گروه آیین و اندیشه: روزنامه بهار در صفحه نخست شماره ۲۵۳ خود (چهارشنبه اول آبان ۱۳۹۲) یادداشتی تحت عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟»اینجا و اینجا
این یادداشت که به گفته نگارنده آن «نظری است در میان نظرها»، نه تنها از ارجاعات و مصادر متقن برای ادعاهای خود بیبهره است، بلکه آیات قرآن کریم را نیز به صورت تقطیع شده به کار میبرد و به صورت تحریفشده ترجمه میکند.
گفتمان وی در این یادداشت نه تنها علیه شیعیان است، بلکه اهل تسنن را نیز هدف قرار میدهد و در وهله بعدی، به نبوت اشکال میکند. امری که نتیجهای جز تفرقهافکنی و نزاع دروندینی ندارد.
به زعم کارشناسان، شایسته است نگارنده این یادداشت غیرعلمی که دانشآموخته فلسفه است، ضمن پرهیز از سفسطه و مغالطه، از ورود به مباحث تفسیری و حدیثی که فاقد تخصص در آن است، پرهیز کند.
خبرگزاری فارسحجتالاسلام جواد ابوالقاسمی از کارشناسان شبکه جهانی ولایت را منتشر میکند:
متاسفانه شاهد آن بودیم که نویسندهای معلوم الحال که سابقه انکار بسیاری از عقاید مسلم شیعه را در کارنامه خود دارد، در شب عید غدیر، بار دیگر شبهاتی تکراری را به صورت مقالهای بر ضد عقیده شیعه در آورده و آن را به همراه الفاظی زشت و توهین آمیز در صفحه اول یک روزنامه رسمی نشر داده است. البته نویسنده از طرفداران وهابیت درونشیعی است که در حقیقت، با عقاید شیعه دشمنی دیرینه دارند و از یک سو برای سستکردن اعتقادات شیعیان تلاش میکنند و از سوی دیگر مطالب را به اسم شیعه و بر ضد اهل سنت مطرح میکنند تا موجبات جنگ مذهبی را فراهم کنند!
سخنانی در مورد نگارنده این مقاله:
۱. تحریف ترجمه آیات قرآن و عدم فهم صحیح آن
وی حتی توانایی فهم متون ساده عربی را ندارد و ادعای کارشناسی امور دینی و ترجمه چند کتاب را دارد! وی در همین مقاله در ترجمه آیه «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَاما» (بقره ۱۲۴) مینگارد:
«ای پیامبر بهخاطر داشته باش که خداوند ابراهیم را برگزید و برای او کلمات خودش را به اتمام رسانید و گفت: ای ابراهیم! (اکنون که کلمات بر تو تمام شده است) من تو را پیشوای مردم قرار میدهم».
در حالی که ترجمه آیه چنین است:
چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشوای مردم قرار دادم.»
وی از خود کلمات «برگزیدن» را در آیه اضافه کرده و ادعا میکند که کلمات به ابراهیم داده شد تا به وسیله آنها بتواند امامت کند! و در انتها میگوید «و گفت ای ابراهیم» و حال آنکه این جمله «گفت» در واقع اعلام نتیجه امتحان ابراهیم است و نه مرحله بعد از دوره دیدن ابراهیم با کلمات!
۲. اهانت به عقاید شیعه و سنی در آن واحد با ادعای دفاع از مذاهب مختلف!
اهانت به مقدسات و نمادهای اهل سنت
وی از یک سو مینویسد:
«نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد. از اینرو ناقض هدف بعثت رسول اسلام، مذکور در آیه ۱۵۷ اعراف است. بر این پایه حتما رسول اسلام خود ناقض پیامی که آورده است نمیشود»
و سپس میگوید:
بر همین اساس است که شیعه با نصب عمر توسط ابیبکر و نصب عثمان توسط عمر شدیداً مخالف است و آن را مغایر با کتاب و سنت و متضاد با اصل آزادی انسان قلمداد کرده است. وقتی خدای تعالی در کتاب مجیدش انسان را در قبول دین، ماندن در آن یا خروج از آن آزاد و مخیر گذاشته است، چگونه اذن داده است حاکمان بر این مردم، منتخب و برگزیده آنها نباشند و در این امر با این اهمیت مسلوبالاختیار باشند؟!
و معنی این سخنان، توهین صریح به مقدسات اهل سنت به خصوص خلفای دوم و سوم است و به صراحت خلافت عمر و عثمان را مغایر با کتاب و سنت و اصل آزادی انسان معرفی کرده است که مقام معظم رهبری بارها و بارها به صراحت هرگونه اهانت به مقدسات برادران اهل سنت را گناه و آن را در موقعیت فعلی، چه دانسته باشد یا ندانسته، خیانت و در خدمت دشمنان اسلام معرفی کردهاند!
توهین به شیعیان
از سوی دیگر با اهانت به شیعیان آنان را مردمی جاهل، دور از قرآن، دارای فهم ناقص و درگیر روایات جعلی و طرفداران تفرقه بین مسلمانان و آتش بیار معرکه و بزرگترین ظالمان معرفی میکند!
وی مینویسد:
«بنا به فرموده مولی(علیه السلام)، شیعیان «به جای آنکه کتاب را امام خود بدانند خود را امام کتاب میدانند» و برخلاف خواست او، بنده جهالت خود شدهاند و مدام بر حق ضایع شده علی در حکومت چند روزه دنیوی میگریند!
شیعیان این علی، رسم وی و موعظه او را، که چنگ یازیدن به حبل متین الهی (قرآن) و اتحاد مسلمانان است، کنار نهادهاند و به جای تدقیق و تفقُّه در آیات قرآن و عمل به آنچه خداوند در کتاب از آنان خواسته، اسم علی را با فهم ناقص و ناصحیح خود از آیات کتاب و روایات مجعوله در هم میآمیزند و بر آتش تفرقه و اختلاف مسلمین هیزم میریزند و آتش بیار معرکه میشوند.
و در قالب حُبّ و ولایت امیرالمومنین، بزرگترین مظالم را در حق اهداف عالیه، الهی و انسانی شریفترین و زبدهترین گوهر جهان بشریت مرتکب میشوند»
حال که علمیت نویسنده و هدف اصلی وی از این نویسه مشخص شد، نگاهی علمی به مطالب مطرح شده توسط وی خواهیم داشت؛ وی در مقاله خود شبهاتی را با سرفصلهای ذیل بیان کرده است:
۱. شبهه در خلافت و امامت الهی
۲. شبهه در غدیر خم
۳. تحریف تاریخ در مورد ارتباطات امیرمومنان علی علیهالسلام با خلفا
و حال به بیان تفصیلی شبهات وی و نقد آنها و پاسخ به آنها میپردازیم:
شبهه در خلافت الهی
تعیین خلیفه الهی نیست و با مشورت مردم است
وی برای این ادعای خود دو دلیل مطرح میکند:
ا. آیه «وشاورهم فی الامر» و آیه «وأمرهم شوری بینهم»
وی مینویسد:
«در اینجا نیز اگر مضمون آیه فوق را همان «نصب سیاسی» بپنداریم، با آیاتی ناسازگار میشود که به پیامبر دستور میدهد در اداره دنیای مردم (یعنی همان «امر») با آنان مشورت کند: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» و «وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَینَهُمْ»
پاسخ: مشورت در امور مردمی است اما امامت امری الهی است.
این استدلال وی یک مغالطه بسیار ساده است؛ زیرا این استدلال زمانی صحیح است که امامت جزو امور مردم و نه امری الهی باشد زیرا خداوند فرموده است «وأمرهم شوری بینهم» یعنی در اموری که به مردم مربوط میشود حق شورا و مشورت دارند؛ اما آیا در تعیین رکعات یا وقت نماز یا طریقه وضو گرفتن نیز میتوان شورا قرار داد؟!
و آیا امامت از نوع امور مردم است یا از نوع امور الهی که مردم در آن حق تصرف ندارند؟! خداوند متعال در قرآن بارها به صراحت امامت و خلافت را امری الهی معرفی کرده است؛ و اولین دلیل همان آیهای است که نویسنده با تحریف ترجمه آن، میخواست به مقصود خود برسد و نیز انتهای آیه را نیز که بر ضد تمام استدلالهای او بود حذف کرد!
وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (البقرة: ۱۲۴)
چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشوای مردم قرار دادم»، [ابراهیم] پرسید: «از دودمانم[چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمیرسد».
در این آیه به صراحت امامت عهد الهی معرفی شده است و مقامی که خداوند آن را عطا میکند و نه اینکه شخص با شایستگیهای فردی و یا یاد گرفتن برخی کلمات (همان طور که نویسنده ادعا کرده است) به آن برسد! و اگر چنان بود که نویسنده ادعا کرده است، دیگر معنی نداشت ابراهیم این مقام را برای فرزندان خود خواستار شود؛ بلکه، به فرزندان خود این کلمات و روش را میآموخت و آنها نیز همه امام میشدند! همچنین خداوند متعال در این آیه به صراحت امامت را عهد خویش معرفی کرده است! حال چطور این امامت در حد یک امر اکتسابی عادی پایین آورده میشود؟
و صد البته اگر نگارنده آن را کامل ذکر میکرد، دیگر نیازی به این نبود که نه خاطر شیعیان را مکدر کند و نه بی جهت صفحه اول یک روزنامه را به مقاله ضد عقیده خود اختصاص دهد!
