مقدمه
عثمان الخمیس، تیوریسین معاصر وهابی و از لیدرهای اصلی آنها، در سال گذشته در نماز جمعه کویت سخنرانی کرد و در آن اتهامات بسیاری را علیه شیعه مطرح نمود. ما در همان زمان پاسخ شبهات او را دادیم و استاد قزوینی نیز در مدرسه فیضیه چندین جلسه از سخنرانیهای خود را به این شبهات اختصاص دادند.
از آن جایی که شبهات مطرح شده در سخنرانی عثمان الخمیس، اهمیت بسیاری دارد و از مهمترین شبهات وهابیت علیه شیعه به حساب میآید، تصمیم گرفتیم که تک تک این شبهات را به صورت پرسش و پاسخ نیز در سایت قرار داده تا خوانندگان همیشگی سایت بهرهبرداری بهتر و بیشتری ببرند.
طرح شبهه
یکی از اتهامات عثمان الخمیس در این سخنرانی، این بود که شیعیان فقط خود را مسلمان و دیگر فرقههای اسلامی را کافر میدانند. وی میگوید:
المسألة الثالثة: القول بکفر من عدا الشیعة:
کل من عدا الشیعة فهو کافر بل لم یتوقف الأمر علی ذلک بل کل من عدا الشیعة کافر وولد زنا....
۳. ویروی الکلینی فی الکافی عن الرضا أنه قال: لیس علی ملة الإسلام غیرنا وغیر شیعتنا، وهذا فی الجزء الأول من الکافی ۲۳۳.
تمام مردم غیر از شیعیان کافرند، بلکه از این هم فراتر رفته و گفتند: غیر از شیعه همه کافر و ولد الزنا هستند...کلینی در کتاب کافی از امام رضا نقل میکند که فرمود: به جز ما و شیعیان ما هیچ کس دیگری پایبند شریعت اسلام نیست.
اصل روایت
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ الْمُهْتَدِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ أَنَّهُ کَتَبَ إِلَیْهِ الرِّضَا (علیه السلام) أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) کَانَ أَمِینَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ (صلی الله علیه وآله) کُنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ عِنْدَنَا عِلْمُ الْبَلَایَا وَالْمَنَایَا وَأَنْسَابُ الْعَرَبِ وَمَوْلِدُ الْإِسْلَامِ وَإِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَیْنَاهُ بِحَقِیقَةِ الْإِیمَانِ وَحَقِیقَةِ النِّفَاقِ وَإِنَّ شِیعَتَنَا لَمَکْتُوبُونَ بِأَسْمَایِهِمْ وَأَسْمَاءِ آبَایِهِمْ أَخَذَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَعَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ یَرِدُونَ مَوْرِدَنَا وَیَدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا لَیْسَ عَلَی مِلَّةِ الْإِسْلَامِ غَیْرُنَا وَغَیْرُهُم ْ نَحْنُ النُّجَبَاءُ النُّجَاةُ وَنَحْنُ أَفْرَاطُ الْأَنْبِیَاءِ وَنَحْنُ أَبْنَاءُ الْأَوْصِیَاءِ وَنَحْنُ الْمَخْصُوصُونَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَنَحْنُ أَوْلَی النَّاسِ بِکِتَابِ اللَّهِ وَنَحْنُ أَوْلَی النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَنَحْنُ الَّذِینَ شَرَعَ اللَّهُ لَنَا دِینَهُ....
از عبد اللَّه جندب روایت شده که حضرت رضا علیه السلام در نامهای به او نوشت: اما بعد همانا محمد صلّی اللَّه علیه و آله امین خدا بود در میان خلقش و چون آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله در گذشت، ما خانواده وارث او شدیم؛ پس ما هستیم امین خدا در زمین، دانش فتنهها و مصائب و مردنها و نژاد عرب و تولد اسلام نزد ما است. و چون هر کسی را به بینیم میشناسیم که او حقیقتا مؤمن است یا منافق. نام شیعیان ما و نام پدرانشان، نزد ما ثبت است، خدا از ما و آنها پیمان گرفته است که به هر راهی که رفتیم آنها هم وارد شوند و در هر جا در آییم، در آیند، جز ما و ایشان کسی در کیش اسلام نیست.
ماییم نجیب و رستگار، و ماییم بازماندگان پیغمبران، و ماییم فرزندان اوصیاء، و ما در کتاب خدای عز و جل مورد عنایت قرار گرفته ایم، و ما به قرآن سزاوارتریم تا مردم دیگر، و ما به پیغمبر نزدیکتریم تا مردم دیگر، و خدا دینش را برای ما مقرر داشته....
الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج ۱، ص ۲۲۳ – ۲۲۴، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،۱۳۶۲ هـ.ش.
نقد و بررسی
این روایت از نظر سندی مشکلی ندارد و مطالبی که در آن مطرح شده با اعتقادات شیعه همخوانی دارد؛ اما از این روایت به صورت قطعی نمیتوان استفاده کرد که شیعیان دیگر فرقههای اسلامی را کافر میدانند.
معیارها در اسلام و مسلمانی
اولاً: مراد از «اسلام» در این روایت، همان اسلام کاملی است که همراه با ولایت امیر مؤمنان علیه السلام باشد؛ چنانچه خداوند بعد از اعلام ولایت امیر مؤمنان علیه السلام در روز غدیر، اسلام همراه با ولایت را اسلام کامل و دین مورد رضایت خود اعلام فرموده است:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمْ الاِْسْلاَمَ. المایدة/۳.
امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم
خطیب بغدادی با سند صحیح از ابو هریره نقل میکند که این آیه در روز عید غدیر و پس از معرفی علی علیه السلام برای خلافت نازل شده است:
لما أخذ النبی (صلی الله علیه وسلم) بید علی بن أبی طالب، فقال: ألست ولی المؤمنین، قالوا: بلی یا رسول الله، قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک یا بن أبی طالب، أصبحت مولای ومولی کل مسلم، فأنزل الله: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ».
رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود: آیا من سر پرست مؤمنان نیستم؟ گفتند: آری، چنین است ای رسول خدا، فرمود: هر کس من مولا و سرپرست اویم علی مولای اوست، عمر فریاد زد: تبریک، تبریک، ای پسر ابوطالب، تو اکنون مولای من و هر مسلمان هستی، پس خداوند این آیه را نازل فرمود: امروز دین را بر شما کامل نمودم.
الخطیب البغدادی، أحمد بن علی أبو بکر (متوفای ۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۲۸۹، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
از آن جایی که بحث شأن نزول آیه اکمال و ابلاغ را در مقاله دلالت حدیث غدیر به صورت کامل بررسی و صحت سند احادیث آن را مطرح و بیان کردهایم، از این رو، از طرح دوباره آن خودداری میکنیم.
از دیدگاه شیعه، هر فردی که به وحدانیت خداوند و رسالت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله شهادت دهد، مسلمان است و احکام اسلامی بر او جاری میشود. علمای شیعه نیز در کتابهای فقهی به این مطلب تصریح کرده و فتوا به پاک بودن چنین فردی دادهاند، که به دو نمونه اشاره میکنیم.
شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه در این باره مینویسد:
المشهور طهارة المخالف لأهل الحق عدا الفرق الآتیة منهم للأصل وأدلة طهارة المسلمین من النص والاجماع بعد ملاحظة ما دل علی اسلامهم فی الظاهر بناء علی تحدید الاسلام المقابل للایمان الذی هو مناط الطهارة دون المرادف له بما علیه الناس من الشهادتین والتزام الصلاة والصیام والحج والزکاة وغیر ذلک کما لا یخفی علی المتتبع باب الفرق بین الایمان والاسلام من أصول الکافی هذا مضافا إلی السیرة القطعیة المستمرة من زمن حدوث هذا المذهب إلی یومنا هذا من الأیمة صلوات الله علیهم وأصحابهم ومن جمیع المؤمنین من المباشرة لهم ومساورتهم والاکل من ذبایحهم وأطعمتهم ومزاوجتهم....
مشهور از فقهاء گفتهاند مسلمانان مخالف مکتب اهل بیت غیر از یک فرقه آنان پاک هستند، و دلیل آن جریان اصل طهارت و دلایلی مانند: نص و اجماع است که پس از اثبات ظاهری مسلمان بودن حکم طهارت جاری میشود، البته بنا بر این که اسلام را مفهومی در برابر ایمان بدانیم نه مرادف با آن، یعنی اسلام عبارت باشد از اظهار شهادتین و التزام به اقامه نماز و روزه و حج و زکات و غیر اینها که هر محققی با مراجعه به باب فرق بین ایمان و کفر از کتاب اصول کافی با حقیقت این دو مفهوم آشنا میشود، علاوه بر این مطالب، از آغاز پیدایش مذهب اهل بیت علیهم السلام سیره و روش امامان و پیروان آنان بر هم نشینی و رفت و آمد و استفاده از خوراکیها و غذاهای آنان و پیوند زناشویی با دیگر مسلمانان بوده است.
الأنصاری، الشیخ مرتضی (متوفای۱۲۸۲هـ)، کتاب الطهارة (ط.ق)، ج ۲ ص ۳۵۱، ناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام للطباعة والنشر.
شهید صدر اعلی الله مقامه نیز در این باره مینویسد:
وکل انسان أعلن الشهادتین (الشهادة لله بالتوحید وللنبی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بالرسالة) فهو مسلم عملیا وطاهر حتی ولو علم بأنه غیر منطو فی قلبه علی الایمان بمدلول الشهادتین ما دام هو نفسه قد أعلن الشهادتین ولم یعلن بعد ذلک تکذیبه لهما، أو اعتقادات دینیة أخری تتعارض معها بصورة صریحة لا تقبل التأویل، وکل من ولد عن أبوین مسلمین فهو مسلم عملیا وطاهر ما لم یعلن تکذیبه للشهادتین.
هر انسانی که شهادتین یعنی اعتراف به توحید و رسالت پیامبر اکرم را ابراز نماید مسلمان است و پاک، اگر چه بدانیم که در قلب و درون او از آثار ایمان خبری نیست؛ ولی این اعتقادش را اظهار میکند و بر خلاف آن چیزی نمیگوید. و نیز هر کس که از پدر و مادر مسلمانی زاده شود او نیز مسلمان و پاک است تا زمانی که خلاف آن را اظهار نماید.
الصدر، السید محمد باقر (شهادت ۱۴۰۰هـ)، الفتاوی الواضحة، ص ۲۲۱، ناشر: مطبعة الآداب ـ النجف الأشرف.
ثانیاً: در منابع اهل سنت نیز روایاتی وجود دارد که مردم با ترک ولایت امیر مؤمنان علیه السلام کافر شدهاند.
ابن مردویه اصفهانی مینویسد:
عن أبی هارون العبدی، قال: کنت أری رأی الخوارج لا رأی لی غیره، حتی جلست إلی أبی سعید الخدری فسمعته یقول: أمر الناس بخمس فعملوا بأربع وترکوا واحدة، فقال له رجل: یا أبا سعید، ما هذه الأربع التی عملوا بها؟ قال: الصلاة، والزکاة، والحج، والصوم - صوم شهر رمضان - قال: فما الواحدة التی ترکوها؟ قال: ولایة علی بن أبی طالب. قال: وإنها مفترضة معهن؟ قال: نعم. قال: فقد کفر الناس!! قال: فما ذنبی!
ابوهارون عبدی میگوید: من عقیدهای غیر از اعتقادات خوارج نداشتم، تا آنکه در مجلس ابو سعید خدری نشسته بودم و از او شنیدم که میگفت: مردم به پنج امر سفارش شدند که به چهار برنامه عمل کردند؛ ولی یکی را کنار زدند، شخصی پرسید: آنچه بدان عمل کردند چه بود؟ گفت: نماز، زکات، حج، روزه، پرسید: پس آنچه بدان عمل نکردند چه بود؟ گفت: ولایت و رهبری علی بن ابی طالب، پرسید: مگر این هم مانند آن چهار واجب دیگر بر مردم واجب بود؟ گفت: آری، آن مرد گفت: پس در این صورت کافر شدند، ابو سعید گفت: گناه من چیست؟
الأصفهانی، أبی بکر أحمد بن موسی ابن مردویه (متوفای۴۱۰هـ)، مناقب علی بن أبی طالب (علیه السلام) وما نزل من القرآن فی علی (علیه السلام)، ص ۷۲.
کدام فرقه اهل نجات است؟
ثالثاً: این مسأله از ضروریات هر مذهبی است که فقط خودشان را مسلمان واقعی، هدایت شده، دارای مذهب حق و فرقه ناجیه، و بقیه را گمراه و اهل آتش میدانند که البته اساس تشکیل و تأسیس فرقههای مختلف اسلامی هم بر همین مبنا است؛ چرا که اعتراف به حقانیت مذهب مخالف، در حقیقت انکار حقانیت مذهب خود به حساب میآید.
و از سویی این مبنا و فکر در حقیقت منبعث از روایت «افتراق امت» است که در میان شیعه و سنی متواتر و قطعی است. بر اساس این روایت، از بین هتفاد و سه فرقه اسلامی، فقط یک فرقه ناجیه، و بقیه اهل آتش هستند.
در طول تاریخ، هر فرقهای از فرقههای اسلامی ادعا کردهاند که آن فرقه ناجیه، مذهب مورد قبول آنها است و آنها هستند که بر سنت رسول خدا و اصحاب او باقی، و غیر از خودشان همگی فرقه ضاله و اهل آتش هستند. این عقیده مشترک تمامی فرقههای اسلامی است و تنها مربوط به شیعه نیست.
روایات بسیاری در این زمینه در صحاح اهل سنت وجود دارد که به دو روایت اشاره میکنیم
ابن ماجه قزوینی مینویسد:
حدثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ ثنا الْوَلِیدُ بن مُسْلِمٍ ثنا أبو عَمْرٍو ثنا قَتَادَةُ عن أَنَسِ بن مَالِکٍ قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم إِنَّ بَنِی إِسْرَایِیلَ افْتَرَقَتْ علی إِحْدَی وَسَبْعِینَ فِرْقَةً وَإِنَّ أُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ علی ثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ فِرْقَةً کُلُّهَا فی النَّارِ إلا وَاحِدَةً وهی الْجَمَاعَةُ.
انس بن مالک میگوید: رسول خدا فرمود: بنی اسراییل هفتادو یک فرقه شدند، و بزودی امت من به هفتادو دو فرقه منشعب خواهند شد، همه فرقهها اهل آتش خواهند بود غیر از یک فرقه و آن فرقه ناجیه، جماعت هستند.
القزوینی، محمد بن یزید ابوعبدالله (متوفای۲۷۵هـ)، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۲۲، ح۳۹۹۳، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت.
محمد ناصر البانی بعد از این روایت میگوید:
حدیث صحیح ورجاله ثقات علی ضعف فی هشام بن عمار لکنه قد توبع کما یأتی والحدیث أخرجه ابن ماجه بإسناد المصنف هذا وصححه البوصیری
والحدیث صحیح قطعا لأن له ست طرق أخری عن أنس وشواهد عن جمع من الصحابة وقد استقصی المصنف رحمه الله الکثیر منها کما یأتی ومضی قبله من حدیث عوف ابن مالک وقد خرجته فی الصحیحة من حدیث أبی هریرة من حدیث معاویة وسیذکرهما المصنف
وقد ضل بعض الهلکی من متعصبة الحنفیة فی میله إلی تضعیف هذا الحدیث مع کثرة طرقه لمخالفته هوی فی نفسه وقد رددت علیه فی المصدر المذکور آنفا فلیراجعه من شاء.
این حدیث صحیح و راویان آن ثقه میباشند؛ مگر هشام بن عمار، سپس میگوید: قطعا این حدیث صحیح است؛ زیرا با شش طریق روایت شده است، اگر چه بعضی از متعصبان حنفی خواستهاند آن را تضعیف کنند که این هم نشات گرفته از هواهای نفسانی است.
ألبانی، محمد ناصر (متوفای۱۴۲۰هـ)، ظلال الجنة، ج ۱، ص ۲۷، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثالثة – ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۳م.
ترمذی مینویسد:
حدثنا مَحْمُودُ بن غَیْلَانَ حدثنا أبو دَاوُدَ الْحَفَرِیُّ عن سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ عن عبد الرحمن بن زِیَادٍ الْأَفْرِیقِیِّ عن عبد اللَّهِ بن یَزِیدَ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لَیَأْتِیَنَّ علی أُمَّتِی ما أتی علی بَنِی إِسْرَایِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حتی إن کان منهم من أتی أُمَّهُ عَلَانِیَةً لَکَانَ فی أُمَّتِی من یَصْنَعُ ذلک وَإِنَّ بَنِی إِسْرَایِیلَ تَفَرَّقَتْ علی ثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ مِلَّةً وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِی علی ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ مِلَّةً کلهم فی النَّارِ إلا مِلَّةً وَاحِدَةً قالوا وَمَنْ هِیَ یا رَسُولَ اللَّهِ قال ما أنا علیه وَأَصْحَابِی.
