امام کاظم (علیه السلام) از دیدگاه دانشمندان اهل سنت
حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السّلام امام هفتم شیعیان در سال ۱۲۸ هجری در ابواء (منزلی است بین مکه و مدینه و از دهاتهای اطراف مدینه به شمار میرود و آمنه مادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در آن جا دفن شده) هفتم ماه صفر متولد و در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ در زندان سندی بن شاهک در بغداد به شهادت رسید. مادرش کنیزی فرزنددار به نام حمیده بربریه بود او را حمیده پاک نهاد میگفتند. مدت امامت آن جضرت ۳۵ سال بود که در بیست سالگی به امامت و در ۵۵ سالگی به شهادت رسید.
مجلسی- علامه محمد باقر- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأیمة الأطهار- ج۴۸ ص ۲.
ما در این مقاله سعی داریم که به گوشههایی از فضایل آن حضرت از دیدگاه دانشمندان اهل سنت اشاره کنیم.
ابن سمعون (متوفای۳۸۷هـ):
وی درباره امام هفتم مینویسد:
وتوفی موسی الکاظم فی رجب سنة ثلاث وقیل سنة سبع وثمانین ومایة ببغداد مسموماً وقیل إنه توفی فی الحبس وکان الشافعی یقول قبر موسی الکاظم التریاق المجرب.
موسای کاظم در رجب سال صد و هفتاد و سه و یا هفتاد و هشت هجری در بغداد مسموم شد و از دنیا رفت و گفته شده است که او در حبس از دنیا رفت.
شافعی میگفت: قبر موسای کاظم نوشداروی مجرب است.
ابن سمعون أبو الحسن محمد بن أحمد بن إسماعیل بن عنبس البغدادی أمالی ابن سمعون ج ۱ ص۱۲۵.
فخر رازی (متوفای ۶۰۶هـ):
وی در تفسیر معنی کوثر میگوید:
والقول الثالث: الکوثر أولاده.... الأکابر من العلماء کالباقر والصادق والکاظم والرضا (علیهم السلام)).
نظر سوم آن است که مراد از کوثر فرزندان رسول خدا هستند بزرگانی از علما مانند باقر و صادق و کاظم و رضا علیهم السلام.
الرازی فخر الدین التفسیر الکبیر ج۱۶: ص۱۲۵ ناشر: دار الفکر.
ابن خلکان (متوفای۶۸۱هـ):
او نیز در وفیات الأعیان امام هفتم را این چنین میستاید:
موسی الکاظم. أبو الحسن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین ابن الحسین بن علی بن أبی طالب رضی الله عنهم أحد الأیمة الاثنی عشر رضی الله عنهم أجمعین.
قال الخطیب فی تاریخ بغداد کان موسی یدعی العبد الصالح من عبادته واجتهاده.
روی أنه دخل مسجد رسول الله صلی الله علیه وسلم فسجد سجدة فی أول اللیل وسمع وهو یقول فی سجوده عظم الذنب عندی فلیحسن العفو من عندک یا أهل التقوی ویا أهل المغفرة فجعل یرددها حتی أصبح وکان سخیا کریما وکان یبلغه عن الرجل أنه ییذیه فیبعث إلیه بصرة فیها ألف دینار وکان یصر الصرر ثلثمایة دینار وأربعمایة دینار ومایتی دینار ثم یقسمها بالمدینة.
وکان یسکن المدینة فأقدمه المهدی بغداد وحبسه فرأی فی النوم علی بن أبی طالب رضی الله عنه وهو یقول یا محمد (فهل عسیتم إن تولیتم أن تفسدوا فی الأرض وتقطعوا أرحامکم) (محمد ۲۲) قال الربیع فأرسل إلی لیلا فراعنی ذلک فجیته فإذا هو یقرأ هذه الآیة وکان أحسن الناس صوتا وقال علی بموسی بن جعفر فجیته به فعانقه وأجلسه إلی جنبه وقال یا أبا الحسن إنی رأیت أمیر المیمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه فی النوم یقرأ علی کذا فتیمننی أن تخرج علی أو علی أحد من أولادی فقال والله لا فعلت ذلک ولا هو من شأنی قال صدقت أعطه ثلاثة آلاف دینار ورده إلی أهله إلی المدینة قال الربیع فأحکمت أمره لیلا فما أصبح إلا وهو فی الطریق خوف العوایق.
وذکر أیضا أن هارون الرشید حج فأتی قبر النبی صلی الله علیه وسلم زائرا وحوله قریش وریساء القبایل ومعه موسی بن جعفر فقال السلام علیک یا رسول الله یا ابن عم افتخارا علی من حوله فقال موسی السلام علیک یا أبت فتغیر وجه هارون الرشید وقال هذا هو الفخر یا أبا الحسن حقا.