و نیز آیات کریمه ذیل که در همگی آن جعل تشریعی امام به خدا نسبت داده شده است و نه به مردم:
یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ (ص: ۲۶)
وَجَعَلْنَاهُمْ أَیِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ (الأنبیاء: ۷۳)
وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَیِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ(القصص:۵)
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَایِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً (البقرة: ۳۰)
و اهل سنت نیز در معتبرترین کتب خویش به این حقیقت اذعان کردهاند که امامت امری الهی است و حتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در آن حق تصرف نداشت؛ مسلم نیشابوری در صحیح خویش مینویسد:
حدثنی محمد بن سَهْلٍ التَّمِیمِی حدثنا أبو الْیمَانِ أخبرنا شُعَیبٌ عن عبد اللَّهِ بن أبی حُسَینٍ حدثنا نَافِعُ بن جُبَیرٍ عن بن عَبَّاسٍ قال قَدِمَ مُسَیلِمَةُ الْکَذَّابُ علی عَهْدِ النبی صلی الله علیه وسلم الْمَدِینَةَ فَجَعَلَ یقول إن جَعَلَ لی مُحَمَّدٌ الْأَمْرَ من بَعْدِهِ تَبِعْتُهُ فَقَدِمَهَا فی بَشَرٍ کَثِیرٍ من قَوْمِهِ فَأَقْبَلَ إلیه النبی صلی الله علیه وسلم وَمَعَهُ ثَابِتُ بن قَیسِ بن شَمَّاسٍ وفی یدِ النبی صلی الله علیه وسلم قِطْعَةُ جَرِیدَةٍ حتی وَقَفَ علی مُسَیلِمَةَ فی أَصْحَابِهِ قال لو سَأَلْتَنِی هذه الْقِطْعَةَ ما أَعْطَیتُکَهَا وَلَنْ أَتَعَدَّی أَمْرَ اللَّهِ فِیکَ
مسیلمه کذاب به مدینه آمد و میگفت: اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خلافت بعد از خود را برای من قرار دهد از او تبعیت میکنم؛ و سپس با جمعیت زیادی از طرفدارانش به مدینه آمد؛ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ثابت بن قیس بن شماس به سوی او رفتند و در دست پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قطعه چوبی بود؛ وقتی که به مسیلمه و نیروهایش رسیدند، فرمودند: اگر تو از من این تکه چوب را نیز بخواهی به تو نخواهم داد؛ و از امر الهی به خاطر تو تجاوز نخواهم کرد.
صحیح مسلم ج ۴ ص ۱۷۸۰ ش ۲۲۷۳، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: ۲۶۱، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی
و علمای اهل سنت نیز در شرح این روایت، با تصریح به معنایی که شیعیان به آن اعتقاد دارند مینویسند:
ولن أتعدی أمر الله فیک أی لا أجیبک إلی ما طلبته مما لا ینبغی لک من الاستخلاف والمشارکة
و از امر الهی به خاطر تو تجاوز نخواهم کرد بدین معنی است که آنچه که خواستی و شایسته تو نیست، یعنی خلافت و مشارکت در امر نبوت را به تو نخواهم داد!
الدیباج علی مسلم ج ۵ ص ۲۹۱، اسم المؤلف: عبدالرحمن بن أبی بکر أبو الفضل السیوطی الوفاة: ۹۱۱، دار النشر: دار ابن عفان - الخبر-السعودیة - ۱۴۱۶ - ۱۹۹۶، تحقیق: أبو إسحاق الحوینی الأثری
یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حتی طبق روایات صحیحه اهل سنت به صراحت امامت و خلافت بعد از خود را امری الهی معرفی میکنند، ولی نگارنده این مطالب سعی دارد چنین القا کند که امامت به نظر شیعه هم الهی نیست.
ب. نامه ششم نهج البلاغه:
دلیل دوم وی نامه ششم نهج البلاغه است؛ وی مینویسد:
به عنوان نمونه امیرالمومنین در نامه ششم نهج البلاغه خطاب به معاویه مینویسد:
مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدانسان بیعت با مرا پذیرفتند. پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آنکه غایب است نتواند کرده حاضران را نپذیرد. شورا از آن مهاجرین و انصار است. پس اگر اینان بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا هم در آن است...
و حال آنکه استدلال به این نامه نیز مغالطه ای بیش نیست.
زیرا این نامه امیرمؤمنان، جدای از اینکه در کتب شیعه هیچ سندی ندارد و مرحوم سید رضی آن را از اهل سنت نقل کرده است (و بدین ترتیب برای شیعیان ارزش استدلالی ندارد) خطاب به معاویه و از باب الزام است!
ابن ابی الحدید سنی قبل از نقل این نامه چند جمله دیگر را نیز که در کتب اهل سنت آمده است، بیان میکند که حضرت به معاویه نوشتند:
وفیه: أما بعد، فإن بیعتی بالمدینة لزمتک وأنت بالشام، لأنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر وعمر وعثمان، علی ما بویعوا علیه...
بیعت مردم با من در مدینه، با اینکه در شام بودی، ولی بر تو نیز لازم است؛ زیرا همان کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، با من نیز بیعت کردند!
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج ۳ ص ۷۵
یعنی ای معاویه، اگر تو خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را قبول داری و میگویی بیعت آنان برای همه مردم ملزم بود، باید بیعت من را نیز بپذیری؛ و اگر خلافت آنان را قبول نداری، چگونه برای خودت ادعای مشروعیت میکنی با اینکه روی کار آمدن تو به واسطه آنان بود؟!
وظیفه پیامبران تعیین خلیفه و حاکم نبود!
نویسنده در سخنانی که به صراحت با قرآن در تضاد است مینویسد:
«نتیجه آنکه جزو وظایف رسولان الهی، از جمله پیامبر اسلام، تعیین جانشین یا خلیفه، که اصطلاحا نصب میگویند، برای تشکیل حکومت و اداره امور دنیای مردم نبوده است»
پاسخ:
ظاهرا نویسنده خبر ندارد که در قرآن به صراحت آمده است، مردم برای تعیین خلیفه به پیامبران خویش رجوع میکردند!
أَلَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَایِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَی إِذْ قَالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ (سوره بقره آیه ۲۴۶)
آیا از [حال] سران بنی اسراییل پس از موسی خبر نیافتی آن گاه که به پیامبری از خود گفتند: «پادشاهی برای ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم».
و در ادامه پیامبرشان به جای آنکه مطابق با نظر نگارنده مقاله به آنها بگوید «ای مردم، ما نباید خلیفه و حاکم تعیین کنیم» به آنان میگوید:
وَقَالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا(سوره بقره آیه ۲۴۷)
و پیامبرشان به آنان گفت: «در حقیقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهی گماشته است».
و نیز در آیه دیگر حضرت موسی علیهالسلام به صراحت به حضرت هارون میگوید: وَقَالَ مُوسَی لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی(سوره اعراف آیه ۱۴۲)
و موسی [ هنگام رفتن به کوه طور ] به برادرش هارون گفت: «در میان قوم من جانشینم باش»
نصب خلیفه و جانشین سلب آزادی مردم است!
وی با بیان سخنانی عجیبتر مینویسد:
«نصب یا تعیین، در خود، مفهوم سلب آزادی و نوعی از بندگی و بردگی را دارد».
پاسخ:
نصب یا تعیین زمانی سلب آزادی است که از جانب خدا نباشد؛ اما خدایی که مالک تمام حیات انسان است و صلاح او را از خود انسان بهتر میشناسد، اگر شخصی را به عنوان خلیفه معرفی کند، قطعاً دستور او آزادی واقعی برای انسان خواهد بود؛ و شاهد واضح آن، دو آیهای است که در پاسخ قبلی بیان شد و به صراحت روش انبیای الهی در قرآن را برای تعیین خلیفه بیان میکرد!
امامت برای همه قابل دسترسی است؟!
وی وقتی مقام امامت را که یک مقام الهی است، در حد یک امر بسیار ساده و پیش پا افتاده بشری پایین آورد، مینویسد:
امامت امت آنگاه میسر است که انسان پیام هدایت الهی را در خود مجسم و تمام سازد و به مقام خلیفه اللهی نایل شود. علی(علیه السلام) نیز چون تمامی کلمات خالق را در خود محقق و صفات جمال او را در خود متجلّی ساخته، به امامت امت، نایل شده است، نه فقط در حیاتش و نه تنها برای پنج سال، که تا قیام قیامت و برای همه دورانها و برای همه انسانها؛ و این همان زعامت کبراست. البته هر آن کس که امامش قرآن باشد و به کتاب و کلام الهی دل بسپارد، بهمثابه الگو و امام برای تمام جهانیان است.
یعنی هر کسی که بتواند قرآن را پیاده کند، امام همه جهانیان است و دیگر امامتی الهی وجود ندارد!
پاسخ:
در ابتدا باید دانست که امامت چیست؟
آلوسی مفسر شهیر اهل سنت در این زمینه در ذیل آیه ۳۰ سوره بقره (إنی جاعل فی الأرض خلیفة) مینویسد:
ولم تزل تلک الخلافة فی الإنسان الکامل إلی قیام الساعة وساعة القیام بل متی فارق هذا الإنسان العالم مات العالم لأنه الروح الذی به قوامه فهو العماد المعنوی للسماء والدار الدنیا جارحة من جوارح جسد العالم الذی الإنسان روحه ولما کان هذا الأسم الجامع قابل الحضرتین بذاته صحت له الخلافة وتدبیر العالم
این خلافت (از زمان آدم) تا قیام قیامت در انسان کامل باقی خواهد ماند؛ و هرگاه که این انسان از عالم جدا شود، عالم نابود میشود ؛ زیرا او روحی است که بقای این عالم به او است ؛ او رکن معنوی آسمان است، و کل دنیا، تنها یک بخش از اعضای این عالمی است که انسان (کامل) روح آن بدن است! و چون این اسم (انسان کامل) قابل هر دو عالم (ملک و ملکوت) است، میتواند خلیفة الله باشد و عالم را تدبیر کند!
