آثار و برکات «صبر بر مصیبت»

آیت‌الله العظمی مظاهری از مراجع عظام تقلید در تازه‌ترین درس اخلاق خود به بیان «آثار و برکات صبر در مصیبت» پرداخته اند که مشروح آن در ادامه می‌آید:

پاداش منحصر به فرد صبر در برابر مصائب در قیامت

صبر در برابر مصایب، در قیامت، ثواب و پاداش فراوانی دارد. قرآن کریم، اجر چنین صبری را بی‌اندازه و بی‌حساب می‌داند:

«إِنَما یُوَفَی الصَابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ»؛ در فرهنگ قرآن و عترت، هر عمل نیک و هر کار خیری، پاداش مشخص و معین دارد، اما بر اساس این آیه شریفه، در قیامت، پاداش صبر و استقامت صابرین، بدون اندازه‌گیری و بی حد و حصر است و به غیر از خداوند، کسی از میزان آن اطلاع ندارد.

در روایتی آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در روز قیامت، هنگامی که دفترها گشوده می‌شود و ترازوهای حساب و کتاب را می‌آورند، برای اهل بلا و گرفتاری، ترازویی نصب نمی‏گردد و دفتری برای آنان گشوده نمی‏شود، سپس آیه «إِنَما یُوَفَی الصَابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» را قرایت فرمودند.

بر اساس روایت دیگری، اگر انسان حاجتمند، برای رفع گرفتاری خود دعا کند و استجابت دعای او به مصلحت نباشد، خداوند در قیامت از او عذرخواهی می‏کند و می‏فرماید: اگر دعای تو مستجاب نشد، مصلحت نبود و علت آن را برای او روشن می‏کند و به گونه‏ای برای او جبران می‏نماید که آن بنده می‏گوید ای کاش هیچ یک از دعاهایم در دنیا مستجاب نشده بود. یعنی آرزو می‌کند و می‌گوید: ای کاش بیش از این بلا و مصیبت می‌دیدم تا اکنون از پاداش بیشتری برخوردار شوم.

در واقع، در روزی که پرده‌ها کنار می‌رود، بندگان با آشکار شدن امور مخفی و پنهانی، توجه پیدا می‌کنند که مصیبت آنان در دنیا، چه مصلحت عجیبی داشته و آنان هوشیار نبوده‌اند: «لَقَدْ کُنْتَ فی‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ». اگر صابر در مصیبت خدادادی، ثواب بهشت نداشت و اگر درود خداوند شامل حال او نمی‌شد، ولی فقط عذرخواهی خداوند نصیب او می‌شد، کافی بود که انسان در برابر این‌گونه مصائب و بلایا، صبوری پیشه کند و شکیبا باشد؛ زیرا چنین پاداشی بی‌نظیر است و انصافاً در قیامت و در روزی که پرده‌ها کنار می‌رود، شیرین‌ترین پاداش است.‌

دو حکایت از پاداش دنیوی صبر در مصایب

پاداش صبر در مصائب و گرفتاری‌ها، منحصر به قیامت نیست، بلکه در همین دنیا هم پاداش دارد و خداوند متعال از راه دیگری و از راهی که بنده گمان نمی‌برد، جبران گرفتاری و مصیبت او را می‌کند. مثلاً کسی که فرزند خود را از دست می‌دهد، به موفقیت یا پیشرفت معنوی یا مادی دیگری دست می‌یابد و موانع نیل به اهداف بزرگ، از سر راه او برداشته می‌شود.

حکایت اول: یکی از یاران رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) طفلی بیمار داشت و در زمانی که او در بیرون از خانه مشغول کار بود، آن طفل از دنیا رفت. مادر فرزند ابتدا گریه کرد، ولی وقتی متوجه بازگشت همسر خود شد، فرزند را به کناری گذاشت و خود را آماده پذیرایی از شوهر کرد و مثل همیشه با چهره‌ای متبسم با همسرش روبرو شد و حرفی از مرگ طفل به او نزد. سحرگاه و بعد از نماز شب که مرد برای نماز صبح به مسجد می‌رفت، آن زن صبور به او گفت: اگر کسی به تو امانتی بدهد و سپس آن را طلب کند، آیا آن را پس می‌دهی یا نه؟ جواب داد: آری پس می‌دهم. آنگاه زن ادامه داد: خداوند امانتی به ما داده بود و دیروز هم او را از ما گرفت. پس از نماز با نمازگزاران به منزل برگرد تا فرزندمان را به خاک بسپاریم. آن مرد به مسجد رفت و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که گویا منتظر آمدن او بودند، هنگام ورود او فرمودند: «مبارک باد دیشب تو». پس از مدتی آن زن صبور که همان شب باردار شده بود، فرزند دیگری به دنیا آورد که در تاریخ می‌خوانیم خود او و فرزندانش بسیار صالح و نیکوکار و از قاریان قرآن بوده‌اند.