ابوالحسن موسی کاظم فرزند جعفر صادق فرزند محمد باقر فرزند علی زین العابدین فرزند حسین فرزند علی بن ابی طالب (رضی الله عنهم) یکی از ائمه دوازده گانه که خدا از همه ایشان راضی باد.
خطیب در تاریخ بغداد میگوید: موسی بن جعفر (علیه السلام) به خاطر عبادت و تلاشش به عبد صالح مشهور شده بود.
روایت شده است که روزی وارد مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شده و در اول شب سجده نمود و در حال سجده شنیدند که میگوید: خطاهای من زیاد شده است پس تو نیز از جانب خودت بخششت را به من ارزانی دار. ای کسی که سزاوار هستی از تو بترسند و شایسته هستی که ببخشی.
این سخنان را تا صبح تکرار میکرد.
بسیار بخشنده و کریم بود و گاهی به او خبر میرسید که کسی او را آزار میدهد اما به نزد وی کیسه ای که در آن هزار دینار بود میفرستاد.
و نیز کیسههایی را دویست سیصد و چهارصد دینار پر میکرد و در مدینه تقسیم مینمود.
ایشان در مدینه زندگی میکرد اما مهدی او را به بغداد برده و زندانی کرد تا اینکه در خواب علی بن ابی طالب (رضی الله عنه) را دیده که میگوید: ای محمد (مهدی). «آیا چنین شده است که اگر به ولایت برسید در زمین فساد کرده وقطع ارحام کنید»
ربیع میگوید شبانه به نزد من فرستاد بدین سبب مرا ترس فرا گرفت. به نزد او آمدم در حالی که این آیه را تکرار میکرد و صدای بسیار خوشی داشت به من گفت: موسی بن جعفر را به نزد من بیاور.
ایشان را آوردم وی ایشان را در آغوش گرفته و در کنار خویش نشاند و گفت: ای ابوالحسن در خواب امیر مومنان علی بن ابی طالب را دیدم که به من چنین میگفت.
آیا به من پیمان میدهی که بر من و بر سایر فرزندان من خروج نکنی
حضرت فرمودند: قسم به خدا چنین نخواهم کرد و سزاوار نیست که چنین کنم.
مهدی گفت: راست گفتی به او سه هزار دینار بده و او را به نزد خانواده اش در مدینه باز گردان.
ربیع میگوید شبانه دستور او را اجرا کردم صبح نشده ایشان در راه بودند که مبادا نظر مهدی برگردد.
خطیب بغدادی همچنین نوشته است که: هارون بعد از انجام فرایض حج برای زیارت به نزد قبر پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد در حالی که قریش و ریسای قبایل دور او را گرفته بودند و موسی بن جعفر نیز همراه او بود.
هارون گفت: سلام بر تو ای رسول خدا ای پسر عمو! تا بدین سبب بر سایرین افتخار کند.
موسی (بن جعفر) فرمود: سلام بر تو ای پدر!
رنگ صورت هارون تغییر کرده و گفت: ای افتخار واقعی است ای ابوالحسن.
إبن خلکان أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان ج ۵ ص۳۰۸ ناشر: دار الثقافة - لبنان تحقیق: احسان عباس.
ابن تیمیه حرانی (متوفای۷۲۸هـ):
وکان ابنه موسی الکاظم یدعی بالعبد الصالح وکان أعبد أهل زمانه یقوم اللیل ویصوم النهار وسمی الکاظم لأنه کان إذ بلغه عن أحد شیء بعث إلیه بمال ونقل فضله الموافق والمخالف.