عبد الله بن عمر از رسول خدا نقل کرده است که فرمود: سرگذشت بنی اسراییل در باره امت من تکرار خواهد شد، بنی اسراییل هفتادو دو فرقه شدند و امت من هفتادو سه فرقه خواهند شد، تمام فرقهها اهل آتش خواهند بود مگر یک فرقه، سؤال شد: آن کدام فرقه است؟ فرمود: آنان که بر روش من و یاران من باقی باشند.
الترمذی السلمی، محمد بن عیسی ابوعیسی (متوفای ۲۷۹هـ)، سنن الترمذی، ج ۵، ص ۲۶، ح۲۶۴۱، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
با توجه به فرقههای متعددی که در میان اهل سنت وجود دارد، حال سؤال این جا است که این فرقه ناجیه، کدام فرقه است؟ اشاعره، معتزله، ماتردیه و....
روشن است که جمله «ما أنا علیه وأصحابی» از اضافات اهل سنت است؛ چرا که ممکن نیست رسول خدا صلی الله علیه وآله امتش را امر به محال نماید؛ زیرا صحابه خود دچار اختلافات شدیدی شدند و حتی یکدیگر را مستحق قتل دانسته و بایکدیگر جنگیدهاند.
حال امت اسلامی به عمل کدامیک از اصحاب رسول خدا اقتدا کنند؟
به عثمان یا قاتلان او که از برترین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند؟
در صف یاران معاویه و شام (فیة باغیة) باشند یا در صف یاران امیر مؤمنان علیه السلام؟
به اصحاب جمل اقتدا کنند یا به امیر مؤمنان علیه السلام؟ به عمل أبو الغادیه که به قول ابن تیمیه از سابقون الأولون است، تمسک کنند یا به عمل عمار یاسر؟
فرقه ناجیه از دیدگاه علمای اهل سنت
علمای اهل سنت نیز در تعریف فرقه ناجیه، دچار اختلافات شدیدی شدهاند، برخی اشاعره و اهل حدیث را فرقه ناجیه دانستهاند و برخی ماتردیه را. برخی اهل قیاس (حنفیها) را فرقه ضاله دانستهاند و برخی اشاعره و... را. در ذیل به چند نمونه اشاره میشود.
فقط اشاعره، فرقه ناجیه هستند
قاضی عضد الدین ایجی، از بزرگان اهل سنت میگوید:
وأمّا الفرقة المستثناة الذین قال فیهم: هم الذین علی ما أنا علیه وأصحابی، فهم الأشاعرة والسلف من المحدّثین وأهل السنّة والجماعة، ومذهبهم خال من بدع هؤلاء.
فرقه نجات یافته که در سخن رسول خدا آمده است و فرمود: آنچه که من و یارانم بر آنیم، اینان اشاعره و محدثان سلف و اهل سنت و جماعت هستند که مذهبشان از بدعتها به دور است.
الإیجی، عضد الدین (متوفای۷۵۶هـ)، کتاب المواقف، ج ۳ ص ۷۱۸، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۷هـ، ۱۹۹۷م.
ماتردیه، فرقه ناجیه هستند
أبو سعید خادمی در دفاع از ماتردیه میگوید:
قَالَ الْعَلَّامَةُ الْعَضُدُ: الْفِرْقَةُ النَّاجِیَةُ وَهُمْ الْأَشَاعِرَةُ لَعَلَّ مُرَادَهُ إمَّا تَغْلِیبَ أَوْ عُمُومَ مَجَازٍ أَوْ ادِّعَاءَ اتِّحَادِهِمْ مَعَ الْمَاتُرِیدِیَّةِ الَّذِینَ تَابَعُوا فِی الْأُصُولِ کَالْحَنَفِیَّةِ إلَی عَلَمِ الْهُدَی الشَّیْخِ أَبِی مَنْصُورٍ الْمَاتُرِیدِیِّ وَجْهُ کَوْنِهِمْ فِرْقَةً نَاجِیَةً الْتِزَامُهُمْ کَمَالَ مُتَابَعَةِ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَصْحَابِهِ فِی مُعْتَقَدَاتِهِمْ بِلَا تَجَاوُزٍ عَنْ ظَاهِرِ نَصٍّ بِلَا ضَرُورَةٍ وَلَا اسْتِرْسَالٍ إلَی عَقْلٍ خِلَافًا لِمُخَالِفِیهِمْ کَمَا ذَکَرَهُ الْعَلَّامَةُ الدَّوَانِیُّ.
عَضُد الدین ایجی میگوید: فرقه ناجیه اشاعره است، شاید مقصود او از این سخن یا به نحو غلبه؛ یعنی اکثر اشاعره و یا از باب عموم مجاز باشد و یا از این جهت که اعتقاداتشان با ماتُریدیه یکسان است که در اصول مانند ابو حنیفه از ابو منصور ماتُریدی پیروی میکنند، و علت اینکه اینان را فرقه ناجیه دانسته است به جهت تبعیت کامل از رسول خدا و اصحاب در اعتقادات و بدون تجاوز از ظاهر نصوص؛ مگر به قدر ضرورت و یا ارجاع به عقل بر خلاف مخالفینشان است.
الخادمی، أبو سعید محمد بن محمد (متوفای۱۱۵۶هـ)، بریقة محمودیة، ج ۱، ص ۳۸۸.
فقط پیروان احمد بن حنبل، فرقه ناجیه هستند
سفارینی، یکی دیگر از علمای اهل سنت در باره فرقه ناجیه مینویسد:
أهل السنة والجماعة ثلاث فرق: الأثریة وإمامهم أحمد بن حنبل، والأشعریة وإمامهم أبو الحسن الأشعری، والماتریدیة وإمامهم أبو منصور الماتریدی.
اهل سنت و جماعت سه فرقه هستند: اثریه که امامشان احمد حنبل است و اشعریه که امامشان ابوالحسن اشعری است و ماتُریدیه که امامشان ابومنصور ماتُریدی است.
و در ادامه میگوید:
قال بعض العلماء: هم یعنی الفرقة الناجیة أهل الحدیث: یعنی الأثریة، والأشعریة والماتریدیة.
بعضی از دانشمندان گفته اند: فرقه ناجیه اهل حدیث هستند؛ یعنی اثریه و اشاعره و ماتُریدیه.
و در پایان میگوید:
أنّ قول النبی صلی اللّه علیه وآله وسلم: «إلا فرقة واحدة » ینافی التعدّد، فالفرقة الناجیة هم الأثریّة فقط، أتباع أحمد بن حنبل، دون الأشعریّة والماتریدیة.
اما فرمایش رسول خدا که فرمود: یک فرقه اهل نجات است، با تعدد فرقهها منافات دارد؛ بنابراین فرقه ناجیه یکی بیش نیست و آن اثریه پیروان احمد حنبل میباشند، نه اشاعره و ماتُریدیه.
السفارینی الحنبلی، شمس الدین محمد بن أحمد بن سالم (متوفای ۱۱۸۸هـ)، لوامع الأنوار البهیّة، ج۱، ص۷۳ ـ ۷۶.
فقط اهل حدیث، فرقه ناجیه هستند
از میان دیگر فرقههای اسلامی، اهل حدیث تلاش بیشتری کردهاند تا خود را فرقه ناجیه جلوه داده و دیگران را فرقه هالکه معرفی کنند.
أبو مظفر سمعانی مینویسد:
أن الله تعالی أبی أن یکون الحق والعقیدة الصحیحة إلا مع أهل الحدیث والآثار لأنهم أخذوا دینهم وعقایدهم خلفا عن سلف وقرنا عن قرن إلی أن انتهوا إلی التابعین وأخذه التابعون عن أصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم وأخذه أصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم عن رسول الله صلی الله علیه وسلم ولا طریق إلی معرفة ما دعا إلیه رسول الله صلی الله علیه وسلم الناس من الدین المستقیم والصراط القویم إلا هذا الطریق الذی سلکه أصحاب الحدیث
وأما سایر الفرق فطلبوا الدین لا بطریقه لأنهم رجعوا إلی معقولهم وخواطرهم وآرایهم فطلبوا الدین من قبله فإذا سمعوا شییا من الکتاب والسنة عرضوه علی معیار عقولهم فإن استقام قبلوه وإن لم یستقم فی میزان عقولهم ردوه فإن اضطروا إلی قبوله حرفوه بالتأویلات البعیدة والمعانی المستنکرة فحادوا عن الحق وزاغوا عنه ونبذوا الدین وراء ظهورهم وجعلوا السنة تحت أقدامهم تعالی الله عما یصفون...
أو ما سمعت أن المعتزلة مع اجتماعهم فی هذا اللقب یکفر البغدادیون منهم البصریین والبصریون منهم البغدادیون ویکفر أصحاب أبی علی الجبایی ابنه أبا هاشم وأصحاب أبی هاشم یکفرون أباه أبا علی.
خداوند متعال اراده نفرموده؛ مگر آن که مذهب و عقیده حق و صحیح فقط نزد اهل حدیث باشد؛ زیرا آنان دین و اعتقاداتشان را نسل به نسل ازتابعان و آنان از اصحاب رسول خدا و اصحاب از رسول خدا گرفته اند؛ بنابراین راهی برای رسیدن به دین صحیح و راه مستقیم و استوار وجود ندارد؛ مگر راهی که اصحاب حدیث میروند.
ولی فرقههای دیگر، دین را با روشهای دیگری مانند مراجعه به عقل و آراء و ذهنیات خودشان تعریف و تفسیر میکنند، کتاب و سنت را با معیارهای عقلی میسنجند که اگر موافق بود میپذیرند و اگر مخالف بود رد میکنند و اگر مجبور به پذیرش آن باشند بازهم با تفسیر و تأویل غیر مناسب و دور از حقیقت آن را تحریف میکنند؛ از این رو، از جاده حق منحرف شده و از حقیقت دین فاصله گرفته و سنت را نابود کردهاند، وبه همین جهت است که میبینید معتزله با اینکه تحت یک نام و مذهب جمع شدهاند؛ ولی یکدیگر را تکفیر میکنند، معتزله بغداد اهل بصره را و معتزله بصره بغدادی را تکفیر میکند، طرفداران ابوعلی جبایی فرزندش ابوهاشم را تکفیر میکنند و طرفداران ابوهاشم پدرش ابوعلی را.
السمعانی، ابوالمظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار (متوفای۴۸۹هـ)، الانتصار لأصحاب الحدیث، ج ۱، ص ۴۴، تحقیق: محمد بن حسین بن حسن الجیزانی، ناشر: مکتبة أضواء المنار - السعودیة، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۶م.
و برای این که ثابت کنند که فرقه ناجیه فقط آنها هستند، دست به داستان سرایی زده و با جعل قصههای عوام فریب از خواب نما شدن و تشرف به محضر رسول خدا استفاده میکنند و میگویند رسول خدا را در خواب دیدهایم و تأیید آن حضرت را نیز دریافت کردهایم!!!.
خطیب بغدادی در این باره مینویسد:
حدثنی محمد بن أبی الحسن قال أخبرنی أبوالقاسم بن سختویه قال سمعت أباالعباس أحمد بن منصورالحافظ بصور یقول سمعت أبا الحسن محمد بن عبدالله بن بشر بفسا یقول رأیت النبی صلی الله علیه وسلم فی المنام فقلت من الفرقة الناجیة من ثلاث وسبعین فرقة قال أنتم یا أصحاب الحدیث
محمد بن عبد الله بن بشر میگوید: رسول خدا را در عالم خواب دیدم، سؤال کردم فرقه ناجیه از بین هفتادو سه فرقه کیست؟ فرمود: شما ای اصحاب حدیث!!!.
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، شرف أصحاب الحدیث، ج ۱، ص ۲۵، تحقیق: د. محمد سعید خطی اوغلی، ناشر: دار إحیاء السنة النبویة - أنقرة.
ابن فاخر اصفهانی مینویسد:
حدثنا محمد بن عبید الله بن بشر الفسوی، قال: رأیت رسول الله فی المنام فی مسجد عندنا بفسا جالس (لنا؟) فی المحراب، فبرکت بین یدیه وبیدی محبرة، فقلت: یا رسول الله، من الفرقة الناجیة من الثلاث والسبعین فرقة من أمتک؟ قال: أنتم یا أصحاب الحدیث.
محمد بن عبید الله بشر فسوی گفته است: پیامبر را در عالم خواب در مسجدی در شهر فسا دیدم که در محراب نشسته بود، مقابلش زانو زدم و گفتم: فرقه ناجیه از بین فرقههای امتت کدام یک است؟ فرمود: شما ای اصحاب حدیث!!!!.
السمری الاصبهانی، معمر بن عبد الواحد بن رجاء بن عبد الواحد بن محمد بن الفاخر (متوفای۵۶۴هـ)، مجلس ابن فاخر الأصبهانی، ج ۱، ص ۴۸۰، تحقیق: نبیل سعد الدین جرار، ناشر: مکتبة البشایر الاسلامیة - لبنان / بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۲هـ - ۲۰۰۱م.
طبیعی است که وقتی کسی نتواند دلیلی برای حقانیت مذهب خود ارائه کند، دنبال خواب، فال و... میرود.
زیدیه، فرقه ناجیه هستند
فرقه زیدیه نیز ادعا میکنند که فرقه ناجیه آنها هستند و در این باره کتابهایی نیز نوشتهاند.
حاجی خلیفه مینویسد:
وصنف أحمد بن یحیی المرتضی مختصرا سماه الملل والنحل أیضا علی مذهب الزیدیة وذکر فیه ان الفرقة الناجیة هی الزیدیة.
احمد بن یحیی کتابی مختصر به نام ملل و نحل در مذهب زیدیه نوشته است و در آن زیدیه را فرقه ناجیه معرفی میکند.
القسطنطینی الرومی الحنفی، مصطفی بن عبدالله (معروف به حاجی خلیفه) (متوفای۱۰۶۷هـ)، کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون، ج ۲، ص ۱۸۲۱، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۳ – ۱۹۹۲.
اهل قیاس (پیروان ابوحنیفه) اهل آتش هستند
روایات صحیح السندی در کتابهای اهل سنت یافت میشود مبنی بر این که کسانی که قیاس را یکی از منابع فقهی خود میدانند، فرقه هالکه و اهل آتش هستند.
حاکم نیشابوری مینویسد:
أخبرنا محمد بن المؤمل بن الحسن ثنا الفضل بن محمد بن المسیب ثنا نعیم بن حماد ثنا عیسی بن یونس عن جریر بن عثمان عن عبد الرحمن بن جبیر بن نفیر عن أبیه عن عوف بن مالک رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم ستفترق أمتی علی بضع وسبعین فرقة أعظمها فرقة قوم یقیسون الأمور برأیهم فیحرمون الحلال ویحللون الحرام هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.
عوف بن مالک به نقل از رسول خدا میگوید: رسول خدا فرمود: به زودی امت من به هفتاد و چند فرقه خواهند رسید که بزرگترین آنان گروهی هستند که امور دین را با آراء خودشان مقایسه میکنند، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال میکنند.
این حدیث بنا به شرایط شیخین صحیح است اگر چه آن را نیاورده اند.
الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفای ۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج ۴، ص ۴۷۷، ح۸۳۲۵، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م.
طبرانی در معجم کبیر مینویسد:
حدثنا یحیی بن عُثْمَانَ بن صَالِحٍ ثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ ثنا عِیسَی بن یُونُسَ عن حَرِیزِ بن عُثْمَانَ عن عبد الرحمن بن جُبَیْرِ بن نُفَیْرٍ عن أبیه عن عَوْفِ بن مَالِکٍ عَنِ النبی صلی اللَّهُ علیه وسلم قال تَفْتَرِقُ أُمَّتِی علی بِضْعٍ وَسَبْعِینَ فِرْقَةً أَعْظَمُهَا فِتْنَةً علی أُمَّتِی قَوْمٌ یَقِیسُونَ الأُمُورَ بِرَأْیِهِمْ فَیُحِلُّونَ الْحَرَامَ وَیُحَرِّمُونَ الْحَلالَ.
عوف بن مالک از رسول خدا نقل کرده است که فرمود: امت من به هفتاد و چند فرقه خواهند رسید که بزرگترین آنان گروهی هستند که امور دین را با آراء خودشان مقایسه میکنند، حلال را حرام و حرام را حلال میکنند.
الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب ابوالقاسم (متوفای۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج ۱۸، ص ۵۰، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م.
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه الطبرانی فی الکبیر والبزار ورجاله رجال الصحیح.
این روایت را طبرانی و بزّار نقل کردهاند و راویان آن راویان صحیح بخاری هستند.
الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ هـ)، مجمع الزواید ومنبع الفواید، ج ۱، ص ۱۷۹، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – ۱۴۰۷هـ.
در این حدیث در حقیقت تمام مذاهب و فرقههای فعلی اهل سنت زیر سؤال رفته اند، چرا که اکثر اهل سنت، اهل قیاس هستند، و قیاس و استحسان یکی از مهمترین منابع استنباط احکام شرعی در فقه آنان به شمار میرود.
نتیجه آنکه، هر فرقهای از فرقههای اسلامی، خود را مسلمان واقعی، فرقه نجات یافته و تابع واقعی رسول خدا صلی الله علیه وآله میداند که البته شیعه هم از این قاعده کلی خارج نیست. آری، تنها فرقی که شیعه دارد این است که برای اثبات حقانیت خویش و فرقه ناجیه بودن به خواب و رؤیا متوسل نمیشود؛ بلکه با استفاده از دهها دلیل و مدرک که در منابع فرقههای دیگر وجود دارد، ثبات و استواری ملاکهای عقیدتی خویش را به اثبات میرساند.
اگر تکفیر بد است پس چرا شما.... عثمان الخمیس، شیعه را تکفیر میکند
عثمان الخمیس که امروز لیدر و ایدیولوگ وهابیت به شمار میرود در اول سخنرانیاش در نماز جمعه کویت، عقیده تکفیر را به شیعه نسبت میدهد؛ ولی در آخر سخنرانی، خود، شیعه را به شدت تکفیر میکند و حتی تمام عقاید شیعه را الهام گرفته از یهود و نصاری میداند. اکنون به قسمتهایی از سخنان عثمان الخمیس در تکفیر شیعه توجه نمایید:
ألا تتفقون معی أن من یدین بهذه الأشیاء ومن یقول هذا القول أنه لیس من المسلمین، ألا یحق لنا بعد هذا أن نقول أن من دان بهذه الأمور [عقاید الشیعة ] أنه غیر مسلم، لأن هذه الأمور لیست من دین الإسلام وأنه لا یحق لنا أن نقول مذهب الشیعة بل نقول دین الشیعة.
الذی یدین بهذا [مذهب الشیعة ] لا یقال عنه مسلم؛ بل هذا دین آخر غیر الإسلام لا نعرفه أبدا...
من یعتقد هذا الاعتقاد لا شک أنه لیس من دین الله تبارک وتعالی فی شی.
وقال الإمام أحمد أیضا: ولیست الرافضة من الإسلام فی شیء.
، کتاب السنة للإمام أحمد بن صفحة۸۲
وقال أبو حامد المقدسی لا یمضی علی ذی بصیرة من المسلمین أن أکثر ما قدمناه فی الباب قبله من تکفیر هذه الطایفة الرافضة علی اختلاف أصنافها کفر صریح وعناء مع جهل قبیح لا یتوقف الواقف علیه من تکفیرهم والحکم علیهم بالمروق من دین الإسلام.هذا قاله فی رسالة له فی الرد علی الرافضة صفحة ۲۰۰
وقال الإمام الشوکانی:إن أصل دعوة الروافض کیاد الدین ومخالفة الإسلام وبهذا یتبین أن کل رافض خبیث یصیر کافر بتکفیره لصحابی واحد فکیف بمن یکفر کل الصحابة واستثنی أفرادا یسیره. هذا قاله فی نثر الجوهر علی حدیث أبی ذر.
وقال الألوسی، ذهب معظم علماء ما وراء النهر إلی کفر الاثنی عشریة قاله فی کتاب منهج السلامة
وقال ابن باز: الرافضة الذین یسمون الإمامیة والجعفریة والخمینیة الیوم کفار خارجون عن ملة الإسلام.
آیا با من هم صدا نمیشوید که هر کس چنین اعتقاداتی داشته باشد مسلمان نیست، و آیا حق نداریم به شیعیان بگوییم که شما غیر مسلمانید؛ زیرا این عقاید از اسلام نیست و بهتر است بگوییم دین شیعه نه مذهب شیعه؛ چون این دین غیر از اسلام است، احمد حنبل گفته است: شیعه جایی در اسلام ندارد.
مقدسی گفته است: بر انسانهای آگاه پوشیده نیست که شیعیان با همه طوایفشان در نادانی و کفر صریح به سر میبرند و اینان از دین اسلام خارج میباشند.
شوکانی گفته است: اساس تبلیغات شیعه نابودی دین و مخالفت با اسلام است؛ پس اگر هر شیعهای یک نفر از اصحاب پیامبر را کافر بداند خود او کافر است، حال چگونه است آنکه همه اصحاب را کافر میداند؛ مگر تعدادی اندک از ایشان را؟
آلوسی گفته است: بزرگان از دانشمندان ما وراء النهر، اثنا عشریها را کافر دانستهاند.
بن باز گفته است: شیعیان که به امامیه و جعفری معروف و امروز به طرفداران خمینی مشهور هستند اینان کافر و از امت اسلامی خارج هستند.
بنابراین از جناب عثمان الخمیس میپرسیم که اگر تکفیر دیگر مذاهب اسلامی، کار درستی نیست، چرا شما این کار را مرتکب شدهاید و اگر کار درستی است، چرا به شیعیان ایراد میگیرید.
نمونههایی از تکفیر شیعیان توسط اهل سنت:
در میان مذاهب اسلامی، مذهب اثنا عشری، بیشتر از دیگر مذاهب آماج تکفیر دانشمندان اهل سنت قرار گرفته است. علاوه بر تکفیرهایی که از زبان عثمان الخمیس نقل شد، مطالب بسیاری در این زمینه در کتابهای اهل سنت وجود دارد که به چند نمونه اشاره میکنیم:
محمد امین مشهور به ابن عابدین، از فقهای مشهور احناف است که اهل سنت جنوب ایران ارادت خاصی نسبت به ایشان دارند. وی در کتاب تنقیح الفتاوی الحامدیه، فتوای مشهور عبد الله افندی را در باره تکفیر و جواز قتل شیعیان این گونه نقل میکند:
وَرَأَیْت فِی مَجْمُوعَةِ شَیْخِ الْإِسْلَامِ عَبْدِ اللَّهِ أَفَنْدِی حَفِظَهُ اللَّهُ الْمَلِکُ السَّلَامُ حِینَ زَارَنِی فِی الْجُنَیْنَةِ وَقْتَ قُدُومِهِ مِنْ الْمَدِینَةِ الْمُنَوَّرَةِ عَلَی مُنَوِّرِهَا أَفْضَلُ الصَّلَاةِ وَأَتَمُّ السَّلَامِ سَنَةَ ۱۱۴۶ مَا صُورَتُهُ مَا قَوْلُکُمْ - دَامَ فَضْلُکُمْ وَرَضِیَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَنَفَعَ الْمُسْلِمِینَ بِعُلُومِکُمْ - فِی سَبَبِ وُجُوبِ مُقَاتَلَةِ الرَّوَافِضِ وَجَوَازِ قَتْلِهِمْ هُوَ الْبَغْیُ عَلَی السُّلْطَانِ أَوْ الْکُفْرِ، إذَا قُلْتُمْ بِالثَّانِی فَمَا سَبَبُ کُفْرِهِمْ وَإِذَا أَثْبَتُّمْ سَبَبَ کُفْرِهِمْ فَهَلْ تُقْبَلُ تَوْبَتُهُمْ وَإِسْلَامُهُمْ کَالْمُرْتَدِّ أَوْ لَا تُقْبَلُ کَسَابِّ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَلْ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِهِمْ.
وَإِذَا قُلْتُمْ بِالثَّانِی فَهَلْ یُقْتَلُونَ حَدًّا أَوْ کُفْرًا وَهَلْ یَجُوزُ تَرْکُهُمْ عَلَی مَا هُمْ عَلَیْهِ بِإِعْطَاءِ الْجِزْیَةِ أَوْ بِالْأَمَانِ الْمُؤَقَّتِ أَوْ بِالْأَمَانِ الْمُؤَبَّدِ أَمْ لَا وَهَلْ یَجُوزُ اسْتِرْقَاقُ نِسَایِهِمْ وَذَرَارِیِهِمْ أَفْتُونَا مَأْجُورِینَ أَثَابَکُمْ اللَّهُ تَعَالَی الْجَنَّةَ.
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ اعْلَمْ أَسْعَدَک اللَّهُ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْکَفَرَةَ وَالْبُغَاةَ الْفَجَرَةَ جَمَعُوا بَیْنَ أَصْنَافِ الْکُفْرِ وَالْبَغْیِ وَالْعِنَادِ وَأَنْوَاعِ الْفِسْقِ وَالزَّنْدَقَةِ وَالْإِلْحَادِ وَمَنْ تَوَقَّفَ فِی کُفْرِهِمْ وَإِلْحَادِهِمْ وَوُجُوبِ قِتَالِهِمْ وَجَوَازِقَتْلِهِمْ فَهُوَ کَافِرٌ مِثْلُهُمْ وَسَبَبُ وُجُوبِ مُقَاتَلَتِهِمْ وَجَوَازِ قَتْلِهِمْ الْبَغْیُ وَالْکُفْرُ مَعًا...
فَیَجِبُ قَتْلُ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارِ الْکُفَّارِ تَابُوا أَوْ لَمْ یَتُوبُوا لِأَنَّهُمْ إنْ تَابُوا وَأَسْلَمُوا قُتِلُوا حَدًّا عَلَی الْمَشْهُورِ وَأُجْرِیَ عَلَیْهِمْ بَعْدَ الْقَتْلِ أَحْکَامُ الْمُسْلِمِینَ وَإِنْ بَقُوا عَلَی کُفْرِهِمْ وَعِنَادِهِمْ قُتِلُوا کُفْرًا وَأُجْرِیَ عَلَیْهِمْ بَعْدَ الْقَتْلِ أَحْکَامُ الْمُشْرِکِینَ وَلَا یَجُوزُ تَرْکُهُمْ عَلَیْهِ بِإِعْطَاءِ الْجِزْیَةِ وَلَا بِأَمَانٍ مُؤَقَّتٍ وَلَا بِأَمَانٍ مُؤَبَّدٍ نَصَّ عَلَیْهِ قَاضِی خَانْ فِی فَتَاوِیهِ.
وَیَجُوزُ اسْتِرْقَاقُ نِسَایِهِمْ لِأَنَّ اسْتِرْقَاقَ الْمُرْتَدَّةِ بَعْدَمَا لَحِقَتْ بِدَارِ الْحَرْبِ جَایِزٌ وَکُلُّ مَوْضِعٍ خَرَجَ عَنْ وِلَایَةِ الْإِمَامِ الْحَقِّ فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ دَارِ الْحَرْبِ وَیَجُوزُ اسْتِرْقَاقُ ذَرَارِیِّهِمْ تَبَعًا لِأُمَّهَاتِهِمْ لِأَنَّ الْوَلَدَ یَتْبَعُ الْأُمَّ فِی الِاسْتِرْقَاقِ.
در مجموعهای از رسالههای شیخ الإسلام عبدالله افندی در سال ۱۱۴۶، پس از مراجعتش از مدینه منوره اینگونه دیدم که سؤال شده بود: نظر شما در کشتن شیعیان، به خاطر خروج آنان بر حاکم اسلامی و یا کفر آنان چیست؟ اگر به سبب کفر باشد علت کفر آنان چیست؟ و در صورت اثبات کفر اگر توبه کردند، آیا توبه و اسلام آنان مانند مرتد پذیرفه میشود، یا مانند کسی که پیامبر را سبّ کند، پذیرفه نمیشود و باید کشته شوند؟
و اگر کافر هستند آیا حدّ قتل جاری میشود یا کفر؟ و آیا جایز است از آنان جزیه گرفته شود و باقی باشند و زنانشان به بردگی گرفته شوند؟
در پاسخ مینویسد: این کافران ستمگر و جنایتکار، بین همه انواع کفر و ستمگری و فسق و بیدینی جمع کردهاند، کسی که در کفر و شرک و بیدینی و قتل آنان شک داشته باشد خود او کافر است...!!!
کشتن این کفار (شیعیان) واجب است، توبه کنند یا نکنند؛ چون اگر توبه کنند و مسلمان شوند باید حد بر آنان جاری شود و حد آن کشتن است و بعد از قتل حکم مسلمان را دارند، و اگر توبه نکنند کشته میشوند و احکام کفار جاری میشود و ماندن آنان با گرفتن جزیه جایز نیست، و زنانشان باید به کنیزی گرفته شوند و فرزندان آنان نیز همین حکم را دارند؛ چون فرزند تابع مادر است
ابن عابدین، محمد أمین بن عمر (متوفای۱۲۵۲هـ)، تنقیح الفتاوی الحامدیة، ج ۲ ص ۱۷۵ـ ۱۷۸، طبق برنامه الجامع الکبیر.
و در حاشیهای که بر درّ المختار دارد، مینویسد:
وفی الفتح عن الخلاصة ومن أنکر خلافة الصدیق أو عمر فهو کافر ا ه
کسی که خلافت ابوبکر یا عمر را انکار کند کافر است.
ابن عابدین، محمد أمین بن عمر (متوفای۱۲۵۲هـ)، حاشیة رد المختار علی الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفة، ج ۱ ص ۵۶۱، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م.
تقی الدین سبکی مینویسد:
ورأیت فی المحیط من کتب الحنفیة عن محمد لا تجوز الصلاة خلف الرافضة ثم قال لأنهم أنکروا خلافة أبی بکر
وفی الخلاصة من کتبهم فی الأصل ثم قال وإن أنکر خلافة الصدیق فهو کافر
وفی الفتاوی البدیعیة من کتب الحنفیة من أنکر إمامة أبی بکر الصدیق رضی الله عنه فهو کافر وقال بعضهم هو مبتدع والصحیح أنه کافر.
در کتاب محیط از کتابهای حنفیها دیدم نوشته بود: نماز پشت سر شیعه جایز نیست؛ زیرا خلافت ابوبکر را که صحابه بر آن اجماع دارند انکار میکنند.
و در کتاب خلاصه از کتابهای حنفیها آمده است: منکر خلافت ابوبکر کافر است.
و در کتاب فتاوای بدیعیه آمده است: کسی که امامت و رهبری ابوبکر را انکار کند کافر است، بعضی گفته اند: بدعت گذار است؛ ولی اعتقاد صحیح آن است که چنین شخصی کافر است.
و در ادامه مینویسد:
الأمر الرابع النقول عن العلماء فمذهب أبی حنیفة أن من أنکر خلافة الصدیق رضی الله عنه فهو کافر وکذلک من أنکر خلافة عمر بن الخطاب رضی الله عنه ومنهم من لم یحک فی ذلک خلافا وقال الصحیح أنه کافر والمسألة مذکورة فی کتبهم فی الغایة للسروجی وفی الفتاوی الظهیریة والبدیعیة وفی الأصل لمحمد بن الحسن والظاهر أنهم أخذوا ذلک عن إمامهم أبی حنیفة رضی الله عنه
موضوع چهارم نقل سخنان دانشمندان است: مذهب ابوحنیفه این است که منکر خلافت ابوبکر همچنین خلافت عمر کافر است، برخی گفته اند: در کفر چنین شخصی هیچ اختلافی نیست. این مساله در کتابهایی مانند: الغایه سروجی و فتاوای ظهیریه و بدیعیه و در اصل محمد بن حسن موجود است که در حقیقت آن را از پیشوایشان ابوحنیفه گرفتهاند.
السبکی، أبو نصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الکافی (متوفای ۷۷۱هـ)، فتاوی السبکی، ج ۲ ص ۵۷۶ ـ ۵۸۷، دار النشر: دار المعرفة - لبنان/ بیروت.
کمال الدین سیواسی در شرح فتح القدیر مینویسد:
وفی الروافض أن من فضل علیا علی الثلاثة فمبتدع وإن أنکر خلافة الصدیق أو عمر رضی الله عنهما فهو کافر
در بین شیعیان هر کس علی را بر سه خلیفه مقدم بداند بدعت گذار است، و اگر خلافت ابوبکر و عمر را انکار نماید کافر است.
السیواسی، کمال الدین محمد بن عبد الواحد (متوفای۶۸۱هـ)، شرح فتح القدیر، ج ۱ ص ۳۵۰، دار النشر: دار الفکر، الطبعة: الثانیة، بیروت.
