اگر انتخاب در سقیفه بر اساس افضلیت بود...
اگر انتخاب در سقیفه بر اساس افضلیت بود...
اولا چرا تشکیل این جمع از روی عمد بدون اطلاع حضرت علی بود(۱)؟ مگر او فضیلت کم داشت؟ یا از حاضرین کم تر؟
ثانیا چرا تعصبات قبیله ای بر آن فضا چیره بود، و هر کدام از مهاجر و انصار میخواستند که خلیفه از خودشان باشد و نزاع بین اوس و خزرج نیز این جا پررنگ دیدهمیشود(۱)، مطلب اینجاست که این موضوع چه دخلی به ملاک فضیلت-در اسلام- دارد؟ (در حالی که اسلام آمد تا تقوا را ملاک برتری قرار دهد، نه رنگ و نژاد و قبیله)
ثالثا وقتی در سقیفه کار خلافت از دست انصار خارجشد و ورق به نفع مهاجرین برگشت. انصار و یا برخی از ایشان گفتند: «ما با هیچکس مگر علی بیعتنمیکنیم.» چرا انصار از میان مهاجرین، امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام را مستحقّ این منصب میدانستند(۳)؟ این درحالی است که ایشان در آن جمع حضور هم نداشتند و چرا مهاجرین نه تنها به این پیشنهاد اعتنا نکردند، بلکه حضرت امیر علیهالسّلام را بر حضور در این محفل نیز آگاه ننمودند؟
بیشتر بخوانید در:
دردین اسلام افضلیت به چیست؟
فضایل علی (علیه السلام) در تفاسیر شیعه و سنی
در سقیفه مهاجرین به چه دلایلی خود را احق بر خلافت میدانستند؟
واقعا جمع سقیفه چگونه جمعی بود؟
آیا علی (علیه السلام) افضل است یا ابوبکر و عمر و عثمان؟
اگر اهل بیت (علیه السلام) افضل و برترند ؛ آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)منکران این موضوع را تخطیه کرده اند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ ۲ـ تاریخ طبری،ج ۲، ص ۴۵۶
..... وأتی عمر الخبر فأقبل إلی منزل النبی صلی الله علیه وسلم فأرسل إلی أبی بکر وأبو بکر فی الدار وعلی بن أبی طالب علیه السلام دایب فی جهاز رسول الله صلی الله علیه وسلم فأرسل إلی أبی بکر أن اخرج إلی فأرسل إلیه انی مشتغل إلیه انه قد حدث أمر لا بد لک من حضوره فخرج إلیه
۲ـ... و سعدبنعباده نزدیک است زیر دست و پا له شود. عمر بالای سر او ایستاده میگوید:«سعیداشتم آنگونه تو را له کنم که اعضایت از هم بپاشد!»و سعد ریش عمر را میگیرد و میگوید:« اگر فقط یک مو از ریشم بکَنی، برنمیگردی مگر این که دندان سالم در دهانت نیست!» و بعدمیگوید:«(اگر میتوانستم) تو را به همان قومی که در میانشان بودی و تبعیّت میکردی، امّا مورد تبعیّت نبودی، ملحقمیکردم.» حباببنمنذر رو به انصار میگوید: «اگر بخواهیم اینها را از مدینه بیرون میکنیم.» عمر پاسخمیدهد: «در آن صورت خدا تو را بکشد.» و حباببنمنذر هم در جواب او میگوید: «بلکه خودت کشته شوی!» (تاریخ طبری،ج ۲،ص ۴۵۹)
تصریح تاریخ، قبیله اوس از ترس آنکه حکومت به خزرج برسد و ایشان سهمی در آن نداشته باشند، با ابوبکر بیعت کردند. به نقلی تاریخی، بینی حباببنمنذر در درگیریها شکسته میشود (شرح نهجالبلاغة - ج ۱ - ص ۱۷۴)
۳ـ الکامل فی التاریخ - ابن الأثیر - ج ۲ - ص ۳۲۵و شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج ۲ - ص ۲۲
حدیث السقیفة وخلافة أبی بکر رضی الله عنه وأرضاه لما توفی رسول الله صلی الله علیه وسلم اجتمع الأنصار فی سقیفة بنی ساعدة لیبایعوا سعد بن عبادة: فبلغ ذلک أبا بکر فأتاهم ومعه عمر، وأبو عبیدة بن الجراح فقال: ما هذا؟
فقالوا: منا أمیر ومنکم أمیر، فقال أبو بکر: منا الأمراء ومنکم الوزراء. ثم قال أبو بکر: قد رضیت لکم أحد فذین الرجلین عمر وأبا عبیدة أمین هذه الأمة. فقال عمر: أیکم یطیب نفسا أن یخلف قدمین قدمهما النبی صلی الله علیه وسلم فبایعه عمر وبایعه الناس. فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبایع إلا علیا.