تاریخ بهایی گری در ایران-قسمت سوم
سران بهاییت در گذشته و هییتهای محافل بهایی کنونی متفقاً دولت اسراییل و صهیونیسم جهانی را تأیید و همراهی کرده و میکنند. در بسیاری از نقاط جهان بخصوص در کشورهای اسلامی و عرب اکثر بهاییان متمایل به جهودان و دولت اسراییل بوده و هستند. در بسیاری از کشورها، بخصوص کشورهای عربی، شنیده و دیده شده که بهاییان داخل در تشکیلات جاسوسی موساد شده و همه جا به نفع اسراییلیان به خبرچینی و جاسوسی و نوکری مشغولاند.
بهاییگری، سازمانهای اطلاعاتی و تروریسم
آیتی از نظر قساوت و شجاعت بهاییان را مشابه با یزیدیان کردستان میداند و خلق و خوی ایشان را چنین توصیف میکند:
دارای اخلاقی خشن بوده، سخت دل و کینهجو ولی متظاهر به مهر و محبت و نیز در شجاعت ایشان گفتگو رفته، اغلب برآنند که از این سجیه پسندیده محروماند به قسمی که تا مقاومت ندیدهاند نهایت پردلی را اظهار میدارند ولی به محض اینکه به مقاومتی برخوردند میدان خالی کرده عقبنشینی میکنند.
این قساوت را از اولین روزهای پیدایش بابیگری در میان اعضای این فرقه میتوان دید. بهنوشته فریدون آدمیت، بابیها در جریان شورشهای خود در دوران ناصری، با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبعانه داشتند و «اسیران جنگی» را «دست و پا میبریدند و به آتش میسوختند.» قساوت و سبعیت فوقالذکر را در ماجرای قتل شهید ثالث (حاج ملا محمد تقی برغانی، ۱۷ ذیقعده ۱۲۶۳ق.)، عمو و پدر همسر قرةالعین، نیز بهروشنی میتوان مشاهده کرد.
عباس افندی
فریدون آدمیت «بساط میرزا حسینعلی» (بهاء) را از روز نخست مبتنی بر «دستگاه میرغضبی و آدمکشی» میداند. درواقع، از نخستین روزهای فعالیت فرقه بهایی مجموعهای از قتلها آغاز شد که اسرار برخی از آنها تاکنون روشن نشده و در برخی موارد نقش بهاییان در آن کاملاً به اثبات رسیده است. این قتلها را به پنج گروه میتوان تقسیم کرد: اوّل، قتلهای سیاسی؛ دوّم، قتل برخی شخصیتهای مسلمان که تداوم حیات ایشان برای بهاییت مضر بود؛ سوم، قتل بابیان مخالف دستگاه میرزا حسینعلی نوری (بهطور عمده ازلیها)؛ چهارم، قتل بهاییانی که از برخی اسرار مطلع بودند یا به دلایلی تداوم حیات ایشان مصلحت نبود؛ پنجم، قتل بنا به اغراض شخصی سران فرقه بهایی.
قتل و خشونت
یکی از اولین قتلهای سران بهاییت قتل میرزا اسدالله دیان است. میرزا اسدالله دیان کاتب بیان و سایر مکتوبات علیمحمد باب و از بابیان «حروف حی» بود و بسیاری از اسرار پیدایش بابیگری را میدانست. او بهدستور میرزا حسینعلی بهاء به قتل رسید. میرزا آقاخان کرمانی (بابی ازلی و داماد میرزا یحیی صبحازل) مینویسد: میرزا حسینعلی چون میرزا اسدالله دیان را «مخل خود یافت، میرزا محمد مازندرانی پیشخدمت خود را فرستاده او را مقتول ساخت.» این رویه پدر را عباس افندی نیز ادامه داد. آیتی مینویسد:
عباس افندی این روّیه را دایماً تعقیب داشت یعنی مخالف علنی خود را که در بساط محرم و مجرم شده و اسرار را شناخته و به کشف آن پرداخته بود میکوشید برای افناء و اعدامش.
ادوارد براون، استاد دانشگاه کمبریج، به فردی بهنام نصیر بغدادی معروف به مشهدی عباس (ساکن بیروت) اشاره میکند که آدمکش حرفهای و مزدور میرزا حسینعلی بهاء و عباس افندی بود و بهدستور ایشان چند نفر را کشت از جمله ملا رجبعلی قهیر، برادرزن علیمحمد باب، را که از برخی اسرار پیدایش بابیگری مطلع بود. براون، همچنین، به فعالیتهای تبلیغی سه بابی ازلی در عکا اشاره میکند و مینویسد بهاییان عکا تصمیم گرفتند ایشان را از میان بردارند. آنان ابتدا خواستند این مأموریت را به نصیر بغدادی محول کنند ولی بعد منصرف شدند زیرا احضار نصیر از بیروت ممکن بود راز قتل را آِشکار کند. لذا، در ۱۲ ذیقعده ۱۲۸۸ ق. هفت نفر از بهاییان به خانه افراد فوق در عکا ریختند و سید محمد اصفهانی و آقاجان کجکلاه و میرزا رضاقلی تفرشی را کشتند. حکومت عکا بهاء و پسرانش، عباس و محمدعلی افندی، و میرزا محمدقلی، برادر بهاء، و تمامی بهاییان عکا، از جمله قاتلین، را دستگیر کرد. بهاء و پسران و خویشانش شش روز زندانی بودند، سپس قاتلین شناخته شده و در دادگاه به حبسهای طولانی (۷ و ۱۵ سال) محکوم شدند.
