تا قیامت اشک 

در، بخود لرزید 
در، درهراس 
در هراس این مأموریت هولناک 
"نه، این کار من نیست"
مگر شدنی است این خشکی و خشونت و بی رحمی 
در، به زانو در آمد از غم 
در، به پای پا یه ی سرد کینه افتاد 
به التماس و با سیلی از اشک 
"نه، این کار من نیست"
شانه‌های در به گریه می‌لرزید 
به جان آمده و از پای افتاده نالید 
"لااقل این میخها را از دامنم برگیرید"
*** 
هیولای نفاق به گوشه چشمی شب سکوت بر دامن در ریخت 
در از پای در آمد 
در درمانده و تسلیم و به صد آه سرود 
"نه، این کارمن نیست"
به اشارت شب پرست، هیزم تا کمر گاه در آمد 
در ضجّه می‌زد و هیزمها بر سر و سینه، از این مأموریت پست 
آتش به اکراه بر جان هیمه افتاد 
*** 
در شد خموش، هیزم به جوش، آتش پرآه در خروش 
در بی طاقت و از پای افتاده 
گل میخ ها مست شراب آتش 
صدای گراز وحشی در همه جا پیچید 
"بشکنید در را"
یاس سپید در چنگال میخ گداخته 
یاس زیر لگدهای قوم شب 
*** 
دهلیز سرای خوبان عالم پر خون 
دلهای مشتاقانشان پرغم 
یاس پرپر، نقش زمین 
همه ی عالم تا قیامت پر اشک

 



والقلم