آیا سوره الانسان در شان اهل البیت علیهم السلام نازل شده است؟
توضیح سیوال:
آیا امامان از نور آفریده شده اند؟
ایمه از نور خدا هستند یعنی چه؟
دوست سیوال کننده با توجه به روایاتی که از یک سو پیرامون خلقت ایمه علیهم السلام از «نور» وارد شده و از سوی دیگر آیات اوّل سوره «الانسان» که اشاره به خلقت انسان از نطفه دارد، این سیوال برایش ایجاد شده است که اگر سوره انسان در رابطه با اهل بیت علیهم السلام است و در این سوره نیز به خلقت انسانها از طریق نطفه اشاره میکند پس چگونه بعضی از روایات تصریح نمودهاند که اهل بیت علیهم السلام از نور آفریده شدهاند؟
پاسخ:
شأن نزول سوره الانسان:
اصل ماجرا:
ابن عباس میگوید: «حسن و حسین علیهما السّلام بیمار شدند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با جمعی از یاران به عیادتشان آمدند، و به علی علیه السّلام گفتند: ای ابو الحسن! خوب بود نذری برای شفای فرزندان خود میکردی.
علی علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و فضه که خادمه آنها بود نذر کردند که اگر آنها شفا یابند سه روز روزه بگیرند.
چیزی نگذشت که هر دو شفا یافتند، در حالی که از نظر مواد غذایی دست خالی بودند علی علیه السّلام سه من جو قرض نمود، و فاطمه علیها السّلام یک سوم آن را آرد کرد، و نان پخت، هنگام افطار سایلی بر در خانه آمد و گفت: «السّلام علیکم اهل بیت محمّد صلّی اللّه علیه و آله سلام بر شما ای خاندان محمد! مستمندی از مستمندان مسلمین هستم، غذایی به من بدهید».
آنها همگی مسکین را بر خود مقدم داشتند، و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند.
روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتی که غذایی را آماده کرده بودند (همان نان جوین) یتیمی بر در خانه آمد آن روز نیز ایثار کردند و غذای خود را به او دادند (بار دیگر با آب افطار کردند و روز بعد را نیز روزه گرفتند).
در سومین روز، اسیری به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد. این بار نیز سهم غذای خود را به او دادند هنگامی که صبح شد علی علیه السّلام دست حسن و حسین علیهما السّلام را گرفته بود و خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمدند هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را مشاهده کرد دید از شدت گرسنگی میلرزند! فرمود: این حالی را که در شما میبینم برای من بسیار گران است، سپس برخاست و با آنها حرکت کرد هنگامی که وارد خانه فاطمه علیها السّلام شد دید در محراب عبادت ایستاده، در حالی که از شدت گرسنگی شکم او به پشت چسبیده، و چشمهایش به گودی نشسته، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ناراحت شد در همین هنگام جبرییل نازل گشت و گفت ای محمّد! این سوره را بگیر، خداوند با چنین خاندانی به تو تهنیت میگوید، سپس سوره «هل اتی» را بر او خواند».
اسناد و منابع تفسیری اهل سنّت:
در این رابطه میتوان به کتابهای تفسیر شیعه و سنّی مراجعه نمود که ما به برخی از تفاسیر اهل سنّت که به این موضوع تصریح نمودهاند اشاره میکنیم:
تفسیر مقاتل بن سلیمان، مقاتل بن سلیمان(۱۵۰ هق)، ج ۳، ص ۴۲۸ - شواهد التنزیل، حاکم حسکانی (قرن ۵ هق)، ج ۲، ص ۳۹۹ - تفسیر الثعلبی، ثعلبی(۴۲۷ هق) ج ۱۰، ص ۹۶ - تفسیر السمرقندی، أبو اللیث سمرقندی(۳۸۳ هق)، ج ۳، ص ۵۰۴ - تفسیر السمعانی، سمعانی(۴۸۹ هق)، ج ۶، ص ۱۱۶- الکشاف عن حقایق التنزیل وعیون الأقاویل – جار الله زمخشری(۵۳۸ هق)، ج ۴، ص ۱۹۷- تفسیر الرازی، فخر رازی(۶۰۶ هق)، ج ۳۰، ص ۲۴۴ - تفسیر القرطبی، قرطبی(۶۷۱ هق)، ج ۱۹، ص ۱۳۱- تفسیر البیضاوی، بیضاوی(۶۸۲ هق)، ج ۵، ص ۴۲۸ - تفسیر الآلوسی، آلوسی(۱۲۷۰ هق)، ج ۲۹، ص ۱۵۷
به این ترتیب روایت فوق از روایاتی است که در میان اهل سنت نیز مشهور بلکه متواتر است.
نمونههایی از متون تفسیری اهل سنّت:
به عنوان نمونه به متن بعضی از تفاسیر فوق از اهل سنّت اشاره میکنیم:
حاکم حسکانی از علمای بزرگ اهل سنّت که در قرن پنجم میزیسته مینویسد:
عن ابن عباس فی قوله تعالی: (ویطعمون الطعام علی حبه) (مسکینا ویتیما وأسیرا، إنما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء ولا شکورا، إنا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا) الآیات (قال:) نزلت فی علی ابن أبی طالب أطعم عشاءه وأفطر علی القراح
از ابن عبّاس در باره آیه شریفه: «و یطعمون اطعام... روایت شده که این آیه در حقّ [امیر المؤمنین] علی بن ابی طالب [علیه السلام ] نازل شده است که افطار خود را به دیگران انفاق نمود و با دلی غمگین[از غصه و ماتم تنگدستی دیگران] افطار نمود.
شواهد التنزیل، حاکم حسکانی (قرن ۵ هق)، ج ۲ ص ۴۰۶.
قرطبی در تفسیر خود مینویسد:
فنزلت: « ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا ویتیما وأسیرا » ذکره الثعلبی. وقال أهل التفسیر: نزلت فی علی وفاطمة رضی الله عنهما وجاریة لهما اسمها فضة.
اهل تفسیر گفتهاند: آیه «و یطعمون الطعام... در شأن [امیر المؤمنین] علی بن ابی طالب [علیه السلام ] و [حضرت ] فاطمه [سلام الله علیها] و خادمه آنها به نام فضّه نازل شده است.
تفسیر القرطبی، قرطبی(۶۷۱ هق)، ج ۱۹، ص ۱۳۰.
شوکانی در فتح القدیر آورده است:
وأخرج ابن مردویه عن ابن عباس فی قوله (ویطعمون الطعام) الآیة قال: نزلت هذه الآیة فی علی بن أبی طالب وفاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم
ابن مردویه از ابن عبّاس در باره آیه شریفه «و یطعمون الطعام» روایت نموده است: این آیه در باره [امیر المؤمنین] علی بن ابی طالب [علیه السلام ] و [حضرت ] فاطمه [سلام الله علیها] دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نازل گردیده است.
فتح القدیر، شوکانی(۱۲۵۵ هق)، ج ۵، ص ۳۴۹.
آیا امامان از نور آفریده شدهاند؟
نور در قرآن
در بعضی از آیات قرآن کریم وقتی سخن از «نور» آمده در روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ایمه علیهم السلام تفسیر شده است مانند: روایاتی که در کتاب اصول کافی، جلد اوّل، صفحه ۱۹۱ به بعد در بابی مستقل تحت عنوان «باب أنّ الایمه علیهم السلام نورالله عزّوجلّ» آمده:
به عنوان نمونه به چند روایت با اسناد صحیح از این باب اشاره میکنیم:
نور ایمه نازل شده از سوی خدا
روایتی صحیحه در اصول کافی از شیخ کلینی آمده:
أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی« فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا (التغابن/ ۸) فَقَالَ یَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَیِمَّةُ علیه السلام یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِییَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمُ الَّذِینَ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَ یَغْشَاهُمْ بِهَا
ابو خالد کابلی گوید: از امام باقر علیه السّلام در باره قول خدای تعالی (التغابن/ ۸) «به خدا و رسولش و نوری که فرستادیم ایمان آورید» پرسیدم فرمود: ای ابا خالد به خدا قسم مقصود از نور ایمه علیهم السّلام است. ای ابا خالد! نور امام در دل مؤمنان، از نور خورشید تابان در روز روشنتر است و ایشانند که دلهای مؤمنین را منور کنند و خدا از هر که خواهد نور ایشان را پنهان دارد پس دل آنها تاریک گردد و در ظلمت رود.
روایت صحیحه از اصول کافی، شیخ کلینی(۳۲۹ هق)، ج ۱، ص۱۹۵، ح ۴ باب أن الایمه نور الله عزّوجلّ.
نور همان امامت است
روایت صحیحهای دیگر از اصول کافی:
أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُوسَی بْنِ عُمَرَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السّلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ (الصف/ ۸) قَالَ یُرِیدُونَ لِیُطْفِیُوا وَلَایَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السّلام بِأَفْوَاهِهِمْ قُلْتُ قَوْلُهُ تَعَالَی وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ (الصف/ ۸) قَالَ یَقُولُ وَ اللَّهُ مُتِمُّ الْإِمَامَةِ وَ الْإِمَامَةُ هِیَ النُّورُ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا (التغابن/ ۸) قَالَ النُّورُ هُوَ الْإِمَامُ
محمد بن فضیل گوید از حضرت ابو الحسن علیه السّلام راجع به قول خدای تعالی (الصف/ ۸) «میخواهند نور خدا را با پف دهان خود خاموش کنند» پرسیدم، فرمود: یعنی میخواهند ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام را با پف دهانشان خاموش کنند، گفتم سپس خدای تعالی فرماید: «و خدا کاملکننده نور خویش است» فرمود: یعنی و خدا کاملکننده امامت است و امامت همان نور است و همانست که خدای عز و جل فرماید «به خدا و رسولش و نوری که فرو فرستادهایم ایمان آورید» مقصود از نور همان امام است.
روایت صحیحه از اصول کافی، شیخ کلینی(۳۲۹ هق)، ج ۱، ص۱۹۵، ح ۶، باب أن الایمه نور الله عزّوجلّ.
نورٌ علی نور
شیخ کلینی در روایت صحیحهای دیگر آورده است:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ (النور/ ۳۵) فَاطِمَةُ سلام الله علیها فِیها مِصْباحٌ (النور/۳۵) الْحَسَنُ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ (النور/ ۳۵) الْحُسَیْنُ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ (النور/۳۵) فَاطِمَةُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ الدُّنْیَا یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ (النور/۳۵) إِبْرَاهِیمُ علیه السلام زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ (النور/ ۳۵) لَا یَهُودِیَّةٍ وَ لَا نَصْرَانِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ (النور/ ۳۵) یَکَادُ الْعِلْمُ یَنْفَجِرُ بِهَا وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ (النور/ ۳۵) إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ (النور/ ۳۵) یَهْدِی اللَّهُ لِلْأَیِمَّةِ مَنْ یَشَاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ (النور/ ۳۵) قُلْتُ أَوْ کَظُلُماتٍ (النور/۴۰) قَالَ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ یَغْشاهُ مَوْجٌ (النور/ ۴۰) الثَّالِثُ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ (النور/۴۰) ظُلُمَاتٌ الثَّانِی بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ (النور/ ۴۰) مُعَاوِیَةُ وَ فِتَنُ بَنِی أُمَیَّةَ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ (النور/ ۴۰) الْمُؤْمِنُ فِی ظُلْمَةِ فِتْنَتِهِمْ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً (النور/۴۰) إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (النور/ ۴۰) إِمَامٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ قَالَ فِی قَوْلِهِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ (الحدید/۱۲) أَیِمَّةُ الْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَسْعَی بَیْنَ یَدَیِ الْمُؤْمِنِینَ وَ بِأَیْمَانِهِمْ حَتَّی یُنْزِلُوهُمْ مَنَازِلَ أَهْلِ الْجَنَّةِ
صالح بن سهل همدانی گوید امام صادق علیه السلام راجع به قول خدای تعالی (النور/ ۳۵) در تأویل آن چنین فرمود: «خدا نور آسمانها و زمین است، حکایت نور او چون فانوسی است» آن فانوس فاطمه علیها السلام است «که در آن فانوس چراغیست» آن چراغ حسن است «چراغ در آبگینه است» آبگینه حسین است «آبگینه مانند اختر درخشانی است» آن اختر درخشان فاطمه است در میان زنان جهان «از درخت پر برکتی برافروزد» آن درخت حضرت ابراهیم علیه السّلام است «درخت زیتونی است نه خاوری و نه باختری» نه یهودی و نه نصرانی «که نزدیکست روغنش برافروزد» نزدیکست علم از آن بجوشد «اگر چه آتشی به او نرسد، نوریست روی نوری» از فاطمه امامی پس از امامی آید «خدا هر که را خواهد به نور خود رهبری کند» هر که را خدا خواهد به امامان رهبری کند «و خدا برای مردم مثلها میزند» همدانی گوید: عرض کردم: (تأویل این کلمات را بفرمایید) «یا مانند تاریکیها» فرمود: اولی و رفیقش باشند «موجی او را فرا گرفت» سومی است روی آن موجی بود، «اینها ظلماتی است» آن موج دومی است «که برخی زیر برخی متراکمند» معاویه و فتنههای بنی امیه است «چون کسی دستش را بیرون کند نزدیک نیست که آن را ببیند» حال مؤمن است در تاریکی فتنه بنی امیه (فجایع بنی امیه بر مؤمنین احاطه کند و آنها را سرگردان نماید) «و کسی که خدا برای او نوری مقرر نفرموده یعنی امامی از اولاد فاطمه علیها السلام ندارد «هیچ نوری برای او نباشد» روز قیامت امامی نداشته باشد، و در باره قول خدای تعالی (الحدید/۱۲) «نور آنها از پیش رو و طرف راست میشتابد» فرمود: روز قیامت ایمه مؤمنین از پیش رو و طرف راست مؤمنین میشتابند تا ایشان را به منازل اهل بهشت وارد سازند.
روایت صحیحه از اصول کافی، شیخ کلینی(۳۲۹ هق)، ج ۱، ص۱۹۵، ح ۵، باب أن الایمه نور الله عزّوجلّ.
البته در آیاتی دیگر از قرآن کریم «نور» به معانی دیگری غیر از اهل بیت علیهم السلام نیز تفسیر شده است مثل این موارد:
۱ - «القرآن المجید»: (المایدة/۱۵)
۲ - «الإیمان»: (البقرة/۲۵۷)
۳ - «الهدایة الإلهیة»: (الأنعام/۱۲۲)
۴ - «الدین الإسلامی»: (التوبة/۳۲)
۵ - «النبی الأکرم صلی الله علیه وآله وسلم»: (الأحزاب/۴۶)
الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، ج ۱۱، ص ۱۰۳.
جهت اطلاع بیشتر در این زمینه میتوانید به تفاسیر قرآن کریم مراجعه کنید.
آفرینش اهل بیت از نور:
در بسیاری از روایات معتبر از جمله زیارت «جامعه کبیره» که در سند و اعتبار آن هیچ شک و تردیدی نیست تعبیراتی آمده که به قطع و یقین ثابت میکند که خلقت اوّلیّه اهل بیت علیهم السلام از نور بوده است.
زیارت جامعه کبیره:
«... خلَقَکُمُ اللهُ أَنواراً فجَعلَکُمْ بعرشِهِ مُحدِقینَ حتَّی مَنَّ عَلَینا بِکُم، فَجَعَلَکُم فی بُیُوتٍ اَذِنَ اللهُ اَنْ تُرفَعَ ویُذکَرَ فیهَا اسْمُهُ... »
«...خداوند شما را به مثابه نور خلق نمود و شما در جوار عرش او گرد آمده بودید تا آن زمان که خداوند بر ما منّت گذارد و شما را در خانههایی که اراده بلندی و رفعت آنها را نموده بود قرار داد تا درآن خانهها ذکر و نام او برده شود... »
من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق(۳۸۱ هق)، ج ۲، ص ۶۱۳.
زیارت وارث:
«اَشْهدُ اَنّکُمْ نُورَاً فِیالْاَصْلابِ الشَّامِخَه وَ الْاَرْحامِ المُطَهَّره»
«شهادت میدهم که شماها نوری در صلبهای شامخ و رَحِمهای پاک و طاهر بودهاید»
زیارت وارث، مصباح المتهجد، شیخ طوسی(۴۶۰ هق)، ص ۷۲۰.
أخبرنا محمد بن محمد، قال: أخبرنی أبو الحسن علی بن الحسن البصری، قال: حدثنا أبو بشر أحمد بن إبراهیم العمی، قال: حدثنا أبو الطیب محمد ابن علی الأحمر الناقد، قال: حدثنی نصر بن علی، قال: حدثنا عبد الوهاب بن عبد الحمید، قال: حدثنا حمید، عن نصر بن مالک، قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: کنت أنا وعلی عن یمین العرش نسبح الله قبل أن یخلق آدم بألفی عام، فلما خلق آدم جعلنا فی صلبه، ثم نقلنا من صلب إلی صلب فی أصلاب الطاهرین وأرحام المطهرات حتی انتهینا إلی صلب عبد المطلب، فقسمنا قسمین: فجعل فی عبد الله نصفا، وفی أبی طالب نصفا، وجعل النبوة والرسالة فی، وجعل الوصیة والقضیة فی علی، ثم اختار لنا اسمین اشتقهما من أسمایه، فالله المحمود وأنا محمد، والله العلی وهذا علی، فأنا للنبوة والرسالة، وعلی للوصیة والقضیة
نصر بن مالک میگوید: از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم شنیدم که فرمود: من و علی [علیه السّلام] دو هزار سال قبل از آفرینش آدم در جانب راست عرش الهی به تسبیح خداوند مشغول بودیم، و چون خداوند، آدم [علیه السّلام] را خلق نمود ما در صلب او قرار گرفتیم و همواره از صلب او به صلب دیگری و از رَحِمی به رَحِم دیگر که همه از اصلاب و رَحِمهای طاهر و پاکیزه بودند منتقل میشدیم تا این که به صلب عبدالمطلب رسیدیم که از آنجا به دو قسمت تقسیم شدیم نیمی در صلب عبدالله و نیم دیگر در صلب ابوطالب قرار گرفت. نبوت و رسالت در من و وصایت و خلافت در علی[علیه السّلام] قرار گرفت و برای ما دو اسم از نام خود مشتق نمود؛ خداوند محمود است و من محمد و خداوند علی است و این هم علی است. من برای نبوت و علی برای وصایت.
الأمالی، شیخ طوسی(۴۶۰ هق)، ص ۱۸۳.
و یا به این روایات معتبر دقّت کنید:
أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدٍ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُکَ وَ عَلِیّاً نُوراً یَعْنِی رُوحاً بِلَا بَدَنٍ قَبْلَ أَنْ أَخْلُقَ سَمَاوَاتِی وَ أَرْضِی وَ عَرْشِی وَ بَحْرِی فَلَمْ تَزَلْ تُهَلِّلُنِی وَ تُمَجِّدُنِی ثُمَّ جَمَعْتُ رُوحَیْکُمَا فَجَعَلْتُهُمَا وَاحِدَةً فَکَانَتْ تُمَجِّدُنِی وَ تُقَدِّسُنِی وَ تُهَلِّلُنِی ثُمَّ قَسَمْتُهَا ثِنْتَیْنِ وَ قَسَمْتُ الثِّنْتَیْنِ ثِنْتَیْنِ فَصَارَتْ أَرْبَعَةً مُحَمَّدٌ وَاحِدٌ وَ عَلِیٌّ وَاحِدٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثِنْتَانِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ فَاطِمَةَ مِنْ نُورٍ ابْتَدَأَهَا رُوحاً بِلَا بَدَنٍ ثُمَّ مَسَحَنَا بِیَمِینِهِ فَأَفْضَی نُورَهُ فِینَا
امام صادق علیه السلام فرمود: خدای تبارک و تعالی فرماید: ای محمد! من تو را و علی را به صورت نوری یعنی روحی بدون پیکر آفریدم، پیش از آن که آسمان و زمین و عرش و دریایم را بیافرینم، پس تو همواره یکتایی و تمجید مرا میگفتی، سپس دو روح شما را گرد آوردم و یکی ساختم، و آن یک روح مرا تمجید و تقدیس و تهلیل میگفت. آنگاه آن را به دو قسمت تقسیم کردم و باز هر یک از آن دو قسمت را به دو قسمت نمودم تا چهار روح شد، محمد یکی، علی یکی، حسن و حسین دو تا.
