بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی و نقد کتاب"درسی از ولایت"تالیف "ابوالفضل برقعی"
نویسنده: محمد شمسیانی
قسمت نهم
مقدمه:
آقای ابوالفضل برقعی در کتاب"درسی از ولایت "در صدد اثبات معنای"دوست" برای کلمه “ولی “ در آیات"إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُیْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ. - المایدة ۵۵" و "المومنین و المومنات بعضهم اولیاء بعض - توبه ۷۱"و"یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُیْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَن تجَعَلُواْ لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُّبِینًا - ۱۴۴ سوره نساء"می باشد.
ایشان مینویسد:
"ولایت دارای دو جنبه تکوینی و تشریعی است و شک نیست که خداوند خود ولایت تکوینی و تشریعی بر تمام مخلوقات و جهان هستی"دارد که البته در این قول اختلافی نیست.
در ادامه ایشان میخواهد نشان دهد انبیاء و اولیاء فقط دارای ولایت تشریعی میباشند و نه ولایت تکوینی . ولایت و سرپرستی بر تمام جهان از عرش تا فرش و حتی خلقت و دادن هستی و رزق و حیات و موت منحصرا در خداوند است.
وی با تلاش فراوان سعی دارد که ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و به تبع آن ائمه معصومین علیهم السلام را منحصر در ولایت تشریعی (آنهم با تعریفی که خود از ولایت تشریعی دارد) کند و ولایت تکوینی این ذوات مقدسه را (با برداشت خود از ولایت تکوینی) انکار نماید .
ما درمقالات پیشین و نوشتههای آتی و ضمن نقد و بررسی نوشته آقای برقعی با استناد به کتاب و سنت در صدد اثبات این حقیقت هستیم که نه تنها معنای کلمه"ولی"در آیات مورد استشهاد نویسنده "صاحب اختیار و سرپرست "می باشد بلکه رسول خدا و ائمه معصومین علاوه بر منصب الهی"ولایت تشریعی "صاحب مقام"ولایت تکوینی"از سوی خداوند عز و جل به معنای صحیح آن میباشند. در ادامه ضمن بررسی ولایت انبیاء و اولیاء از دیدگاه تشیع با تبیین اعتقادات پیروان اهل بیت در باب ولایت که مبتنی بر ادله قرآنی است به شبهات وارده از طرف نویسنده کتاب"درسی از ولایت"پاسخ میدهیم
ادامه بررسی آیات ولایت:
آیه شماره ۱۵: سوره کهف آیه ۱۱۰
قل إنما أنا بشرٌ مثلکم یوحی إلی أنما إلهکم إلهٌ واحدٌ فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه أحدا
ترجمه: بگو جز این نیست که من بشری مانند شما هستم که به من وحی میرسد جز این نیست که خدای شما خدای یکتاست پس هر کس به لقای پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود و هرگز در پرستش خدایش احدی را شریک نگرداند.
در این آیه آقای برقعی با پررنگ جلوه دادن خصوصیات بشری پیامبر اکرم در صدد نفی توانمندیهای فوق بشری است که از طرف خداوند به رسول اکرم عطا شده و به دنبال آن مفهوم کلمه وحی را محدود و محصور در امور تشریعی نموده است.
در پاسخ میتوان به نکات ذیل اشاره نمود:
۱- ابتدا این سیال مطرح است که آقای برقعی بر مبنای کدام دلیل و برهان وحی الهی به پیامبر را به امور تشریعی محدود و محصور دانسته اند آنچه مسلم است بسیاری از آیات قرآن در بر دارنده محتوایی غیر از قوانین و امور تشریعی است البته آن گونه که از محتوای کلی کتاب ایشان میتوان برداشت نمود آن است که آقای برقعی وحی را محدود به آیات قرآن میداند در حالیکه بنا بر آیاتی از قرآن وحی به پیامبر منحصر در آیات قرآن نیست. نظر خوانندگان محترم را به دو آیه در این رابطه جلب میکنیم:
توبه ۹۴: یعتذرون إلیکم إذا رجعتم إلیهم قل لا تعتذروا لن نیمن لکم قد نبأنا الله من أخبارکم و سیری الله عملکم و رسوله ثم تردون إلی علم الغیب و الشهدة فینبیکم بما کنتم تعملون.
