حدیث بول
آقای طباطبایی در صفحه ۱۰۱ کتاب نقد کتب حدیث با نقل روایتی از کتاب وسایل الشیعه چنین میگوید:
"شیخ حر عاملی در «کتاب الطهاره» از وسایل الشیعه روایت عجیبی آورده است بدین صورت که مینویسد:
«محمد بن الحسن الطوسی بإسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی، عن یعقوب بن یزید عن ابن أبی عمیر، عن داوود بن فرقد عن أبی عبدالله -علیه السلام- قال کان بنو إسراییل إذا أصاب أحدهم قطرة بول قرضوا لحومهم بالمقاریض و قد وسع الله علیکم بأوسع ما بین السماء و الأرض و جعل لکم الماء طهورا، فانظروا کیف تکونون»
یعنی:
«محمّد بن حسن طوسی – که خدا از او خشنود باد – به اسناد خود از محمّد بن احمد بن یحیی، از یعقوب بن یزید، از ابن ابی عمیر، از داود بن فرقد از ابو عبدالله صادق - -علیه السلام- - روایت نموده که گفت: چون بر پیکر فردی از بنی اسراییل قطرهای بول میرسید، آنان گوشتهای پیکرشان را با قیچیها میچیدند! ولی خداوند کار طهارت شما (مسلمانان) را بیشتر از فاصلة میان آسمان و زمین وسعت داده و آب را وسیلة پاکی شما قرار داده است. پس بنگرید که شما چگونه (شکرگزار) میباشید»!
اشکال:
آیا چنین کاری در میان بنیاسراییل مرسوم بوده است که بمحض چکیدن قطره بولی بر بدنشان – بجای شستن آن – پیکر خود را قیچی میکردند؟! (بیچاره کسانی که به بیماری سلسله البول دچار بودند)! پس چگونه از این حکم دردناک، هیچ خبر و اثری در تورات دیده نمیشود؟! و آیا خداوند عادل و حکیم و مهربان برای پاک کردن یک آلودگی طبیعی، چنین حکمی را صادر میکند؟! و آیا برای نشان دادن سهولت احکام اسلام، لازمست به چنین دروغهایی متوسّل شد؟!
ساختگی بودن این حدیث و امثال آن، بقدری روشن است که به تحقیق در اسناد آنها نیاز نداریم."
پاسخ:
آقای طباطبایی بر اساس رویه معمول خود، قبل از بررسی و تحقیق کافی، روایت را عجیب و ساختگی و دروغ تلقی کرده و ساختگی بودن آنرا بدون تحقیق در متن و اسناد آن، بدیهی فرض کرده اند. ما ضمن بررسی خود که در فرازهای ذیل آمده است، نشان خواهیم داد که نویسنده مذکور بار دیگر عجولانه قضاوت کرده و دچار اشتباه شده است.
۱ – نویسنده نقد کتب حدیث مینویسد:"شیخ طوسی در تهذیب با سند صحیح روایت را نقل کرده است.در نتیجه سند این حدیث از نظر شیخ صحیح بوده و آقای طباطبایی نتوانسته آنرا رد کند.
۲ - آقای طباطبایی مینویسد: "آیا چنین کاری در میان بنیاسراییل مرسوم بوده است که بمحض چکیدن قطره بولی بر بدنشان – بجای شستن آن – پیکر خود را قیچی میکردند؟!"
در جواب به ایشان میگوییم:
اولا: حکم مقراض محل اصابت بول در روایت به اجمال ذکر شده واساسا در این حدیث به فرعیات حکم ویا تخصیصات آن پرداخته نشده است. روح حدیث بیان سختی در احکام بنی اسراییل درمقابل احکام اسلام است. مثلا آیا این حکم مربوط به مقاطع زمانی و مکانی خاص بوده یا خیر؟ آیا این حکم مربوط به اصابت بول خود فرد است یا از خارج به شخص اصابت کند؟ آیا این حکم در مورد انسان مریض مستثنی شده یا خیر؟ آیا تمام محدوده اصابت بول بایستی مقراض شود یا بخشی از آن کفایت میکند؟ وسوالات دیگری که در روایت به آن نپرداخته است.