روح المعانی ج ۱ ص ۲۲۰، اسم المؤلف: العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود الألوسی البغدادی الوفاة: ۱۲۷۰هـ، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت
این نظر یک عالم مشهور سنی در مورد مقام خلافت اللهی و امامت است؛ اما آیا واقعا هر انسانی میتواند بدون جعل الهی خلیفة الله شود و تدبیر تمام عالم را به دست گیرد؟! عقل خود در اینجا به راحتی پاسخ میدهد که خیر! و نیز پاسخ دیگر این اشکال نیز همان روایتی است که نویسنده ترجمه آن را تحریف کرد و آن را به صورت ناقص بیان کرد! همان طور که در پاسخ به اشکال اول گذشت، امامت در قرآن کریم که راهنمای زندگی بشر است، امری است الهی، و نه یک امر پیش پا افتاده و عهد الهی به شمار میرود! حال آیا ممکن است انسانی صاحب این عهد الهی شود در حالی که خداوند متعال خود چنین نخواسته و او را به چنین کاری نگمارده است؟! اگر واقعا چنین مقامی تنها با عمل به قرآن به دست میآمد، چرا ابراهیم برای فرزندان خود طلب این مقام را کرد؟! وی باید به آنها میگفت بروید و به همین دستورات الهی عمل کنید تا به مقام امامت برسید!
خلافت اگر الهی بود حضرت علی آن را بیارزش نمیدانست!
وی مینویسد:
آیا میشود چیزی که از منظر امیر مومنان (علیه السلام) قدر و منزلتش از عطسه بز کمتر است، از طرف خدا باشد و تازه از این فراتر، اتمام نعمت و اکمال دین نیز باشد؟!
یا در جای دیگر مینویسد:
حکومتی که تاکید فرموده است «زمام شترش را بر گردنش میافکند و رهایش میسازد».
پاسخ:
اولاً: جالب است که یک آیه به تنهایی میتواند پاسخ تمام این اشکالات باشد! یعنی همان آیه مربوط به امامت حضرت ابراهیم علیهالسلام!
و حتی اگر آیات ابلاغ و اکمال (که در بخش بعدی به آنها خواهیم پرداخت) مربوط به امامت نباشد، ولی در آیه مربوط به حضرت ابراهیم علیهالسلام به صراحت این مقام «عهد الهی» توصیف شده است! آیا واقعا عهد الهی در نظر امیرمومنان از عطسه یک بز کمتر است؟! آیا مقام کنترل کل عالم، مثل یک شتر است که بند آن را رها میکنند که هر جا خواست برود؟! یا آنچه رها میشود تنها خلافتی ظاهری است که رها کردن آن در واقع محروم کردن مردم از نعمتی است که بر آنها واجب بود حق آن را ادا کنند! و نه رها کردن مقام امامت؟! آری خلافتی که زیردستان حضرت در آن، مطیع حضرت نباشند و حضرت نتواند به واسطه آنان حق را برپای دارد، در نزد حضرت از عطسه یک بز نیز کمتر است؛ اما همین خلافت ظاهری نیز اگر موجب توانایی برای گرفتن حق تنها یک مظلوم از ظالم شود، در نزد حضرت ارزشی بس فزون پیدا میکند:
۳۳ - ومن خطبة له علیه السلام عند خروجه لقتال أهل البصرة قال عبد الله بن العباس دخلت علی أمیر المؤمنین علیه السلام بذی قار وهو یخصف نعله فقال لی ما قیمة هذا النعل فقلت لا قیمة لها، فقال علیه السلام والله لهی أحب إلی من إمرتکم إلا أن أقیم حقا أو أدفع باطلا
نهج البلاغة - خطب الإمام علی (علیه السلام) - ج ۱ ص ۸۰
ثانیا آنچه در روایت امیرمؤمنان مقام و منزلتش از عطسه یک بز کمتر است، دنیا است و نه خلافت بر مسلمانان! و نویسنده تنها بر روی شنیدههای متفرقه خویش مقاله را نوشته است اما درست این خطبه است که:
ولألفیتم دنیاکم هذه أزهد عندی من عفطة عنز
نهج البلاغة - خطب الإمام علی (علیه السلام) - ج ۱ ص ۳۷
و این نشانگر دوری نویسنده از متون روایات و تکیه بر شنیدههای جلسات افراد معلوم الحالی است که با مطرح کردن این سخنان سالها است که در راه گمراه کردن مردم تلاش میکنند!
طلب خلافت الهی کسب قدرت است!
وی مینویسد:
«چگونه میتوان تصور کرد که اندیشه علی (علیه السلام) معطوف به کسب و حفظ قدرت بوده است؟!»
پاسخ:
این سخن نیز ناشی از نفهمیدن مقام امامت است! مقام امامت دارا بودن قدرت و خلافت نیست! بلکه به اقرار علمای بزرگ اهل سنت مقام کنترل عالم هستی است! اما نظریه به دنبال قدرت بودن امیرمومنان علی علیهالسلام، نظریه شیعیان نیست؛ و برخلاف گفته نویسنده، این نظریه توسط معروفترین علمای قدیمی اهل سنت مطرح شده است؛ محمد بن اسماعیل بخاری در این زمینه با مطرح کردن روایتی در مورد شورای شش نفره به نقل از مسور بن مخرمة مینویسد:
ثُمَّ دَعَانِی فقال ادْعُ لی عَلِیا فَدَعَوْتُهُ فَنَاجَاهُ حتی إبهار اللَّیلُ ثُمَّ قام عَلِی من عِنْدِهِ وهو علی طَمَعٍ وقد کان عبد الرحمن یخْشَی من عَلِی شییا... فلما اجْتَمَعُوا تَشَهَّدَ عبد الرحمن ثُمَّ قال أَمَّا بَعْدُ یا عَلِی إنی قد نَظَرْتُ فی أَمْرِ الناس فلم أَرَهُمْ یعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ فلا تَجْعَلَنَّ علی نَفْسِکَ سَبِیلًا
عبد الرحمن بن عوف مرا فراخواند و به من گفت علی را صدا بزن؛ من نیز چنین کردم؛ او تا نیمه شب با علی سخن گفت؛ و وقتی که علی از نزد او برخواست «طمع» (به خلافت) داشت!... وقتی که همه جمع شدند، عبد الرحمن بن عوف (به حضرت علی علیه السلام) گفت: ای علی، من به امور مردم نگاه کردم و دیدم که کسی را همتای عثمان نمیبینند! مبادا که گمان باطل بورزی (و به دنبال خلافت بروی)
صحیح البخاری ج ۶ ص ۲۶۳۴ ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: ۲۵۶، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا
این روایت به خوبی نشان میدهد در صدر اول تالیف کتب در نزد اهل سنت، دستهای پنهانی تلاش برای سیاه کردن چهره نورانی امیرمومنان علی بن ابی طالب علیه السلام داشتهاند!
حضرت علی حق الهی غصب شده برای خود نمیدید!
نگارنده مقاله مینویسد:
۵- علی(علیه السلام) هرگز از حقی در امر خلافت و حکومت که از جانب خدا برای او در نظر گرفته شده و توسط پیامبر ابلاغ شده باشد، حرفی به میان نمیآورد.
پاسخ:
این سخنان، ناشی از کم اطلاعی یا مغرض بودن نویسنده است! در روایات صحیح السند شیعه از امیرمؤمنان علی علیهالسلام روایت شده است که فرمود:
أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ أَنَّ إِبْلِیسَ ورُؤَسَاءَ أَصْحَابِهِ شَهِدُوا نَصْبَ رَسُولِ اللَّهِ إِیای لِلنَّاسِ بِغَدِیرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ فَأَخْبَرَهُمْ أَنِّی أَوْلَی بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وأَمَرَهُمْ أَنْ یبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَایِبَ.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر داد که شیطان و رییسان اصحاب وی، در غدیر خم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به امر خداوند من را (به امامت) نصب کرد، حاضر بودند؛ و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مردم خبر داد که من از جانشان بر آنها شایستهتر هستم؛ و دستور داد که حاضرین به غایبین خبر برسانند!
الکافی، ج۸، ص۳۴۳، ح۵۴۱.
آیا چنین سخنانی از امیرمومنان علی علیهالسلام که با سند صحیح در کتاب شریف کافی آمده است، با ادعاهای نگارنده مقاله سازگاری دارد؟! مگر اینکه نگارندهای که آیات قرآن را تقطیع میکرد و ترجمه آن را نیز تحریف مینمود، اینجا نیز همان روش را به کار برد!
همچنین امیرمؤمنان علی علیهالسلام، خطبه شقشقیه را بیان کردند که در کتب شیعه و سنی با چندین سند نقل شده است که به حد استفاضه میرسد و دیگر نیازی به بررسی سند ندارد را فراموش کرده است که فرمودند:
أما والله لقد تقمصها ابن ابی قحافة!... أری تراثی نهبا!
قسم به خدا که فرزند ابوقحافه به زور لباس خلافت را بر تن خویش کرد!... دیدم که میراثم به غارت میرود!
یعنی امیرمومنان هم امامت الهی را مطرح کردهاند و هم غصب خلافت را!