حکایت دوم: هنگامی که به حضرت امام راحل خبر رسید که فرزند ایشان، آقا مصطفی خمینی(ره) از دنیا رفته است، فرمودند: «مرگ مصطفی، از الطاف خفیه خداست». طولی نکشید که در اثر صبر و شکیبایی حضرت امام، آن لطف خفی، مبدل به لطف جلی شد و چند ماه بعد، پروردگار عالم، نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را به حضرت امام و به مردم مسلمان ایران عطا فرمود.

برخورداری از نفس مطمینه در پرتو صبر در مصایب

وقتی انسان در برابر مصائب و مشکلات، صابر باشد و مقدرات الهی را بر وفق حکمت و مصلحت بداند، اطمینان قلبی پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، کسی که وظیفه خود را به خوبی انجام ‏دهد و در تلاش و کوشش و به کارگیری عقل و تدبیر، کوتاهی نورزد، هنگام مواجهه با مصیبت، عقل و دل او گواهی می‏دهد که آنچه خداوند حکیم تقدیر کرده است، صد در صد حکیمانه و به مصلحت است. چنین کسی از آن جهت که اولاً در انجام وظیفه کوتاهی نکرده و ثانیاً در ابتلا به مصیبت صبوری پیشه کرده و جزع و فزع نکرده است، به «آرامش درونی» یا «نفس مطمینه» دست می‏یابد. به این معنا که زندگی او هرچند سرشار از مصیبت و گرفتاری است، اما غم و غصه نسبت به گذشته و دغدغه و نگرانی برای آینده، نخواهد داشت. در این صورت، بهشت نیز برای او کوچک است و لایق مقام عنداللهی است: «یَا أَیَتُهَا النَفْسُ الْمُطْمَیِنَةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَ ادْخُلِی جَنَتِی».

خداوند می‌فرماید: ای کسی که نفس مطمینه پیدا کرده‌ای! یعنی ای کسی که در ابتلایات شکیبا بوده‌ای! بیا بیا،‌ نزد من بیا که بهشت برای تو کوچک است؛ جایگاه تو در مرتبه‌ای والاتر از بهشت، نزد من و نزد بندگان من، یعنی معصومین علیهم‌السلام است.

مقام تسلیم و رضا، حاصل شکیبایی در ابتلایات

اگر انسان در انجام واجبات و اجتناب از گناه و در ارتباط با خدا، کوشا باشد و در ابتلایات زندگی خود را نبازد، به مقامات والای معنوی و عرفانی دست می‌یابد. ولی متأسفانه نوع بشر، در مصائب و شداید و یا در خوشی‌ها و هنگام وفور نعمت ظاهری، خود را می‌بازد:

«إِنَ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، إِذا مَسَهُ الشَرُ جَزُوعاً، وَ إِذا مَسَهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً»؛ این انسان معمولاً خودش را می‌بازد و سبک‌سری می‌کند. اگر نعمتی برای او جلو بیاید، به جای شکر‌گزاری، مغرور می‌شود و اگر مصیبتی پیش‌آید، خودش را گم می‌کند.

اما اگر کسی بتواند در حوادث ناگوار و مصائب زندگی صبور باشد و خود را گم نکند و به عبارت دیگر، اگر کسی بتواند در برابر تقدیر الهی، تسلیم باشد و چون و چرا و جزع و فزع نکند، و بالاتر از تسلیم، اگر کسی بتواند راضی به حکمت و مصلحت خداوند باشد، در اثر تمرین و ممارست در صبوری و تسلیم و رضا، به مقام عرفانی و بی‌نظیر «تسلیم و رضا» دست خواهد یافت. وقتی چنین شد، هرچه از جانب دوست به او برسد، برای او نیکو جلوه می‌کند:

یکی درد و یکی درمان پسندد/ یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران/ پسندم آنچه را جانان پسندد

امام حسین(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) در بالاترین مراتب تسلیم و رضا قرار داشتند و در واقع در برابر مقدرات الهی، تسلیم و راضی به رضای الهی بودند. همان‌طور که قبلاً نیز بیان شد، امام حسین(علیه السلام) قبل از شهادت و در اوج مصیبت می‌فرمایند: «رِضَی اللَهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ»؛ حضرت زینب نیز در مجلس ابن زیاد، علی‌رغم تنهایی در برابر آن همه دشمن، به خداوند توکل کرده و با جرأت و شهامتِ همراه با اطمینان قلبی و رضایت از مقدرات الهی فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَا جَمِیلًا».