همانند اینکه کسی بدون اطلاع از احکام مسلمین در رابطه با" طهارت"اشکال کند:
چرا انسان باید خود را با سنگ و یا کلوخ تطهیر کند؟ وچگونه در آپارتمانها امروزی ممکن است انسان خود را با سنگ و کلوخ تطهیر کند و آیا این گونه طهارت باعث عفونت و هزار بیماری عفونی و یا زخم مجاری ادرار نمیشود؟
در جواب چنین شخصی میگوییم آری این حکم در اسلام وجود دارد اما برای جایی که آب موجود نیست تطهیر با کلوخ حکمی خاص از احکام طهارت است .
ثانیا: خداوند متعال بعضی از طعامهای را برای گروهی یا اقوامی به دلیل ارتکاب به پاره ای از گناهان حرام کرده و مجازات بسیار شدیدی را بر ایشان وضع کرده است. این یک واقعیت است که از قران ثابت میشود.
به آیات زیر توجه کنید:
الف: و بظلم مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ کَثیراً (۱۶۰) نساء
ترجمه: برای گروهی از یهودیان، و به دلیل مخالفت فراوان با راه خداوند، بعضی از نعمتهایی را که بر ایشان حلال شده بود، حرام کردیم.
در آیه فوق نعمتهایی برای گروهی از یهود حرام شده است .
ب: وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلی بارِیِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِیِکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ (۵۴) بقره
ترجمه: و هنگامیکه موسی به قوم خود گفت: ای قوم به دلیل گوساله پرستی به خودتان ظلم کردید، پس به درگاه پروردگارتان توبه کنید و خوتان را بکشید، همانا هداوند بسیار توبه پذیر و بخشنده است.
در آیه فوق خداوند به قوم موسی توصیه میکند که پس از توبه، خودشان یا نزدیکانشان را به قتل برسانند. آقای طباطبایی با منطق خویش این دستور خداوندی را چگونه توجیه میکند؟ آیا حکم به ساختگی بودن این آیه الهی میکند؟ بدیهی است با پذیرش چنین احکامی در کتاب الهی، پذیرش مشابه آن در کلام معصوم چه مانعی دارد؟.
ج: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِیینَ (۶۵) بقره
ترجمه: به تحقیق شما کسانی از خودتان را که روز شنبه از فرمان الهی سرپیچی کردند، شناختید. پس ما به ایشان امر کردیم که بوزینگان...... باشید.
توجه میفرمایید که چرا باید خدای مهربان کسانی را به دلیل ماهیگیری در روز شنبه بوزینه کند؟ چرا این امر باعث تعجب نویسنده نشده است؟
۳- نویسنده میگوید : پس چگونه از این حکم دردناک، هیچ خبر و اثری در تورات دیده نمیشود؟!
می گوییم اینکه یهود منکر امری باشد و یا در کتاب تحریف شده اش موجود نباشد دلیل صحت و سقم آن مطلب نیست، به دلیل آنکه آنان خیلی از حقایق را انکار میکنند ولی قران آنها را بیان مینماید. یهود بشارت به پیامبر اسلام را هم انکار میکند آیا این ادعای یهود ملاک میشود؟
قران میفرماید آنها در کتبشان تحریف کردند، یعنی کم و یا زیاد نمودند و ممکن است این یک حکم الهی بوده وآنها برای آنکه به این حکم عمل نکنند، آنرا تحریف کرده اند.
۴- آقای طباطبایی میگوید: و آیا خداوند عادل و حکیم و مهربان برای پاک کردن یک آلودگی طبیعی، چنین حکمی را صادر میکند؟!
جواب: بین بعضی از احکام ما مسلمانان با احکام مشابه آن برای قوم یهود تفاوت ماهوی مشاهده میشود. خدای مهربان برای هر دو حکم به دو گونه متفاوت و مختلف برخورد کرده است. مثلا به قوم یهود بخاطر ماجرای گوساله دستور داد همدیگر را بکشید ، ولی به مسلمانان فرموده است : خدای دیگری را نخوانید،کسی را نکشید، زنا نکنید و اگر چنین کردید و توبه کنید و عمل صالح انجام دهید، خدا شما را بخشیده وگناهانتان را تبدیل به حسنات میکند .