قال ابن الجوزی من الحنابلة روی عن شقیق البلخی قال خرجت حاجا سنة تسع وأربعین ومایة فنزلت القادسیة فإذا شاب حسن الوجه شدید السمرة علیه ثوب صوف مشتمل بشملة فی رجلیه نعلان وقد جلس منفردا عن الناس فقلت فی نفسی هذا الفتی من الصوفیة یرید أن یکون کلا علی الناس والله لأمضین إلیه أوبخه فدنوت منه فلما رانی مقبلا قال یا شقیق اجتنبوا کثیرا من الظن إن بعض الظن إثم فقلت فی نفسی هذا عبد صالح قد نطق علی ما فی خاطری لألحقنه ولأسألته أن یحاللنی فغاب عن عینی فلما نزلنا واقصة إذا به یصلی وأعضایه تضطرب ودموعه تتحادر فقلت أمضی إلیه وأعتذر فأوجز فی صلاته ثم قال یا شقیق «وإنی لغفار لمن تاب وآمن وعمل صالحا ثم اهتدی» فقلت هذا من الأبدال قد تکلم علی سری مرتین فلما نزلنا زبالة إذا به قایم علی البیر وبیده رکوة یرید أن یستقی ماء فسقطت الرکوة من یده فی البیر فرفع طرفه إلی السماء وقال:
أنت ربی إذا ظمیت إلی الماوقوتی إذا أردت الطعامایا سیدی مالی سواها قال شقیق فوالله لقد رأیت البیر قد ارتفع مایها فأخذ الرکوة وملأها توضأ وصلی أربع رکعات ثم مال إلی کثیب رمل هناک فجعل یقبض بیده ویطرحه فی الرکوة ویشرب فقلت أطعمنی من فضل ما رزقک الله أو ما أنعم الله علیک فقال یا شقیق لم تزل نعم الله علینا ظاهرة وباطنة فأحسن ظنک بربک ثم ناولنی الرکوة فشربت منها فإذا هو سویق وسکر ما شربت والله ألذ منه ولا أطیب منه ریحا فشبعت ورویت وأقمت أیاما لا أشتهی طعاما ولا شرابا ثم لم أره حتی دخلت مکة فرأیته لیلة إلی جانب قبة المیزاب نصف اللیل یصلی بخشوع وأنین وبکاء فلم یزل کذلک حتی ذهب اللیل فلما طلع الفجر جلس فی مصلاة یسبح ثم قام إلی صلاة الفجر وطاف بالبیت أسبوعا وخرج فتبعته فإذا له حاشیة وأموال وغلمان وهو علی خلاف ما رأیته فی الطریق ودار به الناس یسلمون علیه ویتبرکون به فقلت لهم من هذا قالوا موسی بن جعفر فقلت قد عدبت أن تکون هذه العدایب إلا لمثل هذا السید هذا رواه الحنبلی.
وعلی یده تاب بشر الخافی لأنه علیه السلام اجتاز علی داره ببغداد فسمع الملاهی وأصوات الغناء والقصب یخرج من تلک الدار فخرجت جاریة وبیدها قمامة البقل وفرمت بها فی الدرب فقال لها یا جاریة صاحب هذا الدار حر أم عبد فقالت بل حر فقال صدقت لو کان عبدا لخاف من مولاه فلما دخلت الجاریة قال مولاها وهو علی مایدة السکر ما أبطأک علینا قالت حدثنی رجل بکذا وکذا فخرج حافیا حتی لقی مولانا موسی بن جعفر فتاب علی یده.
فرزند او (امام صادق) موسای کاظم معروف به بنده صالح بود و عابد ترین مردمان زمان خویش بود.
شب ها عبادت کرده و روزها را روزه میگرفت.
لقب او را کاظم گذاشتند زیرا اگر به او خبر میرسید که کسی به او بدی کرده است برای او مالی میفرستاد.
فضل او را موافق و مخالف نقل کرده اند.
ابن جوزی از حنبلیان میگوید: روایت شده است که شقیق بلخی گفت: در سال ۱۴۹ به حج رفتم و در قادسیه منزل کردیم. روزی جوانی نیکو صورت را دیدم که رنگ چهره اش بسیار زرد شده بود و لباسی پشمین داشت و پارچه ای بر روی خود انداخته بود و در پای او نعلین بود و به تنهایی جدای از مردم نشسته بود.
با خود گفتم: این جوان از صوفیان است و میخواهد باری بر دوش مردم باشد قسم به خدا به نزد وی رفته و او را توبیخ میکنم.
وقتی به او نزدیک شدم گفت: ای شقیق از بسیاری از گمان ها بپرهیزید. به درستی که بسیاری از گمان ها گناه است.
پس با خود گفتم: این شخص بنده صالح است زیرا از آنچه من در ذهن داشتم به من خبر داد! با او همراه شده و از او میخواهم که من را حلال نماید اما از دیدگان من پنهان شد.
وقتی که در واقصه منزل کردیم او را دیدم که نماز میخواند و اعضای بدن او میلرزد و اشک او روان است. با خود گفتم به نزد او میرود و از او عذر خواهی میکنم.
پس نماز خود را خلاصه کرده و به من گفت: ای شقیق: بدرستیکه من برای کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و کار نیک انجام دهند و سپس راه هدایت را در پیش گیرند بخشنده هستم.
با خود گفتم: این شخص از ابدال است دوبار از راز درون من سخن گفن.
وقتی در منطقه زباله منزل کردیم او را دیدم که در کنار چاهی ایستاده و ظرفی در دست دارد و میخواهد آب بردارد. ظرف از دستش به چاه افتاد پس روی خویش را به آسمان کرده و گفت:
تو پروردگار من هستی در آن هنگام که تشنه آب باشم
و تو نیروی من هستی آن زمان که غذا بخواهم.