چرا حضرت علی قیام نکرد
وی مینویسد:
«۷- اگر امیرالمؤمنین فرمان خدا را بر خلافت خود بعد از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مییافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمیکرد که یک تنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد؟! و آیا از دروازه حکمت و شهر علم نبوی بعید نبود که بیان این حق را از وقت حاجت به تأخیر اندازد؟!»
پاسخ:
اینگونه اشکالات تنها از افرادی خشن و تندخو و بی منطق بر میآید! که گمان میکنند راه حل تمام مسائل دست به شمشیر بردن است!
البته نویسنده این مقاله میتوانست به جای امیرمومنان همین مطالب را در مورد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بگوید که «اگر پیامبر فرمان خدا را برای نبوت خویش و تشکیل جامعه اسلامی مییافت، آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمیکرد که در ۱۳ سالی که در مکه بود یکتنه شمشیر برکشد و فرمان و عدل خدا را جاری سازد؟! آیا از پیامبر خدا بعید نبود که بیان این حق را از وقت حاجت به تأخیر اندازد»؟!
چطور چنین سخنانی در مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نمیزنید؟! با اینکه حضرت ۱۳ سال در مکه شکنجه مسلمان به دست کفار را میدید و شهادت مظلومانه مسلمانان را با تمام وجود لمس میکرد، اما دست به شمشیر نبرد! آیا این به معنی رسالت نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است؟!
چطور چنین سخنانی در مورد حضرت هارون علیهالسلام نمیزنید که خلافت او برای موسی در قرآن آمده است اما وقتی که طرفداران سامری گوساله را خدای خود قرار دادند، و به او هجوم آوردند، دست به شمشیر نبرد و یکتنه از حق دفاع نکرد؟!
البته از کسی که این چنین در مورد مقام امامت بنویسد، بعید نیست که فردا مانند احمد کسروی نبوت را نیز زیر سؤال نبرد!
امام زمان قرآن است!
وی مینویسد:
همین قرآن کامل و تمام است که قادر است امام و پیشوای امت واقع شود.
پاسخ:
خداوند متعال دو نوع امام برای مردمان قرار داده است:
ا. امامی که از جنس خود آنان است؛ که آیات اشاره به این مطلب گذشت؛ مانند امامت حضرت ابراهیم، حضرت لوط، اسحاق و یعقوب که امامت آنان در قرآن به صراحت آمده است و یا حضرت عیسی و رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) که حتی به اقرار اهل سنت امامت دارند، ولی امامت آنان به صراحت در قرآن نیامده است!
ب. امامی از جنس کتاب، که در قرآن کتاب موسی و برخی دیگر از انبیا نیز امام معرفی شده است.
و طبق روایاتی که اهل سنت و حتی وهابیون آن را صحیح میدانند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به همین مطلب تصریح کردهاند که:
۴۲۲۲ - إنی تارک فیکم خلیفتین: کتاب الله حبل ممدود ما بین السماء والأرض وعترتی أهل بیتی وإنهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض قال الشیخ الألبانی: (صحیح)
من در میان شما دو خلیفه بر جای میگذارم، کتاب خدا که ریسمانی است که بین آسمان و زمین کشیده شده است؛ و عترتم اهل بیتم؛ و این دو از تا زمانی که بر حوض وارد شوند از هم جدا نخواهند شد!
صحیح الجامع الصغیر (محمد ناصر الدین الالبانی) ج ۱ ص ۴۲۳
و روایاتی نیز در کتب شیعه و سنی وجود دارد که اگر کسی بدون امام از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا أَسْوَدُ بن عَامِرٍ انا أبو بَکْرٍ عن عَاصِمٍ عن أبی صَالِحٍ عن مُعَاوِیةَ قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم من مَاتَ بِغَیرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً
مسند أحمد بن حنبل ج ۴ ص ۹۶ ش ۱۶۹۲۲، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: ۲۴۱، دار النشر: مؤسسة قرطبة - مصر
و صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از این کلام حضرت، امام انسانی که بتوان با او بیعت کرد برداشت کردهاند و نه امامی که کتاب خدا باشد:
۱۸۵۱ وَمَنْ مَاتَ وَلَیسَ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً
هر کس بمیرد و در گردن او بیعت نباشد به مرگ جاهلی مرده است!
صحیح مسلم ج ۳ ص ۱۴۷۸ ش ۱۸۵۱، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: ۲۶۱، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی
مقام امامت در روایات صحیح السند شیعه
اما برای اینکه مقام امامت و مفهوم آن در نظر خود ائمه علیهم السلام روشن شود، روایتی را که با سند صحیح از امام صادق علیه السلام در مورد امامت نقل شده است بیان میکنیم:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فِی خُطْبَةٍ لَهُ یذْکُرُ فِیهَا حَالَ الْأَیِمَّةِ وصِفَاتِهِمْ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وجَلَّ أَوْضَحَ بِأَیِمَّةِ الْهُدَی مِنْ أَهْلِ بَیتِ نَبِینَا عَنْ دِینِهِ وأَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِیلِ مِنْهَاجِهِ وفَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ ینَابِیعِ عِلْمِهِ
فَمَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ وَاجِبَ حَقِّ إِمَامِهِ وَجَدَ طَعْمَ حَلَاوَةِ إِیمَانِهِ وعَلِمَ فَضْلَ طُلَاوَةِ إِسْلَامِهِ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وتَعَالَی نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلَی أَهْلِ مَوَادِّهِ وعَالَمِهِ وأَلْبَسَهُ اللَّهُ تَاجَ الْوَقَارِ وغَشَّاهُ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ یمَدُّ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاءِ لَا ینْقَطِعُ عَنْهُ مَوَادُّهُ ولَا ینَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِجِهَةِ أَسْبَابِهِ ولَا یقْبَلُ اللَّهُ أَعْمَالَ الْعِبَادِ إِلَّا بِمَعْرِفَتِهِ فَهُوَ عَالِمٌ بِمَا یرِدُ عَلَیهِ مِنْ مُلْتَبِسَاتِ الدُّجَی ومُعَمَّیاتِ السُّنَنِ ومُشَبِّهَاتِ الْفِتَنِ
فَلَمْ یزَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وتَعَالَی یخْتَارُهُمْ لِخَلْقِهِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ مِنْ عَقِبِ کُلِّ إِمَامٍ یصْطَفِیهِمْ لِذَلِکَ ویجْتَبِیهِمْ ویرْضَی بِهِمْ لِخَلْقِهِ ویرْتَضِیهِمْ کُلَّمَا مَضَی مِنْهُمْ إِمَامٌ نَصَبَ لِخَلْقِهِ مِنْ عَقِبِهِ إِمَاماً عَلَماً بَیناً وهَادِیاً نَیراً وإِمَاماً قَیماً وحُجَّةً عَالِماً أَیِمَّةً مِنَ اللَّهِ {یهْدُونَ بِالْحَقِّ وبِهِ یعْدِلُونَ} حُجَجُ اللَّهِ ودُعَاتُهُ ورُعَاتُهُ عَلَی خَلْقِهِ یدِینُ بِهَدْیهِمُ الْعِبَادُ وتَسْتَهِلُّ بِنُورِهِمُ الْبِلَادُ وینْمُو بِبَرَکَتِهِمُ التِّلَادُ جَعَلَهُمُ اللَّهُ حَیاةً لِلْأَنَامِ ومَصَابِیحَ لِلظَّلَامِ ومَفَاتِیحَ لِلْکَلَامِ ودَعَایِمَ لِلْإِسْلَامِ جَرَتْ بِذَلِکَ فِیهِمْ مَقَادِیرُ اللَّهِ عَلَی مَحْتُومِهَا
فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَی والْهَادِی الْمُنْتَجَی والْقَایِمُ الْمُرْتَجَی اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ واصْطَنَعَهُ عَلَی عَینِهِ فِی الذَّرِّ حِینَ ذَرَأَهُ وفِی الْبَرِیةِ حِینَ بَرَأَهُ ظِلًّا قَبْلَ خَلْقِ نَسَمَةٍ عَنْ یمِینِ عَرْشِهِ مَحْبُوّاً بِالْحِکْمَةِ فِی عِلْمِ الْغَیبِ عِنْدَهُ اخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وانْتَجَبَهُ لِطُهْرِهِ بَقِیةً مِنْ آدَمَ وخِیرَةً مِنْ ذُرِّیةِ نُوحٍ ومُصْطَفًی مِنْ آلِ إِبْرَاهِیمَ وسُلَالَةً مِنْ إِسْمَاعِیلَ وصَفْوَةً مِنْ عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ لَمْ یزَلْ مَرْعِیاً بِعَینِ اللَّهِ یحْفَظُهُ ویکْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَایِلُ إِبْلِیسَ وجُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ ونُفُوثُ کُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا مَعْرُوفاً بِالْحِلْمِ والْبِرِّ فِی یفَاعِهِ مَنْسُوباً إِلَی الْعَفَافِ والْعِلْمِ والْفَضْلِ عِنْدَ انْتِهَایِهِ مُسْنَداً إِلَیهِ أَمْرُ وَالِدِهِ صَامِتاً عَنِ الْمَنْطِقِ فِی حَیاتِهِ
فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّةُ وَالِدِهِ إِلَی أَنِ انْتَهَتْ بِهِ مَقَادِیرُ اللَّهِ إِلَی مَشِییَتِهِ وجَاءَتِ الْإِرَادَةُ مِنَ اللَّهِ فِیهِ إِلَی مَحَبَّتِهِ وبَلَغَ مُنْتَهَی مُدَّةِ وَالِدِهِ فَمَضَی وصَارَ أَمْرُ اللَّهِ إِلَیهِ مِنْ بَعْدِهِ وقَلَّدَهُ دِینَهُ وجَعَلَهُ الْحُجَّةَ عَلَی عِبَادِهِ وقَیمَهُ فِی بِلَادِهِ وأَیدَهُ بِرُوحِهِ وآتَاهُ عِلْمَهُ وأَنْبَأَهُ فَصْلَ بَیانِهِ واسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ وانْتَدَبَهُ لِعَظِیمِ أَمْرِهِ وأَنْبَأَهُ فَضْلَ بَیانِ عِلْمِهِ ونَصَبَهُ عَلَماً لِخَلْقِهِ وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلَی أَهْلِ عَالَمِهِ وضِیاءً لِأَهْلِ دِینِهِ والْقَیمَ عَلَی عِبَادِهِ رَضِی اللَّهُ بِهِ إِمَاماً لَهُمُ اسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ واسْتَحْفَظَهُ عِلْمَهُ واسْتَخْبَأَهُ حِکْمَتَهُ واسْتَرْعَاهُ لِدِینِهِ وانْتَدَبَهُ لِعَظِیمِ أَمْرِهِ وأَحْیا بِهِ مَنَاهِجَ سَبِیلِهِ وفَرَایِضَهُ وحُدُودَهُ فَقَامَ بِالْعَدْلِ عِنْدَ تَحَیرِ أَهْلِ الْجَهْلِ وتَحْییرِ أَهْلِ الْجَدَلِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ والشِّفَاءِ النَّافِعِ بِالْحَقِّ الْأَبْلَجِ والْبَیانِ اللَّایِحِ مِنْ کُلِّ مَخْرَجٍ عَلَی طَرِیقِ الْمَنْهَجِ الَّذِی مَضَی عَلَیهِ الصَّادِقُونَ مِنْ آبَایِهِ فَلَیسَ یجْهَلُ حَقَّ هَذَا الْعَالِمِ إِلَّا شَقِی ولَا یجْحَدُهُ إِلَّا غَوِی ولَا یصُدُّ عَنْهُ إِلَّا جَرِی عَلَی اللَّهِ جَلَّ وعَلَا.