ترجمه: وقتی که شما (از جنگ سالم و فاتح) به سوی آنها بر میگردید آنها به عذرهای بیجا میپردازند به آنها پاسخ ده که ما هرگز این عذر تراشیها را تصدیق نمیکنیم بیشک خدا حقیقت حال شما را بر ما روشن گردانید و به زودی خدا و رسولش کردار شما را دیده آن گاه به سوی خدایی که دانای غیبت و شهود است بازتان گردانند پس شما را به کردارتان واقف کنند.
همانطور که در این آیه به گونه ای آشکار آمده است خداوند پیامبر را از اخبار منافقینی که به عذرهای واهی از شرکت کردن در جنگ امتناع نموده اند آگاه کرده و در ادامه آیه آمده است که خداوند دانای غیب و شهود است و این بدان معناست"خداوندی که دانای غیب است منافق را از غیر منافق برای پیامبر آشکار ساخته است"و در عین حال نه تنها در این آیه بلکه در آیات دیگر قرآن نیز اسامی منافقان ذکر نشده است لذا میتوان نتیجه گیری نمود که وحی به پیامبر محدود به آیات قرآن کریم نیست و لزوما از نظر موضوعی نیز به قوانین و امور تشریعی اختصاص ندارد.
اسراء۶۰: و إذ قلنا لک إن ربک أحاط بالناس و ما جعلنا الرءیا التی أریناک إلا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فی القرءان و نخوفهم فما یزیدهم إلا طغیانا کبیرا
ترجمه: و آن گاه که تو را گفتیم پروردگارت بر همه مردم احاطه دارد. و مقصود ما از رییای آن شجره ای که با لعن از آنها در قرآن یاد شده و به تو نشان دادیم چیزی جز آزمایش مردم نبود. ما مردم را میترسانیم ولی تنها بر کفر و سرکشی ایشان افزوده میشود.
در این آیه خداوند به شکلی دیگر و در غالب یک رییای صادقه پیامبر خود را از احوال گروهی از مردم آگاه میکند که در قرآن از طرف خداوند مورد لعن واقع شده اند و اساسا رد پایی از محتوا و جزییات این رییا و اینکه چه کسانی اعضای این شجره ملعونه هستند درآیات قرآن نیست اما پیامبر به روشنی ایشان را میشناخت. با مراجعه به آراء مفسرین و محدثین میتوان دریافت که این شجره ملعونه همان « بنی امیه » است و شرح این رییا نیز با مراجعه به منابع حدیثی قابل دسترسی است لذا میتوان نتیجه گیری نمود که علم غیب پیامبر منحصر در وحی قرآنی نیست.
حال بر اساس شرحی که گذشت آیا میتوان پیامبر را همانند بشری عادی تصور نمود و ایشان را عاری از هرگونه قدرتهای وهبی الهی دانست آیا صرف متصل بودن به وحی به این معنا نیست که پیامبر دارای توانمندیهای فرا بشری است
۲-به منظور روشن تر شدن بحث به آیات ۱۰و ۱۱ سوره ابراهیم اشاره میکنیم.
قالت رسلهم أ فی الله شک فاطر السماوات و الأرض یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و ییخرکم إلی أجلٍ مسمی قالوا إن أنتم إلا بشرٌ مثلنا تریدون أن تصدونا عما کان یعبد ءاباینا فأتونا بسلطنٍ مبینٍ قالت لهم رسلهم إن نحن إلا بشرٌ مثلکم و لکن الله یمن علی من یشاء من عباده و ما کان لنا أن نأتیکم بسلطنٍ إلا بإذن الله و علی الله فلیتوکل المیمنون
ترجمه آیات: رسولان در جواب آنها گفتند: آیا در خدا که آفریننده آسمانها و زمین است شک توانید کرد خدایی که شما را به مغفرت و آمرزش از گناهانتان میخواند و میخواهد به اجل معین و عمر طبیعی برساند. باز کافران گفتند: ما شما (پیغمبران) را مثل خود تنها یک بشر میدانیم که میخواهید ما را از آنچه پدران ما میپرستیدند منع کنید پس (اگر به راستی پیغمبر هستید) برای ما حجت و معجزه ایی آشکار (که ما را مجبور به ایمان کند) بیاورید. رسولان باز به کافران پاسخ دادند که آری ما هم مانند شما بشری بیش نیستیم لیکن خدا بر هر کس از بندگان که بخواهد احسان میکند و ما را نرسد که برای شما آیت و معجزه ایی مگر به اذن و دستور خدا بیاوریم و میمنان باید تنها به خدا توکل کنند.
