورخان و صاحبنظران نیز بر این عقیدهاند که نظریه یاد شده از اعتبار تاریخی لازم برخوردار نیست، بلکه مبنای بزرگداشت این روز ورود جابر و عطیه به کربلاست.
مقاله حاضر در یک بررسی و تحلیل تاریخی، در مقام اثبات نظریه نخست است.
مراسم اربعین مشتمل بر چهار برنامه است که هر یک از نظر تایید و مقبولیت تاریخی و مذهبی در مراحل مختلفی قرار دارند. این مراسم عبارتند از:
۱- زیارت مخصوصه: در استحباب و سنت زیارت امام حسین (علیه السلام) در روز اربعین (بیستم صفر) - از دور یا نزدیک - اختلاف نظر وجود ندارد، چنان که در زیارت ایام متبرکه نیمه شعبان و شبهای قدر اختلافی مشاهده نمیشود.
۲- ورود جابر و زیارت وی در بیستم صفر: این مساله مورد شک و استبعاد مرحوم سید بن طاووس قرار گرفته است.
۳- دفن سرهای مطهر و الحاق آنها به بدنهای اطهر در روز اربعین: که میان علما، فقها و مورخان شیعه شهرت دارد.
۴- ورود اهل بیت (علیه السلام) در روز اربعین به کربلا.
در باره این مساله دیدگاههای مختلف و متضادی اظهار شده و مورد تشکیک و استبعاد جدی قرار گرفته است. این موضوع از دو جهت محل بحث است: اصل ورود به کربلا; تاریخ ورود.
اما در مورد اصل ورود اهل بیت (علیه السلام) به کربلا باید گفت که گروه بسیاری از علمای برجسته و مشاهیر متقدم و متاخر و مورخان شیعه و سنی آن را تایید کردهاند که به برخی از آنها اشاره خواهد شد. در برابر، جمعی از متاخران و برخی از متقدمان این جریان را بعید بلکه ممتنع و محال عادی دانستهاند (۱) و به تعبیر بعضی نیز کذب محض و افسانه است. (۲)
استدلال این گروه در استبعاد و استحاله و تکذیب این موضوع، دو امر است:
اول: سکوت و عدم تعرض مورخان و کتب تاریخ، با این که موضوع مهم و قابل ذکر و شایسته تعرض بود در نتیجه از نگاه این گروه «عدم الدلیل، دلیل العدم»; یعنی چگونه میتوان باور داشت این جریان تا قرن هفتم پنهان مانده باشد و تنها به وسیله سید بن طاووس ابراز و اعلان شود.
دوم: مساله فاصله میان شام و عراق یا دمشق و کوفه است البته این در صورتی است که مدت رفتن از کوفه تا شام را بیست روز و مدت اقامت اهل بیت (علیه السلام) در دمشق را یک ماه (چنان که نقل شده) در نظر بگیریم، به علاوه مدتی که ابن زیاد برای کسب تکلیف از یزید نیاز داشت. خصوصا این که گوینده جریان اربعین - سید بن طاووس - در کتاب دیگر خود که بعدا تالیف نمود، (۳) این نظریه را رد کرده آن را بسیار بعید دانسته است و به تبعیت از استبعاد ایشان، مرحوم حاج میرزا حسین نوری نیز آن را بعید شمرد. (۴)
علامه شعرانی و شهید مطهری نیز با تعبیرهای مختلف همین نظریه را ابراز داشتهاند.
از آنجا که هدف این نوشتار بررسی علل استبعاد اربعین در کلام سید بن طاووس و اثبات جریان اربعین میباشد، لازم استبه ذکر نام عدهای که جریان اربعین را تصریح یا تایید نمودهاند بپردازیم:
قایلان به اربعین دو دستهاند، دستهای صراحتا اظهار نمودهاند که اهل بیت (علیه السلام) در روز اربعین به کربلا آمدهاند و دسته دیگر بر این باورند که سر مطهر امام (علیه السلام) و سایر شهدا در کربلا دفن گردیده و یا سرهای مطهر به وسیله امام سجاد (علیه السلام) به بدنهای مطهر الحاق شد.
از آنجا که دفن سر مطهر در کربلا قطعا به دست مبارک امام سجاد (علیه السلام) انجام شد و ورود ایشان به همراه سرهای مطهر شهدا به کربلا نیز فقط در بیستم صفر بود و هیچیک از مورخان شیعه و سنی قایل نشدهاند که سرهای مطهر - مخصوصا سر مطهر امام حسین (علیه السلام) - به وسیله کسی غیر از امام سجاد (علیه السلام) دفن شده و یا این که امام سجاد (علیه السلام) در غیر بیستم صفر سال ۶۱ برای دفن سرهای مقدس به کربلا آمده باشد، از این رو اعتراف و تصدیق به دفن سر مطهر امام حسین (علیه السلام) در کربلا توسط امام سجاد (علیه السلام) در روز بیستم صفر خود گواه و شاهدی است صادق و عالی بر آمدن اهل بیت (علیه السلام) در روز اربعین به کربلا.
مبنای تاریخی اربعین در آثار بزرگان
الف) آثار مستقل
عدهای از محققان و بزرگان، کتاب مستقل در اثبات ورود اهل بیت (علیه السلام) به کربلا تالیف کردهاند. از جمله:
۱- «فاجعة الاربعین» یا «حدیث الاربعین» تالیف عالم بزرگوار شیخ حسن بلادی.
۲- «تحقیق در باره اولین اربعین حضرت سید الشهدا (علیه السلام)» تالیف علامه محقق سید محمد علی قاضی طباطبایی شهید محراب مصلای جمعه تبریز. این کتاب افزون بر هشتصد صفحه است که با مراجعه و بررسی بیش از پانصد و هفتاد کتاب به نگارش درآمده است. در تکمیل نوشتار حاضر از این کتاب نفیس استفاده بسیاری شده است. (جزاه الله خیرا) همچنین بسیاری از ادبا و علما موضوع اربعین و ورود اهل بیتبه کربلا را در قالب اشعار عربی و فارسی بازگو و ضبط کردهاند.
ب) تصریحات و تاییدات
اما عدهای که پیش از سید بن طاووس در آثار یا مقاتل خود به مناسبت، تصریح و یا تاییدی بر اربعین داشتهاند:
۱- ابو مخنف - لوط بن یحیی - معاصر با امام حسین (علیه السلام) (۵)
۲- شیخ صدوق، (متوفای سال ۳۸۱ق.):
«امام سجاد (علیه السلام) با اهل بیت (علیه السلام) و سرهای مطهر شهیدان از دمشق خارج شد و سرهای مقدس را در کربلا دفن کرد». (۶)
هر چند ایشان تصریح نکردهاند که ورود اهل بیت (علیه السلام) در روز اربعین سال ۶۱ ق. بوده است اما از آنجا که هیچ کس زمان دیگری را در تاریخ، برای ورود اهل بیت (علیه السلام) به کربلا به ثبت نرسانده است، در نتیجه ورود امام سجاد (علیه السلام) به همراه اهل بیتبه کربلا، در روز اربعین سال ۶۱ ق. بوده است.
۳- اسفراینی (متوفای ۴۰۶ق.) - از علمای بزرگ مذهب شافعی - در مقتل خود تصریح میکند که اهل بیت (علیه السلام)، بیستم صفر وارد کربلا شده و با جابر ملاقات کردند. او میگوید: «و لما وصلوا الی بعض الطریق» (و چون به راهی رسیدند) نمیگوید: «و لما وصلوا الی طریق کربلا او العراق» (و چون به راه کربلا یا عراق رسیدند) تا اشکال شود راه کربلا از بین راه مدینه نیست، بلکه از خود شام است.
۴- علم الهدی سید مرتضی (متوفای ۴۳۶ق.) مینویسد:
«ان راس الحسین (علیه السلام) اعید الی بدنه فی کربلا» (۷)
یعنی: همانا سر مطهر امام حسین (علیه السلام) در کربلا به پیکر مقدس آن حضرت، عودت داده شد.