سپس خدا فاطمه را از نوری که در ابتدا روحی بدون پیکر بود آفرید، آنگاه با دست خود ما را مسح کرد و نورش را به ما رسانید.
روایت صحیحه از اصول کافی، شیخ کلینی(۳۲۹ هق)، ج ۱، ص۴۴۰، باب مولد النبی و وفاته.
مرحوم علامه مجلسی(ره) در توضیح این حدیث اقوالی از خود و دانشمندان دیگر نقل میکند، ولی آنچه توجه ما را جلب میکند این است که میگوید:
وَ اللَّهُ یَعْلِمُ حَقایقَ تِلکَ الاَسْرارِ وَ حُجَجُهُ الْاَخْیارُ عَلَیْهِمُ السَّلامُ
«خدا و حجّت های برگزیده او (اهل بیت علیهم السّلام) حقایق این اسرار را میدانند».
خُطْبَةٌ أُخْرَی فِی مَدْحِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله وَ الْأَیِمَّةِ علیه السّلام رَوَاهَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْهَاشِمِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهم السّلام قَالَ الْحُسَیْنُ علیه السّلام خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ خُطْبَةً بَلِیغَةً فِی مَدْحِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ بَعْدَ حَمْدِ اللَّهِ وَ الصَّلَاةِ عَلَی نَبِیِّهِ لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُنْشِیَ الْمَخْلُوقَاتِ وَ یُبْدِعَ الْمَوْجُودَاتِ أَقَامَ الْخَلَایِقَ فِی صُورَةٍ وَاحِدَةٍ قَبْلَ دَحْوِ الْأَرْضِ وَ رَفْعِ السَّمَاوَاتِ ثُمَّ أَفَاضَ نُوراً مِنْ نُورِ عِزِّهِ فَلَمَعَ قَبَساً مِنْ ضِیَایِهِ وَ سَطَعَ ثُمَّ اجْتَمَعَ فِی تِلْکَ الصُّورَةِ وَ فِیهَا صُورَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ لَهُ تَعَالَی أَنْتَ الْمُرْتَضَی الْمُخْتَارُ وَ فِیکَ مُسْتَوْدَعُ الْأَنْوَارِ مِنْ أَجْلِکَ أَضَعُ الْبَطْحَاءَ وَ أَرْفَعُ السَّمَاءَ وَ أُجْرِی الْمَاءَ وَ أَجْعَلُ الثَّوَابَ وَ الْعِقَابَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ أَنْصِبُ أَهْلَ بَیْتِکَ عَلَماً لِلْهِدَایَةِ وَ أُودِعُ فِیهِمْ أَسْرَارِی بِحَیْثُ لَا یَغِیبُ عَنْهُمْ دَقِیقٌ وَ لَا جَلِیلٌ وَ لَا یَخْفَی عَنْهُمْ خَفِیٌّ أَجْعَلُهُمْ حُجَّتِی عَلَی خَلِیقَتِی وَ أُسْکِنُ قُلُوبَهُمْ أَنْوَارَ عِزَّتِی وَ أُطْلِعُهُمْ عَلَی مَعَادِنِ جَوَاهِرِ خَزَایِنِی ثُمَّ أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَیْهِمُ الشَّهَادَةَ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ الْإِقْرَارَ بِالْوَحْدَانِیَّةِ وَ إِنَّ الْإِمَامَةَ فِیهِمْ وَ النُّورَ مَعَهُمْ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَخْفَی الْخَلِیقَةَ فِی غَیْبِهِ وَ غَیَّبَهَا فِی مَکْنُونِ عِلْمِهِ وَ نَصَبَ الْعَوَالِمَ وَ مَوَّجَ الْمَاءَ وَ أَثَارَ الزَّبَدَ وَ أَهَاجَ الدُّخَانَ فَطَفَا عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ ثُمَّ أَنْشَأَ الْمَلَایِکَةَ مِنْ أَنْوَارٍ أَبْدَعَهَا وَ أَنْوَاعٍ اخْتَرَعَهَا ثُمَّ خَلَقَ الْمَخْلُوقَاتِ فَأَکْمَلَهَا ثُمَّ قَرَنَ بِتَوْحِیدِهِ نُبُوَّةَ نَبِیِّهِ فَشَهِدَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ الْمَلَایِکَةُ وَ الْعَرْشُ وَ الْکُرْسِیُّ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ مَا فِی الْأَرْضِ بِالنُّبُوَّةِ وَ الْفَضِیلَةِ ثُمَّ خَلَقَ آدَمَ وَ أَبَانَ لِلْمَلَایِکَةِ فَضْلَهُ وَ أَرَاهُمْ مَا خَصَّهُ بِهِ مِنْ سَابِقِ الْعِلْمِ فَجَعَلَهُ مِحْرَاباً وَ قِبْلَةً لَهُمْ فَسَجَدُوا لَهُ وَ عَرَفُوا حَقَّهُ.
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی بَیَّنَ لِآدَمَ علیه السلام حَقِیقَةَ ذَلِکَ النُّورِ وَ مَکْنُونَ ذَلِکَ السِّرِّ فَأَوْدَعَهُ شَیْیاً وَ أَوْصَاهُ وَ أَعْلَمَهُ أَنَّهُ السِّرُّ فِی الْمَخْلُوقَاتِ ثُمَّ لَمْ یَزَلْ یَنْتَقِلُ مِنَ الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَةِ إِلَی الْأَرْحَامِ الزَّکِیَّةِ إِلَی أَنْ وَصَلَ إِلَی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَأَلْقَاهُ إِلَی عَبْدِ اللَّه ثُمَّ صَانَهُ اللَّهُ عَنِ الْخَثْعَمِیَّةِ حَتَّی وَصَلَ إِلَی آمِنَةَ فَلَمَّا أَظْهَرَهُ اللَّهُ بِوَاسِطَةِ نَبِیِّنَا صلی الله علیه و آله و سلّم.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در ستایش رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم سخنرانی رسایی کرد و پس از ثنای خدا و درود بر پیامبرش فرمود: هنگامی که خدا اراده کرد آفریدگانش را بیافریند، به پاداشت مردمان را بر یک چهره پیش از گستردن زمین و بلند کردن آسمانها، سپس واگذار کرد نوری را از نور عزتش، شعلهای درخشید که از روشنی آن همه جا فروزان شد. سپس به این صورت گرد آورد و در آن چهره رسول خدا بود.
سپس خدای تعالی به او فرمود: تو پسندیده شده و انتخابشدهای و در تو نورها به امانت نهفته شده. به خاطر تو بطحا را آفریدم و آسمان را برافراشتم و آب را جاری کردم و ثواب و عقاب و بهشت و جهنم قرار دادم. خاندان ترا به عنوان نشانه هدایت بلند میکنم و در آنان رازهایم را بامانت میگذارم به طوری که رازی بزرگ و کوچک از آنان پنهان نماند و پوشیده نماند بر آنان پوشیدهای. آنان را حجت خود بر مردم قرار میدهم و نور عزتم را در دلهایشان جایگزین کنم. آنان را بر کانهای جواهر گنجهایم آگاه نمایم.
سپس خدای تعالی از آنان گواهی و اقرار به پروردگاری و یکتایی گرفت و این که امامت در میان ایشانست و نور با آنانست.
سپس خدای سبحان آفریدگانش را در نهانش پوشاند و آنان را در دانش پوشیدهاش پنهان کرد و بلند کرد جهانها را و به حرکت در آورد آبها را و کف آشکار شد و دود حرکت کرد پس عرش به آب بالا آمد. بعد فرشتگان را از نوری آفرید. ونوعهایی اختراع نمود. بعد موجودات را آفرید و آنها را کامل کرد. بعد به توحیدش را به نبوت همنشین کرد. پس گواهی دادند برایش آسمانها و زمینها، فرشتگان، عرش، کرسی، خورشید، ماه، ستارگان (و هر چه که در زمین بود) به نبوت و برتری.
سپس آدم را آفرید و برتری آدم را بر فرشتگان آشکارا ساخت و به آنان آنچه را که ویژه آدم از علم پیشین بود نشان داد. پس او را محراب و قبله برای فرشتگان قرار داد. سپس بر آدم سجده کردند و حقش را شناختند.
بعد خدای تعالی حقیقت آن نور را برای آدم روشن کرد و سرّ نهانی را آشکار نمود. پس در او چیزی به امانت سپرد و به او سفارش کرد و او را آگاه نمود که آن نور از آفرینش است.
سپس از صلبی به صلب پاک دیگر و به کانون رَحِمهای پاکیزه انتقال داد تا رسید به عبد المطلب.
سپس آن نور را به سوی عبد اللَّه افکند و خداوند او را از شر فاطمهی خثعمیه نگهداشت تا به آمنه رسید. پس چون خدا آشکار ساخت به واسطهی پیامبر ما...
تذکرة الخواص، ص۱۲۱، باب ششم، خطبة فی مدح النبی والأیمة. ومروج الذهب، ج۱،ص ۱۷، ط. مصر و ۴۳ - ۴۴ ط. بیروت، باب ذکر المبدأ وشأن الخلیقة. و بحار الأنوار، ج۷۴، ص ۳۰۲.
همچنین در روایت دیگری آمده است:
عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ قُلْتُ لِمَوْلَانَا الصَّادِقِ علیه السلام مَا کُنْتُمْ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ قَالَ کُنَّا أَنْوَاراً نُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَی وَ نُقَدِّسُهُ حَتَّی خَلَقَ اللَّهُ الْمَلَایِکَةَ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سَبِّحُوا فَقَالَتْ أَیْ رَبَّنَا لَا عِلْمَ لَنَا فَقَالَ لَنَا سَبِّحُوا فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَایِکَةُ بِتَسْبِیحِنَا أَلَا إِنَّا خُلِقْنَا أَنْوَاراً وَ خُلِقَتْ شِیعَتُنَا مِنْ شُعَاعِ ذَلِکَ النُّورِ فَلِذَلِکَ سُمِّیَتْ شِیعَة
مفضل گفت: به مولایمان حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: شما قبل از خلقت آسمانها و زمین چه بودید؟ فرمود: ما انواری بودیم که تسبیح میکردیم و تقدیس مینمودیم تا خداوند ملایکه را آفرید و به آنها فرمود: تسبیح کنید! گفتند: خدایا ما نمیدانیم! آنگاه خداوند به ما (اهل بیت) فرمود: تسبیح کنید! ما تسبیح نمودیم و ملایکه از تسبیح ما (اهل بیت) تسبیح نمودند.
ما نور آفریده شدیم و شیعیان ما از شعاع این نور خلق شدهاند. و به همین جهت شیعه نام گرفتهاند.
اثبات الوصیة، ص ۱۵۳ - بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۲۱، ح ۳۴ باب بدء خلقهم
سیّد هاشم بحرانی در غایه المرام مینویسد:
ابن بابویه فی (کتاب النصوص علی الأیمة الاثنی عشر) قال: حدثنا أبو الحسن علی بن الحسین بن محمد قال: حدثنا أبو محمد هارون بن موسی فی شهر ربیع الأول سنة إحدی وثمانین وثلاثمایة، قال: حدثنی أبو علی محمد بن همام قال: حدثنی أبو علی بن کثیر البصری قال: حدثنی الحسن بن محمد بن أبی شعیب الحرانی قال: حدثنا سکین بن کثیر أبو بسطام، عن شعبة بن الحجاج، عن هشام بن زید عن أنس بن مالک. قال هارون: وحدثنا حیدر بن محمد نعیم السمرقندی، قال: حدثنا أبو النضر محمد بن مسعود العیاشی، عن یوسف بن السحت البصری، قال: حدثنا منجاب بن الحرث، قال: حدثنا محمد بن بشار، عن محمد بن جعفر عبد ربه قال: حدثنا شعبة، عن هشام بن زید عن أنس بن مالک أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ کُنْتُ أَنَا وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلّم إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَقَبَّلَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ وَ قَامَ أَبُو ذَرٍّ فَانْکَبَّ عَلَیْهِمَا وَ قَبَّلَ أَیْدِیَهُمَا ثُمَّ رَجَعَ فَقَعَدَ مَعَنَا فَقُلْنَا لَهُ سِرّاً یَا أَبَا ذَرٍّ أَنْتَ رَجُلٌ شَیْخٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ تَقُومُ إِلَی صَبِیَّیْنِ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ فَتَنْکَبُّ عَلَیْهِمَا وَ تُقَبِّلُ أَیْدِیَهُمَا فَقَالَ نَعَمْ لَوْ سَمِعْتُمْ مَا سَمِعْتُ فِیهِمَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم لَفَعَلْتُمْ لَهُمَا أَکْثَرَ مِمَّا فَعَلْتُ أَنَا فَقُلْنَا وَ مَا سَمِعْتَ یَا أَبَا ذَرٍّ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لِعَلِیٍّ علیه السلام وَ لَهُمَا یَا عَلِیُّ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَلَّی وَ صَامَ حَتَّی یَصِیرَ کَالشَّنِّ الْبَالِی إِذًا مَا نَفَعَتْهُ صَلَاتُهُ وَ لَا صَوْمُهُ إِلَّا بِحُبِّکُمْ یَا عَلِیُّ مَنْ تَوَسَّلَ إِلَی اللَّهِ جَلَّ شَأْنُهُ بِحُبِّکُمْ فَحَقٌّ عَلَی اللَّهِ أَنْ لَا یَرُدَّهُ یَا عَلِیُّ مَنْ أَحَبَّکُمْ وَ تَمَسَّکَ بِکُمْ فَقَدْ تَمَسَّکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی قَالَ ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ وَ خَرَجَ فَتَقَدَّمْنَا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْنَا أَخْبَرَنَا أَبُو ذَرٍّ عَنْکَ بِکَیْتَ وَ کَیْتَ فَقَالَ صَدَقَ أَبُو ذَرٍّ وَ صَدَقَ وَ اللَّهِ أَبُو ذَرٍّ مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلّم خَلَقَنِیَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ أَهْلَ بَیْتِی مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام بِسَبْعَةِ آلَافِ عَامٍ ثُمَّ نَقَلَنَا إِلَی صُلْبِ آدَمَ علیه السلام ثُمَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِهِ إِلَی أَصْلَابِ الطَّاهِرِینَ إِلَی أَرْحَامِ الطَّاهِرَاتِ فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَیْنَ کُنْتُمْ وَ عَلَی أَیِّ مِثَالٍ کُنْتُمْ قَالَ أَشْبَاحاً مِنْ نُورٍ تَحْتَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَی وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُمَجِّدُهُ ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلّم لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ وَ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی وَدَّعَنِی جَبْرَایِیلُ علیه السلام فَقُلْتُ لَهُ فِی هَذَا الْمَکَانِ تُفَارِقُنِی فَقَالَ إِنِّی لَا أَجُوزُهُ فَتُحْرَقَ أَجْنِحَتِی ثُمَّ قَالَ زُجَّ بِی فِی النُّورِ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَیَّ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا فَجَعَلْتُکَ نَبِیّاً ثُمَّ اطَّلَعْتُ ثَانِیَةً فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیّاً وَ جَعَلْتُهُ وَصِیَّکَ وَ وَارِثَکَ وَ وَارِثَ عِلْمِکَ وَ الْإِمَامَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أُخْرِجُ مِنْ أَصْلَابِکُمَا الذُّرِّیَّةَ الطَّاهِرَةَ وَ الْأَیِمَّةَ الْمَعْصُومِینَ خُزَّانَ عِلْمِی فَلَوْلَاکُمْ مَا خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ لَا الْآخِرَةَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ یَا مُحَمَّدُ أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ یَتَلَأْلَأُ وَجْهُهُ مِنْ بَیْنِهِمْ نُوراً کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ فَقُلْتُ یَا رَبِّ وَ مَنْ هَؤُلَاءِ وَ مَنْ هَذَا قَالَ یَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَیِمَّةُ مِنْ بَعْدِکَ الْمُطَهَّرُونَ مِنْ صُلْبِکَ وَ هَذَا الْحُجَّةُ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ یَشْفِی صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ فَقُلْنَا بِآبَایِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ ص لَقَدْ قُلْتَ عَجَباً فَقَالَ صلی الله علیه و آله و سلّم وَ أَعْجَبُ مِنْ هَذَا أَنَّ قَوْماً یَسْمَعُونَ مِنِّی هَذَا الْکَلَامَ ثُمَّ یَرْجِعُونَ عَلَی أَعْقَابِهِمْ بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ مَا لَهُمْ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی.
انس بن مالک گفت: من و ابوذر، سلمان، زید بن ارقم خدمت پیامبر بودیم که ناگاه حسن و حسین علیهما السلام بر آن حضرت وارد شدند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم آن دو را بوسید سپس ابو ذر حرکت کرد و خودش را به روی آن دو افکند و دستهایشان را بوسید و بعد برگشت به جای خود و با ما نشست. ما به او گفتیم: ای اباذر! تو پیرمردی از اصحاب و یاران رسول خدا برای دو تا بچه از بنی هاشم بلند میشوی و دست آن دو را میبوسی؟!
ابوذر گفت: آری! اگر آنچه را که من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در باره این دو فرزند شنیدم شما هم میشنیدید همین کار مرا انجام میدادید بلکه بیشتر از آنچه من انجام دادم شما انجام میدادید. گفتم: ای ابا ذر آنچه شنیدهای چیست؟ گفت: شنیدم آن حضرت به علی علیه السلام میفرمود: ای علی! بهخدا سوگند! اگر مردی نماز بگزارد و روزه بگیرد تا مانند مشک خشکیده شود نماز و روزهاش فایدهای ندارد مگر به دوستی شما. ای علی! هر کس متوسل به خدا شود به واسطه دوستی شما، بر خدا سزاوار است که او را نا امید برنگرداند. یا علی! هر کس شما را دوست دارد و چنگ به دامن شما بزند به دستگیره محکمی چنگ زده. بعد ابوذر ایستاد و سپس بیرون رفت.
ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم رفتیم و عرض کردیم: ابوذر از زبان شما چنین و چنان میگوید.
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: ابوذر راست گفته است! آسمان بر مردی سایه نیافکنده و زمین مردی بر روی خود حمل نکرده که راستگوتر از ابوذر باشد.
سپس پیامبر فرمود: خدا من و اهل بیت مرا هفت هزار سال پیش از خلقت آدم از یک نور آفرید و بعد از آن ما را به پشت آدم انتقال داد و از آنجا به سوی پشتهای پاک و پاکیزه ورَحِمهای طیّب و طاهر.
عرض کردیم: ای رسول خدا! شما در آن زمان کجا و به چه شکلی بودید؟
فرمود: ما در زیر عرش خداوند و در نمادهایی از نور بودیم که خدای را تسبیح و تقدیس و تمجید میکردیم.
بعد پیامبر فرمود: چون مرا به آسمان بردند و به سدرة المنتهی رسیدم جبرییل مرا واگذاشت. گفتم: ای دوست من جبرییل! در این مکان از من جدا میشوی؟ گفت: من اگر بیایم پرهایم میسوزد. بعد پیامبر فرمود: غرق در نور گردیدم و خدای تبارک و تعالی به سوی من وحی فرستاد که: ای محمّد! من بر زمین توجّه کردم و تو را اختیار کردم و پیامبر خود قرار دادم. بعد مرتبه دوم بر زمین اطلاع پیدا کردم و علی علیه السلام را اختیار کردم و او را وصی تو، و وارث علم تو و امام بعد از تو قرار دادم و از نسل شما ذریه پاک و امامان پاکدامن را گنجینههای علم خود قرار دادم و اگر شما نبودید دنیا و آخرت و بهشت و جهنم را نمیآفریدم.
ای محمّد! دوست داری آنان را ببینی؟ عرض کردم: آری! سپس ندایی شنیدم که: ای محمّد! سرت را بلند کن! من هم سرم را بلند کردم. ناگاه نورهای علی، فاطمه، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمّد بن علی، جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی، علی بن محمّد، حسن بن علی، حجة بن الحسن را دیدم که چهره او از میان ایشان میدرخشید گویا ستارهای درخشانست.
