آیا ابوبکر، عمر را با مراجعه به همه پرسی و آرای عمومی، به جانشینی خود برگزید؟

 

 

 

توضیح سؤال:

ابوبکر در روزهای آخر عمر خود با همه پرسی و مراجعه به آرای عمومی عمر را برای جانشینی خود پیشنهاد کرد. به مسجد رفت و خطاب به مردم گفت: من کسی را از میان بستگان و خویشاوندان خود برای به دست گرفتن زمام رهبری شما انتخاب نکرده ام. بلکه منتخب من عمر است. مردم یک صدا جواب دادند سمعنا و أطعنا.

شرح زندگانی خلیفه دوم اثر شبلی و سیمای فاروق اعظم اثر ملا عبدالله احمدیان و فاروق اعظم اثر هیکل و تاریخ کامل ابن الاثیر و تاریخ ابن جوزی و دیگر کتب تاریخ.

 

پاسخ:

اهل سنت اعتقاد دارند که انتخاب خلیفه و جانشین بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به عهده مردم است و می‌گویند: در این باره نه دستوری از جانب خداوند صادر شده است و نه پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) وصیتی کرده است. و بر همین اساس ادعا می‌کنند خلافت ابوبکر، بر مبنای انتخاب مردم و بر اساس اجماع صحابه بوده است!.

هر چند که ثابت شده است که این مطلب به دور از واقعیت است و در انتخاب ابوبکر نیز اجماعی در کار نبوده است ؛ اما سؤال ما این است که چرا همین رویه در انتخاب عمر پیش گرفته نشده و انتخاب عمر بر مبنای اجماع صحابه صورت نگرفت بلکه انتخاب او توسط أبی بکر انجام گرفت.

 

 

اعلام نارضایتی صحابه از انتخاب عمر

إمام محمد بن مفلح مقدسی متوفی ۷۶۳ هـ (شاگرد ذهبی، مزی و تقی الدین سبکی) از فقیهان و محدثان بنام اهل سنت (معجم المؤلفین، ج۱۲، ص۴۴) در این باره می‌گوید:

لما استخلف أبو بکر عمر رضی اللّه عنهما قال لمعیقیب الدوسی: ما یقول الناس فی استخلاف عمر؟

قال: کرهه قوم ورضیه قوم آخرون.

قال: الذین کرهوه أکثر أم الذین رضوه؟

قال: بل الذین کرهوه...

الآداب الشرعیّة،‌ ج۱، ص۷۱، با تحقیق شعیب الأرنؤوط و عمر القیام، ط مؤسسة الرسالة ـ بیروت، ۱۴۱۷ هـ.

ابوبکر، عمر را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد، از معیقیب دوسی سؤال کردند: مردم در باره انتخاب عمر چه نظری داشتند؟ گفت: گروهی راضی و گروهی ناراضی بودند. سؤال کردند: آن‌ها که ناراضی بودند،‌ بیشتر بود، یا آن‌ها که راضی بودند؟

جواب داد: آن‌ها که ناراضی بودند.

اعتراض صحابه به انتخاب عمر

ابن أبی شیبه ‌، یکی دیگر از بزرگان اهل سنت، در باره مخالفت‌های مردم و دلایل منطقی آن‌ها برای اعلام نارضایتی از این انتخاب که همان خشونت ذاتی و اخلاق تند وی بود، این چنین می‌نویسد:

عن وکیع، وابن إدریس، عن إسماعیل بن أبی خالد، عن زبید بن الحرث، أن أبا بکر حین حضره الموت أرسل إلی عمر یستخلفه فقال الناس: تستخلف علینا فظاً غلیظاً، ولو قد ولینا کان أفظ وأغلظ، فما تقول لربک إذا لقیته وقد استخلفت علینا عمر

المصنف، ابن أبی شیبة، ج۸، ص۵۷۴، با تحقیق سعید محمد اللحام، ط دار الفکر، بیروت و تاریخ المدینة المنوّرة، ابن شبة النمیری، ج۲، ص۶۷۱، با تحقیق فهیم محمد شلتوت، ط دار الفکر، بیروت و تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۰، ص ۴۱۳ و کنز العمال، متقی هندی، ج۵، ص۶۷۸.