ای پرودگار من غیر از ظرف چیز دیگری نداشتم.
شقیق میگوید: قسم به خدا آب چاه را دیدم که بالا آمد و ایشان ظرف را گرفته و پر کرد و وضو گرفت و چهار رکعت نماز گذارد و سپس رو به پشته خاکی که در آنجا بود کرده مشتی از آن را برداشته و در ظرف ریخت و از آن مینوشید.
به ایشان گفتم: از زیادی آنچه خداوند به شما روزی داده است من را نیز اطعام کنید.
فرمودند: ای شقیق نعمتهای خداوند همیشه در ظاهر و باطن بر ما جاری است. به پروردگارت گمان نیک داشته باش سپس ظرف را به من دادند و من از آن نوشیدم در آن ظرف شربت و شکر بود و به خدا قسم من شربتی گواراتر و خوشبو تر از آن ننوشیده ام هم سیر شدم و هم سیراب و تا چند روز نه اشتهای به غذا داشتم و نه آب.
پس از آن دیگر ایشان را ندیدم تا وارد مکه شدم.
شبی او را دیدم که در کنار گنبد سمت ناودان نیمه شب با خشوع و ناله و گریه نماز میخواند و تا آخر شب چنین بود. وقتی که فجر طالع شد در محل نماز خویش نشست و تسبیح گفت و سپس ایستاده نماز صبح را به جا آورد.
سپس هفت بار دور خانه طواف کرد و بیرون رفت. من نیز به دنبال ایشان روانه شدم. دیدم که همراهان و اموال و غلامانی دارد و حالت وی مخالف با آنچه است که در راه دیدم. و دیدم که مردم گرد او جمع شده و به او سلام میکنند و از او تبرک میجویند.
به آنها گفتم این شخص کیست پاسخ دادند موسی بن جعفر است.
گفتم: من بعید میدانستم که این کارهای عجیب برای کسی مثل این بزرگوار اتفاق افتد.
این مطلب را عالم حنبلی نقل کرده است.
و به ید او بشر حافی توبه کرد. زیرا آن حضرت روزی از در خانه وی در بغداد عبور میکرد که صدای اسباب لهو و نیز آواز خوانندگان و نی را شنید که از خانه بیرون میآید.
کنیزی از خانه بیرون آمد و خاکروبه به همراه داشت آنها را به کنار درب خانه ریخت.
حضرت به او فرمود: ای کنیز صاحب این خانه بنده است یا آزاد
در پاسخ گفت: آزاد است.
فرمودند: راست گفتی اگر بنده بود از مولای خویش میترسید.
وقتی کنیز وارد شد بشر در حالی که بر سر خوان شراب نشسته بود گفت: چرا دیر به نزد ما آمدی
در پاسخ گفت: مردی به من چنین گفت.
بشر پای برهنه بیرون آمد تا به نزد حضرت آمده و به دست ایشان توبه کرد.
إبن تیمیة الحرانی أحمد بن عبد الحلیم أبو العباس منهاج السنة النبویة ج ۴ ص۱۲ ـ ۱۶ ناشر: میسسة قرطبة - ۱۴۰۶ الطبعة: الأولی تحقیق: د. حمد رشاد سالم.
عماد الدین أبو الفداء (متوفای۷۳۲هـ):
تاریخ نویس مشهور سنی در توصیف امام هفتم مینویسد:
ثم دخلت سنة ثلاث وثمانین ومایة فیها توفی موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن أبی طالب ببغداد فی حبس الرشید وحبسه عند السندی بن شاهک وتولی خدمته فی الحبس أخت السندی وحکت عن موسی المذکور أنه کان إِذا صلی العتمة حمد الله ومجده ودعاه إِلی أن یزول اللیل ثم یقوم یصلی حتی یطلع الصبح فیصلی الصلح ثم یذکر الله تعالی حتی تطلع الشمس ثم یقعد إِلی ارتفاع الضحی ثم یرقد ویستیقظ قبل الزوال ثم یتوضأ ویصلی حتی یصلی العصر ثم یذکر الله تعالی حتی یصلی المغرب ثم یصلی ما بین المغرب والعتمة فکان هذا دأبه إِلی أن مات رحمة الله علیه وکان یلقب الکاظم: لأنه کان یحسن إِلی من یسیء إِلیه.
در سال ۱۸۳ موسای کاظم فرزند جعفر صادق فرزند محمد باقر فرزند علی زین العابدین فرزند حسین بن علی بن ابی طالب در بغداد در زندان هارون از دنیا رفت.