براون در جای دیگر (حواشی بر مقاله شخصی سیاح، چاپ اوّل، ۱۸۹۱) به این ماجرا اشاره میکند. او مینویسد: مقامات دولت عثمانی تصمیم به تبعید دو برادر به دو نقطه مختلف گرفتند و (در ربیعالثانی سال ۱۲۸۵ق.) صبحازل و پیروانش را به فاماگوستا (قلعه ماغوسا در قبرس) و حسینعلی بهاء و ۸۰ نفر از پیروانش و چهار نفر ازلی را به عکا فرستادند. این چهار نفر ازلی عبارت بودند از: حاجی سید محمد اصفهانی، آقاجان بیگ کجکلاه، میرزا رضاقلی تفرشی و برادرش آقا میرزا نصرالله. بهنوشته براون، قبل از عزیمت به عکا، حسینعلی بهاء میرزا نصرالله تفرشی را در ادرنه (آدریانوپول) با سم به قتل رسانید و کمی پس از ورود به عکا سه ازلی دیگر در منزل مسکونیشان در بندر عکا بهدست اطرافیان بهاء مقتول شدند.
میرزا آقاخان کرمانی در رساله هشت بهشت درباره آدمکشیهای سران فرقه بهایی به تفصیل سخن گفته است. او مینویسد: میرزا حسینعلی بهاء در ادرنه، قبل از حرکت به عکا، میرزا نصرالله را با سم مقتول کرد و «در عکا نیز چند نفر از اصحاب خود را فرستاد آن سه نفر را [حاجی سید محمد و آقاجان بیگ و میرزا رضاقلی تفرشی] در خانه نزدیک قشله که منزل داشتند شهید کردند و قاتلین اینان عبدالکریم شمر و حسین آبکش و محمد جواد قزوینی.»
میرزا آقاخان کرمانی
بهنوشته میرزا آقاخان کرمانی، در ایران نیز اصحاب حسینعلی بهاء موجی از وحشت و ترور آفریدند و به قتل متنفذین ازلی دست زدند:
آقا عبدالاحد و آقا محمدعلی اصفهانی و حاجی آقا تبریزی و پسر حاجی فتاح، هر یک را بهطوری جداگانه در صدد قتل برآمدند و بعضی فرار کردند. از آنجمله خیاطباشی و حاجی ابراهیم خان را در خانه گندمفروشی کشتند و جسم آنان را با آهک در زیر خاک گذارده، روی آنها را با گچ سکو بستند...
این قتلها حتی شامل طلبکاران میرزا حسینعلی نوری (بهاء) نیز میشد:
و همچنین حاجی جعفر را، که میلغ هزار و دویست لیره از میرزا [حسینعلی بهاء] طلبکار بود و به مطالبه پول خود در عکا قدری تندی نمود و دزدیهای حضرات را حس کرده، میرزا آقاجان کچل قزوینی را تشویق کردند که آن پیرمرد را شبانه کشته، از طبقه فوقانی کاروانسرا به زیر انداختند و گفتند خودش پرت شده... همچنین هر یک از اصحاب اقدمین، که از فضاحت و شناعت کارهای میرزا مطلع بودند و فریب او را نخوردند، فرستاد در هر نقطه شهید نمودند. مثلا، جناب آقا سید علی عرب را، که از حروف حی نخستین بود، در تبریز، میرزا مصطفی نراقی و شیخ خراسانی شهید کردند. و میرزا بزرگ کرمانشاهی را، که از اجله سادات بود، و جناب آقا رجبعلی قهیر را، که او نیز از حروف و ادله بود، ناصر عرب در کربلا به درجه شهادت رسانید و برادرش آقا علیمحمد را در بغداد عبدالکریم شمر کشت. هر یک از اصحاب خودش را نیز که از فسق و فجور و باطن کار وی خبردار شدند در عکا یا نقطه دیگر تمام کردند. مانند حاجی آقا تبریزی. حتی آقا محمدعلی اصفهانی را، که در اسلامبول تجارت مینمود و مدتی فریب او را خورده بود،... میرزا ابوالقاسم دزد بختیاری را مخصوص از عکا مأمور نمود که برود در اسلامبول آن جرثوم غفلت را... فصد نماید....
بهنوشته میرزا آقاخان کرمانی، پس از فوت میرزا حسینعلی بهاء (۲ ذیقعده ۱۳۰۹ ق.) رویه فوق ادامه یافت. اولین قربانی میرزا محمد نبیل زرندی، مورخ معروف بهایی، بود که خیال داشت خود را جانشین بهاء بخواند. «پسران خدا [حسینعلی بهاء] خبردار شده، دو نفر را فرستاده، آن لنگ بیچاره را خفه کرده، بردند به دریا انداختند.»
حسین لـله
در میان قتلهای متعدد و فراوان بهاییان، بهویژه باید به قتل حاج شیخ زکریا نصیرالاسلام اشاره کرد. حاج شیخ زکریا انصاری دارابی، ملقب به نصیرالاسلام، از سران مجاهدینی بود که به فتوای حاج سید عبدالحسین مجتهد لاری به جهاد علیه استعمار انگلیس و عوامل داخلی ایشان دست زد و در این زمینه سهمی بزرگ داشت. نامبرده از شاگردان آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی و حاجی میرزا حسین تهرانی (نجل خلیل) و حاج سید عبدالحسین مجتهد لاری بود و، بهنوشته رکنزاده آدمیت، «در شهرستانهای داراب و فسا و لار و نیریز علیه مستبدین قیام مسلحانه کرد و به نشر افکار آزادیخواهی و استحکام مبانی مشروطه ایران کوشید» و در رکاب مجتهد لاری جهاد کرد. مساعی وی چنان ارجمند بود که آخوند خراسانی «یک حلقه انگشتری فیروزه و اجازه مجاهده در راه آزادی برای او فرستاده و او را در اجازهنامه نصیرالاسلام خواند.» رکنزاده آدمیت میافزاید:
این است که نصیرالاسلام با گروهی از تفنگچیان مجاهد در راه تعقیب و تنکیل ستمپیشگان بیآزرم و فرقه بهایی، که در شهر نیریز جمعیت و نفوسی داشتند، بیش از پیش کوشید و آنها هم در پی انتهاز فرصت بودند تا او را از میان بردارند و همین که فرصت بهدست آمد دو نفر از تفنگچیان او را، که یوسف و جعفرقلی نام داشتند، بهوسیله تطمیع و تحمیق وادار به قتل او کردند. و در ماه رجب سال ۱۳۳۱ ق. پس از فراغت از غسل روز جمعه هنگام خروج از گرمابه... بهوسیله شلیک سه تیر تفنگ شهیدش کردند. و آن وقت ۵۲ سال داشت.
