امام علی علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله(۲)
فصل دوم
حضور خلیفه دوم
خلافت ابوبکر بیش از دو سال بطول انجامید، ولی در پایان حیات خود، در حالی که شدیداً بیمار گشته بود، عمر را که قدرت حاکم پشت پرده بود به عنوان جانشین منصوب کرد و حاکم بر جامعه گرداند. تردیدی نیست که ابوبکر بدین جهت عمر را به خلافت برگزید که برای او حقی میدید، زیرا وی تلاش وافری جهت تثبیت و استقرار خلافت ابوبکر انجام داد ابن ابی الحدید در این باره میگوید «عمر بیعت ابوبکر را محکم کرد و مخالفین وی را منکوب ساخت » وی در ادامه نمونههایی ذکر میکند که مطلب فوق را تأیید مینماید از جمله این نمونه ها: شکستن شمشیر زبیر هنگامی که وی آنرا از غلاف بیرون آورده بود و سپس به سوی سینه مقداد پرتاب کرد، لگدمال کردن سعد بن عباده در جریان سقیفه، شکستن بینی حباب بن منذر، تهدید بنی هاشم که در خانه فاطمه اجتماع کرده بودند و بیرون کردن آنها. وی اضافه میکند که اگر عمر نبود بهیچ وجه خلافت ابوبکر تثبیت نمیشد و هیچ کس به هواداری وی بر نمیخاست.
در حقیقت جامعه مسلمین سهمی در انتخاب عمر به عنوان خلیفه نداشت و ابوبکر مردم را به تبعیت از وی فرا خواند و در وصیت نامه خویش که توسط عثمان نوشته شد اعلام کرد: «من عمربن خطاب را بعنوان حاکم بر شما منصوب کردم به او گوش دهید و از او اطاعت کنید » ملاحظه میشود که این تصمیم یک تصمیم شخصی بوده است.
با توجه به روایتهای تاریخی ابوبکر با در نظر گرفتن مخالفتهایی که بعدا خواهد شد ابتدا عبدالرحمان بن عرف را فرا خواند و تصمیم خود را با وی در میان گذاشت و پس از اقناع وی اجازه وی را بچنگ آورد. شخص دومی را که ابوبکر از تصمیمش با خبر ساخت عثمان بن عوف بود مطلب قابل ذکر در اینجا این است که وقتی ابوبکر با هردوی آنها صحبت کرد به آنها گفت که جریان گفتگوها را با کسی در میان نگذارند.
البته جانشینی عمر برای ابوبکر تقریباً یک امر مسجل بوده و نیاز نبوده که وی مخفیانه به این دو نفر بگوید و ممکن است مشورت او با این دو در خصوص نحوه اجرای این نقشه بوده باشد و این مسأله را توصیه به کتمان کرده باشد بهرحال مضاعف براینکه نفس جریان سؤال برانگیز است این مسأله نیز وجود دارد که چرا ابوبکر، فقط با ایندو مشورت کرد و دیگران از جمله صحابه بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دخیل نکرد؟ جالب توجه است که عبدالرحمن بن عوف از قبیله بنی زهره و عثمان بن عنان از قبیله بنی امیه هر دو از دوستان قدیمی ابوبکر بودند و توسط او نیز مسلمان شده بودند و جزء گروه ابوبکر و عمر بوده و بعدها نیز دیده میشود که جزء شورای شش نفری عمر در میآیند.
بهرحال در صورتی هم که ابوبکر واقعاً نظر مشورتی داشته است متأسفانه با علی (علیه السلام) که به قول دکتر نوری جعفر نویسنده مصری اولی به رعایت و حساب از دیگران بود، مشورت نکرد و این مشخص ترین حق کشی مجدد، در این جریان بود.