عرض کردم: پروردگارا! اینان کیستند و این چهره نورانی کیست؟ فرمود: ای محمّد اینان امامان پاکدامن از نسل تو و این حجتی است که زمین را پر از عدل و داد میکند و دلهای مؤمنان را شفا میدهد. همه گفتیم: ای رسول خدا! پدران و مادران ما فدای شما سخنی بس شگفتآور بیان فرمودید!!!
سپس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم فرمود: شگفتآورتر از این کلام این است که گروهی از من این سخن را میشنوند پس از آن که خدا آنان را هدایت میکند عقب گرد مینمایند و مرا در باره فرزندانم آزار میدهند خدا شفاعت مرا به آنان نرساند.
غایة المرام، سید هاشم بحرانی(۱۱۰۷ هق)، ج ۱، ص ۴۵ - ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۴۱۵ - کفایة الأثر، ص ۷۰ - بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۳۰۱
حسن بن سلیمان حلّی در المحتضر مینویسد:
سَأَلَ ابْنُ مهروان عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ قَالَ کُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَلَمَّا رَآهُ النَّبِیُّ الْمُکَرَّمُ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِهِ وَ قَالَ مَرْحَباً بِمَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقَنِی اللَّهُ وَ عَلِیّاً قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ علیه السلام بِأَرْبَعِینَ أَلْفَ عَامٍ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَانَ الِابْنُ قَبْلَ الْأَبِ فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَنِی وَ خَلَقَ عَلِیّاً قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِهَذِهِ الْمُدَّةِ وَخَلَقَ نُوراً فَقَسَمَهُ نِصْفَیْنِ خَلَقَنِی مِنْ نِصْفٍ وَ خَلَقَ عَلِیّاً مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ قَبْلَ الْأَشْیَاءِ فَنُورُهَا مِنْ نُورِی وَ نُورِ عَلِیٍّ ثُمَّ جَعَلَنَا عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَایِکَةَ فَسَبَّحْنَا وَ سَبَّحَتِ الْمَلَایِکَةُ وَ هَلَّلْنَا وَ هَلَّلَتِ الْمَلَایِکَةُ وَ کَبَّرْنَا وَ کَبَّرَتِ الْمَلَایِکَةُ وَ کَانَ ذَلِکَ مِنْ تَعْلِیمِی وَ تَعْلِیمِ عَلِیٍّ علیه السلام وَ کَانَ فِی عِلْمِ اللَّهِ السَّابِقِ أَنْ لَا یَدْخُلَ النَّارَ مُحِبٌّ لِی وَ لِعَلِیٍّ وَ کَذَا کَانَ فِی عِلْمِهِ أَنْ لَا یَدْخُلَ الْجَنَّةَ مُبْغِضٌ لِی وَ لِعَلِیٍّ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمَلَایِکَةَ بِأَیْدِیهِمْ أَبَارِیقُ مِنَ اللُّجَیْنِ مَمْلُوءَةٌ مِنْ مَاءِ الْجَنَّةِ مِنَ الْفِرْدَوْسِ فَمَا أَحَدٌ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ إِلَّا وَ هُوَ طَاهِرُ الْوَالِدَیْنِ تَقِیٌّ نَقِیٌّ مُؤْمِنٌ بِاللَّهِ...
پسر مهران از عبد اللَّه ابن عباس پرسید در تفسیر قول خدای تعالی: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ. عبد اللَّه گفت: ما در خدمت رسول خدا بودیم سپس امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب آمد چون پیامبر او را دید لبخندی بر لبانش نقش بست و فرمود: مرحبا به کسی که او را خدا پیش از همه چیز آفریده.
خداوند، من و علیّ را آفرید چهل هزار سال پیش از آنکه آدم را بیافریند.
من عرض کردم: مگر ممکن است پسر پیش از پدر باشد؟ فرمود: آری همانا خدای تبارک و تعالی من و علیّ را آفرید چهل هزار سال پیش از آدم سپس نوری آفرید و آن را دو نصف کرد من را از نصفی و علیّ را از نصف دیگر آفرید پیش از همه چیز پس نور اشیاء از نور من و علیّ است.
بعد ما را به طرف راست عرش قرار داد. سپس فرشتگان را آفرید. ما تسبیح گفتیم و فرشتگان تسبیح گفتند. لا اله الّا اللَّه گفتیم و فرشتگان گفتند. تکبیر گفتیم و آنان نیز گفتند و عبادت فرشتگان را من و علیّ به آنها آموختیم. و در علم پیشین الهی آمده که دوست من و علیّ وارد دوزخ نمیشود و نیز در علم خدا آمده که دشمن من و علیّ وارد بهشت نشوند.
آگاه باش که خدای عزّ و جلّ فرشتگان را آفرید و در دستهای آنان تُنگهایی پر از آب بهشت فردوس بود پس هیچ کس از شیعهی علیّ نیست مگر این که پدر و مادرش پاکدامن و پرهیزکار و مؤمن به خدا بوده...
المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص ۲۸۶ - ارشاد القلوب، ج۲، ص ۳۷۲.
اینها تعداد کمی از روایاتی بود که به آن اشاره نمودیم جهت اطّلاع بیشتر از این گونه روایات میتوانید به منابع زیر مراجعه نمایید:
أصول کافی، ج ۱، ص ۴۳۹ باب مولد النبی و وفاته - بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۱ تا ۳۳ - الطرایف، ج ۱، ص ۱۵ - بصایر الدرجات، ص ۷۳ و ص ۸۴ - تفسیر فرات الکوفی، ص ۲۰۷ - معانی الاخبار، ص ۳۹۶ - میزان الحکمة، ج۱۰، ص ۲۲۹ - کشف الغطاء، ص ۷ - الهدایة الکبری، ص ۱۰۰.
باز هم باید این کلام علّامه مجلسی رحمه الله علیه را تکرار کنیم که:
وَ اللَّهُ یَعْلِمُ حَقایقَ تِلکَ الاَسْرارِ وَ حُجَجُهُ الْاَخْیارُ عَلَیْهِمُ السَّلامُ
«خدا و حجّت های برگزیده او (اهل بیت علیهم السّلام) حقایق این اسرار را میدانند».
رفع ابهام غلوّ و مبالغه:
اگر این گونه روایات موجب تعجّب و شگفتی گردید و یا احتمال غلّو و مبالغه در این موارد داده شد باید عرض کنیم:
در صورتی که نسبت به صدور روایتی از جانب امام معصوم علیه السلام یقین پیدا نمودیم دیگر نمیتوان آن را تنها با عقل شخصی و معلومات ناقص خود سنجیده و آن بزرگواران را با انسانهای عادی قیاس نمود و در این رهگذر استبعاد نمود و به انکار و محال شمردن آنها روی آورد و از باب غلوّ و مبالغه از سوی غالیان دانست بلکه:
هشدار قرآن کریم در اجتناب از عجیب شمردن بعضی حقایق!
قرآن کریم از گروهی همچون اصحاب کهف و رقیم که به مراتب شأن و مقامشان از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام پایینتر است یاد کرده و با دادن درسی مهمّ به انسانها توصیه میفرماید که مبادا کسانی با شنیدن اخبار و روایات وارده در رابطه با آنها تعجب نموده و آن را انکار نماید:
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا(کهف/۹)
آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای شگفتانگیز ما بودهاند؟
هشدار روایات!
امام صادق علیه السلام نیز به همین مطلب اشاره کرده و میفرماید:
عَنِِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا جَاءَکُمْ مِنَّا مِمَّا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ فِی الْمَخْلُوقِینَ وَ لَمْ تَعْلَمُوهُ وَ لَمْ تَفْهَمُوهُ فَلَا تَجْحَدُوهُ وَ رُدُّوهُ إِلَیْنَا وَ مَا جَاءَکُمْ عَنَّا مِمَّا لَا یَجُوزُ أَنْ تَکُونَ فِی الْمَخْلُوقیِنَ فَاجْحِدُوهُ وَ لَا تَرُدُّوهُ إِلَیْنَا
مفضل گفت: حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هر چه از ما به شما رسید که امکان دارد یک نفر انجام دهد اما شما نمیدانید و نمیفهمید انکار نکنید بلکه برگردانید به خودمان. و اما آنچه که برای مخلوق هم امکان ندارد منکر شوید و به ما هم برنگردانید.
بحار الأنوار، علامة مجلسی، ج ۲۵، ص ۳۶۴.
در روایت دیگری از امام باقر علیه السّلام آمده است:
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(الامامُ الباقر) علیه السلام: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم إِنَّ حَدِیثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَمَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَدِیثِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فَلَانَتْ لَهُ قُلُوبُکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ فَاقْبَلُوهُ وَ مَا اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُکُمْ وَ أَنْکَرْتُمُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلَی الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیه السلام وَ إِنَّمَا الْهَالِکُ أَنْ یُحَدَّثَ بِشَیْءٍ مِنْهُ لَا یَحْتَمِلُهُ فَیَقُولَ وَ اللَّهِ مَا کَانَ هَذَا شَیْیاً وَ الْإِنْکَارُ هُوَ الْکُفْر
حضرت ابو جعفر امام محمّد باقر علیه السّلام فرموده: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: محقّقا حدیث و سخن آل محمّد علیهم السلام دشوار است و دشوار گردیده. به آن ایمان نیاورده و نمیگرود مگر فرشتهای که نزد خدای تعالی قرب و منزلت یافته یا پیغمبر فرستاده شده (از نزد خدا، پیغمبر بر همه مردم) یا بندهای که خدا دل او را برای ایمان (حقیقی) امتحان و آزمایش نموده باشد.
پس آنچه بر شما وارد شده و میرسد از حدیث و سخن آل محمّد (صلوات اللَّه علیهم) و دلهاتان برای آن نرم و با آرامش است (از شنیدن آن سرگردان نمیشوید) و آن را شناختید (درک نموده و دریافتید) قبول کرده و بپذیرید.
و آنچه (حدیثی را که) دلهاتان رمیده و نمیپسندد و آن را انکار نموده و نپذیرفتید پس (در باره آن سخن ناروا نگویید، بلکه) آن را بخدا و رسول و عالم و دانایی از آل محمّد (امامی از ایمّه معصومین، علیهم السّلام) باز گردانید (بگویید: خدا و رسول و اوصیاء آن حضرت معنی آن را میدانند) و جز این نیست.
هلاک و تباه شونده کسی است که چیزی از آن حدیث را برایش بازگو کنند و او تحمّل و بردباری آن را نداشته (معنی آن را در نیابد) و بگوید: بخدا سوگند این چیزی نیست (راست و درست نمیباشد) و انکار و نپذیرفتن همان کفر و نگرویدن (به ایشان) است.
بحار الأنوار، علامة مجلسی(۱۱۱۱هق)، ج ۲۵، ص ۳۶۴.
سرّ شگفتی اخبار اهل بیت علیهم السلام:
شگفت انگیز بودن اخبار اهل بیت علیهم السلام میتواند به دلایل مختلف باشد:
۱. عظمت این بزرگواران و عدم امکان شناخت حقیقی ایشان همانگونه که در روایت آمده:
... فَإِنَّکُمْ لَا تَبْلُغُونَ کُنْهَ مَا فِینَا وَ لَا نِهَایَتَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَعْطَانَا أَکْبَرَ وَ أَعْظَمَ مِمَّا یَصِفُهُ وَ أَصِفُکُمْ أَوْ یَخْطُرُ عَلَی قَلْبِ أَحَدِکُمْ فَإِذَا عَرَفْتُمُونَا هَکَذَا فَأَنْتُمُ الْمُؤْمِنُون...
کنه فضل ما نهایت ندارد و نمیتوانید به نهایت آن برسید زیرا خداوند تبارک و تعالی به ما بیشتر و بزرگتر از آنچه ما میگوییم و شما میگویید یا خطور به قلب یکی از شما نماید عنایت فرموده وقتی ما را این طور شناختید آن وقت مؤمن هستید.
۲. ناتوانی از درک حقایق عوالم ملکوتی مربوط به اهل بیت علیهم السلام که در این موارد آن بزرگواران به ما دستور دادهاند تا به قدر وسع و توان خود در این زمینه تلاش و سعی خود را به کار گرفته و تا آنجا که برایمان امکان دارد در این راه تلاش نماییم تا بتوانیم ظاهر آنها را بشناسیم که در آن صورت آنها خود کمک کرده و بواطن خود را برای ما کشف مینمایند:
التَّمِیمِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا مِیثَمُ التَّمِیمِیُّ إِنَّ قَوْماً آمَنُوا بِالظَّاهِرِ وَ کَفَرُوا بِالْبَاطِنِ فَلَمْ یَنْفَعْهُمْ شَیْءٌ وَ جَاءَ قَوْمٌ مِنْ بَعْدِهِمْ فَآمَنُوا بِالْبَاطِنِ وَ کَفَرُوا بِالظَّاهِرِ فَلَمْ یَنْفَعْهُمْ ذَلِکَ شَیْیاً وَ لَا إِیمَانَ بِظَاهِرٍ إِلَّا بِبَاطِنٍ وَ لَا بِبَاطِنٍ إِلَّا بِظَاهِر
هیثم تمیمی گفت: حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: گروهی ایمان به ظاهر آورده و به باطن کافرند، اینان بهرهای نمیبرند. و پس از آنها بعضی آمدند و ایمان به باطن آوردند و به ظاهر کافر شدند، آنها نیز بهرهای نمیبرند.
ایمان به ظاهر صحیح نیست مگر با باطن و ایمان به باطن نیز درست نیست مگر با ظاهر.
بصایر الدرجات، محمد بن حسن صفار(۲۹۰ هق)، ص ۵۵۷ و بحار الأنوار، علامه مجلسی(۱۱۱۱ هق)، ج ۲۴، ص ۳۰۲ و ج ۶۹، ص ۹۷
رفع تناقض:
در رابطه با این بخش از سیوالتان که اگر اهل بیت از نور آفریده شدهاند پس چرا در سوره «انسان» میفرماید:
إِنَّا خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاج
ما آدمی را از نطفهای آمیخته آفریدهایم
در اینجا عرض میکنیم آنچه که در روایات فوق گذشت مبنی بر این که خلقت اهل بیت علیهم السلام از نور میباشد به این معنا نیست که آنها هرگز از طریق صلب و نطفه و رحم پدید نیامده و این روند را به هیچوجه طی ننمودهاند و تولّد نهایی آنها نیز از نور الهی و به طریق غیر بشری بوده است بلکه همانگونه که در فرازی از زیارت جامعه کبیره گذشت برداشت میشود که آنچه در رابطه با خلقت نورانی آنها است در مرحله اولیّه آفرینش که میتواند مربوط به عالم ذرّ باشد میگردد فلذا بعد از آنکه میفرماید: خداوند شما را از نور آفرید، میفرماید: آنگاه خداوند شما را در کنار عرش خود قرار داد(فجعلکم بعرشه محدقین حتّی منّ علینا فجعلکم فی بیوت أذن الله أن ترفع و...) یعنی: بعد از این که میفرماید: خداوند شما را از نور آفرید، سپس میفرماید: شما را در کنار عرش خود قرار داد و بعد از آن که بر ما منّت گذارد درخانههای قرار داد که اجازه ذکر او را در آنجا داده بود و...
مرحوم شیخ کلینی در اصول کافی روایاتی را در رابطه با عالم ذرّ بیان میفرماید که ما فقط به یکی از آنها اشاره میکنیم:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السّلام کَیْفَ أَجَابُوا وَ هُمْ ذَرٌّ قَالَ جَعَلَ فِیهِمْ مَا إِذَا سَأَلَهُمْ أَجَابُوهُ یَعْنِی فِی الْمِیثَاق
ابو بصیر به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: چگونه پاسخ دادند با آن که آنها در عالم ذرّ بودند؟ فرمود: خدا در آنها نیرویی قرار داد که چون از آنها بپرسند بتوانند پاسخ گویند، یعنی در عالم میثاق.
روایت صحیحه از اصول کافی، شیخ کلینی(۳۲۹ هق)، ج ۲، ص ۱۲، ح ۱، بَابُ کَیْفَ أَجَابُوا وَ هُمْ ذَرّ.
برخی از دانشمندان شیعه اخبار عالم ذرّ را طبق این روایت تفسیر و معنی کرده و گفتهاند:
خدای تعالی تمام افراد بشر را پیش از خلقت آدم به صورت ذرّ آفرید و به آنها شعور و ادراکی در خور آن عالم و مناسب شأن آنها عطا فرمود، تا بتوانند آفریننده خود را بشناسند و اگر از آنها سؤال شود، پاسخ گویند.
این عقیده را با ۱۲ اشکالی که معتزله بر آن کردهاند و پاسخهایی که از آنها داده شده است را مرحوم مجلسی در ج ۲ ص ۱۲ و ۱۳ مرآت العقول ذکر میکند و نیز تحقیقات لطیف و دقیقی از شیخ مفید و سید مرتضی قدس سرهما بیان میکند که مناسب این مختصر نیست.
پس استفاده میشود که عدّهای از روایات که در رابطه با خلقت نورانی اهل بیت علیهم السّلام وارد گردیده مربوط به عالم ذرّ و زمان قبل از پا گذاردن آن بزرگواران در این دنیا میباشد و در بعضی دیگر همچون زیارت وارث که میفرماید: اشهد انکم نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره (شما نورهایی در اصلاب شامخه و ارحام مطهره هستید) در این موارد منظور از نور به معنای روشنایی در مقابل تاریکی نیست بلکه به همان معنایی است که در بعضی روایات بالا آمد(روایت أمالی شیخ طوسی، ص ۱۸۳) میباشد یعنی: پاکی و طهارت از رجس و پلیدیها؛ همانطور که آیه تطهیر به آن گواهی میدهد.
إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (احزاب/۳۳)
و این بدان معناست که در نهایت، خلقت و آفرینش شما از راههای بشری بوده است ولی بشرهایی که از همان زمان که در پشت پدران و رَحِم مادران خود قرار داشتهاید همچون انوار الهی از هرگونه رجس و پلیدی پاک و پاکیزه بودهاید.
و در آخر این که: نازل شدن تمام و یا بخشی از سوره مبارکه «انسان» در شأن اهل بیت علیهم السّلام هیچ گونه منافاتی با خلقت نورانی آن حضرات نداشته ضمن این که آیاتی از سوره انسان در شأن اهل بیت نازل گردیده است که در رابطه با انفاق آن حضرات در سه افطار متوالی بوده و نه در رابطه با نحوه خلقت آنها که آیا از نور بودهاند و یا از نطفه؟!
موفق باشید.
گروه پاسخ به شبهات
==============================================================================
۱- نام و نام خانوادگی: خطاب - تاریخ: ۰۹ آبان ۸۷
این سوره در مکه نازل شده است. یعنی زمانی که هنوز فاطمه و علی رضی الله عنهما ازدواج نکرده بودند.
جواب نظر:
جناب آقای خطاب سلام!
بعضی از صاحبان تفاسیر معتقدند تمام آیات این سوره مدنی است. و بعضی قایلند تمام آن مکّی است. و بعضی هم قایلند که آیاتی از آن مدنی و آیاتی از آن مکی است. و قول صحیح هم همین است. چون با توجه به این که بسیاری از سورههای قرآن کریم به این صورت بوده است که بعضی از آیات آن در مدینه و بعضی از آیات آن در مکه نازل میشده در این مورد نیز امر به همین شکل بوده است.
نکته مهم این است که همانطور که در متن اصلی هم مشاهده میکنید بسیاری از تفاسیر اهل سنّت شان نزول آن را به نحوی ذکر کردهاند که به جز این که قایل به مدنی یودن این سوره شویم امکان ندارد.
از این رو ما در زیر به صورت نمونه چند تفسیر را ذکر کردهایم تا هم جواب خود را از آن یافته و هم شاهد اختلافی که در این زمینه هست باشید.
هذه السورة مکیة فی قول الجمهور. و قال مجاهد و قتادة: مدنیة. و قال الحسن و عکرمة: مدنیة إلا آیة واحدة فإنها مکیة و هی: وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً. و قیل: مدنیة إلا من قوله: فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ إلخ، فإنه مکی، حکاه الماوردی. و مناسبتها لما قبلها ظاهرة جدّا لا تحتاج إلی شرح.
