امام مهدی(عج) و فلسفه تاریخ

سید محمد مهدی میرباقری

فلسفه تاریخ، علمی نظری است که به تحلیل و تعلیل تاریخ به مثابه کلیتی فراگیر و منسجم و مبتنی بر روابط قاعده مند می‌پردازد؛ به گونه ای که نتایج آن معطوف به کارکردهای عینی است و در آن سؤال‌هایی همانند علل پیدایش و تکامل تاریخ و مراحل آن، آغاز تاریخ و فرجام آن، نقش خالقیت و ربوبیت الهی و نیز اراده‌های انسانی در پیدایش و تحولات تاریخی، جبهه بندی و مرزبندیهای اصلی و فراگیر درون تاریخ و عوامل و ریشه‌های آن و... مورد بحث و بررسی قرار گرفته و پاسخ می‌یابند. ۱- در بررسی فلسفه تاریخ اسلامی، پنج نکته اساسی را باید مورد توجه قرار داد. نخستین نکته اینکه، فلسفه تاریخ اسلامی براساس اعتقاد به حاکمیت اراده و مشیت حق بر کل تاریخ بنا شده است. در یک نگاه کلان می‌توان اندیشه‌های فلسفه تاریخی را به دو گروه کلی تقسیم کرد. برخی اندیشه‌های فلسفه تاریخی، جریان حرکت تاریخ را با صرفنظر از حاکمیت اراده و مشیت خداوند متعال تحلیل و برخی دیگر جریان حرکت تاریخ را براساس حاکمیت اراده خداوند متعال تفسیر می‌کنند. طبیعی است که اندیشه‌های دینی، بویژه تفکر اسلامی و شیعی، عالم را بر محور حاکمیت حضرت حق بر کل خلقت، تفسیر می‌کنند و همانطور که همه عالم را ناشی از اراده، مشیت و اوصاف جمال و جلال الهی می‌دانند، معتقدند که آغاز و انجام عالم و تاریخ هم سراسر آیات عظمت الهی و مسیر تحقق اراده الهی است. براساس این نگاه، حرکت تاریخ باید براساس خالقیت و ربوبیت خدای متعال تفسیر شود؛ یعنی خدای متعال هم خالق کل هستی، از جمله بشریت و جریان تکامل تاریخی اوست و هم براساس ربوبیت خود عهده دار سرپرستی و تکامل تاریخ بشری است؛ چنانکه قرآن می‌فرماید: «ربنّا الذی أعطی کلّ شیء خلقه ثمّ هدی». ربوبیت الهی عهده دار تکامل و هدایت انسان به سمت کمال است. بنابراین، نه تاریخ جلوه ای از جلوات ماده و برآمده از ذات ماده است و نه جبر تاریخی بر پیشرفت و تکامل تاریخ حاکم است، بلکه خلقت عالم و تاریخ ناشی از خالقیت حضرت حق و تکامل آن ناشی از ربوبیت الهی است. ۲- براساس فلسفه تاریخ اسلامی حرکت عالم رو به سوی کمال است. اگر ما پذیرفتیم که حکمت و ربوبیت حضرت حق بر حرکت تاریخ حاکم است باید بپذیریم که حرکت کل تاریخ باید به سوی تکامل باشد. نظریه فلسفه تاریخ اسلامی همانطور که به خالقیت و ربوبیت حضرت حق، متکی است به نظریه معاد هم متکی است؛ یعنی حرکت کلی عالم را به سمت قرب به سوی خدای متعال تفسیر می‌کند و معتقد است حرکت کلی عالم در پایان خود، به توسعه پرستش خداوند متعال و کمال عبودیت و بندگی ختم می‌شود. ۳- نکته سومی که در تحلیل فلسفه تاریخ اسلامی باید بر آن تأکید کرد این است که اراده‌های انسان ها در حرکت تاریخ نقش ایفا می‌کنند؛ البته نه به این معنا که چیزی به انسان ـ در عرض اراده خدای متعال ـ تفویض شده، بلکه به همان معنایی که در مبحث جبر و اختیار در مسلک شیعی متناسب با معارف اهل بیت(علیهم السّلام) تبیین شده است؛ یعنی نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری بین این دو است. خداوند متعال به انسان ها اراده داده و به میزانی که مشیت او اجازه دهد و به میزانی که امداد کند، اراده‌های انسانی در تحقق حوادث عالم به ایفای نقش می‌پردازند. از همین جاست که حرکت تاریخ دو سمت پیدا کرده و به دو جبهه تقسیم