حدیث مولد النبی
این مقاله از سلسله مقالاتی است که کتاب «نقد کتب حدیث شیعه آقای مصطفی طباطبایی » را به نقد کشیده است.
اشکال:
شیخ کلینی روایت عجیب دیگری در«باب مولد النبی- صلی الله علیه و آله و سلم- و وفاته» از اصول کافی آورده که ذیلاً آورده میشود:
«محمد بن یحیی عن سعد بن عبدالله عن ابراهیم بن محمد الثقفی عن علی بن المعلی عن اخیه محمد عن درست بن ابی منصور عن علی بن ابی حمزه عن ابی بصیر عن ابی عبدالله - علیه السلام- قال: لما ولد النبی - -صلی الله علیه و آله و سلم- مکث ایاما لیس له لبن فالقاه ابو طالب علی ثدی نفسه فانزل الله فیه لبنا فرضع منه ایاماً حتی وقع ابو طالب علی حلیمه السعدیه فدفعه الیها».
(الأصول من الکافی ج ۱ ص ۴۴۸ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۲ ص ۳۳۹)
یعنی: «محمّد بن یحیی از سعد بن عبدالله و او از ابراهیم ثقفی و او از علیّ بن معلّی و او از برادرش محمّد و او از درست بن ابی منصور و او از علیّ بن ابی حمزه و او از ابی بصیر گزارش نموده است که امام ابو عبدالله صادق- علیه السلام- گفت:
چون پیامبر اسلام - صلی الله علیه وسلم- زاده شد چند روزی بدون شیر به سر برد پس ابوطالب او را به پستان خود افکند و خدا در پستان ابوطالب شیر نازل کرد! پس کودک چند روز از پستان ابوطالب شیر خورد تا هنگامی که ابوطالب حلیمه سعدیه را یافت و کودک را (برای شیر دادن) به او سپرد»!!!
این روایت نیز به لحاظ سند و متن مخدوش است. احتمال میرود راوی نادانش برای آن که نسبت قرابت و همخونی میان پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- و علی- علیه السلام- را استوارتر کند به جعل چنین افسانههایی پرداخته است. چه لزومی داشت که خداوند در پستان ابوطالب برای برادرزادهاش شیر فراهم آورد
مگر ممکن نبود که مثلاً این شیر در سینه همسر جوان ابوطالب – فاطمه بنت أسد – فراهم آید همان زن مهربانی که بعدها پرستاری محمّد -صلی الله علیه و آله و سلم- را در خانه ابو طالب به عهده گرفت و او را مانند فرزندانش دوست میداشت.
برخی از راویان این روایت همچون متن آن ناشناخته و مطعوناند.مثلاً درباره علیّ بن معلّی نوشتهاند: «فهو مجهول الحال» (تنقیح المقال ج ۲ ص ۳۱۰.)! همچنین درباره درست بن ابی منصور علمای رجال گفتهاند که وی واقفی مذهب بوده است (تنقیح المقال ج ۱ ص ۴۱۷) روشن است که اشخاص خردمند و درست باور نمیتوانند راوی چنین آثاری باشند.
پاسخ:
خوانندگان عزیز توجه دارند :
اولا این نوع از احادیث جزء الزامات اعتقاداتی ما (شیعه) نبوده و نفی و اثبات آن خدشه ای به اعتقادات محکم شیعه وارد نخواهد کرد.
در جهان امروزی بر هیچ کسی خصوصاً بر اهل علم و دانش پوشیده نیست که: مشیت و اراده خداوند متعال حاکم بر جهان هستی بوده و اداره آن بر اساس اسباب و مسببات خاص خود صورت میپذیرد و این خداوند متعال است که سنت جاریه خود را در طبیعت و جهان آفرینش جاری و ساری میکند.
اما نکتهای که حایز اهمیت است اینکه دست خدا بسته نبوده و فروانروای عالم هستی بی کار ننشسته است تا صرفاً نظاره گر فعل و انفعالات آن باشد و اوست که برای اثبات نظام حاکمیت مطلق خود هر ازگاهی دست به اموری خارج از جریان طبیعی آن اسباب و مسببات میزند ولی عقل انسان عادی یارای درک چگونگی آن را ندارد.
با یک مطالعه مختصر در تاریخ بشریت و حتی با نگرشی سطحی به قرآن موارد فراوانی میتوان دست یافت که همانند موضوع سؤال مطرح شده فوق بوده و خارج از جریان طبیعی زندگی میباشد.