البحر المحیط فی التفسیر، ابو حیان اندلسی(۷۴۵ هق) ج۱۰، ص: ۳۵۹
سورة الإنسان مدنیة، عدد آیاتها ۳۱ آیة
إرشاد الأذهان إلی تفسیر القرآن، ص: ۵۸۴
سورة الدّهر [مدنیّة، و هی إحدی و ثلاثون آیة]
الأصفی فی تفسیرالقرآن، ج۲، ص: ۱۳۸۴
سورة الإنسان: وتسمی سورة الدهر، قیل مکیة کلها، وقیل مدنیة کلها، وقیل مدنیة إلا قوله:"ولا تطع"(۱) الآیة، وهی إحدی وثلاثون آیة بالإجماع.
التفسیر الصافی - الفیض الکاشانی - ج ۷ ص ۳۵۵
سورة الانسان مدنیة وآیاتها احدی وثلاثون
تفسیر مجمع البیان - الشیخ الطبرسی - ج ۱۰ ص ۲۰۶
سورة الإنسان مختلف فیها، والصحیح أنها مدنیة، وقیل: إن قوله: (إنا نحن نزلنا...) إلی آخر السورة مکی، والباقی مدنی. إحدی وثلاثون آیة.
تفسیر جوامع الجامع - الشیخ الطبرسی - ج ۳ ص ۶۸۹
سورة الانسان، وتسمی سورة الأبرار، وهی مکیة فی قول ابن عباس والضحاک وغیرهما. وقال قوم: هی مدنیة وهی احدی وثلاثون آیة بلا خلاف.
التبیان - الشیخ الطوسی - ج ۱۰ ص ۲۰۴
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
==========================================================
۲- نام و نام خانوادگی: خطاب - تاریخ: ۱۴ آبان ۸۷
من متن زیر را از کتاب رهنمود سنت در رد اهل بدعت می نویسم.ابتدا سخن حلی را می نویسم و سپس جواب شیخ الاسلام را می نویسم:
در تفسیر ثعلبی به چند طریق آمده که گوید: حسنین بیمار شدند و جدشان و عموم عرب به عیادتشان آمدند و گفتند یا ابا الحسن بر فرزندانت نذر کن پس علی نذر سه روز روزه نمود. و همچنین مادرشان و کنیزشان فضه نذر کردند پس خوب شدند و نزد ایشان چیزی نبود، پس علی سه صاع جو قرض کرد و فاطمه از آن پنج قرص نان بعمل آورد که برای هر یک از افراد خانه یک قرص نان باشد، و علی نماز مغرب را با پیغمبر صلی الله علیه و سلم خواند و منزل آمد و طعام جلو او نهاده شد. ناگاه مسکینی آمد و ایستاد و سوال کرد و ایشان طعام را به او دادند و آن روز و شب چیزی نچشیدند جز آب، پس چون روز دوم شد فاطمه برخاست و صاعی را نان کرد و علی برای افطار آمد که یتیمی آمد و به درب خانه ایستاد و گفت یا اهل بیت محمد صلی الله علیه و سلم یتیمی از اولاد مهاجرینم پدرم روز عقبه شهید شد مرا طعام دهید خدا شما را از مایده های بهشتی بخوراند پس همه غذای خود را به او دادند، و دو روز و دو شب گرسنه ماندند. و چون روز سوم شد فاطمه صاع سوم را آرد کرده نان پخت و علی رضی الله عنه برای افطار آمد و طعام نهاده شد که اسیری آمد و گفت مرا طعام دهید که اسیر محمدم خدا شما را از طعام بهشتی اطعام کند، پس علی امر به اطعام او نمود و همه غذای خود را به او دادند و سه روز با شبهای آن ماندند که چیزی جز آب نچشیدند. و چون روز چهارم شد علی دست حسن را بدست راست و دست حسین را بدست چپ گرفت و خدمت رسول خدا صلی الله علیه و سلم آمد در حالی که ایشان مانند جوجه از گرسنگی می لرزیدند پس رسول خداصلی الله علیه و سلم با ایشان به منزل فاطمه آمد در حالیکه از گرسنگی پشت او به شکم او چسبیده بود و چشمهای او فرو رفته بود، پس جبرییل آمد و گفت یا محمد بگیر آنچه خدا به تو تبریک گفته درباره اهل بیت تو و برای او قرایت کرد سوره ی (هَلْ أَتَی عَلَی الْأِنْسَانِ حِینٌ) را و آن دلالت بر فضایل بسیاری دارد که کسی به آن سبقت نجسته، پس او امام است)).
جواب دلیل بیست و یکم به چند وجه:
جواب: اول: از شما مطالبه میشود مدرک صحت ابن حدیث را بیان کنید و مجرد نقل ثعلبی و مانند او دلالت بر صحت آن ندارد. و این حدیث باطل است به دلایل و قراین دیگر از آن جمله آنچه در خود این حدیث است. و این حدیث از ساخته شده های راه گذری است که محدثین شکی در جعل آن ندارد. و تو هم که از مسند معتبر و کتاب معتمدی نقل نکرده ای، و کتاب خصایص علی از نسایی با اینکه در آن صحیح و ضعیف است و لیکن مانند این خرافات که تو آورده ای در آن نیست. و هم چنین ابونعیم در کتاب خصایص و همچنین در جامع ترمذی احادیثی ضعیف در مناقب و صفات علی ذکر کرده اند و لیکن حاشا چنین افترایی در آن باشد و به اتفاق اهل حدیث این حدیثی ساختگی است.
دوم: علی همانا با فاطمه در مدینه ازدواج کرد و حسنین در سال سوم و چهارم هجرت متولد شدند و سوره ی انسان (هَلْ أَتَی) به اتفاق مفسرین مکی است و در مکه حسن و حسینی نبوده تا مریض شوند و نذر کنند پس کذب این حدیث روشن است.
سوم: در صحیحین ثابت است که پیغمبر صلی الله علیه و سلم نهی کرده از نذر و فرموده خیر نیاورد و فقط انسان به واسطه ی آن از بخل خارج میشود. و خدا نذر را مدح نکرده و فقط وفا به نذر را مدح نموده چنانکه از ظهار نهی شده اما چون ظهار کرد باید کفاره بدهد و از دادن کفاره مدح شده است. (و چنانکه ملاحظه میشود نذرهای قرآن نذر با شرط نیست بلکه بدون شرط است).
چهارم: سیاق این حدیث و الفاظ آن از ساخته ی دروغگویانی است که جاهل بوده اند مانند آنکه گوید ((عموم عرب ایشان را عیادت کردند)) در حالیکه عموم عرب در مدینه نبودند و عربهای کافر نیز به عیادت حسنین نمی رفتند و یا مانند آنکه عموم عرب به علی گفتند چه خوبست که برای فرزندانت نذر کنی در حالیکه علی دین خود را از پیغمبر صلی الله علیه و سلم میگرفت نه از عرب، و اگر منظور آنست که ایشان علی را به اطاعت امر میکردند، جواب آنست که خود رسول خدا صلی الله علیه و سلم اولی بود که او را به این اطاعت امر کند و اگر اطاعت نبوده پس علی چنان نبوده که آنرا بجا آورد.
پنجم: برای فاطمه کنیزی بنام فضه نبوده و اصلا در مدینه کنیزی بنام فضه شناخته نشده و همانا این فضه مانند ابن عقب است که میگویند معلم حسنین بوده و به ایشان علم حوادث آینده را تعلیم می داده، در حالیکه نام ابن عقب و چنین موضوعی از دروغهایی است که جهال دروغگو ساخته اند. و فضه و ابن عقب هر دو از نامهای ساختگی است. و اما آنچه در صحیحین از علی روایت شده اینست که فاطمه رضی الله عنها از پیغمبر خادمه ای خواست، پس رسول خدا صلی الله علیه و سلم تسبیحاتی که عبارت است از تکبیر و تحمید و تسبیح به او آموخت و فرمود این برای تو بهتر از خادم است.
ششم: سه روز اطفال را بدون غذا در معرض هلاک گذاشتن خلاف شرع است. آیا مگر شما علی را تابع شرع نمیدانید. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: ابتداء خود را حفظ کن سپس عیالت را. و مانند این مثل که گوید ((اول خویش بعد درویش)).
هفتم: حفظ سلامت واجب است چه برای علی و چه برای اهل بیت او.
هشتم: ممکن بود همدردی کند یک قرص به سایل بدهند و بقیه را خود و بچه ها تناول کنند، آیا یک نفر یتیم پنج قرص نان را برای چه میخواهد یک نیم قرص او را کافی است.نمی خواهد که مغازه نانوایی دایر کند.
دهم: قول یتیم که پدرم روز عقبه شهید شد نیز دروغ است و دلالت به دروغ بودن این حدیثی که شما ذکر کردید میکند زیرا شب عقبه عده ای از مدینه آمدند در عقبه ی منی با رسول خدا صلی الله علیه و سلم بیعت کردند و جنگی نبود تا کسی شهید گردد، پس عذاب خدا بر آنکه این موهومات را جعل نموده است و بعلاوه در مدینه هرگز اسیر نبود گدایی کند بلکه مسلمین اسیران خود را سرپرستی و اداره میکردند و این دروغ مفتضح چیست که با آن استدلال می کنی؟!!.
ان الحمد لله.
جواب نظر:
آقای خطاب!
فکر میکنم برای پاسخ به نظرکسانیکه پشتوانه و حامی فکریشان ابن تیمیه ناصبی و معاند و دشمن اهل بیت علیهم السّلام که او را «شیخ الاسلام» نیز مینامید همین قدر کافی باشد که در ردّ مطالب او بخشی از کلام خود او را برایتان ارسال کنم تا از این مجمل تو خود حدیث مفصل بخوانی!
شیختان میگوید:
«نزول سورة هل أتی فیهم»، کذب. إن هذا الحدیث من الکذب الموضوع باتفاق أهل المعرفة بالحدیث، الذین هم أیمة هذا الشأن وحکامه،... ولهذا لم یرو هذا الحدیث فی شی من الکتب التی یرجع إلیها فی النقل،... ولا رواه المصنفون فی الفضایل... إن الدلایل علی کذب هذا کثیرة، منها: إن علیا إنما تزوج فاطمة بالمدینة... وسورة هل أتی مکیة باتفاق أهل التفسیر والنقل، لم یقل أحد منهم إنها مدنیة".
منهاج السنة ۷ / ۱۷۷ – ۱۷۹
وقتی بزرگ و شیختان نزول این سوره را در شأن اهل بیت کذب و دروغ بداند و با وجود تمام مدارک و اسناد معتبر اهل سنّت که ما بخش بسیار اندکی از آن را از کتابهای خودتان که در فایل اصلی است را ذکر نمودیم با روش و منهجی غیر علمی تمام آنها را کذب و دروغ بداند و به همین راحتی همه را یک جا رد کرده ومنکر شود و مهمتر اینکه بگوید این مطلب و حدیث را احدی از کتابهای قابل استناد نقل نکرده و با وجود همه اقوالی که در رابطه با مدنی بودن تمام و یا بخشی از این سوره که مربوط به اطعام فقیر و مسیکن و یتیم و اسیر بود را که تماماً از کتب خودتان است و حتی بعضی از علمایتان ادّعای اجماع برای مدنی بودن آن را نمودهاند همه آنها را نادیده گرفته و در نهایت لجاجت و مکابره ادعای مکی بودن این سوره را بکند در این صورت بهتر است شما آقای خطاب تکلیف خود را با کتابهای خودتان معلوم کنی: اگر آنچه را که دیگران به جز شیخ الاسلامتان نقل کردهاند راست است و حقیقت دارد چرا شیخ الاسلامتان آن را و بسیاری از موارد مشابه که در باب فضیلت اهل بیت علیهم السلام است را انکار و متهم به کذب مینماید و میگوید در هیچ کتاب معتبری ذکر نشده؟! و در این صورت درجه و حدّ اعتبار آقای شیخ الاسلام ابن تیمیه و همه وهّابیت که تکیه گاه و پشتوانه علمیشان اوست مشخص خواهد شد.!!!
و اگر شیخ الاسلامتان راست میگوید و تمام آنچه را که در کتابهای اهل سنّت ذکر شده چه در رابطه با شأن نزول این سوره و یا دیگر فضایل اهل بیت علیهم السلام که او همه آنها را دروغ و کذب میداند حقیقت دارد پس تکلیف خود را با آن کتابها معلوم کرده و از این جا درجه و حدّ اعتبار آن کتابها معلوم خواهد شد که تا چه اندازه است؟!!! و در این صورت مابقی مطالب موجود در آن کتابها هم بهتر از این نخواهد بود.
راستی هیچ از خود سیوال کردهای مشکل از کجا است؟ و اگر همین کتابها به دروغ و بدون هیچ دلیل و مدرکی شأن نزول این سوره را در باره ابوبکر و عمر و عایشه و حفصه و یا حتی بعضی از دودمان بنی امیه ذکر میکردند باز هم آقای شیختان این گونه اهل تحقیق و تتبع میشد و همه را یک جا با وصله و اتهام دروغ و کذب و عدم ذکر آن از سوی هیج کس رد مینمود؟
اینجاست که این آیه شریفه قرآن به عینه تداعی میکند که «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا» و تقصیر ما چیست که خداوند بر قلب او و امثال او قفل زده و قادر به دیدن نور منوّر اهل بیت عصمت و طهارت نیستند؟!!! « قلوبنا غلف بل طبع الله علیها»
حال آقای خطاب همان طور که قبلاً هم به شما گفتهام عاقبت خود را به عاقبت کسانی که معلوم الحال هستند گره نزنید و اگر واقعا طالب تحقیق در راه حق هستی قدری به خود زحمت داده و برای این که نه تنها در این مورد حرف بی پایه و اساس ابن تیمیه بلکه تمام ادّعاهای کذب او را مورد مطالعه قرا دهی به این چند کتاب مراجعه کرده و پنبه او را زده شده بیاب!
و آنگاه اگر به صراط حق ارشاد گشتی ما را هم در این ثواب و اجر عظیم شریک بنما! که فرمود: «ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعا»
۱. دراسات فی منهاج السنّه
۲. تشیید المراجعات و تنفید المکابرات
حال به پاسخ مطالبتان بپردازیم:
قسمت اوّل نظر:
از شما مطالبه میشود مدرک صحت این حدیث را بیان کنید و مجرد نقل ثعلبی و مانند او دلالت بر صحت آن ندارد. و این حدیث باطل است به دلایل و قراین دیگر از آن جمله آنچه در خود این حدیث است. و این حدیث از ساخته شده های راه گذری است که محدثین شکی در جعل آن ندارد. و تو هم که از مسند معتبر و کتاب معتمدی نقل نکرده ای، و کتاب خصایص علی از نسایی با اینکه در آن صحیح و ضعیف است و لیکن مانند این خرافات که تو آورده ای در آن نیست. و هم چنین ابونعیم در کتاب خصایص و همچنین در جامع ترمذی احادیثی ضعیف در مناقب و صفات علی ذکر کرده اند و لیکن حاشا چنین افترایی در آن باشد و به اتفاق اهل حدیث این حدیثی ساختگی است.
پاسخ:
در ابتدا بد نیست کمی از اعتبار و مقام ثعلبی در نزد بزرگان اهل سنّت که این گونه ابن تیمیه بیمحابا بر او میتازد و به صرف بیان فضایل اهل بیت به او حمله میکند بدانید:
خلاصه شرح حال ثعلبی از زبان ذهبی در سیر اعللام النبلاء:
إن الثعلبی - وهو أبو إسحاق أحمد بن محمد، المتوفی سنة ۴۲۷ - إمام کبیر من أیمة التفسیر واللغة، وتفسیره من أشهر التفاسیر عندهم: قال الذهبی: الثعلبی، الإمام الحافظ العلامة، شیخ التفسیر، أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم النیسابوری، کان أحد أوعیة العلم، له کتاب التفسیر الکبیر وکتاب العرایس فی قصص الأنبیاء. قال السمعانی: یقال له: الثعلبی والثعالبی، وهو لقب له لا نسب. حدث عن... وکان صادقا موثقا، بصیرا بالعربیة، طویل الباع فی الوعظ. حدث عنه: أبو الحسن الواحدی، وجماعة. قال عبد الغافر بن إسماعیل: قال الأستاذ أبو القاسم القشیری: رأیت رب العزة فی المنام وهو یخاطبنی وأخاطبه، فکان فی أثناء ذلک أن قال الرب جل اسمه: أقبل الرجل الصالح، فالتفت فإذا أحمد الثعلبی مقبل. توفی الثعلبی فی المحرم سنة ۴۲۷ (۱).
(۱) سیر أعلام النبلاء ۱۷ / ۴۳۷.
در تمام انچه که در کلام ذهبی در بالا گذشت جز توثیق و تعظیم وثناء جمیل چیز دیگری نبود.
همچنین ابن خلکان در باره ثعلبی میگوید:
المفسر المشهور، کان أوحد زمانه فی علم التفسیر، وصنف التفسیر الکبیر الذی فاق غیره من التفاسیر... وذکره عبد الغافر بن إسماعیل الفارسی فی کتاب سیاق تاریخ نیسابور وأثنی علیه وقال: هو وقال: هو صحیح النقل موثوق به... (۲).
سبکی در باره ثعلبی میگوید:
کان أوحد زمانه فی علم القرآن، وله کتاب العرایس فی قصص الأنبیاء علیهم السلام (۳).
أسنوی در باره ثعلبی میگوید:
ذکره ابن الصلاح والنووی من الفقهاء الشافعیة، وکان إماما فی اللغة والنحو (۲). داوودی در باره ثعلبی میگوید:
کان أوحد أهل زمانه فی علم القرآن، حافظا للغة، بارعا فی العربیة، واعظا، موثقا (۳).
همچنین در باره ثعلبی میتوانید به این کتابها مراجعه کنید تا مدح و توثیق و تعظیم او را نزد علماء ببینید حال چگونه ابن تیمیه به خود جیت میدهد به صرف نقل فضیلتی از اهل بیت او را زیر سیوال ببرد:
الوافی بالوفیات ۷ / ۳۰۷، مرآة الجنان ۳ / ۴۶، بغیة الوعاة: ۱۵۴، المختصر فی أخبار البشر ۲ / ۱۶۲، العبر ۳ / ۱۷۲
واما راجع به این سخن ابن تیمیه که این روایت کذب و جعلی است اضافه بر مطالبی که در مقدمه بالا ذکر شد اگر ابن تیمیه و یا طرفداران او تمام این کتب معتبر اهل سنت را که در زیر آمده و در رابطه با شأن نزول سوره دهر (الانسان) و از فضایل اهل بیت علیهم السلام دانستهاند را کذب و دروغ و جعلی میدانند پس باید گفت: «مشت نمونه خروار است» و وقتی این کتابهایتان که در موضوعی به این مسلّمی یعنی فضیلت امیر المؤمنین و حضرت زهرا و حسنین حاوی و مشتمل بر دروغی به این بزرگی باشد خدا به فریاد آن دسته از کتابهایتان برسد که در صدد ساخت و جعل روایت در فضیلت بنی امیه که در قرآن از آنها به «شجره ملعونه» یاد شده است. وقتی در موضوع فضیلت اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم که قرآن و سنّت نبوی مؤید آن است کتابهایتان اینقدر دروغ پردازی می کنند باید دید که در باره بنی امیه که هیچ فضیلتی برای آنها نیست چه کردهاند. به هر حال وظیفه ماست که منابع خودتان را لیست کنیم حال دیگر به خودتان مربوط میشود یا کاذب بودن ابن تیمیهای را که شیخ الاسلام نامیدهاید را قبول کنید و یا کاذب بودن صاحبان کتب زیر را. انتخاب با خودتان.