الکافی، ج۱، ص۲۰۳.
«امام صادق(علیه السلام) در خطبهای که ویژگیها و صفات امامان را بیان میکند، میفرماید:
همانا خدای عز و جل به وسیله ائمه هدی از اهل بیت پیامبر ما دینش را آشکار ساخت و علمش را روشن نمود و برای آنان باطن چشمههای علمش را گشود، هر که از امت محمد حقِ واجبِ امامش را بشناسد، طعم و شیرینی ایمانش را بیابد و فضل خرمی اسلامش را بداند؛ زیرا خدای تبارک و تعالی امام را به پیشوایی خلقش منصوب کرده و بر روزی خواران اهل جهانش حجت قرار داده و تاج وقارش بر سر نهاده و از نور جباریتش به او پرتو افکنده با رشتهای الهی تا آسمان کشیده که فیوضات خدا از او منقطع نمیشود و آنچه نزد خداست جز از طریق واسطههای او به دست نیاید و خدا اعمال بندگان را جز با معرفت او نمیپذیرد. آنچه از امور مشتبه تاریک و سنتهای مشکل و فتنههای ناآشکار بر او وارد شود، حکمش را میداند.
خدای تبارک و تعالی همواره امامان را برای رهبری خلقش از اولاد حسین و از فرزندان بلا واسطه هر امامی برای امامت بر میگزیند و انتخاب کند و ایشان را برای خلقش میبپذیرد و میبپسندد، هر گاه یکی از آنها از دنیا برود، از فرزندان او امامی بزرگوار آشکار و رهبری نوربخش و پیشوایی سرپرست و حجتی دانشمند برای خلقش نصب میکند.
آنان از طرف خدا پیشوایند، به حق هدایت میکنند و به حق داوری مینمایند، حجتهای خدا و دعوت کنندگان به سوی خدایند، از طرف خدا مخلوق را سرپرستی کنند.
بندگان خدا به رهبری آنها دینداری میکنند و شهرها به نورشان آباد میشود و ثروتهای کهنه از برکتشان فزونی مییابد، خدا ایشان را حیات مردم و چراغهای تاریکی و کلیدهای سخن و پایههای اسلام قرار داده و مقدرات حتمی خدا بر این جاری شده است.
پس امام همان برگزیده، پسندیده، رهبر، محرم اسرار و امید بخشی است که به فرمان خدا قیام کرده است، خدا او را برای این برگزیده و در عالم ذر که او را آفریده، زیر نظر خود پرورانیده و او را همچنان در میان مردم ساخته است، در عالم ذر پیش از آنکه جانداری پدید آید، امام را مانند سایهای در سمت راست عرش آفریده و با علم غیب خود، به او حکمت بخشیده و او را برگزیده و برای پاکیش انتخابش کرده است.
باقی مانده خلافت آدم(علیه السلام) به او رسیده و از بهترین فرزندان نوح(علیه السلام) است، برگزیده خاندان ابراهیم(علیه السلام) و سلاله اسماعیل(علیه السلام) و انتخاب شده از عترت(علیه السلام) است.
همیشه زیر نظر خدا سرپرستی شده و با پرده خود حفظ و نگهبانیش نموده و دامهای شیطان و لشکرش را از او کنار زده و پیش آمدهای شب هنگام و افسون جادوگران را از او دور ساخته است، روی آوردن بدی را از او دور کرده است. از بلاها در امان است، از آفتها پنهان است، از لغزشها حفظ شده و از تمام زشتکاریها مصون است.
در جوانی به خویشتن داری و نیکوکاری معروف است و در پیری به پاکدامنی و علم و فضیلت منسوب، امامت پدرش به او رسیده و در زمان حیات پدرش از آن گفتار خاموش بوده؛ چون ایام پدرش گذشته و مقدرات و خواست خدا نسبت به او پایان یافته و اراده خدا او را به سوی محبت خود رسانیده و به پایان دورانش رسیده، او در گذشته و امر خدا پس از او به امامی دیگر رسیده، خدا امر دینش را به گردن او نهاده و او را بر بندگانش حجت کرده است. در بلادش سرپرست نموده و به روح خود قوتش داده و از علم خود به او عطا فرموده و از بیان روشن [گفتار حق] آگاهش نموده و راز خود بدو سپرده و برای امر بزرگش (رهبری تمام مخلوق) دعوت فرموده و فضیلت بیان علمش را به او خبر داده و برای رهبری خلق منصوبش ساخته و بر اهل عالم حجتش نموده و مایه روشنایی اهل دین و سرپرست بندگانش کرده، او را برای امامت خلق پسندیده و راز خود بدو سپرده و بر علم خویش نگهبانش کرده و حکمتش را در او نهفته و سرپرستی دینش را از او خواسته و برای امر بزرگش او را طلبیده و راههای روشن و احکام و حدود خویش را با او زنده کرده است.
امام هم با نور درخشان و راه حلی مفید، هنگام سرگردانی نادانان و سخن آراستن اهل جدل، به عدالت قیام کرده در حالی که با حق واضح همراه بوده و به راه مستقیمی که پدران درستکارش رفته بودند، گام برداشته است؛ پس حق چنین عالمی را جز بدبخت نادیده نمیگیرد و جز گمراه نومید، منکرش نمیشود و جز عاصی فرمان خدای جل و علا برایش کارشکنی نمیکند».
شبهات در مورد غدیر خم:
آیه اکمال در غدیر نازل نشده است!
نگارنده ادعا میکند که آیات قرآن در غدیر خم به نهایت رسیده و نعمت تمام شده بر مردم، قرآن کامل است!
۱- آیات قبل و بعد از آیه فوق موید این معنی است که خداوند پیامبر را موظف میکند هر آنچه بر او نازل میشود، بیکموکاست، ابلاغ کند و در این میان هیچ پیشامد و گزندی وی را از انجام رسالت باز ندارد و بر طغیان و مخالفت و سرکشی کافران اندوهگین نباشد. پس، از سیاق آیات چنین بهنظر میرسد نعمتی که تمام شده است، همان وحی خداوندی (قرآن) و تحقق عینی آن (اسلام) باشد. یعنی اکنون که وحی بدون هیچ نقص و گزندی به مردم ابلاغ شده است، نعمت بر ایشان تمام است.
یا در جای دیگر مینویسد:
مراد از «اتمام نعمت» در آیه مذکور، نه حکومت و پیشوایی دنیوی، بلکه اتمام بعثت نبی، نزول، دریافت و ابلاغ بدون کاستی و نقصان قرآن است.
پاسخ:
این مطلب خلاف مسلمات تاریخی و عقیده مشترک بین شیعه و سنی است که بعد از آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» آیات دیگری نیز نازل شده است و حداقل آیات ادامه سوره مایده، بعد از ماجرای غدیر خم نازل شده است!
در صحیح بخاری معتبرترین کتاب اهل سنت آمده است:
حدثنی عبد اللَّهِ بن رَجَاءٍ حدثنا إِسْرَایِیلُ عن أبی إِسْحَاقَ عن الْبَرَاءِ رضی الله عنه قال آخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ کَامِلَةً بَرَاءَةٌ وَآخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ خَاتِمَةُ سُورَةِ النِّسَاءِ «یسْتَفْتُونَکَ قُلْ الله یفْتِیکُمْ فی الْکَلَالَةِ»
آخرین سورهای که به صورت کامل نازل شد، سوره توبه بود و آخرین آیاتی که نازل شد آیات آخر سوره نساء بود «یستفتنوک قل الله یفتیکم»...