از زید بن حارث نقل شده است که: وقتی در حال احتضار قرار گرفت، کسی را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشینی خود کند، مردم گفتند: کسی را بر ما مسلط می‌کنی که خشن و بد اخلاق است، اگر او حکومت را به دست گیرد، سخت‌گیرتر و خشن‌تر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهی داد هنگامی که او را ملاقات کنی از بابت این که شخص بد اخلاق و خشنی مثل عمر را بر ما مسلط می‌کنی؟

همچنبن ابن تیمیه حرانی، نظریه پرداز و مؤسس فکری وهابیت در این باره می‌نویسد:

وقد تکلموا مع الصدیق فی ولایة عمر وقالوا ماذا تقول لربک وقد ولیت علینا فظا غلیظا.

منهاج السنة، ج۶، ص۱۵۵، الناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة الأولی، ۱۴۰۶، تحقیق: د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء: ۸.

صحابه با ابوبکر در باره جانشینی عمر با او صحبت کردند و گفتند: چرا یک فرد خشن و تند را بر خلافت گزیده و بر مردم تحمیل کردی؟ فردا جواب خدا را چه خواهی داد؟

ابن حجر مکی در این باره می‌نویسد:

ودخل علیه بعض الصحابة فقال قایل منهم: ما أنت قایل لربک إذا سألک عن تولیة عمر وقد تری غلظته...

الصواعق الحرقة، ج۱،‌ ص۲۵۴، با تحقیق: عبدالرحمن بن عبدالله الترکی وکامل محمد الخراط، ط مؤسسة الرسالة، بیروت، الأولی، ۱۹۹۷ م.

برخی از صحابه بر ابوبکر وارد شدند، یکی از آن‌ها گفت: جواب پروردگارت را چه خواهی داد آن گاه که از تو سؤال کند در باره انتخاب فردی که از تندی و خشونت آن مطلع بودی؟

ابن عساکر می‌نویسد:

عن عمرو بن محمد ومجالد عن الشعبی قال بینما طلحة والزبیر وعثمان وسعد وعبد الرحمن جلوسا عند أبی بکر فی مرضه عوادا فقال أبو بکر ابعثوا إلی عمر فأتاه فدخل علیه فلما دخل أحسست أنه خیرته لهم فتفرقوا عنه وخرجوا وترکوهما فجلسوا فی المسجد وأرسلوا إلی علی ونفر معه فوجدوا علیا فی حایط فی الحوایط التی کان رسول الله (صلی الله علیه وسلم) تصدق بها فتوافوا إلیه فاجتمعوا وقالوا یا علی ویا فلان إن خلیفة رسول الله (صلی الله علیه وسلم) ددمستخلف عمر وقد علم وعلم الناس أن إسلامنا کان قبل إسلام عمر وفی عمر من التسلط علی الناس ما فیه ولا سلطان له فادخلوا بنا علیه نسأله فإن استعمل عمر کلمناه فیه وأخبرناه عنه ففعلوا فقال أبو بکر اجمعوا لی الناس أخبرکم من اخترت لکم فخرجوا فجمعوا الناس إلی المسجد فأمر من یحمله إلیهم حتی وضعه علی المنبر فقام فیهم باختیار عمر لهم ثم دخل فاستأذنوا علیه فأذن لهم فقالوا ماذا تقول لربک وقد استخلفت علینا عمر؟...

تاریخ مدینة دمشق، ج۴۴، ص۲۴۸ و تاریخ المدینة، ابن شبة النمیری، ج۲، ص۶۶۶.

طلحه و زبیر و عثمان و سعد و عبد الرحمن هنگام مریضی ابو بکر، برای عیادت وی در کنار او نشسته بودند، ابو بکر گفت به دنبال عمر بفرستید که این جا بیاید ؛ وقتی که او وارد شد چنین احساس کرد که ابو بکر وی را بر ایشان برگزیده است ؛ پس همگی از کنار او دور شده بیرون رفته و آن دو را تنها گذاشته و در مسجد رسول خدا نشستند.

دنبال علی و اطرافیان او فرستادند، علی در یکی از باغ‌هایی که رسول خدا آن را هدیه داده بود مشغول بود ؛همه نزد او آمده و گرد آن حضرت جمع شده و گفتند ای علی و ای فلانی ؛ همانا خلیفه پیامبر، عمر را به جانشینی خویش تعیین کرده است. و خود او و مردم می‌دانند که اسلام ما قبل از اسلام عمر بوده است ؛ و عمر روحیه سلطه جویی دارد و کسی قدرت کنترل او را ندارد ؛ پس بیایید تا به نزد ابو بکر رفته و در این زمینه با او سخن بگوییم و او را در مورد خصوصیات عمر با خبر سازیم.