أبو سعید خادمی مینویسد:
(وَفِی الظَّهِیرِیَّةِ) لِظَهِیرِ الدِّینِ الْمَرْغِینَانِیِّ (وَمَنْ أَنْکَرَ إمَامَةَ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ) رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ (فَهُوَ کَافِرٌ فِی الصَّحِیحِ)... (وَکَذَلِکَ مَنْ أَنْکَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ فِی أَصَحِّ الْأَقْوَالِ).
ظهیر الدین مرغینانی در کتاب الظهیریه مینویسد: بنا بر قول صحیح منکر امامت ابوبکر کافر است، همچنین بنا بر صحیح ترین قول منکر خلافت عمر نیز کافر است.
الخادمی، أبو سعید محمد بن محمد الوفاة: ۱۱۵۶هـ)، بریقة محمودیة، ج ۲ ص ۱۰۴، طبق برنامه نرم افزاری الجامع الکبیر.
ابن نجیم حنفی مینویسد:
وَالرَّافِضِیُّ إنْ فَضَّلَ عَلِیًّا علی غَیْرِهِ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ وَإِنْ أَنْکَرَ خِلَافَةَ الصِّدِّیقِ فَهُوَ کَافِرٌ
شیعه اگر علی را بر سه خلیفه مقدم بداند بدعت گذار است، و اگر خلافت ابوبکر و عمر را انکار کند کافر است.
ابن نجیم الحنفی، زین الدین (متوفای۹۷۰هـ)، البحر الرایق شرح کنز الدقایق، ج ۱ ص ۳۷۰، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، الطبعة: الثانیة.
ابن حجر هیثمی مینویسد:
فمذهب أبی حنیفة رضی الله عنه أن من أنکر خلافة الصدیق أو عمر فهو کافر علی خلاف حکاه بعضهم وقال الصحیح أنه کافر والمسألة مذکورة فی کتبهم فی الغایة للسروجی والفتاوی الظهیریة والأصل لمحمد بن الحسن وفی الفتاوی البدیعیة فإنه قسم الرافضة إلی کفار وغیرهم وذکر الخلاف فی بعض طوایفهم وفیمن أنکر إمامة أبی بکر وزعم ان الصحیح أنه یکفر.
مذهب ابوحنیفه این است که: منکر خلافت ابوبکر یا عمر کافر است؛ هر چند که برخی از آنها نظر دیگری دارند؛ ولی نظر صحیح این است که منکر خلافت ابوبکر وعمر کافر است. این مطلب در کتابهای الغایة سروجی، فتاوای ظهیریه، الأصل محمد بن الحسن و فتاوای بدیعیه آمده است. ابوحنیفه شیعه را تقسیم کرده است به کافر و غیر کافر، برخی از فرقههای شیعه را کافر و برخی را کافر ندانسته است؛ ولی نظر صحیح این است که منکر خلافت ابوبکر کافر است.
الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای۹۷۳هـ، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج ۱ ص ۱۳۸، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۷م.
عبد الرحمن کلیبولی در مجمع الأنهر مینویسد:
قال المرغینانی تجوز الصلاة خلف صاحب هوی إلا أنه لا تجوز خلف الرافضی والجهنی والقدری والمشبهة ومن یقول بخلق القرآن والرافضی إن فضل علیا فهو مبتدع وإن أنکر خلافة الصدیق فهو کافر.
مرغینانی گفته است: نماز پشت سر هر کسی که هوای نفس داشته باشد جایز است؛ ولی پشت سر شیعه، جهنی، قدری و مشبّهه و کسی که قرآن را مخلوق بداند جایز نیست، و شیعه اگر علی را برتر بداند بدعت گذار است و اگر خلافت ابوبکر را انکار نماید کافر است.
الکلیبولی، عبد الرحمن بن محمد بن سلیمان المدعو بشیخی زاده (متوفای ۱۰۷۸هـ)، مجمع الأنهر فی شرح ملتقی الأبحر، ج ۱ ص ۱۶۳، تحقیق: خرح آیاته وأحادیثه خلیل عمران المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۹هـ - ۱۹۹۸م.
شیخ نظام و گروهی از علمای حنفی هند در الفتاوی الهندیه مینویسند:
من أَنْکَرَ إمَامَةَ أبی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ رضی اللَّهُ عنه فَهُوَ کَافِرٌ وَعَلَی قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَیْسَ بِکَافِرٍ وَالصَّحِیحُ أَنَّهُ کَافِرٌ وَکَذَلِکَ من أَنْکَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضی اللَّهُ عنه فی أَصَحِّ الْأَقْوَالِ کَذَا فی الظَّهِیرِیَّةِ.
کسی که امامت ابوبکر را انکار نماید کافر است، برخی قایل هستند که بدعت گذار است نه کافر؛ ولی قول صحیح آن است که کافر است، همچنین اگر کسی خلافت عمر را انکار نماید بنا بر صحیح ترین اقوال کافر است.
الشیخ نظام وجماعة من علماء الهند، الفتاوی الهندیة فی مذهب الإمام الأعظم أبی حنیفة النعمان، ج ۲ ص ۲۶۴، ناشر: دار الفکر - ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۱م.
هبة الله لالکایی در کتاب اعتقاد اهل السنة مینویسد:
سمعت الدوری یقول سمعت أحمد بن یونس یقول إنا لا نأکل ذبیحة رجل رافضی فإنه عندی مرتد.
از احمد بن یونس نقل شده است که گفت: ما گوشت حیوانات ذبح شده به وسیله شیعه را نمیخوریم؛ چون او نزد من مرتد است.
اللالکایی، هبة الله بن الحسن بن منصور أبو القاسم (متوفای۴۱۸هـ)، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة، ج ۸ ص ۱۴۵۹، تحقیق: د. أحمد سعد حمدان، دار النشر: دار طیبة - الریاض – ۱۴۰۲هـ.
ابن تیمیه حرانی که در دشمنی با اهل بیت علیهم السلام و پیروان آن حضرت مشهور است، در باره شیعیان میگوید:
والرافضة شرّ الطوایف المنتسبین إلی القبلة.
رافضه (شیعیان) بدترین طایفهای است که به کعبه و قبله منسوب است.
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم ابوالعباس (متوفای ۷۲۸ هـ)، کتب ورسایل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج ۲۸ ص ۶۳۸، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.
ابوعبد الله مقدسی و ابوالحسن مرداوی مینویسند:
وَذَکَرَ ابن حَامِدٍ فی أُصُولِهِ کُفْرَ الْخَوَارِجِ وَالرَّافِضَةِ وَالْقَدَرِیَّةِ وَالْمُرْجِیَةِ وَمَنْ لم یُکَفِّرْ من کَفَّرْنَاهُ فُسِّقَ وَهُجِرَ.
ابن حامد در کتاب اصولش کافر بودن خوارج و شیعیان و قدریه و مرجیه را ذکر میکند. سپس مینویسد: کسی که تکفیر شدههای توسط ما را کافر نداند، فاسق است و باید ترک و از جامعه طرد شود.
المقدسی، محمد بن مفلح أبو عبد الله (متوفای۷۶۲هـ)، الفروع وتصحیح الفروع، ج ۶ ص ۱۵۵، تحقیق: أبو الزهراء حازم القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۸هـ؛
المرداوی، علی بن سلیمان أبو الحسن (متوفای۸۸۵هـ)، الإنصاف فی معرفة الراجح من الخلاف علی مذهب الإمام أحمد بن حنبل، ج ۱۰ ص ۳۲۴، تحقیق: محمد حامد الفقی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
دشمنیهای اهل سنت با پیروان اهل بیت علیهم السلام فقط به تکفیر خلاصه نمیشود؛ بلکه در طول تاریخ با تکیه بر همین فتواها، شیعیان بسیاری از دم تیغ زورمداران سنی گذشته و اموال بسیاری غارت شده است که در این جا فقط به یک نمونه اشاره میکنیم.
ابن کثیر دمشقی و أبو الفداء و ابن اثیر جزری در حوادث سال ۴۰۷هـ مینویسند:
وفی هذه السنة قتلت الشیعة الذین ببلاد إفریقیة ونهبت أموالهم ولم یترک منهم إلا من لا یعرف وفیها کان ابتداء دولة العلولیین ببلاد الأندلس ولیها علی بن حمود بن أبی العیس العلوی
در این سال(۴۰۷هـ) در قاره آفریقا شیعیان به قتل رسیدند و اموالشان به تاراج رفت و کسی از آنان باقی نماند، و این حرکت در آغاز حکومت علولیین در سرزمین آندلس که حاکم آن علی بن حمود بن ابو عیس علوی بود اتفاق افتاد.
ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر القرشی ابوالفداء، البدایة والنهایة، ج ۱۲ ص ۵، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت؛
أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (متوفای۷۳۲هـ)، المختصر فی أخبار البشر، ج ۱ ص ۲۵۰، طبق برنامه الجامع الکبیر؛
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ)، الکامل فی التاریخ، ج ۸ ص ۱۱۴، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۵هـ.
اهل سنت و تکفیر همدیگر
به جناب عثمان الخمیس! و همفکران او میگوییم: این سخنان که از زبان شما و ائمه اربعه شما شنیده میشود، فقط در حق شیعه گفته نشده؛ بلکه تمامی فرقههای اهل سنت در طول تاریخ همدیگر را تکفیر کرده و حتی در زمان قدرت از همدیگر طلب جزیه کردهاند. شما نه تنها با شیعیان؛ بلکه با یگدیگر نیز مشکلات اساساسی دارید. پشنهاد میکنیم که در قدم نخست مشکلات خودتان را با بقیه مذاهب اهل سنت حل کنید، سپس سراغ دیگران بروید.
نمونههایی از تکفیرهای اهل سنت نسبت به همدیگر هر کس حنبلی نیست، کافر است
شمس الدین ذهبی در تاریخ الإسلام و سیر اعلام النبلاء و همچنین ابن رجب حنبلی در ذیل طبقات الحنابله مینویسند:
أحمد بن الحسین بن محمد. المحدث الأمام أبو حاتم بن خاموش الرازی البزاز. من علماء السنة... وحکایة شیخ الإسلام الأنصاری معه مشهورة. وقوله: مَن لم یکن حنبلیاً فلیس بمسلم.
داستان شیخ الاسلام انصاری با احمد بن حسین بن محمد مشهور است که گفت: هر کس حنبلی نباشد مسلمان نیست.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۲۹، ص ۳۰۳، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۱۷، ص ۶۲۵، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ؛
إبن رجب الحنبلی، عبد الرحمن بن أحمد (متوفای۷۹۵هـ)، ذیل طبقات الحنابلة، ج ۱، ص ۲۰، طبق برنامه الجامع الکبیر.
طرفداران احمد بن حنبل کافر هستند
ابن اثیر جزری مینویسد:
ذکر الفتنة ببغداد بین الشافعیة والحنابلة
ورد إلی بغداد هذه السنة الشریف أبو القاسم البکری المغربی الواعظ وکان أشعری المذهب وکان قد قصد نظام الملک فأحبه ومال إلیه وسیره إلی بغداد وأجری علیه الجرایة الوافرة فوعظ بالمدرسة النظامیة وکان یذکر الحنابلة ویعیبهم ویقول (وما کفر سلیما ولکن الشیاطین کفروا) والله ما کفر أحمد ولکن أصحابه کفروا.
فتنهها و آشوبهای شافعیها و حنبلیها در بغداد:
ابوالقاسم بکری مغربی که اشعری مذهب بود وارد بغداد شد و قصد دیدار نظام الملک را داشت که به او گرایش پیدا کرد و محبت فراوانی نمود، در مدرسه نظامیه مجلس وعظ و سخنرانی راه انداخت و از حنبلیها بد میگفت و معایب آنان را بازگو میکرد، و میگفت: احمد حنبل کافر نیست؛ ولی پیروان او کافر هستند.
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ)، الکامل فی التاریخ، ج ۸، ص ۴۲۸، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۵هـ.
و نویری در همین زمینه مینویسد:
وفی سنة خمس وسبعین کانت الفتنة بین الطایفیین، وسببها أنه ورد إلی بغداد الشریف أبو القاسم البکری المقری الواعظ وکان أشعریّ المذهب، وکان قد قصد نظام الملک فأحبّه ومال إلیه وسیّره إلی بغداد، وأحری علیه الجرایة الوافرة. وکان یعِظ بالمدرسة النظامیة، ویذکر الحنابلة ویعیبهم ویقول وما کفر سُلیمان ولکن الشیاطین کفروا وما کفر أحمد ولکن أصحابه کفروا ثم قصد یوماً دار قاضی القضاة أبی عبد الله الدامغانی فجری بینه وبین قومٍ من الحنابلة مشاجرة أدّت إلی الفتنة.
در سال ۷۵هـ. آشوب بین دو گروه در گرفت و علت آن حضور ابوالقاسم بکری واعظ اشعری مذهب بود که قصد دیدار نظام الملک را داشت که به او گرایش پیدا کرد و محبت فراوانی نمود، در مدرسه نظامیه مجلس وعظ و سخنرانی راه انداخت و از حنبلیها بد میگفت و معایب آنان را بازگو میکرد، و میگفت: احمد حنبل کافر نیست؛ ولی پیروان او کافر شدند، سپس به دیدار قاضی القضات ابو عبد الله دامغانی رفت که بین او و گروهی از حنبلیها گفتگوی تندی صورت گرفت که نتیجه آن آشوب و فتنه بود.
النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای۷۳۳هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج ۲۳، ص ۱۴۱، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م.
ابن خلکان در باره دشمنی اشاعره با حنابله و کشتاری که بین آنان اتفاق افتاده مینویسد:
وکان ولده [أبو القاسم القشیری] أبو نصر عبد الرحیم إماما کبیرا أشبه أباه فی علومه... وجری له مع الحنابلة خصام بسبب الإعتقاد لأنه تعصب للأشاعرة وانتهی الأمر إلی فتنة قتل فیها جماعة من الفریقین.
ابونصر عبد الرحیم، پسر ابوالقاسم قشیری که پیشوای بزرگی بود و در دانش نیز مانند پدرش بود، بین او که فردی اشعری مذهب و متعصب بود و حنبلیها خصومت و دشمنی به جهت اعتقاداتشان بالا گرفت که در نتیجه افراد زیادی از طرفین کشته شدند.
إبن خلکان، ابوالعباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفای۶۸۱هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج ۳، ص ۲۰۸، تحقیق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة – لبنان؛
الیافعی، ابومحمد عبد الله بن أسعد بن علی بن سلیمان (متوفای۷۶۸هـ)، مرآة الجنان وعبرة الیقظان، ج ۳، ص ۲۱۰، ناشر: دار الکتاب الإسلامی - القاهرة - ۱۴۱۳هـ - ۱۹۹۳م؛
العکری الحنبلی، عبد الحی بن أحمد بن محمد (متوفای ۱۰۸۹هـ)، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج ۳، ص ۳۲۲، تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن کثیر - دمشق، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
عکری حنبلی در ترجمه ابوبکر بکری مینویسد:
البکری أبو بکر المقری الواعظ من دعاة الأشعریة وفد علی نظام الملک بخراسان فنفق علیه وکتب له سجلا أن یجلس بجوامع بغداد فقدم وجلس ووعظ ونال من الحنابلة سبا وتکفیرا ونالوا منه.
ابوبکر واعظ از مبلغان اشعری بود، به دیدار نظام الملک شتافت و از وی مال فراوانی دریافت کرد و نامهای نوشت تا در دانشگاههای بغداد سخنرانی کند؛ ولی از طرف حنبلیها دشنامها شنید و تکفیر شد.
العکری الحنبلی، عبد الحی بن أحمد بن محمد (متوفای ۱۰۸۹هـ)، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج ۳، ص ۳۵۳، تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن کثیر - دمشق، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
نویری در ترجمه عز الدین سلمی شافعی (متوفای ۶۶۰هـ) مینویسد:
فأنه [مظفر الدین موسی ابن الملک العادل] کان قد عزر جماعة من أعیان الحنابلة المبتدعة تعزیرا بلیغا رادعا وبدع بهم وأهانهم.
مظفر الدین موسی گروهی از چهرههای سرشناس حنبلی را شلاق زد و به آنان اهانت فراوانی نمود.
النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای۷۳۳هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج ۳۰، ص ۴۱، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م.
تغییر مذهب ممنوع
محمد بن اسماعیل صنعانی به نقل از ملا علی قاری مینویسد:
اشتهر بین الحنفیة أن الحنفی إذا انتقل إلی مذهب الشافعی یعزر وإذا کان بالعکس فإنه یخلع علیه.