علی (علیه السلام) در مقابل این اقدام که غیرقابل انتظار هم نبود چاره ای جز صبر و سکوت نداشت ولی این باعث نشد که این خاطره شوم را که شدیداً با آن مخالف بود فراموش کند، او سالها بعد روند این جایگزینی را چنین تبیین میکند: «جای بسی شگفتی و حیرت است که ابوبکر در زمان حیاتش (ریاکارانه) فسخ بیعت مردم را درخواست مینمود، از آنجاییکه میگفت:«مرا رها کنید بهترین شما نیستم» ولی بندهای خلافت را برای بعد از مرگش بسوی دیگری محکم میکرد. این دو نفر (ابوبکر و عمر) پستانهای شتر خلافت را بسختی دوشیدند..... و من شجاعانه در این مدت طولانی و شدت اندوه صبر کردم».
بخش دوم:فعالیتهای حضرت علی (علیه السلام) در دوران خلافت خلیفه دوم
دوران خلافت عمر همراه بود با بوجود آمدن بدعتهای تازه در دین، و خلیفه دوم تغییر دادن برخی از احکام شرعی ابایی نداشت مثلا در تقسیم حقوق و بیت المال روش نوینی را در پیش گرفت.
امام علی (علیه السلام) در این دوران نیز مانند دوران خلیفه اول انتقادات شدیدی به نحوه حکومت دارای عمر داشت و در برابر این بدعتها ایستادگی میکرد، هرچند عمر سعی بسیار کرد که علی (علیه السلام) را در کنار حکومت خود داشته باشد و حتی عمر پیشنهاد فرماندهی سپاه مسلمانان در جنگ با ایرانیان را به علی (علیه السلام) داد که با مخالفت حضرت مواجه شد.
اهل سنت دلیل این اقدامات و دورویی عمر را چنین توجیه کرده اند که: عمر تازه پی به عظمت و بزرگی علی (علیه السلام) برده بود و برای جبران ظلمهایی که به حضرت کرده بود قصد داشت به نوعی دل حضرت را بدست آورد. چنان که تمامی علمای اسلام در کتابهای معتبر خود این جمله از عمر را آورده اند که:«لولا علی لهلک عمر» و طبق دستوری گفت: با حضور علی در مسجد هیچ کس حق رأی و فتوا ندارد. با بوجود انتقاداتی که علی (علیه السلام) به خلیفه داشت ولی به همان دلایلی که ذکر شد حصرت ود را از صحنه دور نکرد و منافع اسلام و مسلمین را بر احقاق حق خود ترجیح داد و در مواقع مهم و حیاتی حکومت را از بن بست در میآورد و راه را به مسلمین نشان میداد از جمله اقدامات و همکاریهای حضرت در این دوران به چند نمونه اشاره میکنیم.
الف) در سال ۲۱ هجری عمر تصمیم گرفت در جنگ علیه سپاه ایران همراه سربازان اسلام شرکت کند ولی با مشورتی که با علی (علیه السلام) انجام داد، حضرت وی را از این کار برحذر داشت و به عمر فرمود که دشمن وقتی خلیفه مسلمین را ببیند آخرین تلاش را برای نابودی تو و سپاهت انجام خواهد داد.
ب)همچنین شرکت یاران وی چون سلمان فارسی در حکومت و شرکت حسن بن علی(علیه السلام) فرزند ایشان در جنگ نهاوند نوعی دیگر از همکاری وی با حکومت بود.
ج)در اجرای حدود الهی عمر دست به دامن حضرت علی (علیه السلام) میشد و حضرت با قضاوتهای خود از ضایع شدن حق افراد جلوگیری میکرد و خلیفه را از سرگردانی نجات میداد و عمر در جواب این قضاوتهای حضرت میگفت: «لا عشت فی امته لست فیها یا ابا الحسن » یعنی در میان جمعی نباشم که تو ای ابوالحسن در آن میان نباشی.
