بحثی پیرامون آیه وضو
موضوع مقاله: وضو
عناوین:
مقدمه
اولین اختلاف در وضو
در وضو دستان را چگونه بشوییم؟
حکم پاها چیست؟ شستن است یا مسح؟
مقدمه:
شکی نیست که برای اقامه نماز به لحاظ بیان صریح قرآن، مکلّف باید طهارت داشته باشد و این اصلی است که هر مسلمانی به آن معتقد و پای بند است و در آن اختلافی بین فرق اسلامی وجود ندارد؛ بلکه اختلاف تنها در نحوه انجام آن میباشد.
روشن است که در صدر اسلام و حیات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اجراء این امر یا سایر امور عبادی اختلافی وجود نداشت؛ زیرا با وجود آن حضرت و پذیرش مرجعیت بدون قید و شرط آن جناب، تصور وجود اختلاف در اجراء احکام عبادی، امری نامعقول و غیر منطقی میباشد؛ اما اکنون در اجراء دستورات، اختلافاتی گاهی عمیق وجود دارد. به راستی منشأ این اختلافات بین فرق اسلامی از کجا آغاز شد؟
با توجه به بیان فوق، باید پذیرفت که سرآغاز این تفرقات بعد از رحلت رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. تحقیق و تفحّص در منابع اسلامی این حقیقت تلخ را آشکار مینماید که منشأ بسیاری از این اختلافات اساسی آراء زمامداران سیاسی و دینی اسلامی بوده اند و تأسف بارتر آن که گروه کثیری از مسلمین آگاهانه یا ناآگاهانه از آراء انحرافی مسلّم و کاملاً روشن و مخالف سنّت، به عنوان سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کرده و میکنند!
خلیفه سوم، عثمان در مِنا نماز را بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تمام خواند و وقتی با اعتراض شدید صحابه و عبدالرحمان بن عوف روبرو شد و نتوانست به آنان جوابی بدهد، گفت:
«هذا رَأیٌ رَأَیْتُهُ.» ۱
«این رأیی است که خود بر آن شدم!»
متأسفانه از این انحرافات و خود رأییهای زمامداران، موارد متعددی را مشاهده میکنیم و لذا به جرأت میتوان گفت: منشأ بسیاری از اختلافات، تکلّفات بعضی از صحابه است که با اجتهاد خود، نصّ سنّت را زیر پا نهادند و باعث تفرقه در اسلام شدند.
امر «وضو» نیز از این انحرافات بی نصیب نماند و در اجراء آن اختلافات بسیاری به وجود آمده است و اگر دقیق تر بیان شود: باید اذعان داشت که حسب مدارک موجود، این انحرافات عموماً در زمان عثمان، خلیفه سوم به وقوع پیوسته است که این مقاله به بررسی این امر مهم میپردازد.
اولین اختلاف در وضو
مسلّماً یکی از بهترین طریق تحقیق در امری، مراجعه به مستندات و شواهد موجود در آن امر میباشد و بر این اساس، اولی آن است که برای تحقیق در این امر نیز به کتب حدیثی مراجعه شود. دانشمند معروف اهل سنت، متقی هندی در کنز العمّال عامل اختلاف در وضو را این گونه معرفی مینماید:
عَن اَبی مالِکٍ الدَّمِشْقی قالَ:
«حُدِّثْتُ اَنَّ عُثْمانَ بْنَ عَفّانٍ اِخْتَلَفَ فی خِلافَتِهِ فِی الْوُضُوءِ.» ۲
ابومالک دمشقی گفت:
«برایم روایت شده که عثمان در زمان خلافتش در وضو اختلاف به وجود آورد!»