صحیح البخاری ج ۴ ص ۱۵۸۶ ش ۴۱۰۶ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: ۲۵۶، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا
و این آیات در مدینه منوره نازل شده است، حال چگونه ادعا میکند در غدیر خم تمام آیات الهی نازل شده و قرآن کامل شده بود؟!
جدای از اینکه در کتب اهل سنت، روایاتی با سند صحیح آمده است که:
ضمرة ابن ربیعة القرشی عن ابن شوذب عن مطر الوراق عن شهر بن حوشب عن أبی هریرة. قال: من صام یوم ثمان عشرة من ذی الحجة کتب له صیام ستین شهرا، وهو یوم غدیر خم، لما أخذ النبی صلی الله علیه وسلم بید علی بن أبی طالب فقال: ألست ولی المؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول الله! قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک یا بن أبی طالب أصبحت مولای ومولی کل مسلم، فأنزل الله: «الیوم أکملت لکم دینکم»
از ابوهریره روایت شده است که گفت: هر کس روز ۱۸ ذی الحجة روزه بگیرد، برای او ثواب ۶۰ ماه روزه نوشته میشود؛ آن روز، روز غدیر خم است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنین نیستم؟ گفتند: چرا ای رسول خدا! فرمود: هر کس من مولای او هستم، علی مولای او است؛ عمر بن الخطاب گفت: به به! ای فرزند ابی طالب که مولای من و هر مسلمانی شدی! سپس خداوند آیه نازل کرد که «الیوم أکملت لکم دینکم»!
تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج ۸، ص ۲۸۴ ـ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج ۴۲، ص ۲۳۳.
جالب است که اهل سنت، خود این قضیه را با سند صحیح نقل کردهاند، اما یک به ظاهر شیعه برای ترویج نظریات وهابیت تلاش میکند، بدون هیچدلیلی و تنها با ادعای عدم تناسب با ماجرای غدیر! منکر این نزول میشود!
شبهه در مورد آیه تبلیغ
وی با مطرح کردن شبهه در مورد آیه تبلیغ نیز مینویسد:
۲- اگر موضوع«بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک» معرفی علی(علیه السلام) به خلافت میبود، باید بلافاصله در همین جا آن را ذکر میفرمود، زیرا خداوند حکیم است و تاخیر بیان از وقت حاجت از حکیم، قبیح.
پاسخ:
مایه تأسف است که این نویسنده وهابی مسلک، به جای اینکه برای فهمیدن مقصود آیه، به روایات صحیح السند اهل سنت و شیعه مراجعه کند، روایات را در این زمینه به کناری افکنده و میگوید باید در همین جا در تفسیر آیه به صراحت امامت میآمد! ولی او فراموش کرده است که خداوند متعال فرموده است «لتبین للناس ما نزل الیهم»؛ یعنی بیان و تفسیر آیات قرآن کار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در غدیر خم این آیه را برای مردم به صورت کامل توضیح دادهاند!
ابن عساکر شافعی با سند معتبر نقل میکند که:
أخبرنا أبو بکر وجیه بن طاهر أنا أبو حامد الأزهری أنا أبو محمد المخلدی أنا أبو بکر محمد بن حمدون نا محمد بن إبراهیم الحلوانی نا الحسن بن حماد سجادة نا علی بن عابس عن الأعمش وأبی الجحاف عن عطیة عن أبی سعید الخدری قال نزلت هذه الایة «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک» علی رسول الله صلی الله علیه وسلم یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب
از ابوسعید خدری روایت شده است که آیه «یا أیها الرسول بلغ...» در غدیر خم در مورد حضرت علی علیهالسلام بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد!
تاریخ مدینة دمشق ج ۴۲ ص ۲۳۷، اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله الشافعی الوفاة: ۵۷۱، دار النشر: دار الفکر - بیروت - ۱۹۹۵، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری
البته باید از این نویسنده پرسید که تأخیر بیان از وقت حاجت به چه معنی است وقتی که در همان غدیر خم برهمگان مشخص شده است که این آیه در مورد حضرت علی علیهالسلام است؟!
شأن نزول آیه ابلاغ و اکمال در روایات صحیح شیعه
شیخ کلینی در کتاب کافی نقل میکندکه امام باقر(علیه السلام) برای اثبات امامت امیرمؤمنان(علیه السلام) به آیات قرآن و حدیث شریف غدیر استدلال کرده و میفرماید:
أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَایةِ عَلِی وأَنْزَلَ عَلَیهِ {إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ ورَسُولُهُ والَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ ویؤْتُونَ الزَّکاةَ} وفَرَضَ وَلَایةَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یدْرُوا مَا هِی فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَنْ یفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ والزَّکَاةَ والصَّوْمَ والْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ وتَخَوَّفَ أَنْ یرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وأَنْ یکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ ورَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وجَلَّ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ إِلَیهِ {یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ واللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ} فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ فَقَامَ بِوَلَایةِ عَلِی(علیه السلام) یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَی الصَّلَاةَ جَامِعَةً وأَمَرَ النَّاسَ أَنْ یبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَایِبَ.
قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَینَةَ قَالُوا جَمِیعاً غَیرَ أَبِی الْجَارُودِ وقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وکَانَتِ الْفَرِیضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِیضَةِ الْأُخْرَی وکَانَتِ الْوَلَایةُ آخِرَ الْفَرَایِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وجَلَ {الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی} قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ یقُولُ اللَّهُ عَزَّ وجَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَیکُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِیضَةً قَدْ أَکْمَلْتُ لَکُمُ الْفَرَایِضَ.
الکافی، ج۱، ص۲۸۹
خداوند عز وجل به رسول خود را به پذیرفتن و ابلاغ ولایت علی(علیه السلام) دستور داد و آیه زیر را برای پیامبرش نازل کرد:
«همانا ولی شما خدا است و رسولش و آنان که گرویدند و نماز را برپا داشتند و در حال رکوع زکات را پرداختند»
و خدا ولایت اولوالامر را واجب کرد. اما مردم نمیدانستند که ولایت چیست، اولو الامر کیست؟ خداوند به رسول خود دستور داد ولایت را برای آنها شرح دهد؛ همان طور که نماز و زکات و روزه و حج را شرح داده بود.
هنگامی که این دستور از طرف خدا ابلاغ شد، دل پیامبر تپید و نگران شده که مردم از دین خداوند بازگردند و او را تکذیب کنند. ایشان دل تنگ شده و به خداوند عز ول رجوع کردند، خدا به ایشان وحی کرد: « ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرساندهای. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه میدارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند». رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) امر خدای تعالی را اعلام کرد و در روز غدیر خُم برای ابلاغ ولایت علی(علیه السلام) اقدام کرد. مردم را به نماز جماعت دعوت کرد و ولایت علی(علیه السلام) را به مردم ابلاغ کرد تا حاضران به غایبان برسانند.
عمر بن اذینه گفته: همه راویان به غیر از ابو الجارود (در اینجا) روایت میکنند که:
امام باقر(علیه السلام) فرمودند: فریضهها و واجبات یکی پس از دیگری نازل میشدند، اما ولایت آخرین فریضهای بود که خداوند عز و جل آن را واجب کرده و در قرآن در باره آن فرموده:
«امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم» امام فرمودند: خدای عز و جل میفرماید: پس از ولایت فریضه دیگری برای شما نازل نمیکنم، من فرایض شما را کامل کردم».
غدیر معرفی نامزد است و نه تعیین خلیفه!
حال که معنی روایت غدیر در نظر شیعه و سنی مشخص شد نگاهی به شبهه دیگر نویسنده میاندازیم ؛ وی میگوید:
پیام غدیر از سوی رسول آزادی و رهایی و عدل، معرفی ولی و امام مردم است تا قیام قیامت، نه تعیین و نصب حاکم سیاسی برای مدتی کوتاه
پاسخ:
آیا تعیین حضرت علی علیهالسلام به عنوان یک نامزد، این همه تبریک و تهنیت در بر دارد؟! مگر نویسنده ادعا نمیکند که حضرت علی(علیه السلام) خود واجد این صفات بوده است؛ معنی این سخن آن است که حضرت، در واقع نامزد این مقام بوده است چه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ میکردند و چه نمیکردند! اما این مطلب نه با آیه اکمال سازگاری دارد و نه با آیه تبلیغ؛ و نه با تبریک گفتن خلیفه دوم به حضرت علی(علیه السلام)؛ و نه با بیعت مردمان با حضرت! چون هیچکس به صرف نامزدی کسی به خلافت با او بیعت نمیکند!
در کتاب قرب الاسناد با سند صحیح چنین از امام صادق(علیه السلام) روایت میکند که:
۱۸۶ - حدثنی السندی بن محمد قال: حدثنی صفوان بن مهران الجمال، عن صفوان الجمال قال: قال أبو عبدالله علیه السلام:
"لما نزلت هذه الآیة فی الولایة، أمر رسول الله صلی الله علیه وآله
بالدوحات فی غدیر خم فقمن، ثم نودی: الصلاة جامعة، ثم قال.
أیها الناس، من کنت مولاه فعلی مولاه ألست أولی بکم من أنفسکم؟
قالوا: بلی، قال: من کنت مولاه فعلی مولاه رب وال من والاه، وعاد من عاداه.