۵- ابو ریحان بیرونی، محقق و ریاضیدان شهیر (متوفای ۴۴۰ق.) در کتاب نفیس خود «الآثار الباقیة» چنین میگوید:
«و فی العشرین رد راس الحسین (علیه السلام) الی جثته حتی دفن مع جثته و فیه زیارة الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام» (۸)
یعنی: سر مقدس امام حسین (علیه السلام) در بیستم صفر به جسد مطهر امام برگردانده و با پیکرش دفن گردید. زیارت اربعین در خصوص این روز است. اهل بیت (علیه السلام) نیز بعد از مراجعت از شام این روز را حرمت نهادند.
پس ایشان تصریح میکند که ورود اهل بیت (علیه السلام) به کربلا پس از بازگشت از سفر شام بود نه قبل از رفتن به شام که مرحوم شعرانی ترجیح میدهد.
۶- شیخ طوسی (متوفای ۴۶۰ق.) علتسنتشدن زیارت امام حسین (علیه السلام) در اربعین را تنها انجام مراسم تدفین سرهای مطهر امام (علیه السلام) و سایر شهدا در کربلا میداند. (۹)
البته سید بن طاووس، میگوید شیخ طوسی معتقد است امام سجاد (علیه السلام) با اهل بیت (علیه السلام) در روز اربعین (بیستم صفر) وارد مدینه شدند (نه کربلا) و سید بن طاووس این نظر را بعید میشمرد از این جهت که چگونه ممکن است در مدت ۴۰ روز به مدینه برسند؟ (۱۰)
۷- شیخ فتال نیشابوری (متوفای ۵۰۸ق.) میگوید:
«خرج علی بن الحسین (علیه السلام) بالنسوة و رد راس الحسین (علیه السلام) الی کربلا» (۱۱)
یعنی: امام سجاد (علیه السلام) به همراه اهل بیت (علیه السلام)، سر امام حسین (علیه السلام) را به کربلا بازگرداند.
۸- عماد الدین طبری آملی (متوفای اوایل قرن ششم). (۱۲)
۹- شیخ شهید طبرسی در سال ۵۰۸ق. (۱۳)
۱۰- ابن شهر آشوب (متوفای سال ۵۸۸ق.) در مناقب اعاده سر مطهر به بدن را ذکر کرده است. (۱۴)
۱۱- علامه شهیر و مورخ کبیر، سبط ابن الجوزی از علمای بزرگ اهل سنت (متوفای سال ۶۵۴ق.) چنین میگوید:
«الاشهر انه رد الی کربلا فدفن مع الجسد». (۱۵)
یعنی: بنا بر نظر مشهورتر، سر امام حسین (علیه السلام) به کربلا بازگردانده و با پیکرش دفن گردید.
۱۲- سید بن طاووس - علی بن موسی بن جعفر - (متوفای ۶۶۸ق.)، در کتاب لهوف، رجوع اهل بیت (علیه السلام) به کربلا و همچنین دفن سر مطهر در کربلا را نقل کرده، و در کتاب اقبال، (۱۶) لحوق سر مطهر به بدن در روز بیستم صفر را پذیرفته، گر چه در باره آورنده سر مطهر و کیفیت دفن آن سکوت کرده است.
۱۳- شیخ فقیه ابن نما حلی - جعفر بن محمد بن جعفر - (متوفای اواخر قرن هفتم) نسبتبه ورود اهل بیت (علیه السلام) به کربلا و ملاقاتشان با جابر تصریح نموده است. (۱۷)
شایان توجه است که شیخ اجازه (۱۸) ما مرحوم آیت الله حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب «الذریعه» (۱۹) تاریخ وفات ابن نما مؤلف کتاب «مثیر الاحزان» را سال ۶۴۵ ثبت نمودند، در صورتی که این سال، سال تاریخ فوت پدر ایشان فقیه نامی محمد بن جعفر بن نما استاد سید بن طاووس و محقق حلی است.
۱۴- مورخ معروف «خواند میر» (متوفای ۹۴۲ق.)، اربعین را اصح روایات در دفن سر مطهر دانسته، و میگوید:
«امام چهارم با خواهران و... در بیستم شهر صفر، سر امام حسین (علیه السلام) و سایر شهیدان کربلا (رضی الله عنهم) را به بدنهای ایشان منضم ساخت». (۲۰)
۱۵- الشبراوی، عبد الله بن محمد، شیخ جامع ازهر قاهره، صاحب کتاب «الاتحاف بحب الاشراف» (متوفای ۱۱۷۲ق.) نقل میکند:
«بعد از چهل روز سر به بدن ملحق شد». (۲۱)
۱۶- زکریا بن محمد قزوینی (متوفای ۱۳۰۵ق.) در کتاب عجایب المخلوقات چنین میگوید:
«الیوم الاول منه عید بنی امیه ادخلت فیه راس الحسین (رضی الله عنه) بدمشق و العشرون منه رد راس الحسین الی جثته.» یعنی: اولین روز ماه صفر، عید بنی امیه بود، سر مقدس امام حسین (علیه السلام) در این روز وارد دمشق شد و در روز بیستم همین ماه، سر مبارک امام، به بدن مطهرش بازگردانده شد.
۱۷- علامه جلیل القدر سید محسن امین عاملی در «لواعج الاشجان» به نقل از بشارة المصطفی، و در «اعیان الشیعه» میگوید:
«ورود اهل بیتبه کربلا مشهور است». (۲۲)
۱۸- عالم شریف سید عبد الرزاق مقرم در «مقتل الحسین (علیه السلام)» چنین میگوید:
«اهل بیت (علیه السلام) در کربلا با جابر ملاقات کردند». (۲۳)
و نیز میگوید:
«امام سجاد (علیه السلام) سر مطهر پدر و سایر شهدا را در کربلا ملحق به بدنها کرد». (۲۴)
۱۹- ابن حجر مکی، احمد بن محمد، (متوفای سال ۹۳۷ق.) صاحب کتاب «الصواعق المحرقه» و شرح قصیده همزیه بوصیری میگوید:
«بعد از چهل روز سر به بدن ملحق شد». (۲۵)
۲۰- سید جلیل زبدة الفقهاء فاضل قزوینی، رضی بن نبی، (متوفای سال ۱۱۱۸ق.) در کتاب نفیس «تظلم الزهرا» عین عبارت سید بن طاووس در کتاب اقبال را نقل میکند و به طور جدی و صریح گفته سید را پاسخ میدهد:
«اقول: غایة ما قال (ره) - بعد تسلیمه - محض استبعاد و لا ینبغی بمحضه انکار الروایات فانا سمعنا من الموثقین قرب کوفه من دمشق بما قد تیسر للبرید ان یسیر بثلاثة ایام و لا سیما للولاة و الحکام بالجور و سیما مثل هذا الخبر المشوم الذی هو عید للشامیین و مدة مقامهم فی دمشق - علی ما فی المنتخب - لا یعلم کونها زایدة علی ثمانیة ایام تقریبا و لم نظفر علی روایة دلت علی مقامهم فیها مدة شهر. والله یعلم. و ایضا قد یذهب الحمام بالمکاتب باسرع من ذلک.» یعنی: به عقیده من، سید - بعد از پذیرش جریان اربعین - بعدها صرفا آن را بعید دانسته است و سزاوار نیستبا استبعاد صرف او روایات تاریخی را انکار نمود; زیرا ما از برخی از اشخاص مورد اطمینان شنیدهایم که کوفه به دمشق نزدیک بوده به گونهای که یک پیک میتوانستسه روزه بخصوص برای کسب تکلیف والیان و حکام جور بویژه مثل خبر شوم کربلا را که برای اهل شام عید بهشمارمیرفتبه آنها برساند. اما مدت اقامت اهل بیت (علیه السلام) در شام - بنا بر آنچه در المنتخب آمده - تقریبا بیش از هشت روز نبوده است و ما به نقل دیگری که بر اقامت آنان در شام به اندازه یک ماه دلالت کند دست نیافتیم - خدا عالم است - به اضافه چه بسا گاه کبوتر نامهبر زودتر از پیک زمینی پیغام برساند.
همچنین عده دیگری از مشاهیر علمای شیعه و سنی قایل به اربعین هستند که برای اطلاع بیشتر میتوان به مقتل مقرم و تحقیق اربعین مراجعه نمود.
علل استبعاد از زبان سید بن طاووس
قبل از نقل جریان اربعین، بررسی ادلهای که سید بن طاووس برای بعید شمردن جریان ذکر میکند، لازم است.
