آفتاب حسن

مولایم امیر مومنان از مسجد به سوی خانه می‌رود ودر کوچه های خاکی این شهر با تواضع قدم بر می‌دارد انگار امروز روزی متفاوت بود به خانه کوچکشان که رسید طبق عادت همیشه بانوی دوعالم با مهربانی ولبخند ملیحی به استقبال امام می‌رود تمام خستگی امام با دیدن چهره نورانی بانو از وجودش می‌رود
زهراجانم ،تو که برای من مانند ستاره ای پروفروغ درآسمان تاریکی امروز صورت زیبایت تابنده تر از هر خورشیدی است
آری امروز بشارت درراه است از بهترین زوج عالم فرزندی به دنیا می‌آید نخستین نوه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)فرزندی که آسمان ها وزمین وفرشتگان نورعاشقانه انتظار دیدنش را میکشند پیامبر  (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار بود به سفری برود ودر روز میلاد مولا حضور نداشت
بالاخره روز موعود فرا رسید

نیمه ماه مبارک رمضان -15 رمضان سال سوم هجری قمری
روزی که قرار است کل عالم سراسر شور وهیجان شود
اسماء بنت عمیس وزنان دیگر به کمک زهرای اطهر س می‌آیند تا مولای کوچک بدنیا آید
مولای کوچک من ای آفتاب حسن زندگی با آمدن تو دیگر غم معنایی ندارند ثانیه ها به عشق یار قربانی وصال میشوند تمام جهانیان به طواف دستای تو می‌آیند انگار نخل ها قد بلند تر شده شاید به احترام وجود تو است فرشتگان صف کشیدنده اند یکی پس از دیگری می‌آیند بال های خود را به گهواره نورانی تو میکشند لبخند تو هر جوانه ای را از خاک بیرون می‌آورد خلاصه که حضرت را در پارچه زرد رنگی پیچیدند
زمانی که پیامبر از سفر بازگشت نوه کوچکش را در آغوش کشید بوسه باران کرد واورا در پارچه سفید رنگی پیچید در گوش راستش اذان ودر گوش چپش اقامه خواند وسرش را با زعفران چیز های خوشبوی دیگری شست وبا لبخند شروع به صحبت کرد علی جانم نام عزیز مرا چه گذاشته ای حضرت عرض کرد یا رسول الله ما از وجود مقدس شما پیشی نمیگیریم شما خودتان انتخاب بفرمایید
پیامبر ص فرمودند من هم از خداوند با عزت پیشی نمیگیرم
از سوی خداوند متعال وحی را جبرئیل رساند که نامش را حسن گذارید
پیامبر هنگام وفاتش فرمود کرامتم از آن حسن
همه ی انبیاء وامامان کرامت دارند البته، اما کرامت در وجود مبارک امام به کمال رسیده اون آیینه کرامت خداوند است القابی داشت مانند مجتبی ، ابو محمد که این نام را از شدت علاقه پیامبر برایش برگزدید او توان بسیاری در سخنوری داشت به طوری که هرکس سخنان اورا میشنید مبهوت می‌ماند حتی معاویه میگوید وقتی او سخن می‌گفت آرزو می‌کردم هیچ گاه به پایان نرسد کلامش وصوت زیبایی در خواندن قران کریم داشت هرکس که صوتش را از لبان نازنینش میشنید چشمه معرفت وحقیقت به قلبش روانه میشد
مولای دست گیرنده من شمارا مرا یاد شخصی می‌اندازید عزیز فاطمه شما مرا یادامام زمان عج می‌اندازنید او هم مانند شما در کرامت نظیر ندارد با آن که ما فرزندانش نمک میخوریم ونمک دان می‌شکنیم وگناه وسرکشی میکنیم امام مانند پدری برای ما  توبه میکند ودست به دعا بر میدارد اگر این بزرگوار نبود رحمت از جامعه ما برداشته وما مستحق عذاب الهی میشدیم اما با وجود مقدس او نجات پیدا میکنیم آقا جانم ،یا امام حسن ع ما از نسل مردمان مدینه ایم همان هایی که با بی وفایی شمارا رها کردند  ماهم امامان را یاری نکردیم همان طور که شما میخواستید در آن زمان کاری که به صلاح مردم است انجام دهید اما آنان درکی از این موضوع نداشتند در این زمانه بسیاری از مردم به خواب غفلت فرو رفته ان خواب عمیقی که با هیچ چیز بیدار نمیشوند آقا جانم میدانم چقدر درد ناک است عالم مهربان ودلسوزی میان مردم باشد وآن ها از وجود با برکتش بی خبر باشند شما بارگاهی ندارید ولی امام با حرم دارد اما مردم برای فرج وخواست خود به آنجا مراجعه میکنند نه دعا برای فرج خلاصه که عزیز فاطمه امام ماهم مانند شما باغربت زندگی میکند انگار ماجرای مدینه ومردمانش بار دیگر تکرار میشود
 میگوند که شما کریمی وکرامت را رسول الله به ارث بردید ما از شما حاجتی نداریم جز دعای شما به نمایندگی همه ما برای گل نرگس

خدایا شکرت

 

/