تفسیر مقاتل بن سلیمان، مقاتل بن سلیمان(۱۵۰ هق)، ج ۳، ص ۴۲۸ - شواهد التنزیل، حاکم حسکانی (قرن ۵ هق)، ج ۲، ص ۳۹۹ - تفسیر الثعلبی، ثعلبی(۴۲۷ هق) ج ۱۰، ص ۹۶ - تفسیر السمرقندی، أبو اللیث سمرقندی(۳۸۳ هق)، ج ۳، ص ۵۰۴ - تفسیر السمعانی، سمعانی(۴۸۹ هق)، ج ۶، ص ۱۱۶- الکشاف عن حقایق التنزیل وعیون الأقاویل – جار الله زمخشری(۵۳۸ هق)، ج ۴، ص ۱۹۷- تفسیر الرازی، فخر رازی(۶۰۶ هق)، ج ۳۰، ص ۲۴۴ - تفسیر القرطبی، قرطبی(۶۷۱ هق)، ج ۱۹، ص ۱۳۱- تفسیر البیضاوی، بیضاوی(۶۸۲ هق)، ج ۵، ص ۴۲۸ - تفسیر الآلوسی، آلوسی(۱۲۷۰ هق)، ج ۲۹، ص ۱۵۷
قسمت دوّم نظر
سورهی انسان (هَلْ أَتَی) به اتفاق مفسرین مکی است و در مکه حسن و حسینی نبوده تا مریض شوند و نذر کنند پس کذب این حدیث روشن است.
پاسخ:
آری! اگر آن گونه که ابن تیمیه گفت میبود درست از آب در میآمد امّا متأسفیم که این گونه نیست چرا که نه تنها چنین اتّفاقی هرگز وجود ندارد بلکه همان طور که قبلاً هم گفتهایم بسیار ی از مفسرین اعتقاد به مدنی بودن تمام این سوره دارند و بعضی هم اعتقاد به مدنی بودن تمام آن به جز بعضی از آیات آن دارند و تعدادی از مفسرین هم اعتقاد به مکی بودن آن. پس هرگز چنین ادّعایی که ابن تیمیه کرده صحـت ندارد.
قال مجاهد و قتادة: مدنیة. و قال الحسن و عکرمة: مدنیة إلا آیة واحدة فإنها مکیة و هی: وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً. و قیل:
مدنیة إلا من قوله: فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ إلخ، فإنه مکی، حکاه الماوردی. و مناسبتها لما قبلها ظاهرة جدّا لا تحتاج إلی شرح.
البحر المحیط فی التفسیر، ابو حیان اندلسی(۷۴۵ هق) ج۱۰، ص: ۳۵۹
سورة الإنسان مدنیة، عدد آیاتها ۳۱ آیة
إرشاد الأذهان إلی تفسیر القرآن، ص: ۵۸۴
سورة الدّهر
[مدنیّة، و هی إحدی و ثلاثون آیة]
الأصفی فی تفسیرالقرآن، ج۲، ص: ۱۳۸۴
درتفسیر بغوی این گونه آمده: مدنیة، وآیاتها إحدی وثلاثون (۱).(در همین جا لازم به ذکر است که همین آقای بغوی کسی است که در کتاب منهاج السنه میگوید: تفسیر او قابل اعتماد است و در آن احادیث جعلی و کذب وجود ندارد منهاج السنة ۷ / ۱۲ چاپ جدید).
(وکذا فی غیره من التفاسیر، کالآلوسی، قال: قال مجاهد وقتادة مدنیة کلها. وقال الحسن وعکرمة والکلبی: مدنیة إلا آیة واحدة فمکیة وهی (ولا تطع منهم آثما أو کفورا) (۲). وقیل: مدنیة إلا من قوله تعالی: (فاصبر لحکم ربک...) (۳) (۴). بل کونها مدنیة هو قول الجمهور، کما قال الإمام القاضی الشوکانی (۵)... ونسبه إلی الجمهور أیضا القرطبی فی تفسیره (۶) والإمام ابن عادل، فیما نقله عنه الآلوسی وقال: وعلیه الشیعة (۷).
(۱) معالم التنزیل ۵ / ۴۹۵. (۲) سورة الدهر ۷۶: ۲۴. (۳) سورة الدهر ۷۶: ۲۴. (۴) روح المعانی ۲۹ / ۱۵۰. (۵) فتح القدیر ۵ / ۳۴۳. (۶) تفسیر القرطبی ۱۹ / ۱۱۸. (۷) روح المعانی ۲۹ / ۱۵۰.
پس به ابن تیمیه باید گفت نه تنها کذب این حدیث معلوم نشد بلکه کذب سخن خودت معلوم شد.
قسمت سوم نظر:
سوم: در صحیحین ثابت است که پیغمبر صلی الله علیه و سلم نهی کرده از نذر و فرموده خیر نیاورد و فقط انسان به واسطه ی آن از بخل خارج میشود. و خدا نذر را مدح نکرده و فقط وفا به نذر را مدح نموده چنانکه از ظهار نهی شده اما چون ظهار کرد باید کفاره بدهد و از دادن کفاره مدح شده است. (و چنانکه ملاحظه میشود نذرهای قرآن نذر با شرط نیست بلکه بدون شرط است).
پاسخ:
و اما این که در صحیحین شما چه آمده و مفتیان اهل سنّت از آن چه استفادهای میکنند به رأی و نظر خود آنها بر میگردد ولی آنچه که نزد فقهای شیعه معتبر است قول و فعل و تقریر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم و اهل بیت معصوم او مستند أخذ و استنباط حکم شرعی است و وقتی صحت و اعتبار حدیث فوق نزد علما و فقهای ما ثابت شد خود همین نذر از جمله مصادیق برای استناد و مشروعیت نذر و مرجوح بودن آن میگردد و برای ما حجت شرعی میگردد.
قسمت چهارم نظر
چهارم: سیاق این حدیث و الفاظ آن از ساخته ی دروغگویانی است که جاهل بوده اند مانند آنکه گوید ((عموم عرب ایشان را عیادت کردند)) در حالیکه عموم عرب در مدینه نبودند و عربهای کافر نیز به عیادت حسنین نمی رفتند و یا مانند آنکه عموم عرب به علی گفتند چه خوبست که برای فرزندانت نذر کنی در حالیکه علی دین خود را از پیغمبر صلی الله علیه و سلم میگرفت نه از عرب، و اگر منظور آنست که ایشان علی را به اطاعت امر میکردند، جواب آنست که خود رسول خدا صلی الله علیه و سلم اولی بود که او را به این اطاعت امر کند و اگر اطاعت نبوده پس علی چنان نبوده که آنرا بجا آورد.
پاسخ:
اوّلاً: در تمام آنچه که ما از منابع اهل سنّت دیدیم و آن را استخراج کرده و در فایل اصلی آنها را ذکر کردیم هرگز چنین تعبیری نبود که تمام عرب آمدند و از حسنین عیادت کردند.
ثانیاً: بر فرض هم که چنین تعبیری هم آمده باشد این به آن معنا نیست که تمام عربهای دنیا از هر گوشه و کنار دنیا بلند شده و برای عیادت از حسنین به منزل امیر المؤمنین علیه السّلام آمده بلکه این جمله را به هر بچهای هم بگویند از آن این گونه میفهمد که اهالی آن شهر و دیار وساکنان در آن اطراف به عیادت آمدند. و وقتی میگویند تمام آنها از باب مبالغه است که از آن معنای کثرت فهمیده می شود یعنی جمع کثیری از مردم.
قسمت پنجم نظر:
پنجم: برای فاطمه کنیزی بنام فضه نبوده و اصلا در مدینه کنیزی بنام فضه شناخته نشده و همانا این فضه مانند ابن عقب است که میگویند معلم حسنین بوده و به ایشان علم حوادث آینده را تعلیم می داده، در حالیکه نام ابن عقب و چنین موضوعی از دروغهایی است که جهال دروغگو ساخته اند. و فضه و ابن عقب هر دو از نامهای ساختگی است. و اما آنچه در صحیحین از علی روایت شده اینست که فاطمه رضی الله عنها از پیغمبر خادمه ای خواست، پس رسول خدا صلی الله علیه و سلم تسبیحاتی که عبارت است از تکبیر و تحمید و تسبیح به او آموخت و فرمود این برای تو بهتر از خادم است.
واقعا که جای تأسف است برای ابن تیمیه و اتباع و دنباله روان وهابی او!!! حال پاسخ به او را ببینید:
عبارت ابن أثیر در رابطه با فضه:
فضة النوبیة، جاریة فاطمة الزهراء بنت رسول الله صلی الله علیه ] وآله [ وسلم: أخبرنا أبو موسی کتابة... فأورد الحدیث بإسناده عن ابن عباس (۱).
عبارت الحافظ ابن حجر عسقلانی رد رابطه با فضه:
فضة النوبیة، جاریة فاطمة الزهراء... أخرج أبو موسی فی الذیل، والثعلبی فی تفسیر سورة (هل أتی)، من طریق عبد الله بن عبد الوهاب الخوارزمی ابن عم الأحنف... قال: وذکر ابن صخر فی فوایده وابن بشکوال فی کتاب المستغیثین من طریقه، بسند له من طریق الحسین بن العلاء، عن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی، عن أبیه، عن علی: إن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم أخدم فاطمة ابنته جاریة اسمها فضة النوبیة، وکانت تشاطرها الخدمة، فعلمها رسول الله صلی الله علیه ] وآله [ وسلم دعاء تدعو به... (۲).
آری به خاطر همین بی اطلاعیها و بیسوادی های ابن تیمیه از معتبر ترین کتاب های رجالی خودشان بوده که به حدی اقوال او مورد تمسخر قرار گرفته که خیلی ها پیروی خود را از ابن تیمیه انکار و یا مخفی می کنند تا کمتر مورد استهزاء و تمسخر قرار گیرند.
قسمت ششم تا دهم نظر:
آقای خطآب!
وقتی تا این جای کلام ابن تیمیه که خواننده در ابتدا فکر میکند اشکال علمی و قابل توجهی است پاسخش داده شد و پنبهاش زده شد مابقی آن که به قدری سست و بی ارزش است که بهتر این است که...
گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیّ عصر (عج)
================================================
۳- نام و نام خانوادگی: خطاب - تاریخ: ۱۷ آبان ۸۷
به نام یزدان بخشاینده
اولا به شیخ الاسلام ابن تیمیه توهین کرده بودی و به او تهمت ناصبی زده بودی که بی پایه و اساس است.رد کردن یک حدیث موضوع و ضعیف هیچ ربطی به دشمنی با اهل بیت ندارد.شما اگر راست می گویید سند حدیث را بررسی کنید.مگر در چند موضوع این کار را نکرده اید.در این موضوع نیز سند را بررسی کنید.مگر اینکه خود بدانید که در اسناد آن اشخاص ضعیف و مجهول وجود دارند.
شیخ الاسلام در موارد بسیار به فضایل اهل بیت اشاره کرده است و از جمله در جایی می گوید افضل ترین اهل بیت بعد از رسول صلی الله علیه و سلم علی رضی الله عنه است و در چند جا از قاتلین حسین رضی الله عنه به شدت اعلام بیزاری می کند.
نوشته اید که:
و اگر شیخ الاسلامتان راست میگوید و تمام آنچه را که در کتابهای اهل سنّت ذکر شده چه در رابطه با شأن نزول این سوره و یا دیگر فضایل اهل بیت علیهم السلام که او همه آنها را دروغ و کذب میداند حقیقت دارد پس تکلیف خود را با آن کتابها معلوم کرده و از این جا درجه و حدّ اعتبار آن کتابها معلوم خواهد شد که تا چه اندازه است؟!!! و در این صورت مابقی مطالب موجود در آن کتابها هم بهتر از این نخواهد بود.
باید به شما گفت دروغ بودن احادیث چند کتاب دلیل نمی شود که ما تمام کتب را ضعیف بدانیم.در ضمن معتبرترین کتاب حدیثی شما مملو از احادیث ضعیف و موضوع است در حالی که این روایت در کتب معتبر ما نیامده است و دروغ دانستن آن به کتب شش گانه خدشه ای وارد نمی کند و شیخ الاسلام نیز همین را می گوید که این حدیث در کتب معتبر نیامده است.اگر من بخواهم طبق منطق شما سخن بگویم باید به شما بگویم تکلیفتان را با کتب حدیثتان مشخص کنید وقتی که دو سوم آن غیر صحیح است.
نوشته بودید که اگر این روایات از فضایل ابوبکر یا عمر و یا عایشه و حفصه رضی الله عنهم می بود این روایت را ضعیف نمی دانست.شما برای سخنتان مدرک بیاورید.در حالی که غیر آن صادق است و ابن تیمیه روایات بسیاری که در فضایل خلفا و یا مادران مومنان است ضعیف دانسته.
بعد نوشته اید شیخ الاسلام بی محابا به ثعلبی تاخته است در حالی که شیخ الاسلام فقط گفته است:مجرد نقل ثعلبی و مانند او دلالت بر صحت آن ندارد.اگر تاختن این است پس تمام علما به دیگر علما تاخته اند.در ضمن مثل اینکه شما نمی دانید ذهبی شاگرد شیخ الاسلام بوده و از او دلیل آورده ایدبایدبه شما گفت از شاگردان اشخاص معلوم الحال (طبق عقیده خودتان) دلیل نیاورید.
ادامه داده اید که:
وقتی این کتابهایتان که در موضوعی به این مسلّمی یعنی فضیلت امیر المؤمنین و حضرت زهرا و حسنین حاوی و مشتمل بر دروغی به این بزرگی باشد خدا به فریاد آن دسته از کتابهایتان برسد که در صدد ساخت و جعل روایت در فضیلت بنی امیه که در قرآن از آنها به «شجره ملعونه» یاد شده است.
با این جمله منطقتان کاملا روشن می شود.طبق منطق شما باید هر فضیلتی که مربوط به اهل بیت است بی دلیل پذیرفت و هر سخن نیکی که در مورد بنی امیه است باید رد کرد.احتمالا به همین دلیل است که تا چندین قرن خبری از علم درایه در عالم شیعه نبوده است.اما در منطق ما سخنان حلاجی می شوند و صحیح از ضعیف جدا می شود.
بعد نوشته اید شیخ الاسلام گفته که بغوی هیچ حدیث موضوعی نیاورده در حالی که شیخ الاسلام فقط می گوید احادیث موضوعی که ثعلبی آورده است او نیاورده است ولی نگفته است که آن کتاب صحیح ترین کتاب است.
در مورد مکی بودن این سوره کتب بسیاری رای داده اند.خود ثعلبی می نویسد:مکیة، وهی ألف وأربع مایة وخمسون حرفاً، ومایتان وأربعون کلمة، وإحدی وثلاثون آیة.(الکشف والبیان ج ۱۰ ص ۹۳).اگر سخن ثعلبی سند است پس این سخنش نیز باید سند باشد.
در مورد نذر نوشته بودید به ما ربطی ندارد علمای شما چه گفته اند و در صحیحن چه آمده است.
باید به شما گفت یکی از دلایل دروغ بودن این حدیث همین است.این حدیث با حدیث صحیح پیامبر اسلام که در کتب ما آمده است مخالف است.در ضمن اگر به شما مربوط نیست که در کتب ما چه نوشته شده است چرا برای جواب دادن به سوال از کتب ما استفاده کرده اید؟؟؟.مگر سوال کننده گفته من سنی ام یا اینکه گفته از کتب سنی دلیل بیاورید؟؟؟
نوشته اید که وقتی که صحت این حدیث نزد علما و فقهای ما ثابت شد نذر برای ما حجت شرعی می گردد.
باید از شما پرسید علما و فقهای شما چه وقت به صحت آن رای دادند؟؟؟؟.لطفا این روایت را که در یکی از کتب شما آمده بنویسید سپس صحت آن را ثابت کنید.
بعد نوشته اید که در کتب اهل سنت نوشته نشده که همه عرب آمده اند.باید به شما گفت که این سخنان را حلی گفته و شیخ الاسلام جواب او را داده است اگر دروغی در سخن مشاهده می شود از عالم شما بوده نه از عالم ما.
در ضمن استدلال شیخ الاسلام درست است چون در روایت نیامده است همه اعراب مدینه نوشته شده همه ی اعراب.
بعد زیر جواب شیخ الاسلام به وجود شخصی به نام فضه، نوشته اید جای تاسف است برای ابن تیمیه و طرفداران وهابی اش.
ما بررسی می کنیم که جای تاسف برای ابن تیمیه و طرفدارانش است یا برای طرفداران ابن سبا:
جملاتی که نقل کرده اید هر دو در مورد همین روایت است.یعنی اسم فضه فقط در همین یک روایت آمده است که آن روایت را ابن اثیر و ابن حجر آورده اند و در آن از فضه سخن گفته اند.در حالی که در هیچ روایت دیگری از این شخص سخنی به میان نیامده است.و باز به سخن شیخ الاسلام می رسیم که:برای فاطمه کنیزی بنام فضه نبوده و اصلا در مدینه کنیزی بنام فضه شناخته نشده.
در انتها شیخ الاسلام را بی اطلاع و بی سواد خطاب کرده اید و نشان داده اید که حقا بی سوادید چون شیخ الاسلام به تنهایی استاد افرادی مانند ابن کثیر، مزی، ذهبی، ابن قیم و افراد بسیار دیگر بوده است.
در انتها نیز به سوالات ششم تا دهم جواب نداده اید در حالی که آن سوالات اشکالات عقلی به حدیث وارد می کرد و در نزد شما یکی از ملاکهای تشخیص احادیث صحیح از ضعیف عقل است.چگونه شما به آنها جواب ندادید؟؟؟؟.
ان العزة لله جمیعا
جواب نظر:
نکته اوّل:
اولا به شیخ الاسلام ابن تیمیه توهین کرده بودی و به او تهمت ناصبی زده بودی که بی پایه و اساس است.
پاسخ:
خطاب!
خدا نکند ما به ابن تیمیه تهمت زده باشیم چرا که تهمت زدن در اسلام گناه بسیار بزرگی به حساب میآید. بلکه ما عین واقعیت را گفتهایم و او یکی از مصادیق بارز ناصبی و دشمن اهل بیت است
ما به حول و قوه الهی به شما و طالبان حقیقت، ناصبی بودن ابن تیمیه را که قبلاً ثابت کردهایم و اینجا به خلاصهای از َآن اشاره میکنیم ولی می توانید جهت اطلاع بیشتر به این آدرس مراجعه کنید:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=۹۰
ناصبی به چه کسی میگویند؟
ابن حجر عسقلانی مینویسد:
والنصب، بغض علی وتقدیم غیره علیه.
نصب بغض علی است و مقدم کردن غیر او بر اوست.
مقدمة فتح الباری، ص۴۶۰.
حسن بن فرحان مالکی مینویسد:
«النصب فهو کل انحراف عن علی واهل البیت سواء بلعنه أو تفسیقه، کما کان یفعل بعض بنی أمیة أو بالتقلیل من فضایله کما یفعل محبّوهم أو تضعیف الأحادیث الصحیحة فی فضله أو عدم تصویبه فی حروبه أو التشکیک فی شرعیّة خلافته وبیعته أو المبالغة فی مدح خصومه، فهذا وأمثاله هو النصب ».
(نصب عبارت از هرگونه انحرافی از علی و اهل بیت است ؛ و فرقی ندارد با لعن کردن ایشان باشد یا با فاسق دانستن ایشان - همان کاری که عده ای از بنی امیه انجام می دادند – و یا با کوچک کردن فضایل ایشان – همان کاری که دوست داران ایشان (بنی امیه) انجام می دهند – یا تضعیف کردن روایات صحیح که در مدح آنان وارد شده و یا اعتقاد این که علی در جنگ ها (جنگ جمل، صفین و نهروان) اشتباه کرده است یا شک کردن در مشروعیت خلافت امیر مومنان و بیعت با آن حضرت و یا مبالغه کردن در مدح دشمنان ایشان، پس این موارد و مشابه آنها، نصب محسوب می شود).
نحو إنقاذ التاریخ الإسلامی، ص ۲۹۸، الناشر مؤسسة الیمامة الصحفیّة، الاردن، ط. ۱۴۱۸ هجریة.
حکم ناصبی
و در باره حکم ناصبی نیز ابن حبان از علمای بزرگ اهل سنت نوشته است:
«أن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) قال: والذی نفسی بیده لا یبغضنا أهل البیت رجل إلا أدخله الله النار».
(رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: قسم به کسی که جانم در دست اوست، هیچ کس ما اهل بیت را دشمن نمی دارد، مگر اینکه خداوند او را در آتش وارد می کند).
صحیح ابن حبان، ج۱۵ ص۴۳۵.
حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت مینویسد:
«هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه».
(این روایت طبق شرایط مسلم [ برای صحت حدیث] صحیح است ولی ایشان [ بخاری و مسلم] آن را [در کتابهای خود] نیاورده اند).