در روایات دیگری که ذیلاً آورده میشود، به نوعی دیگر خلاف عثمان در وضو معلوم میگردد:
الف: عَنْ حَمران، قالَ: دَعا عُثْمانُ بِماءٍ فَتَوَضَّأَ، ثُمَّ ضَحَکَ فَقالَ: اَلا تَسْأَلُونَنی مِمَّ اَضْحَکُ؟ قالُوا: یا اَمیرَالمُؤْمِنینَ! ما اَضْحَکَکَ؟ قالَ:
«رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه (و آله) و سلم تَوَضَّأَ کَما تَوَضَّأْتُ فَمَضْمَضَ وَ اسْتَنْشَقَ وَ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاثاً وَ مَسَحَ بِرَأْسِهِ وَ ظَهْرَ قَدَمَیْهِ.» ۳
حمران گوید: عثمان آب خواست تا وضو بگیرد. سپس خندید. بعد گفت: آیا از من سؤال نمیکنید که از چه جهت خندیدم؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین! چه امری تو را خنداند؟ گفت:
«دیدم رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم همان گونه که من وضو میگیرم وضو گرفت، پس آب را در دهان چرخاند و آب را در بینی گرداند و صورتش را سه بار شست و سر و پشت پاها را مسح نمود.»
ب: عَن حَمْران بْنِ ابان - مَوْلی عُثْمان-:
«اَنَّ عُثْمانَ تَوَضَّأَ فَمَضْمَضَ وَ اسْتَنْشَقَ وَ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاثاً وَ یَدَیْهِ ثَلاثاً وَ مَسَحَ بِرَأْسِهِ وَ غَسَلَ رِجْلَهُ ثَلاثاً.» ۴
حمران گوید:
«عثمان وضو گرفت، پس مضمضه و استنشاق نمود و صورت و دستهایش را سه بار شست و سرش را مسح کرد و پایش را سه بار شست!»
ملاحظه میشود که عثمان زمانی روی پاهایش را در وضو مسح میکند؛ اما در زمانی دیگر روی پایش را میشوید! این عمل کردهای مغایر، نشان قطعی از ایجاد اختلاف در زمان عثمان و توسط خود او دارد! و جالب است که توجه شود یکی از علل قتل عثمان، انجام تغییرات وسیعی است که توسط او در دین به وجود آمد.
قبل از آن که در روایات دیگر تفحّص نماییم، لازم است که به منبع اصلی یعنی قرآن و آیه مربوط به وضو مراجعه ای داشته باشیم.
تنها آیه ای که در خصوص وضو آمده است، آیه ۶ سوره مبارکه مایده میباشد که میفرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا قُمْتُمْ اِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ اَیْدِیَکُمْ اِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَ اَرْجُلَکُمْ اِلَی الْکَعْبَیْنِ.»
«ای مؤمنین! آن گاه که نماز را برپا میدارید، پس صورت ها و دستهایتان را تا آرنجهایتان بشویید و سرها و پاهایتان را تا مچ پا مسح کنید.»
اختلاف اصلی در دو فراز از آیه شریفه میباشد:
الف: در وضو دستان را چگونه بشوییم؟
ب: حکم پاها چیست؟ شستن است یا مسح؟
الف: در وضو دستان را چگونه بشوییم؟
در آیه شریفه آمده:
«فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ اَیْدِیَکُمْ اِلَی الْمَرافِقِ.»
اختلاف در معنای «اِلی» میباشد که آیا به معنای انتهای غایت و پایان فعل است یا به معنای اضافه شدن و معیّت یا بیان حدّ میباشد؟
توضیحاً عرض میشود که یکی از معانی «اِلی» معیّت یا اضافه شدن میباشد. خداوند متعال میفرماید:
«وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً اِلی قُوَّتِکُمْ.» ۵
«و نیرویی را هم بر نیروی شما بیفزاید.»
یا میفرماید:
«وَ لا تَأْکُلُوا اَمْوالَهُمْ اِلی اَمْوالِکُمْ.»۶
«و اموال ایشان را با اموال خود مخورید.»
یا میفرماید:
«مَنْ اَنْصاری اِلَی اللهِ.» ۷
«یاران من هم راه با خداوند چه کسانی اند؟»
در این آیات شریفه کلمه «اِلی» به معنای معیّت (هم راهی) و اضافه شدن (بیان حدّ) آمده است و اگر این معنا در آیه وضو لحاظ شود، معنای آیه چنین میشود:
«صورت ها و دستان را با آرنجهایتان بشویید.» (حدّ شستن دست را تعیین میفرماید.)