دلایل استبعاد از نظر او عبارتند از: ۱- استجازه; ۲- اقامتیک ماهه; ۳- بعد مسافت; که به بررسی هر یک میپردازیم:
۱- استجازه
سید بن طاووس معتقد است مدت زمانی که برای رفتن قاصد ابن زیاد به شام، برای کسب تکلیف در باره اعلام پایان یافتن جنگ و انجام ماموریت محوله و کسب تکلیف از یزید در باره سرهای مطهر و اسیران، صرف شد با ورود اهل بیت در روز بیستم صفر به کربلا سازگار نیست.
در رد این دلیل سید بن طاووس باید بگوییم:
اولا: جریان استجازه، مبهم و معماگونه است، زیرا نه معلوم شد و نه کسی گفته ستحامل و ناقل اجازه چه کسی بود؟ چه وقت رفت و کدام زمان برگشت و...؟ علاوه بر این چرا قاصد، سر مطهر امام (علیه السلام) را به منظور اثبات صحت گفتارش به همراه خود برای یزید نبرد؟ چون خود سید میگوید سر امام (علیه السلام) همراه با اهل بیت (علیه السلام) از کوفه خارج شد.
محدث خیابانی میگوید:
«تا به حال با وجود فحص شدید و تفتیش اکید در هیچ تاریخ و تالیفی از خاصه و عامه ایصال این مکتوب و جواب را به شام و کوفه ندیدهام که به چه نحو و کدام وسیله بوده و حال آن که از تذکرة الخواص و قمقام مستفاد میشود که روز پانزدهم رؤوس و اسرا را از کوفه به شام حرکت دادند». (۲۶)
ابن اثیر در الکامل و طبری در تاریخ خود داستانی راجع به ایام اسارت اهل بیت (علیه السلام) در کوفه نقل میکند که گویای استجازه است ولی مبهم و سربسته، آن هم به صورت حکایت قول (قیل). (۲۷)
ثانیا: داستان استجازه با گفته شیخ مفید که مفادش حرکت اهل بیت (علیه السلام) در روز سیزدهم یا چهاردهم است (۲۸) و به وضوح دلالتبر عدم استجازه مینماید، تعارض دارد و در این فرض، گفتار شیخ مفید از چند جهتبر دیدگاه سید بن طاووس مقدم است: ۱- تقدم زمانی دو قرن و نیم. ۲- دقت نظر و ضبط و...
علاوه بر مطالب گذشته، زمینه سؤال جدیدی وجود دارد و آن این که مگر عمر سعد برای فرستادن سرها و اهل بیت (علیه السلام) از کربلا به کوفه از ابن زیاد اجازه خواست که ابن زیاد از یزید اجازه بخواهد؟
نکته دیگری که در تعیین اربعین نقش دارد، جریان خروج و ورود اهل بیت (علیه السلام) از کوفه به شام استبدین جهتبررسی آن ضروری به نظر میرسد.
شیخ مفید در مورد خروج اهل بیت (علیه السلام) از کوفه چنین شرح میدهد:
«روز دوازدهم یا سیزدهم ابن زیاد سر مطهر امام (علیه السلام) را به وسیله زحر بن قیس برای یزید به شام فرستاد. پس از آن در روز چهاردهم یا پانزدهم اهل بیت (علیه السلام) را روانه شام کرد و کاروان اهل بیت (علیه السلام) به کسانی که سرها را میبردند، رسیدند». (۲۹)
شهید قاضی طباطبایی میگوید:
«در کتب تاریخ، کاروان اهل بیت (علیه السلام) روز پانزدهم محرم از کوفه به سمتشام خارج شدند». (۳۰)
تقویم و سالنامه پژوهشی آستان قدس رضوی (سالهای ۷۰ و ۷۱) روز نوزدهم محرم را روز حرکت و خروج اهل بیت (علیه السلام) از کوفه به شام میداند.
ورود سرهای مطهر به شام، در روز اول صفر معروف و مشهور است و تاریخ دیگری نقل نشده است. و بسیاری عید دانستن اول صفر سال ۶۱ توسط بنی امیه را نقل کردهاند. از طرف دیگر، همراهی سرهای پاک و اهل بیت (علیه السلام) هنگام ورود به شام، گویا مورد اتفاق نظر همگان است. سید بن طاووس، شیخ مفید و دیگران معتقدند اهل بیت (علیه السلام) و سرهای مطهر با هم به سمتشام حرکت کرده و با هم وارد شام شدند. هر چند سید، تاریخ خروج اهل بیت (علیه السلام) از کوفه و ورود آنها به شام را معین نمیکند، اما همین مقدار که قبول دارد اهل بیت (علیه السلام) و سرهای شهدا با هم از کوفه خارج و با هم وارد شام شدند، برای پذیرفتن ورود اهل بیت (علیه السلام) در روز اول صفر به شام، کافی است. همچنین ایشان گفته مورخان معتبر و معروف را در رابطه با خروج و ورود از کوفه به شام، رد نکرده است.
بنابراین، پذیرش ورود اهل بیت (علیه السلام) به شام در روز اول صفر، الزامی است، و در نتیجه یا استجازه انجام نشد - چنان که احتمال قوی همین است - یا در ده روز اول، انجام شد; یعنی دهه اول به رفت و برگشت قاصد و کسب اجازه، صرف شد، دهه دوم صرف حرکت اهل بیت (علیه السلام) به شام; و روز اول صفر - طبق نظر معروف - وارد شام شدند و به همین مناسبت آن روز، عید رسمی امویان و دشمنان اهل بیت (علیه السلام) شد.
۲- اقامتیک ماهه اهل بیت (علیه السلام)
سید بن طاووس با استناد به روایتی که بر اقامتیک ماهه اهل بیت (علیه السلام) در شام دلالت دارد آن را با جریان اربعین سازگار نمیداند.
این موضوع نه تنها از نظر تاریخی قابل تایید نیستبلکه از استدلال استجازه هم ضعیفتر است; چون در استجازه، نقل ابن اثیر و طبری - هر چند به طور مبهم - وجود داشت. سید نیز در کتابهای دیگر خود به آن اشارهای نمیکند و فقط در کتاب اقبال به عنوان استبعاد میگوید:
«اربعین با روایت اقامتیک ماه در دمشق سازگار و هماهنگ نیست». (۳۱)
علاوه بر این، تتبع نقلهای تاریخی، شاهد خوبی بر عدم اقامتیک ماهه اهل بیت (علیه السلام) در شام است، و از قراین متعدد و عبارات مختلف استفاده میشود که از هشتیا ده روز بیشتر نبوده است.
کلمات محدث قمی و دیگران گویای این است که چون مردم شام از حقیقت امر مطلع شدند و فهمیدند که کشته شدگان، فرزندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسرا، خاندان نبوت میباشند، شرایط و اوضاع کاملا بر علیه یزید برگشت; به همین سبب وجود اهل بیت (علیه السلام) در شام، مایه نفرت بیشتر شامیان از بنی امیه و تزلزل سلطنت این دودمان میشد. بنابراین یزید با تظاهر به احترام این بزرگواران، سعی در برگرداندن آنها به مدینه نمود.
ابن اثیر میگوید یزید گفت:
لعن الله ابن مرجانة... فانه بغضنی - بقتل الحسین - الی المسلمین و زرع فی قلوبهم العداوة فابغضنی البر و الفاجر بما استعظموه من قتلی الحسین. مالی و لابن مرجانة؟ لعنه الله و غضب علیه». (۳۲)
یعنی: خدا پسر مرجانه را لعنت کند که با قتل حسین، مرا مبغوض مسلمانان ساخت و بذر دشمنی با ما را در دلهایشان کاشت در نتیجه نیکوکار و بدکار را به دلیل قتل حسین، با من دشمن ساخت. مرا با پسر مرجانه چه کار؟ خداوند او را لعنت کند و بر او خشم نماید.