ایشان نزد سندی بن شاهک زندان بود و در زندان خواهر سندی خدمت به حضرت را به عهده گرفت.
در مورد ایشان نقل شده است که وقتی نماز عشاء را میخواند حمد الهی را به جای آورده و او را ستایش گفته دعا میکرد تا اینکه صبح میشد سپس نماز صبح را میخواند و خدا را تا طلوع خورشید یاد میکرد. سپس تا بالا آمدن روز مینشست و کمی استراحت میکرد و قبل از ظهر بیدار میشد سپس وضو گرفته و نماز میخواند تا اینکه نماز عصر را به جای آورد. سپس یاد خدا میگفت تا نماز مغرب را به جا میآورد. سپس بین نماز مغرب و عشاء نماز میخواند.
این روش ایشان بود تا زمانی که از دنیا رفت.
و ملقب به کاظم شد بدین سبب که به کسانی که به او بدی میکردند نیکی میکرد.
أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی المختصر فی أخبار البشر ج ۱ ص۱۵۷.
ابن وردی (متوفای۷۴۹هـ):
أن الکاظم کان إذا صلی العتمة حمد اللَّهِ ومجده ودعاه إلی أن یزول اللیل ثم یقوم یصلی حتی یطلع الصبح فیصلی الصبح ثم یذکر اللَّهِ حتی تطلع الشمس ثم یقعد إلی ارتفاع الضحی ثم یرقد ویستیقظ قبل الزوال ثم یتوضأ ویصلی حتی یصلی العصر ثم یذکر اللَّهِ حتی یصلی المغرب ثم یصلی ما بین المغرب والعتمة فکان هذا دأبه إلی أن مات رحمة اللَّهِ علیه.
سمی الکاظم: لإحسانه إلی من یسیء إلیه وهو سابع الأیمة الاثنی عشر علی رأی الإمامیة.
إبن الوردی زین الدین عمر بن مظفر تاریخ ابن الوردی ج ۱ ص۱۹۷ ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان / بیروت - ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۶م الطبعة: الأولی
شمس الدین ذهبی (متوفای۷۴۸هـ):
وی در سیر اعلام النبلاء امام را این گونه معرفی میکند:
موسی الکاظم (ت ق).الإمام القدوة السید أبو الحسن العلوی والد الإمام علی بن موسی الرضی مدنی نزل بغداد... ذکره أبو حاتم فقال ثقة صدوق إمام من ایمة المسلمین.
موسای کاظم: امام پیشوا و سرور ابوالحسن از نسل علی پدر امام علی بن موسی الرضا از اهل مدینه و ساکن بغداد بود... ابوحاتم در مورد او میگفت: مورد اطمینان راستگو و امامی از امامان مسلمین بود.
الذهبی شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله سیر أعلام النبلاء ج ۶ ص۲۷۰ ناشر: میسسة الرسالة - بیروت - ۱۴۱۳ الطبعة: التاسعة تحقیق: شعیب الأرنایوط, محمد نعیم العرقسوسی.
و در تاریخ الإسلام مینویسد:
وکان صالحاً عالماً عابداً متألهاً.
صالح عالم عابد و خدا شناس بود.
قال عبد الرحمن بن صالح الأزدی: زار الرشید قبر النبی صلی الله علیه وسلم فقال: السلام علیک یا رسول الله یا ابن عم یفتخر بذلک. فتقدم موسی بن جعفر فقال: السلام علیک یا أبه.
فتغیر وجه الرشید وقال: هذا الفخر حقاً یا أبا حسن.
الذهبی شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان أبو عبد الله تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ج ۱۲ ص۴۱۷ ـ ۴۱۸ ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م الطبعة: الأولی تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری.
أبو محمد یافعی (متوفای۷۶۸هـ):
وفیها توفی السید أبو الحسن موسی الکاظم ولد جعفر الصادق کان صالحا عابدا جوادا حلیما کبیر القدر وهو أحد الایمة الاثنی عشر المعصومین فی اعتقاد الامامیة وکان یدعی بالعبد الصالح من عبادته واجتهاده وکان سخیا کریما.
در این سال ابوالحسن موسای کاظم فرزند جعفر صادق از دنیا رفت او صالح و عابد و بخشنده و صبور و دارای جایگاهی بزرگ بود و یکی از امامان دوازده گانه است که به اعتقاد امامیه معصوم هستند و او را به خاطر عبادت و تلاشش عبد صالح میخواندند و بسیار بخشنده و کریم بود.