اصولاً چون «ید» مجمل است و روشن نیست که مراد خداوند متعال از کلمه «ایدیکم» تا چه قسمتی از دست میباشد، لذا کلمه «اِلی» باید بیانی برای تعیین حدّ شستشوی دست باشد. در این صورت «اِلی» به معنای انتهای شستشو نمیباشد؛ بلکه برای بیان تعیین حدّ شستن دست میباشد که در این حال، کلمه «اِلی» در معنای دیگر خود به کار رفته و نظری به انتهای فعل ندارد.
این امر که «اِلی» به معنای انتهای غایت نیست، بلکه همان اضافه شدن یا بیان حدّ شستن دست را بیان میدارد، تلویحاً مورد پذیرش فقهای اهل سنت قرار گرفته است. توجه کنید:
الف: امام نووی در کتاب المجموع تحت عنوان:«فی مَسایِلَ تَتَعَلَّقُ بِغَسْلِ الْیَدِ» مینویسد:
قالَ اَبُوالقاسِمِ الصَّیْمَری وَ صاحِبُهُ الماوِرْدی فِی الحاوی:
«یَسْتَحِبُّ اَنْ یَبْدَأَ فی غَسْلِ یَدَیْهِ مِنْ اَطْرافِ اَصابِعِهِ فَیَجْرِی الْماءَ عَلی یَدَیْهِ وَ یُدیرُ کَفَّهُ الاُخْری عَلَیْها مُجْرِیاً لِلْماءِ بِها اِلی مِرْفَقِهِ وَ لا یَکْتَفی بِجَرْیانِ الْماءِ بِطَبْعِهِ، فَاِنْ صَبَّ عَلَیْهِ غَیْرُهُ بَدَأَ بِالصَّبِّ مِنْ مِرْفَقِهِ اِلی اَطْرافِ الاَصابِعِ.» ۸
ابوالقاسم صیمری و ماوردی در الحاوی گویند:
«مستحب است که در شستن دست ها از انگشتان شروع شود. پس باید آب را بر دست بریزد و کف دست دیگر را بر آن بکشد تا آب را به آرنج برساند و نباید فقط به جریان آب اکتفا نماید. پس اگر کسی بر او آب ریخت، باید برای شستن دستان از آرنج شروع کرده و به انگشتان ختم کند.»
ب: و نیز در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه آمده:
مِنَ السُّنَنِ الشّافِعی:
«... اَمّا اِذا تَوَضَّأَ مِنْ مَکانٍ یَنْزِلُ مِنْهُ الْماءُ عَلی یَدِهِ بِدُونِ اَنْ یَغْتَرِفَ هُوَ مِنْهُ کَما اِذا تَوَضَّأَ مِنْ حَنَفِیَّةٍ اَوْ اِبْریقٍ اَوْ کاَن یَصُبُّ لَهُ الْماءَ شَخْصٌ فَاِنَّهُ یَبْدَأُ فِی الْیَدَیْنِ مِنَ الْمَرافِقِ.» ۹
از مستحبات وضو نزد شافعی:
«... اما اگر از جایی وضو بگیرد که آب بر دستش میریزد. بدون آن که مشت، مشت بردارد؛ مثل این که از حنفیه(حوضی که از آن، آب خارج میشود یا شیر آب) یا آفتابه استفاده کند یا این که شخصی برایش آب بریزد، مستحب است که از آرنج شروع نماید.»
حسب بیانات فوق، علماء اهل سنت هم «اِلی» را در وضو انتهای غایت در شستشوی دست ها نمیدانند؛ لذا در برخی از موارد آرنج را ابتداء غَسل بیان میدارند و حتی شستن از آرنج را مستحب میدانند. در این صورت روشن میشود که «اِلی» در بیان آیه به معنای انتهای عمل شستن دست ها نمیباشد که اگر چنین بود و «اِلی» برای بیان غایت بود، جایز نبود در مواردی دست از آرنج شسته شود و این امر منطبق با اعتقاد شیعه نیست که سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را از اهل البیت علیهم السلام اتخاذ کرده اند و روشن است که:«اَهْلُ الْبَیْتِ اَدْری بِما فِی الْبَیْتِ.» و بر این پایه، قول شستن دست ها از آرنج اعتبار و اهمیت خاص خود را دارد.