شیخ مفید نیز میگوید:
«و لما وضعت الرؤوس بین یدی یزید و فیها راس الحسین علیه السلام قال یزید... ثم امر بالنسوة ان ینزلن... فافرد لهم دارا یتصل بدار یزید فاقاموا ایاما ثم ندب النعمان بن بشیر و قال: تجهز لتخرج بهؤلاء النسوة الی المدینة». (۳۳)
یعنی: آنگاه که سرهای شهدا در برابر یزید قرار داده شد و سر مقدس امام حسین (علیه السلام) در میان آنان بود گفت:... سپس دستور داد که اهل بیت (علیه السلام) فرود آیند... اهل بیت (علیه السلام) در کنار منزلگاه یزید، چند روزی اقامت داشتند تا این که - روزی - یزید نعمان بن بشیر را خواست و به او گفت: آماده باش تا با اهل بیت (علیه السلام) به مدینه بروید.
این کلمات بوضوح بر عدم اقامتیک ماهه در شام دلالت میکند.
همچنین طبری میگوید:
«ثم ادخلهم علی عیاله فجهزهم و حملهم الی المدینة». (۳۴)
یعنی: سپس آمد و آنان را آماده نموده و به سوی مدینه حرکت دادند.
و در جای دیگر میگوید:
«و لما حبس یزید دعا بعلی بن الحسین و صبیان الحسین و نسایه فادخلوا علیه و الناس ینظرون... ثم قال یزید: یا نعمان بن بشیر جهزهم بما یصلحهم و ابعث معهم اجلا من اهل الشام فیسیر بهم الی المدینه ثم امر بالنسوة ان ینزلن فی دار... فدخلن دار یزید... فاقاموا علیه المناحة ثلاثا..». (۳۵)
ظاهر این عبارت این است که در همان روز اول ورود اهل بیتبه شام و مجلس یزید، او دستور داد تا مقدمات رفتن به مدینه را فراهم آورند. «ثم امر بالنسوة ان ینزلن» از واژه «ثم» استفاده میشود که پس از امر به فراهم نمودن مقدمات رفتن به مدینه، دستور داد «نزول» کنند; یعنی بار سفر بازکنند. چون نزول وارد و داخل شدن نیست، بلکه فرود آمدن و پیاده شدن از وسایل نقلیه است. پس پیش از بارانداختن مسافران کربلا در شام، فرمان بازگشت آنان صادر شد.
ابن کثیر نیز میگوید:
«اهل تحقیق گفتهاند: بیشتر از یک هفته یا هشت روز، اقامت اهل بیت (علیه السلام) در شام نبود». (۳۶)
در مقتل ابی مخنف نیز عباراتی با همین مضامین وجود دارد.
نتیجه بحث این که اقامتیک ماهه در دمشق، از نظر اسناد و مدارک تاریخی قابل قبول و مورد تایید نیست.
۳- بعد مسافت (فاصله طولانی بین کوفه و شام) پ
سید بن طاووس میگوید: فاصله بین کوفه و شام حدود ده روز راه است که با برگشت آن ۲۰ روز میشود. از این رو این فاصله طولانی به علاوه اقامتیکماهه اهل بیت (علیه السلام) در شام، با ورود اهل بیت (علیه السلام) در بیستم صفر به کربلا منافات دارد.
در جواب این سخن سید بن طاووس، لازم استبه ادلهای اشاره شود که بر امکان پیمودن این مسافت در مدتی کمتر از آنچه سید معتقد است دلالت دارند:
۱- سید بن طاووس خود اعتراف دارد که مسافتبین کوفه و شام برای پیمودن عادی ۱۰ روز است; زیرا خود او گفته بود مدت رفت و بازگشتبین این دو شهر، بیست روز یا بیشتر است. از این رو میتوان باور داشت که پیک و قاصد سریع السیر دولتی که حامل پیام مهم امنیتی و نظامی نیز باشد، راه را پنج روزه طی میکند.
۲- بعضی از طوایف اطراف دمشق، مسافت دمشق تا نجف اشرف را هشت روزه و برخی از قبایل هفت روزه میپیمایند. (۳۷)
۳- از شخصی به نام ابو خالد نقل میکنند که روز جمعه کنار شط فرات با میثم تمار بودم، او گفت: الساعه معاویه در شام مرد، و من روز جمعه آینده با قاصدی که از شام آمده بود ملاقات کردم و خبر از شام گرفتم، گفت معاویه از دنیا رفت و مردم با پسرش یزید بیعت کردند. گفتم کدام روز معاویه مرد؟ گفت: روز جمعه گذشته. (۳۸)
با توجه به این که یزید هنگام مرگ معاویه در شام نبود و فرصتی هر چند کوتاه برای آمدن یزید به شام و بیعت مردم با او لازم بود، اگر این قاصد پس از بیعت مردم بلافاصله از شام خارج شده باشد حد اکثر مدت شش روز بین راه بود.
۴- اشخاص موثق میگویند مسافت کوفه تا شام را طی سه روز به راحتی میتوان پیمود. (۳۹)
۵- در تابلوی بین شهری وزارت راه سوریه نوشته شده: دمشق - بغداد ۵۰۰ کیلومتر.
از بغداد تا کوفه نیز حدود ۱۵۰ کیلومتر و از بغداد تا کربلا حدود ۷۰ کیلومتر میباشد.
محدث قمی میگوید:
«روز هشتم، یزید اهل بیت را روانه کرد». (۴۰)
با توجه به ورود اهل بیت (علیه السلام) در روز اول صفر و فاصله ده روزه کوفه به شام (چنان که سید اعتراف دارد) رسیدن اهل بیت (علیه السلام) به کربلا را در بیستم صفر به آسانی میتوان تصدیق و باور کرد. چون حدود دوازده روز میشود.
۶- امام حسین (علیه السلام)، فاصله ۴۷۰ کیلومتری مدینه و مکه را پنج روزه پیمودند (تقریبا روزانه ۹۰ کیلومتر) در نتیجه مسافتشام تا کربلا را که حدود ۵۷۰ کیلومتر است، طی هفت روز به راحتی میتوان پیمود. و مسافتشام تا کوفه را به طور عادی هشت روزه میتوان طی کرد.
۷- سرعتشتر در بیابان به دوازده کیلومتر و در شتر تندرو (جماز) حتی به ۲۴ کیلومتر در ساعت میرسد. (۴۱)
لازم به ذکر است که علامه جلیل متتبع توانا شهید قاضی طباطبایی در کتاب نفیس «تحقیق اربعین» از تاریخ طبری نقل میکند که «ابا بکرة» به دستور «بسر بن ارطاة» از کوفه به شام هفت روزه رفت و برگشت.
اما به اعتقاد «طبری» مطلب به این شکل درست نیست، بلکه او از بصره به کوفه هفت روزه رفت و برگشت. (۴۲)
مقرم نیز میگوید: «ابا بکره به شام رفت». (۴۳)
کبوتر نامهبر
یکی از پاسخها و توجیهاتی که برای رفع شبهه بعد مسافت و تصدیق ورود اهل بیت (علیه السلام) در بیستم صفر به کربلا، مطرح میشود و در عبارات مرحوم شهید قاضی طباطبایی تکرار و مورد استفاده قرار گرفته، جریان استفاده از کبوتر نامهبر برای استجازه از یزید است.
گویا نخستین کسی که این احتمال را مطرح کرد، مرحوم فاضل قزوینی باشد. البته او نمیگوید ابن زیاد حتما یا احتمالا از کبوتر استفاده کرد; فقط گفته است: «قد یذهب الحمام بالمکاتب باسرع من ذلک». (۴۴)
یعنی کبوتران نامهها را در کمتر از این مدت میرسانند.
قابل توجه است که استفاده ابن زیاد از کبوتر نامهبر تنها در حد یک فرضیه است و احتمال استفاده ابن زیاد از کبوتر نامهبر برای کسب اجازه از یزید گر چه احتمالی قابل قبول و تصدیق میباشد، اما هیچ شاهد و سند تاریخی در مورد استفاده ابن زیاد، یزید یا پیشینیان آنان از کبوتر برای نامهرسانی وجود ندارد. حتی مطرح کنندگان این پاسخ نیز هیچ موردی را نقل نکردهاند.
بنابراین موضوع مهم تاریخی اربعین را با تکیه بر حدس و گمان به این که از کبوتر استفاده شده باشد، نمیتوان به اثبات رساند. اساسا در امور تاریخی معیار، نقل معتبر مورخان است و حدس و گمان و احتمال، مطلقا هیچ ارزش علمی ندارد.
چگونه میتوان با استناد به چیزی که در تاریخ اسلام - تا آن روز - هیچ سابقهای نداشت نظریه پردازی کرده و حل مشکل نمود. نه خلیفهای از آن استفاده کرد و نه یک والی و امیری آن را بهکارگرفت!