در این آیات بار دیگر پیامبران الهی اذعان مینمایند که بشری مانند دیگران هستند اما با این تفاوت که خداوند بر بعضی از بندگان خود (پیامبران) احسان نموده و ایشان را نسبت به دیگر بندگان خود برگزیده و به فضل خود ایشان را قادر به تصرف در اموری ساخته است تا به وسیله آن حقانیت خود را ثابت کنند.
در ادامه این آیات زمانی که کفار از پیامبران خود درخواست معجزه مینمایند ایشان در جواب نمیگویند که ما نیز مانند شما بشری بیش نیستیم و اساسا قادر به انجام امورخارق العاده نمیباشیم بلکه در پاسخ میگویند: ما را نرسد که برای شما آیت و معجزه ایی بدون اذن و دستور خداوند بیاوریم در صورتی که اگر پیامبران ذاتا فاقد قدرتهای وهبی الهی بودند شایسته بود به گونه ای عدم توانمندی خود را ابراز میکردند.
لذا بر مبنای این آیات نویسنده کتاب « درسی از ولایت » در مواجهه با آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف با کافران هم نوا شده و با تکیه بر خصوصیات بشری پیامبران خواسته یا نا خواسته رسالت رسول گرامی اسلام را محدود کرده است.
آیه شماره ۱۶: سوره زمر آیه ۳۶
أ لیس الله بکافٍ عبده و یخوفونک بالذین من دونه و من یضلل الله فما له من هادٍ
ترجمه: آیا خدا برای بنده خود کافی نیست و ( کافران) تو را از غیر خدا میترسانند و برای آنان که خدا ایشان را در گمراهی شان رها کرده است هیچ راهنمایی نیست.
در ابتدای امر باید اشاره کنیم که اکثر قریب به اتفاق مترجمین پیامبر را مخاطب اصلی این آیه در نظر گرفته اند و خداوند در قالب یک استفهام انکاری خطاب به پیامبر عظیم الشان اسلام در برابر تهدید کفار میفرماید : آیا در قبال شر و زیان دیگران تنها خدا برای بنده خود (پیامبر) کافی نیست.
آقای برقعی با اشاره به ابتدای آیه مذکور تلاش میکند تا برخی اعتقادات پیروان مذهب تشیع مانند توسل به پیامبر و ائمه اطهار برای رفع حاجاتشان را به چالش بکشد. البته جای هیچ تردیدی نیست که مفهوم گسترده این آیه دلالت بر تمامی اهل ایمان میکند اما باید به این سیال پاسخ داد که آیا خداوند به واقع در این آیه به دنبال کشیدن خط بطلان بر توسل بوده است برای پاسخ به آیه ای از قرآن کریم اشاره میکنیم:
سوره مبارکه اعراف آیه ۱۳۴: و لما وقع علیهم الرجز قالوا یاموسی ادع لنا ربک بما عهد عندک لین کشفت عنا الرجز لنیمنن لک و لنرسلن معک بنی إسر ءیل
ترجمه: و هرگاه عذاب بر آنان فرود آمد گفتند: ای موسی! پروردگارت را به پیمانی که با تو دارد برای ما بخوان که اگر این عذاب را از ما برطرف کنی یقینا به تو ایمان میآوریم و بنیاسراییل را با تو روانه میکنیم.
در آیه فوق بنی اسراییل حضرت موسی را برای رهایی از عذاب الهی واسطه قرار میدهند و در مقابل با توجه به مضمون آیات بعد خداوند عذاب را برای مدت معینی از ایشان دفع میکند و برای این عمل نه تنها از طرف خداوند مورد عتاب واقع نمیشوند بلکه خداوند حاجت ایشان را استجابت میفرماید و خود حضرت موسی نیز بر این نحوه درخواست اعتراضی نمیکند. و لذا میتوان نتیجه گرفت: خدایی که برای بندگان خود کافی است رفع حاجات بندگان خود را به وسیله اسباب و لوازم فراهم نموده است.