در بین حنفیها مشهور است که اگر حنفی مذهب به مذهب شافعی گرایش پیدا کند، تعزیر میشود؛ ولی اگر عکس آن اتفاق افتاد پاداش میگیرد.
الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای۱۱۸۲هـ)، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ج ۱، ص ۱۴۷، تحقیق: صلاح الدین مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفیة - الکویت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۵هـ.
حنبلیها، شافعیها را سبّ و لعن میکردند
ابن عساکر شافعی مینویسد:
إن جماعة من الحشویة والأوباش الرعاع المتوسمین بالحنبلیة أظهروا ببغداد من البدع الفضیعة والمخازی الشنیعة ما لم یتسمح به ملحد فضلاً عن موحد... وتناهوا فی قذف الأیمة الماضین وثلب أهل الحق وعصابة الدین، ولعنهم فی الجوامع والمشاهد، والمحافل والمساجد، والأسواق والطرقات، والخلوة والجماعات، ثم غرهم الطمع والإهمال ومدهم فی طغیانهم الغی والضلال، إلی الطعن فیمن یعتضد به أیمة الهدی وهو للشریعة العروة الوثقی، وجعلوا أفعاله الدینیة معاصی دنیة، وترقوا من ذلک إلی القدح فی الشافعی رحمة الله علیه وأصحابه.
گروهی از حنبلیهای لا ابالی در شهر بغداد اعمال ناشایست و بدعتهایی به وجود آوردند که هیچ انسان بیدینی انجام نمیدهد؛ چه رسد به افراد خدا پرست...
اینان بزرگان و پیشوایان دین را در حضور مردم و به صورت علنی و در محافل و مساجد و کوچه و بازار مورد تهمت و لعن و نفرین قرار دادند، وحتی تا آنجا به این گمراهی ادامه دادند که اعمال شایسته بزرگان دین را معصیت و نافرمانی خواندند و به شخصیت بزرگی مانند شافعی تاختند.
ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفای۵۷۱هـ)، تبیین کذب المفتری، ص۳۱۰، دار الکتاب العربی ـ بیروت.
گرفتن جزیه از حنابله
شمس الدین ذهبی در ترجمه ابوحامد طوسی مینویسد:
وأبو حامد البروی الطوسی الفقیه الشافعی محمد بن محمد تلمیذ تلمیذ محمد بن یحیی وصاحب التعلیقة المشهورة فی الخلاف کان إلیه المنتهی فی معرفة الکلام والنظر والبلاغة والجدل بارعا فی معرفة مذهب الأشعری قدم بغداد وشغب علی الحنابلة أهدوا له مع امرأة صحن حلو مسمومة وقیل إن البروی قال لو کان لی أمر لوضعت علی الحنابلة الجزیة.
ابوحامد بروی طوسی، فقیه شافعی، شاگرد شاگرد محمد بن یحیی و دارای تعلیقه مشهور در مسائل خلافی، کسی که دانش کلام و مناظره و بلاغت به او منتهی میشد و در مذهب اشعری بسیار آگاه بود، وارد بغداد شد و فتنه و آشوبی علیه حنبلیها بر پا کرد، حنبلیها طبقی از حلوای مسموم همراه یک زن نزد وی فرستادند، از وی نقل شده است که گفت: اگر قدرت داشتم بر حنبلیها جزیه وضع میکردم.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ابوعبد الله (متوفای ۷۴۸ هـ)، العبر فی خبر من غبر، ج ۴، ص ۲۰۰، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعة حکومة الکویت - الکویت، الطبعة: الثانی، ۱۹۸۴؛
العکری الحنبلی، عبد الحی بن أحمد بن محمد (متوفای ۱۰۸۹هـ)، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج ۴، ص ۲۲۴، تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن کثیر - دمشق، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
گرفتن جزیه از شافعیها
ابوالفداء السودانی در تاج التراجم مینویسد:
محمد بن موسی بن عبد الله البلاشاغونی الترکی تفقه ببغداد وقدم دمشق وولی بها القضاء ومات فی جمادی الآخرة سنة ست وخمسمایة وکان یقول لو کان لی أمر لأخذت الجزیة من الشافعیة.
محمد بن موسی بن عبد الله بلاشاغونی ترکی، فقه را در بغداد آموخت و به دمشق رفت و در آنجا عهده دار منصب قضا شد، وی گفته است: اگر قدرت داشتم از شافعیها جزیه میگرفتم.
السودانی، أبو الفداء زین الدین قاسم بن قطلوبغا (متوفای۸۷۹هـ)، تاج التراجم فی طبقات الحنفیة، ج ۱، ص ۳۵۰، تحقیق: محمد خیر رمضان یوسف، ناشر: دار القلم - دمشق / سوریا، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۳هـ- ۱۹۹۲م.
همین مطلب را ذهبی در میزان الإعتدال، ابوالفداء قرشی در الجواهر المضیة و محمد بن اسماعیل صنعانی در طبقات الحنفیة نقل کردهاند.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج ۶، ص ۳۵۰، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۹۹۵م؛
القرشی، عبد القادر بن أبی الوفاء محمد بن أبی الوفاء أبو محمد (متوفای۷۷۵هـ)، الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة، ج ۲، ص ۱۳۶، ناشر: میر محمد کتب خانه – کراچی؛
الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای۱۱۸۲هـ)، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ج ۱، ص ۲۳، تحقیق: صلاح الدین مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفیة - الکویت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۵هـ.
جدا شدن مساجد شافعی ها از حنفیها
محمد بن اسماعیل صنعانی در ارشاد النقاد مینویسد:
لقد وصل الخلاف إلی أن منع بعض الفقهاء الأحناف تزوج الحنفی من المرأة الشافعیة ثم صدرت فتوی من فقیه آخر ملقب بمفتی الثقلین فأجاز تزوج الحنفی بالشافعیة وعلل ذلک بقوله تنزیلا لها منزلة أهل الکتاب وقال العلامة رشید رضا وقد بلغ من إیذاء بعض المتعصبین لبعض فی طرابلس الشام فی آخر القرن الماضی أن ذهب بعض شیوخ الشافعیة إلی المفتی وهو رییس العلماء وقال له اقسم المساجد بیننا وبین الحنفیة فإنا فلانا من فقهایهم یعدنا کأهل الذمة بما أذاع فی هذه الأیام من خلافهم فی تزوج الرجل الحنفی بالمرأة الشافعیة وقول بعضهم لا یصح لأنها تشک فی إیمانها یعنی أن الشافعیة وغیرهم یجوزون أن یقول المسلم أنا مؤمن إن شاء الله وقول آخرین بل یصح نکاحها قیاسا علی الذمیة
اختلاف بین حنفیها و شافعیها آن قدر اوج گرفت که بعضی از فقیهان حنفی ازدواج با شافعیها را حرام کردند، فقیهی دیگر ازدواج را جایز دانست با این توجیه که آنان را مانند اهل کتاب تلقی کرد، رشید رضا مینویسد: اذیت و آزارها به حدی رسیده بود که بعضی از بزرگان شافعی نزد مفتی اعظم رفته و تقاضا کردند تا مساجد بین شافعیها و حنفیها تقسیم شود؛ زیرا فقهای آنان مانند اهل ذمه رفتار میکنند، ازدواج حنفی با شافعی را جایز نمیدانند و....
الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای۱۱۸۲هـ)، إرشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، ج ۱، ص ۲۰، تحقیق: صلاح الدین مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفیة - الکویت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۵هـ.
حنابله، مسجد ضرار بنا کردند
تنوخی بصری مینویسد:
الحنابلة یبنون مسجداً ضراراً. أخبرنی جماعة من البغدادیین: إن الحنابلة بنوا مسجداً ضراراً، وجعلوه سبباً للفتن والبلاء. فتظلم منه إلی علی بن عیسی، فوقع فی ظهر القصة. أحق بناء بهدم، وتعفیة رسم، بناء أسس علی غیر تقوی من الله، فلیلحق بقواعده، إن شاء الله تعالی.
گروهی از بغدادیها نقل کردهاند: حنبلیها مسجدی ساختند که به وسیله شافعیها مسجد ضرار نام گرفت؛ زیرا مرکز اختلاف و حمله و هجوم به شافعیها شده بود، مخالفان این مسجد به علی بن عیسی شکایت کردند، وی پشت ورقه نوشت: سزاوارترین ساختمانی است که باید نابود و آثارش از بین برود؛ زیرا اساس آن بر غیر تقوا است، پس باید با خاک یکسان شود.
التنوخی البصری، ابوعلی المحسن بن علی بن محمد بن أبی الفهم (متوفای ۳۸۴هـ)، نشوار المحاضرة وأخبار المذاکرة، ج ۱، ص ۳۳۰، تحقیق: مصطفی حسین عبد الهادی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۴هـ-۲۰۰۴م.
منکر «مسح بر خفین» کافر است
ابوحنیفه، رییس و مؤسّس مذهب حنفی اعتقاد داشته است که اگر کسی جواز مسح بر خفین را انکار نماید، کافر است؛ چرا که روایات مسح بر خفین نزدیک به متواتر است.
امیر بادشاه از علمای قرن دهم اهل سنت در این باره مینویسد:
قال أبو حنیفة: من أنکر المسح علی الخفین یخاف علیه الکفر، فإنه ورد فیه من الأخبار ما یشبه المتواتر.
ابوحنیفه گفته است: هرکس جواز مسح بر خفین را انکار نماید، ترس کافر شدنش را دارم؛ چرا که روایات نزدیک به متواتر در باره آن وارد شده است
أمیر بادشاه، محمد أمین (متوفای۹۷۲هـ)، تیسیر التحریر، ج ۳ ص ۳۸، ناشر: دار الفکر – بیروت.
فخر الدین زیعلی در تبیین الحقایق مینویسد:
رُوِیَ عن أبی حَنِیفَةَ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّهُ قال ما قُلْت بِالْمَسْحِ حتی وَرَدَتْ فیه آثَارٌ أَضْوَأُ من الشَّمْسِ حتی قال من أَنْکَرَ الْمَسْحَ علی الْخُفَّیْنِ یُخَافُ علیه الْکُفْرُ وَقِیلَ علی قِیَاسِ قَوْلِ أبی یُوسُفَ یُکَفَّرُ جَاحِدُهُ لِأَنَّ الْمَشْهُورَ عِنْدَهُ بِمَنْزِلَةِ الْمُتَوَاتِرِ
مسح بر کفش را فتوا ندادم؛ مگر بدلیل وجود دلایل و شواهدی که از نور خورشید واضح تر بودند، واز او نقل است که گفت: هر کس مسح بر کفش را انکار نماید ترس کافر شدنش را دارم، و یا اینکه با مقایسه این فتوا با نظریه ابو یوسف که گفته است: منکر آن تکفیر میشود؛ زیرا حدیث و فتوای مشهور، نزد وی به منزله متواتر است.
الزیلعی الحنفی، فخر الدین عثمان بن علی الوفاة: ۷۴۳هـ)، تبین الحقایق شرح کنز الدقایق، ج ۱ ص ۴۵، اسم المؤلف: دار النشر: دار الکتب الإسلامی ـ القاهرة، ۱۳۱۳هـ.
تقی الدین التمیمی الداری مینویسد:
والتاسعة: نقر بأن المسح علی الخفین واجب للمقیم یوماً ولیلة، وللمسافر ثلاثة أیام ولیالیها؛ لأن الحدیث ورد هکذا، فمن أنکر فإنه یُخشی علیه الکفر، لأنه قریب من الخبر المتواتر.
اعتقاد دارم که مسح بر کفش برای غیر مسافر یک شبانه روز و برای مسافر سه شبانه روز واجب است؛ چون در حدیث وارد شده است، و اگر کسی آن را انکار کند ترس از کافر شدن وی میرود؛ زیرا خبر موجود در باره این حکم نزدیک به خبر متواتر است.
التمیمی الداری الغزی، تقی الدین بن عبد القادر الوفاة:۱۰۱۰هـ) الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیة، ج ۱ ص ۵۰.
جالب این است که قضیه مسح بر خفین حتی در میان خود اهل سنت نیز مخالفانی دارد.
فخر رازی، مفسر مشهور اهل سنت به نقل عایشه و ابن عباس مینویسد:
فعن عایشة رضی الله عنها أنها قالت: لأن تقطع قدمای أحب إلیّ من أن أمسح علی الخفین، وعن ابن عباس رضی الله عنهما أنه قال: لأن أمسح علی جلد حمار أحبّ إلی من أن أمسح علی الخفین.
عایشه گفته است: پاهایم قطع شود بهتر از این است که بر کفش مسح کنم، از ابن عباس نقل است که گفت: بر پوست الاغ مسح نمایم بهتر از مسح بر کفش است.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۱۱، ص ۱۲۹، ناشر: دار الکتب العلمیة- بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م.
تکفیر ابوحنیفه و پیروان او از سوی دیگر فرقههای اهل سنت
از میان ائمه اربعه اهل سنت، ابوحنیفه نعمان بن ثابت مؤسس مذهب حنفی، بیشتر از دیگران آماج حملات دیگر فرقهها و دانشمندان اهل سنت قرار گرفته است؛ تا جایی که او را صریحا تکفیر کرده و از سران فرقه مرجیه به حساب آوردهاند. گاهی چنان فحش و ناسزا نصیب او کردهاند که حتی در باره سرسختترین دشمنان رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز چنین فحاشیهایی دیده نشده است.
البته قصد اهانت به ابوحنیفه و پیروان او را نداریم و اینگونه مطالب را نه تأیید میکنیم و نه تکذیب، فقط به افرادی همچون عثمان الخمیس و دیگرهم فکران او که شیعه را فرقه تکفیری معرفی میکنند میخواهیم بگوییم که شما در قدم نخست تکلیف خودتان را روشن کنید و بعد سراغ کتابها و روایات شیعیان بروید.
وقتی در مذهب شما به یکی از برترین دانشمندان اهل سنت و یکی از ائمه اربعه شما چنین جسارتهایی میشود، چرا به خاطر روایتی که حتی بر مقصود و منظور شما صراحت ندارد، بر شیعیان خرده میگیرید؟
ابوحنیفه، یا ابوجیفه
حُمیدی، استاد بخاری و نخستین راوی در سلسه اسناد بخاری است. وی از ابوحنیفه به «أبو جیفة» تعبیر میکند.
حدثنا حنبل بن إسحاق قال سمعت الحمیدی یقول لأبی حنیفة إذا کناه أبو جیفة لا یکنی عن ذاک ویظهره فی المسجد الحرام فی حلقته والناس حوله.
حنبل بن اسحاق میگوید: از حُمیدی شنیدم که در مسجد الحرام و در حضور مردم وقتی که میخواست از ابو حنیفه نام ببرد به جای ابو حنیفه میگفت ابو جیفه.
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۴۳۲، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
حماد بن سلمه نیز از بزرگان اهل سنت و از روات بخاری و مسلم است، وی نیز از ابوحنیفه با عنوان «أبو جیفة» یاد میکرده است.
عن إسحاق بن عیسی قال سألت حماد بن سلمة عن أبی حنیفة قال ذاک أبو جیفة سد الله عز وجل به الأرض.
اسحاق بن عیسی میگوید: از حماد بن سلمه در باره ابو حنیفه پرسیدم گفت: او ابوجیفه است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۱۱، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
اجماع علمای اهل سنت بر گمراهی ابوحنیفه
حدثنا محمد بن علی بن مخلد الوراق لفظا قال فی کتابی عن أبی بکر محمد بن عبد الله بن صالح الأسدی الفقیه المالکی قال سمعت أبا بکر بن أبی داود السجستانی یوما وهو یقول لأصحابه ما تقولون فی مسألة اتفق علیها مالک وأصحابه والشافعی وأصحابه والأوزاعی وأصحابه والحسن بن صالح وأصحابه وسفیان الثوری وأصحابه وأحمد بن حنبل وأصحابه فقالوا له یا أبا بکر لا تکون مسألة أصح من هذه فقال هؤلاء کلهم اتفقوا علی تضلیل أبی حنیفة.
ابوبکر سجستانی از طرفدارانش پرسید: نظر شما در باره مسألهای که مالک و شافعی و اوزاعی و حسن بن صالح و سفیان ثوری و احمد حنبل و طرفداران آنان در آن اتفاق داشته باشند چیست؟ گفتند: مسالهای صحیح تر از این وجود نخواهد داشت، گفت: همه این بزرگان و یارانشان بر گمراهی ابوحنیفه اتفاق دارند.
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۹۴، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
کفر ابوحنیفه و توبه دادن وی
حدثنی أبی رحمه الله قال سمعت ابن عیینة یقول استتیب أبو حنیفة مرتین إسناده صحیح.