قتل سید ابوالحسن کلانتر سیرجان (۱۳۲۴ق.) از قتلهای جنجالی بهاییان است. بهاییان به تحریک مخالفین سید ابوالحسن کلانتر (اسفندیارخان رییس طایفه بوچاقچی، شاهزاده حاج داراب میرزا از مالکین محل و سید حسین قوامالتجار از متنفذین سیرجان) پرداختند و در نتیجه در جریان یک میهمانی کلانتر سیرجان در تاریکی شب به قتل رسید. این ماجرا به شورش مردم سیرجان علیه بهاییان انجامید و مردم، که منابع بهایی ایشان را «چند هزار نفر عوام کالانعام» میخوانند، سید یحیی سیرجانی (بهایی عامل قتل کلانتر) را کشتند.
قتل محمد فخار نیز از قتلهایی است که سروصدای فراوان به پا کرد. بهاییان، بهدستور محفل روحانی یزد، فرد فوق را، که گویا به بهاییگری اهانت میکرد، کشتند و جسد او را سوزانیدند. در این رابطه ابتدا عامل مستقیم قتل، سلطان نیکآیین، دستگیر شد و سپس ۱۲ نفر از معاریف بهاییان یزد، از جمله محمدطاهر مالمیری و میرزا حسن نوشآبادی و حسین شیدا، به اتهام مشارکت در قتل زندانی شدند. پس از هفت ماه پرونده متهمین به تهران ارسال شد. هر چند اتهام این گروه قتل بود ولی در زندان تهران در «محل کم جمعیت و آبرومندی که مختص به اشراف و اعیان» بود محبوس شدند و با سران اکراد و الوار و خوانین بختیاری معاشر بودند و حتی مدیر زندان را تبلیغ میکردند. بهاییان در دادگاه به مظلومنمایی فراوان دست زدند و از جمله مالمیری چنین گفت:
هوای یزد خشک است و کلههای اهل یزد تمام خشک است و یک تعصبات لامذهبی جاهلانهای دارند که در سایر ولایات نیست. اهل یزد عموماً قتل ما بهاییان را واجب میدانند و مال ما را حلال و هر گونه تهمتی و اذیتی را در حق ما ثواب میدانند و به عقیده باطل خود بهشت میخرند.تمامی اعضای این گروه، بهجز سلطان نیکآیین، پس از ۱۴ ماه حبس در تهران، با اعمال نفوذ بهاییان مقتدر پایتخت، تبریه شدند. ریاست این دادگاه را فردی بهنام عاصمی و وکالت بهاییان را فردی بهنام دادخواه به عهده داشتند. هر چند منابع بهایی میکوشند تا این ماجرا را «تهمت» جلوه دهند، ولی محکوم شدن سلطان نیکآیین، بهرغم اعمال نفوذ فراوان بهاییان، ثابت میکند که مجرم بوده است. عبدالحسین آیتی با اشاره به قتل محمد فخار و موارد دیگر مینویسد:
خدا نیارد روزی که میدان برای بغضاء و شحناء ایشان باز شود. آن وقت است که چند نفرشان در شاهرود آدم میکشند (در واقعه ۱۳۲۴ فتنه بابیهای شاهرود) یا مانند سلطان باروتکوب [نیکآیین] و چند تن اهل محفل روحانی در یزد محمد کوزهگر [فخار] را در کوره میسوزانند یا ذکرالله و عبدالحق نامی خود را در بین مهاجرین روسیه انداخته، در آذربایجان آتشی برافروختند که نمرود از آن شرم میبرد.
تروریسم سیاسی
تروریسم سیاسی در تاریخ معاصر ایران از اواسط دهه ۱۸۴۰ م./ ۱۲۶۰ ق. با بابیگری آغاز شد و چنان با بابیگری پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام «بابی» و «تروریست» مترادف بود. میدانیم که بابیها ترور امیرکبیر را طراحی کردند و در ۲۸ شوال ۱۲۶۸ ق./ ۱۵ اوت ۱۸۵۲ م. به ترور نافرجام ناصرالدین شاه دست زدند که به دستگیری گروهی از ایشان انجامید. از آن پس این رویه در ایران تداوم یافت و بهویژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت.
فعالیتهای تروریستی دوران انقلاب مشروطه و پس از آن با نام سردار محیی (عبدالحسین خان معزالسلطان)، احسانالله خان دوستدار، اسدالله خان ابوالفتحزاده، ابراهیم خان منشیزاده و محمد نظر خان مشکاتالممالک در پیوند است. درباره سردار محیی و احسانالله خان در بحث نهضت جنگل سخن خواهم گفت. ابوالفتحزاده و منشیزاده و مشکاتالممالک عضو فرقه بهایی بودند. ابوالحسن علوی، پدر بزرگ علوی (نویسنده معروف)، مینویسد:
[ابوالفتحزاده] در حدود سال ۱۳۲۸ سفر کوتاهی به اروپا کرد و بعد از مراجعت در ۱۳۲۹، که مسیو مرنارد بلژیکی رییس خزانهداری گردید، او مأمور مالیات ساوجبلاغ و شهریار گردید و بعد از مدت کمی به واسطه بدرفتاری با رعایا معزول شد و در همین موقع بود که معلوم شد که او جزو بهاییها شده است و شب و روز برای پیشرفت آن دسته کار میکند.