الیافعی أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علی بن سلیمان مرآة الجنان وعبرة الیقظان ج ۱ ص۳۹۴ ناشر: دار الکتاب الإسلامی - القاهرة - ۱۴۱۳هـ - ۱۹۹۳م.
ابن حجر هیثمی (متوفای۹۷۳هـ):
وی در کتاب الصواعق المحرقه که آن را علیه شیعه نوشته است در باره امام موسی بن جعفر علیه السلام مینویسد:
موسی الکاظم وهو وارثه علما ومعرفة وکمالا وفضلا سمی الکاظم لکثرة تجاوزه وحلمه وکان معروفا عند أهل العراق بباب قضاء الحوایج عند الله وکان أعبد أهل زمانه وأعلمهم وأسخاهم.
وسأله الرشید کیف قلتم إنا ذریة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وأنتم أبناء علی فتلا « وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَن» إلی أن قال « وَ عِیسیَ » (الأنعام ۸۴ ـ ۸۵) ولیس له أب وأیضا قال تعالی «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُم» (آل عمران ۶۱) الآیة ولم یدع النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) عند مباهلته النصاری غیر علی وفاطمة والحسن والحسین رضی الله عنهم فکان الحسن والحسین هما الأبناء.
ولما حج الرشید سعی به إلیه وقیل له إن الأموال تحمل إلیه من کل جانب حتی اشتری ضیعة بثلاثین ألف دینار فقبض علیه وأنفذه لأمیره بالبصرة عیسی بن جعفر بن منصور فحبسه سنة ثم کتب له الرشید فی دمه فاستعفی وأخبر أنه لم یدع علی الرشید وأنه إن لم یرسل من یتسلمه وإلا خلی سبیله فبلغ الرشید کتابه فکتب للسندی بن شاهک بتسلمه وأمره فیه بأمر فجعل له سما فی طعامه وقیل فی رطب فتوعک ومات بعد ثلاثة أیام وعمره خمس وستون سنة.
قال له الرشید حین رآه جالسا عند الکعبة أنت الذی تبایعک الناس سرا فقال أنا إمام القلوب وأنت إمام الجسوم ولما اجتمعا أمام الوجه الشریف علی صاحبه أفضل الصلاة والسلام قال الرشید السلام علیک یا ابن عم مسمعا من حوله فقال الکاظم السلام علیک یا أبت فلم یحتملها وکانت سببا لإمساکه له وحمله معه إلی بغداد وحبسه فلم یخرج من حبسه إلا میتا مقیدا ودفن جانب بغداد الغربی.
وأخبر قبل موته بأنه یأکل عنبا ورمانا مبثوثا ویموت وأن المأمون یرید دفنه خلف الرشید فلم یستطع.
موسای کاظم او وارث جعفر صادق است در علم و معرفت و کمال و فضل او را به خاطر گذشت و صبر بسیارش کاظم نامیدند و نزد اهل عراق خانه او معروف به باب الحوایج بود. او عابد ترین مردمان زمان خویش و داناترین ایشان و بخشنده ترینشان بود.
روزی هارون از او سوال کرد که چگونه خود را فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانید با اینکه شما از نسل علی هستید
در پاسخ این آیه را خواندند که از نسل او داود و سلیمان هستند... و عیسی با اینکه عیسی پدر نداشت.
و نیز خداوند (در ماجرای مباهله) فرموده است: « فمن حاجک فیه من بعدما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» (از پیامبر خواست که فرزندان خویش را بیاورد) و پیامبر در هنگام مباهله نصاری کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین را به همراه خود نبرد پس حسن و حسین فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند.
وقتی هارون الرشید به حج رفت از موسی کاظم به او بدگویی کرده و گفتند اموال از هر سو به نزد او میرود به حدی که باغی را به سی هزار دینار خریده است.
هارون بدین سبب امیر بصره عیسی بن جعفر بن منصور را خواست و او حضرت را یک سال زندان کرد.
سپس به او دستور داد که او را بکش اما وی استعفا داده و به هارون خبر داد که موسی بن جعفر بر ضد هارون هیچ کاری انجام نمیدهد و نیز گفت که اگر هارون کسی را برای تحویل گرفتن موسی بن جعفر نفرستد او را آزاد خواهد کرد.
وقتی نامه عیسی بن جعفر بن هارون رسید به سندی بن شاهک نامه نوشت که او را تحویل بگیرد و به او دستور داد که در غذای حضرت سم بریزد - و گفته شده است که در خرما- به همین سبب بود که تبی شدید حضرت را فرا گرفت و بعد از سه روز در حالی که عمرش ۶۵ سال بود از دنیا رفت.
