آیا تهمت یکی از سایتهای اهل سنت در بت پرستیدن امام علی (علیه السلام) قبل از اسلام، صحت دارد؟
توضیح سؤال:
برادران عزیز موسسه ولیعصر(علیه السلام) امروز سری به یکی از سایتهای اهل سنت زدم و این مطلب را درباره امام علی (علیه السلام) دیدم. آیا امام علی لات وعزی را میپرستیده که باید الان به آنان کفر بورزدو آیا پیامبر از جانب علی میترسیده که علی رازش را برای مشرکان فاش کند و آیا شما این روایت را از ابن اسحاق صحیح میدانید یا خیر؟
یکی از سایتهای اهل سنت آورده که:
اسلام آوردن علی
ابن اسحاق میگوید: روزی رسول خدا و همسرش خدیجه مشغول نماز بودند که علی متوجه آنان شد و از پیامبر پرسید این چه عملی است که شما انجام میدهید؟ رسول خدا فرمود: این همان دین برگزیده خداست که پیامبرانش را بدان مبعوث نموده است و از تو نیز میخواهم که تنها خدای یگانه را پرستش کنی و به لات و عزی کفر ورزی؛ علی گفت: این چیز جدیدی است که قبلا نشنیده ام، در این باره با پدرم مشورت میکنم. رسول خدا که نمیخواست قبل از دعوت عمومی رازش آشکار گردد به علی گفت: اگر تو ایمان نمیآوری پس این راز را پنهان نگه دار.
علی آن شب را پشت سر گذاشت خداوند در قلبش حقانیت اسلام را آشکار نمود. صبح روز بعد اول وقت نزد پیامبر حاضر شد و اسلام خود را عرضه داشت، و از آن پی در خفا و پنهانی به همراه رسول خدا میرفت (و با او نماز میخواند) و اسلام خود را (بنا بر راهنمایی پیامبر) آشکار نساخت.
البدایه و النهایه، ابن کثیر ج ۳ ص ۲۱
پاسخ:
متاسفانه عده ای از اهل سنت - که با اهل بیت دشمنی دارند - نمیتوانند دشمنی خود را پنهان کنند و سعی دارند با جعل تاریخ دیگران را نیز نسبت به اهل بیت بدبین کرده و تا میتوانند از مقام اهل بیت بکاهند ؛ اما:
یُرِیدُونَ لِیُطْفِیُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ (سوره صف آیه ۸)
می خواهند که نور خدا را با دهان خود خاموش کنند وحال آنکه خداوند – گرچه کافران را ناخوش افتد - نور خود را کامل خواهد گردانید.
مقدمه:
در طول تاریخ موارد بسیاری دیده شده است عده ای برای تشبیه دو شخص یا دو گروه به یکدیگر و نزدیک کردن مقام آن دو به هم، دست به تحریف واقعیت زده و در صورت امکان برای گروه محبوب خویش فضیلت جعل میکردند ؛ و اگر با این کار نمیتوانستند به مقصود برسند باز واقعیت را تحریف کرده و از مقام طرف مقابل میکاستند.
کتب اهل سنت نیز از این قضیه بی نصیب نمانده و موارد بسیاری از دروغ ها در فضایل خلف و یا تهمت ها به بزرگان دین در آن ها دیده میشود که مقصود از آن ها تساوی برقرار کردن بین دو طرف است.
جالب اینجاست که برای بالا بردن مقام خلفا، وقتی در کتب خویش روایتی صحیح نمیبینند به روایات ضعیفه خودشان تمسک میکنند و برای پایین آوردن مقام اهل بیت و رسول خدا نیز چنین میکنند.
ابن ابی الحدید در ذیل همین بحث (ایمان امیر مومنان و قیاس آن با اسلام ابو بکر) میگوید:
ثم رأینا جمیع المختلفین قد حاولوا نقض فضایله، ووجهوا الحیل والتأویلات نحوها، من خارجی مارق، وناصب حنق، وثابت مستبهم، وناشی معاند، ومنافق مکذب، وعثمانی حسود، یعترض فیها ویطعن، ومعتزلی قد نقض فی الکلام، وابصر علم الاختلاف، وعرف الشبه ومواضع الطعن وضروب التأویل، قد التمس الحیل فی ابطال مناقبه وتأول مشهور فضایله، فمرة یتأولها بما لا یحتمل، ومرة یقصد أن یضع من قدرها بقیاس منتقض، ولا یزداد مع ذلک الا قوة ورفعة، ووضوحا واستنارة، وقد علمت أن معاویة ویزید ومن کان بعدهما من بنی مروان أیام ملکهم - وذلک نحو ثمانین سنة - لم یدعوا جهدا فی حمل الناس علی شتمه ولعنه واخفاء فضایله، وستر مناقبه وسوابقه.