رفتار درس‌آموز آن بزرگواران، در واقع همان معنای مجسم آیه شریفه قرآن کریم است که می‌فرماید:

«وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَة الَی اللهِ و هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِاسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقی وَالَی الله عاقِبَةُ الامُورِ»؛ آنکه در برابر قانون خدا روح تعبد دارد و در برابر قرآن و روایات اهل‏بیت(علیه السلام) صددرصد تسلیم است، به ریسمانی که از طرف خداست، چنگ زده است و عاقبت نیکو و خیر کار او در دست خداوند متعال است.

این مقامات معنوی بسیار عجیب و آثار و برکات آن در دنیا و آخرت، شگفت‌آور است، اما باید توجه داشت که اگر کسی حتی نتواند تصور کند چنین مقاماتی وجود دارد، نباید منکر آن شود. استاد بزرگوار ما حضرت امام(ره) می‌گفتند: اگر نمی‌فهمی که بزرگان چه می‌گویند، لاأقل منکر نشو و در مورد حرف آنان، ساکت باش.

یکی از معانی مقام تسلیم و رضا نیز همین است که اگر انسان نتواند به مراتب بالایی دست یابد، بداند که چنین مقام‌های بلندی در دنیا و آخرت برای انسان وجود دارد. به راستی نیز کسی که خود به چنین مقاماتی نرسد، نمی‌تواند حقیقت آن را درک کند.

تسلیم محض حضرت ابراهیم(علیه السلام) در برابر تقدیر الهی

صبر و شکیبایی در مصائب و تسلیم در برابر مقدرات الهی، انسان را به مقامی می‌رساند که حاضر است همه چیز را فدای خداوند متعال کند. حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» مصداق بارز دست‌یابی به این مقام است. قرآن کریم پس از بیان ابتلایات گوناگون برای حضرت ابراهیم و موفقیت ایشان در صبر و شکیبایی و تسلیم، می‌فرماید: «إِذْ قالَ لَهُ رَبُهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِ الْعالَمینَ».

حضرت ابراهیم(علیه السلام) صد در صد تسلیم اوامر الهی بود. قرآن کریم با بیان داستان ذبح حضرت اسماعیل و سربلندی حضرت ابراهیم در امتحان الهی، آن پیامبر را نمونه یک انسان مسلم معرفی می‌کند.

حضرت ابراهیم اولادی نداشت و هنگام پیری خداوند متعال، حضرت اسماعیل را به ایشان عطا کرد. پس از چند سال که اسماعیل هنوز کودک خردسالی بود، خداوند متعال به حضرت ابراهیم وحی کرد که این بچه و مادرش را به سرزمین خشک و بی‌آب و علف مکه ببر و در آنجا بگذار و برگرد. ابراهیم(علیه السلام) نیز که تجسم تسلیم عملی بود، به فرمان الهی عمل کرد. وقتی خواست زن و فرزند را تنها بگذارد، هاجر گفت: ما را به چه کسی می‌سپاری؟ حضرت ابراهیم پاسخ داد: به خداوند می‌سپارم. همین مقام تسلیم و رضا، باعث شد اوضاع به خوبی تغییر کند. به برکت تلاش این مادر و فرزند، چشمه زمزم پدیدار شد و مردم به سوی این سرزمین آمدند. پس از گذشت چند سال،‌ به حضرت ابراهیم دستور داده شد که به مکه برود و در آنجا با کمک اسماعیل که اینک جوان رشیدی شده بود، خانه کعبه را بسازد. البته خانه کعبه از زمان حضرت آدم«علیه‌السلام» به صورت اتاقکی موجود بود. حضرت ابراهیم آن اتاقک را خراب کرده و خانه کعبه را به شکل فعلی بنا کردند.

پس از ساخت کعبه، خطاب شد که حج به‌جا آورید. حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و هاجر حج به‌جا آوردند. موقع قربانی، به حضرت ابراهیم خطاب شد که باید فرزندت را به عنوان قربانی در راه خدا، ذبح کنی!

وقتی به حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» وحی شد که باید فرزندت را قربانی کنی، حضرت ابراهیم به اسماعیل گفت:

«یا بُنَیَ إِنِی أَری‏ فِی الْمَنامِ أَنِی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری‏»

حضرت اسماعیل(علیه السلام) نیز پاسخ داد:

«یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَهُ مِنَ الصَابِرینَ»

در روایات آمده است به حضرت هاجر نیز خبر دادند و او گفت: «در مقابل امر خدا و در مقابل عمل پیامبر خدا تسلیم هستم.»