روزی رشید وقتی او را دید که در کنار کعبه نشسته است به او گفت: تو هستی که مردم با تو در پنهان بیعت میکنند
در پاسخ گفت: من امام قلب ها هستم و تو امام جسم ها و وقتی که هر دو در کنار بدن شریف پیامبر با هم همراه شدند هارون گفت: سلام بر تو ای پسر عمو - در حالی که صدای خویش را بلند کرده بود تا دیگران بشنوند- آن حضرت نیز فرمودند: سلام بر تو ای پدر. به همین سبب بود که هارون نتوانست او را تحمل کند و همین کار سبب دستگیری و فرستادن آن حضرت به بغداد و زندانی کردن ایشان بود.
و تا آخر عمر نیز در زندان بود و وقتی که از زندان بیرون آمد جنازه ای بود که هنوز غل و زنجیر بر آن بود و در سمت غرب بغداد مدفون گردید.
الهیثمی أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة ج ۲ ص۵۹۰ ـ ۵۹۳ تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط ناشر: میسسة الرسالة - لبنان الطبعة: الأولی ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۷م.
عکری حنبیلی (متوفای۱۰۸۹هـ):
ثم حبسه هارون الرشید فی دولته ومات فی حبسه وقیل أن هارون قال رأیت حسینا فی النوم قد أتی بالحربة وقال إن خلیت عن موسی هذه اللیلة وإلا نحرتک بها فخلاه وأعطاه ثلاثین ألف درهم وقال موسی رأیت النبی صلی الله علیه وسلم وقال لی یا موسی حبست ظلما فقل هذه الکلمات لا تبیت هذه اللیلة فی الحبس یا سامع کل صوت یا سایق الفوت یا کاسی العظام لحما ومنشرها بعد الموت أسألک باسمایک الحسنی وباسمک الأعظم الکبر المخزون المکنون الذی لم یطلع علیه أحد من المخلوقین یا حلیما ذا أناة یاذا المعروف الذی لا ینقطع ابدا فرج عنی وأخباره کثیرة شهیرة رضی الله عنه.
هارون الرشید ایشان را در زمان خلافت خویش زندان کرده و ایشان در زندان او از دنیا رفتند.
گفته شده است که هارون گفت من در خواب حسین (علیه السلام) را دیدم که با شمشیری به سمت من آمده و گفت: اگر امشب موسی را آزاد نکنی گردن تو را میزنم به همین سبب حضرت را آزاد کرده و سی هزار درهم به ایشان دید.
موسی (بن جعفر) نیز فرمود: امشب پیامبر را دیدم که فرمود: ای موسی تو به ستم زندانی شده ای این کلمات را بگو تا همین امشب از زندان آزاد شوی: «یا سامع کل صوت یا سایق الفوت یا کاسی العظام لحما ومنشرها بعد الموت أسألک باسمایک الحسنی وباسمک الأعظم الکبر المخزون المکنون الذی لم یطلع علیه أحد من المخلوقین یا حلیما ذا أناة یاذا المعروف الذی لا ینقطع ابدا فرج عنی»
و روایات او بسیار و مشهور است. خدا از او راضی باد.
العکری الحنبلی عبد الحی بن أحمد بن محمد شذرات الذهب فی أخبار من ذهب ج ۱ ص۳۰۴ ناشر: دار بن کثیر - دمشق - ۱۴۰۶هـ الطبعة: ط۱ تحقیق: عبد القادر الأرنیوط محمود الأرنایوط.
خیر الدین زرکلی(متوفای۱۴۱۰هـ):
وکان من سادات بنی هاشم ومن أعبد أهل زمانه وأحد کبار العلماء الأجواد).
وی از سادات بنی هاشم و عابد ترین مردم زمان خویش بود و یکی از بزرگان علمای بخشنده بود.
الزرکلی خیر الدین الأعلام ج۷ ص۳۲۱ ناشر: دار العلم للملایین - بیروت - لبنان الطبعة الخامسة ۱۹۸۰م.
فدک از دیدگاه امام کاظم علیه السلام:
زمخشری ادیب و مفسر مشهور اهل سنت (متوفای۵۳۸هـ) در باره وسعت فدک از دیدگاه امام کاظم علیه السلام مینویسد:
کان الرشید یقول لموسی الکاظم بن جعفر: یا أبا الحسن خذ فدک حتی أردها علیک فیأبی حتی ألح علیه فقال: لا آخذها إلا بحدودها قال: وما حدودها قال: یا أمیر المیمنین أن حددتها لم تردها قال: بحق جدک إلا فعلت قال: أما الحد الأول فعدن فتغیر وجه الرشید وقال: هیه قال: والحد الثانی سمرقند فاربد وجهه قال: والحد الثالث أفریقیة فاسود وجهه وقال: هیه قال: والرابع سیف البحر مما یلی الخزر وأرمینیة قال الرشید: فلم یبق لنا شیء فتحول فی مجلسی قال موسی: قد أعلمتک أنی أن حددتها لم تردها. فعند ذلک عزم علی قتله.