هنگامی که همه نزد ابوبکر جمع شدند ؛ ابو بکر گفت: مردم را برای من جمع کنید تا به شما خبر دهم که چه کسی را برای شما انتخاب کرده ام ؛ مردم را در مسجد گرد آوردند ؛ ابوبکر دستور داد تا او را به مسجد برده و بر روی منبر قرار دادند ؛ آنگاه خبر انتخاب عمر را به مردم داد و به خانه خویش بازگشت.

مردم به منزل او آمده و به وی گفتند: جواب پروردگارت را چه خواهی گفت که عمر را بر ما خلیفه گردانیده ای؟...

 

اعتراض علی (علیه السلام) و طلحه

ابن تیمیه، در منهاج السنة می‌نویسد:

لما استخلفه أبو بکر کره خلافته طایفة حتی قال طلحة ماذا تقول لربک إذا ولیت علینا فظا غلیظا.

منهاج السنة، ج۷، ص ۴۶۱.

زمانی که ابوبکر، عمر را به جانشینی انتخاب کرد، برخی از این انتخاب ناراحت شدند، طلحه گفت: جواب خدا را چه خواهی داد هنگامی که به ملاقات او بروی از بابت این‌که فردی خشن و بد اخلاق را بر ما مسلط کرد.

و ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق می‌نویسد:

عن یوسف بن ماهک عن عایشة قالت لما حضرت أبا بکر الوفاة استخلف عمر فدخل علیه علی وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قایل لربک...

تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۴، ص۲۵۱ و الطبقات الکبری، محمد بن سعد، ج۳، ص۲۴۷.

از عایشه روایت شده اتس که گفت: وقتی زمان مرگ ابو بکر فرا رسید، عمر را به جانشینی خویش انتخاب کرد ؛ پس علی و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه کسی را انتخاب کرده ای؟ پاسخ داد عمر ؛ گفتند: پس چه پاسخی به پروردگارت خواهی داد؟...

حسن بن فرحان مالکی بعد از نقل این حدیث می‌گوید:

وهذه قد رواها ابن عساکر بسند صحیح من طریق الضحاک بن مخلد (صاحب السنة) عن عبید الله بن أبی زیاد (وهو صدوق) عن یوسف بن ماهک (وهو ثقة معروف) عن عایشة فهذا إسناد صحیح وأقل رجاله توثیقا هو ابن أبی زیاد وهو (صدوق).

نحو إنقاذ التاریخ الإسلامی، حسن بن فرحان المالکی، ص۲۶۶.

این روایت را ابن عساکر با سنی صحیح از طریق ضحاک بن مخلد از عبید الله بن ابی زیاد از یوسف بن ماهک از عایشه نقل کرده است ؛ و ضعیف ترین شخص در این روایت ابن ابی زیاد است که او نیز راستگوست.

و محمد ناصر البانی که از لیدر‌های وهابیت به شمار می‌رود، هر چند که ابن أبی زیاد را ضعیف می‌داند ؛ اما در ادامه می‌گوید:

لکنه لم یتفرد به، فقد رواه صالح بن رستم عن ابن أبی ملیکة عن عایشة به نحوه. وصالح بن رستم هو أبو عامر الخزاز....

إرواء الغلیل، محمد ناصر البانی، ج۶، ص۸۰.

ولی فقط او نیست که این روایت را نقل کرده است ؛ بلکه این روایت را صالح بن رستم از ابن ابی ملیکه از عایشه نیز نقل کرده است...

ابن عساکر و بیهقی همین روایت از طریق صالح بن رستم، این گونه نقل می‌کنند:

ثنا صالح بن رستم أبو عامر الخزاز عن ابن أبی ملیکة قال قالت عایشة أم المؤمنین رضی الله عنها لما ثقل أبی دخل علیه فلان وفلان فقالوا یا خلیفة رسول الله ماذا تقول لربک غدا إذا قدمت علیه وقد استخلفت علینا ابن الخطاب؟...

تاریخ مدینه دمشق، ج۴۴، ص ۲۵۰ و السنن الکبری، البیهقی، ج ۸، ص۱۴۹.

صالح بن رستم ابو عامر خزاز از ابن ابی ملیکه روایت می‌کند که گفت: عایشه ام المومنین گفته است: وقتی پدرم سنگین شد (زمان مرگش فرا رسید)، فلانی و فلانی به نزد او آمده وگفتند: ای خلیفه رسول خدا ؛ فردا به پروردگارت چه پاسخی می‌دهی وقتی که به نزد او بروی و حال آنکه عمر را بر ما خلیفه کرده ای؟...