شرح نهج البلاغة ج ۱۳ ص ۲۱۹
می بینیم که گروههای بسیاری میخواهند فضیلتهای او را از بین ببرند ؛ و بسیاری حیله و توجیه ها را به سوی فضایل او روانه میسازند ؛ عده ای از خوارج از دین برگشته ؛ و عده ای ناصبی کینه توز ؛ و عده ای دین دار که دین برای او اشتباه شده است ؛ و کسی که از کودکی با دشمنی او بزرگ شده است ؛ و منافقی که دروغ بر او میبندد ؛ و طرفداران عثمان که بر علی حسادت میورزند؛ ایشان به فضایل علی کنایه زده و به آن اعتراض میکنند ؛ و نیز معتزلیانی که در سخن دیگران را شکست میدهد و به راه اختلاف افکنی آگاه شده است و شبهه ها و جایگاههای اشکال و روشهای تاویل را میداند، او نیز برای از بین بردن مناقب و تاویل فضایل مشهور او تلاش میکند ؛ گاهی آن را به صورتی تاویل میکند که با کلام سازگار نیست ؛ و گاهی نیز میخواهد با آوردن ضد آن از مقام آن بکاهد ؛ و با این همه جز بر مقام او ی برتری او و وضوح و نورانیت او نمیافزایند ؛ و میدانی که معاویه و یزید و کسانی که بعد از او بودند – از بنی مروان – به مدت هشتاد سال، از هیچ کوششی برای وادار کردن مردم به جسارت و لعن به حضرت و پنهان کردن فضیلتهای ایشان و پوشاندن مناقب و سوابق ایشان کوتاهی نکردند ؛
تناقضی آشکار:
یکی از این موارد ِ جسارت، مطلبی است که در تعدادی از کتب اهل سنت (و سایتهای ایشان) مانند کتاب ابن کثیر و غیر او ذکر شده است و میخواهند با آن چنین وانمود کنند که امیر مومنان در زمان خردسالی بت پرست بوده است!!!
جالب اینجاست که وقتی بحث در مورد ایمان امیر مومنان به عنوان اولین مسلمان مطرح میشود مساله سن کم حضرت را پیش کشیده و میگویند: او خردسال بوده است و کودک خردسال نمیتواند ایمان بیاورد ؛ اما وقتی این روایت جعلی را در مورد بت پرست بودن امیر مومنان مطرح میکنند، این سوال را ضمیمه نمیکنند که چطور او در زمان خردسالی بت پرست بوده و رسول خدا شرط اسلام او را ترک بت پرستی بیان میکنند!!!
اشکال سندی:
ابن کثیر و تمامی کسانی که این روایت را نقل کرده اند آن را از سیره ابن اسحاق گرفته اند:
اسلام علی بن أبی طالب رضی الله عنه
نا أحمد (بن عبد الجبار) حدثنی یونس (بن بکیر) عن ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار) قال ثم ان علی بن أبی طالب جاء بعد ذلک بیومین فوجدهما یصلیان فقال علی ما هذا یا محمد فقال النبی صلی الله علیه وسلم دین الله الذی اصطفی لنفسه وبعث به رسله فأدعوک الی الله وحده والی عبادته وکفر باللات والعزی فقال له علی هذا أمر لم أسمع به قبل الیوم فلست بقاض أمرا حتی أحدث أبا طالب فکره رسول الله صلی الله علیه وسلم أن یفشی علیه سره قبل أن یستعلن أمره فقال له یا علی اذا لم تسلم فاکتم فمکث علی تلک اللیله ثم أن الله أوقع فی قلب علی الاسلام فأصبح غادیا الی رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی جاءه فقال ما عرضت علی یا محمد فقال له رسول الله صلی الله علیه وسلم تشهد أن لا اله إلا الله وحده لا شریک له وتکفر باللات والعزی
سیرة ابن إسحاق ج۲/ص۱۱۸ ش ۱۷۳
در ابتدا مقداری در مورد کتاب سیره ابن اسحاق سخن میگوییم:
اشکال به اصل کتاب سیره ابن اسحاق:
نظر ابن تیمیه در مورد این کتاب:
ابن تیمیه در مورد اصل این کتاب میگوید:
ولکن فی نفس السیرة وقع غلط فی مواضع وأحادیث
الجواب الصحیح ج۳/ص۳۴
در خود کتاب سیره (و نه در نقلهای از آن) در بعضی از موضوعات و روایت ها غلطهایی وجود دارد.