از جمله مواردی که حضرت بعد از ناتوانی خلیفه قضاوت کرد میتوان به زنی که شش ماهه صاحب فرزند شده بود و همچنین پنج نفری که با هم مرتکب عمل منافی عفت شده بودند و یا زن دیوانه ای که مرتکب عمل منافی عفت شده بود اشاره کرد مورد دیگر زن بارداری بود که اعتراف به گناه کرد خلیفه دستور داد که او را در همان حال سنگسار کنند امام(علیه السلام) از اجرای حد جلوگیری کرد و فرمود: تو بر جان او تسلط داری نه به کودکی که در رحم او است.
فصل سوم:
بخش اول:حضور خلیفه سوم
براساس اسناد تاریخی عمربن خطاب اساس و پایه تبعیض را به وجود آورد و تفکر عربیت را بنا نهاد او پیوسته در سخنان خود هنگامی که اعراب با هم به مشاجره و اختلاف میپرداختند میگفت: کار زشتی است که اعراب یکدیگر را اسیر کنند در حالی که خداوند سرزمین پهنا و عجم را برای اسیر گرفتن آماده کرده است. بدتر اینکه در مقابل نصوص قرانی به رأی و میل خود عمل میکرد.
او عرب و عجم را یکسان نمیدانست و میگفت: فرزندان عجم در صورتی میتوانند از موروثهای خود ارث ببرند که در سرزمین عرب به دنیا آمده باشند.
او سکوت عجم را در مدینه ممنوع کرده بود و اگر غلام مغیره «فیروز»در آنجا زندگی میکرد با اجازه مکتوب قبلی خلیفه بود. و همین تبعیضهای ناروا بود که بالاخره با ضربه خنجر فیروزه، مجروح شد و پس از سه روز به قتل رسید.
اما در سه روز پایانی، عمر که آخرین لحظات زندگی را سپری میکرد، براساس توصیه و پیغامهای تعدادی از مسلمانان، خصوصاً عایشه که پیغام فرستاد امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بی شبان نگذارد و هرچه زودتر برای خود جانشین تعیین کند زیرا که او از فتنه و فساد میترسید شورای شش نفره را مأمور گزینش خلیفه کرد و به محمدبن سلمه دستور داد تا پس از دفن او با پنجاه مرد مسلح خانه ای را که در آن علی،عثمان،طلحه، زبیر، سعد و قاص و عبدالرحمان بن عوف برای امر خلافت برگزینند و اگر پنج نفر اتفاق کردند و یکی مخالفت، گردن فرد مخالف زده شود و یا اگر دو نفر مخالفت کردند، سرهایشان از بدن جدا شود و اگر انتخاب خلیفه به اکثریت نرسید حق با گروهی است که عبدالرحمن بن عوف در آن است که اگر گروه مخالف تمکین نکردند هر سه را گردن زند و اگر تا سه روز نتیجه ای حاصل نشد هر شش نفر به قتل رسند و امر را به مردم واگذار کنند.
در نشست شورا ابتدا طلحه به نفع عثمان کنار کشید زیرا میدانست با حضور علی و عثمان بختی برای خلافت ندارد پس زبیر به نفع علی (علیه السلام) کنار کشید و بعد از آنها سعد و قاص به نفع عبدالرحمان بن عوف کنار رفت عبدالرحمان نیز پس از اینکه علی حاضر نشد روش شیخین را در اداره مسلمانان برگزیند با عثمان بیعت کرد.
پس از خاتمه کار و اجرای ماهرانه نقشه توسط عبدالرحمان علی (علیه السلام) خطاب به او گفت: «به امید اینکه عثمان در آخر عمر خلافت را به تو واگذار کند، او را انتخاب کردی، همان طور که عمر نیز ابوبکر را به همین امید برگزید امیدوارم خداوند میان شما سنگ تفرقه اندازد، مورخان نوشته اند که پس از چندی روابط عبدالرحمان با عثمان بشدت تیره شد و تا آخر عمر با وی سخنی نگفت!