به علاوه در شستن صورت که «اَیدی» عطف به آن شده است، ابتدا شستن از بالا (یعنی از رستنگاه مو) به پایین می¬باشد که امری معمول و متعارف می¬باشد و بدیهی است که شستن دست ها به صورت معمول از آرنج (قسمت فوقانی دست نسبت ساعد) می¬باشد نه از سر انگشتان! و شستن دست از آرنج به نوعی تبعیت کردن از شستن صورت می¬باشد که بر آن عطف شده است.
بر اساس بیانات فوق باید گفت که قول شستن از سر انگشتان به آرنج، قول معتبری نیست.
ب: حکم پاها چیست؟ شستن است یا مسح؟
در آیه شریفه آمده است:
«وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ وَ اَرْجُلَکُمْ اِلَی الْکَعْبَیْنِ.»
اختلاف در آن است که آیا «ارجلکم» عطف به «برؤوسکم» است که در این صورت پاها باید مسح شود، یا «ارجلکم» عطف به «ایدیکم» میشود که در این حال باید پاها را شست!
ابتدا باید تذکر داد که قرّاء «ارجلکم» را بر کسر و فتح خوانده اند.(اَرْجُلِکُمْ و اَرْجُلَکُمْ) ابن کثیر و حمزه و ابوعمرو به روایت از ابی بکر، «اَرْجُل» را به کسر (ل) خوانده اند؛ یعنی: «اَرْجُلِکُمْ.» اما نافع و ابن عامر و عاصم به روایت از حفص، «اَرْجُل» را به فتح و نصب خوانده اند؛ یعنی:«اَرْجُلَکُمْ.»
اکنون برای تبیین بیشتر به نظریه فخر رازی و بیان زیبای ادبی او در این باره توجه نمایید. او در این خصوص مینویسد:
«اَمَّا الْقِرایَةُ بِالْجَرِّ فَهِیَ تَقْتَضی کَوْنُ الاَرْجُلِ مَعْطُوفاً عَلَی الرَّأْسِ فَکَما وَجَبَ الْمَسْحُ فِی الرَّأْسِ فَکَذلِکَ فِی الاَرْجُلِ.»
«اما قرایت به جرّ، در این صورت «ارجل» عطف به «رأس» میشود و همان گونه که مسح بر سر واجب است، در پاها نیز واجب میشود.»
«اَمَّا الْقِرایَةُ بِالنَّصْبِ فَقالُوا: اَیْضاً اَنَّها تُوجَبُ الْمَسْحُ.»
«اما در قرایت به نصب، باید گفت: در این صورت نیز مسح (بر پاها) واجب است.»
«وَ ذلِکَ لِاَنَّ قَوْلَهُ:«وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ» فی مَحَلِّ نَصْبٍ وَلکِنَّها مَجْرُورَةٌ بِالْباءِ فَاِذا عُطِفَ الاَرْجُلُ عَلَی الرُّؤُوسِ جازَ فِی الرِّجْلِ النَّصْبُ عَطْفاً عَلی مَحَلِّ الرُّؤُوسِ وَ الْجَرِّ عَطْفاً عَلَی الظّاهِرِ وَ هذا مَذْهَبٌ مَشْهُورٌ لِلنُّحاةِ.»
«و این امر به آن سبب است که «رؤوسکم» در محل نصب است و هرچند به وسیله (باء) مجرور شده است و اگر «ارجل» عطف بر «رؤوس» شود، جایز است که منصوب باشد بنا بر عطف به محل «رؤوس.» و کسر «ارجل» میتواند عطف بر ظاهر کلمه «رؤوس» باشد و این امر قاعده مشهوری در بین نحویّون است.»
فخر ادامه داده و میگوید: نظریه دیگری نیز میباشد و آن این است که «ارجل» عطف به «ایدیکم» باشد که در این صورت شستن پاها لازم میشود؛ اما:
«اِذا اَجْتَمَعا عَلی مَعْمُولٍ واحِدٍ کانَ اِعْمالُ الاَقْرَبِ اَوْلی فَوَجَبَ اَنْ یَکُونَ عامِلُ نَصْبٍ فی قَوْلِهِ:«و ارجلکم» هُوَ قَوْلُهُ:«و امسحوا» فَثَبَتَ اَنَّ قِرایَةَ:«و ارجلکم» بِنَصْبِ اللّامِ تُوجَبُ الْمَسْحُ اَیْضاً.» ۱۰
«اگر دو عامل بر معمولی واحد جمع شدند، حمل به عامل نزدیک تر اولی و سزاوار است؛ لذا لازم میباشد که عامل نصب در فرمایش الهی: «و ارجلکم» همان:«و امسحوا» باشد. پس ثابت شد که قرایت: «و ارجلکم» به نصب (لام) نیز مسح پاها را ایجاب مینماید!»