شهرت دفن سرهای مطهر
با توجه به این که دفن سر مطهر امام (علیه السلام) در کربلا به معنای آمدن اهل بیت (علیه السلام) به کربلا است، اعتراف به این موضوع، خود دلیلی مستقل بر این مدعا میباشد; از این رو نام کسانی که این مطلب را بین علمای شیعه مشهور و معروف میدانند، یادآور میشویم:
۱- مورخ کبیر سبط بن الجوزی (متوفای ۶۵۴ق.) میگوید:
«الاشهر انه رد الی کربلا فدفن مع الجسد». (۴۵)
یعنی: بنا بر نظر مشهورتر، سر امام حسین (علیه السلام) به کربلا بازگردانده و با پیکرش دفن گردید.
۲- فقیه سعید ابن نما حلی (متوفای سالهای آخر قرن هفتم) چنین میگوید: «انه المعول عند الامامیه». (۴۶)
(شیعه به این نظریه اعتماد دارد.)
۳- سید ورع و جلیل سید بن طاووس (متوفای ۶۶۸ق.) میگوید:
«فاما راس الحسین (علیه السلام) فروی انه اعید فدفن بکربلا مع جسده الشریف، و کان عمل الطایفه علی هذا». (۴۷)
یعنی: روایتشده است که سر امام حسین (علیه السلام) به کربلا بازگردانده و در کنار جسد شریف امام به خاک سپرده شد، و دانشمندان شیعه نیز بر همین عقیدهاند.
۴- علامه مجلسی (متوفای ۱۱۱۱ق.)، میگوید:
«و المشهور بین علماینا الامامیه انه دفن راسه مع جسده الشریف رده علی بن الحسین (علیه السلام)». (۴۸)
یعنی: بین علمای شیعه شهرت دارد که امام سجاد (علیه السلام) سر امام حسین را بازگرداند و در کنار پیکر امام (علیه السلام) دفن نمود.
۵- سید عالم جلیل حاج سید اسد الله حسینی تنکابنی میگوید:
«خبر حمل امام سجاد (علیه السلام) اشهر و اظهر و اصح در نظر است و مؤید به عقل و نقل است». (۴۹)
۶- محدث قمی چنین میگوید:
«و الذی اشتهر بین علماینا الامامیه انه دفن مع جسده الشریف رده علی بن الحسین علیهما السلام». (۵۰)
۷- المناوی میگوید:
«نقل ان الامامیة متفقة علی انه اعید الی کربلا». (۵۱)
یعنی: نقل است که همه علمای شیعه بر این باورند که سر مطهر امام حسین (علیه السلام) به کربلا بازگردانده شد.
۸- علامه کبیر مجلسی میفرماید:
«و بدان که مشهور آن است که سبب تاکید زیارت آن حضرت در این روز آن است که حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) با سایر اهل بیت در این روز بعد از مراجعت از شام به کربلای معلی وارد شدند و سرهای مقدس شهدا را به بدنهای ایشان ملحق کردند». (۵۲)
مراسم دفن سر مطهر
یکی دیگر از موضوعاتی که به عنوان دلیل معتبر و سند قانع کننده، در رابطه با ورود اهل بیت (علیه السلام) به کربلا میتواند مورد استفاده قرار گیرد، جریان دفن سر مقدس امام (علیه السلام) در کربلا و ملحق شدن آن به پیکر مطهر است.
طبق اسناد و مدارک یاد شده بازگشتسرهای مطهر شهیدان به کربلا و پیوستن به پیکرهای پاک آنان اگر مورد اتفاق نظر و اجماع همه علما و مورخان بزرگ شیعه نباشد، معروف و مشهور بودنش بین آنها قطعی و مسلم است. اهل سنت نیز از این شهرت بین شیعیان آگاهی دارند و به گفته برخی مؤید به عقل و نقل است. و دفن سر مطهر امام حسین (علیه السلام) در غیر کربلا مورد تایید بزرگان نیست.
یادآوری ۱:
علامه بزرگوار مجلسی، آمدن اهل بیت (علیه السلام) به کربلا و مراسم تدفین در کربلا را بعید میداند و میگوید: بنابراین، سر و فلسفه انتخاب و تعیین روز بیستم صفر - نه قبل و نه بعد - برای سنتشدن مراسم سر خاک امام حسین (علیه السلام) رفتن و زیارت کردن آن امام چیست؟ نمیدانیم! و موظف نیستیم بدانیم. (۵۳)
از این بیان دو نکته قابل استفاده است: یکی این که اگر آمدن اهل بیت (علیه السلام) و برگزاری مراسم تدفین، ثابت و مسلم میبود، فلسفه زیارت مبهم نبود. دیگر این که سنتبرگزاری مراسم اربعین، و تجدید خاطره متوفی پس از گذشت چهل روز از درگذشت وی امری رایج و متعارف نبود و گر نه ابهام نمیداشت و نیازی به تفسیر و توجیه نمیبود.
یادآوری ۲:
سید جلیل ابن طاووس که در کتاب لهوف، جریان آمدن اهل بیت (علیه السلام) در بیستم صفر به کربلا را به عنوان یک حقیقت تاریخی نقل میکند، در کتاب اقبال با دیده شک و تردید و استبعاد به این موضوع مینگرد ولی از آنجا که دفن سرهای مطهر در کربلا و ملحق شدن آنها به بدنهای طاهر در بیستم صفر به نظرش ثابت و قطعی است، متوسل به نوعی استدلال ظریف و قابل توجه و دقت میشود و میگوید:
«آیات قرآن دلالت قطعی بر لحوق سرها به بدن دارد مثل «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء» (۵۴) خدا میفرماید: شهیدان زندهاند با این که حیات و زندگی بدون سر ممکن نیست. پس باید سر به بدن ملحق شده باشد تا زندگی و حیات شهیدان کربلا قابل تصور باشد، گر چه ندانیم به چه وسیله به کربلا آورده شد و چگونه به بدن ملحق شد، و شاید تحقیق و اظهار نظر در این مورد نوعی عدم رعایت ادب و احترام به آن بزرگان باشد». (۵۵)
اما کسانی که منکر ورود اهل بیت (علیه السلام) به کربلا در اولین اربعین بعد از عاشورا هستند و یا با شک و تردید به این جریان مینگرند، در برابر یک پرسش جدی و اساسی قرار دارند، که پاسخ صحیح آن جز با التزام به ورود اهل بیت (علیه السلام) امکانپذیر نیست; اولین کسی که به این پرسش پاسخ صحیح داده، شیخ طوسی است.
با ذکر مقدمهای به طرح این پرسش میپردازیم:
به طور مسلم و قطعی تا قبل از واقعه عاشورا، مراسم اربعین یعنی بزرگداشتشهیدان یا مردگان، عرفا یا شرعا، رسم نبود. قبل از اسلام بین طوایف عرب و ملتیهود مراسم اربعین از قبیل سر خاک رفتن، اطعام نمودن یا برپایی برنامههای سوگواری و عزاداری رسم نبود (البته سید مقرم نظر دیگری دارند که به نقد آن نیز خواهیم پرداخت.). در اسلام نیز برای مرگ بزرگانی همچون ابو طالب و خدیجه و شهادت بزرگوارانی چون حمزه سید الشهدا، جعفر طیار و دیگران، عملا هیچ گونه اثری از اربعین دیده نشده و از کسی هم نقل نشده است.
اینک پرسش قابل طرح این است که در روز بیستم صفر - غیر از اربعین بودن - (۵۶) چه اتفاق تازهای رخ داد که زیارت امام حسین (علیه السلام) با الفاظ خاص و برنامه مخصوص، مستحب و سنتشد، تا آنجا که یکی از پنج نشانه تشیع خاص و ولاء و ایمان خالص قرار گرفت؟ چنان که در حدیث معروف از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایتشده است. (۵۷)
به عبارت دیگر پرسشی در اینجا مطرح است که دقت و تامل شایانی را میطلبد و آن اینکه در روز بیستم صفر دو برنامه مذهبی ویژهای برگزار میشود:
۱- زیارت عارفانه امام حسین (علیه السلام).
۲- مراسم سوگواری و عزاداری امام حسین (علیه السلام).
