وهابیت و تجسیم

نویسنده: دکتر سید محمد حسینی قزوینی

ابن تیمیه ناشر افکار تجسیم از مسایلی که «ابن تیمیّه» بنیانگذار فکری وهّابیّت رسماً به نشر آن همت گماشت قضیه جسمانیت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانیت مانند قرار گرفتن بر روی کرسی و خندیدن و راه رفتن و مانند این ها است. ابن تیمیه گفته: «ولیس فی کتاب اللّه ولا سنّه رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّه وأیمّتها أنّه لیس بجسم وأنّ صفاته لیست أجساماً وأعراضاً؟! فنفی المعانی الثابته بالشرع والعقل بنفی ألفاظ لم ینف معناها شرع ولا عقل، جهل وضلال»(۱).
در کتاب خدا و سنت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و همچنین در گفتار سلف امت (صحابه) و پیشوایان دینی نیامده که خداوند جسم نیست و صفات او از جسمانیت و عرض بودن منزه است. انکار یک معنایی که شرع و عقل آن را نفی نکرده، یک نوع نادانی و گمراهی است. او می‌گوید: «والکلام فی وصف اللّه بالجسم نفیاً وإثباتاً بدعه، لم یقل أحد من سلف الأمّه وأیمتها إنّ اللّه لیس بجسم، کما لم یقولوا إن اللّه جسم».الفتاوی: ۵/۱۹۲. نفی و اثبات جسمانیت خداوند متعال بدعت است و کسی از بزرگان گذشته نگفته اند که خداوند جسم نیست همان طوری نگفته اند که او جسم است. و در جای دیگر می‌گوید: «فإسم المشبّهه لیس له ذکر بذم فی الکتاب والسنه ولا کلام أحد من الصحابه والتابعین»(۲).
در قرآن و روایات مذمتی از مشبهه به میان نیامده و سخنی هم از صحابه و تابعین در این باره نقل نشده است. نظر هیأت عالی افتای سعودی در جسمانیّت خداوند تعالی هیأت عالی افتای سعودی در پاسخ به سؤالی پیرامون جسمانیّت خداوند تعالی نوشته است: «ونظراً إلی أنّ التجسیم لم یرد فی النصوص نفیه ولا إثباته فلایجوز للسملم نفیه ولا إثباته لأنّ الصفات توقیفیّه»(۳). 
(با توجّه به اینکه در باره جسمانیّت خداوند نفیاً و اثباتاً در روایات گفتگو نشده است، بنا بر این نباید سخنی گفته شود چون صفات خداوند توقیفی است، یعنی آنچه در روایات و آیات آمده است، می‌شود به زبان آورد). خدای وهابیت می‌خندد او در رساله «عقیده الحمویّه» می‌نویسد: خداوند می‌خندد، و روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّی می‌کند(۴).
خدای وهابیت از عرش به زیر می‌آید ابن تیمیه می‌گوید: هر شب هر طور که بخواهد به آسمان دنیا فرود می‌آید، و می‌گوید: آیا کسی هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم، و طالب مغفرتی هست که او را ببخشم… خدا این کار را تا طلوع فجر انجام می‌دهد. و پس از نقل مطلب فوق می‌نویسد: «فمن أنکر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ» (هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار یا توجیه کند بدعتگذار و گمراه است(۵). 
«ابن بطوطه» در سفرنامه خود می‌نویسد: «ابن تیمیّه» درمسجد جامع دمشق که من حضور داشتم، بر بالای منبر گفت: «إنّ اللّه ینزل إلی السماء الدنیا کنزولی هذا» (خداوند به آسمان دنیا فرود می‌آید، همچنان که من از پلّه این منبر فرود می‌آیم)، سپس یک پلّه پایین آمد، «ابن الزهراء» از فقهاء مالکی اعتراض کرد، و اظهارات وی را به اطلاع ملک ناصر رساند، وی دستور داد تا او را زندانی کردند، و در زندان از دنیا رفت(۶). 
خدای وهابیت با چشم قابل رؤیت است در کتاب «منهاج السنّه» که در ردّ کتاب «منهاج الکرامه» علاّمه حلّی نوشته است می‌گوید: عموم منسوبین به اهل سنّت برای اثبات رؤیت خدا اتّفاق دارند واجماع سلف براین است که ذات احدیّت را در آخرت با چشم می‌توان دید ولی در دنیا نمی‌توان دید(۷).
خدای وهابیت نمی‌تواند همه جا باشد «وسألت عن اللجنه الدایمه: کیف الردّ علی القایلین بأنّ (اللّه فی کلّ مکان) تعالی عن ذلک، وما حکم قایلها؟ وأجابت اللجنه: أوّلا: عقیده أهل السنّه والجماعه أنّ اللّه سبحانه وتعالی مستو علی عرشه بذاته، وهو لیس داخل العالم بل منفصل وباین عنه…. وممّا یدلّ علی علوّه علی خلقه نزول القرآن من عنده، والنزول لا یکون إلاّ من أعلی إلی أسفل، قال تعالی(وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَـبِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ)(۸) إلی أن ذکرت قول رسول اللّه لجاریه: أین اللّه؟ قالت: فی السماء قال: من أنا؟ قالت: أنت رسول اللّه، قال: أعتقها فإنّها مؤمنه. أخرجه مسلم وأبوداود والنسایی وغیرهم، وفی الصحیحین حدیث أبی سعید الخدری رضی اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلّم: «ألا تأمنونی وأنا أمین من فی السماء، یأتینی خبر السماء صباحاً ومساءً»(۹).
وثانیاً: من اعتقد أنّ اللّه فی کلّ مکان فهو من الحلولیّه، ویردّ علیه بماتقدّم من الأدلّه علی أنّ اللّه فی جهه العلوّ، وأنّه مستو علی عرشه، باین من خلقه، فإن انقاد لما دلّ علیه الکتاب والسنّه والإجماع، وإلاّ فهو کافر مرتدّ عن الإسلام(۱۰).
از هیأت عالی افتای سعودی پرسیده شده: از نظر شرعی حکم کسی که معتقد است که خداوند همه جا وجود دارد چیست؟ و چگونه می‌شود به او پاسخ داد؟ هیأت جواب داد: عقیده اهل سنّت این است که خداوند بالای عرش قرار گرفته، و در درون جهان نیست بلکه خارج از این عالم می‌باشد. ودلیل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست، و مسلّم است که نزول همواره از بالا به پایین صورت می‌گیرد، همانطوری که در قرآن نیز آمده است: (وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ…): ما قرآن را به سوی تو به حق نازل نمودیم. تا آنجا که می‌نویسند: رسول گرامی(صلی الله علیه وآله وسلم) از کنیزی که می‌خواستند آزاد نمایند پرسید: خداوند کجاست؟ پاسخ داد: در آسمان ها است. حضرت پرسید: من، چه کسی هستم؟ پاسخ داد: پیامبر خدا. آنگاه حضرت به صاحب آن کنیز فرمود: او شخص با ایمانی است، و می‌توانی وی را در راه خدا آزاد نمایی. و همچنین رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من امین کسی هستم که در آسمان هاست، و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطلاع من می‌رسد. آن گاه هیأت عالی افتای سعودی می‌نویسد: هر کس معتقد باشد که خداوند همه جا هست، قایل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده، باید به چنین فردی با دلیل ثابت کرد که خداوند بر بالای عرش قرار دارد، و خارج از جهان می‌باشد، و اگر نپذیرفت او کافر و مرتدّ و خارج از اسلام است. خدای وهابیت می‌تواند بر روی پشه قرار گیرد و همچنین گفته:«ولو قد شاء لاستقرّ علی ظهر بعوضه فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبیّته فکیف علی عرش عظیم»(۱۱). 
اگر خداوند بخواهد با قدرت خویش می‌تواند بر پشت یک پشه ای هم قرار گیرد، پس چگونه نتواند بر روی عرش استقرار بیابد. خدای وهابیت غیر از ریش و عورت همه چیز دارد قال ابو بکر ابن عربی وأخبرنی من أثق به من مشیختی أنّ أبا یعلی محمد بن الحسین الفرّاء رییس الحنابله ببغداد کان یقول: «إذا ذکر اللّه تعالی وما ورد من هذه الظواهر فی صفاته، یقول: ألزمونی ماشیتم فإنّی ألتزمه، إلاّ اللحیه والعوره»(۱۲). 
ابو بکر ابن عربی می‌گوید: فردی که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابو یعلی، (امام و پیشوای ابن تیمیه) می‌گوید: در باره خدا هر عضوی را جز ریش و عورت اثبات خواهم کرد.