از قرّاء سبعه ابن کثیر و حمزه و ابوعمرو و نیز عاصم به روایت شاگردش ابوبکر، حرف لام در «ارجلکم» را با حرکت جرّ قرایت کرده اند ۱۱ و چون از نظر تمامی علماء عامه همه قرایتهای هفت گانه صحیح است، لذا برای آن که اختلافی در مفهوم پیش نیاید، باید گفت که نظریه فخر در این باره صحیح است و «ارجل» چه منصوب و چه مجرور خوانده شود در هر دو، حکم به مسح میشود.
ابن حزم، فقیه نام دار شافعی در کتاب المحلّی مینویسد:
«وَ اَمّا قَوْلُنا فِی الرِّجْلَیْنِ فَاِنَّ القُرآنَ نَزَلَ بِالْمَسْحِ قالَ اللهُ تَعالی:«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم» سَواءٌ قُرِیَ بِخَفْضِ اللّامِ اَوْ بِفَتْحِها هِیَ عَلی کُلِّ حالٍ عُطِفَ عَلَی الرُّؤُوسِ، اِمّا عَلَی اللَّفْظِ وَ اِمّا عَلَی الْمَوْضِعِ وَ لا یَجُوزُ غَیْرُ ذلِکَ لِاَنَّهُ لا یَجُوزُ اَنْ یُحالَ بَیْنَ الْمَعْطُوفِ وَ الْمَعْطُوفِ عَلَیْهِ بِقَضِیَّةِ مُبْتَدَإٍ وَ هکَذا جاءَ عَن اِبْنِ عَبّاسٍ: نَزَلَ القرآنُ بِالْمَسْحِ - یَعْنی فِی الرِّجْلَیْنِ فِی الْوُضُوءِ- وَ قَدْ قالَ بِالْمَسْحِ عَلَی الرِّجْلَیْنِ جَماعَةٌ مِنَ السَّلَفِ مِنْهُمْ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ وَ ابْنِ عَبّاسٍ وَ الْحَسَنِ وَ عِکْرَمَةِ وَ الشَّعَبی وَ جَماعَةِ غَیْرِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ الطَّبَری.» ۱۲
«و اما رأی ما در پاها، قرآن به مسح آمده است. خداوند متعال فرمود:«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم» و حکم در آن یکی است. چه مکسور و چه منصوب خوانده شود، در هر حال «ارجلکم» عطف به «رؤوس» شده و جایز نیست که بین معطوف و معطوفٌ علیه به واسطه قضیه مبتداییه فاصله افتد. و از ابن عباس نقل شده است که: قرآن به مسح بر پاها نازل شده است. و قول مسح بر پاها عقیده بسیاری از گذشتگان است که از جمله ایشان علی بن ابی طالب (علیه السلام) و ابن عباس حسن و عکرمه و شعبی و بسیاری دیگر میباشند و مسح بر پاها قول طبری هم میباشد.»
سرخسی دانشمند دیگر اهل سنت نیز مینویسد:
و عن ابن عباس رضی الله عنهما قال:
«نَزَلَ القُرآنُ بِغَسْلَیْنِ وَ مَسْحَیْنِ، یُریدُ بِهِ القَرآءَةَ بِالْکَسْرِ فی قَوْلِهِ تَعالی وَ مِنْ حَیْثُ الْمَحَلِّ فَاِنَّ الرَّأْسَ مَحَلُّهُ مِنَ الاَعْرابِ النَّصْبُ وَ اِنَّما صارَ مَخْفُوظاً بِدُخُولِ حَرْفِ الْجَرِّ.» ۱۳
ابن عباس گوید:
«قرآن بر دو شستن و دو مسح نازل شده است. و منظور او قرایت به کسر «ارجل» میباشد و از حیث محل، باید گفت که محل «رأس» از نظر اعراب نصب میباشد و علت مکسور شدن آن ورود حرف جرّ میباشد.»