خود حضرت در این باره میفرماید: «چون روزگار او نیز سرآمد گروهی را برای خلافت مقرر کرد و مرا هم در جمله آنها درآورد خداوندا چه شورایی! من از نخستین چه کم داشتم که مرا در پایه او نپنداشتند و در صف اینان گذاشتند؟ با این همه با آنان انباز و با گفت و گویشان دمساز شدم اما یکی گرفتار کینه توزی شد و دیگری به طرفداری اماد پرداخت و این دوخت و آن برید تا سومی به مقصود رسید و حوادثی روی داد که باز گفتنش را ناپسند میدانم.»
بخش دوم: خلافت خلیفه سوم
حکومت دوازده ساله عثمان سرشار از اعتراضات عمومی علیه اعمال مستبدانه و رسیدگی به امور خویشاوندان و تقسیم غیرعادلانه بیت المال است. عثمان بازرگانی برجسته و بسیار موفق بود ه اما هیچ گاه تا پیش از انتخاب شدنش به حکومت ویژگیهای لازم برای رهبری جامعه را از خود نشان نداده بود و در واقع تنها کسی بود که رسول خدا و شیخین مسیولیت اجتماعی و یا فرماندهی نظامی را به او محول نکرده بودند و به قول «دلها وزن» انتخاب او به خاطر توانمندی او و یا ناتوانی اش نبود بلکه او را به عنوان تنها رقیب ثروتمندی که میتوانست علی را از خلافت دور نگه دارد، مطرح و انتخاب کردند.
با آغاز حکومت عثمان زمینه نفوذ بنی امیه به دستگاه حکومت اسلامی فراهم آمد و آنها نیز پس از تسلط بر دستگاه خلافت بسرعت عوامل خود را در پستهای حساس منصوب کردند و زمام امور مسمانان را به دست گرفتند.
روزی که عثمان به حکومت رسید ابوسفیان با حضور در خانه وی با شادی فراوان پرسید: آیا در میان شما بیگانه ای حضور دارد؟ و چون پاسخ منفی شنید گفت:ای فرزندان بنی امیه..... این حکومت را مانند چوگان بازی به دست گیرید!........ به آن کسی که ابوسفیان سوگند یاد میکند همیشه این آروز را برای شما داشته ام و باید این حکومت دست به دست به نسل شما ارث برسد.
حکومت کوفه و استانداردی قلمرو وسیع آن به ولیدبن عقبه سپرده شد، مردی که مشهور به فسق بود مردی که به شرابخواری و زناکاری معروف بود فقط به لحاظ ارتباط خانوادگی و انتصاب به بنی امیه متولی امور مسلمانان در منطقه کوفه میشود حال بر جان و مال و عرض و ناموس مسلمانان تحت نظارت و مدیریت او چه میگذرد خدا میداند.
استاندارد منتخب عثمان روزی برای خواندن نماز صبح به مسجد کوفه وارد شد و در محراب به نماز ایستاد و به جای دو رکعت نماز چهار رکعت خواند و در رکوع و سجود میگفت:
«شرب و استنی» بنوش و مرا هم بنوشان و با خاتمه نماز نیز خطاب به مردم گفت: «اگر مایل باشید باز هم بخوانم ».
طلحه و زبیر به خلیفه گفتند ما به تو گفتیم ولید را بر مسمانان حاکم نکن و نپذیرفتی، اکنون که به شرابخواری و فضیحت او شهادت داده اند دست از او بردار!
علی (علیه السلام) نیز گفت: او را عزل کن و چون شهود شهادت دادند بر او حد جاری کن.
بالاخره عثمان، اموی دیگری به نام سعید بن عاص را به کوفه فرستاد و ولید را به مدینه احضار کرد و چون گواهان به مستی او شهادت دادند بنا شد براو حد جاری کنند....... سرانجام علی (علیه السلام) تازیانه را به دست گرفت و پیش رفت. تا حد را بر ولید جاری کند، عثمان از امام خواست که کار را به دیگری واگذار کند اما علی(علیه السلام) نپذیرفت و پیش رفت. ولید گفت: «تو را به قرابت و خویشاوندی سوگند میدهم».