تکمیل این اشکال توسط محمد بن جابر الوادی:
محمد بن جابر الوادی متوفای ۷۴۹ در کتاب خویش در تکمیل اشکال ابن تیمیه در مورد سیره ابن اسحاق میگوید:
ولم یتحقق هذا الکتاب لضیاع ثبته منه
کتاب البرنامج ص۲۱۹
این کتاب موجود نیست، زیرا خود ابن اسحاق آن را گم کرده است!!!
و اضافه میکند که وی این کتاب را به دست کسی نداده و نقل این کتاب از خود وی به صورت شفاهی صورت گرفته است!!! و این یعنی نقل تمامی روایتهای این کتاب به صورت شفاهی و بدون مدرک!!!
اشکال به راویان این روایت:
سند روایت ابن اسحاق بدین شرح است:
أحمد (بن عبد الجبار) حدثنی یونس (بن بکیر) عن ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار)
احمد بن عبد الجبار:
در تقریب التهذیب میگوید:
أحمد بن عبد الجبار بن محمد العطاردی أبو عمر الکوفی ضعیف
تقریب التهذیب ج ۱ ص ۸۱
أحمد بن عبد الجبار بن محمد عطاردی... ضعیف است.
قال عبد الرحمن بن أبی حاتم کتبت عنه وأمسکت عن الروایة عنه لکثرة کلام الناس فیه وقال محمد بن عبد الله الحضرمی کان یکذب وقال الحاکم أبو عبد الله الحافظ لیس بالقوی عندهم ترکه أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید یعنی بن عقدة وقال أبو أحمد بن عدی رأیت أهل العراق مجمعین علی ضعفه وکان أحمد بن محمد بن سعید لا یحدث عنه لضعفه
تهذیب الکمال ج ۱ص۳۷۹
عبد الرحمن بن ابی حاتم میگوید: از او روایت نوشتم ولی نقل نکردم ؛ زیرا مردم در مورد او بسیار سخن میگفتند ؛ و محمد بن عبد الله حضرمی گفته است که او دروغ میگفت ؛ و حاکم نیشابوری گفته است که او در روایت توانمند نبود وو ابو عباس احمد بن محمد بن سعید (ابن عقده) نیز او را ترک کرده است ؛ و احمد بن محمد بن سعید نیز از او به خاطر ضعیف بودنش روایت نمیکرد.
ابن جوزی نیز او را در کتاب ضعفای خویش آورده است:
الضعفاء والمتروکین ج ۱ ص ۷۵ ش ۱۹۵
یونس بن بکیر:
او نیز در نقل کتاب سیره متهم است ؛ ذهبی دمشقی در مورد او میگوید:
یونس بن بکیر ابو بکر الشیبانی الحافظ عن هشام بن عروة والأعمش وابن إسحاق وعنه أبو کریب وابن نمیر والعطاردی قال بن معین صدوق وقال أبو داود لیس بحجة یوصل کلام بن إسحاق بالأحادیث مات ۱۹۹ د ت ق م تبعا
الکاشف ج۲ ص۴۰۲ ش ۶۴۶۴
ابن معین او را راستگو میداند و ابو داود گفته است که او حجت نمیباشد ؛ زیرا کلام ابن اسحاق را با روایت مخلوط میسازد (ادراج میکند وادراج را جزو بدترین جرح ها میدانند)
ابن اسحاق:
خود ابن اسحاق متولد سال ۸۰ است و بنا بر این تمامی روایاتی که در کتاب خویش بدون سند ذکر کرده است مرسل به حساب میآید ؛ و این اشکال جدای از اشکال تضعیف وی است ؛ تضعیفات او در کتابهای ذیل ذکر شده است:
الکامل فی الضعفاء ابن عدی ج ۶ ص ۱۰۲ ش ۱۶۲۳
الضعفاء الکبیر عقیلی ج ۴ ص ۲۴ ش۱۵۷۸
الضعفاء والمتروکین ابن جوزی ج ۳ص۴۱ ش۲۸۸۳
و...
