در برخی سایت ها و وبلاگ شبهاتی پیرامون نقش امیرالمؤمنین (علیه السلام) در پاره پاره کردن فرش بهارستان و سهم خود ایشان از آن مطرح شده، که ما در اینجا به بررسی آن میپردازیم.
خلاصهی ماجرا از این قرار است که در جنگهای میان اعراب مسلمان و ایرانیان، فرش بزرگ و گرانبهایی که منقش به نقوش زیبا و دارای تکههایی از جواهرات و سنگهای زینتی بود، به دست مسلمین افتاد. مسلمانان آن را به مدینه منتقل کردند و در آنجا خلیفهی دوم پس از مشورت با مولا علی (علیه السلام) دستور داد تا فرش را تکه تکه کرده و میان مردم تقسیم نمودند. سهم امیرالمومنین علیه السلام از این فرش گرانبها به تنهایی ۲۰ هزار بوده است.
اکنون به بررسی دقیق ماجرا در چند بخش میپردازیم.
بخش اول- مدرک
طبق تحقیق ما تنی چند از مورخین، این ماجرا را ذکر کردهاند که عبارتاند از:
طبری (۳۱۰هـ)، ابن اثیر (۶۳۰هـ)، ابن کثیر (۷۷۴هـ)، و ابن خلدون (۸۰۸هـ).[۱]
خانم «فریبا افتخار» در مقالهی بهارستان مندرج در جلد ۱۳ دایره المعارف بزرگ اسلامی، در این باره مینویسد:
اولین بار طبری آن را وصف کرده است (۴/۲۱-۲۳) و تاریخنویسان پس از او با اندک تغییراتی در جزییات، مطالب او را نقل کردهاند. [۲]
چنان که دیده میشود اولین ناقل داستان این فرش، طبری است و مورخین پس از او مطالب وی را با تغییراتی نقل نمودهاند؛ یعنی مستند اصلی آنها همان کتاب تاریخ طبری است. برای اثبات این سخن کافی است سری به برخی کتب گفته شده بزنیم.
«تاریخ بلعمی» که به وضوح ترجمهای است از کتاب تاریخ طبری توسط «ابوعلی محمد بن محمد بلعمی». وی تاریخ طبری را به دستور منصور بن نوح سامانی به فارسی ترجمه کرده است. خود او در مقدمهی کتاب در این باره میگوید:
بدان که این تاریخ نامه بزرگست گردآورده ابی جعفر محمد بن جریر یزید الطبری رحمه اللّه که ملک خراسان -ابوصالح بن نوح- فرمان داد دستور خویش را ابوعلی محمد بن محمد البلعمی را که این تاریخ نامه را که از آن پسر جریر است پارسی گردان هرچه نیکوتر، چنانکه اندر وی نقصانی نباشد.
همچنین، ابناثیر اگر چه مدرک نقل خود را در هنگام ذکر ماجرا نیاورده، ولی در مقدمهی کتابش تصریح میکند که منبع اصلی کتاب وی، همان تاریخ طبری است:
أقول إنی قد جمعت فی کتابی هذا ما لم یجتمع فی کتاب واحد ومن تأمله علم صحة ذلک. فابتدأت بالتاریخ الکبیر الذی صنفه الإمام أبو جعفر الطبری. [۳]
ابن کثیر هم کلیه ی وقایع مربوط به فتوحات را از ابن جریر یا همان طبری نقل میکند. در آغاز نقل این ماجرا هم مینویسد:
و ذکر سیف فی روایته... [۴]
و سیف راوی اصلی این ماجرا در کتاب تاریخ طبری است.
ابن خلدون نیز به مانند ابن اثیر نامی از منبع نقلش نیاورده، اما در پایان بحث خلافت خلفا و فتوحات و جنگها، به صراحت میگوید که این مطالب را از کتاب طبری نقل نموده است:
(وهذا) آخر الکلام فی الخلافة الاسلامیة وما کان فیها من الردة والفتوحات والحروب ثم الاتفاق والجماعة أوردتها ملخصة عیونها ومجامعها من کتاب محمد بن جریر الطبری وهو تاریخه الکبیر. [۵]
اما میرخواند و خواندمیر نیز نام منابع خویش را ذکر نکردهاند؛ ولی با توجه به تاخر زمانی اینان (که به قرون ۹ و ۱۰ مربوط میشوند)، معلوم است که منبع شان کتب تاریخ پیشینیان و مشخصا تاریخ طبری میباشد.
نتیجه
اصل ماجرای فرش بهارستان در هیچ کتاب شیعی نیامده، و همهی مدارک دیگر برای اهل سنت هستند. اگر هم در برخی کتب شیعی اثری از این ماجرا میبینیم، همگی به کتاب تاریخ طبری که از اهل سنت است باز میگردد. پس استناد بدان برای شیعه جایی ندارد.
در بسیاری از کتب اهل سنت مطالب زشتی به امیرالمومنین و سایر اهل بیت و حتی خود رسول اکرم (صلوات الله علیهم) نسبت داده شده است، که شیعه آنها را رد میکند و نادرست میداند. اگر قرار بر استناد بر شیعه از کتب اهلسنت باشد، مطلب بسیار فراوان است؛ اما در روش علمی بایستی فرد را به آنچه قبول دارد ملزم کرد.