با توجه به اینکه، زیارتهای مخصوص امام (علیه السلام) فقط در ایام و لیالی خاص مورد سفارش قرار گرفته است مانند شبهای جمعه و غره رجب (که در ایام شرک و کفر نیز حرمت ویژهای داشت.) و نیمه شعبان، لیالی قدر، عیدین و عرفه. بنابراین هرگز سراغ نداریم شب و روزی را که هیچ ویژگی خاصی نداشته باشد ولی تشرف به کربلا و زیارت و تجلیل آن بزرگوار در آن ایام یا لیالی مورد سفارش قرار گرفته باشد. بدین جهتبرگزاری آیین سوگواری در سالروزی که هیچ خاطره و حادثه مصیبتباری در آن اتفاق نیفتاده باشد تعجب آور خواهد بود. به ضمیمه این نکته که روز بیستم صفر هیچ ویژگی خاصی مانند جمعه و عرفه و... ندارد. از این رو پرسش اساسی این است که چرا دو برنامه یاد شده، در روز بیستم صفر مورد توصیه قرار گرفته است؟
البته فراوانی ایام زیارات مخصوصه امام حسین (علیه السلام) بیانگر این نکته است که پیشوایان مذهبی اسلام از هر فرصت مناسبی، برای زنده نگه داشتن خاطره حساس و حیات بخش جریان عاشورا، استفاده میکردند، بدین سبب در هر روز و شب ویژه و ممتازی که توجه به خدا و عبادت حضرت حق، شایسته بود، شیعیان و پیروان مخلص خود را به سوی حسین (علیه السلام) و کربلایش بسیج میکردند و با انواع تشویق و توجه سعی میکردند یاد آن امام مظلوم (علیه السلام) در دلها تازه بماند و نامش بر زبانها رایجباشد و زمین کربلا و حرم شریفش از حضور زنان و مردان مؤمن و عارف و با وفا، مملو و آکنده شود. و از این طریق رسم و سنت مبارزه با ظلم ظالمان - هر چند زیر پوشش عنوان مقدس خلیفه مسلمین پنهان شده باشند - که مهمترین هدف و انگیزه قیام و مقاومتخونین و خدایی آن حضرت بود، برای همیشه و همه جا در طول تاریخ و عرض جغرافیا زنده و شاداب، حرکت آفرین، پایدار و جاودانه بماند. استحباب مؤکد زیارت آن بزرگوار در شبهای جمعه و قدر و عید فطر و قربان و نیمه شعبان و... حضورا و غیابا، از دور و نزدیک، گواه و شاهدی بر این مدعا است.
در عین حال با این همه آثار پر برکت زیارات ذکر شده، هیچ مناسبتی - هر چند کوچک و مختصر - وجود ندارد که زیارت خواندن آن بزرگوار در روز اربعین سنتشود. پس علت و فلسفه استحباب زیارت روز اربعین چه چیزی میتواند باشد؟ آیا صرف حضور و آمدن جابر بن عبد الله انصاری در آن روز میتواند علت تاسیس چنین سنتی گردد؟
حاشا; هرگز چنین نیست. چرا که اولا: گر چه جابر شخص محترم و عالم محبوب و شیعه مخلص بود، لکن در بعد سیاسی و یا نظامی آن روز هیچ نقش و جایگاه مهمی نداشت; آیا زیارت چنین شخصی ممکن استبه عنوان یک سنتبرجسته و هنر آموزنده در تاریخ ثبتشود و به نام یک عمل قهرمانانه و آموزنده سرمشق برای مبارزان و مجاهدان و ایثارگران و از جان گذشتگان آینده روشن جهان سرخ و خونین تشیع باشد؟
ثانیا: آیا عمل سالگرد اولین زیارت، سابقه و نمونهای به عنوان الگو و شاهد دارد؟ طبعا هر شهید و متوفایی، اولین زائر دارد. آیا عاقلانه و قابل قبول است که چون کسی اولین زیارت را انجام داد، دیگران نیز به تبعیت و پیروی او همه ساله آن روز را به مناسبت تجدید خاطره زیارت آن زائر گرامی بدارند و مراسم با شکوه و مفصلی مانند روز درگذشتیا حتی مفصلتر از آن برپا کنند؟!
چرا اولین زیارت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سایر امامان (علیه السلام) و شهیدان دیگر تاریخ، ثبت و ضبط نشد و گرامی داشت و زیارت مخصوصه آن روز، شیوه و سنت قرار نگرفت؟
آیا اگر امام سجاد (علیه السلام) بر فرض، سی و هشتم یا چهل و پنجم و یا پنجاهم، با اهل بیت (علیه السلام) به کربلا میآمدند و سرهای مطهر را دفن میکردند و مراسم تدفین را برگزار مینمودند، باز هم روز اربعین - به مناسبت زیارت جابر - روز برجسته معرفی و مراسم تدفین سرهای مطهر شهیدان به فراموشی سپرده میشد؟!
آیا اگر جابر روز سیام شهادت امام حسین (علیه السلام) - دهم صفر - به زیارت میآمد و امام سجاد (علیه السلام) با اهل بیت و سرهای مطهر، روز چهلم - بیستم صفر - وارد کربلا میشدند، باز هم ثلاثین - دهم صفر - در مکتب تشیع، روز ممتاز و برجستهای معرفی شده و اربعین فراموش میشد؟
آیا اگر جابر روز دیگری - غیر از بیستم صفر - به کربلا میآمد و امام سجاد (علیه السلام) اصلا به کربلا نمیآمد - چنان که بعضی معتقدند - باز هم همان روزی که جابر به کربلا آمده بود - ثلاثین یا خمسین - در مکتب و مذهب تشیع به عنوان یک سنت مؤکد ثبت میشد؟ و آیا در برابر اعتراض غیر شیعیان پاسخ و توجیه قابل پذیرش و منطقی داشتیم؟
ثالثا: آمدن جابر به کربلا در روز اربعین (جدا از دیدار با اهل بیت) توسط کسی قبل از سید بن طاووس نقل نشده است و تنها اسفراینی که قبل از سید میزیست (متوفای ۴۰۶ق.) در مقتل خود نقل نموده است که جابر در روز اربعین برای زیارت امام حسین (علیه السلام) به کربلا آمده و در آنجا با اهل بیت (علیه السلام) دیدار کرده است ولی مرحوم سید بن طاووس و دیگران آمدن جابر «به صورت جداگانه» و بدون دیدار با اهل بیت (علیه السلام) را نقل نکردهاند. بنابراین «پذیرش آمدن جابر» و «انکار آمدن اهل بیت (علیه السلام)» از نظر تاریخی قابل قبول نیست.
پاسخ صحیح
آیا اربعین و چهلم بودن، به تنهایی میتواند علت این مراسم روحانی باشد؟ و آیا آمدن و زیارت جابر به عنوان صحابی معروف یا اولین زائر میتواند دلیل سنتشدن اربعین شود؟ پس رمز و فلسفه حضور بر مرقد مطهر و تربت پاک امام حسین (علیه السلام) در روز بیستم صفر و خواندن زیارت اربعین چیست؟
از مطالبی که تا کنون گفته شده نتیجه میگیریم که این دو دلیل نمیتواند رمز و راز عظمت و سنت مراسم اربعین باشد.
پاسخ صحیح و قانع کننده مرحوم شیخ الطایفه (جزاه الله خیرا) طبق نقل شیخ شهر آشوب پرده از راز این معما میگشاید و علت واقعی رسم سنت اربعین را مراسم تدفین و برپایی سوگواری و عزاداری و نوحهخوانی و تجدید خاطره مصائب جانسوز و جانگداز عاشورا میداند.