علی فرمود: ساکت باش که بنی اسراییل جز به خاطر تعطیلی حدود و احکام الهی هلاک نشدند.
عثمان در بخشش بیت المال ناعادلانه رفتار کرد نمونه ای از پرداختها را ملاحظه فرمایید:
۱-پرداخت یکصد هزار دینار به پسرعموی خود سعید بن عاص
۲-بدهی ولید بن عقبه – برادر مادری خود – را به بیت المال بخشید.
۳-صدهزار درهم به مروان و دویست هزار درهم به ابوسفیان پرداخت شد.
۴-تمامی خمس ارمنیه به مروان بخشیده شد.
۵-حکم بن ابی العاص – مغضوب و تبعیدی رسول خدا- را به مدینه آورد و یکصد هزار درهم به او پرداخت.
۶-فدک فاطمه (سلام الله علیها) را به مروان بخشید
۷-خمس غنایم افریقا را به عبدالله بن ابی سرح داد.
۸-تمامی اموال عراق را که ابوموسی اشعری به مدینه آورده بود به بنی امیه بخشید.
بخش سوم: فعالیتهای حضرت علی (علیه السلام) در دوران خلافت خلیفه سوم
در این دوران نیز حضرت علی (علیه السلام) مانند گذشته کمک فکری و علمی خوبی برای حکومت بود و نیازهای علمی و سیاسی اسلام و مسلمانان را در دورههای مختلف خلافت برطرف میکرد.
در این دوره نیز حضرت مشاورههای مفیدی با خلیفه انجام میداد و در سؤالاتی که برای خلیفه پیش میآمد دست به دامن خلیفه میشد نمونههای مختلفی در کتب تاریخی وجود دارد مانند: حقوق زن در اسلام، احکام حج، و غیره که به تفصیل یکی از آنها را بیان میکنیم:
از عقاید مسلم اسلامی معذب بودن کافر پس از مرگ است، در زمان خلافت عثمان مردی به عنوان اعتراض به این اصل عقیدتی جمجمه کافری را از قبر بیرون آورد و آن را نزد خلیفه برد و گفت: اگر کافر پس از مرگ در آتش میسوزد باید این جمجمه داغ باشد در حالی که من به آن دست میزنم و احساس حرارت نمیکنم! خلیفه در پاسخ عاجز ماند و در پی علی (علیه السلام) فرستاد، امام علی (علیه السلام) با ایجاد صحنه ای پاسخی در خور به معترض داد، فرمود که آهن (آتش زنه) و سنگ آتش زایی بیاورند و سپس آن دور را بر هم زد تا جرقه ای از آن جستن کرد آن گاه فرمود: به آهن و سنگ دست میزنیم و احساس حرارت نمیکنیم، در حالی که هر دو دارای حرارتی هستند که در شرایط خاصی بر ما ملموس میشود چه مانعی دارد که عذاب کافر در قبر نیز چنین باشد؟ خلیفه از پاسخ امام خوشحال شد وگفت: «لولا علی لهلک عثمان»
بخش چهارم: خلیفه سوم به قتل میرسد
در طول سالهای حکومت عثمان بتدریج تعادل اقتصادی در سطح جامعه مسلمین بهم خورد و اشرافیت اموی با ثروتهای کلان در ردههای بالای حکومتی قرار گرفتند، نتیجه این عدم تعادل چیزی جز ایجاد کانونهای اعتراض در مقابل عثمان نبود، یکی از این مخالفین ابوذر بود که به ربزه تبعید شد.