المستدرک: ج۳ ص۱۶۲، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ط۱ سنة ۱۹۹۰، دار الکتب العلمیة – بیروت.
شواهدی بر ناصبی بودن ابن تیمیه، بنیانگذار وهابیت
۱. ابن تیمیه پدر رسول خدا را کافر میداند
وی در کتاب مجموع الفتاوی به کفر پدر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم تصریح مینماید:
التوسل بدعایه - ای النبی - وشفاعته ینفع مع الایمان به، واما بدون الایمان به فالکفار والمنافقون لا تغنی عنهم شفاعه الشافعین فی الاخره، ولهذا نهی عن الاستغفار لعمه وابیه وغیرهما من الکفار!.
توسل به دعای او – یعنی پامبر اسلام – و شفاعت وی در صورت ایمان به او، فایده می دهد ؛ اما اگر به وی ایمان نداشته باشد (خیر ؛ فایده نمی دهد) ؛ پس شفاعتِ شفاعت کنندگان، کافران و منافقان را در آخرت فایده نمی دهد ؛ و به همین جهت رسول خدا از استغفار برای عمو و پدر پیامبر و غیر این دو که از کفار بودند منع شدند!
و حال آنکه آلوسی میگوید:
أنّه لیس فی آباء النبی صلی اللّه علیه وسلّم کافر أصلا لقوله (ع) «لم أزل انقل من اصلاب الطاهرین الی ارحام الطاهرات»...
در بین پدران رسول خدا کافر نبوده است ؛ زیرا خود ایشان فرموده اند: دایماً از صلب مردان پاک به رحم زنان پاک منتقل می شدم
تفسیر الآلوسی، ج۷، ص۱۹۵.
کسی که پدر پیامبر را کافر بداند ملعون است
صالحی شامی در سبل الهدی والرشاد مینویسد:
وسیل القاضی أبو بکر بن العربی أحد الأیمة المالکیة رحمه الله تعالی عن رجل قال: إن أبا النبی صلی الله علیه وسلم فی النار. فأجاب: بأن من قال ذلک فهو ملعون لقوله تعالی: (إن الذین یؤذون الله ورسوله لعنهم الله فی الدنیا والآخرة) قال ولا أذی أعظم من أن یقال عن أبیه: إنه فی النار.
و از قاضی ابو بکر بن عربی یکی از ایمه مالکیه در مورد شخصی سوال شد که می گوید: پدر رسول خدا صلی الله علیه وسلم در آتش است ؛ پس پاسخ داد، هر کس چنین گوید ملعون است ؛ زیرا خداوند فرموده است که: بدرستیکه کسانیکه خدا و رسولش را آزار می دهند خداوند ایشان را در دنیا و آخرت لعنت کرده است ؛ و اذیتی از این بزرگتر نیست که در مورد پدر ایشان بگوییم که در آتش است!!!
سبل الهدی والرشاد - الصالحی الشامی - ج ۱ - ص ۲۶۰.
۲. سخن زشتی از ابن تیمیه در باره امیر المؤمنین
أمّا أهل السنة فأصلهم مستقیم مطرد فی هذا الباب وأما أنتم فمتناقضون وذلک أن النواصب من الخوارج وغیرهم الذین یکفرون علیا أو یفسقونه أو یشکون فی عدالته من المعتزلة والمروانیة وغیرهم لو قالوا لکم ما الدلیل علی إیمان علی وإمامته وعدله لم یکن لکم حجة.
راه و روش اهل سنت راه درست و مستقیم در این باب است (اکثر فرقه ها نظر ایشان را قبول دارند) ؛ اما شما (شیعه) پس باهم تناقض دارید ؛ و دلیل آن این است که خوارج و غیر ایشان از کسانی که علی را کافر می دانند یا فاسق می دانند، یا معتزلی ها و مروانی ها که در عدالت او شک می کنند، و غیر ایشان، اگر به شما بگویند که دلیل بر ایمان علی و امام بودن او و عدالت او چیست، دلیلی نخواهید داشت.
این سخن وی، دشمنی آشکاری است با کسی که خداوند به نص صریح قرآن او را «مؤمن» خطاب کرده و حتی او را «ولی» و سر پرست مردم معرفی کرده است. خداوند در سوره مایده آیه ۵۵ میفرماید:
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون. المایده / ۵۵.
ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند: همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
جهت اطلاع کامل از دیگر جسارتهای ابن تیمیه به امیرالمومنین علیه السلام به آدرس اینترنتی و لینکی که در ابتدا آمد مراجعه شود
انکار موقعیت علمی امیر المؤمنین علیه السلام:
دفاع ابن تیمیه از ابن ملجم
نظر ابن تیمیه در باره جنگهای امیر المؤمنین علیه السلام:
۳. اهانت ابن تیمیه به حضرت صدّیقه سلام اللّه علیها
ابن تیمیّة یحتجّ کثیر من الناس بکلامه، ویسمّیه بعضهم «شیخ الاسلام»، وهو ناصبیّ، عدوّ لعلیّ(علیه السلام)، واتّهم فاطمة(علیها السلام) بأنّ فیها شعبة من النفاق.
برخی از مردم به کلام ابن تیمیّه استدلال میکنند و به او شیخ الاسلام می گویند ؛ با این که وی ناصبی و دشمن امیر المؤمنین (علیه السلام) است، و به ساحت حضرت صدّیقه طاهره جسارت کرده و می گوید:
التنبیه والردّ، ص ۷.
در او ـ نستجیر باللّه ـ شعبه ای از نفاق وجود داشت.
رجوع شود به منهاج السنة، ج ۴، ص ۲۴۵.
۴. اهانت به امام حسین (علیه السلام):
ابن تیمیه، در باره قیام تاریخی عاشورا و شهادت حسین بن علی علیه السلام نظرات وقیحانهای دارد که تا به حال کسی جز بنی امیه، چنین اظهار نظری نکردهاند. از آنجایی که وی به یزید بن معاویه ارادت خاصی داشته است، نه تنها قیام امام حسین علیه السلام را قیام شرورانه میداند ؛ بلکه در بسیاری از موارد از یزید بن معاویه دفاع جانانهای کرده و نهایت تلاش خود را میکند که دامان یزید را از این لکه سیاهی که در تاریخ از خود بر جای گذاشته، پاک کند. ما به یک مورد اشاره میکنیم و تفصیلآن را در آدرس اینترنتی بالا ببینید:
وی در باره قیام امام حسین علیه السلام میگوید:
ولم یکن فی الخروج لا مصلحة دین ولا مصلحة دنیا بل تمکن أولیک الظلمة الطغاة من سبط رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی قتلوه مظلوما شهیدا وکان فی خروجه وقتله من الفساد ما لم یکن حصل لو قعد فی بلده فإن ما قصده من تحصیل الخیر ودفع الشر لم یحصل منه شیء بل زاد الشر بخروجه وقتله ونقص الخیر بذلک وصار ذلک سببا لشر عظیم وکان قتل الحسین مما أوجب الفتن کما کان قتل عثمان مما أوجب الفتن
وهذا کله مما یبین أن ما أمر به النبی صلی الله علیه وسلم من الصبر علی جور الأیمة وترک قتلاهم والخروج علیهم هو أصلح الأمور للعباد فی المعاش والمعاد وأن من خالف ذلک متعمدا أو مخطیا لم یحصل بفعله صلاح بل فساد
و در قیام (حسین)، نه مصلحت دین بود و نه مصلحت دنیا ؛ بلکه این ظالمین سرکش بر ضد نوه رسول خدا قدرت پیدا کردند تا این که او را مظلوم و شهید کردند ؛ و در قیام او و کشته شدن او آن قدر فساد بود که اگر در شهر خود نشسته بود آن قدر فساد نمی شد!!! پس آن چیزی که او قصد آن را داشت از به دست آوردن نیکی و دفع بدی، اصلاً حاصل نگشت ؛ بلکه بدی به سبب قیام او زیاد شد و خیر کم گردید ؛ و این سبب شرّ بزرگی شد ؛ و کشته شدن حسین سبب فتنه های بسیار گشت ؛ همان طور که کشته شدن عثمان سبب فتنه های بسیار گشت.
منهاج السنة، ج۴، ص ۵۳۰.
کار ابن تیمیه به جایی رسیده است که از فرزند رسول خدا و سید جوانان اهل بهشت نیز ایراد میگیرد، آیا حسین بن علی به اندازه ابن تیمیه نمیدانست که در این کار مصلحتی وجود دارد یا نه؟
و... موارد بسیاری که ما را از تهمت ناصبی بودن به ابن تیمیه مبرّا ساخته بلکه خشنود و سربلند می سازد که با او و پیروان او فاصلهای از زمین تا آسمان داریم.
نکته دوّم نظر:
رد کردن یک حدیث موضوع و ضعیف هیچ ربطی به دشمنی با اهل بیت ندارد.
پاسخ:
گفتهایکه ابن تیمیه فقط در یک جا آن هم حدیثی جعلی را ردّ نمودهاست اگر چه در کتابهای ابن تیمیه موارد جعل و انکار مسلَّمات الی ما شاء الله موجود است ولی فقط برای نمونه یک مورد اشاره میکنیم تا هویت واقعی ابن تیمیه در انکار مسلمّات بهتر برایت آشکار شود و حدّاقل همین دو مورد برای جاعل و محرّف بودن او کفایت میکند اگر باز هم به طرفداری از این ناصبی برنخیزی و نگویی دو مورد اشکال ندارد و آن موقع ما را مجبور خواهی کرد که باز هم بیشتر او را به دنیا معرفی کنیم:
وی در انکار فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها میگوید:
وأما قوله: ورووا جمیعا أن النبی صلی الله علیه وسلم قال: یا فاطمة، إن الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک. فهذا کذب منه، ما رووا هذا عن النبی صلی الله علیه وسلم، ولا یعرف هذا فی شی من کتب الحدیث المعروفة، ولا له إسناد معروف عن النبی صلی الله علیه وسلم، لا صحیح ولا حسن.
اما این که وی (علامه حلی) گفته است: تمامی محدثان نقل کردهاند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:"ای فاطمه! خداوند عزّ و جلّ برای خشم فاطمه غضب میکند و به رضایتش خشنود میگردد"دروغ است و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل نکردهاند و نمیشناسم کتابی از کتابهای معروف حدیثی که آن را آورده باشد، سند معروفی از پیامبر ندارد، نه سند صحیح و نه سند حسن.
منهاج السنة ۴ / ۲۴۸
در حالی که عدهی بسیاری از علمای اهل سنت این روایت را با سند صحیح نقل کردهاند ؛ از جمله حاکم نیشابوری در مسندش مینویسد:
عن علی رضی اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه وآله وسلم لفاطمة: «إنّ اللّه یغضب لغضبک، ویرضی لرضاک.
علی علیه السلام نقل کرده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: به درستی که خداوند عزّ و جلّ برای خشم فاطمه غضب میکند و به رضایتش خشنود میگردد.
و بعد از نقل حدیث میگوید:
هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه.
این حدیث طبق شرایط بخاری و مسلم صحیح است ؛ ولی آنها نق نکردهاند.
المستدرک، ج۳، ص۱۵۳.
هیثمی نیز بعد از نقل حدیث میگوید:
وإسناده حسن.
مجمع الزواید، ج۹، ص ۲۰۳.
و نیز بسیاری از بزرگان اهل سنت این روایت را در کتابهای خودشان نقل کردهاند از جمله:
الآحاد والمثانی الضحاک: ۳۶۳/۵، المعجم الکبیر للطبرانی: ۱۰۸/۱، ۴۰۱/۲۲، أسد الغابة:۵۲۲/۵، ذیل تاریخ بغداد: ۱۴۰/۲، ۱۴۱/۲، تهذیب الکمال: ۳۵ / ۲۵۰، ترجمة فاطمة علیها السلام، میزان الاعتدال:۴۹۲/۲، الإصابة: ۲۶۵/۸، تهذیب التهذیب: ۳۹۲/۱۲، (۴۴۱/۱۲)، تاریخ مدینة دمشق: ۱۵۶/۳، الخصایص الکبری للسیوطی: ۲ / ۲۶۵، سبل الهدی والرشاد للصالحی الشامی: ۱۱/ ۴۴، الذریة الطاهرة النبویة للدولابی: ۱۱۹، نظم درر السمطین للزرندی الحنفی: ۱۷۸، کنز العمال ۱۲ / ۱۱۱ رقم ۳۴۲۳۸.
نکته سوّم نظر:
شما اگر راست می گویید سند حدیث را بررسی کنید.مگر در چند موضوع این کار را نکرده اید.در این موضوع نیز سند را بررسی کنید.مگر اینکه خود بدانید که در اسناد آن اشخاص ضعیف و مجهول وجود دارند.
پاسخ:
حال چون ما راست میگوییم و چون ابن تیمیه ناصبی دروغگو نیستیم محض خاطر شریف شما هم که شده سند این حدیث وروات آن را بررسی میکنیم.
اولاً:
طبق قواعد رجالی اهل سنت که تمام علمایتان بر آن اتفاق دارند، اگر روایتی بیش از سه سند مختلف داشته باشد، نیازی به بررسی سندی ندارد ؛ حتی اگر تمامی آنها هم ضعیف باشند، یکدیگر را تقویت کرده و حجت میشوند.
البانی که از آن به بخاری دوران نام می برید در کتابهای خود بیش از پنجاه مورد طبق همین قاعده عمل کرده و با تعبیر:
یقوی بعضها بعضا.
از بررسی اسناد خودداری کرده است.
به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میکنیم:
جاء هذا مرفوعا من طرق عن النبی صلی الله علیه وسلم یقوی بعضها بعضا
ج ۱، ص ۲۱۸، باب ۲۱۹
فهذه طرق یقوی بعضها بعضا
ج ۴، ص ۵۸، باب ۱۴۸۴
أما قول ابن حبان: و الخبر لیس بصحیح من طریق آخر. ففیه نظر لأنه قد جاء من طرق یقوی بعضها بعضا.
ج۵، ص ۷۹، باب ۲۰۸۰.
ثانیاً:
همان طور که قبلا هم چند بار گفته ایم این روایت علی رغم قول ابن تیمیه که میگوید فقط در تفسیر ثعلبی آمده، در بسیاری از کتب مورد اعتماد أهل سنت، در علوم مختلف از تفسیر و حدیث و مناقب و تراجم الصحابه از طرق مختلف آمده که سلسه روات آن ختم به عدهای از صحابه و تابعین میشوند که این تعدّد ذکر روات «یقوی بعضها بعضا» میشود و از جمله آن صحابه و تابعین که در کتب أهل سنت آمده به شرح زیر است:
أمیر المؤمنین علیه الصلاه والسلام. وعبد الله بن العباس. وزید بن أرقم. وسعید بن جبیر. والأصبغ بن نباتة. وقنبر مولی أمیر المؤمنین. والحسن. ومجاهد. وعطاء. وأبو صالح. وقتادة. والضحاک.
ثالثاً:
علاوه بر آن، این روایت به نفل ابن عبّاس به حدّ شهرت و تواتر رسیده و در سلسله سند آن این افراد آمده:
سعید بن جبیر، ومجاهد، والضحاک، وأبو صالح، وعطاء...
وقال الآلوسی: والخبر مشهور
روح المعانی ۲۹ / ۱۵۷
که باز هم بر اساس قواعد رجالی همین شهرت و تواتر بین اصحاب و تابعین به حدی است که از سه تا تجاوز کرده و ما را از بررسی سند بی نیاز میکند.
رابعاً:
عدهای دیگر از روات که همه از أیمه تفسیر وحدیث و از أکابر علماء أعلام اهل سنت در قرون مختلف بودهاند به حدّ تواتر این روایت را به طرق مختلف روایت نمودهاند که ما باز هم بر اساس قواعد رجالی اهل سنّت بررسی رجالی را بیمورد می سازد که ما به ذکر جماعتی از آنها اکتفاء میکنیم:
۱ - حسین بن حکم حبری کوفی، متوفای سنه ۲۸۶، که این روایت را در تفسیرخود آورده.
۲ - أبو جعفر طبری، متوفای سنه ۳۱۰، بنا بر آنچه که در کفایه الطالب در مناقب علی بن أبی طالب آمده است.
۳ - ابن عبد ربه قرطبی مالکی، متوفای سنه ۳۲۸، در کتاب العقد که این روایت را در احتجاج المأمون ذکر کرده است.
۴ - سلیمان بن أحمد طبرانی، متوفای سنه ۳۶۰، که در طریق حافظ أبی نعیم وحافظ حسکانی قراردارد.
۵ - أبو عبید الله مرزبانی، متوفای سنه ۳۸۴، که درطریق حافظ حسکانی قرار دارد.
۶ - أبو عبد الله حاکم نیسابوری، المتوفای سنه ۴۰۵، که در طریق حافظ حسکانی قرار دارد.، ودر کفایه الطالب آن را در مناقب حضرت فاطمه سلام الله علیها آورده است.
۷ - عبد الغنی بن سعید، متوفای سنه ۴۰۹ - که حافظ حسکانی از أبی نعیم، از اونقل روایت کرده.
۸ - أبو بکر ابن مردویه اصفهانی، متوفای سنه ۴۱۰، که آن را در تفسیرش نقل کرده.
۹ - أبو نعیم اصفهانی، متوفای سنه ۴۳۰، که تعداد زیادی امثال حافظ حسکانی از طریق او نقل کردهاند.
۱۰ - أبو إسحاق ثعلبی، متوفای سنه ۴۲۷، که آن را در تفسیر خود آورده است.
۱۱ - أبو محمد حسن بن علی جوهری، متوفای سنه ۴۵۴، که باز هم حافظ حسکانی از طریق او نقل کرده است.
۱۲ - عبید الله بن عبد الله الحافظ معروف به حاکم حسکانی، متوفای سنه ۴۷۰، که آن را در کتابش شواهد التنزیل علی قواعد التفضیل روایت نموده.
۱۳ - الفقیه المحدث ابن المغازلی الشافعی الواسطی، متوفای سنه ۴۸۳، که آن را در کتابش مناقب علی بن أبی طالب نقل نموده است.
۱۴ - علی بن أحمد الواحدی، متوفای سنه ۴۸۶، که آن را درتفسیرش ذکر کرده است.
۱۵ - أبو عبد الله الحمیدی الحافظ، متوفای سنه ۴۸۸، که آن را در فوایدش و درکفایة الطالب ذکر کرده است.
۱۶ - حسین بن مسعود بغوی، متوفای سنه ۵۱۶، که آن را در تفسیرش ذکر نموده.
۱۷ - جار الله محمود بن عمر زمخشری، متوفای سنه ۶۳۸، که آن را در تفسیرش الکشاف ذکر نموده است.
۱۸ - أبو الفضل محمد بن ناصر السلامی البغدادی، متوفای سنه ۵۵۰، که ابن جوزی از او نقل کرده است.
۱۹ - موفق بن أحمد الخطیب الخوارزمی المکی، متوفای سنه ۵۶۸، که آن را در مناقب أمیر المؤمنین ذکر کرده است.
۲۰ - أبو موسی المدینی، متوفای سنه ۵۸۱، که آن را در ذیل نقل کرده همان کاری که در أسد الغابه وغیر آن صورت گرفته.
۲۱ - فخر رازی، متوفای سنه ۶۰۶، که آن را در تفسیر الکبیرش ذکر کرده.
۲۱ - عز الدین ابن الأثیر، متوفای سنه ۶۳۰، که آن را در أسد الغابه، به همراه ترجمه فضه ذکر نموده.
۲۲ - أبو عمرو ابن الصلاح، متوفای سنه ۶۴۳، که آن را در کفایه الطالب آورده.
۲۳ - الشیخ محمد بن طلحه شافعی، متوفای سنه ۶۵۲، که آن را در کتابش مطالب السؤول ذکر کرده است.
۲۴ - سبط ابن الجوزی، متوفای سنه ۶۵۴، در کتابش تذکره الخواص.
۲۵ - أبو عبد الله الکنجی الشافعی، مقتول سنه ۶۵۸، در کفایه الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب.
۲۶ - نظام الدین أعرج نیسابوری، از أعلام و علماء قرن هفتم در تفسیرمعروفش.
۲۷ - قاضی بیضاوی، متوفای سنه ۶۸۵، فی تفسیرمشهورش.