بنا بر این زدن چنین تهمتی بر امیر مومنان با چینین سندی کمال وقاحت است.
نظر اهل سنت در مورد ایمان امیر مومنان:
همگان میدانند که علمای اهل سنت وقتی میخواهند در مورد امیر مومنان سخن بگویند برخلاف بقیه صحابه در مورد حضرت به جای «رضی الله عنه» میگویند: «علی بن أبی طالب کرم الله وجهه»
و وقتی از ایشان در این زمینه سوال کنیم که مقصود از عبارت کرم الله وجهه چیست؟ پاسخ میدهند زیرا او هیچ گاه بت نپرستیده و برای آن ها سجده نکرده است ؛ زیرا از دوران کودکی در دامان رسول گرامی اسلام پرورش یافته و عقیده ایشان را به عنوان عقیده خویش قبول کرده است.
در این زمینه به روایتی که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند توجه بفرمایید:
سباق الأمم ثلاثة لم یکفروا بالله طرفة عین علی بن أبی طالب وصاحب یس ومؤمن آل فرعون.
الکشاف ج۴/ص۱۲ ش ۹۳۴
پیشتازان امت ها سه نفرند که چشم بر هم زدنی به خدا کافر نشده اند ؛ علی بن أبی طالب و صاحب یاسین و مومن آل فرعون.
همین روایت در کتب ذیل نیز آمده و ایشان بدان استشهاد کرده اند:
المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ج۴/ص۴۵۰
تفسیر القرطبی ج۱۵/ص۲۰
روح المعانی ج۲۲/ص۲۲۵
تفسیر ابن عربی ج۲/ص۱۶۵
تفسیر البحر المحیط ج۷/ص۳۱۴
تفسیر الثعلبی ج۸/ص۱۲۶
و حتی از عده ای از اهل سنت نقل شده است که ایشان گفته اند که در مورد امیر مومنان احتیاج به ایمان آوردن نیست زیرا او با رسول خدا بوده و در همه امور از ایشان تبعیت مینمود و هیچ کس نگفته است که رسول خدا اسلام آورد، زیرا ایشان اصلا کافر نبوده تا بخواهد اسلام بیاورد.
أقول قال بعض متأخری أصحابنا... أما علی بن أبی طالب فلم یکن مشرکا بالله أبدا لأنه کان مع رسول الله صلی الله علیه وسلم فی کفالته کأحد أولاده یتبعه فی جمیع أموره فلم یحتج أن یدعی للإسلام فیقال أسلم هذا
لسیرة الحلبیة ج۱/ص۴۳۴
یکی از متاخرین اصحاب ما چنین گفته است که:... اما علی بن ابی طالب به هیچ وجه به خدا شکر نورزیده بود، زیرا اوهمراه رسول خدا و تحت سرپرستی ایشان مانند یکی از فرزندان حضرت بود و در همه کارها از ایشان تبعیت میکرد ؛ پس احتیاج به این ندارد که ادعای اسلام کند تا بگوییم او اسلام آورده است.
سخنان امیر مومنان در همین زمینه:
در این زمینه خود حضرت در نهج البلاغه خطبه ۱۹۲ مشهور به خطبه قاصعة میفرمایند:
وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللّهِ صَلَّیاللّهُعَلَیْهِوَآلِهِوَسلَّم بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ.
شما موقعیّت مرا نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در خویشاوندی نزدیک، وجایگاه و منزلت ویژه میدانید.
دوران طفلی و شیر خوارگی
وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ (ولیدٌ) یَضُمُّنِی إِلَی صَدْرِهِ، وَیَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَیُشِمُّنِی عَرْفَهُ. وَکَانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ.
پیامبر مرا در اتاق خویش مینشاند، در حالی که کودک بودم مرا در آغوش خود میگرفت، و در بستر مخصوص خود میخوابانید، بدنش را به بدن من میچسباند، و بوی پاکیزه خود را به من میبویاند، و گاهی غذایی را لقمه لقمه در دهانم میگذارد.
دوران کودکی
وَمَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ، وَلَا خَطْلَةً فِیفِعْلٍ.
هرگز دروغی در گفتار من، و اشتباهی در کردارم نیافت.