بطور کلی مخالفین عثمان بدو گروه تقسیم میشدند: ۱-آنان که بخاطر حق مخالفت میکردند و ۲-آنان که بخاطر قدرت و یا کم بودن امتیازاتشان نسبت به رقبای خود با عثمان درگیر بودند. اگر عمر و بن عاص نیز مخالفت میکرد بخاطر حکومت بود و به قول عبدالفتاح عبدالمقصود بدون هیچ هدف شرافتمندانه ای با عثمان مخالفت میکرد و بعد هم بدون هیچ احساسی به خونخواهیش پرداخت ولی بالعکس مالک اشتر از نوع اول بود.
محدوده مخالفتهای حضرت علی(علیه السلام) انتقاد کردن و نصیحت نمودن بود. تا از این طریق روش اجرایی و اعمال قدرت نظام عثمان را اصلاح نماید و به مسیری بازگرداند که سنت رسول خدا اجرا شود علی (علیه السلام) در چنین جامعه ای که توسط سیاستهای عثمان اداره میشد، از یک طرف خود را در میان امواج فریادهای گروههای مخالف علیه عثمان که از ولایات مختلف میآمدند میدید، که اوج این مخالفتها در سال ۳۵ هجری بود. این افراد کسانی بودند که از علی (علیه السلام) دعوت میکردند تا از آنها حمایت کند و رهبری آنها را در قیام بعهده گیرد هرچند طلحه و زبیر سعی داشتند در این اوضاع متشنج افراد را به سوی خود جذب کنند. در همین حال و از طرف دیگر عثمان نیز همانطور که ذکر آن رفت از علی کمک میخواست و تقاضا میکرد که میان وی و شورشیان حایلی باشد و میانجیگری نماید.
اقدامات عثمان باعث شورش شهرهای مختلف شد که به سمت مدینه آمدند و خانه عثمان را در محاصره قرار دادند و حتی آب را بر خلیفه حرام کردند و پس از چند روز خلیفه را به قتل رساندند.
علی (علیه السلام) در زمان عثمان رو در روی او یا در غیاب وی از او انتقاد کرد ولی نه دستور قتل عثمان را صادر کرد و نه وی را تنها گذاشت و نه سیاستهای وی را در زمینههای مختلف مهر تأیید زد. حضرت میخواست عثمان راهی را که در پیش گرفته بود رها کند و راه صحیح عدل اسلامی را پیشه خود سازد و طریقی را بپیماید که جامعه رو به اصلاح برود و احکام اسلام جاری شود حضرت علی (علیه السلام) در این خصوص میفرماید: «لو أمرت به لکنت قاتلاً أونهیت عنه لکنت ناصراً».
حتی در روزهایی که خانه عثمان در محاصره بود حضرت بنی هاشم را مأمور کرد که از عثمان محافظت کند و در اوقاتی که خانه عثمان تحطی آب بود حضرت آب رسان خلیفه و اطرافیانش بود.
فصل چهارم
امام بعد از خلیفه سوم
بعد از قتل عثمان مردم حضرت را خلیفه خود میکنند.
حضرت در طول پنج سال حکومتش با سه گروه از مخالفینش به جنگ میپردازد.
الف)ابتدا در جنگ جمل با گروه ناکثین که خود را خون خواه عثمان معرفی میکردند، که در واقع اکثر آنها از مخالفین خلیفه بودند و در قتل عثمان نقش تعیین کننده داشتند.
ب)جنگ صفین، که حضرت معاویه را امر به بیعت میکند ولی معاویه نمیپذیرد که موجب جنگ سختی میان دو گروه طرفداران حضرت علی و قاسطین میشود.
ج)جنگ نهروان که در آن میان حضرت و خوارج که مشهور به مارقبن بودند جنگ صورت میگیرد.
بخش دوم: معاویه:
تاریخ اسلام موارد هفت گانه ای را یاد آور شده است که معاویه دست نیاز به جانب علی (علیه السلام) دراز کرده و شرمندگی و سرشکستگی خویش را به وسیله علم امام برطرف کرده است.