عبدالحسین خان معزالسلطان (سردار محیی) و میرزا علیمحمد خان تربیت
این سه نفر با حیدرعمواوغلی، تروریست معروف قفقازی، رابطه و همکاری نزدیک داشتند. بهنظر من، دیدگاه کسانی که حیدر عمواوغلی را بهعنوان رهبر تروریسم دوران مشروطه معرفی کردهاند بهکلی نادرست است. بهعکس، حیدر عمواوغلی در زیر نظر ابوالفتحزاده و منشیزاده و مشکاتالملک و با هدایت و دستور ایشان کار میکرد.
فعالیتهای مخفی اسدالله خان ابوالفتحزاده (سرتیپ فوج قزاق) و ابراهیم خان منشیزاده (سرتیپ فوج قزاق) و محمدنظرخان مشکاتالممالک از سال ۱۳۲۳ ق. و با عضویت در انجمن مخفی معروف به بینالطلوعین آغاز شد که جلسات آن در خانه ابراهیم حکیمی (حکیمالملک)، نخستوزیر بعدی دوران پهلوی، برگزار میشد و بسیاری از اعضای آن بابی ازلی و تعدادی بهایی بودند. این همان نکتهای است که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی بسیار دیر (پنج سال بعد) متوجه شدند و مازندرانی در نامه به حاجی محمدعلی بادامچی به آن اشاره کرد.
عضویت در این انجمن و فعالیتهای بعدی ابوالفتحزاده و منشیزاده و مشکاتالممالک (بهایی) و ازلیهای عضو انجمن فوق را باید بخشی از عملکرد شبکه توطئهگر وابسته به اردشیر ریپورتر ارزیابی کرد و به این دلیل حضور اعضای دو فرقه متعارض ازلی و بهایی در کمیته فوق قابل توضیح است. باید اضافه کنم که اعضای این انجمن، اعم از ازلی و بهایی، پس از تأسیس سازمان ماسونی لژ بیداری ایران (۱۳۲۵ق./ ۱۹۰۷م.) در پیرامون آن مجتمع شدند. برای مثال، مشکاتالممالک صندوقدار لژ بیداری ایران بود.
از ذیقعده ۱۳۲۳ ق. این فعالیت با عضویت اسدالله خان ابوالفتحزاده و برادرش سیفالله خان و ابراهیم خان منشیزاده در «انجمن مخفی دوّم» تداوم یافت. در این انجمن سید محمدصادق طباطبایی (پسر آیتالله سید محمد طباطبایی)، ناظمالاسلام کرمانی و آقا سید قریش (از اعضای بیت سید محمد طباطبایی) و شیخ مهدی (پسر آیتالله شیخ فضلالله نوری) عضویت داشتند. در همین زمان گرایشهای تروریستی برخی از اعضای این انجمن کاملاً مشهود بود. برای مثال، در یکی از جلسات انجمن مسئله قتل آیت الله سید عبدالله بهبهانی مطرح شد که با مخالفت سید محمد صادق طباطبایی مواجه گردید. اندکی بعد، ارباب جمشید جمشیدیان (دوست صمیمی و محرم اردشیر ریپورتر) به عضویت این انجمن درآمد.
شیخ فضل الله نوری و سید عبدالله بهبهانی
گروه تروریستی فوق سرانجام شکل نهایی خود را یافت و به عملیات آِشوبگرانه و تفرقهافکنانهای چون ترور نافرجام شیخ فضلالله نوری (۱۶ ذیحجه ۱۳۲۶ق.) دست زد. عامل این ترور کریم دواتگر بود که دستگیر شد. در این رابطه افراد دیگری نیز دستگیر شدند. یکی از ایشان میرزا محمد نجات خراسانی، عضو فرقه بهایی، بود که به ارتباط با سفارت انگلیس و به عنوان شخصیتی فاسد شهرت داشت. نجات نیز عضو کمیته بینالطلوعین بود. بهگفته تقیزاده، اسمارت، نماینده سفارت انگلیس، در جلسات بازجویی از محمد نجات شرکت میکرد و مواظب بود که «نتوانند به میرزا محمد زور بگویند.» طبق گزارش ۱۵ ژانویه سِر جرج بارکلی به سِر ادوارد گری، وزیر خارجه انگلیس، در جریان این بازجوییها کریم دواتگر تلویحاً حسینقلی خان نواب، برادر عباسقلی خان کارمند سفارت انگلیس، را به ترور مربوط کرد. حسینقلی خان نواب نیز از نزدیکان و محارم اردشیر ریپورتر، رییس شبکه اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران، بود.
کریم دوانگر عامل ترور نافرجام شیخ فضل الله نوری پس از بازداشت
ابوالفتحزاده و برادرانش و سایر اعضای گروه تروریستی و آشوبگر فوق، از جمله کریم دواتگر، سپس در روستای قلهک مستقر شدند که در آن زمان در ملکیت سفارت انگلیس بود و دولت ایران بر آن نظارت نداشت.
در اوّل جمادیالثانی ۱۳۲۷ق. ابوالفتحزاده و منشیزاده، بههمراه زینالعابدین خان مستعانالملک، گروه تروریستی جدیدی تشکیل دادند موسوم به کمیته جهانگیر. ابوالفتحزاده و مستعانالملک و میرزا محمد نجات از جمله اعضای «محکمه انقلابی» بودند که حکم مرگ شیخ فضلالله نوری را صادر کردند. دادستان این محکمه شیخ ابراهیم زنجانی بود که تحتتأثیر میرزا مهدی خان غفاری کاشی (وزیر همایون)، عضو فرقه بهایی، قرار داشت.