قبل از پاسخ به سؤال نویسنده کتاب « نقد کتب حدیث شیعه» بهتر است جهت روشن شدن مطلب برای خوانندگان عزیز یک بار دیگر منظور نویسنده را بطور واضح روشن و فهرست وار بیان کنیم:
۱-چون این حدیث و ماجرای آن مخالف عقل است پس مردود است.
۲- چه لزومی داشت خداوند در سینه حضرت ابوطالب برای برادرزاده اش شیر فراهم کند
۳- چرا خداوند این شیر را در سینه همسر جوان ابوطالب (فاطمه بنت اسد) قرار نداده است
۴- راوی دروغ گفته است چون خواسته با دروغ خود قرابت و نسبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با علی علیه السلام را محکمتر کند.
۵- برخی از راویان این روایت همچون متن آن ناشناخته و مطعون هستند.
۶- اشخاص خردمند و درست باور نمیتوانند راوی چنین آثاری باشند.
مخالفت با عقل یا سکوت عقل:
پس از بیان مقدمه برای روشن شدن بحث موردنظر مطلبی در زمینه مباحث و امور عقلی و عقلایی مطرح مینماییم. در بحث مخالفت با عقل و موافقت با آن بزرگانی همچون خواجه نصیرطوسی و فخررازی در بحثهای کلامی خودشان در مقابل شبهات براهَمِه که نفی نبوت میکردند با نظیر این شبهه درگیر بودهاند.
شبهه براهمه از این قرار است که گفتهاند: ما نیاز به نبوت نداریم. اگر آنچه که پیامبران میآورند موافق عقل است ما از عقل خود استفاده میکنیم و اگر آنچه که پیامبران میآورند مخالف عقل است ما به آن احتیاجی نداریم.
مشابه این حرف را افراد گوناگون زده اند.
مثلاً آقای طباطبایی بیانی دارد که میگوید: روایات اهل بیت اگر موافق قرآن است که در قرآن آمده است و اگر مخالف قرآن است باید آن روایت را کنار گذاشت. ادعای ایشان نیز همان حرف براهمه میباشد با این تفاوت که آنها میگفتند عقل ولی آقای طباطبایی میگوید قرآن.
پاسخ ما به شبهه مذکور این است که: موافقت یا مخالفت با قرآن یک حد دیگری نیز دارد و آن ساکت بودن قرآن است .
در پاسخ براهمه- که شبهه ضد نبوتی را وارد میکردند- مرحوم خواجه نصیرطوسی گفته است: آنچه که انبیاء آوردهاند یا عقل در آن (موضوع) مستقل است (یعنی عقل آنرا در مییابد و صحت و یا عدم صحت آنرا آشکار میسازد) یا مستقل نیست و سکوت کرده است. اما آن چه که مخالف با عقل است یا این مخالفت از باب تناقض است یا از باب تناقض نیست.
این هم حوزهای است که شرع در این حوزه مطالب بسیاری دارد که عقل عادی بشری در نفی یا اثبات آن عاجز است.
به تعبیری دیگر: اگر عقل صحت مطلبی را آشکار کند قطعاً قرآن و روایات و دین با آن مخالفت نمیکند اما در مواردی که نسبت به یک نقل عقل مخالفت ندارد (امتناع عقلی) ما حق نداریم آن نقل را ضد عقلی فرض کنیم.
یکی از مصادیق ایمان و تعبد در شریعت این است که آنگاه که از طریق سیره عقلا انتساب گزارهای به پیامبر و حجتهای الهی ثابت شد ما باید نسبت به آن گزاره اقرار کنیم. برخی از گزارهایی که در تاریخ و روایات از ائمه اطهار گزارش شده از این دسته میباشد.
خدا خواسته است که اگر شما هسته خرمایی کاشتی ۱۰ سال طول بکشد تا آن درخت به ثمر بنشیند. اما:آیا خدامیتواند که بخواهد تا درخت خشکی هم میوه بدهد بلی.