دوران نوجوانی
وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً، وَ یَأْمُرُنِی بِالْإِقْتِدَاءِ بِهِ.
و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هر روز نشانه تازهای از اخلاق نیکو را برایم آشکار میفرمود، و به من فرمان میداد که به او اقتداء نمایم.
در تربیتگاه غار حراء
وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ (حرّاء) فَأَرَاهُ، وَلَا یَرَاهُ غَیْرِی.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چند ماه از سال را در غار حراء میگذراند، تنها من او را مشاهده میکردم، و کسی جز من او را نمیدید.
اولین مسلمان
وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَیِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّیاللّهُعَلَیْهِوَآلِهِوَسلَّم وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا.
در آن روزها، در هیچ خانه اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) که خدیجه هم در آن بود و من سوّمین آنان بودم.
مشاهده نور وحی
أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَالرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ (رَنَة) الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صَلَّیاللّهُعَلَیْهِوَآلِهِوَسلَّم.
فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ»
من نور وحی و رسالت را میدیدم، و بوی نبوّت را میبوییدم من هنگامی که وحی بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرود میآمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم ای رسول خدا، این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردید
این روایت به صراحت اعلام میکند که حضرت در اولین نزول وحی بر رسول خدا شاهد ماجرا بوده است ناله شیطان را شنیده اند و لذا قطعا روایت اهل سنت که حضرت بعد از دیدن نماز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه، تازه با اسلام آشنا شدند دروغ است.
و در ادامه مطلبی را بیان میکنند که از آنچه گذشت مهمتر است:
هم رتبه پیامبر در مشاهده حقایق هستی
إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَی مَا أَرَی، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَ لکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَإِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ».
و فرمود: «علی! تو آنچه را من میشنوم، میشنوی، و آنچه را که من میبینم، میبینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر میروی»
آیا ممکن است که امیر مومنان نور وحی را ببیند و آنچه را به رسول خدا وحی شده است دریابد و بعد بیاید از رسول سوال کند که شما و خدیجه چه میکنید!!!
جالب است که ابن ابی الحدید بعد از نقل این روایت از امیر مومنان، برای تایید آن به روایتی از مسند احمد استشهاد مینماید که ما اکنون آن را در مسند احمد نمییابیم:
واما رنة الشیطان، فروی أبو عبد الله أحمد بن حنبل فی مسنده، عن علی بن أبی طالب علیه السلام، قال کنت مع رسول الله صلی الله علیه وآله صبیحة اللیلة التی أسری به فیها، وهو بالحجر یصلی، فلما قضی صلاته، وقضیت، صلاتی سمعت رنة شدیدة، فقلت یا رسول الله، ما هذه الرنة قال الا تعلم هذه رنة الشیطان، علم انی أسری بی اللیلة إلی السماء، فأیس من أن یعبد فی هذه الأرض.
شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج ۱۳ ص ۲۰۹
اما ناله شیطان: احمد بن حنبل در مسند خویش از علی بن ابی طالب روایت کرده است که در صبح شبی که حضرت به آسمان برده شدند او در حجر (اسماعیل) نماز میخواند ؛ وقتی که نماز خویش را تمام کرد و من نیز نمازم تمام شد صدای ناله شدیدی را شنیدم ؛ پس عرضه داشتم که ای رسول خدا این ناله چیست؟ فرمودند: آیا نمیدانی که این ناله شیطان است ؛ میداند که من را به آسمان بردند ؛ پس از این که کسی در زمین او را بپرستد نا امید شد.
و با ذکر این مقدمات و بعد از بیان آن که امیر مومنان تربیت شده رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بوده و ایشان بوده اند که مسیولیت پرورش حضرت را به عهده گرفته بودند، مشخص میگردد که در حقیقت تهمت پرستیدن لات و عزی توسط امیر مومنان در زمان کودکی، تهمت به رسول خداست ؛ زیرا معنی این تهمت آن است که بگوییم یا رسول خدا قبل از نزول وحی کافر بوده است که امیر مومنان نیز از وی تبعیت میکرده است ؛ و یا باید گفت که حضرت در تربیت کردن کسی که تربیت او را به عهده گرفته بودند کوتاهی میکرده اند و او را کافر بزرگ کرده اند و در هر دو صورت به رسول خدا جسارت صورت گرفته است.
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)