ثم أمر الناس یبایعون علیا، فبایعه لا یجی أحد إلا بایعه
وقتی که این آیه برای ولایت نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند که زیر چند درخت که در غدیر خم بود جارو شود؛ سپس دستور دادند که همگان جمع شوند و فرمودند: ای مردم «هرکس که من مولای او هستم علی مولای او است! آیا من بر جان شما از شما شایستهتر نیستم؟ گفتند: آری! ای رسول خدا! باز فرمودند: هر کس من مولای او هستم علی مولای او است؛ خدایا هر کس که دوستدار او است دوست بدار و هر کس که دشمن او است دشمن بدار، سپس به مردم دستور دادند که با حضرت علی بیعت کنند؛ و همگان آمدند و با حضرت بیعت کردند!
قرب الاسناد - الحمیری القمی - ص ۵۶
ارتباط حضرت علی با خلفای پیش از خود
حضرت علی و دفاع از ابوبکر و عمر
وی با مطرح کردن شبهاتی در این زمینه مینویسد:
او به عدم انتخاب خود در شورای سقیفه هیچ اعتراضی ندارد
۶- رفتار علی (علیه السلام) با هر سه خلیفه پیش از خود و بهویژه ابوبکر و عمر... که وی آنها را کسانی نمیپندارد که سخن پیامبر را بر زمین زده و حکومت را غصب کرده باشند!
همکاریهای شگفتانگیز علی (علیه السلام) با خلفا، که بارها از جانب خودشان مورد تاکید قرار گرفته، آن چنان مشفقانه است که جای هیچ شایبهای باقی نمیگذارد.
به عنوان نمونه، در کتاب الغارات ثقفی شیعی از قول امیرالمومنین علی(علیه السلام) آورده است که: «چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرایضی را که بر عهده اوست به انجام رسانید، خداوند عزوجل او را از این جهان فانی به دیار باقی برد، صلوات خدا و رحمت و برکاتش بر او باد، سپس مسلمین دو نفر امیر شایسته را جانشین او کردند و آن دو امیر به کتاب و سنت عمل کرده و سیره خود را نیکو کرده و از سنت و روش رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تجاوز نکردند آنگاه خدای عزوجل ایشان را قبض روح کرد. خداوند ایشان را مورد مرحمت قرار دهد.»
پاسخ:
همانطور که در بخشهای قبل گذشت، حضرت علی(علیه السلام) خلافت خلفای قبل از خویش را غیر مشروع میدانست ؛ همچنین در صحیح مسلم از معتبرترین کتب اهل سنت آمده است که حضرت علی(علیه السلام) ابوبکر و عمر را «دروغگو بدکار حیله گر و خیانتکار میدانست»!
البته این روایت در کتب اهل سنت است و تنها از باب الزام به آن استدلال میشود!
اما تنها مدرک ارائه شده توسط نویسنده مقاله برای این ادعای خویش یعنی مدح خلفای قبل توسط حضرت علی(علیه السلام)، نامهای است که در کتاب الغارات ثقفی آمده است!
اما کتاب الغارات ثقفی، همان طور که در مقدمه محقق آن آمده است:
اولا: نسخه معتبری از این کتاب موجود نیست
ثانیا: تنها نسخه موجود دچار اغلاط و اشکالات فراوان متنی است!
حال نویسنده این مقاله به جای استناد به ادله متقن و روایات معتبر، به منبعی رو کرده است که نه اصل آن ثابت است و نه متن آن! و جالب اینجا است که ادعای بی طرفی نیز دارد!
حضرت به سیره ابوبکر و عمر اعتراض نداشتند!
وی در بخشی دیگر که بیشتر به لطیفه میماند، نوشته است:
تمام اعتراض وی معطوف به نگرش حذفی بوده است. یعنی اینکه خلیفه یا هرکس دیگری دامنه اختیار مردم را تنگ کند. مثلا اینکه خلیفه، خلیفه بعد از خود را نصب کند، یا بهگونهای عمل کند که نتیجه برآیند آرا، انتخاب فرد خاصی باشد.
پاسخ:
ظاهرا وی فراموش کرده است که حضرت علی(علیه السلام) سنت خلفای پیش از خود را سنت آل فرعون معرفی میکنند:
حَتَّی إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَی الْوَلایِجِ وَ وَصَلُوا غَیرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِی غَیرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ کُلِّ خَطِییَةٍ وَ أَبْوَابُ کُلِّ ضَارِبٍ فِی غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِی الْحَیرَةِ وَ ذَهَلُوا فِی السَّکْرَةِ عَلَی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَی الدُّنْیا رَاکِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّینِ مُبَاین.
نهج البلاغه للشیخ محمد عبده: ۳۵/۲ الخطبة ۱۵۰، شرح نهج البلاغه: ۱۳۲/۹.
پس از رحلت جانگداز رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، گروهی به گذشته جاهلی خود بازگشتند و با پیمودن راههای گوناگون گمراه شدند و بر آرا و اندیشههای نادرست خود اعتماد نمودند و از غیر خویشان پیروی نمودند، و از وسیله هدایت و رستگاری یعنی اهل بیت که مأمور به دوستی آن بودند، دوری کردند.(قل لا أسیلکم علیه أجراً الاّ المودة فی القربی) و ساختمان اسلام و ایمان را از جایگاه استوارش انتقال داده آن را در جایی که سزاوار نبود پایه ریزی کردند.
آنان کانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه جو شدند و سرانجام در سرگردانی فرو رفته و در غفلت و مستی، به روش و آیین فرعونیان درآمدند، از همه بریده و دل به دنیا بستند و یا پیوند خود را با دین گسستند.
یا در کتاب شریف کافی نیز روایتی است که سند آن صحیح بوده و حضرت در آن بیش از ۲۰ مورد از بدعتهای خلفای قبل از خود را بیان میکنند:
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَیمِ بْنِ قَیسٍ الْهِلَالِی قَالَ خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیهِ ثُمَّ صَلَّی عَلَی النَّبِی ص ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَینْسِی الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْیا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیا فَإِنَّ الْیوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٍ تُبْتَدَعُ یخَالَفُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ یتَوَلَّی فِیهَا رِجَالٌ رِجَالًا
أَلَا إِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ یکُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یخَفْ عَلَی ذِی حِجًی لَکِنَّهُ یؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیمْزَجَانِ فَیجَلَّلَانِ مَعاً فَهُنَالِکَ یسْتَوْلِی الشَّیطَانُ عَلَی أَوْلِیایِهِ وَ نَجَا الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَی
إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) یقُولُ کَیفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْکُمْ فِتْنَةٌ یرْبُو فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ یجْرِی النَّاسُ عَلَیهَا وَ یتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُیرَ مِنْهَا شَیءٌ قِیلَ قَدْ غُیرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَی النَّاسُ مُنْکَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ الْبَلِیةُ وَ تُسْبَی الذُّرِّیةُ وَ تَدُقُّهُمُ الْفِتْنَةُ کَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ وَ کَمَا تَدُقُّ الرَّحَی بِثِفَالِهَا وَ یتَفَقَّهُونَ لِغَیرِ اللَّهِ وَ یتَعَلَّمُونَ لِغَیرِ الْعَمَلِ وَ یطْلُبُونَ الدُّنْیا بِأَعْمَالِ الْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِیعَتِهِ
فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِی أَعْمَالًا خَالَفُوا فِیهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) مُتَعَمِّدِینَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِینَ لِعَهْدِهِ مُغَیرِینِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَی تَرْکِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَی مَوَاضِعِهَا وَ إِلَی مَا کَانَتْ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) لَتَفَرَّقَ عَنِّی جُنْدِی حَتَّی أَبْقَی وَحْدِی أَوْ قَلِیلٌ مِنْ شِیعَتِی الَّذِینَ عَرَفُوا فَضْلِی وَ فَرْضَ إِمَامَتِی مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)
أَرَأَیتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِیمَ (علیهالسلام) فَرَدَدْتُهُ إِلَی الْمَوْضِعِ الَّذِی وَضَعَهُ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم)
وَ رَدَدْتُ فَدَکاً إِلَی وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (علیهاالسلام) وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) کَمَا کَانَ وَ أَمْضَیتُ قَطَایِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَی وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَایا مِنَ الْجَوْرِ قُضِی بِهَا
وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَیرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَی أَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُکْمَ فِی الْفُرُوجِ وَ الْأَحْکَامِ وَ سَبَیتُ ذَرَارِی بَنِی تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَیبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِینَ الْعَطَایا
وَ أَعْطَیتُ کَمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) یعْطِی بِالسَّوِیةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ وَ أَلْقَیتُ الْمَسَاحَةَ وَ سَوَّیتُ بَینَ الْمَنَاکِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ کَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ
وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) إِلَی مَا کَانَ عَلَیهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِیهِ مِنَ الْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَی الْخُفَّینِ وَ حَدَدْتُ عَلَی النَّبِیذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلَالِ الْمُتْعَتَینِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّکْبِیرِ عَلَی الْجَنَایِزِ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فِی مَسْجِدِهِ مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَی حُکْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَی الطَّلَاقِ عَلَی السُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَی أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا
وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ إِلَی مَوَاقِیتِهَا وَ شَرَایِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَی مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَایا فَارِسَ وَ سَایِرِ الْأُمَمِ إِلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّی
وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا یجْتَمِعُوا فِی شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِی فَرِیضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِی النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَی بَعْضُ أَهْلِ عَسْکَرِی مِمَّنْ یقَاتِلُ مَعِی یا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُیرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ ینْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ یثُورُوا فِی نَاحِیةِ جَانِبِ عَسْکَرِی
مَا لَقِیتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَیِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَی النَّارِ وَ أَعْطَیتُ مِنْ ذَلِکَ سَهْمَ ذِی الْقُرْبَی الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یوْمَ الْفُرْقانِ یوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ
فَنَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَی بِذِی الْقُرْبَی الَّذِی قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَقَالَ تَعَالَی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فِینَا خَاصَّةً کَی لا یکُونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ فِی ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًی أَغْنَانَا اللَّهُ بِهِ وَ وَصَّی بِهِ نَبِیهُ (صلی الله علیه وآله وسلم)
وَ لَمْ یجْعَلْ لَنَا فِی سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِیباً أَکْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ أَکْرَمَنَا أَهْلَ الْبَیتِ أَنْ یطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَکَذَّبُوا اللَّهَ وَ کَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا کِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا مَا لَقِی أَهْلُ بَیتِ نَبِی مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِینَا بَعْدَ نَبِینَا (صلی الله علیه وآله وسلم) وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَنْ ظَلَمَنَا وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیمِ
الکافی للشیخ الکلینی، ج ۸، ص ۵۸، شماره ۲۱.