عبد الله پسر احمد حنبل از پدرش نقل کرده است که گفت: از ابن عیینه شنیدم که ابوحنیفه را دو بار توبه دادند، اسناد حدیث صحیح است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۲۷، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
۳۱۱ حدثنی إبراهیم بن سعید الطبری قال سمعت معاذ بن معاذ یقول سمعت سفیان الثوری یقول استتیب أبو حنیفة من الکفر مرتین رجاله ثقات.
معاذ بن معاذ میگوید: از سفیان ثوری شنیدم که میگفت: ابوحنیفه را دو بار از کفر توبه دادند، راویان این نقل ثقه هستند.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۰۳، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ؛
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۹۶، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م.
فممن طعن علیه وجرحه أبو عبدالله محمد بن اسماعیل البخاری فقال فی کتابه فی الضعفاء والمتروکین أبو حنیفة النعمان بن ثابت الکوفی قال نعیم بن حماد نا یحیی بن سعید ومعاذ بن معاذ سمعا سفیان الثوری یقول قیل استتیب أبو حنیفة من الکفر مرتین وقال نعیم عن الفزاری کنت عند سفیان بن عیینة فجاء نعی ابی حنیفة فقال لعنه الله کان یهدم الاسلام.
از کسانی که بر ابوحنیفه عیب گرفته و او را سرزنش کردهاند محمد بن اسماعیل بخاری است، وی در کتاب ضعفاء و متروکین از سفیان ثوری نقل کرده است: ابوحنیفه چون کافر شده بود دو بار او را توبه دادند، سپس مینویسد: نُعَیم از فزاری نقل میکند که گفت: نزد سفیان بن عیینه بودم که خبر مرگ ابوحنیفه را آوردند، گفت: خدا او را لعنت کند، اسلام را نابود کرد.
النمری القرطبی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای ۴۶۳هـ)، الانتقاء فی فضایل الثلاثة الأیمة الفقهاء مالک والشافعی وأبی حنیفة رضی الله عنهم، ج ۱، ص ۱۴۹، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
۲۶۷ حدثنی أبو بکر بن خلاد الباهلی قال سمعت یحیی بن سعید یقول حدثنا سفیان قال استتاب أصحاب أبی حنیفة أبا حنیفة مرتین إسناده صحیح.
سفیان گفته است: یاران ابوحنیفه دو بار او را وادار به توبه کردند. سند این نقل صحیح است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۱۸۵، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
۲۶۹ حدثنی أبو الفضل الخراسانی نا سلمة بن شبیب نا الفریابی سمعت سفیان الثوری یقول استتیب أبو حنیفة من کلام الزنادقة مرارا رجاله ثقات.
چندین دفعه ابوحنیفه را به جهت سخنان خارج از دین وادار به توبه کردند. راویان این نقل ثقه هستند.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۱۸۵، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
۳۰۷ حدثنی أحمد بن إبراهیم الدورقی ثنا هیثم بن جمیل قال قلت لشریک بن عبدالله استتیب أبو حنیفة قال علم ذلک العواتق فی خدورهن رجاله ثقات.
هیثم بن جمیل میگوید: از شریک بن عبد الله سؤال کردم: آیا ابوحنیفه را وادار به توبه کردند؟ گفت: کنیزان آزاد شده آن را میدانند. راویان این سند ثقه هستند.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۱۹۹، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ؛
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۸۹، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
حدثنا یحیی بن آدم حدثنا شریک وحسن بن صالح انهما شهدا أبا حنیفة وقد استتیب من الزندقة مرتین.
شریک و حسن بن صالح شهادت دادهاند که ابوحنیفه را دو بار وادار به توبه کردند.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۱۰، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ؛
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۹۱، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۹۷، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م.
تأسیس مذهب حنفی برای از بین بردن آثار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
۳۰۸ حدثنی أبو الفضل الخراسانی ثنا أبو نعیم قال کان شریک سیء الرأی جداً فی أبی حنیفة وأصحابه ویقول مذهبهم رد الأثر عن رسول الله صلی الله علیه وسلم رجاله ثقات.
ابو الفضل خراسانی از ابونعیم نقل میکند که گفت: شریک نظرش در باره ابوحنیفه بسیار بد بود و میگفت: تأسیس مذهب ابوحنیفه برای زدودن آثار رسول خدا بود.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۰۳، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
فرزندی شومتر، شرورتر و پر ضررتر از أبوحنیفه در اسلام متولد نشده است:
احمد بن یحیی بلاذری در انساب الأشراف مینویسد:
وذکروا عن جریر الضبی عن ثعلبة عن سفیان أنه قال: ما ولد فی الإسلام مولود أشأم علی هذه الأمة من أبی حنیفة.
از سفیان نقل شده است که گفت: در اسلام فردی بدتر از ابوحنیفه بدنیا نیامده است.
البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای۲۷۹هـ)، أنساب الأشراف، ج ۴، ص ۴۹، طبق برنامه الجامع الکبیر.
حدثنا نعیم بن حماد ثنا إبراهیم بن محمد الفزاری قال کنا عند سفیان الثوری إذ جاءه نعی أبی حنیفة فقال الحمد لله الذی أراح المسلمین منه لقد کان ینقض عری الإسلام عروة عروة ما ولد فی الإسلام مولود أشأم علی الإسلام منه
محمد فزاری میگوید: نزد سفیان ثوری بودیم که خبر مرگ ابوحنیفه را آوردند گفت: خدا را شکر، مسلمانان از دستش راحت شدند، ریسمان محکم اسلام را تکه تکه کرد، در اسلام بد تر از او کسی به دنیا نیامده است.
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۹۶، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م؛
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۹۹، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
۳۱۲ حدثنی إبراهیم بن سعید ثنا محمد بن مصعب سمعت الاوزاعی یقول ما ولد فی الاسلام مولود أشأم علیهم من أبی حنیفة رجاله ثقات.
محمد بن مصعب میگوید: از اوزاعی شنیدم که میگفت: در اسلام فردی بدتر از ابوحنیفه به دنیا نیامده است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۰۳، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
أخبرنا أحمد، أخبرنا محمد، حدثنا أبو الحسن الدِّیبَاجِیّ، حدثنا جعفر بن محمد الصَّاِیغُ، حدثنا إبراهیم بن سعید، حدثنا أبو تَوْبَة، وأبو صالح، قالا: سمعنا أبا إسحاق الفَزَارِیَّ قال: سمعتُ سُفْیَانَ والأَوْزَاعِیَّ یقولانِ: «مَا وُلِدَ فِی الإِسْلامِ مَوْلُودٍ هُوَ أَشْأمُ علی هذه الأمة من أبی حنیفة».
ابواسحاق فزاری میگوید: از سفیان و اوزاعی شنیدم که میگفتند: در امت اسلام فرزندی بدتر از ابوحنیفه به دنیا نیامده است.
الصیرفی الحنبلی، أبو الحسینی المبارک بن عبد الجبار الطیوری بن عبد الله (متوفای۵۰۰هـ)، الطیوریات من انتخاب الشیخ أبی طاهر السلفی، ج ۱۱، ص ۹۷۵، تحقیق: دسمان یحیی معالی، عباس صخر الحسن، ناشر: أضواب السلف - الریاض / السعودیة، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۵هـ -۲۰۰۴م.
۳۵۸۹ حدثنی الحسن بن عبد العزیز الجروی الجذامی قال سمعت أبا حفص عمرو بن أبی سلمة التنیسی قال سمعت الأوزاعی یقول ما ولد فی الإسلام مولود أضر علی الإسلام من أبی حنیفة وأبی مسلم صاحب.
اوزاعی گفته است: فرزندی در اسلام زاده نشده است که به اندازه ابوحنیفه به اسلام ضرر زده باشد
الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، العلل ومعرفة الرجال، ج ۲، ص ۵۴۶، تحقیق: وصی الله بن محمد عباس، ناشر: المکتب الإسلامی، دار الخانی - بیروت، الریاض، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۸ - ۱۹۸۸.
حدثنی محمد بن أبی عمر قال قال سفیان ما ولد فی الإسلام مولود أضر علی أهل الإسلام من أبی حنیفة
از سفیان نقل شده است که گفت: فرزندی در اسلام زاده نشده است که به اندازه ابوحنیفه به اسلام ضرر زده باشد
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۹۵، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م؛
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۴، ص ۲۰۹، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
أبو زرعة الدمشقی، عبد الرحمن بن عمرو بن عبد الله بن صفوان النصری (متوفای۲۸۱هـ)، تاریخ أبی زرعة الدمشقی، ج ۱، ص ۶۵، طبق برنامه الجامع الکبیر.
حدثنا إسحاق بن إبراهیم الحنینی قال قال مالک ما ولد فی الإسلام مولود أضر علی أهل الإسلام من أبی حنیفة
مالک گفته است: فرزندی در اسلام زاده نشده است که به اندازه ابوحنیفه به اسلام ضرر زده باشد
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۹۹، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م.
وقال نعیم عن الفزاری کنت عند سفیان بن عیینة فجاء نعی ابی حنیفة فقال لعنه الله کان یهدم الاسلام عروة عروة وما ولد فی الاسلام مولود اشرّ منه هذا ما ذکره البخاری.
بخاری نقل کرده است: وقتی که سفیان بن عیینه خبر مرگ ابوحنیفه را شنید گفت: خدا او را لعنت کند ریسمان محکم اسلام را درید، کسی بدتر از او در اسلام بدنیا نیامد.
النمری القرطبی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای ۴۶۳هـ)، الانتقاء فی فضایل الثلاثة الأیمة الفقهاء مالک والشافعی وأبی حنیفة رضی الله عنهم، ج ۱، ص ۱۴۹، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
روی عن مالک رحمه الله أنه قال فی أبی حنیفة نحو ما ذکر سفیان أنه شر مولود ولد فی الاسلام وأنه لو خرج علی هذه الامة بالسیف کان أهون.
مالک در باره ابوحنیفه گفته است: او بدترین فرد در اسلام است، اگر با شمشیر علیه امت قیام میکرد بهتر از عقاید وی بود.
النمری القرطبی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای ۴۶۳هـ)، الانتقاء فی فضایل الثلاثة الأیمة الفقهاء مالک والشافعی وأبی حنیفة رضی الله عنهم، ج ۱، ص ۱۵۰، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت
۲۴۸ حدثنی الحسن بن عبد العزیز الجروی ثنا أبو حفص التنیسی عن الأوزاعی قال ما ولد فی الإسلام مولد أشرّ من أبی حنیفة وأبی مسلم وما أحب أنه وقع فی نفسی أنی خیر من أحد منهما وأن لی الدنیا وما فیها رجاله ثقات.
در اسلام کسی بدتر از ابوحنیفه و ابومسلم به دنیا نیامده است، اگر تمام دنیا مال من باشد دوست ندارم که به ذهن من خطور کند که من از آنان بهترم. رجال این نقل ثقه هستند.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۱۸۷، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
حدثنا أحمد بن یونس قال سمعت نعیما یقول قال سفیان ما وضع فی الإسلام من الشر ما وضع أبو حنیفة إلا فلان قال لرجل صلب.
بدتر از آنچه ابوحنیفه در اسلام قرار داد وجود ندارد.
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۹۵، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م.
ابوحنیفه، سردمدار فرقه مرجیه
مرجیه، از فرقههای انحرافی است و معتقد بودند که ایمان (اعتقاد قلبی و اقرار زبانی) برای نجات و رستگاری انسان کفایت میکند و هیچ گناهی به ایمان انسان ضرر نمیرساند؛ همانطور که هیچ طاعتی برای کافر سودی ندارد.
از آن جایی که این دیدگاه، خطر بزرگی برای اخلاق بشری محسوب میشود و سبب ترویج فساد و بیبند و باری در میان جوامع بشری است و نیز میتوانست ابزار مناسبی در دست تبهکاران و جنایتکاران برای توجیه اعمالشان باشد، با موضعگیری تند اهل بیت علیهم السلام و علمای اهل سنت مواجه شد.
در کتابهای اهل سنت روایات بسیاری در تکفیر آنها وارد شده است که به چند روایت اشاره میکنیم.
محمد بن اسماعیل بخاری در تاریخ کبیر خود مینویسد:
عن بن عباس عن النبی صلی الله علیه وسلم قال صنفان لیس لهما فی الإسلام سهم القدریة والمرجیة.
ابن عباس از رسول خدا نقل میکند که فرمود: دو گروه هستند که در اسلام سهمی ندارند یکی قدریه و دیگری مرجیه.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، التاریخ الکبیر، ج ۴، ص ۱۳۳، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفکر.
و ابن قتیبه دینوری مینویسد:
عن بن عباس قال سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول:... صنفان من أمتی لا تنالهم شفاعتی لعنوا علی لسان سبعین نبیا المرجیة والقدریة.
دو گروه از امت به شفاعت من نمیرسند، آنان نفرین شده هفتاد پیامبرند، مرجیه و قدریه.
الدینوری، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای۲۷۶هـ)، تأویل مختلف الحدیث، ج ۱، ص ۸۱، تحقیق: محمد زهری النجار، ناشر: دار الجیل - بیروت – ۱۳۹۳هـ – ۱۹۷۲م
و هیثمی در مجمع الزواید مینویسد:
وعن أنس بن مالک قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم صِنْفَان مِنْ أُمَّتِی لاَیَرِدَان عَلَیَّ الحَوْضَ وَلاَ یَدْخُلاَنِ الجَنَّةِ الْقَدْرِیَّةُ وَالمُرْجِیَةُ رواه الطبرانی فی الأوسط ورجاله رجال الصحیح غیر هرون بن موسی الفروی وهو ثقة.
دو گروه از امت نزد حوض بر من وارد نمیشوند و داخل بهشت نیز نمیشوند: قدریه و مرجیه. راویان این سند، راویان صحیح بخاری هستند؛ غیر از هارون بن موسی فروی که او هم مورد اعتماد است.
الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ هـ)، مجمع الزواید ومنبع الفواید، ج ۷، ص ۲۰۷، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – ۱۴۰۷هـ.
در برخی از منابع اهل سنت از مرجیه به یهود امت اسلامی تعبیر شده است.
ازدی بصری مینویسد:
جابر بن زید قال المرجیة یهود أهل القبلة لأنهم یعدون أهل المعصیة الجنة وقالوا لن تمسنا النار إلا أیاما معدودة کما قالت الیهود والنصاری.
جابر بن زید گفته است: مرجیه، یهود اهل قبله هستند؛ زیرا آنان به گنهکاران وعده بهشت را میدهند و میگویند: چند روزی بیش آتش ما را نوازش نخواهد داد؛ همانگونه که یهود و نصارا گفتهاند.
الأزدی البصری، الربیع بن حبیب بن عمر، الجامع الصحیح مسند الإمام الربیع بن حبیب، ج ۱، ص ۳۶۵، ح۹۴۴، تحقیق: محمد إدریس, عاشور بن یوسف، ناشر: دار الحکمة,مکتبة الاستقامة - بیروت، سلطنة عمان، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۵هـ.
و ابن شاهین مینویسد:
عن المغیرة بن عتیبة، عن سعید بن جبیر قال: المرجیة یهود القبلة.
از سعید بن جبیر نقل شده است که گفت: فرقه مرجیه یهودیان اهل قبله هستند.
أبو حفص عمر بن أحمد بن شاهین الوفاة: ۳۸۵ هـ، الکتاب اللطیف لشرح مذاهب أهل السنة ومعرفة شرایع الدین والتمسک بالسنن، ج ۱، ص ۷۶، اسم المؤلف: تحقیق: عبد الله بن محمد البصیری، ناشر: مکتبة الغرباء الأثریة - المدینة المنورة / السعودیة، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۶هـ.
البته قصد ما در این جا معرفی و نقد عقاید مرجیه نیست و دوستان میتوانند به کتابهای تفصیلی در این باره مراجعه بفرمایند.
ابوحنیفه، مؤسس مذهب حنفیه که امروزه حد اقل نصف اهل سنت از پیروان او محسوب میشوند، از کسانی است که دانشمندان اهل سنت او را جزء این فرقه و حتی از مبلغان آن دانستهاند، به چند روایت در این باره اشاره میکنیم:
۳۸۶ حدثنی أبو الفضل نا إبراهیم بن شماس نا أبو عبد الرحمن المقریء قال کان والله أبو حنیفة مرجیا ودعانی إلی الارجاء فأبیت علیه رجاله ثقات.
ابو عبد الرحمان مقریء میگوید: به خدا سوگند ابو حنیفه عقیده مرجیه را داشت و چندین دفعه مرا نیز به قبول آن فراخواند؛ ولی نپذیرفتم. رجال سند ثقه هستند.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۲۳، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
۴۰۲ حدثنی أبو الفضل ثنا یحیی بن معین قال کان أبو حنیفة مرجیا وکان من الدعاة ولم یکن فی الحدیث بشیء وصاحبه أبو یوسف لیس به بأس رجاله ثقات.