شیخ فضل الله نوری بر سر دار
در رجب ۱۳۲۸ق. حادثه قتل سید عبدالله بهبهانی رخ داد که عاملین آن وابستگان شبکه تروریستی ابوالفتحزاده و منشیزاده بودند. یکی از ضاربین بهبهانی فردی بهنام حسین لله بود که بعدها با ابوالفتحزاده و منشیزاده و مشکاتالممالک در کمیته مجازات همکاری کرد. پس از این واقعه، ابوالفتحزاده به اروپا گریخت، مدتی بعد به ایران بازگشت و بهعنوان متصدی گردآوری مالیات منطقه ساوجبلاغ و شهریار منصوب و اندکی بعد معزول شد.
میرزا مهدی خان غفاری کاشی (وزیر همایون)
کمیته مجازات
در اوایل شهریور ۱۲۹۵/ ذیقعده ۱۳۳۴ ابوالفتحزاده و منشیزاده و مشکاتالممالک عملیات خود را در قالب گروه جدیدی بهنام کمیته مجازات آغاز کردند و قتلهایی را، بههمراه انتشار اعلامیههایی، آغاز کردند که بازتاب اجتماعی و سیاسی فراوان داشت و فضایی از رعب و وحشت در تهران آفرید و تأثیرات سیاسی عمیق بر جای نهاد. عملیات کمیته مجازات را باید بخشی از سناریوی بغرنجی ارزیابی کرد که حدود چهار سال بعد به کودتای رضاخان و سید ضیاء طباطبایی (۳ اسفند ۱۲۹۹) و سرانجام به سقوط حکومت قاجار و استقرار دیکتاتوری پهلوی انجامید.
قتلهای فوق حدود پنج ماه به طول انجامید و عدهای، از جمله سید محسن مجتهد (فرزند محمد باقر صدرالعلما و داماد سید عبدالله بهبهانی) مقتول شدند. سید محسن مجتهد در این زمان نفوذ فراوان در تهران و سراسر ایران بهدست آورده بود. قتل او بهوسیله احسانالله خان دوستدار و حسین لله و حاجی علی صورت گرفت و آنان قبل از شروع عملیات مقداری عرق نوشیدند.
یکی دیگر از قربانیان این کمیته میرزا عبدالحمید خان متینالسلطنه ثقفی، مدیر روزنامه عصر جدید، بود که در روزنامه مظفری بوشهر (شمارههای ۶۷ و ۶۸ مورخ شعبان ۱۳۲۲ق.) مقالهای تند علیه اردشیر ریپورتر منتشر کرده بود.
متین السلطنه ثقفی
هسته مرکزی کمیته مجازات ابوالفتحزاده و منشیزاده و مشکاتالممالک بودند و ابوالفتحزاده رییس کمیته محسوب میشد. بنابراین محقیم که کمیته مجازات را، که سران آن به بهاییگری شهرت کامل داشتند، یک شبکه تروریستی بهایی بخوانیم.
مدتی بعد، اعضای کمیته شناسایی و تعدادی از ایشان دستگیر شدند. ابوالفتحزاده و منشیزاده در ۲۶ ذیقعده ۱۳۳۶ق. بهشکلی مرموز در سمنان به قتل رسیدند و احسانالله خان دوستدار به قفقاز گریخت. مشکاتالممالک پس از مدت کوتاهی آزاد شد.
پس از دستگیری اعضای کمیته مجازات، احمد خان صفا، مسیول پرونده فوق در نظمیه، بهشکلی مرموز به قتل رسید. در این زمان، گروهی بهنام «کمیته سیمرغ» طی اطلاعیهای خطاب به رییسالوزرا قتل صفا را ناشی از مماشاتی دانست که دولت در قبال بهاییان در پیش گرفته است. گروه فوق مدعی بود که در تنظیم پرونده تنها نام ابوالفتحزاده و منشیزاده ذکر شده، که برخلاف میل مسیولین دولت تصادفاً به تله افتادهاند، و مشارکت سایر بهاییان مسکوت مانده است. در این اعلامیه چنین میخوانیم:
احسانالله خان، قاتل منتخبالدوله، و احمد آقای روحی و میرزا ضیاءاله که عضو عمده کمیته تروریست بودند، هر کدام در یک محلی مشغول عیش و نوش میباشند... ما که بر تمام احوال و اسرار اطلاع داریم، نخواهیم گذاشت که کابینه وزرا از طایفه [بهایی] تشکیل شود زیرا که اینها شروع به وزیرکشی هم خواهند کرد تا اینکه دیگر کسی زیر بار وزارت نرود و میدان را برای خود مصفا نمایند... این رشته سر دراز دارد.
در زمان دستگیری اعضای کمیته مجازات فرقه بهایی در دستگاه نظمیه از چنان نفوذی برخوردار بود که بتواند پرونده را به شیوه دلخواه خود فیصله دهد. نفوذ بهاییان در نظیمه از زمان ریاست کنت دو مونت فورت بر نظمیه تهران آغاز شد. عبدالرحیم ضرابی (بهایی کاشانی) معاون او و کلانتر تهران بود و به این دلیل به عبدالرحیم خان کلانتر شهرت داشت. عبدالرحیم ضرابی با مانکجی هاتریا، رییس شبکه اطلاعاتی بریتانیا در ایران، مرتبط بود و کتاب تاریخ کاشان را به سفارش مانکجی نوشت. از این کتاب سه نسخه خطی وجود داشت که در اختیار مانکجی، هنری لیونل چرچیل (کارمند سفارت بریتانیا) و جلالالدوله (پسر ظلالسلطان و حاکم کاشان) بود. عبدالرحیم خان ضرابی از اعضای خاندان سپهر و از خویشان مورخالدوله سپهر است و پدر علیقلی خان نبیلالدوله بهایی معروف که از دوستان عباس افندی بود و سالها شارژدافر ایران در ایالات متحده آمریکا. علیقلی خان ضرابی (نبیلالدوله) نیز در جوانی در سفارت انگلیس در تهران کار میکرد. وی در آمریکا به یکی از ماسونهای بلندپایه بدل شد و در طریقت اسکاتی کهن به درجه سی و سوم (عالیترین درجه ماسونی) رسید.