امیرمؤمنان خطبهای خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درود فرستادند؛ سپس فرمودند: آگاه باشید که من از شما در مورد دو خصوصیت بیش از سایر خصوصیتها نگرانم ؛ تبعیت از هوای نفس و آرزوهای دراز؛ آگاه باشید که تبعیت از هوای نفس راه حق را میبندد و آرزوهای بلند، سبب فراموشی آخرت میشود. آگاه باشید که دنیا بار سفر بسته و (از انسان) دور میشود و آخرت بار سفر بسته و نزدیک میشود؛ ولی فرزندان هر دو یکی است (هر دو نظر به انسان دارند) پس از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید؛ به درستی که امروز زمان کار است و حسابی در کار نیست و فردا زمان حساب است و کاری در میان نیست؛ و به درستی که شروع فتنهها از هوای نفسی است که انسان به دنبال آن میرود و بدعتهایی است که به صورت قانون در میآید و در آن با حکم خدا مخالفت میشود و عدهای از مردم در آن عده ای دیگر را به کار میگمارند.
آگاه باشید که حق اگر (از باطل) جدا شود، هیچ اختلافی نخواهد بود و اگر باطل نیز جدا شود بر هیچ صاحب عقلی مخفی نخواهد ماند؛ اما از این مقداری و از آن مقداری گرفته و آن دو را با هم مخلوط میگردانند پس با یکدیگر ظاهری آراسته پیدا میکنند. آنجاست که شیطان بر یاوران خویش مسلط میگردد و کسانی نجات مییابند که خداوند برای ایشان از پیش نیکی فرستاده باشد؛ به درستی که از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمودند: چگونه خواهید بود در زمانی که فتنه ها از چشم شما پوشیده مانده و در میان شماست ؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پیر میشود؛ در میان مردم جریان دارد ولی مردم آن را سنت خویش قرار میدهند و اگر چیزی از آن را تغییر دهند میگویند: سنت را تغییر دادید و بر مردم کار ناپسندی وارد شده است!!!
سپس امتحان سختتر میشود و مردمان را اسیر میکند و فتنه را بر ایشان میکوباند همان طور که آتش، چوب را میکوباند و همان طور که سنگ آسیا، تفالهها را میکوباند و برای غیر خدا به دنبال دین میروند و برای غیر علم به دنبال دانش میروند و دنیا را با کارهای اخروی طلب میکنند.
سپس رو به مردم کرده، در حالی که عده ای از بستگان و نزدیکان و شیعیانش گرد او بودند، فرمود:
خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار کنم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود، لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی میمانم و یا با عده کمی از شیعهام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلی الله علیه وآله وسلم – را میدانند.
به من خبر دهید اگر دستور میدادم که مقام ابراهیم (علیه السلام) را به همان مکانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار داده بود، بازگردد.
و فدک را به ورثه فاطمه باز میگرداندم و مقدار پیمانه (برای کشیدن مقدار زکات) را به همان حالت قبل باز میگرداندم؛ و زمینهای هدیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را که به عدهای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ایشان میدادم.
و خانه جعفر را به ورثهاش باز میگرداندم و آن را از مسجد خراب میکردم (زیرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند) ؛ و عده ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شدهاند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان باز میگرداندم!!!.
و حکم (خدا) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ایشان جاری میکردم و مردمان بنی تغلب را به اسارت میگرفتم (زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند)
و آن مقدار از زمینهای خیبر را که بین مردم تقسیم شده است، باز میگرداندم (زیرا این زمینها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است؛ یعنی برای گرفتن بیشتر زمینهای خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عدهای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد).
و دفاتر هدیههای ماهانه را پاک میکردم (زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده شود)
و همانطور که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقسیم میکرد، همان طور یعنی به صورت مساوی(اموال را بین مردم) تقسیم مینمودم.
و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گیری زمین ایشان را کنار میانداختم (زیرا با آن مقدار هدیههای رسول خدا به خود را افزایش میدادند)؛ و ازدواجها را یکسان قرار میدادم، (زیرا ایشان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد، اما رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم میفرمودند: مسلمان کفو مسلمان است).
و خمس مربوط به رسول خدا را همان طور که خداوند عز وجل دستور داده است جاری مینمودم (نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا میدانستند).
و مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود میبستم(هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود، بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد).
و درهایی را که بسته شده بود باز مینمودم (رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیرمؤمنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت) و مسح از روی کفش را حرام مینمودم(خلفا این کار را جایز دانستند).
و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری میساختم(خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند) و دستور میدادم که همه مردم دو متعه (حج و زنان) را جایز بدانند و دستور میدادم که بر جنازه (هنگام نماز میت) پنج تکبیر بگویند (خلفا چهار تکبیر میگفتند)
و مردم را وادار مینمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را (در نماز) بلند بگویند؛ و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیرون (تبیعد) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به مسجد حضرت وارد شدند، بیرون مینمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند!!!)
و کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد میآوردم (عدهای از صحابه جایگاه و خانهای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود، اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند).
و مردم را بر حکم قرآن وادار میکرده و ایشان را وادار میکردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند (طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد، اما خلفا حکم هر دو را بر عکس نمودند) و صدقات را بر گروه ها و مرزهای خودش باز میگرداندم (صدقات باید بر گروههای مختلفی تقسیم میشد، اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان میدادند)؛
و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش (در مورد نماز) و روش خویش (در مورد غسل) و جایگاه خویش (در مورد وضو) باز میگرداندم (زیرا نمازهای یومیه را میتوان در سه وقت خواند، اما خلفا مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند، زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته میشد و برعکس نمودند، بعضی از سر باید مسح میشد آن را نیز تغییر دادند، پا نیز باید مسح میشد آن را شستند)
و مردمان نجران را به محل خویش باز میگرداندم (از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند، اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است: لشگر اسامه را راهی کنید و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند، کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند).
و اسیران فارس و باقی ملتها را به کتاب خدا و سنت رسول او باز میگرداندم (ایشان دستور دادند که هیچ بردهای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد، مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت، حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آنها خلاف احکام اسلامی بود) در این صورت از گرد من پراکنده میشدند.
قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است؛ پس عدهای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند، ندا دادند: ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز میدارند!!!
و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همان گونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.
و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را میدادم که خداوند در مورد آن فرموده است که اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ایم ایمان آورده بودید در روز جدایی (حق از باطل)، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند (و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید).
پس قسم به خدا ما همان بستگان(رسول خدا) هستیم، کسانی هستیم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است: (این خمس) برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است و این آیه را در مورد ما نازل کرد؛ تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را (از آن) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید، در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا؛ به درستی که خداوند صاحب عقوبت شدیدی است، برای کسانی که به ایشان ظلم کند؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا بوسیله آن ما را بینیاز ساخته بود و در این زمینه به فرستادهاش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد؛ و بدین سبب فرستادهاش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت تا مبادا به ما از کثیفیهای مردمان (صدقه) بخوراند.
پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن میگفت، انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند؛ و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است، ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم
نتیجهگیری
۱. واضح شد که نگارنده که تفکر وهابیت درونشیعی را دارد و با زیر سؤال بردن عقاید شیعه از یک سو و مطرح کردن مسایلی بر ضد اهل سنت از سوی دیگر که موجب درگیری بین شیعه و سنی را فراهم میسازد، تلاش برای برهم زدن وحدت بین مسلمانان و تخریب عقیده شیعیان را دارد.
۲. نویسنده هم به عقاید اهل سنت جسارت کرده است (که به فرموده صریح مقام معظم رهبری خیانت است) و هم نسبت به شیعیان الفاظ توهین آمیز به کار برده است.
۳. نویسنده آیات قرآن را به صورت ناقص و تقطیع شده ذکر کرده و ترجمه آن را به صورت تحریف شده بیان میکند.
۴. نویسنده به هیچ منبع معتبری در مقاله خویش استدلال نکرده است و تنها و تنها به مصادری که بدون سند هستند و یا هیچ نسخه صحیح از آنها وجود ندارد ارجاع میدهد!
۵. بسیاری از اشکالات نویسنده، به نوعی اشکال به نبوت به حساب میآید و سابقه چنین افرادی، دقیقاً مانند سابقه کسرویها است!
فارس نیوز