یحی بن معین گفته است: ابوحنیفه طرفدار مرجیه و از مبلغان آن بود و به حدیث بیتوجه بود؛ ولی دوستش ابویوسف چنین نبود. رجال سند ثقه هستند.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۲۳، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
حدثنا عبدالله بن محمد بن عمر قال سمعت أبا مسهر یقول کان أبو حنیفة رأس المرجیة.
ابو حنیفه از سران مرجیه بود.
ابن الجوزی، ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای ۵۹۷ هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ج ۸، ص ۱۳۳، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۳۵۸.
۳۶۸ حدثنی محمد بن هارون أبو نشیط حدثنی أبو صالح یعنی الفرا قال سمعت أبا اسحاق الفزاری یقول کان أبو حنیفة مرجیا یری السیف إسناده حسن.
ابوحنیفه معتقد به مرجیه بود و اعتقاد داشت که باید علیه حاکمان شمشیر کشید. سند این روایت «حسن» است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۲۷، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
حدثنا عبید الله بن معاذ حدثنی محمد بن معاذ قال سمعت سعید بن مسلم قال قلت لأبی یوسف أکان أبو حنیفة جهمیا قال نعم قلت أکان مرجیا قال نعم.
سعید بن مسلم میگوید: به ابویوسف گفتم: آیا ابوحنیفه طرفدار مذهب جهمیه بود؟ گفت: آری، پرسیدم: آیا طرفدار مرجیه بود؟ گفت: آری.
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۹۵، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م؛
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۸۱، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
حدثنی عبد الرحمن قال سمعت علی بن المدینی قال قال لی بشر بن أبی الأزهر النیسابوری رأیت فی المنام جنازة علیها ثوب أسود وحولها قسیسون فقلت جنازة من هذه فقالوا جنازة أبی حنیفة فحدثت بها أبا یوسف فقال لا تحدث به أحدا.
بشر بن ابو الازهر نیشابوری میگوید: جنازهای را در عالم خواب دیدم که پارچه سیاهی روی او انداختهاند و کشیشها اطراف او هستند، پرسیدم: جنازه کیست؟ گفتند: ابوحنیفه، داستان را برای ابویوسف نقل کردم، گفت: برای هیچ کس آن را نقل نکن.
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۹۶، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م.
۲۳۱ حدثنی محمود بن غیلان ثنا محمد بن سعید بن مسلم عن أبیه قال سألت أبا یوسف وهو بجرجان عن أبی حنیفة فقال وما تصنع به مات جهمیا.
سعید بن مسلم از پدرش نقل میکند که گفت: از ابویوسف در باره ابو حنیفه پرسیدم، گفت: به او چکار داری، بر عقیده جهمیه مرد.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۱۸۱، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
عن سعید بن (مسلم) قال: قلت لأبی یوسف أکان أبو حنیفة جهمیا قال: نعم.
از ابویوسف پرسیدم: آیا ابوحنیفه طرفدار مذهب جهمیه بود؟ گفت: آری.
أبو حفص عمر بن أحمد بن شاهین الوفاة: ۳۸۵ هـ، الکتاب اللطیف لشرح مذاهب أهل السنة ومعرفة شرایع الدین والتمسک بالسنن، ج ۱، ص ۹۰، تحقیق: عبد الله بن محمد البصیری، ناشر: مکتبة الغرباء الأثریة - المدینة المنورة / السعودیة، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۶هـ.
تکفیر صریح ابوحنیفه در کلمات دانشمندان اهل سنت
۳۴۱ حدثنی محمد بن عبد العزیز بن أبی رزمة قال سمعت أبی یقول کنا عند حماد بن سلمة فذکروا مسألة فقیل أبو حنیفة یقول بها فقال هذا والله قول ذاک المارق إسناده صحیح.
نزد حماد بن سلمه در باره مسالهای گفتگو بود، گفته شد: ابوحنیفه چنین گفته است، گفت: به خدا سوگند این سخن متعلق به این خارج شده از دین است. سند این روایت صحیح است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۱۹۹، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
عن سلیم المقریء عن سفیان الثوری قال سمعت حمادا یقول ألا تعجب من أبی حنیفة یقول القرآن مخلوق قل له یا کافر یا زندیق.
سفیان ثوری میگوید: از حماد شنیدم که میگفت: آیا از ابوحنیفه تعجب نمیکنی که میگوید قرآن مخلوق است؟ به او بگو ای کافر، ای زندیق!!!.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۱۸۵، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
۲۹۲ حدثنی منصور بن أبی مزاحم سمعت مالک بن أنس ذکر أبا حنیفة فذکره بکلام سوء وقال کاد الدین وقال من کاد الدین فلیس من الدین رجاله ثقات.
مالک بن انس از ابوحنیفه به زشتی یاد کرد و گفت: او با دین جنگید و کسی که با دین بجنگد از دین خارج است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۱۹۷، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
سمعت منصور بن أبی مزاحم یقول سمعت مالکا یقول إن أبا حنیفة کاد الدین ومن کاد الدین فلیس له دین.
ترجمه آن مانند سابق است.
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۴۲۲، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
حدثنی علی بن عثمان بن نفیل حدثنا أبو مسهر حدثنا یحیی بن حمزة وسعید یسمع أن أبا حنیفة قال لو أن رجلا عبد هذه النعل یتقرب بها إلی الله لم أر بذلک بأسا فقال سعید هذا الکفر صراحا.
یحیی بن حمزه این سخن را از ابوحنیفه نقل کرد که: هر کس این کفش را پرستش کند تا به خدا نزدیک شود من در آن ایرادی نمیبینم، سعید چون این سخن را شنید گفت: این کفر روشن و صریح است.
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۹۶، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م.
قبهای از آتش بر قبر ابوحنیفه
حدثنی هارون بن سفیان حدثنی عرزة الخراسانی حدثنا الفضل بن موسی السینانی قال سمعت سفیان الثوری یقول ضرب الله عز وجل علی قبر أبی حنیفة طاقا من النار.
سفیان ثوری گفته است: خداوند بر قبر ابوحنیفه گنبد و سقفی از آتش قرار داده است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۱۹۷، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
جریتر از ابوحنیفه بر خداوند، دیده نشده است
۳۵۷ حدثنی محمد بن علی الوراق نا إبراهیم بن بشار ثنا سفیان قال ما رأیت أحدا اجرأ علی الله من أبی حنیفة.
سفیان گفته است: از ابوحنیفه کسی را جری تر بر خدا ندیدم.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰)، المنتخب من ذیل المذیل، ج ۱، ص ۱۳۹؛
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۱۵، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ؛
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۴۱۲، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
شهری که در آن نام ابوحنیفه برده میشود، سزاوار سکونت نیست
حدثنی أبو معمر عن الولید بن مسلم قال قال لی مالک بن أنس ایذکر أبو حنیفة ببلدکم قلت نعم قال ما ینبغی لبلدکم أن یسکن.
ولید بن مسلم میگوید: مالک بن انس به من گفت: آیا در شهر شما نامی از ابوحنیفه برده میشود؟ گفتم: آری، گفت: چنین شهری سزاوار سکونت نیست.
الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، العلل ومعرفة الرجال، ج ۲، ص ۵۴۷، تحقیق: وصی الله بن محمد عباس، ناشر: المکتب الإسلامی، دار الخانی - بیروت، الریاض، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۸ – ۱۹۸۸؛
الصیداوی، محمد بن أحمد بن جمیع أبو الحسین (متوفای۴۰۲هـ)، معجم الشیوخ، ج ۱، ص ۲۴۱، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: مؤسسة الرسالة,دار الإیمان - بیروت، طرابلس، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۵هـ؛
الأصبهانی، ابونعیم أحمد بن عبد الله (متوفای۴۳۰هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج ۶، ص ۳۲۵، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، ۱۴۰۵هـ؛
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۴۲۱، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
لعن أبو حنیفه
ثنا منصور بن سلمة الخزاعی قال سمعت حماد بن سلمة یلعن أبا حنیفة قال أبو سلمة وکان شعبة یلعن أبا حنیفة إسناده صحیح.
سلمه خزاعی میگوید: شنیدم که حماد بن سلمه و شعبه ابوحنیفه را لعن میکردند. سند صحیح است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۱۱، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
تبعید و اخراج ابوحنیفه از کوفه
۳۸۴ حدثنی أبو الفضل نا سفیان بن وکیع عن أبیه قال لما تکلم أبو حنیفة فی الارجاء وخاصم فیه قال سفیان الثوری ینبغی أن ینفی من الکوفة أو یخرج منها إسناده حسن.
ابوحنیفه وقتی که در کوفه عقیدهاش را راجع به مرجیه مطرح کرد سفیان ثوری گفت: باید از کوفه تبعید یا اخراج شود. سند صحیح است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۲۲، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
شراب فروش، از حنفی بهتر است
حدثنا منصور بن أبی مزاحم قال سمعت شریکا یقول لأن یکون فی کل ربع من أرباع الکوفة خمار خیر من أن یکون فیه من یقول برأی أبی حنیفة.
شریک میگفت: اگر در چهار گوشه شهر کوفه شراب فروشی باشد، بهتر است از اینکه در آن طرفدار عقیده ابوحنیفه باشد.
الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، العلل ومعرفة الرجال، ج ۲، ص ۵۴۷، تحقیق: وصی الله بن محمد عباس، ناشر: المکتب الإسلامی، دار الخانی - بیروت، الریاض، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۸ – ۱۹۸۸؛
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۰۳، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ؛
الجوهری البغدادی، علی بن الجعد بن عبید ابوالحسن (متوفای۲۳۰هـ) مسند ابن الجعد، ج ۱، ص ۳۵۳، تحقیق: عامر أحمد حیدر، ناشر: مؤسسة نادر - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۰هـ – ۱۹۹۰م؛
الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۹۸، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م؛
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۴۱۷، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
ارزش سخن ابوحنیفه
حدثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثنا مهنی بن یحیی قال سمعت أحمد بن حنبل یقول ما قول أبی حنیفة والبعر عندی إلا سواء
احمد حنبل میگفت: سخن ابوحنیفه و سرگین شتر نزد من یکی است.
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۴۳۹، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
ابوحنیفه، و مقایسه ایمان ابوبکر و ابلیس
۳۷۱ وحدثنی إبراهیم بن سعید نا أبو توبة عن أبی إسحاق الفزاری قال کان أبو حنیفة یقول إیمان إبلیس وإیمان أبی بکر الصدیق رضی الله عنه واحد قال أبو بکر یا رب وقال إبلیس یا رب إسناده صحیح
ابوحنیفه میگفت: ایمان ابلیس و ابوبکر یک اندازه است، چون ابلیس میگفت: ای خدا، ابوبکر هم میگفت: ای خدا. سند صحیح است.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۱۵، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ؛
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۳۷۶، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
ابن الجوزی، ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای ۵۹۷ هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ج ۸، ص ۱۳۳، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۳۵۸.
ابوحنیفه و مقایسه سخن عمر با سخن شیطان
حدثنا إسحاق بن منصور أخبرنا عبد الصمد عن أبیه قال ذکر لأبی حنیفة قول النبی صلی الله علیه وسلم أفطر الحاجم والمحجوم فقال هذا سجع وذکر له قضاء من قضاء عمر أو من قول عمر فی الولاء فقال هذا قول شیطان.
این سخن پیامبر را که حجامت کننده و حجامت شونده، روزه شان را افطار میکنند، برای ابوحنیفه نقل شد گفت: این شعر است، همچنین یکی از قضاوتهای عمر یا سخنان او را در باره ولاء بیان کردند گفت: این سخن شیطان است.
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۴۰۳ ـ ۴۰۴، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
حدثنا أبو معمر عبد الله بن عمرو بن أبی الحجاج حدثنا عبد الوارث قال کنت بمکة وبها أبو حنیفة فأتیته وعنده نفر فسأله رجل عن مسألة فأجاب فیها فقال له الرجل فما روایة عن عمر بن الخطاب قال ذاک قول شیطان قال فسبحت فقال لی رجل أتعجب فقد جاءه رجل قبل هذا فسأله عن مسألة فأجابه قال فما روایة رویت عن رسول الله صلی الله علیه وسلم أفطر الحاجم والمحجوم فقال هذا سجع فقلت فی نفسی هذا مجلس لا أعود فیه أبدا.
عبد الوارث میگوید: در شهر مکه نزد ابوحنیفه رفتم، عدهای دیگر نیز حضور داشتند شخصی مسألهای پرسید، پاسخ داد، سپس پرسید: نقل سخن از عمر چگونه است؟ گفت: سخنان شیطان است، ناراحت شدم و تسبیح خدا را گفتم، آن مرد از من پرسید: آیا از پاسخ ابوحنیفه تعجب کردی؟ مردی لحظاتی قبل آمد و مسألهای مطرح کرد و پاسخ شنید، سپس پرسید: این روایت پیامبر که حجامت کننده و حجامت شونده هر دو روزه شان را افطار میکنند، چیست؟ گفت: این شعر است، به خودم گفتم: به چنین مجلسی هیچ وقت نخواهم آمد.
البغدادی، أحمد بن علی ابوبکر الخطیب (متوفای۴۶۳هـ)، تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۴۰۴، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
حدثنی أبو الفضل نا مسلم بن إبراهیم نا عبد الوارث بن سعید نا سعید قال جلست إلی أبی حنیفة بمکة فذکر شییا فقال له رجل روی عمر بن الخطاب رضی الله عنه کذا وکذا قال أبو حنیفة ذاک قول الشیطان وقال له آخر ألیس یروی عن رسول الله صلی الله علیه وسلم أفطر الحاجم والمحجوم فقال هذا سجع فغضبت وقلت ان هذا مجلس لا أعود إلیه ومضیت وترکته.
شخصی به نام سعید نقل میکند: در مکه نزد ابوحنیفه بودم، مسألهای مطرح شد، یک نفر گفت: عمر چنین و چنان گفته است، ابوحنیفه گفت: این سخن شیطان است، فرد دیگری گفت: آیا از رسول خدا روایت نشده که فرمود: حجامت کننده و حجامت شونده افطار میکنند؟ گفت: این شعر است، ناراحت شدم و گفتم: این مجلسی است که هیچ وقت به آن بر نمیگردم.
الشیبانی، عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای۲۹۰هـ)، السنة، ج ۱، ص ۲۲۷، تحقیق: د. محمد سعید سالم القحطانی، ناشر: دار ابن القیم - الدمام، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.
تکفیر محمد بن ادریس شافعی
محمد بن ادریس شافعی، نیز از کسانی است که از تکفیر دیگر فرقههای اهل سنت در امان نمانده است و حتی ضرر او را برای امت اسلامی از ضرر ابلیس نیز بیشتر دانستهاند.
حاکم نیشابوری مینویسد:
حدثنا أحمد بن عبید الله قال حدثنا عبید الله بن معدان الازدی عن أنس قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم یکون فی أمتی رجل یقال له محمد بن ادریس أضر علی أمتی من أبلیس ویکون فی أمتی رجل یقال له أبو حنیفة هو سراج أ متی.
انس از رسول خدا نقل میکند که فرمود: در امت من مردی به نام محمد بن ادریس خواهد بود که ضرر او از شیطان بیشتر است، و مردی به نام ابوحنیفه خواهد آمد که او چراغ امت من است.
النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ)، المدخل إلی کتاب الإکلیل، ج ۱، ص ۵۶، تحقیق: د. فؤاد عبد المنعم أحمد، ناشر: دار الدعوة - الاسکندریة؛
النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ)، المدخل إلی الصحیح، ج ۱، ص ۲۱۶، تحقیق: د. ربیع هادی عمیر المدخلی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۴هـ.
نمونههایی از درگیری و کشت و کشتار میان اهل سنت
اختلاف و نزاع بین اهل سنت فقط به تکفیر یکدیگر ختم نمیشود؛ بلکه این تکفیرها سبب کشت و کشتار فراوانی شده است که به چند نمونه اشاره میکنیم:
جنگ حنابله با شافعیها در بغداد (۳۲۳هـ):
ابن اثیر جزری در باره جنگ حنابله با شافعیها در بغداد مینویسد:
ثم دخلت سنة ثلاث وعشرین وثلاثمایة... ذکر فتنة الحنابلة ببغداد. وفیها عظم أمر الحنابلة وقویت شوکتهم... وزاد شرهم وفتنتهم واستظهروا بالعمیان الذین کان یأوون المساجد وکانوا إذا مر بهم شافعی المذهب أغروا به العمیان فیضربونه بعصیهم حتی یکاد یموت.