اُذَینَه میگوید: مردی از معاویه مطلبی را پرسید: معاویه گفت: این موضوع را از علی (علیه السلام) بپرس سایل گفت : خوش ندارم از او سیوال کنم ؛ میخواهم از تو بپرسم وی گفت: چرا خوش نداری از مردی سیوال کنی که پیامبر درباره اش گفته است «علی نسبت به من بسان هارون نسبت به موسی است جز اینکه پس از من پیامبری نیست» و عمر مشکلات خود را با او در میان مینهاد.
وقتی خبر شهادت امام علی (علیه السلام) به معاویه رسید گفت «فقه و علم مرد» برادر معاویه به او گفت: این سخن را مردم شام از تو نشنوند.
اینک به طور مختصر فهرست مواردیکه معاویه از علی (علیه السلام) استمداد کرده است:
۱-حکم کسی که مدتها نبش قبر میکرد و کفنها را میبرد.
۲-حکم کسی که فردی را کشته است و مدعی است که او را در حالی کشته که با همسر او مشغول عمل جنسی بوده است.
۳-دو نفر درباره لباس اختلاف کردند یکی از آنها دو شاهد آورد که این لباس مال اوست و دیگری مدعی شد که آن را از ناشناسی خریده است.
۴-مردی با دختری ازدواج کرده است ولی پدر عروس به جای او دختر دیگری را به حجله روانه کرده است.
۵-یک رشته سؤالاتی که فرمانروای روم درباره کهکشان وقوس و قزح و..... از معاویه کرده بود و او ناشناسی را به عراق فرستاد تا پاسخ سؤالات را از علی (علیه السلام) دریافت کند.
۶-فرمانروای روم مجدداً سؤالاتی از قبیل موارد مذکور را از معاویه پرسید و باجگذاری خود را شروط به دریافت پاسخ صحیح آنها کرد.
۷-برای بار سوم، سوالی از دربار روم به معاویه رسید و پاسخ آن را طلبید، عمر و عاص با حیله خاصی جواب آن را از امام علی (علیه السلام) دریافت کرد.
بخوبی مشاهده میشود که حضرت علی (علیه السلام) در مواقع نیاز چاره ساز معاویه میشود. و هرگز دشمنی وی با معاویه در بیان احکام دینی و حدود الهی پرده خللی ایجاد نمیکند.
فهرست منابع و مآخذ:
۱- قران مجید
۲-نهج البلاغه، ترجمه استاد علی اصغر فقیهی، انتشارات مشرقین قم ۱۳۸۱ هـ.ش
۳-تاریخ چهارده معصوم، علامه مجلسی، انتشارات سرور ۱۳۸۰ هـ.ش
۴-اسرار آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)ترجمه کتاب سلیم بن قیس هلالی،انتشارات دلیل ۱۳۸۰ هـ.ش
۵-امام علی (علیه السلام)، عبدالفتاح عبدالمقصود. ترجمه سید مهدی جعفری، چاپ سوم ۱۳۵۳ هـ.ش
۶-تاریخ امیرالمؤمنین، عباس صفایی حایری، انتشارات دلیل ۱۳۸۰ هـ.ش
۷-فروغ ولایت، استاد جعفر سبحانی، انتشارات صحیفه ۱۳۷۶ هـ.ش۴
۸-سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق (علیه السلام) ۱۳۷۹ هـ.ش
۹-علی (علیه السلام) و استکبار، منصور پویا، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی ۱۳۷۹ هـ.ش
۱۰-مواضع سیاسی حضرت علی (علیه السلام) در قبال مخالفین، جلال درخشه، انتشارات امیرکبیر ۱۳۸۳ هـ.ش
۱۱-خورشید غدیر، حشمت الله قنبری همدانی، انتشارات امیرکبیر ۱۳۸۳ هـ ش.
خ محمدخانی