اخلاق دینی و دین اخلاقی
آیا اطاعت از خداوند متعال کاری اخلاقی است آیا اساساً میتوان تقدم و تاخر برای اخلاق و عقل با امر و نهی خدا قایل شد
اگر منظور ما از اخلاق عمل مبتنی بر پسندها و ناپسندهای عقلی باشد اطاعت از خداوند متعال کاری اخلاقی است به این معنی که عقل به روشنی پسندیده بودن اطاعت از خداوند متعال را میفهمد. در واقع هر فرد قبل از دیندارشدن چنین فهمی را دارد و اتفاقاً مبتنی برهمین فهم عقلی است که به سمت دیندار شدن سوق پیدا میکند.
اما پسندیده بودن و اخلاقی بودن اطاعت از خداوند از چه بابی است در این باب دو نگاه وجود دارد. در نگاه اول اگر کسی خود را فقیری یافته باشد که همه و همهی کمالات و داراییهای مادی و معنوی او از خداوند متعال است و او جز"هیچ" چیزی ندارد این فهم عقلی او را به
۱. خضوع در برابر مالک و صاحبش
۲. شکر در برابر منعمش و
۳. محبت نسبت به او
بر میانگیزاند. پس بندهی فقیر پس از معرفت خداوند متعال خود را در وجود خود ملزم به اطاعت از فرامین او میداند. حالا آن غنی کریم به فضلش اینگونه خواسته است که هر که نسبت به او خاضع شاکر و محب باشد بر نعمتهای او خواهد افزود که لین شکرتم لازیدنکم (که اگر شکر کنید زیادتان میکنم).
اما در نگاه دوم که به نظر میرسد مبتنی بر عدم شناخت فرد به عنوان فقیر بالذات بودن خودش باشد اینگونه بیان میشود که تنها دلیل اطاعت ما از خداوند متعال این است که ما اخلاقاً موظفیم از کسی که خیر ما را میخواهد اطاعت کنیم.
در واقع ثقل توجه فرد در این نگاه به خودش است و نعمتها و خیراتی که دارد میخواهد افزون شود در حالیکه در نگاه اول خضوع و شکر و محبت نسبت به خداوند متعال در اولویت است و از آثار چنان توجهی سعادت و خیر بندهای است که اهل اطاعت است و شکر و محبت.
به نظر میرسد بیان اول شرافت افزونتری داشته باشد و ضمن اینکه حاوی خیر و سعادت مخلوق است به عظمت خضوع و شکر و محبت خداوند متعال بیشتر متوجه است.
از منظر دیگر اگر کسی به من لطفی کند و این لطف را بفهمم لازم است از او شکرگزاری کنم و اگر آداب این شکرگزاری را نمیدانم از او بیاموزم. وقتی همه چیزم را همین الآن از خداوند متعال دارم پس لازم است آداب شکرگزاری از نعمتهای او را همانگونه که خودش میپسندد به جا آورم. وقتی همهی نعمتها را از جانب خداوند بدانم آنها را امانت خداوند در دست خودم مییابم پس از باب امانتداری هم باید امر خداوند را اطاعت کنم.
بهعبارت دیگر اگر خداوند متعال را بهعنوان قیوم و خالق و رب خودم بشناسم دیگر دلیل دیگری برای عبادت و اطاعت نمیماند و همین شناخت بر اطاعت کفایت میکند. در نتیجه"اخلاق از جمیع جهات بر دیانت مقدم است" گزارهای نادرست است. در حقیقت هیچ تعارضی بین اخلاق و دیانت وجود ندارد و در متن دیانت اخلاق قرار دارد و بیان تقدم و تأخر در این مسأله دور شدن از توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت است.
اینکه خدا از ما چه میخواهد و بندگیکردن او چیست و چگونه دین و دیانت چه تعریفی دارد هدف از دینداری چیست چرا ما باید امر خدا را اطاعت کنیم و چرا باید نهی خدا را مراعات کنیم دیگر اینجا حدس و گمان و اظهارنظر شخصی هر چند تحت عنوان نظر عقلا پذیرفتنی نیست چون خواست خدا از ما بندگانش از طریق عقل کشف نمیشود بلکه خود عقل حکم میکند به پیامآور او که به صدق و دعوتش یقین پیدا کردهایم مراجعه کنیم تا از مقصود و مراد جاعل دین و احکام یعنی خداوند آگاه شویم.
زیرا اگر پذیرفته باشیم که باید دینی الهی داشته باشیم معنایش این است که قبل از آن به نبوت پیامآورِ آن دین ایمان آوردهایم یعنی قبول کردهایم که این فرد از سوی خدا سخن میگوید و فردی راستگوست که پیام خداوند و رضا و سخط او از این طریق به ما منتقل میشود.
یعنی وقتی ثابت کردیم خدایی هست و این خداوند امر و نهیهایی هم دارد و اثبات کردیم این امر و نهیها بطور دقیق به گوش ما رسیده است و پیام خدا را با دقت و صحت دریافت کردهایم یعنی پذیرفتهایم رسول او صادق است و به اینکه او پیامآور خداست باور داریم. پس عقل حکم میکند پاسخ آن چیستی و چرایی و چگونگی را از پیامبرش جویا شویم.