اما متأسفانه مثل همیشه دستان امانت‌دار علمای اهل سنت برای حفظ آبروی خلفاء و پاسداری از مشروعیت خلافت آنان، روایت را تحریف و به جای نام امام علی (علیه السلام) و طلحه از «فلان وفلان» استفاده کرده‌اند.

محمد بن جریر طبری در تاریخش می‌نویسد:

عن الزهری عن القاسم بن محمد عن أسماء ابنة عمیس قالت دخل طلحة بن عبید الله علی أبی بکر فقال استخلفت علی الناس عمر وقد رأیت ما یلقی الناس منه وأنت معه فکیف به إذا خلا بهم وأنت لاق ربک فسایلک عن رعیتک...

تاریخ الطبری، ج۲،‌ ص۶۲۲.

طلحة بن عبید الله به نزد ابو بکر رفته و گفت: عمر را بر مردم خلیفه می‌گردانی با اینکه آنچه را که مردم – در حالیکه تو زنده هستی - از او چشیده اند می‌دانی؟ پس چگونه خواهد بود وقتی که او با ایشان تنها بماند. و تو می‌خواهی پروردگارت را ملاقات نمایی ؛ و او نیز از تو در مورد مردم خواهد پرسید...

مگر نه این که علی (علیه السلام) و طلحه، طبق نظر اهل سنت از عشره مبشره هستند، پس چرا حد اقل به سخنان آن‌ها توجهی نشد.

 

اعتراض مهاجرین و انصار:

ابن قتیبه دینوری، در الإمامة والسیاسة می‌نویسد:

فدخل علیه المهاجرون والأنصار حین بلغهم أنه استخلف عمر، فقالوا: نراک استخلفت علینا عمر، وقد عرفته، وعلمت بواثقه فینا وأنت بین أظهرنا، فکیف إذا ولیت عنا وأنت لاق الله عز وجل فسایلک، فما أنت قایل؟....

الإمامة والسیاسة با تحقیق شیری، ج۱، ص۳۷ و با تحقیق، زینی، ج۱، ص۲۴.

وقتی که خبر به مهاجرین و انصار رسید که او عمر را به جانشینی انتخاب کرده است به نزد او رفتند و گفتند: می‌بینیم که عمر را بر ما خلیفه گردانیده ای؟ با اینکه او را می‌شناسی؟

و می‌دانی که چگونه با وجود تو در میان ما او سخت گیری می‌کند ؛ پس چگونه خواهد بود وقتی که تو از میان ما بروی و این در حالی است که تو می‌خواهی به دیدار خداوند عز و جل بروی ؛ چه پاسخی داری؟

 

اعتراض اهل شام:

ابن قتیبه دینوری در این باره می‌نویسد:

وکان أهل الشام قد بلغهم مرض أبی بکر، واستبطؤ الخبر فقالوا: إنا لنخاف أن یکون خلیفة رسول الله قد مات، وولی بعده عمر، فإن کان عمر هو الوالی فلیس لنا بصاحب، وإنا لنری خلعه.

الامامة والسیاسة، با تحقیق زینی،‌ ج۱، ص۲۵ و با تحقیق شیری، ج۱،‌ ص۳۸.

خبر مریضی ابو بکر رسید به اهل شام رسید اما ایشان گمان کردند که خبر دیر به ایشان رسیده است، پس گفتند: ما می‌ترسیم که خلیفه رسول خدا مرده باشد وعمر را به جای خویش گمارده باشد ؛ پس اگر او حاکم شده باشد با ما همراهی نخواهد کرد و ما چنین نظر داریم که او را بر کنار کنیم!!!

 

بی هوش شدن أبو بکر، هنگام وصیت:

از نکته‌های جالب این انتخاب این است که ابوبکر قبل از املاء وصیت، از شدت بیماری بی‌هوش می‌شود، و قبل از آن که ابوبکر به هوش بیاید، عثمان بن عفان که کاتب وصیت بوده است، نام عمر را می‌نویسد و وقتی ابوبکر به هوش می‌آید با کار انجام شده روبرو و آن را تأیید می‌کند.