ملاحظه میشود که برای یک عمل مشابه، دو حکم مختلف، یکی سهل الوصول و دیگری مجازاتی سخت را قرار داده است.
گاهی حکم به جهت گناهان مکرر سخت و دردناک میشود مانند حکم سارق حرفه ای و حکم کسی که برای اولین بار سرقت میکند.
بنابراین مجازاتهای دردناک بنابر حکمت ومصلحتهای خاصی توسط خدای متعال در قران هم تشریع شده واین نکته بدیعی نیست که آقای طباطبایی را اینگونه نگران ساخته وایشان را وادار به جعلی قلمداد نمودن حدیث کرده است کافی بود ایشان دقت بیشتری در آیات قران مینمود.
در پایان خوانندگان محترم را به این آیه ارجاع میدهیم که نشان میدهد خدای متعال سختیهای احکام یهود را برای امت اسلام برداشته واین امت را مورد رحمت خویش قرار داده است و پیامبرش را رحمه للعالمین نامیده است :
حدیث اصول کافی
آقای مصطفی طباطبایی درنقد هفتمین حدیثی که از اصول کافی نقل میکند مینویسد:
۷. شیخ کلینی در اصول کافی ضمن «باب النوادر» از کتاب التوحید مینویسد:
«محمد بن أبی عبدالله، عن محمد بن إسماعیل، عن الحسین بن الحسین، عن بکربن صالح، عن الحسن بن سعید، عن الهیثم بن عبدالله، عن مروان بن صباح قال قال ابو عبدالله -علیه السلام-: إن الله خلقنا فأحسن صورنا و جعلنا عینه فی عباده، و لسانه الناطق فی خلقه، و یده المبسوطه علی عباده بالرأفه و الرحمه، و وجهه الذی یؤتی منه، و بابه الذی یدل علیه، و خزانه فی سمایه و أرضه، بنا أثمرت الأشجار، و أینعت الثمار، و جرت الأنهار، و بنا ینزل غیث السماء، و ینبت عشب الأرض، و بعبادتنا عبدالله و لو لا نحن ما عبدالله» (الاصول من الکافی، ج ۱، ص ۱۴۴ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی، ج ۱، ص ۱۹۶.)
یعنی: «محمّد بن ابی عبدالله، از محمّد بن اسماعیل، از حسین بن حسن، از بکر بن صالح، از حسن به سعید، از هیثم بن عبدالله، از مروان بن صالح روایت کرده که امام صادق -علیه السلام- گفت: خداوند ما را آفرید و صورتهای ما را نیکو ساخت، و ما را در میان بندگانش چشم خود قرار داد، و در میان خلقش زبان گویای خود کرد، و ما را دست گشوده مهر و رحمتش بر بندگان خود نمود، و ما را چهره خویش قرار داد که از آن سو بدو گرایند و بابی ساخت که بر او دلالت میکند، و ما را خزانه داران خود در آسمان و زمینش کرد، به سبب ما درختان میوه میآورند، و میوه ها به پختگی میرسند، و رودها جاری میشوند، و به سبب ما باران آسمان میریزد، و گیاه زمین میروید، و به عبادت ما، خدا پرستش میشود و اگر ما نبودیم، خدا پرستیده نمیشد».!
اوّلاً ـ در سند این روایت، اشخاص مجهول و ناموثّقی دیده می شوند مانند « مروان بن صباح » که مامقانی درباره وی مینویسد: «لیس له ذکر فی کتب الرجال»(تنقیح المقال، ج ۳، ص ۲۰۹.)!
«از این شخص، هیچ نام و نشانی در کتاب ها رجال نیامده است»! یا « بکر بن صالح » که یکی از نامورترین دانشمندان امامیّه یعنی علاّمه حلّی نسبت به وی گفته است: «ضعیف جدّا، کثیر التفرد بالغرایب» (خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، اثر علامه حلّی، ص ۳۲۷، چاپ ایران ۱۴۱۷ ه. ق.)! «این شخص جداً ضعیف است و آثار غریب بسیاری (از امامان) نقل کرده که دیگران آنها را گزارش ننموده اند ».