پس بهترین فردی که میتواند برای ما روشن کند که این فرد پیامبر خداست خود همین فرد یعنی پیامبر است. بنابراین باید به کلماتی که او میفرماید یا از طرف خدا میآورد مراجعه کنیم. آیهی ۳۶ سوره نحل بیان میکند که اصلیترین پیام همهی فرستادگان الهی عبادت خدا و ترک عبادت طواغیت بوده است:
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللهَ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (٣٦)
این هم سیری در زمین:
سوره اعراف
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَیٰ قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا الله مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُٓ (٥٩)
وَإِلَیٰ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا الله مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُٓ (٦٥)
وَإِلَیٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا الله مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُ (٧٣)
وَإِلَیٰ مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُ (٨٥)
سوره هود
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَیٰ قَوْمِهِٓ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (٢٥) أَنْ لَا تَعْبُدُوٓا إِلَّا اللهَ (٢٦)
وَإِلَیٰ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُٓ (٥٠)
وَإِلَیٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُ (٦١)
وَإِلَیٰ مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُ (٨٤)
سوره میمنون
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَیٰ قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُٓ (٢٣)
فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَیْرُهُٓ (٣٢)
سوره نمل
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَآ إِلَیٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللهَ (٤٥)
سوره عنکبوت
وَإِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللهَ وَاتَّقُوهُ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (١٦)
وَإِلَیٰ مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ (٣٦)
بر اساس سخن خدا ما او را عبادت میکنیم چون او خالق و مالک و معبود است و عبادت فقط شایستهی اوست. مبنای بندگی و دیانت ما شأن ربوبیت و خالقیت و مالکیت خداوند است لذا به امر و نهی او گردن مینهیم و یقین داریم که اوامر و نواهی قطعاً بر اساس مصالح و حکمت است و خیر ما در آن نهفته است.
البته ممکن است خداوند امر و نهیهایی هم داشته باشد که ما بندگان حکمت آن را ندانیم و نفهمیم که چه صلاح و خیری برای ما در آن نهفته است اما این ندانستن ما در حق و شأن ربوبیت خدا از یک طرف و همچنین وظیفه و جایگاه بندگی ما از طرف دیگر خللی وارد نمیکند چراکه:
اولاً:"ما"محور عالم نیستیم بلکه خدا ممکن است دستوراتی بدهد که صلاح مخلوقات دیگر در آن باشد چنانچه ممکن است به آن مخلوقات دیگر دستوراتی بدهد که برای ما لازم باشد.
ثانیاً: صلاح یا نیاز یا کمال یک بحث است و هدف ناگفته و خواستهها یک بحث دیگر است. چرا خدا حق نداشته باشد که هدفی غیر از صلاح و کمال"ما"داشته باشد
ثالثاً: به کدام دلیل و به استناد کدام سخن خدا فقط از زاویهی خیرخواهی است که باید خداوند را اطاعت کرد کدامیک از پیامآوران او گفتهاند که اخلاق فقط این است که خیر خودمان را بخواهیم و به این خاطر اطاعت از خدا واجب میشود
رابعاً: اخلاق از کجا آمده چرا همه دارند نباید فراموش کرد که خدا عقل و درک اخلاق را به ما داده است. همین داشتن اخلاق در نهاد هر انسانی خود نشان از مملوک بودن ماست یعنی بندهای که باید حق و شأن مولایش را مراعات کند.
در نتیجه اگر خداوند متعال را بهعنوان قیوم و خالق و رب خودم بشناسم دیگر دلیل دیگری برای عبادت و اطاعت نمیماند و همین شناخت بر اطاعت کفایت میکند. بر این اساس اگر دین چنانکه در واقع هست تعریف و تبیین شود مشخص میشود که عین اخلاق است هر چند در مواردی ممکن است تطبیق دین و اخلاق برای ما زاویههای نامکشوفی داشته باشد. اما یقین داریم که قطعاً خالق و مالک و رب ما در آن مصلحت و حکمتی نهاده که شاید ما نفهمیم.
مهم آن است که با توجه به شأن ربوبیت خداوند در هر شرایطی او را اطاعت کنیم و حق او را بجا آوریم و اطاعت را مشروط به فهم خود نکنیم که این امر کاری خلاف عقل و ادب بندگی است. یک مثال ساده اگر نامحرمی دستش را دراز کرد و ما دست ندادیم شاید ظاهرش خلاف اخلاق بهنظر آید ولی اگر بدانیم و متوجه باشیم که خداوند به عنوان خالق و مالک ما حقی بسیار بزرگتر از آن شخص دارد و ما برای ادای حق الاهی از این کار اجتناب کردهایم قطعاً نه تنها غیر اخلاقی نیست بلکه برخلاف آن عملکردن کاری ناپسند و غیراخلاقی محسوب میشود.
بسیار مهم است که در بررسی سیرهی نبی مکرم و اهل بیت علیهم السلام میبینیم که آنان دیندارترین مردم بودند در عین اینکه اخلاق مدارترین افراد نیز بودند.
نتیجهی نهایی اینکه گزارهی"اخلاق از جمیع جهات بر دیانت مقدم است"نادرست است و تقدم و تأخر این موضوع تفاوتی در شأن ربوبیت و حق خداوند و جایگاه و وظیفهی بندگی ما ایجاد نمیکند. این مالکیت و خالقیت و ربوبیت خداوند است که مبنای بندگی ما است و کاملاً هم عقلانی و اخلاقی است. ما موظف هستیم به حکم عقل مراد و منظور خدا و چرایی اوامر و نواهیش را از فرستادگانش جویا شویم. آنچه اصل است حق خداوند از عبادت شدن و وظیفهی ما در بندگی کردن است که منوط به فهم ما از خیر و مصلحتمان نیست.
اخلاقیترین چیز این است که از مالک واقعی خود اطاعت کنیم! اصلاً به صلاح و فساد هم لازم نیست فکر کنیم. چون مالک ما خلاف صلاح ما فرمانی نمیدهد و ربوبیتش عادلانه و خیرخواهانه است ولی اصل اول"خیر من"نیست بلکه"حق مالکیت اوست".
سایت فطرت