وقتی حضرت ابراهیم(علیه السلام) به همراه اسماعیل به قربان‌گاه می‌رفتند، شیطان شروع به وسوسه کرد و رمی جمرات، حاصل و نماد مبارزه ابراهیم با وسوسه‌های شیطان است. شیطان وقتی دید از جانب ابراهیم راه به جایی نمی‌برد، به سوی هاجر رفت. هاجر نیز مانند شوهرش تسلیم محض اوامر الهی بود و به شیطان و وسوسه‌های او توجهی نکرد. وقتی ابراهیم به محل قربانی رسید، دست و پای اسماعیل را بست و کارد را تیز کرد. وقتی کارد را کشید، اثری نگذاشت و جبرییل نازل شد و به او آفرین گفت: «قَدْ صَدَقْتَ الرُؤْیا»؛ سپس گوسفندی را برای ذبح آورد.

پس از موفقیت در این امتحان و امتحانات سخت دیگر، که نشان از مقام رضا و تسلیم دارد، حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» به مقام امامت می‌رسند: «وَ إِذِ ابْتَلی‏ إِبْراهیمَ رَبُهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَهُنَ قالَ إِنِی جاعِلُکَ لِلنَاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِیَتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَالِمینَ».

باور به وجود حکمت الهی، رمز تسلیم و رضا

یکی از درس‌های مهم زندگانی حضرت ابراهیم«علیه‌السلام»، آن است که باور قلبی نسبت به این حقیقت که: «هرچه در جهان رخ می‏دهد، دارای مصلحت تامه ملزمه و از روی حکمت است»، انسان را به مقام تسلیم و رضا می‌رساند.

بر این اساس، اگر کسی در رخدادی حکمت مقدرات الهی را ندانست یا نفهمید، نباید به این بهانه از تسلیم در برابر آن سر باز زند.

اگر انسان بتواند در ابتلایات و مصایب، باور قلبی داشته باشد که آن بلا یا گرفتاری، بر وفق حکمت و به مصلحت اوست، دنیا و آخرت خود را آباد کرده است. چنان‌که اگر به چنین باوری نرسد و نتواند در برابر ابتلایات الهی تسلیم و راضی باشد، هم در دنیا و هم در آخرت بسیار ضرر می‌کند؛ زیرا در دنیا گرفتار بلا و مصیبت شده و زندگی خود را با سختی می‌گذراند و در آخرت نیز اجر و پاداشی نمی‌برد.

حکایت حاج عبدالزهرا

شخصی به نام حاج عبدالزهرا در نجف زندگی می‌کرد. ایشان گرچه به تجارت مشغول بود و تحصیلات چندانی نداشت، اما از تقوا، صداقت و صفای باطنی مخصوصاً در محبت به اهل بیت(علیه السلام) برخوردار بود و از این جهت معلم اخلاق و الگوی جوانان شده بود. یکی از بزرگان از قول حاج عبدالزهرا نقل می‌کرد: بعدازظهر روزی، هوای نجف بسیار گرم بود؛ لذا فرشی در وسط خانه زیر درخت خرما انداختم و نشستم و مرتب این ذکر را از دل می‌گفتم: «الحمدلله رب العالمین، الهی رضاً برضاک، صبراً علی بلاک، لا معبود سواک». ناگهان یک کندوی زنبور از بالای درخت روی سرم افتاد و زنبورها مرا گزیدند. به قدری گزیدگی زیاد بود که مجبور شدم به درمانگاه بروم. در راه رفتن به درمانگاه، یکباره تصادف کردم و دست و پایم شکست. با وجود همه این اتفاقات، هنگام درد کشیدن باز از اعماق وجود می‌گفتم: «الهی رضاً برضاک، صبراً علی بلاک، لا معبود سواک». هنگامی که به درمانگاه رسیدم، گفتند: چون دست و پایت شکسته، باید همین الان عمل جراحی صورت گیرد و چون وضعیت شما خطرناک است و در حال حاضر، در بیمارستان داروی بیهوشی نداریم، باید بدون بی‌هوشی به اتاق عمل بروید.

حاج عبدالزهرا گفته بود: وقتی زیر چاقوی جراحی رفتم و می‌خواستم بگویم: «الهی رضاً برضاک، صبراً علی بلاک، لا معبود سواک»، آن گاه دیدم که این ذکر، صرفاً از زبان جاری می‌شود و از دل بر‌نمی‌خیزد.