سال ۳۲۳ هـ فرا رسید...در این سال حنبلیها صاحب قدرت و شوکت بودند... فتنه و شرّ آنان بالا گرفته و هر شافعی مذهبی را که میدیدند مورد ضرب و شتم قرار میدادند بگونهای که در آستانه مرگ قرار میگرفت.
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ) الکامل فی التاریخ، ج ۷، ص ۱۱۳ ـ ۱۱۴، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۵هـ.
جنگ حنفیها با شافعیها در اصفهان (۶۰۰هـ)
یاقوت حموی در باره جنگ و کشتاری که بین شافعیها و حنفیها در اصفهان رخ داده است مینویسد:
وقَدْ فَشَا الخرَابُ فی هذا الوَقْتِ وقَبْلَه فی نَواحِیها، لِکَثْرَةِ الفِتَنِ والتّعَصُّبِ بَیْنَ الشّافِعِیّة والحَنَفِیَّة، والحُرُوبِ المُتَّصِلَةِ بَیْنَ الحزْبَیْنِ، فکُلَّمَا ظَهَرَتْ طایِفَةٌ نَهَبَتْ مَحَلَّةَ الأُخْرَی وأَحْرَقَتها، وخَرَّبَتْها، لا یِأْخُذُهم فی ذلِکَ إِلٌّ ولا ذِمَّة.
در اصفهان و اطران آن خرابیها به جهت جنگ و آشوب بین دو گروه حنفی و شافعی بیداد میکرد، هر گروهی که در محلهای قدرت میگرفت محله دیگری را به آتش میکشید و غارت میکرد.
الحموی، ابوعبد الله یاقوت بن عبد الله (متوفای ۶۲۶هـ)، معجم البلدان، ج ۱، ص ۲۰۹، ناشر: دار الفکر – بیروت.
جنگ حنفیها و شافعیها در ری:
حموی در باره جنگهای حنفیها و شافعیها در ری مینویسد:
وقعت العصبیة بین الحنفیة والشافعیة ووقعت بینهم حروب کان الظفر فی جمیعها للشافعیة هذا مع قلة عدد الشافعیة إلا أن الله نصرهم علیهم وکان أهل الرستاق وهم حنفیة یجییون إلی البلد بالسلاح الشاک ویساعدون أهل نحلتهم.
جنگ بین حنفیها و شافعیها در شهر ری اتفاق افتاد که با وجود تعداد اندک شافعیها پیروزی با آنان بود، روستا نشینان مسلحانه برای کمک به هم مسلکانشان به شهر میآمدند.
الحموی، ابوعبد الله یاقوت بن عبد الله (متوفای ۶۲۶هـ)، معجم البلدان، ج ۳، ص ۱۱۷، ناشر: دار الفکر – بیروت.
جنگ شافعیها و حنابله در بغداد (۴۴۷هـ)
ثم دخلت سنة سبع وأربعین وأربعمایة... فی هذه السنة وقعت الفتنة بین الفقهاء الشافعیة والحنابلة ببغداد ومقدم الحنابلة أبو علی بن الفراء وابن التمیمی وتبعهم من العامة الجم الغفیر وأنکروا الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم ومنعوا من الترجیع فی الأذان والقنوت فی الفجر ووصلوا إلی دیوان الخلیفة ولم ینفصل حال وأتی الحنابلة إلی مسجد بباب الشعیر فنهوا إمامه عن الجهر بالبسملة فأخرج مصحفا وقال أزیلوها من المصحف حتی لا أتلوها.
سال ۴۴۷ فرا رسید...در این سال در شهر بغداد آشوب و اختلاف بین فقهاء شافعی و حنبلی شروع شد، سر دسته حنبلیها ابوعلی بن فراء و ابن تمیمی بودند و مردمان بسیاری آنان را همراهی و تبعیت میکردند، اینان خواندن بسم الله الرحمن الرحیم با صدای بلند و در اذان ترجیع (گردش صدا در حنجره) صدا و قنوت در نماز صبح را انکار و با آن مخالف بودند، قضیه به دیوان خلافت کشیده شد؛ ولی نتیجهای نبخشید، حنبلیها به مسجدی در باب الشعیر آمده و امام جماعتش را از جهر به بسم الله منع کردند، وی قرآن را آورد و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم را از قرآن بردارید تا آن را نخوانم.
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ)، الکامل فی التاریخ، ج ۸ ص ۳۲۵، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۴۱۵هـ.
جنگ حنابله با نظامیه در بغداد (۴۷۰هـ):
ثم دخلت سنة سبعین وأربعمایة... وفی شوال منها وقعت فتنة بین الحنابلة وبین فقهاء النظامیة وحمی لکل من الفریقین طایفة من العوام وقتل بینهم نحو من عشرین قتیلا وجرح آخرون ثم سکنت الفتنة.
سپس سال ۴۷۰ فرا رسید... در ماه شوال فتنه و آشوب بین حنبلیها و فقیهان نظامیه و طرفداران این دو در گرفت که در نتیجه بیست نفر کشته و تعدادی دیگر مجروح شدند.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر ابوالفداء (متوفای۷۷۴هـ)، البدایة والنهایة، ج ۱۲ ص ۱۱۷، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
کشت و کشتار به خاطر تفسیر یک آیه:
ذکر الفتنة فی تفسیر آیة
وهاجت ببغداد فتنة کبری بسبب قوله: عسی أن یبعثک ربک مقاماً محموداً، فقالت الحنابلة: معناه یقعده الله علی عرشه کما فسره مجاهد.
وقال غیرهم من العلماء: بل هی الشفاعة العظمی کما صح فی الحدیث. ودام الخصام والشتم واقتتلوا، حتی قتل جماعة کبیرة.
فتنه و آشوبی بزرگ در باره این آیه: «عسی ربک ان یبعثک مقاما محمودا» در شهر بغداد اتفاق افتاد، حنبلیها میگفتند: معنای آن این است که خداوند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر عرشش مینشاند، دیگران میگفتند مقصود شفاعت بزرگ پیامبر است، آتش دشمنی و اختلاف همچنان زبانه میکشید تا آنکه جمعیت زیادی کشته شدند.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۲۳ ص ۳۱۹، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م.
جنگ حنابله و اشاعره در بغداد (۴۴۷هـ)
ثم دخلت سنة سبع وأربعین وأربعمایة... واتصلت الفتن بین أهل باب الطاق وسوق یحیی اتصالاً مسرفاً ورکب صاحب الشرطة والأراک لإطفاء الفتنة فلم ینفع ذلک وانتقل القتال إلی باب البصرة وأهل الکرخ علی القنطرتین. ووقعت بین الحنابلة والأشاعرة فتنة عظیمة حتی تأخر الأشاعرة عن الجمعات خوفاً من الحنابلة.
سال ۴۴۷ فرا رسید...فتنه و آشوب به باب الطاق و بازار یحیی کشیده شد، رییس پلیس برای خاموش کردن فتنه شخصا اقدام کرد؛ ولی سودی نبخشید و جنگ و درگیری به باب البصره و کرخ کشیده شد، آشوبی بزرگ بین حنبلیها و اشعریها در گرفت تا آنجا که اشاعره از حضور در نماز جمعه از ترس حنبلیها منصرف شدند.
ابن الجوزی، ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای ۵۹۷ هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ج ۱۵ ص ۳۴۷، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۳۵۸.
ثم دخلت سنة سبع وأربعین واربعمایة... وفیها وقعت الفتنة بین الأشاعرة والحنابلة فقوی جانب الحنابلة قوة عظیمة بحیث إنه کان لیس لأحد من الأشاعرة أن یشهد الجمعة ولا الجماعات.
سپس سال ۴۴۷ از راه رسید...در این سال بین اشاعره و حنبلیها جنگ و اختلاف شروع شد و چون حنبلیها قوی تر بودند اشاعره قدرت حضور در نماز جمعه و جماعت را نداشتند.
ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر القرشی ابوالفداء، البدایة والنهایة، ج ۱۲ ص ۶۶، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
جنگ اشاعره و حنابله در بغداد (۴۶۷هـ)
الفتنة بین القشیری والحنابلة
وفیها قدم بغداد أبو نصر الأستاذ أبو القاسم القشیری فوعظ بالنظامیة وبرباط شیخ الشیوخ. وجری له فتنة کبیرة مع الحنابلة لأنه تکلم علی مذهب الأشعری وحط علیهم. وکثر أتباعه والمتعصبون له فهاجت أحداث السنة وقصدوا نحو النظامیة وقتلوا جماعة نعوذ بالله من الفتن
ابونصر، استاد قشیری وارد بغداد شد و در نظامیه به وعظ و سخنرانی پرداخت، در شهر رباط استاد بزرگی حضور داشت که پیرو مذهب شافعی بود و پیروان بیشماری داشت، آنان به طرف نظامیه حرکت کردند و گروه زیادی را کشتند.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۳۱ ص ۳۴، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ابوعبد الله (متوفای ۷۴۸ هـ)، العبر فی خبر من غبر، ج ۳ ص ۲۷۱، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعة حکومة الکویت - الکویت، الطبعة: الثانی، ۱۹۸۴.
وکانت الفتنة الصعبة بین الحنبلیة والقشیریة بسبب الإعتقاد وقتل بینهم جماعة وعظم البلاء وتشفت بهم الروافض وحاصر دمشق المصریون مرتین وعزل ابن جهیر الوزیر لشده من الحنابلة
آشوب بین حنبلیها و قشیریه و جنگ این دو بر سر مسائل اعتقادی بود که جمعی کشته شدند و شیعیان شاد و مسرور شدند، مردم مصر شهر دمشق را دو بار محاصره کردند و ابن جهیر را به خاطر سختگیری بر حنبلیها عزل کردند.
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۱۸ ص ۳۱۹، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ.
وفی شوال منها (۴۶۷هـ) وقعت الفتنة بین الحنابلة والأشعریة وذلک أن ابن القشیری قدم بغداد فجلس یتکلم فی النظامیة وأخذ یذم الحنابلة وینسبهم إلی التجسیم وساعده أبو سعد الصوفی ومال معه الشیخ أبو إسحاق الشیرازی وکتب إلی نظام الملک یشکو إلیه الحنابلة ویسأله المعونة علیهم وذهب جماعة إلی الشریف أبی جعفر بن أبی موسی شیخ الحنابلة وهو فی مسجده فدافع عنه آخرون واقتتل الناس بسبب ذلک وقتل رجل خیاط من سوق التبن وجرح آخرون وثارت الفتنة
در ماه شوال سال ۴۶۷ هـ بین حنبلیها و اشعریها آشوب شعله ور شد، چون قشیری به بغداد آمده بود و در نظامیه سخن میگفت و از حنبلیها مذمت میکرد و اعتقاد به جسم بودن خداوند را به آنان نسبت میداد، وی حمایت ابوسعد صوفی و ابو اسحاق شیرازی را به دست آورد، سپس نامهای به نظام الملک نوشت و از حنبلیها شکایت و در خواست کمک نمود، گروهی به طرف مسجد حنبلیها که امام آن به نام ابوجعفر بن موسی بود حرکت کردند که در این درگیری عدهای کشته شدند فتنهای برپا شد.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر ابوالفداء (متوفای۷۷۴هـ)، البدایة والنهایة، ج ۱۲ ص ۱۱۵، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
أبو النصر القشیری رحمه الله. هو أبو نصر عبد الرحیم بن الاستاذ عبد الکریم القشیری صاحب الرسالة کان إمام الأیمة وحبر الامة... فکان الشیخ أبو إسحاق وغیره من الأیمة یحضرون مجلس وعظه وکان یعظ فی النظامیة ثم ذهب إلی الحج وعاد فأقام ببغداد سنة ثم حج ثانیا وعاد إلیها وجری له مع الحنابلة فأرسل إلیه نظام الملک من أصفهان بالرجوع إلی وطنه لتسکین الفتنة فرجع إلیها.
بین ابو نصر قشیری و طرفداران مذهب حنبلی حوادث و آشوبهایی به وقوع پیوست که نتیجه آن کشته شدن تعدادی از مردم بود، نظام الملک از شهر اصفهان در نامهای به وی دستور داد تا به وطنش باز گردد تا فتنه و آشوب خاموش شود.
الشیرازی، إبراهیم بن علی بن یوسف أبو إسحاق (متوفای۴۷۶هـ)، طبقات الفقهاء، ج ۱ ص ۲۵۱، تحقیق: خلیل المیس، ناشر: دار القلم - بیروت.
جنگ اشاعره و حنابله در بغداد (۴۷۰هـ)
ثم دخلت سنة سبعین وأربعمایة. فمن الحوادث فیها... وورد کتاب من النظام إلی أبی إسحاق الشیرازی فی جواب بعض کتبه الصادرة إلیه فی معنی الحنابلة... فتداول هذا الکلام بین الحنابلة وسروا به، وقووا معه، فلما کان یوم الثلاثاء ثانی شوال وهو یوم یسمی بفرح ساعة خرج من المدرسة متفقة یعرف بالاسکندرانی، ومعه بعض من یؤثر الفتنة إلی سوق الثلاثاء، فتکلم بتکفیر الحنابلة فرمی بآجرّه، فدخل إلی سوق المدرسة و استغاث بأهلها، فخرجوا معه إلی سوق الثلاثاء، ونهبوا بعض ما کان فیه، ووقع الشر، وغلب أهل سوق الثلاثاء بالعوام، ودخلوا سوق المدرسة فنهبوا القطعة التی تلیهم منه، وقتلوا مریضاً وجدوه فی غرفة، وخاف مؤید الملک علی داره فأرسل إلی العمید أبی نصر یعلمه الحال، فأنقذ إلیه الدیلم والخراسانیة فدفعوا العوام، وقتلوا النشاب بضعة عشر، وأنقذ من الدیوان خدم لإطفاء الثایرة، ولحمل المقتولین إلی الدیوان حتی شهدهم القضاة و الشهود، وکتبوا خطوطهم بذلک، وکان نساؤهم علی باب النوبی یلطمن، وکتب بذلک إلی النظام فجاءت مکاتبات منه بالجمیل، ثم ثناها بضد ذلک.
سپس سال ۴۷۰هـ آمد، از حوادث این سال... رسیدن نامهای از نظام الملک به ابواسحاق شیرازی در پاسخ نامههای وی در موضوع حنبلیها بود، این خبر در بین حنبلیها در روز سه شنبه دوم شوال که آن را روز سرور و خوشحالی نامیدند پخش شد، از طرفی شیرازی از مدرسه اسکندرانی همراه کسانی که مؤثر در ایجاد فتنه و آشوب بودند به طرف بازار سوم حرکت کرد و در آنجا از کفر و بیدینی حنبلیها سخن گفت، آجری به طرفش پرتاب کردند، وارد بازار شد و کمک خواست، مردم او را همراهی کردند و بعضی از بازار را غارت کردند، فتنه شدیدتر شد، مردم عوام هجوم آورده و وارد بازار مدرسه شدند و آن را غارت کردند و یک فرد مریض را نیز کشتند، مؤید الملک احساس وحشت کرد و شخصی را نزد ابونصر فرمانده فرستاد و قضیه را به وی گزارش نمود، وی گروهی از افراد دیلم و خراسانی را فرستاد تا مردم را سرکوب کنند، تعدادی کشته شدند، اجساد آنان را به دیوان منتقل کردند تا قضات و شهود ببینند، نامههایی نوشته شد، زنان بر سر و صورتشان میزدند، نامهای به نظام الملک نوشته شد که در پاسخ از وی تجلیل کرده بود.
ابن الجوزی، ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای ۵۹۷ هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ج ۱۶ ص ۱۹۱، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۳۵۸.
نتیجه
اولاً: شیعیان، تمامی فرقههای اسلامی (غیر از نواصب) را مسلمان میدانند و همه احکام اسلامی؛ از جمله حرمت جان، مال و... را محترم میشمارند؛ اما با استدلال به آیه ۲۵۵ سوره مایده، اسلام کامل را فقط اسلامی میدانند که همراه با ولایت امیر مؤمنان علی علیه السلام باشد؛
ثانیاً: هر فرقهای از فرقههای اسلامی، فقط مذهب خود را مذهب حق و فرقه ناجیه دانسته و بقیه فرقهها را فرقه هالکه و اهل آتش میدانند که نمونههایی از آن را از منابع اهل سنت نقل کردیم؛
ثالثاً: اهل سنت نه تنها دیگر فرقههای اسلامی را؛ بلکه حتی فرقهها و نحلههای خودشان را نیز تکفیر کردهاند و خون یکدیگر را مباح دانسته و از یکدیگر طلب جزیه کردهاند.
//
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)