علیقلی خان نبیل الدوله کاشی و عباس افندی
برخی مورخین کوشیدهاند تا گردانندگان و دستاندرکاران کمیته مجازات را انقلابیونی صادق و خشمگین جلوه دهند که از نابسامانی پس از انقلاب مشروطه و عدم تحقق آرمانهایشان سرخورده و به تروریسم روی آوردند. این تحلیل، که در سریال تلویزیونی پربیننده هزار دستان (ساخته علی حاتمی) انعکاس یافته، بهکلی نادرست است. بررسی دقیق زندگینامه گردانندگان کمیته مجازات چهرهای بهکلی ناسالم و وابسته به کانونهای استعماری از ایشان به دست میدهد و کارگزاران ایشان نیز گروهی اوباش و آدمکش حرفهای، چون کریم دواتگر، بودند.
برخی نویسندگان عملیات کمیته مجازات را اعتراض انقلابی علیه قرارداد ۱۹۱۹ و دولت وثوقالدوله خواندهاند. این ادعا نیز بهکلی بیپایه است. کمیته مجازات در زمان اولین دولت وثوقالدوله در سال ۱۲۹۵ش./ ۱۹۱۶م. تشکیل شد و تنها پنج ماه (تا پاییز ۱۲۹۶/ ۱۹۱۷) فعالیت کرد. بنابراین، عملکرد آن ربطی به قرارداد ۱۹۱۹ نداشت.
یکی از سه پسر میرزا ابراهیم خان منشیزاده، بهنام داوود منشیزاده، در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ به تأسیس گروه فاشیستی سومکا دست زد. این گروه با نظامیان عالیرتبه وابسته به سازمان اطلاعاتی انگلیس، به رهبری سرلشکر حسن ارفع، رابطه تنگاتنگ داشت و اقدامات آن بخشی از عملیات شبکه فوق بهشمار میرفت.
رویس اطلاعاتی بریتانیا و نهضت جنگل
شبکه فوق در شکست و سرکوب نهضت جنگل نقش اطلاعاتی و خرابکارانه بسیار مؤثر و مرموزی ایفا کرد که تاکنون مورد بررسی کافی قرار نگرفته است.
میرزا کوچک خان جنگلی
احسانالله خان دوستدار، چهره سرشناس تروریستی که در صفوف نهضت جنگل تفرقه انداخت و «کودتای سرخ» را علیه میرزا کوچک خان هدایت کرد، به یکی از خانوادههای سرشناس بهایی ساری (خانواده دوستدار) تعلق داشت و سردار محیی (عبدالحسین خان معزالسلطان)، همدست او، از اعضای خاندان اکبر بود که برخی از اعضای آن، بهویژه میرزا کریمخان رشتی، به رابطه با اینتلیجنس سرویس انگلیس شهرت فراوان دارند. حداقل دو تن از برادران میرزا کریمخان رشتی و سردار محیی، مبصرالملک و سعیدالملک، را بهعنوان بهایی فعال میشناسیم. فتحالله اکبر (سردار منصور و سپهدار رشتی) برادر دیگر ایشان است که در آستانه کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ رییسالوزرا بود و نقش مهمی در هموار کردن راه کودتا ایفا نمود.
در این میان نقش احسانالله خان دوستدار، به عنوان یکی از برجستهترین تروریستهای تاریخ معاصر ایران، حایز اهمیت فراوان است. مأمور اطلاعاتی اعزامی حزب بلشویک به جنگل در یک گزارش سرّی به باکو ارزیابی خود را از میرزا کوچک خان و احسانالله خان دوستدار چنین بیان میدارد:
ثابت قدمی فوق العاده میرزا کوچک خان و دقت فوق العاده، علاقه و همدردی او نسبت به اطرافیان و وضع وخیم روستاییان و خویشاوندان، احترام شدید اطرافیان و علاقه به او را برانگیخته است...زندگی کوچک خان خیلی ساده است، او در اتاق سادهای زندگی میکند، همراه رفقای خود و مجاهدها روی تشک کاه میخوابد، هیچ گونه مبل و زرق و برقی که مخصوص خانهاست، وجود ندارد. او زندگی کاملاً متواضعانهای دارد، سیگار نمیکشد، خوشگذرانی نمیکند، مشروب نمیخورد و ازساعت شش صبح تا نصف شب کار میکند.
مأمور اطلاعاتی حزب بلشویک در مقابل تصویری بهغایت منفی از احسانالله خان به دست میدهد و علت کودتای او علیه میرزا کوچک خان را به تعصبات بهاییگری وی منتسب میکند:
احسانالله خان... دارای شخصیت ضعیف، خودخواه، دارای نظرات اغراق آمیز و آدمی شهرتپرست است. او جزو فرقه بابیها (یکی از فرقههای ایران) است و پدر زن او میرزا حسن خان یکی از مقامات مهم این فرقه است. از مشخصات ویژه او عدم ابتکار و نداشتن آگاهی سیاسی است. احسانالله معتاد و الکلی است به طوری که مصرف ودکای او در روز پنج بطری و مصرف تریاکش تا دو مثقال است و این مقدار زیادی است.