تعدادی از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند:

عن زید بن أسلم، عن أبیه، قال: « کتب عثمان بن عفان عهد الخلیفة من بعد أبی بکر، فأمره أن لا یسمی أحدا، وترک اسم الرجل، فأغمی علی أبی بکر إغماءة، فأخذ عثمان العهد فکتب فیه اسم عمر. قال: فأفاق أبو بکر فقال: أرنا العهد، فإذا فیه اسم عمر، فقال: من کتب هذا؟ فقال عثمان: أنا. فقال: رحمک الله وجزاک خیرا، فوالله لو کتبت نفسک لکنت لذلک أهلا.

شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، طبری الرازی الشافعی اللالکایی (۴۱۸ هـ)، ج ۶،‌ ص ۱۰۶، با تحقیق د. أحمد سعد حمدان، ط دار طیبة، الریاض، ۱۴۰۹ هـ و الشریعة، الآجُرِّیُّ البغدادی، ج ۳، ص۳۱۹، با تحقیق محمد حامد الفقی، ط مطبعة أنصار السنة المحمدیة، القاهرة، ۱۳۶۹هـ- ۱۹۵۰م و تاریخ مدینة المنوره، ج۲،‌ ص۶۶۷ و الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج۱،‌ ص۲۱۹ و جامع احادیث، سیوطی، باب مسند أبی بکر الصدیق، ج۲۵، ص۱۷۳ ح ۲۷۸۲۴ و تاریخ مدینة دمشق، ج ۳۹، ص۱۸۵.

از زید بن اسلم از پدرش روایت شده است که گفت: عثمان پیمان نامه خلیفه بعد از ابو بکر را می‌نوشت ؛ پس ابو بکر به او دستور داد که نام کسی را ننویسد و جای اسم را خالی بگذارد ؛ پس ابو بکر بیهوش شده، عثمان نامه را برداشت و در آن نام عمر را نوشت ؛ پس وقتی که ابو بکر به هوش آمد گفت: پیمان نامه را به من نشان بده ؛ و در آن نام عمر را دید!!!

پس گفت: چه کسی این را نوشته است؟ عثمان پاسخ داد: من ؛ ابو بکر گفت: خدا تو را ببخشاید و جزای خیر دهد ؛ قسم به خدا که اگر خودت را نیز می‌نوشتی سزاوار بودی!!!

متقی هندی بعد از نقل حدیث می‌گوید:

قال ابن کثیر اسناده صحیح.

کنز العمال، متقی هندی، ج ۵، ص۸۹۷، شماره: ۱۴۱۸۲.

ابن کثیر گفته است که سند این روایت صحیح است.

سؤال ما از دوستان اهل سنت این است که:

شما می‌گویید رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) کسی را برای جانشینی خود معین نکرد و تعیین آن را به عهده مردم نهاد ؛ پس چرا ابوبکر بر خلاف سنت رسول خدا رفتار نموده و عمر را به پیشوایی مردم انتخاب کرد ؛ در حالی که اکثر مردم با این انتخاب مخالف بودند و دلایل خود را نیز بر این مخالفت اعلام؟

مگر نه این که رسول خدا برای تمامی مسلمین اسوه است و اطاعت از آن حضرت بر همگان واجب است؟

اگر کار رسول خدا صحیح بوده است، چرا ابوبکر بر خلاف آن را انجام داد و اگر کار ابوبکر درست بوده، باید ملتزم بشوید که کار رسول خدا (نستجیر بالله)صحیح نبوده است.

چگونه است که وصیت ابوبکر در حال اغماء، نافذ است و سخن او هذیان گویی به حساب نمی‌آید ؛ اما وقتی رسول خدا که طبق نص صریح قرآن کریم سخنی جز وحی نمی‌گوید، می‌خواهد وصیت کند، برخی به بهانه مریضی آن حضرت، تهمت هذیان گویی به آن حضرت می‌زنند و با این عمل زشت، مانع نوشتن وصیت نامه می‌شوند؟ اگر حقیقتاً انتخاب خلیفه به عهده مردم بود، چرا ابوبکر با این که می‌دانست اکثر مردم از انتخاب عمر ناراضی هستند ؛ وی را بر مردم تحمیل کرده و آزادی مردم را در انتخاب حاکم سلب نمود؟

آیا شایسته نبود که به عواطف و احساسات مردم ناراضی توجه می‌شد و بر خلاف نظر اکثر مسلمان‌ها، عمر را بر مردم تحمیل نمی‌کرد. و یا این که حد اقل با اهل حل و عقد مشورت می‌کرد و نظر آن‌ها را ـ طبق قاعده شوری ـ جویا می‌شد؟

 

 

 

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

 



سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)