می‌شود: در یک جبهه، اراده‌هایی عمل می‌کنند که بر محور عبودیت خداوند متعال و خضوع و خشوع و تذلل در برابر او قرار دارند. یعنی این اراده ها در برابر اراده حضرت حق، تسلیم و خاضع و خاشعند؛ یعنی با این که حرکت ارادی است اما هماهنگ با ربوبیت تشریعی خداوند متعال واقع می‌شود و چون ربوبیت تشریعی با ربوبیت تکوینی هماهنگ است، هماهنگی بین مشیت بالغه و فعل عباد در این منزلت اتفاق می‌افتد. از سوی دیگر، چون موجوداتی مانند انسان و جن، دارای اراده و اختیار هستند و در اثر این اراده و اختیار، طغیان هم اتفاق می‌افتد و جبهه دوم که از آن به جبهه سرکشی، گردن فرازی و استکبار و تعزّز در برابر خداوند متعال تعبیر می‌شود به وجود می‌آید.
هر یک از این دو جبهه در حرکت خود دنبال گسترش خویش هستند و به همین دلیل حق و باطل در تاریخ درگیر می‌شوند. اصلی ترین تعارضی که در تاریخ وجود دارد، تعارض ایمان و کفر، و عبودیت و استکبار است و حرکت کلی عالم هم در پایان به سمت غلبه عبودیت و بندگی پیش می‌رود. نکته قابل تأمل این است که اگر چه اراده‌های انسانی در حرکت تاریخ حضور دارند ولی نقش آنها نقش محوری نیست و سمت و سوی کل تاریخ با مشیت بالغه خداوند متعال مشخص می‌شود. انسان ها نمی‌توانند قوانین کلی خلقت را که ظهور مشیت خداوند متعال است تغییر دهند، بلکه اراده آنها در چارچوب همین قوانین عمل می‌کند و در دل این قوانین و در تبعیت آنها، سطحی از تأثیر هم برای آنها قرار داده شده است. هم جبهه حق و هم جبهه باطل به میزان مشیت الهی، مأذون هستند و متناسب با آن مشیت، مورد امداد هم قرار می‌گیرند؛ یعنی مشیت بالغه الهی متناسب با حرکت کل، هر دو جبهه را امداد می‌کند و بر همین اساس، درگیری‌های حق و باطل در تاریخ روی می‌دهد. ۴- چه در جبهه حق و چه در جبهه باطل همه اراده ها یکسان، یکنواخت و هم عرض نیستند. بلکه جریان اراده‌های انسانی در طول تاریخ، دارای یک نظام است. این نکته بسیار مهمی است که در تحلیل فلسفه تاریخ اسلامی باید مورد توجه قرار گیرد. بعضی از اراده ها، اراده‌های محوری در کل تاریخ هستند؛ یعنی کل حرکت تاریخ تحت تأثیر آنها واقع می‌شود. ما در جبهه حق، انبیاء و اولیای الهی را داریم که محور حق در طول تاریخ اند و باقی اراده ها به اشتداد و قوت این اراده هاست که در مسیر بندگی خدای متعال قرار میگیرند. محور این انبیا و اولیای الهی هم وجود نورانی و مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السّلام) هستند که براساس معارف شیعی محور کل بندگی و پرستش در کل تاریخ اند. چنانکه فرموده اند: «بنا عُبِداللّه، بنا عُرِف اللّه» و «لولانا ما عُبِداللّه»؛ یعنی بشدت بندگی و خضوع آنهاست که همه عالم در برابر خداوند متعال سجده می‌کنند و به تبع عبادت آنهاست که دیگران، در همه سطوح، خداوند متعال را بندگی می‌کنند. حتی انبیای اولوالعزم(علیهم السّلام) هم تحت سرپرستی و ولایت آنها به رشد می‌رسند.در سطوح بعدی، دیگر اراده ها هم نقش دارند. بعضی اراده ها، اراده‌های تبعی اند و تأثیر آنها در فرایندهای تاریخی بسیار محدود است؛ آنها اراده‌هایی هستند که سرپرستی یک جمع کوچک و یا جوامع کوچک را برعهده دارند. بعضی دیگر از اراده ها در مقیاس جهانی تأثیرگذارند و برخی هم در مقیاس تاریخ حضور دارند که از جمله آنها انبیاء بویژه انبیای اولوالعزم (علیهم السّلام) هستند. 