او در اثر نفوذ گروه سردار محیی سریعاً ترقی کرده است... او میخواست کوچک خان را به مرام باب جلب کند ولی کوچک خان اعتراض کرد که حالا وقت پرداختن به مذهب نیست، لازم است برای آزادی وطن از انگلیسیها و از ظلمشاه کار کرد. این امر سبب شد که این بابی، که به تدریج شبکه دسایس خود را تنیده بود، با دارودسته خود از اردوی کوچک خان خارج شود... [سردار محیی] این شخص بیاراده و بیفکر [احسانالله خان] را مطمین کرده بود که با برقراری کمونیزم در ایران بهاییگری درایران موفق خواهد شد و آن را مذهب رسمی اعلام خواهند کرد. این موضوع برای هر فرد بهایی اغوا کنندهاست. این وعده احسانالله خان را کاملاً اغوا کرد که به منظور انتقام از تعقیب دیرینه بهاییها توسط مسلمانان شعارها و اعلامیههایی انتشار دهد... این بابی کهنه مغز باور کرده بود کهکمونیزم اجازه خواهد داد بهاییگری در ایران توسعه یابد و مذهب رسمی کشور شود. این بود عللی که احسانالله خان را از کوچک خان دور میکرد و موجب شد به دشمنان او بپیوندد.
احسان الله خان دوستدار در زمان نهضت جنگل
پس از شکست نهضت جنگل، که بهطور عمده به دلیل دسایس احسانالله خان و سردار محیی محقق شد، این دو به شوروی گریختند و در دوران استالین به اتهام وابستگی به سرویس اطلاعاتی بریتانیا دستگیر و اعدام شدند. تورج اتابکی اتهامات وارده بر احسانالله خان را چنین بیان کرده است:
عاملیت سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا و ایران، طرفداری پروپاقرص از فاشیسم، مبلغ تبلیغات زهرآگین در میان ایرانیان ساکن اتحاد شوروی، عامل تحویل برخی از انقلابیون ایرانی به مقامات ایرانی، عنصری ضد بلشویک که با سازماندهی یک گروه سی نفره از کارگران حوزههای نفتی تدارک عملیات تخریب را در حوزه نفتی باکو دیده بود.
این اتهامی است که درباره دیگر قربانیان ایرانی دوران استالین کمتر تکرار شد. اتهام سران حزب کمونیست ایران، مانند بهرام آقایف و دیگران، «ماجراجویی» و «چپروی ضد لنینی» بود. بنابراین، اتهام ارتباط با سرویس اطلاعاتی بریتانیا بیهوده بر احسانالله خان وارد نشد. پیشینه عملکرد احسانالله خان و دوستانش در ایران گواه آن است که سازمان اطلاعاتی شوروی در مورد احسانالله خان به بیراهه نرفته است.
احسان الله خان دوستدار در اواخر عمر در شوروی
علاوه بر دو نمونه فوق (احسانالله خان و سردار محیی)، موارد فراوانی از حضور مأموران بهایی اینتلیجنس سرویس بریتانیا در صفوف نهضت جنگل وجود دارد. یک نمونه، میرزا شفیع خان نعیم، بهایی گیلانی، است که در انزلی بهدست جنگلیها به قتل رسید.
نمونه دیگر، غلامحسین ابتهاج (پسر ابراهیم خان ابتهاجالملک و برادر ابوالحسن ابتهاج) است که بهوسیله انقلابیون جنگل دستگیر شد. جنگلیها قصد محاکمه و مجازات او را داشتند ولی با وساطت احسانالله خان دوستدار و میرزا رضا خان افشار آزاد شد.
میرزا رضاخان افشار نیز بهایی بود و نقش مخرب و مرموزی در حوادث نهضت جنگل ایفا کرد. او در زمان آغاز نهضت پیشکار مالیه گیلان بود. به همراهی با جنگلیها پرداخت و مسیول مالی «کمیته اتحاد اسلام» شد. او سپس ۸۴ هزار تومان از پول کمیته را به سرقت برد و به تهران گریخت و بعدها به آمریکا رفت. افشار پس از بازگشت از آمریکا مترجم هییت آمریکایی میلسپو شد و در دوران سلطنت رضاشاه مشاغل مهمی چون حکومت گیلان (۱۳۰۷)، حکومت کرمان (۱۳۱۰)، مسیول راهسازی کشور (۱۳۱۱) و استانداری اصفهان را به عهده داشت.
نمونه دیگر عبدالحسین نعیمی است که در حوالی سال ۱۹۲۰ میلادی در صفوف جنگلیها حضور داشت. او بهعنوان نماینده «کمیته نجات ایران»، که ریاست آن را احسانالله خان دوستدار بهدست داشت، در اولین کنگره حزب کمونیست ایران (در انزلی) شرکت کرد و پیام این کمیته را قرایت نمود. عبدالحسین نعیمی پسر میرزا محمد نعیم، شاعر معروف بهایی (اهل روستای فروشان سده اصفهان)، است. میرزا محمد نعیم پس از مهاجرت به تهران در سفارت انگلیس به کار پرداخت. عبدالحسین نعیمی نیز، چون پدر، کارمند سفارت انگلیس در تهران بود. در گزارش مورخ ۱۰ / ۷ /۱۳۴۵ ساواک تهران به ریاست ساواک (نصیری) و مدیر کل سوم (مقدم) چنین آمده است:
عبدالحسین نعیمی در سالهای ۱۳۲۰ الی ۱۳۲۴ رییس کمیته محرمانه سفارت انگلیس در تهران بوده و با همکاری دبیر اوّل سفارت انگلیس [الن چارلز ترات] در امور سیاسی خارجی و داخلی ایران نقش مؤثری داشته و خانم لمبتون... یکی از دوستان و همکاران نزدیک و مؤمن عبدالحسین نعیمی بوده. آقای نعیمی در سال ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶ از سفارت انگلیس کنار رفته و همکاری خود را در امور سیاسی بهطور مخفیانه و غیرمحسوس با سرویس اطلاعاتی سفارت انگلیس در تهران ادامه میداده است و در ظاهر به کسب و تجارت میپرداخته است. آقای نعیمی اکنون از مالکین بزرگ بهشمار میرود و همکاری مخفیانه خود را با دوستان انگلیسی در تهران حفظ کرده است...