ثانیاً ـ از حیث متن، برخی از بخشهای روایت مذکور، صریحاً برخلاف قرآن است. مثلاً در این روایت آمده که: «خزانه فی سمایه و أرضه» «خدا ما را خزانه داران خود در آسمان و زمینش قرار داد» با آنکه در قرآن مجید میفرماید: (قُل لاَّ أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآیِنُ اللّهِ(. (انعام / ۵۰)«بگو به شما نمیگویم که خزاین خدا نزد من است».
یا در این روایت میخوانیم: لو لا نحن ما عبدالله «اگر ما (آل محمّد -علیه السلام-) نبودیم، خدا پرستیده نمیشد»! آیا انبیاء پیشین، پرستندگان خدا نبودند؟ در حالی که خداوند در قرآن میفرماید: وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَهِ وَإِیتَاء الزَّکَاهِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ(. (أنبیاء / ۷۳
یعنی: «به آنان کارهای نیک و بر پا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنها پرستندگان ما بودند».
پس چگونه بر چنین روایت غلوآمیزی میتوان اعتماد نمود و آن را از «آثار صحیح امامان» شمرد؟
پاسخ:
الف - پاسخ به اشکال سندی روایت:
اولا: در خصوص ثقه و یا ثقه نبودن بکربن صالح دو دیدگاه وجود دارد و همانطور که گروهی وی را غیر ثقه دانستند و قایل به نقل روایات غریبی از جانب او هستند در مقابل عده ای هم او را ثقه دانسته و تایید کرده اند. ضمنا قاعده تقدم جرح بر تعدیل نیز عمومیت ندارد وبا ارائه قراین قابل نقض است و در این روایت نقل خود مرحوم کلینی برای کثیری از خبرگان قرینه است.
واما در مورد مروان بن صباح اگر مجهول بودنش را بپذیریم معلوم نیست که آقای طباطبایی بر چه اساسی یک فرد مجهول را ناموثق نامیده است!
ثانیا": توجه به این مطلب حایز اهمیت است که مرحوم کلینی در مقدمه کتاب خود تاکید فرموده است که بنای من این است که از آوردن روایات غریب در این کتاب پرهیز کنم. لذا با عنایت به این مطلب این روایت، روایت غریبی نیست و اطلاق غریب برآن دلیل میخواهد، و الا هر روایتی که فهم و درک آن بر برخی سخت بود غریب شده و از درجه اعتبار ساقطش میگردد، لذا با توجه به این مطالب اگر بحث و گفتار پایه و بنای علمی داشته باشد لزوما باید برای آن دلایل محکم و متقن که در نظر علمای آن علم مقبول و پسندیده باشد آورده شود در حالیکه ما در بیان وشرح آقای طباطبایی جز اتهام چیزدیگری مشاهده نمیکنیم.
ثالثا": اگر فرض آن عده را بپذیریم که قایل به نقل روایت غریب از بکربن صالح هستند از کجا بفهمیم که این روایت هم از همان دسته روایات غریب است و همانطور که در بالا اشاره شد بدلیل آمدن این روایت در کتاب کافی معلوم است حداقل از نظر این محدث بزرگ این روایت غریب نبوده و البته دلایل دیگری گواهی میدهد که این روایت غریب نیست.
رابعا": با یک بررسی مختصر در کتب روایی و مشاهده روایات زیادی با همین مضمون که از راویانی غیر از بکربن صالح و مروان بن صباح نقل شده است ضعف سندی این روایت بر طرف خواهد شد چرا که با کثرت نقل و تعدد روایات در باره یک موضوع از راویان مختلف ضعف سندی که در یکی از طرق نقل مشاهده میشود، مرتفع خواهد شد و متن حدیث مورد توجه قرارخواهد گرفت.
بعنوان نمونه به موارد زیر توجه کنید:
بحارالأنوار ۲۶ ۲۶۰ باب ۵- جوامع مناقبهم و فضایلهم ع..