اگر سؤال شود که آیا ممکن است درخت خشکی میوه بدهد پاسخ این است که این مطلب امکان عقلی دارد ولی خداوند معمولاً از این روش استفاده نمیکند اما ممکن است خدا اراده کند تا از درخت خشکی میوه بروید آیا در این حالت کسی میتواند به خدا اعتراض کند که چرا برای رشد درخت خرما و ثمر دهی آن ده سال تقدیر کردی اما بنا گاه برای حضرت مریم علیها السلام به اندک زمانی از درخت خشک میوه آوردی یا بالاتر اینکه چرا این میوه را هم چون قبل مستقیماً برایش مهیا ننمودی و آن را موکول به ریزش از درخت خشکیده قرار دادی
در تمام این موارد یک انسان مومن و متعبد قطعاً برای همه کارهای خداوند حکیم حکمتی را لحاظ میکند و چون از حکمت آن آگاه نباشد انتساب چنین کارهایی را به خدا مخالف عقل فرض نمیکند. یعنی خداوند به سیرهی عادی عقلاً ملتزم نیست.
ممکن است خدا روش عادی عقلایی را بههم بزند ولی هیچگاه عملی که عقل آنرا انکار نماید انجام نمیدهد.
هیچ یک از امور غیر طبیعی که قرآن به آن اشاره کرده است خلاف عقل نیست در عین حال مردم به طرق عادی انتظار وقوع آنرا ندارند .
آقای طباطبای میگوید: چه لزومی داشت خداوند در پستان ابوطالب برای برادرزاده اش شیر فراهم آورد
حرف ما این است: اگر قرار باشد هر مطلبی که با سیرهی عادی بشری جور نباشد رد شود تمامی خوارق عادات قرآنی که راهی با عقل ندارند نیز باید رد شود! مثلاً در آیات قرآن در مورد قوم بنی اسراییل آمده است که برای یافتن قاتل خدای متعال دستور داد گاوی را بکشند و یکی از اجزاء آن گاو را به مقتول بزنند تا مقتول زنده شود و خود بگوید قاتلش کیست با روش مورد نظر آقای طباطبایی نعوذ بالله این عمل خدا بی مورد است و لزومی ندارد زیرا از بسیاری از راههای سهل تر خدای متعال میتوانست قاتل مورد نظر را به مردم بشناساند و نیازی به این روش پیچیده نبود مثلاً در دل آن قاتل بیندازد و او نادم شود و خود اقرار نماید یا وسیله قتاله او را در معرض دید دیگران قرار دهد و شواهد لازم برای روشن شدن قتل فراهم گردد و....
بعید نیست که اگر از آقای طباطبایی در چنین موردی سؤال شود بگوید خدای متعال در این کار حکمتی را مد نظر داشته است و قطعاً ایشان این امر را منکر نخواهد شد ما همین پاسخ را در مورد حدیث مذکور به خود ایشان بر میگردانیم.
حال چه اشکالی دارد که خداوند بوسیله شیر دادن حضرت ابوطالب بخواهد شأن این بزرگوار را نمایان سازد
آقای طباطبایی میپرسد: چرا فاطمه بنت اسد سلام الله علیها به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شیر نداد
جواب میدهیم: شاید حکمت خدا این بوده باشد که چون خداوند از قبل تقدیر نموده بود که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) با حضرت علی (علیه السلام) ازدواج کند تا از نسل آنها یازده نفر هدایتگر دیگر بیایند لذا اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را فاطمه بنت اسد شیر میداد شایبه این پیش میآمد که پیامبر اکرم با امیرالمومنین برادر رضایی شوند .
نسبت قرابت وهمخونی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)وعلی(علیه السلام):
آقای طباطبایی چنین ادعا کرده که: علت جعل چنین افسانههایی این است که گوینده خواسته نسبت قرابت و همخونی میان پیامبر -صلی الله علیه و آله و سلم- و علی -علیه السلام- را استوارتر کند.
پاسخ این است که: هیچ مسلمانی شک ندارد که حضرت ابوطالب(علیه السلام) عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است و همینطور حضرت عبدالله عموی علی(علیه السلام) است و همهی این بزرگان از فرزندان حضرت عبد المطلب(علیه السلام) هستند و ایشان همخون هستند. همچنین درتاریخ ذکر شده پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بین خود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) پیمان برادری و اخوت قرار دادند. با این اوصاف چه نیازی به جعل چنین حدیثی بوده است ضمن اینکه ادعای آقای طباطبایی نوعی رجم به غیب است و دلیلی بر صحت آن نیست.