در دوران محمدرضا پهلوی، یکی از دختران عبدالحسین نعیمی، بهنام ملیحه، همسر سپهبد پرویز خسروانی (از عوامل کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و عضو فرقه بهایی) بود و دیگری، بهنام محبوبه، به همسری محسن نعیمی (دبیر مؤید) در آمد. در حوالی سال ۱۳۴۶ او و شوهرش به آفریقا مهاجرت کردند و به ارکان بهاییت در این منطقه بدل شدند.
عبدالحسین خان معزالسلطان، سردار محیی، (نفر وسط) و سایر پسران حاجی وکیل (برادران میرزا کریم خان رشتی)
سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی شوروی
در بررسی تاریخ بهاییت، موارد چشمگیری از حضور بهاییان مهاجر ساکن عشقآباد و قفقاز در صفوف سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی شوروی پیشین مشاهده میشود. با توجه به نمونههای متعدد تاریخی، این حضور را باید تداوم سیاست گذشته بهاییان دانست که بهعنوان «مأمور دوبل»، بهسود اینتلیجنس سرویس بریتانیا، به خدمت سفارتخانههای روسیه و عثمانی و آلمان در میآمدند.
عبدالحسین آیتی، مبلغ پیشین بهایی، به موارد متعددی از حضور بهاییان در سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی روسیه شوروی اشاره دارد. یک نمونه، میرزا کوچک علیاوف، از بهاییان معروف عشقآباد، است که به «تقلب» معروف بود. او پس از انقلاب بلشویکی روسیه «مفتش سرّی» بلشویکها شد و برادرزادهاش بهنام عبدالحسین حسیناوف در اداره گ. پ. او. (سازمان اطلاعاتی شوروی) به جاسوسی پرداخت و جمعی از ایرانیان مقیم روسیه را به زحمت انداخت. نمونه دیگر برادران عسکروف اند.
محمود و مقصود عسکروف دو برادرند از فامیل بهایی که یکی از آنها هنوز در نزد روسها مقرب است و از کارکنان سرّی ایشان است. این دو برادر، که همه فامیلشان بهایی است، در کارهای سیاسی دخالت کرده و میکنند.
آیتی میافزاید: دوازده جوان بهایی مقیم روسیه که «در اداره گ. پ. او. مستخدم و جاسوس بالشویکها شده و این استخدام را وسیله قاچاق امتعه خارجه کرده چادرهای پنج تومانی را... [از ایران] میبرند به سی تومان میفروشند.» آیتی درباره مفاسد اخلاقی محمود و مقصود عسکروف و هتاکیهای ایشان در زمینه مفاسد جنسی مطالبی بیان کرده است.
در زندگینامه حسن فؤادی نیز این کارکرد اطلاعاتی بهاییان ساکن عشقآباد مشاهده میشود. او بههمراه «چند تن از معاریف بهایی» بهوسیله دولت شوروی توقیف و زندانی شد ولی شش ماه بعد، در دی ۱۳۰۸ ش.، با دخالت دولت رضاشاه تمامی زندانیان بهایی آزاد و به ایران وارد شدند. اسامی بهاییان فوق بهشرح زیر است: عباس احمداوف پارسایی، حسین حسناوف، بهاءالدین نبیلی، احمد رحیماوف، میرزا احمد نبیلزاده، میرزا محمد ثابت، میرزا حسن بشرویهای [فؤادی]، علی ستارزاده، جعفر هادیاوف شیرازی، عباس.فرحاوف، محمودزاده، محمد سرچاهی، محمدعلی نبیلی سرچاهی، عبدالکریم باقروف یزدی.
در موارد مشابه، قطعاً باید ایرانیان اخراجی از شوروی مدتی در قرنطینه میماندند و معمولاً به ایشان مشاغل حساس ارجاع نمیشد زیرا در معرض ظنّ وابستگی به سازمان جاسوسی شوروی بودند. معهذا، بهاییان فوق با احترام فراوان مورد استقبال مقامات مشهد قرار گرفتند و بلافاصله وارد مشاغل دولتی و نظامی شدند. برای مثال، حسن فؤادی وارد خدمت نظامی و مدیر کتابخانه قشون مشهد شد. او مورد علاقه امیرلشکر شرق و افسران ارشد بود، یکی دو سال بعد از خدمات دولتی استعفا داد و به تهران رفت و کمی بعد بهدستور محفل بهاییان تهران برای مدیریت مدرسه «وحدت بشر» راهی کاشان شد. او مدتی معلم مدرسه «تربیت» تهران بود و سپس در مدرسه نظام به تدریس پرداخت. فؤادی در اواخر عمر بسیار ثروتمند بود.
با توجه به چنین سوابقی است که اسماعیل رایین در واپسین کتابش مینویسد:
نه تنها سران بهاییت در گذشته و هییتهای محافل بهایی کنونی متفقاً دولت اسراییل و صهیونیسم جهانی را تأیید و همراهی کرده و میکنند، بلکه در بسیاری از نقاط جهان بخصوص در کشورهای اسلامی و عرب اکثر از بهاییان متمایل به جهودان و دولت اسراییل بوده و هستند. در بسیاری از کشورها، بخصوص کشورهای عربی، شنیده و دیده شده که بهاییان داخل در تشکیلات جاسوسی موساد شده و همه جا به نفع اسراییلیان به خبرچینی و جاسوسی و نوکری مشغولاند
عبدالله شهبازی، مورخ
به نقل از وبلاگ نویسنده
سایت موسسه فرهنگی موعود