اراده ای هم هست که محور کل تاریخ عبودیت و بندگی است و آن اراده شخص شخیص نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان(علیهم السّلام) است. در جبهه مقابل هم اراده‌هایی وجود دارد که محور جریان کفر در عالم هستند. محوریت آنها گاهی در سطح یک گروه و جامعه کوچک و گاهی هم در سطح جامعه بزرگ کفر در یک عصر و گاهی در سطح تاریخ است. پس، اگر چه تاریخ در فرایندی است که اراده‌های انسانی هم در آن حضور پیدا می‌کند اما باید توجه داشت که این اراده ها هم در جبهه حق و هم در جبهه باطل بر محور اراده‌هایی که در کل تاریخ تأثیر گذارند شکل می‌گیرند. ۵- محور کل در دو جبهه حق و باطل دارای موازنه یکسان نیستند، بلکه در کل عالم خلقت و تاریخ حتماً محور کل در جبهه عبودیت بر محور کل در جبهه باطل غلبه دارد؛ گرچه ممکن است کشمکش طولانی اتفاق بیفتد. بنابراین، جهت گیری کل بر محور اراده عبودیت شکل می‌گیرد. به تعبیر دیگر، سجود و عبودیت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السّلام) بر شیطنت شیاطین غلبه می‌کند و در مرحله بعد سجود انبیاء بر شیطنت طواغیت و شیاطین انسی و جنی که در مقابل آنها هستند غالب می‌شود. و حرکت کل، به سمت غلبه عبودیت پیش می‌رود. ظهور این موضوع در عالم دنیا غلبه تمدن الهی بر تمدن مادی است؛ چون جریان تمدن ها در طول تاریخ چیزی جز جاری و ساری شدن اراده‌های انسانی در فاعل‌های مادون، از جمله فاعل‌های طبیعی - که خداوند آنها را مسخّر اراده‌های انسانی قرار داده است ـ نیست؛ به بیان دیگر، وقتی اراده‌های انسانی درهم تنیده می‌شود، نظام پیدا می‌کند و شکل تاریخی به خود می‌گیرد و ابعاد مختلف حیات اجتماعی انسان، از سیاست و فرهنگ و اقتصاد را شکل می‌دهد و هماهنگ می‌کند و سپس در طبیعت جاری می‌شود و فاعل‌های مسخر را هم آغوش و هماهنگ، همراه و هم جهت با خود می‌کند و صبغه خاص اراده خود را به آنها می‌دهد؛ در نتیجه، تمدن ساخته می‌شود. بنابراین، اگر خوب نگاه کنیم دو تمدن را در طول تاریخ می‌بینیم: یکی تمدن‌های استکباری و دیگری تمدن‌هایی که بر مبنای ایمان و عبودیت اند؛ البته در بین آنها طیفی از التقاط هم وجود دارد و در پایان هم آنچه ظهور می‌کند تمدن الهی بر محور عبودیت و ولایت ولی اللّه الاعظم، (صلوات اللّه و سلامه علیه) است. پس در پایان همین دنیا هم غلبه با عبودیت است و در کل خلقت هم حرکت عالم بر محور ولایت نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) و امیرمؤمنان و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السّلام) شکل می‌گیرد، نه بر محور ولایت ابلیس. از نکات پیش گفته می‌توان نتیجه گرفت که هرچند حرکت عالم در همین دار دنیا به سمت عصر ظهور است و در این حرکت، که اراده‌های انسانی هم ایفای نقش می‌کنند ولی نه بدان معنا که اراده‌های انسان‌های متعارف، اراده‌هایی محوری در حرکت تاریخ به سمت صلاح باشند، بلکه محور کل در جبهه حق، ربوبیت خداوند متعال است و در درون این جبهه هم، اراده ولی اللّه محور اصلاح کل است و ولایت و هدایت و سرپرستی آنهاست که تاریخ را به نقطه مطلوب خود می‌رساند. شخصیت امام عصر(عج الله تعالی فرجه الشریف) یک شخصیت اسطوره ای نیست بلکه شخصیت ایشان شخصیتی واقعی و محور حرکت بندگی در عصر ما است و حرکت کل ملکوت و ملک عالم با عبادت ایشان تنظیم می‌شود و غلبه پایانی بر جبهه باطل هم به همین گونه واقع خواهد شد.

منبع: روزنامه ایران، سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶ - ۱۴ شعبان ۱۴۲۸

 


 



پایگاه اطلاع رسانی شیعه شناسی