علاوه بر این روایات معتبر و مستفیضه و شاید متواتره دال بر گریستن آسمان بر عزاداری امام به مدت چهل روز نیز پرده از رمز و راز این موضوع برمیدارد. (۵۸)
در نتیجه اربعین دارای محتوایی آموزنده و یادآور خاطرهای حیاتبخش و با قداست است. و چه شایسته و بجاست که مراسم تدفین سر مطهر امام حسین (علیه السلام) و شهدای با وفای کربلا پس از چهل روز جدایی از بدن و گرداندن بر سر نی در خیابانها و بیابانها و کوچه و بازارها، برای همیشه و تا ابد زنده بماند، و همه ساله، مراسم بزرگداشت این خاطره به یاد ماندنی و فراموش نشدنی، با عزت و احترام و هر چه باشکوهتر برگزار شود. و روحیه ظلم ستیزی به عنوان یک درس آموزنده از استاد بزرگ بشریتحسین بن علی (علیهما السلام) به نسلهای آینده بویژه جوانان منتقل شود، و همچنان زنده و شاداب، گرم و گیرا حفظ شود تا زمینه قیام بزرگ، جهانی و عدل گستر مهدی موعود (عجل الله فرجه) فراهم آید که مطمینا جز با شیوع و رواج روحیه شهادتطلبی و گسترش فرهنگ جانفشانی در راه ریشهکنی ظلم و ظالم، در میان همه تودههای محروم و مظلوم، زمینه و مقدمات ظهور و فرج نهایی فراهم نمیآید همچنان که جز با روحیه شهادتطلبی و ایثارگری، انقلاب کبیر اسلام پا نگرفته و رونق نیافت. بدین سبب بحق میتوان گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با تزریق روحیه جاننثاری در ملتخود درس مبارزه با کفر و شرک را به آنان آموخت. و حسین (علیه السلام) با تزریق روحیه جانفشانی (که در جوامع اسلامی به مرگ یا به سردی و ضعف کشیده شده بود) درس مبارزه با ظلم و نفاق را به جامعه در خود فرو رفته آن زمان آموخت. و چه خوش گفت: «حسین منی و انا من حسین» (تو گویی درست این سخن گفت پیغمبر است) و شاهد خوب این مدعا - بزرگداشت مراسم اربعین تنها به دلیل تجدید خاطره دفن سرهای مطهر شهدا به وسیله اهل بیت (علیه السلام) در بیستم صفر - این است که در روزهای دیگر، زیارتی مخصوص حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری، رایج نیست، فقط حضور است و زیارت کردن، نماز است و دعا و وداع و بازگشت. در صورتی که در اربعین، مراسم عزاداری و دستههای سینهزنی و غیره در کربلا از عاشورا خیلی مفصلتر و پرجوش و خروشتر برگزار میشود. هیاتها و مواکب حسینی از کل شهرهای عراق برای اقامه عزا و نوحهخوانی رو به کربلای حسین (علیه السلام) میآورند تا حدی که کربلا گنجایش پذیرایی آنان را ندارد. در بیرون شهر، چادر و خیمه برپا میکنند و این چند روز را آنجا بسر میبرند. سه شبانه روز - پیوسته - دستههای عزادار و سینه زنان، صحن و حرم مطهر کربلا و همچنین بازار و خیابانها را پر از جمعیت میکنند و ازدحام جمعیتبه قدری است که رفت و آمد و نقل و انتقال، در کل شهر، مخصوصا ورود و خروج از صحن و حرم مطهر برای افراد عادی بویژه زنان و کودکان بسیار دشوار و گاهی همراه با خطرهایی خواهد بود.
از کتاب «ادب الطف» علامه خطیب شهیر بزرگوار سید جواد شبر نقل است که در اربعین، بیش از یک میلیون نفر در کربلا به زیارت و عزاداری میآیند. (در عراق آن روز که که ده میلیون نفر جمعیت داشت) و بیش از صد تن برنجبرای جمعیتهای عمومی و علنی طبخ میشود.
آیا چنین مراسم با شکوه و مجللی تنها به سبب زیارت جابر بود؟! و یا تنها به حساب روز چهلم عاشورا بود؟! یا برای تجدید خاطره تلخ و مظلومانه عاشورا است که در اربعین تجسم یافت و تکرار شد؟ و یا این که برای بزرگداشت و تجلیل مراسم تدفین بخشی از بدن پاک و پیکر مطهر امام حسین (علیه السلام) و یاران بینظیرش؟ بخشی از بدن و پیکر که حرمت و قداستش اگر از کل پیکر و بدن بیشتر نباشد، کمتر نیست.
آیا عدهای از زنان و کودکان اسیر شده و رنجبیخانمانی کشیده و تلخی غربت چشیده، پس از چهل روز اسارت و آوارگی، سر بریده و از تن جدا شده پدران و برادران و فرزندان خود را به بدنهای بیسر ملحق کنند و دفن نمایند، داغ تازه آنان تازهتر نمیشود؟ داغدیدگانی که علاوه بر در دل داشتن داغ کشته و پرپر شدن گل پیکر خاندان خود، اجازه گریستن و اشک ریختن و آه کشیدن و ناله کردن را نداشتند، پس از چهل روز تحمل درد و رنج و زحمت اسارت، بر سر تربت عزیزان خود آمدند تا سرهای پاک به امانت گرفته را به اهل امانتبازگردانند و پس از انجام وظایف و پایان یافتن مراسم تدفین تمام قطعات بدنهای قطعه قطعه شده، به مراسم عزاداری و سوگواری بپردازند.
آیا شایسته نیستشیعیان مخلص این خاندان که «خلقوا من فاضل طینتهم یفرحون لفرحهم و یحزنون لحزنهم.» (از باقیمانده خاک آنان آفریده شدند و به شادی آنان شاد و به حزن و اندوه آنها اندوهناکند.) در بیستم صفر هر سال، سوگواری و نوحهخوانی برپاکنند تا خاطره تلخ بازگشت اسیران تجدید و مراسم تدفین سرهای مطهر در کربلا، تجلیل شود؟ و با برپایی مراسم نوحه و عزا و ماتم، همیاری و همگامی خود را با اهل بیت (علیه السلام) اعلام کنند؟
از اینجا راز و رمز برگزاری مراسم سوم و برپایی برنامه چهلم برای مردگان مؤمن، کشف میشود که روز سوم، رمز تجدید خاطره مراسم تدفین پیکرهای بیسر شهیدان کربلاست. و راز مراسم اربعین، تجلیل و اظهار همدردی با خاندان نبوت و شرکت در اقامه عزا به مناسبت تدفین و خاکسپاری سرهای بیپیکر و ملحق نمودن آنها به بدنهای پاک بیسر است.
توجیه اربعین از دیدگاه سید مقرم
مرحوم علامه مقرم به منظور تفسیر و تحلیل اربعین، سعی دارد که مراسم اربعین امام حسین (علیه السلام) را منطقی و موجه و متعارف در همه ملل و اقوام جلوه دهد از این رو میگوید:
«من النوامیس المطردة، الاعتناء بالفقید بعد اربعین یوما مضین من وفاته... و النصاری یقیمون تابینیة یوم الاربعین من وفاة فقیدهم یجتمعون فی الکنیسة و یعیدون الصلاة علیه... والیهود یعیدون الحداد علی فقیدهم بعد مرور «ثلاثین» یوما». (۵۹)
«اربعین» - برگزاری مراسم بزرگداشت مردگان در روز چهلم مرگ - از سنت و آداب و رسوم رایج و شایع در همه امتها و ملتهاست، مسیحیان نیز ملتزم میباشند و یهودیان این مراسم را روز سیام برگزار میکنند.
بررسی این دیدگاه
۱- اگر مراسم بزرگداشت و تجدید خاطره، هیچ ریشه مذهبی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی نداشته باشد چرا روز چهلم انتخاب شد و قبل و بعد نشد؟ «ثلاثین» یهودیان چه نقصی داشت که متروک و مهجور شد؟ و چرا آنان «اربعین» را انتخاب نکردند با این که «فتم میقات ربه اربعین لیلة». (۶۰) در مورد آنان است و همچنین آیه: «و اذ واعدنا موسی اربعین لیلة ثم اتخذتم العجل». (۶۱) خطاب مستقیم به یهودیان است.