آیه شماره ۱۷: سوره مبارکه اسراء آیه ۹۰
و قالوا لن نیمن لک حتی تفجر لنا من الأرض ینبوعا ....هل کنت الا بشرا رسولا
ترجمه: و گفتند ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آنکه از زمین برای ما چشمه آبی بیرون آری.... (در نهایت) پیامبر گفت آیا من جز بشری فرستاده شده (از جانب خدا) هستم
برقعی از این آیات نتیجه میگیرد که پیامبر از خود نفی قدرتهای تکوینی کرده است. وحال آنکه در چند آیه بعد (آیات ۱۰۱ و ۱۰۲و۱۰۳) خداوند به داستان حضرت موسی و فرعون اشاره مینماید که فرعون حتی پس از مشاهده نه (۹) آیت و معجزه آشکار به حقانیت رسالت حضرت موسی ایمان نیاورد و در نهایت به عذاب الهی گرفتار و در دریا غرق شد.
در نمونه ای دیگر از آیات قرآن (سوره انعام آیه ۱۲۴) میبینیم که کفار حتی از مرحله درخواست انجام معجزه فراتر رفته و پس از مشاهده بیناتی آشکار از سوی رسولان خود خطاب به پیامبران الهی میگویند: ما به شما ایمان نمیآوریم مگر آنکه خدا به ما نیز وحی کند.
این دو مثال قرآنی میتواند به بسیاری از شبهاتی که در خصوص آیاتی از این قبیل میباشد پاسخ دهد لذا عدم اجابت درخواست کفار از سوی رسول اکرم یقینا به معنای عدم توانمندی ایشان در انجام اموری از این قبیل نیست بلکه پیامبران الهی در برابر درخواستهای نامتعارف کسانی که درپذیرش هدایت الهی تکبر میورزند موظف به در نظر گرفتن ملاحظاتی میباشند که در مورد برخی از آنها در محتوای کلی این مکتوب بحث شد. (مانند عدم بهانه جویی و واقعی بودن درخواست اذن الهی در انجام کارهای خارق العاده و...)
در خصوص دیگر آیاتی که در کتاب درسی از ولایت آمده ادله و بیناتی که در مجموع آیات قبل بررسی شد کفایت میکند وما به جهت رعایت اختصار از تکرار آن صرف نظر میکنیم البته در حد توان خود سعی بر آن داشتیم تا نکته ای مورد غفلت واقع نشود.
سخن آخر اینکه در بسیاری از شبهات مطرح شده با رجوع به آیات و بررسی سیاق و تحقیق موضوعی معنای صحیح آیه آشکار میگردد و ما در کتاب «درسی از ولایت» به کرات شاهد آن بودیم که نویسنده با تقطیع آیات قرآن در صدد تحریف معانی آیات بوده است. ضمن اینکه قطعا بررسی شرایط نزول آیه و فضای مخاطبین در فهم مراد خدا بسیار موثر خواهد بود. و بالاتر آنکه آیات محکم قرآن که ام الکتاب هستند باید شالوده فهم کل قرآن قرار گیرند. و یا به تعبیر دیگر برای درک معنای صحیح آیات همیشه باید نیم نگاهی به کلیه آیات مرتبط با موضوع مورد تحقیق داشته باشیم زیرا که ممکن است محتوای یک نتیجه گیری ناصحیح از یک آیه قرآن ناقض نص صریح آیات دیگر باشد و باید قویا اعتراف کرد که در فهم و تفسیر صحیح آیات قرآن ما بی نیاز از فرمایشات معصومین نیستیم.
در انتهای بحث همانطور که وعده داده بودیم به گزیده ای از آیات قرآن کریم میپردازیم که نشانگر نمونههایی از تصرفات انبیاء و اولیاء الهی در امور تکوینی کاینات است و سپس به نکاتی در نقد توجیهاتی که امثال آقای برقعی در مواجهه با این آیات مطرح میکنند اشاره مینماییم.