۲۸ - محب الدین طبری مکی شافعی، متوفای سنه ۶۹۴، در الریاض النضره.
۲۹ - حافظ الدین نسفی، متوفای سنه ۷۰۱ یا ۷۱۰، در تفسیرش.
۳۰ - أبو إسحاق حموینی - شیخ و استاد حافظ ذهبی - متوفای سنه ۷۲۲،در کتابش فراید السمطین.
۳۱ - علاء الدین خازن، متوفای سنه ۷۴۱، در تفسیرش.
۳۲ - قاضی عضد الدین إیجی، متوفای سنه ۷۵۶، درکتابش المواقف فی علم الکلام.
۳۳ - ابن حجر عسقلانی، الحافظ، متوفای سنه ۸۵۲، در الإصابه، به همراه ترجمه فضه.
۳۴ - جلال الدین سیوطی، متوفای سنه ۹۱۱، در تفسیرش الدر المنثور.
۳۵ - أبو السعود العمادی، متوفای سنه ۹۸۲، فی تفسیر معروفش.
۳۶ - عبد الملک عصامی، متوفای سنه ۱۱۱۱، فی سمط النجوم العوالی.
۳۷ - قاضی شوکانی، متوفای سنه ۱۱۷۳، در تفسیرش فتح القدیر.
۳۸ - شهاب الدین الآلوسی، متوفای سنه ۱۲۷۰،درتفسیر روح المعانی.
پس به دلایل فوق است که میبینی بسیاری از بزرگترهای ابن تیمیه بدون رجوع به سند این روایت آن را از مسلمات میدانستهاند و از آن در کتابهایشان نقل میکردهاند.
نکته سوّم نظر:
شیخ الاسلام در موارد بسیار به فضایل اهل بیت اشاره کرده است و از جمله در جایی می گوید افضل ترین اهل بیت بعد از رسول صلی الله علیه و سلم علی رضی الله عنه است و در چند جا از قاتلین حسین رضی الله عنه به شدت اعلام بیزاری می کند.
پاسخ:
با مقداری از مطالبی که در بالا در بخش ناصبی بودن ابن تیمیه آمد ارادت و تعریف و تمجید ابن تیمیه در رابطه با اهل بیت مخصوصا امام حسین علیه السلام معلوم گشت اجازه دهید به همین مقدار کفایت کنیم و بیش از این بر طبل رسوایی ابن تیمیه ننوازیم.
ضمنا این را هم جهت اطلاع بدانید که کلمه «افضل» افعل التفضیل است و خودش تر هست و نیاز به تر ندارد.
ای کاش شما که خیلی ژست تحقیق و کاووشهای علمی به خود گرفتهای و برای ابن تیمیه ناصبی دست و پا میزنی آدرسی از ادّعای خود را در باره کلام ابن تیمیه و امام حسین علیه السلام را میآوردی که کجاها از اهل بیت و یا امام حسین علیه السلام دفاع کرده تا در آن صورت باعث خیر میگشتی و مقداری از رسواییهای او را بیشتر بر ملا میکردیم.
نکته چهارم:
باید به شما گفت دروغ بودن احادیث چند کتاب دلیل نمی شود که ما تمام کتب را ضعیف بدانیم.در ضمن معتبرترین کتاب حدیثی شما مملو از احادیث ضعیف و موضوع است در حالی که این روایت در کتب معتبر ما نیامده است و دروغ دانستن آن به کتب شش گانه خدشه ای وارد نمی کند و شیخ الاسلام نیز همین را می گوید که این حدیث در کتب معتبر نیامده است.اگر من بخواهم طبق منطق شما سخن بگویم باید به شما بگویم تکلیفتان را با کتب حدیثتان مشخص کنید وقتی که دو سوم آن غیر صحیح است.
پاسخ:
از این قسمت از مطالبت خیلی خوشحال شدم چون معلوم میشود به هر حال تکلیفت را با کتابهای خودتان معلوم کردی و این معادله سخت وتناقض موجود را حل کرده و با این سخن و مطالب تکمیلی که ما کمک کرده و ذکر کردیم باید به کاذب و دروغگو بودن ابن تیمیه پی برده باشی.
باز هم ای کاش نام آن کتابی که از ماست و به عنوان معتبر ترین کتاب ما از آن یاد میکنی و مملو از احادیث ضعیف و دروغ است را عنوان میکردی تا ما نیز آن را بهتر بشناسیم و به خصوصه به حدّ و درجه و درصد اعتبار آن بپردازیم. ولی آنچه مسلم است این که ما نسبت به هیچ یک از کتب خود تعبیراتی را که شما در رابطه با صحیح بخاری میآورید و آن را «اصح الکتب بعد القرآن» دانسته و به صِرف ذکر مطلبی در آن، این کتاب را همچون وحی منزل دانسته و هر گونه تحقیق و بررسی در رابطه با آن را تحریم میکنید و ما هریک از کتابهای خود را قابل تحقیق و بررسی دانسته و خود قایلیم که در هر یک از کتاب های ما که به عنوان معتبر ترین آن محسوب میشود روایات ضعیف هم وجود دارد و هر کدام در جای خود و از سوی اهل خبره قابل تحقیق و بررسی است.
امّا اگر خیلی دوست داری در رابطه با اصح الکتب بعد القران یعنی کتاب صحیح بخاری (نزد اهل سنّت) و دیگر کتابهای صحاح و مطالبی که در آن آمده بدانی باز هم ما با کمال میل در خدمت شما هستیم و به دفعات بعدی و مقدار علاقمندی خود شما وا گذار میکنیم تا ببینیم...
نکته پنجم نظر:
نوشته بودید که اگر این روایات از فضایل ابوبکر یا عمر و یا عایشه و حفصه رضی الله عنهم می بود این روایت را ضعیف نمی دانست.شما برای سخنتان مدرک بیاورید.در حالی که غیر آن صادق است و ابن تیمیه روایات بسیاری که در فضایل خلفا و یا مادران مومنان است ضعیف دانسته.
پاسخ:
امر عدمی نیاز به اثبات و آدرس دادن ندارد شما که میگویی غیر آن صادق است و ابن تیمیه روایات در فضایل خلفاء و یا مادران مؤمنان را ضعیف دانسته را اثبات کن وآنها را ذکر کن که به ما به آن موارد بیشتر نیاز داریم تا در جای خودش از زحمتی که میکشی استفاده کرده و آنوقت ببینی آیا وضع ابن تیمیه از این که هست بد تر میشود یا نه؟
نکته ششم نظر:
شیخ الاسلام بی محابا به ثعلبی تاخته است در حالی که شیخ الاسلام فقط گفته است:مجرد نقل ثعلبی و مانند او دلالت بر صحت آن ندارد.اگر تاختن این است پس تمام علما به دیگر علما تاخته اند.در ضمن مثل اینکه شما نمی دانید ذهبی شاگرد شیخ الاسلام بوده و از او دلیل آورده ایدبایدبه شما گفت از شاگردان اشخاص معلوم الحال (طبق عقیده خودتان) دلیل نیاورید.
پاسخ:
در این مورد خیلی ناراحت نباش که ما گفتیم بی محابا میتازد. ببخشید ابن تیمیه با محابا به ثعلبی میتازد و دلیل آن همین بس که او در چند مورد ثعلبی را «حاطب لیل» و چون خودش «کاذب» دانسته. معنای کاذب که ان شاء الله برایت معلوم است حال برای فهم معنی «حاطب لیل» و این که در باره او چه میگوید زحمت بکش و به این آدرسها مراجعه کن شاید به این بهانه هم که شده شیخ الاسلام خودتان را بهتر بشناسی. اگر فهمیدی که بهتر اگر نفهمیدی باز هم ما خودمان در شناساندن ابن تیمیه ناصبی و کاذب به دیگران انجام وظیفه خواهیم نمود.
منهاج السنة النبویة، ج ۷، ص ۹۰، دار النشر: مؤسسة قرطبة - ۱۴۰۶، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم.
کتب ورسایل وفتاوی ابن تیمیة، ج ۱۳، ص ۳۵۴، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی.
در ضمن از این که به ما اطلاع دادید که ذهبی شاگرد شیخ الاسلامتان بوده کمال سپاس و امتنان را داریم.
حال که به ما خبر دادی که ذهبی شاگرد ابن تیمیه بوده است بد نیست که این جمله ذهبی که به قول شما شاگرد ابن تیمه است را در با ره استادش بدانی.
یا خیبة! من اتّبعک فإنّه معرض للزندقة والإنحلال.. فهل معظم أتباعک إلا قعید، مربوط، خفیف العقل، أو عامیّ، کذّاب، بلید الذهن، أو غریب، واجم، قویّ المکر، أو ناشف، صالح، عدیم الفهم، فإن لم تصدّقنی ففتّشهم وزِنْهم بالعدل... إلی متی تمدح کلامک بکیفیّة لا تمدح بها واللّه بها أحادیث الصحیحین، یا لیت أحادیث الصحیحین تسلم منک، بل فی کلّ وقت تغیر علیها بالتضعیف والإهدار أو بالتأویل والإنکار.
ای بی چاره، آنان که از تو متابعت می کنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند، نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر و سبک عقل و یا عوام، دروغگو و کودن، و یا بیگانه، فرومایه و مکّار، و یا خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول نداری آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج.
تا کی سخنان نا شایست خود را بالاتر از احادیث صحیح بخاری و صحیح مسلم می شماری؟ ای کاش احادیث آن دو کتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضی اوقات آنها را تضعیف کرده و بی ارزش می کنی و یا توجیه نموده و انکار می کنی!!
أما آن لک أن ترعوی؟ أما حان لک أن تتوب وتُنیب؟ أما أنت فی عشر السبعین وقد قرب الرحیل، بلی واللّه ما أذکر أنّک تذکر الموت، بل تزدری بمن یذکر الموت، فما أظنّک تقبل علی قولی وتصغی إلی وعظی، فإذا کان هذا حالک عندی وأنا الشفوق المحبّ الوادّ فکیف حالک عند أعدایک، وأعداؤک واللّه فیهم صلحاء وعقلاء وفضلاء کما أنّ أولیاءک فیهم فجرة کذبة جهلة.
آیا وقت آن نرسیده است که از جهل و نادانی دست برداری و توبه کنی؟ بدان که مرگت نزدیک شده، بخدا قسم گمان نمی کنم تو به یاد مرگ باشی بلکه کسانی را که به یاد مرگ هستند تحقیر می کنی!... تو با من که دوستت هستم این چنین برخورد (تند و دور از ادب اسلامی) می کنی پس با دشمنانت چه خواهی کرد.
به خدا سوگند درمیان دشمنانت، افراد صالح و شایسته و عاقل و دانشور فراوان هستند چنان که در بین دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بی عار زیاد به چشم می خورند.
الإعلان بالتوبیخ، ص ۷۷. تکملة السیف الصیقل، ص۱۹۰.
نکته هفتم نظر:
ادامه داده اید که: وقتی این کتابهایتان که در موضوعی به این مسلّمی یعنی فضیلت امیر المؤمنین و حضرت زهرا و حسنین حاوی و مشتمل بر دروغی به این بزرگی باشد خدا به فریاد آن دسته از کتابهایتان برسد که در صدد ساخت و جعل روایت در فضیلت بنی امیه که در قرآن از آنها به «شجره ملعونه» یاد شده است.
با این جمله منطقتان کاملا روشن می شود.طبق منطق شما باید هر فضیلتی که مربوط به اهل بیت است بی دلیل پذیرفت و هر سخن نیکی که در مورد بنی امیه است باید رد کرد.احتمالا به همین دلیل است که تا چندین قرن خبری از علم درایه در عالم شیعه نبوده است.اما در منطق ما سخنان حلاجی می شوند و صحیح از ضعیف جدا می شود.
پاسخ:
یک مطلب را إن شاء الله خوب فهمیدی و آن این که منطق ما چیست؟
کاملاً درست است منطق ما همین است که گفتی و آن این که ما نسبت به ساحت مقدّس اهل بیت معصومین علیهم السلام بعد از آن که نسبت به صدور روایتی از ناحیه مقدّسه آنها مطمین شدیم دیگر در مقابل مقام عصمت آنچنان خاضع و خاشع و متعبّدیم که هر گونه إن قلت و قلت در برابر آن را زبان درازی و نفهمی میدانیم و هر دلیلی هم که بخواهیم تا جایی است که بفهمیم آیا این سخن از معصوم علیه السلام صادر شده یا نه؟ و پس از اطمینان از صدور روایت از ناحیه مقدّسه امام معصوم علیه السلام آن را به متخصصین فنّ که علما و فقهاء شیعه امامیه اثنا عشریه هستند سپرده و از آنها میخواهیم تا حکم خدا و رسولش را برای ما تبیین نمایند. و هر فضیلتی را که در حق آنها باشد را ما که نه بلکه خدای آنها به آنها عنایت فرموده و بدون هیچ عنادی که از سوی امثال ابن تیمیه هاست با دیده منّت میپذیریم.
و امّا در باره بنی امیه وقتی قرآن کریم و قول حق الهی آنها را «شجره ملعونه» میداند آیا مگر دیگر برای آنها فضیلتی هم میماند که نیاز به تحقیق و بررسی داشته باشد واقعاً کدام انسان محقق منصفی است که از این شجره ملعونه در قرآن دفاع کند؟.
در باره بنی امیه هم نگذار بیش از جمله پایین چیزی بگویم که بیش از این را واگذار میکنم به خودت که اگر باز هم باعث خیر برای بر ملا شدن بیشتر رسواییهای آنها شدی درآن صورت باز هم در خدمتیم... ولی فعلاً به همین مقدار کفایت میکنیم:
أخرج ابن أبی حاتم وابن مردویه والبیهقی فی الدلایل وابن عساکر عن سعید بن المسیب رضی الله عنه قال رأی رسول الله صلی الله علیه وسلم بنی أمیة علی المنابر فساءه ذلک فأوحی الله إلیه انما هی دنیا أعطوها فقرّت عینه وهی قوله: (وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا الَّتِی أَرَیْنَـکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ) یعنی بلاء للناس.
الدر المنثور: ۴/۱۹۱، دلایل النبوة: ۶/۵۰۹، مختصر تاریخ دمشق: ۲۴/۱۹۱..
وقال الفخر الرازی: وهذا قول ابن عباس فی روایة عطاء.
تفسیر الکبیر: ۱۰/۲۳۸.
قال السیوطی: أخرج البخاریّ فی (تاریخه) وابن جریر وابن المنذر وابن مردویه عن عمر بن الخطّاب فی قوله: (ألم تر إلی الذین بدّلوا نعمت اللّه کفراً وأحلّوا قومهم دار البوار)، قال: هما الأفجران من قریش بنو المغیرة وبنو أمیّة، فأمّا بنو المغیرة فکفیتموهم یوم بدر، وأمّا بنو أمیّة فمتّعوا إلی حین.
تفسیر الطبری: ۱۳/۱۴۶ - الدر المنثور: ۴/۸۴، فتح الباری: ۷/۲۳۵، کنز العمال ۲/۴۴۴.
قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
المستدرک: ۲/۳۵۲.
رواه البخاری مبتوراً. «عن عمر بن الخطّاب فی قوله: (ألم تر إلی الذین بدّلوا نعمت اللّه کفراً وأحلّوا قومهم دار البوار)، قال: هما الأفجران».
التاریخ الکبیر: ۸/۳۷۳.
نکته هشتم نظر:
بعد نوشته اید شیخ الاسلام گفته که بغوی هیچ حدیث موضوعی نیاورده در حالی که شیخ الاسلام فقط می گوید احادیث موضوعی که ثعلبی آورده است او نیاورده است ولی نگفته است که آن کتاب صحیح ترین کتاب است.
پاسخ:
با مطالبی که تاکنون در باره روایت و شیخ الاسلامتان گفته شد دیگر فرقی نمی کند که او در باره ثعلبی و یا هر کس دیگر چه گفته و یا چه نگفته؟
نکته نهم نظر:
در مورد مکی بودن این سوره کتب بسیاری رای داده اند.خود ثعلبی می نویسد:مکیة، وهی ألف وأربع مایة وخمسون حرفاً، ومایتان وأربعون کلمة، وإحدی وثلاثون آیة.(الکشف والبیان ج ۱۰ ص ۹۳).اگر سخن ثعلبی سند است پس این سخنش نیز باید سند باشد.
پاسخ:
در مورد مکی بودن و یا نبودن این سوره هم به اندازه کافی از منابع خودتان برایتان دلیل و مدرک آوردیم خواستید قبول کنید نخواستید نکنید کتاب های خودتان است اختیارش را دارید میتوانید قبول کنید میتوانید هم قبول نکرده و همچنان مخلص ابن تیمیه ناصبی باشید و چون او همه را کاذب و دروغگو بدانید.
ضمناً ما با داشتن اهل بیت علیهم السلام به کسی که تابع النعل بالنعل پیرو اهل بیت نیست هیچ نیازی نداشته و اگر هم به سخن هر یک از علمای اهل سنّت استناد میکنیم از باب «قاعده الزام» است و نه چیز دیگر.
نکته دهم نظر:
در مورد نذر نوشته بودید به ما ربطی ندارد علمای شما چه گفته اند و در صحیحن چه آمده است. باید به شما گفت یکی از دلایل دروغ بودن این حدیث همین است.این حدیث با حدیث صحیح پیامبر اسلام که در کتب ما آمده است مخالف است.در ضمن اگر به شما مربوط نیست که در کتب ما چه نوشته شده است چرا برای جواب دادن به سوال از کتب ما استفاده کرده اید؟؟؟.مگر سوال کننده گفته من سنی ام یا اینکه گفته از کتب سنی دلیل بیاورید؟؟؟
پاسخ:
هنوز هم میگوییم به ما ربطی ندارد علمای شما چه گفته اند و در صحیحین چه آمده است. و این مطلب را هم اضافه میکنیم که وقتی ما به دریای بیکران اهل بیت علیهم السلام وصل هستیم و از این گنج بیکران استفاده میکنیم دیگر نیازی به صحیحین و دیگر صحاح نداریم و استفاده از کتابهای شما را هم در قسمت قبل گفتیم که از باب «قاعده الزام» است و نه چیز دیگری.
نکته یازدهم نظر:
نوشته اید که وقتی که صحت این حدیث نزد علما و فقهای ما ثابت شد نذر برای ما حجت شرعی می گردد.
باید از شما پرسید علما و فقهای شما چه وقت به صحت آن رای دادند؟؟؟؟.لطفا این روایت را که در یکی از کتب شما آمده بنویسید سپس صحت آن را ثابت کنید.
پاسخ:
اکنون هم همان را میگوییم و بر این سخن هیچ اشکالی نمیبینیم و فقهاء ما هم اطلاع رسانی کافی را از طرق خاص خودش به مقلّدینشان دارند و لازم نیست وقتش را به اطّلاع کسی که مقلّد ابن تیمیه است برسانند.
ولی اگر خیلی طالب هستی تا از آراء فقهای ما را در رابطه با نذر مطلّع گردی به استنباطات فقهی آنها ذیل این آیات شریفه مراجعه کن تا ببینی حجیت شرعی از این آیات استفاده کردهاند یا نه؟:
وما أنفقتم من نفقة أو نذرتم من نذر البقره/۲۷۰
ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم ولیطوفوا بالبیت العتیق الحج/۲۹
یوفون بالنذر ویخافون یوما کان شره مستطیرا الدهر/ ۷
نکته دوازدهم نظر:
بعد نوشته اید که در کتب اهل سنت نوشته نشده که همه عرب آمده اند.باید به شما گفت که این سخنان را حلی گفته و شیخ الاسلام جواب او را داده است اگر دروغی در سخن مشاهده می شود از عالم شما بوده نه از عالم ما.
در ضمن استدلال شیخ الاسلام درست است چون در روایت نیامده است همه اعراب مدینه نوشته شده همه ی اعراب.
پاسخ:
پاسخها تاکنون به اندازه کافی واضح و روشن بوده. اگر مطلب را نگرفتی دوبار و یا چند بار بخوان إن شاءالله متوجه میشوی.
نکته سیزدهم نظر:
بعد زیر جواب شیخ الاسلام به وجود شخصی به نام فضه، نوشته اید جای تاسف است برای ابن تیمیه و طرفداران وهابی اش.