۳۹- ید، [التوحید] ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِیَّةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ خَلَقَ خَلْقاً فَفَوَّضَ إِلَیْهِمْ أَمْرَ دِینِهِ فَنَحْنُ هُمْ یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَی وَحْیِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَی عِلْمِهِ وَ وَجْهُهُ الَّذِی یُؤْتَی مِنْهُ وَ عَیْنُهُ فِی بَرِیَّتِهِ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ بَابُهُ الَّذِی یَدُلُّ عَلَیْهِ نَحْنُ الْعَالِمُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَی سَبِیلِهِ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَی اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ
الکافی ج ۱ ص ۱۹۳: بَابُ أَنَّ الْأَیِمَّةَ ع وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِهِ
۶- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِیَةَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنِ الْعَمْرَکِیِّ بْنِ عَلِیٍّ جَمِیعاً عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی ع قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا خُزَّانَهُ فِی سَمَایِهِ وَ أَرْضِهِ وَ لَنَا نَطَقَتِ الشَّجَرَةُ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ
بحارالأنوار ۲۵ ۴ باب ۱- بدو أرواحهم و أنوارهم و طینتهم ع و أنهم من نور واحد
۷- وَ مِمَّا رَوَاهُ مِنْ کِتَابِ مَنْهَجِ التَّحْقِیقِ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ رَفَعَهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ...
لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْکَلِمَاتُ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا عَیْنَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لِسَانَهُ النَّاطِقَ فِی خَلْقِهِ وَ یَدَهُ الْمَبْسُوطَةَ عَلَیْهِمْ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ وَجْهَهُ الَّذِی یُؤْتَی مِنْهُ وَ بَابَهُ الَّذِی یَدُلُّ عَلَیْهِ وَ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ تَرَاجِمَةَ وَحْیِهِ وَ أَعْلَامَ دِینِهِ وَ الْعُرْوَةَ الْوُثْقَی وَ الدَّلِیلَ الْوَاضِحَ لِمَنِ اهْتَدَی وَ بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ وَ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ جَرَتِ الْأَنْهَارُ وَ نَزَلَ الْغَیْثُ مِنَ السَّمَاءِ وَ نَبَتَ عُشْبُ الْأَرْضِ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ لَا وَصِیَّةٌ سَبَقَتْ وَ عَهْدٌ أُخِذَ عَلَیْنَا لَقُلْتُ قَوْلًا یَعْجَبُ مِنْهُ أَوْ یَذْهَلُ مِنْهُ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُون
مسایلعلی... ۳۱۵ الإمامة و فضل الأیمة ع..... ص: ۳
۷۹۴- علی بن محمد عن سهل بن زیاد عن موسی بن القاسم بن معاویة و محمد بن یحیی عن العمرکی بن علی جمیعا عن علی بن جعفر عن أبی الحسن موسی ع قال: قال أبو عبد الله ع إن الله عز و جل خلقنا فأحسن خلقنا و صورنا فأحسن صورنا و جعلنا خزانة فی سمایه و أرضه و لنا نطقت الشجرة و بعبادتنا عبد الله عز و جل و لولانا ما عبد الله.
وروایات متعدددیگری که مجال آن دراین مختصرنمی گنجد.
با توجه به حجم روایات متعددی که در این مورد وجود دارد که چند روایت را به عنوان شاهد ذکر کردیم ضعف سندی روایتی که آقای طباطبایی به آن اشاره کردند جبران میشود..
ب - پاسخ به اشکالات متنی و محتوایی در روایت شریف:
آقای طباطبایی بخشی از متن روایت را مخالف آیه ۵۰ سوره انعام دانسته ومبتنی بر اصول خویش که در مقدمه کتاب به آن اشاره کرده حدیث مذکور را مجعول قلمداد مینماید. آیه مورد استشهاد مستشکل در این موضوع است که مشرکین به نزد پیامبر میآمدند و میگفتند اگر تو پیامبر خدایی خزاین آسمانها را برای ما بیاور ویا فرشته ای از آسمان برای ما بیاور.