متقی هندی در کنزالعمّال از قول حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل می¬کند که میفرماید:
«لَوْ کانَ الدّینُ بِالرَّأْیِ لَکانَ باطِنُ الْقَدَمَیْنِ اَحَقَّ بِالْمَسْحِ مِنْ ظاهِرِهِما وَلکِنْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَسَحَ ظاهِرَهُما.» ۱۴
«اگر دین تابع نظر افراد بود، هرآینه کف پاها به مسح کردن سزاوارتر از روی پاها بود؛ ولی من دیدم که رسول خدا صلی الله علیه (و آله) و سلم روی پاها را مسح میفرمود.»
جالب است بیان شود: ابن ابی شیبه در المصنّف در کتاب الطهارة وضوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را که جناب جبرییل علیه السلام به ایشان تعلیم داد، این گونه بیان میدارد:
«اَمّا جِبْریلُ فَقَدْ نَزَلَ بِالْمَسْحِ عَلَی الْقَدَمَیْنِ.» ۱۵
«جبرییل مسح بر پاها را آورد!»
روایاتی دیگر از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ابن عباس و انس بن مالک و عباد بن تمیم و دیگر از صحابه در کتب معتبر اهل سنت نقل شده است که حکایت و تصریح مسح بر پاها در وضو دارد و حتی بنابر روایاتی در مدتی از خلافت عثمان، مسح بر پا توسط خود او انجام میشد؛ اما به ناگاه میل او بر آن تعلق گرفت که پاها را در وضو بشوید.
در حقیقت میشود گفت: شستن پاها در خلافت عثمان اتفاق افتاد، در حالی که افراد شاخصی چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام و صحابه و حتی خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر پاها مسح میکردند. با این وجود آیا جایز است که در وضو پاها را بشویند؟ آیا این عمل، عدول از سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست؟!
و الحمد لله رب العالمین.
-----------------------
پاورقی:
۱. تاریخ طبری ج۲ ص۶۰۶؛ تاریخ ابن خلدون ج۲ ص۵۸۶؛ تاریخ الاسلام ج۱ ص۴۲۳؛ کتاب عثمان بن عفان ج۱ص۷۲.
۲. کنزالعمال ج۹ ص۴۴۳ ح ۲۶۸۹۰.
۳. مسند احمد بن حنبل ج۱ص۵۸ ح۴۱۵؛ مسند البزارج۲ ص۷۴ ح۴۲۰؛ مصنف ابن ابی شیبةج۱ ص۱۶ ح۵۶؛ کنزالعمال ج۹ ص۸۰۵ ح۲۶۸۶۳. نکته جالب، روایتی است که از امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این باره نقل شده است که میفرماید:«و مسح علی ظهر قدمیه.» این روایت در سنن الکبری بیهقی ج۱ ص۲۹۲ ح۱۲۹۵ و کنزالعمال متقی هندی ج۹ ص۸۶۳ ح۲۷۰۳۰ آمده است.
۴. سنن الدارمی ج۱ ص۱۷۶و سنن الکبری ج۱ ص۵۳.
۵. سوره حضرت هود علیه السلام / ۵۲.
۶. النساء /۲.
۷. آل عمران / ۵۲.
۸. المجموع ج۱ ص۳۹۴.
۹. الفقه علی المذاهب الاربعة ص۷۲، مبحث سنة الوضوء.
۱۰. تفسیر کبیر ج۱۱ ص۱۶۱.
۱۱. تفسیر قرطبی ج۶ ص۹۱.
۱۲. المحلی ج۲ ص۵۶ مسألة۲۰۰.
۱۳. المبسوط ج۱ ص۸.
۱۴. کنزالعمال ج۶ ص۶۰۶ ح ۲۷۶۰۹ و با اندکی تفاوت در: نیل الاوطار شوکانی ج۱ ص۱۸۴و المصنف ابن ابی شیبة ج۱ ص۲۵ ح۱۸۳.
۱۵. المصنف ج۱ ص۳۰، کتاب الطهارة، باب ۱۶ فی المسح علی القدمین و تفسیر طبری ج۶ ص۱۷۶.
احمدرضا رخشی جان