(هارون) الرشید به موسی بن جعفر الکاظم میگفت: ای ابوالحسن فدک را بگیر (درخواست نما) تا آن را به شما باز گردانم اما قبول نمینمود.
تا اینکه هارون اصرار کرد در این هنگام موسی بن جعفر فرمود: من فدک را جز با تعیین مرزهای آن نمیگیرم.
هارون گفت: مرزهای آن کجا است
حضرت در پاسخ فرمود: ای امیر مومنان!!! اگر مرزهای آن را تعیین کنم آن را به من باز نمیگردانی.
هارون گفت: به حق جدّت قسم که آن را باز میگردانم.
حضرت فرمودند: مرز اول آن عدن است! در این هنگام رنگ هارون تغییر کرد و گفت: هان!.
حضرت فرمودند: مرز دوم آن سمرقند است! پس رنگ صورت هارون تیره شد!!!
حضرت فرمودند: مرز سوم آن افریقا است! در این هنگام رنگ صورت هارون سیاه شد!!! و گفت هان!
حضرت فرمودند: مرز چهارم آن حدود خزر و ارمنستان است!!!
هارون گفت: پس برای ما چیزی باقی نمیماند!!! در این صورت تو باید در جایگاه من بنشینی!!!
حضرت فرمودند: من تو را آگاه ساختم که اگر حدود فدک را مشخص کنم آن را باز نخواهی گرداند.
در این هنگام بود که هارون قصد کشتن حضرت را کرد.
الزمخشری أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله ربیع الأبرار ج ۱ ص۴۷.
وصیت امام صادق به امام کاظم علیهماالسلام:
وأوصی جعفر ابنه موسی الکاظم فقال: یا بنی احفظ وصیتی تعش سعیداً وتمت شهیداً یا بنی إن من قنع بما قسم له استغنی ومن مد عینیه إلی ما فی ید غیره مات فقیراً ومن لم یرض بما قسم الله له اتهم الله فی قضایه ومن استصغر زلة نفسه استعظم زلة غیره ومن استعظم زلة نفسه استصغر زلة غیره. یا بنی من کشف حجاب غیره انکشفت عورات بیته ومن سل سیف البغی قتل به ومن احتفر لأخیه بیراً سقط فیها ومن داخل السفهاء حقر ومن خالط العلماء وقر ومن دخل مداخل السوء اتهم. یا بنی قل الحق لک أو علیک وإیاک والنمیمة فإنها تزرع الشحناء فی قلوب الرجال. یا بنی إذا طلبت الجود فعلیک بمعادنه.
ابن سمعون أبو الحسن محمد بن أحمد بن إسماعیل بن عنبس البغدادی أمالی ابن سمعون ج ۱ ص۴۷۱.
حضرت صادق (علیه السلام) به فرزندش امام کاظم (علیه السلام) وصیت کرد و گفت: ای فرزند وصیت من را به کار گیر تا سعادتمند زندگی کنی و با شهادت از دنیا بروی.
ای فرزند کسی که در دنیا به روزی خویش قانع باشد بی نیاز میشود و کسی که نظر خویش را به آنچه در دست دیگران است بیاندازد فقیر میمیرد.
و کسی که به آنچه خداوند برای او تقسیم کرده است راضی نباشد خداوند را در قضای خویش متهم کرده است.
و کسی که لغزشهای خویش را کوچک بشمارد لغزشهای دیگران را بزرگ خواهد شمرد و کسی که لغزشهای خود را بزرگ بداند لغزشهای دیگران را کوچک میشمرد.
ای فرزند کسی که پرده دیگران را بدرد عیبهای خانه اش آشکار میشود.
و کسی که شمشیر سرکشی را از غلاف بیرون آورد با همان کشته خواهد شد.
و کسی که برای برادر خویش چاهی بکند خود در آن خواهد افتاد.
و هر کس با نادانان بنشیند حقیر میشود و کسی که با علما همراه شود مورد احترام قرار میگیرد.
و کسی که به جایگاه بدی وارد شود (حتی اگر قصد بدی نداشته باشد) مورد اتهام قرار میگیرد.
ای فرزند راست بگو چه به نفع تو باشد چه به زیان تو و از سخن چینی پرهیز نما زیرا کینه را در دل مردمان میکارد.
ای فرزند اگر به دنبال بخشش هستی به دنبال معدنهای آن برو.
والسلام علی عباد الله الصالحین
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)