لطفا به آیات ذیل توجه بفرمایید:
قُلْ أَ رَءَیْتَکُمْ إِنْ أَتَیکُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّلِمُونَ(۴۷
وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشرِِّینَ وَ مُنذِرِینَ فَمَنْ ءَامَنَ وَ أَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُونَ(۴۸
وَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا یَمَسهُُّمُ الْعَذَابُ بِمَا کاَنُواْ یَفْسُقُونَ(۴۹
قُل لَّا أَقُولُ لَکمُْ عِندِی خَزَاینُ اللَّهِ وَ لَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لَا أَقُولُ لَکُمْ إِنیِّ مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلیََّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَی وَ الْبَصِیرُ أَ فَلَا تَتَفَکَّرُونَ(۵۰
وَ أَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یخََافُونَ أَن یحُْشَرُواْ إِلیَ رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلیٌِّ وَ لَا شَفِیعٌ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ(۵۱
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در پاسخ به ایشان میفرمایند :
اولا اینطور فکر نکنید که هر چه شما بخواهید من برایتان خواهم آورد، من آن چیزی را برای شما خواهم آورد که خداوند اذن فرموده و من تابع وحی وفرمان الهی هستم نه پیرو خواست وهوای نفس شما. واین مطلب فارق از اینست که پیامبر واجد وتوانای بر کارهای فوق هست یا نه.
ثانیا خدای متعال میدانست و آشکارا نیز فرموده که این افراد ولو با مشاهده تمام خواستههایشان بازهم ایمان نمیآورند بنابراین دلیلی برای برآوردن در خواستهایشان توسط رسول خدا ص وجود نداشت.
وَ لَوْ فَتَحْنَا عَلَیهِْم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ لَقَالُواْ إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نحَْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ ۱۴ و ۱۵ حجر
و اگر دری از آسمان بر آنان میگشودیم که همواره از آن بالا میرفتند، قطعاً میگفتند: «در حقیقت، ما چشمبندی شدهایم، بلکه ما مردمی هستیم که افسون شدهایم.»
به بیان دیگر در این آیات روی سخن پیامبر با اشخاص کافر ومعاند است که هنوز خدای واحد و یکتا را نپذیرفته اند و در عین حال بر نبوت پیامبر خرده میگیرند. پیامبر اکرم ص حجت و بینه نبوت خویش را مالکیت خزاین آسمان وزمین قرار نداده بود که کافران آنرا از حضرتش طلب میکردند لذا رسول خدا ص در قبال در خواستشان میفرمایند: من نمیگویم که خزانههای آسمان و زمین در نزد من است.
اساسا در شرایطی که هنوز افراد به یگانگی خدا و به رسالت حضرت مصطفی ص ایمان نیاورده اند سخن از فضایل و کمالات انبیاء گفتن عملی بیهوده و غیر حکیمانه است. پس فضای خطاب آیه کاملا متفاوت با شرایط بیان حدیث مذکور میباشد لذا قیاس این دو ومعارض دانستن آنها با یکدیگر مغلطه ای آشکار است که از یک ذهن کینه توز بر میخیزد.
بنابر این پیامبرصلی پیامبرپپصلی الله علیه وآله وسلم بدون رضایت و اذن الهی عمل نمیکنند و در ضمن منافاتی هم ندارد که حضرت واجد این قدرت ها باشند وآن را برای اینگونه افراد رو نکنند. مضافا بر اینکه قران تذکر میدهد که قدرت نمایی برای این افراد موثر نیست زیرا در نهایت میگفتند تو ساحری و ما را سحر کردی و اینها واقعیت ندارد.
درحالیکه مخاطب حدیث شریف شیعیانشان مومن و معتقد به خدا و رسول هستند وبا بیان فضایل رسول خدا و اوصیایش معرفت و ایمانشان افزوده میگردد.
پس دو مطلب مختلف برای دو گروه مختلف و با دو هدف مختلف در آیه ودر روایت طرح شده که قطعا دو نتیجه مختلف هم میدهد.
واما ایراد بر بخش دیگر حدیث “ لولادنحن ما عبدالله"هم نوعی تغافل آقای طباطبایی نسبت به اعتقادات شیعی است والا هر کودک غیر ممیزی هم میفهمد که در دار دنیا پیامبر اسلام و ائمه طاهرین آخرین حجج الهیه بوده و به شخص خویش نقشی در ایمان انبیاءو اوصیاء قبل ندارند. اما در عوالم گذشته و قبل از نشیه دنیا قضایا متفاوت است ونباید با مسائل دنیا مقایسه گردد. در عالم دنیا از زمان بعثت پیامبر عبودیت خدا به برکت تلاش آن وجود شریف و جانشینان بر حقش انجام شده و در غیر تبعیت از این ذوات مقدسه خدا عبادت نشده است و دیگران تنها هوای نفس خویش را معبود خود قرار داده اند