در بسیاری از اوقات، انسان با زبانش شکر نعمت می‌کند یا رضایت خود را از مقدرات الهی اعلام می‌دارد، اما این بیان، برخاسته از دل نیست. گاهی نیز در هنگام نزول نعمت با دل و زبان می‌گوید: «الحمدلله رب العالمین»، اما اگر ابتلایات و مصائب و الطاف خفیه باشد، زبان ممکن است بگوید، اما دل به واقع چنین اعترافی نمی‌کند. این عمل، مرتبه‌ای از مراتب نفاق است؛ یعنی چیزی که دل نمی‌گوید، زبان می‌گوید، در حالی که صفا و صداقت اقتضا می‌کند دل و زبان هماهنگ باشند.

تسلیم و رضا، مانع سقوط

انسان باید برای رسیدن به مقام تسلیم و رضا، در همه‌حال؛ چه هنگام برخورداری از نعمت و چه هنگام نزول بلا و نقمت، شاکر باشد. اهل معرفت، ابتلایات را الطاف خفیه می‌دانند و الطاف خفیه را ارزشمندتر و کاربردی‌تر از الطاف جلیه می‌شمرند. چنین کسانی، از صبر و استقامت در الطاف خفیه، بهره‌برداری معنوی کرده، با نیل به مقام تسلیم و رضا، از سقوط و انحراف خود جلوگیری می‌کنند. اگر شیطان انسی و جنی پشت به پشت هم بخواهند برای این افراد لغزشی ایجاد کنند، نمی‌توانند. قرآن کریم می‌فرماید:

شیاطین انسی و جنی کسانی را وسوسه و منحرف می‌کنند که زیر پرچم الهی نباشند و به مقام رضا و تسلیم نرسیده باشند؛ و الا ‌کسی که به مقام رضا و تسلیم رسیده، زندگی او سراسر الهی است و شیاطین در آن نقشی ندارند.

وقتی انسانی به چنین مقامی برسد، نظیر امیرالمؤمنین(علیه السلام)، در مناجات خود با خداوند، پاسخ الهی را می‌شنود و این گفتگو، برای او از دنیا و آنچه در آن است، ارزشمندتر است.

مناجات شعبانیه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، یکی از مناجات‌های بسیار ارزشمند است که همه ائمه طاهرین(علیه السلام) آن را می‌خوانده‌اند. در این مناجات، امیرالمؤمنین(علیه السلام) از خداوند مقامی را می‌طلبند که انقطاع الی الله در آن به کمال برسد و هیچ کس و هیچ چیزی در دل نباشد. آن حضرت در مناجات خود زمزمه می‌کنند: خداوندا، به من حالتی عطا فرما که علاوه بر آنکه من با تو مناجات می‌کنم، تو هم با من حرف بزنی و مناجات کنی.

«إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَقَةً بِعِزِ قُدْسِکَ إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ بِجَلَالِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِراً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْرا».

جنگ تحمیلی، نمادی از تسلیم و رضا

صبوری مردم ایران در هشت سال جنگ‏ تحمیلی‏ و تسلیم و رضایت آنان مثال زدنی است. اگر صبر و استقامت جوانان این کشور و خانواده‏های آنان نبود، اکنون بیگانگان در ایران حکومت می‏کردند. انصافاً صبر و استقامت، در آن دوران سخت بود، اما جنگ نشان داد افرادی هستند که مقام تسلیم و رضا دارند.

هر یک از شهداء، به دنیا و آن چه در دنیاست می‌ارزیدند اما شهید شدند تا این نظام باقی بماند. جانبازان عزیز که اکنون زنده هستند، ولی هر روز آنان یک شهادت است، با ایثار خود نگذاشتند این کشور به دست بیگانگان بیفتد. همچنین خانواده شهدا و جانبازان، که گاهی مادری حتی فرزند شهید خود را غسل می‌داد و در مدت جنگ و پس از آن، صبر و استقامت بی نظیری از خود نشان داده‏اند، همه اینها مصادیقی از تسلیم و رضا در جنگ تحمیلی به شمار می‌رود و قطعاً چنین افرادی در دنیا و آخرت از پاداش بی‌نظیر الهی بهره‌مند خواهند شد.

هشت سال دفاع مقدس مردم ایران، گوشه‌هایی از تسلیم و رضا را نشان داد و به قول حضرت امام(ره)، یک تحولی در مردم ایجاد کرد. اما متأسفانه دنیا، فساد اخلاقی و اهمیت ندادن به معنویات، این حالات را کم کم ضعیف کرد و اکنون جامعه ما از این حقایق بسیار دور افتاده ‌است.



ابنا