۲- چه شاهدی از قبل یا بعد از اسلام بر رسم و سنتبودن بزرگداشت اموات در چهلم وجود دارد؟ آیا برای پدر و جد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از اسلام مراسم اربعین انجام شد؟ و آیا مشرکان عرب برای مردگان خود در روز چهلم اطعام میکردند؟ یا سر خاک میرفتند؟ یا تجدید عزا میکردند؟
ملتیهود - به گفته خود سید - روز سیام مراسم برگزار میکنند که آن هم معلوم نیست از چه تاریخی و با چه انگیزهای مرسوم شد؟ مسیحیان که به یاد مردگان خود روز چهلم مرگ، مراسم عبادت برپامیکنند آیا سابقهدار است؟ و آیا متخذ و برخاسته از سنتحسنه رایج در میان مسلمانان نیست که به نام و به یاد مراسم تدفین سر مطهر امام (علیه السلام) و همیاری با عزاداری خاندان داغدیدهاش برگزار میشود؟
مراسم امام حسین (علیه السلام) محکوم و تابع آداب و رسوم عرفیات رایجبین یهود و نصاری و جاهلیت نیستبلکه سنتشکن و حاکم بر سنتها و خود بنیانگذار سنتهای حسنه است. اگر در ملت مسلمان، برگزاری مراسم اربعین سنت ضروری الانعقاد استیکی از خیرات و برکات بازتاب حرکت و قیام الهی امام حسین (علیه السلام) و یکی از آثار حسنه آن بزرگوار است. نه از این جهت که چون بر هر مرده ممدوح و مذموم، مراسم اربعین برگزار میشود، بر امام حسین (علیه السلام) نیز چنین رفتار میشود. اگر این گونه بود چرا برای امامان دیگر، مراسم اربعین انجام نمیشود؟ و نیز اگر چنان بود چرا اربعین امام حسین (علیه السلام) هر سال تکرار میشود در حالی که برای اموات و شهدا - حتی برای معصومان (علیه السلام) - مراسم اربعین تکرار نمیشود؟ و نیز میبینیم برای مردگان، رسم و عادت نیست که هر سال مراسم اربعین تکرار شود.
پس به خوبی میتوان چنین نتیجهگیری نمود که اربعین امام حسین (علیه السلام) مانند بقیه مراسم و سنتهای مذهبی، همگی دارای محتوای حقیقی و پیام آموزنده و مشتمل بر رمز و راز قابل توجیه و تصدیق و شایسته پیروی همه جوامع و طوایف بشری است; نه این که مراسم امام (علیه السلام) ریشه در آداب و رسوم یهود و نصاری و جاهلیت اعراب داشته باشد.
پینوشتها:
۱) شعرانی، ترجمه نفس المهموم، ص۲۶۹.
۲) شهید مطهری، حماسه حسینی، ج۱، ص۳۰ و ج۲، ص۲۵۵.
۳) سید بن طاوس، اقبال، ص۵۸۹.
۴) حاج میرزا حسین نوری، لؤلؤ و مرجان، ص۱۴۹.
۵) مقتل ابو مخنف، به نقل از مرحوم حاج میرزا حسین نوری، لؤلؤ و مرجان، ص۱۵۷.
۶) شیخ صدوق، امالی، ۱۳۴۹ ش.، ص۱۶۸، مجلس ۳۱.
۷) شهید قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص۳۴۱، چاپ دوم، به نقل از مناقب شهر آشوب، ج۲، ص۲۰۰ و نیز نقل شیخ طبرسی در اعلام الوری، ص۲۵۰، جبیروت۱۳۹۹ق.
۸) همان، ص۳۴۴ به نقل از الاثار الباقیه، ص۳۳۱ چاپ اروپا، و نیز ص۲۲ جدوم به نقل از ترجمه الاثار الباقیه ص۳۹۲، تهران ۱۳۲۱.
۹) به نقل از مرحوم محدث قمی، نفس المهموم، ص۴۶۶، و شهید قاضی، پیشین، ص۳۴۱.
۱۰) سید بن طاووس، اقبال، ص۵۸.
۱۱) شیخ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۳۰.
۱۲) بشارة المصطفی، به نقل سید محسن امین، اعیانالشیعه، ج۴، ص۴۷.
۱۳) اعلام الوری، چاپ بیروت، ۱۳۹۹ق.، ص۲۵۰.
۱۴) به نقل از سید مقرم، مقتل الحسین، ص۴۶۹.
۱۵) شهید قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص۳۴۲و۳۴۹ چاپ۲، به نقل از تذکرة الخواص، و نیز مقتل مقرم ص۴۷۰ به نقل از تذکرة الخواص ص۱۵۰ همچنین اعیان الشیعه ج۱، ص۶۲۶، ق۲.
۱۶) ص۵۸۸.
۱۷) مثیر الاحزان»، ۱۳۱۸ق، ص۵۹، به نقل از شهید قاضی، پیشین، ج۲، ص۲۰، و نیز سید مقرم، پیشین، ص۴۶۹.
۱۸) مقصود از این اصطلاح، اجازه نقل روایت است که تا چندی پیش میان دانشمندان اهل حدیث رایجبوده است.
۱۹) ج۱۹، ص۳۴۹.
۲۰) خواند میر، حبیب السیر، ج۲، ص۶۰.
۲۱) مقتل مقرم، ص۴۶۹ به نقل از الاتحاف بحب الاشراف ص۱۲.
۲۲) سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱۷.
۲۳) عبد الرزاق مقرم، مقتل الحسین، ص۴۶۷، چ۱۳۸۳ ق
۲۴) همان، ص۴۶۹.
۲۵) همان.
۲۶) شهید قاضی، تحقیق اربعین، ص۲۶۰.
۲۷) ابن اثیر، الکامل ج۴، ص۸۴.
۲۸) شیخ مفید، ارشاد، ص۲۶۱.
۲۹) شیخ مفید، ارشاد، ص۲۶۱.
۳۰) قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص۴۲.
۳۱) سید بن طاووس، اقبال، ص۵۸۹.
۳۲) ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۸۷.
۳۳) شیخ مفید، ارشاد، ۱۳۰۸، صص ۲۶۱- ۲۶۳.
۳۴) تاریخ طبری، ج۴، ص۲۹۳.
۳۵) همان، ص۳۵۳.
۳۶) البدایه و النهایه ج۸، ص۹- ۱۹۸، به نقل از شهید قاضی طباطبایی، پیشین، ص۳۷۰.
۳۷) همان، ص۳۳ و ۳۴ چدوم به نقل از سید محسن امین عاملی دمشقی.
۳۸) رجال کشی، ص۷۵، تنقیح المقال، ج۳، نفس المهموم، ص۱۲۹، تحقیق اربعین، ص۳۴.
۳۹) فاضل قزوینی، تظلم الزهرا، ص۱۷۲.
۴۰) نفس المهموم، محدث قمی، ص۴۶۳.
۴۱) دکتر سید رضا پاکنژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج۶، ص۳۳.
۴۲) تاریخ طبری، ج۴ (ده جلدی)، ص۱۲۷، استقامت، مصر و ج۶، ص۹۶.
۴۳) مقتل الحسین، پاورقی ص۳۴۴.
۴۴) فاضل قزوینی، تظلم الزهرا، ص۱۷۲.
۴۵) اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۲۶ ق ۲، مقتل مقرم ص۴۷۰ به نقل از تذکرة الخواص تالیف سبط بن الجوزی ۱۵۰ و تحقیق اربعین شهید قاضی، ص۳۴۲ و ۳۴۹، چدوم.
۴۶) مقتل مقرم، ص۳۶۳، چقم به نقل از «مثیر الاحزان» ص۵۸.
۴۷) سید بن طاووس، لهوف، قم، ۱۳۷۸، ص۲۳۲.
۴۸) بحار، ج۴۵، ص۱۴۵.
۴۹) مصائب الهداة، به نقل از شهید قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، چدوم، ص۳۳۷.
۵۰) نفس المهموم، ص۴۶۶.
۵۱) مقتل مقرم، ص۴۷۰ به نقل از الکواکب الدریة، ج۱.
۵۲) زاد المعاد، اعمال روز بیستم صفر.
۵۳) جلاء العیون، علامه مجلسی.
۵۴) ال عمران/۱۶۹.
۵۵) سید بن طاووس، اقبال، ص۵۸.
۵۶) چون مسلم شد «اربعین» ویژگی و امتیاز خاصی از روزهای قبل و بعد از خود ندارد.
۵۷) شیخ طوسی، التهذیب، ج۶، ص۵۲.
۵۸) کامل الزیارات.
۵۹) مقتل مقرم، چاپ قم، ص۳۵۴ و ۳۶۵.
۶۰) اعراف/۱۴۲.
۶۱) بقره/۵۱.
پایگاه خبری -تحلیلی اهل البیت (ابنا)