شایان ذکر است که خداوند روزی بندگانش را از راههای طبیعی میدهد ولی دیدیم خداوند این کار را از راههای دیگری نیز فراهم ساخته. بنابراین ما نمیتوانیم با یک استبعاد عقلی ارتزاق بندگان از راههای غیرمعمولی را رد کنیم. اگر بگوییم خداوند تنها توانایی این دارد که شیر را فقط از سینه زنان جاری سازد این به نوعی بسته بودن دست خدا را میرساند که قطعاً چنین نیست
علاوه بر آن با یک جستجو در مواردی از این قبیل در دنیای امروز آقای طباطبایی متوجه خواهد شد که جاری شدن شیر از سینه مردان امری خیلی دور از انتظار هم نیست.
سند روایت:
ادعای دیگری که آقای طباطبایی دارند این است که: برخی از راویان این روایت همچون متن آن ناشناخته و مطعوناند.مثلاً درباره علیّ بن معلّی نوشتهاند: «فهو مجهول الحال» (تنقیح المقال ج ۲ ص ۳۱۰)! همچنین درباره: دَرَسَتِ بْنِ أَبِی مَنْصُور علمای رجال گفتهاند که وی واقفی مذهب بوده است (تنقیح المقال ج ۱ ص ۴۱۷).
سپس نتیجه گرفته است که اشخاص خردمند و درستباور نمیتوانند راوی چنین آثاری باشند.
در جواب میگوییم: ایشان مطالبش را از کتاب تنقیح المقال آورده است و این در حالی است که صاحب کتاب تنقیح المقال آنها را مجهول معرفیکرده است نه مطعون و با یک نگرش جزیی به کتابهای رجالی میتوان فهمید که این راویان نه تنها مجهول و مطعون نیستند بلکه مورد وثوق اکثر علمای رجالی بودهاند و آنها این حدیث را مربوط به زمانی دانستهاند که آنها واقفی نبودند. مثلاً در مورد دَرَسَتِ بْنِ أَبِی مَنْصُور گفتهاند:
واقفیه ثقه علی التحقیق و الظاهر اخذ المشایخ عنه قبل وقفه و هو امامیه ثقه و یا در مورد دیگر راویان حدیث آوردهاند که :
- محَمَّدُ بْنُ یَحْیَی: امامیه ثقه جلیل
- سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ: امامیه ثقه علی التحقیق
- إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ: ثقه علی التحقیق
- دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ: واقفیه ثقه علی التحقیق و الظاهر اخذ المشایخ عنه قبل وقفه و هو امامیه ثقه
- عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ: امامیه ثقه علی الاصحاب الاجماع
نکتهی مهم این است که در علوم حدیث راویان ناشناخته را مجهول میگویند نه مطعون. حالا به چه اعتبار آقای طباطبایی برای فرد ناشناخته (مجهول) از لفظ مطعون استفاده کرده باید پاسخ گو باشد ... پس مجهول مطعون نیست و چنین نسبت دادنی غلط است .
از سوی دیگر سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ اشعری که در قم ساکن بوده فردی جلیل القدر بوده و اجازهی نقل هر نوع حدیثی را نمیداده. این خود دلالت میکند که اصل این حدیث مورد تایید ایشان بودهاست. ایشان روایت عَلِیِّ بْنِ الْمُعَلَّی را نیز او نقل کرده است لذا از نظر سند این حدیث قابل دفاع است.
در مورد أَبِی حَمْزَةَ بطاینی نیز باید گفت که او از سران واقفی بوده و به این دلیل مورد طعن قرار گرفته است. نقل و تایید سعد ابن عبدالله اشعری نشان میدهد که طعن واقفی بودن ضرری به صحت صدور حدیث نزده است زیرا وی این حدیث را قبل از واقفی شدن نقل کرده است و در آن زمان وی فردی ثقه بوده است.
نتیجه:
حدیثی که عقل یارای درک آن را نداشته باشد مردود نمیباشد و استبعاد عقلی دلیلی بر رد حدیث نیست. در عین حال باید اشاره نمود که این حدیث جزء الزامات اعتقادی ما (شیعه) نبوده و نفی و اثبات آن خدشه ای به اعتقادات ما وارد نخواهد کرد.
اما اینکه چرا خداوند رسول خود را در نوزادی به روشی طبیعی سیر نکرد و آنرا بواسطه ابوطالب با امری خارق العاده انجام داد شبیه سوالاتی است که از خوارق عادات قرانی پرسیده میشود چنین پرسشهایی حتی اگر حکمت آن فهمیده نشود ضرری به وقوع آن نخواهد زد.
وبلاگ قرآنیان