ما بررسی می کنیم که جای تاسف برای ابن تیمیه و طرفدارانش است یا برای طرفداران ابن سبا:
جملاتی که نقل کرده اید هر دو در مورد همین روایت است.یعنی اسم فضه فقط در همین یک روایت آمده است که آن روایت را ابن اثیر و ابن حجر آورده اند و در آن از فضه سخن گفته اند.در حالی که در هیچ روایت دیگری از این شخص سخنی به میان نیامده است.و باز به سخن شیخ الاسلام می رسیم که:برای فاطمه کنیزی بنام فضه نبوده و اصلا در مدینه کنیزی بنام فضه شناخته نشده.
در انتها شیخ الاسلام را بی اطلاع و بی سواد خطاب کرده اید و نشان داده اید که حقا بی سوادید چون شیخ الاسلام به تنهایی استاد افرادی مانند ابن کثیر، مزی ، ذهبی، ابن قیم و افراد بسیار دیگر بوده است.
پاسخ:
بله درست است شاید با توجه به مطالبی که در رابطه با ابن تیمیه در پاسخ قبلی هنوز نیامده بود و در این پاسخ اضافه شد جا داشت که صبر کنیم و الان او را ناصبی و کاذب دانسته و برای پیروانش ابراز تأسف کنیم و اگر باز هم این ابراز تأسف را برای خودتان بیمورد میدانید «هنییا لکم ابن تیمیه» و «هنییا لنا اهل البیت».
نکته دیگر این که نیاز به زحمت شما برای بررسی إبن سبا نیست و تأسف برای طرفداران او نیست چون ما خود حال ابن سبا را از کتابهای خودتان بررسی کردهایم و برای واضعین آن و پیروان او هم ابراز تأسف و هم آتش و دوزخ خداوند را خواستاریم. ولی اگر شما نیاز داشتی تا بر اطلاع خود در باره او و جاعلان او و پیروان او بیشتر بدانی ما را با خبر کن تا بیشتر بدانی.
و امّا در باره فضه که ابن تیمیه میگوید وجود خارجی نداشته و اصلاً حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراء سلام الله علیها کنیزی به این نام نداشته و در مدینه به این نام کسی شناخته نشده
ابن اثیر در باره او می گوید:
فضة النوبیة، جاریة فاطمة الزهراء بنت رسول الله صلی الله علیه ] وآله [ وسلم: أخبرنا أبو موسی کتابة... فأورد الحدیث بإسناده عن ابن عباس.
أسد الغابة فی معرفة الصحابة ۵ / ۵۳۰.
حافظ ابن حجر عسقلانی در باره او این گونه آورده است:
فضة النوبیة، جاریة فاطمة الزهراء... أخرج أبو موسی فی الذیل، والثعلبی فی تفسیر سورة (هل أتی)، من طریق عبد الله بن عبد الوهاب الخوارزمی ابن عم الأحنف... قال: وذکر ابن صخر فی فوایده وابن بشکوال فی کتاب المستغیثین من طریقه، بسند له من طریق الحسین بن العلاء، عن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی، عن أبیه، عن علی: إن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم أخدم فاطمة ابنته جاریة اسمها فضة النوبیة، وکانت تشاطرها الخدمة، فعلمها رسول الله صلی الله علیه ] وآله [ وسلم دعاء تدعو به...
الإصابة فی معرفة الصحابة ۴ / ۳۸۷.
نکته پایانی نظر:
در انتها نیز به سوالات ششم تا دهم جواب نداده اید در حالی که آن سوالات اشکالات عقلی به حدیث وارد می کرد و در نزد شما یکی از ملاکهای تشخیص احادیث صحیح از ضعیف عقل است.چگونه شما به آنها جواب ندادید؟؟؟؟.
ان العزة لله جمیعا
پاسخ:
ما دفعه قبل در جواب ششم تا دهم گفته بودیم
وقتی تا این جای کلام ابن تیمیه که خواننده در ابتدا فکر میکند اشکال علمی و قابل توجهی است پاسخش داده شد و پنبهاش زده شد مابقی آن که به قدری سست و بی ارزش است که بهتر این است که...
که این برای حفظ آبروی خودتان بود که یک مقداری به ظاهر اشکالتان وجاهت و ارزش علمی داده شود و آنگاه پاسخ داده شود و مابقی را به عقل خودت مراجعه کنی و پاسخ را پیدا کنی ولی انگار متأسفانه این مقدار زحمت را هم نمیخواهی به خود بدهی. باشد اشکال ندارد ما این مقدار را هم بهجایت انجام میدهیم.
پاسخ ششم باقیمانده از نظر قبلی:
اشکال ششمت که در نظر قبلیت آمده به این صورت بود:
سه روز اطفال را بدون غذا در معرض هلاک گذاشتن خلاف شرع است. آیا مگر شما علی را تابع شرع نمیدانید. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: ابتداء خود را حفظ کن سپس عیالت را. و مانند این مثل که گوید ((اول خویش بعد درویش)).
پاسخ:
در کجای فایل اصلی و یا در کدام یک از متون و یا کتبی که از کتابهایتان ذکر کردیم آمده که با نذری که امیرالمؤمنین و حضرت زهراء علیهما السلام و فضه خادمه رحمه الله علیها انجام دادند، امام حسن و امام حسین در معرض هلاک قرار گرفتند و در کجا آمده است که آنها غذای فرزندان را میگرفتند و به فقیر و مسکین و یتیم میدادند؟ ودرضمن وقتی اصل این روایت ثابت شد که ما طبق کتب اهل سنت ثابت کردیم در آن صورت بر فرض هم که چنین بوده باشد و فرزندان با چنین وضعی حاضر به انفاق مال خود به یتیم و اسیر و مسکین شده باشند این عظمت و ارزش کار را بیشتر خواهد کرد.
حال خودتان پیبردید که این حرف بزرگتان آنقدر سست و بی اساس بود که ارزش پرداختن به آن هم وجود نداشت تا چه رسد به این که بخواهد به تعبیر شما اشکال عقلی باشد.
پاسخ هفتم باقیماند از نظر قبلی:
اشکال هفتمت در نظر قبلی این بود:
حفظ سلامت واجب است چه برای علی و چه برای اهل بیت او.
پاسخ:
بله ما هم میگوییم حفظ سلامت واجب است هم برای امیرالمؤمنین علیه السلام و هم برای اهل بیت او. ولی کجا و چه کسی با سه روز روزه سلامتش از بین رفته و هلاک گردیده است؟
پاسخ هشتم باقیمانده از نظر قبلی:
اشکال هشتمت در نظر قبلی به این شکل بود:
ممکن بود همدردی کند یک قرص به سایل بدهند و بقیه را خود و بچه ها تناول کنند، آیا یک نفر یتیم پنج قرص نان را برای چه میخواهد یک نیم قرص او را کافی است.نمی خواهد که مغازه نانوایی دایر کند.
پاسخ:
اگر چه اینهایی که گفتی در فایل اصلی ما به هیچ وجه اشارهای هم به این موارد نشده ولی از هر جا که هست ولی مگر آن سایل و یتیم و اسیر نمیتوانسته اهل و عیال و خانواده داشته باشد و اهل و عیال و خانواده آنها هیچ وقت نیاز به غذا و نان و خوراک پیدا نمیکردهاند؟ اگر کسی سایل و یتیم و اسیر باشد اهل و عیال و خانواده او نیازمند و محتاج نمیشوند؟ و ضمن این که مگر باید به کسی که کمک و انفاق میکنیم فقط به اندازه یک وعده آن هم چند قرص نان داد و به امید خدا رهایش کرد؟ یعنی اگر چند قرص نان به او بدهی خلاف شرع است؟
پاسخ نهم باقیمانده از نظر قبلی:
اگر یک بار دیگر از یک تا ده بشماری إن شاء الله میبینی که بعد از هشت و قبل از ده عدد نه است و حال این که این هم از اشکالاتی است که ابن تیمیه کرده یا خودت به ذهنت رسیده که بعد از اشکال هشتم یک دفعه بروی سراغ اشکال دهم و یک عدد را جا بیاندازی و بعد هم از ما بابت آن طلبکار باشی که چرا این اشکالای عقلی مرا جواب ندادهاید.
پاسخ دهم باقی مانده از نظر قبلی:
اشکال دهمت در نظر قبلی این بود:
دهم: قول یتیم که پدرم روز عقبه شهید شد نیز دروغ است و دلالت به دروغ بودن این حدیثی که شما ذکر کردید میکند زیرا شب عقبه عده ای از مدینه آمدند در عقبه ی منی با رسول خدا صلی الله علیه و سلم بیعت کردند و جنگی نبود تا کسی شهید گردد، پس عذاب خدا بر آنکه این موهومات را جعل نموده است و بعلاوه در مدینه هرگز اسیر نبود گدایی کند بلکه مسلمین اسیران خود را سرپرستی و اداره میکردند و این دروغ مفتضح چیست که با آن استدلال می کنی؟!!.
پاسخ:
این اشکال ابن تیمیه هم از بی سوادی وی نشات می گیرد ؛ زیرا عقبه به معنی گردنه است و در تاریخ اسلام چندین ماجرای مربوط به عقبه ذکر شده است که یکی از آنها همان شام جنگ تبوک است که منافقین و به گفته ابن حزم در المحلی ابوبکر و عمر و... می خواستند رسول خدا (ص) را از عقبه بیاندازند ؛ و در روز آن جنگ سختی بین مسلمانان و کفار در گرفت که شهدای بسیاری داشت و فراریان بسیار که از جمله فراریان نیز ابوبکر و عمر بودند.
ابن تیمیه به خاطر آنکه ماجرای جنگ تبوک را بسیار دشمن می دارد اصلا حاضر نیست آن را به ذهن خود بیاورد.
المحلی، ج ۱۱ ص ۲۲۴.
اما در مورد نبودن اسرا در مدینه!!! آیا شما منکر تمامی روایاتی می شوید که در آنها وجود اسیرانی بدون سرپرست در مدینه ثابت شده است و از جمله آن روایتی که بزرگان اهل سنت آن را فضیلتی برای رسول خدا (ص) و امیر مومنان (علیه السلام) می دانند؟ و آن ماجرای دختر حاتم طایی است که به همراه سایر اسرا در مدینه و در کنار مسجد رسول خدا (ص)جای داده شده بودند و بر خلاف ادعای شما کسی سر پرستی ایشان را به عهده نگرفته بود!!! و با راهنمایی شدن وی توسط امیر مومنان، رسول خدا (ص) وی و بستگانش را آزاد کردند و به همین سبب برادر وی نیز اسلام آورده و شیعه امیر مومنان شد.
السیره النبویه، ج۵، ص ۲۷۶ – تاریخ نبوی ج۲، ص ۱۸۷- الطبقات الکبری ج۱، ۱۱۲ – البدایه و النهایه، ج۵ ص۶۴.
إن العزه لله و لرسوله و للمؤمنین
والسلام علی من اتبع الهدی
گروه پاسخ به شبهات
۶ نام و نام خانوادگی: علی.م - تاریخ: ۲۷ آبان ۸۷
من شیعه هستم(ارثی و ظاهری). خداییش در بحث بالا برادر شیعیمان مقداری با بی نزاکتی با آقای سنی بحث کرده اند.گویی در بحث کم آورده باشند.
در موارد ششم تا دهم به نظر من عقل و خرد حرف اقای خطاب را تایید میکند.بعلاوه فاطمه چگونه مادری است که تا صبح و سحری بعوض اینکه با بقیه جو برای فرزندان گرسنه اش نان درست کند(بیرحمترین مادر هم گرسنگی فرزندش را طاقت نمیآورد)حتما استراحت یا عبادت میکرده است!
من هر چه فکر می کنم این جریان با حقیقت جور در نمی آید.
میدانم نظر من را منعکس نمی کنید.
جواب نظر:
جناب علی! ما نیز میدانیم که شما سنی و خود آقای خطاب هستید! آیا بهتر نیست که کمی عقلتان را به کار بیندازید؟!!
چطور شد که وقتی صحبت از فضایل اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وآله میشود، همه چیز را با عقلتان میسنجید ؛ اما وقتی صحبت از فضایل و مناقب ساختگی دیگران میشود، تعصب و حمیت جای عقل را میگیرد؟!!!
وقتی صحبت از فضایل عثمان میشود، ابن تیمیه میگوید، وی در هر رکعت از نمازش تمام قرآن را میخوانده، کسی نه تعجب میکند و نه آن را خلاف عقل میداند ؛ اما وقتی صحبت از امیر المؤمنین علیه السلام میشود، همین ابن تیمیه میگوید این که علی قرآن را حفظ باشد، معلوم نیست.
وقتی پای فضایل عمر به میان میآید، وی میتواند از مدینه، لشکر مسلمانان را در فسا (شهری در شیراز) و یا نهاوند دیده و فرماندهی کند و آنها را از شکست نجات دهد! اما اهل بیت رسول خدا علیهم السلام نمیتوانند سه روز روزه بگیرند ؛ چون خلاف عقل و منطق سنی است!!!
بلی جناب خطاب! کسی که فکرش با مطالب ابن تیمیه مسموم شده است، حقیقت این جریان و هیچ یک از جریانهای که در باره اهل بیت علیهم السلام اتفاق افتاده است را باور نخواهد کرد و حتی إبایی ندارد که صدیقه طاهره سلام الله علیها را منافق نیز بداند ؛ همان بانوی که رسول خدا صلی الله علیه وآله او را برترین بانوی دو عالم معرفی کرده بود!!!
والسلام علی من اتبع الهدی
گروه پاسخ به شبهات
۷ نام و نام خانوادگی: علی.م - تاریخ: ۲۸ آبان ۸۷
از اینکه به این زودی پاسخ دادید ممنونم.
نمیدانم فکر کردید من خطابم که زود پاسخ دادید یا به همه به این سرعت جواب میدهید.به هر صورت لطف کردید.
عزیز جان به هر کی دوست داری, و به خدا قسم من شیعه ام(به خدا سید هم هستم).ولی نگرانی شما دیگر نباید جنگ شیعه و سنی باشد.امروزه با وجود اینترنت و دسترسی به اطلاعات و منابع و مورخین مختلف نگرانی شما باید از شک و شبهه جوانان به اصل اسلام و قران و پیامبر باشد. فکر نکنید من دشمنی دارم. نه.تمامی فامیلهای من نمازشان ترک نمیشود.از خانواده خودم تا کل فامیل مشروب خوار نداریم.خودم وقتی ۷ سالم بود در وسط تابستان کل روز را روزه میگرفتم.ولی همیشه با خودم فکر میکردم چگونه میشود خدایی بندگانش را سالها بر روی آتش جزقاله کند.و آب جوش در گلویشان بریزد هر چقدر بنده گناهکار باشد.بیرحمترین انسان اگر کسی فرزندش را بکشد اگر یکبار قاتل را در آتش بیندازند از زجه هایی که در آتش میزند دفعه بعد حاضر نیست او را بسوزاند.آن وقت خدا گنهکار را هزاران سال میسوزاند!
همین داستان نان جو و خانواده حضرت علی را که عنوان می کنند واقعا هر جور فکر کنیم با عقل جور در نمی آید و به داستان سرایی میماند.چگونه مادری حاضر میشود فرزندانش از سر شب تا هنگام سحر گرسنه بمانند و او از مابقی جو که در منزل دارد نانی برای آنها درست نکند.این چگونه مادری است اگر اینگونه مادر پدر خودش بود(ام ابیها) پیامبر بنده خدا هر شب باید شکم گرسنه سر بر بالش می گذاشت.
(گور پدر هر چی سنی باور کن من سنی نیستم)
بسیاری از داستانهای شیعه و حدیثهای آنرا که میشنویم به حدی الکی است(مرا ببخشید اینجوری میگم) که امروزه حتی علما روشون نمی شه اونا را عنوان کنند
شما اگربه همه مسلمانهای دورو برتون بگید آیا میدانید پیامبر در جنگی برای به زانو در آوردن حریف(یهودیها) نخلهای آنها را میکند یا میسوزاند.این مورد به گوششان نخورده است و حتی میگویند دروغ است وقتی آیه قرآن در اثبات این مورد نشانشان میدهی با تعجب باور میکنند و میگویند خوب کندن نخلها برای اسلام بوده. وقتی این مورد را میشنوی با خودت میگویی نکند موارد بسیاری مثل این از محمد و علی در تاریخ است و به ما نمیگویند تا قداست انها لکه دار نشود.
دوست عزیز اگر دوست داشتی جواب مرا بدهی لطف کنید از احادیث و مشابه آن دلیل نیاورید و از دلایل عقلی خود استفاده کنید.
متشکرم.
جواب نظر:
جناب علی.م! عقل کدام عاقل باور میکند که کسی شیعه باشد، فرزند حضرت زهرا باشد ؛ اما از عایشه دفاع کند؟!!
اگر عقل تو باور نمیکند که اهل بیت بتوانند سه روز روزه بگیرند، عقل ما نیز باور نمیکند که شما شیعه باشید. ما هر روز با چندین نفر از سنیها برخورد میکنیم که خود را شیعه و برخی از شیعیان متعصب معرفی میکنند و حتی به سنیها فحاشی میکنند. شما نیز یکی از آنها هستید.
عقل ما باور نمیکند که کسی شیعه باشد ؛ اما احادیث را قبول نداشته باشد. شیعیان به پیروی از قرآن کریم تمامی سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله را عین وحی میدانند و با جان و دل آن را میپذیرند.
در کدام روایت آمده است جو در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها بوده و آن حضرت از فرزندان خود دریغ کرده باشد؟! ادعای بدون دلیل از نظر عقلا ارزش استدلال ندارد. شما ثابت کنید که حضرت زهرا از غذا دادن به فرزندانش امتناع کرده و بعد آن را با عقل خود بسنجید و خلاف عقل بدانید.
حتی فرض کنیم که چنین مطلبی درست باشد، وقتی مادری بداند که در قبال گرسنه موقتی فرزندانش، اجر عظیمی نصیب آنان خواهد شد، عقل هر عاقلی حکم میکند این گرسنگی موقتی را تحمل کنند تا به پاداشهایی که خداوند خواهد داد برسد. و خداوند نیز در جواب تحمل این گرسنگی به آن بزرگواران چنین پاداشی داد:
وَ جَزَیهُم بِمَا صَبرَُواْ جَنَّةً وَ حَرِیرًا. مُّتَّکِِینَ فِیهَا عَلیَ الْأَرَایکِ لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِیرًا. وَ دَانِیَةً عَلَیهِْمْ ظِلَالُهَا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِیلًا. وَ یُطَافُ عَلَیهِْم بَِانِیَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَ أَکْوَابٍ کاَنَتْ قَوَارِیرَا. قَوَارِیرَاْ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِیرًا. وَ یُسْقَوْنَ فِیهَا کَأْسًا کاَنَ مِزَاجُهَا زَنجَبِیلاً. عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّی سَلْسَبِیلا...
و در برابر صبرشان، بهشت و لباسهای حریر بهشتی را به آنها پاداش میدهد!. این در حالی است که در بهشت بر تختهای زیبا تکیه کردهاند، نه آفتاب را در آنجا میبینند و نه سرما را!. و در حالی است که سایههای درختان بهشتی بر آنها فرو افتاده و چیدن میوههایش بسیار آسان است!. و در گرداگرد آنها ظرفهایی سیمین و قدحهایی بلورین میگردانند (پر از بهترین غذاها و نوشیدنیها). ظرفهای بلورینی از نقره، که آنها را به اندازه مناسب آماده کردهاند!. و در آنجا از جامهایی سیراب میشوند که لبریز از شراب طهوری آمیخته با زنجبیل است، از چشمهای در بهشت که نامش سلسبیل است!
اگر کسی به خداوند اعتماد داشته باشد و وعدههای او را قطعی بداند، حاضر است برای رسیدن به چنین پاداشی نه سه روز که سالها روزه بگیرد. تنها کسانی این موارد را خلاف عقل میدانند که به وعدههای الهی ایمان ندارند.
دوست گرامی! نمیدانم که شما حدیثهایی شیعه را الکی میدانید یا آیات قرآن را!؟ ابتدا گفتهاید که احادیث شیعه را الکی میدانید و بعد آن را از قرآن اثبات میکنید!!!.
والسلام علی من اتبع الهدی
گروه پاسخ به شبهات
سایت موسسه حضرت ولیعصر (عج)