نکتهی بسیار جالب آن است که ماجرای فرش بهارستان تنها از سوی کسی طرح شده، که تأسیس شیعه را به فردی به نام «عبدالله بن سبا» نسبت میدهد؛ و نکتهی جالبتر آن که همهی مورخین فوق یعنی طبری، ابن اثیر، ابن کثیر، ابن خلدون، میرخواند و خواندمیر، ماجرای عبدالله بن سبا را هم منحصرا از طریق سیف بن عمر نقل کردهاند. [۶] و شیعه در برابر این اسطوره ی تاریخی مقاومت کرده و علامه سید مرتضی عسکری (رحمه الله) در کتابی که در همین رابطه تالیف نموده، رفع شبهه از شیعه نموده است.
بخش دوم - سند
ماجرای فرش بهارستان را طبری در دو روایت که هر دو از طریق سیف بن عمر است، نقل میکند:
کتب إلی السری عن شعیب عن سیف عن محمد وطلحة وزیاد والمهلب وشارکهم عمرو وسعید...
کتب إلی السری عن شعیب عن سیف عن عبد الملک ابن عمیر...
تاریخ الطبری، الطبری، ج ۳ ص ۱۲۹ و ۱۳۰
اما سیف بن عمر کیست؟
وی کتاب معروفی دارد به نام"الردة والفتوح"که فهرست نویسان آن را برای وی ذکر کرده اند. باید دانست که طبری استفاده ی فراوانی از آن در کتاب تاریخش کرده است. این ماجرا هم حتماً از کتاب فتوح سیف نقل شده است.
ترمذی حدیثی از او در سنن خود نقل کرده است. خود وی پس از نقل حدیث مینویسد:
این حدیث منکری است که آن را جز از این طریق نمیشناسیم. و نضر و سیف مجهول هستند.
قال أبو عیسی هذا حدیث منکر لا نعرفه من حدیث عبید الله بن عمر إلا من هذا الوجه و النضر مجهول و سیف مجهول.
الجامع الصحیح سنن الترمذی، کتاب المناقب (۵۰)، باب ۶۰، ح ۳۸۶۶، ج ۵ ص ۶۹۷، دار إحیاء التراث العربی - بیروت
اما علمای رجال اهل سنت به شدت سیف را تضعیف کرده و برخی او را متهم به حدیث سازی و حتی زندقه نموده اند!!!
قال یحیی بن معین: ضعیف الحدیث، فلس خیر منه.
و قال أبو حاتم: متروک الحدیث. ضعیف، منکر الحدیث.
و قال أبو داود: لیس بشیء.
و قال النسایی، و الدارقطنی: ضعیف.
و قال أبو أحمد بن عدی: بعض أحادیثه مشهورة و عامتها منکرة لم یتابع علیها، و هو إلی الضعف أقرب منه إلی الصدق.
و قال أبو حاتم بن حبان: یروی الموضوعات عن الأثبات و قالوا: إنه کان یضع الحدیث. اتهم بالزندقة.
و قال الدارقطنی: متروک.
و قال الحاکم: اتهم بالزندقة، و هو فی الروایة ساقط.
و قال ابن السکن: ضعیف.
و قال الخطیب: لیس بحجة إذا خالف.
و قال ابن حجر: ضعیف الحدیث عمدة فی التاریخ.
تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج ۴ ص ۲۵۴ و ۲۵۵، رقم ۵۱۷
تقریب التهذیب، ابن حجر، ص ۲۶۲، رقم ۲۷۲۴
الإصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر، ج ۲ ص ۲۷۹، رقم ۲۲۵۴ + ج ۵ ص ۴۵۱، رقم ۷۱۳۲
الجرح والتعدیل، الرازی، ج ۷ ص ۱۳۶، رقم ۲۱۹۴
نتیجه
حتی اگر بخواهیم از موضع مسلمانان اهل سنت هم به این ماجرا بنگریم، باز هم روایات مربوط به آن مردود و از درجهی اعتبار ساقط است.
پینوشتها:
[۱] ر.ک: تاریخ الطبری، الطبری، ج ۳ ص ۱۲۹ و ۱۳۰
الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج ۲ ص ۵۱۸ و ۵۱۹
البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۷ ص ۷۶ - ۷۸
تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج ۲ ق ۲ ص ۱۰۱ و ۱۰۲
[۲] ن.ک: بلعمی، ۱/۴۶۶-۴۶۷؛ ابناثیر، ۲/۵۱۸-۵۱۹؛ ابن کثیر، ۴/۶۸-۶۹؛ ابنخلدون، ۲(۴)/۹۳۹-۹۴۰؛ میرخواند، ۲/۶۸۹؛ خواندمیر، ۱/۴۸۳
[۳] الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج ۱ ص ۳
[۴] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۷ ص ۷۶
[۵] تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج ۲ ق۲ ص ۱۸۷ و ۱۸۸
[۶] ر.ک: عبد الله بن سبا، السید مرتضی العسکری، ج ۱ ص ۴۷ - ۴۹ و ۶۱ - ۶۲
///
این مقاله توسط یکی از مراجعین سایت فطرت به نام یارمهدی ارسال شده است.