آیه شماره ۱: سوره مبارکه آل عمران آیه ۴۹ :
و رسولا إلی بنی إسر ءیل أنی قد جیتکم بایةٍ من ربکم أنی أخلق لکم من الطین کهیة الطیر فأنفخ فیه فیکون طیرا بإذن الله و أبری الأکمه و الأبرص و أحی الموتی بإذن الله و أنبیکم بما تأکلون و ما تدخرون فی بیوتکم إن فی ذالک لایة لکم إن کنتم میمنین
ترجمه: و پیامبری (حضرت عسی بن مریم) به سوی بنیاسراییل فرستادیم که [به آنان گفت] من از سوی پروردگارتان برای شما نشانهای آوردهام من از گل برای شما چیزی به شکل پرنده میسازم و در آن میدمم که به اراده و مشیت خدا پرندهای میشود و کور مادرزاد و مبتلای به بیماری برص را بهبود میبخشم و مردگان را به اذن خدا زنده میکنم و شما را از آنچه میخورید و آنچه در خانههایتان ذخیره میکنید خبر میدهم مسلما اگر میمن باشید این [معجزات] برای شما نشانهای [بر صدق رسالت من] است.
در این آیه خداوند آیات و نشانههایی که به حضرت عیسی اعطا نموده یاد آوری میکند و در آیات بعد سرنوشت کافرانی را متذکر میشود که حتی با مشاهده آن بینات آشکار باز هم راه استکبار و سرکشی را در پیش گرفتند و به عذاب الهی گرفتار شدند. پیروان نظرات برقعیگاهی در مواجهه با آیاتی از این قبیل به عبارت« باذن الله » تمسک جسته و میگویند که فاعل چنین دخل و تصرفاتی در امور تکوینی خداوند است و پیامبران تنها از خدا درخواست معجزه میکنند تا حقانیت رسالتشان ثابت شود و در اصل فاعل اصلی خداوند است نه پیامبران و اولیاء الهی. به تعبیر دیگر در تمامی آیات قرآن عبارت « باذن الله » و یا الفاظ مشابه آن را به این معنا میگیرند که در انجام فعل مستقیما اراده خداوند دخیل بوده است.
درک مفهوم صحیح و مقصود خداوند از عبارت (باذن الله) در آیات قرآن است . آیا اذن خدا به معنای فاعلیت خداست
ما ابتدا فرض میکنیم که استنباط نویسنده کتاب «درسی از ولایت» صحیح است و سپس تلاش میکنیم تا صحت و سقم این نظریه را به سنگ محک آیات قرآن بیازماییم
سوره اعراف آیه ۵۸: و البلد الطیب یخرج نباته بإذن ربه و الذی خبث لا یخرج إلا نکدا کذلک نصرف الآیات لقومٍ یشکرون
ترجمه: در زمین پاک به فرمان خداوند گیاهان نیکو میروید و در زمین ناپاک جز مقدار اندکی گیاه بدون فایده نمیروید. بدین گونه ما آیات خود را برای آنان که شکر گزارند بیان میکنیم.
در این آیه عبارت « باذن ربه » را به دو طریق میتوان معنا کرد اول آنکه مطابق فرضیه فوق فعل روییدن گیاه را مستقیما به خداوند نسبت دهیم و با توجه به این که خداوند مختار است و اساسا منشاء تفویض هرگونه اختیاری است قادر به تمییز دادن زمین پاک از زمین ناپاک است و بنا بر اختیار خود در زمین پاک گیاهان نیکو میرویاند و در زمین ناپاک جز اندکی گیاهان بدون فایده نمیرویاند.
طریقه دوم آن است که زمین را فاعل رویاندن گیاه قلمداد کنیم و فرض کنیم که اساسا فاقد اختیار است حال در صورت پذیرفتن این معنا ناگزیریم به این سیال پاسخ دهیم که چگونه زمینی که از اختیار تهی است در جایی گیاهان نیکو میرویاند و در جای دیگر اندکی گیاهان بدون فایده لذا در مییابیم که بر این اساس معنای دوم فاقد اعتبار است وفاعل عمل رویاندن گیاه در زمین خداوند است.
ادامه دارد إن شاء الله...
وبلاگ آقای حسینی ورجانی
<<< لینک مبدأ >>>