پیامبر وهابیت در کنار خدای آنان جلوس می‌کند قال ابن القیم تلمیذ ابن تیمیه: إنّ اللّه یجلس علی العرش، ویجلس بجنبه سیّدنا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وهذا هو المقام المحمود. بدایع الفواید: ۴/۳۹.
ابن قیم شاگرد ابن تیمیمه می‌نویسد: خداوند بر روی عرش می‌نشیند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در کنار او جلوس می‌کند، و این همان مقام محمود و شایسته ای است که قرآن وعده داده است. خداوند اهل سنت چهار انگشت بلندتر از عرش وقال الدیلمی قال ابن عمر: «إنّ اللّه عزّ وجل ملأ عرشه یفضل منه کما یدور العرش أربعه أصابع بأصابع الرحمن عز وجل». فردوس الأخبار ج ۱ ص ۲۱۹.
قال ابوبکر ابن العربی فی العواصم: (الرحمن علی العرش استوی)قالوا: «إنّه جالس علیه، متّصل به، وأنّه أکبر بأربع أصابع، إذ لایصح أن یکون أصغر منه، لأنّه العظیم، ولا یکون مثله لأنّه (لیس کمثله شیء) فهو أکبر من العرش بأربع أصابع»(۱۳).
کرسی در اثر سنگینی خدای وهابیت ناله می‌کند وقال السیوطی: وأخرج عبد بن حمید وابن أبی عاصم فی السنه والبزار وأبو یعلی وابن جریر وأبو الشیخ والطبرانی وابن مردویه والضیاء المقدسی فی المختاره عن عمر، «أنّ إمرأه أتت النبی صلی الله علیه وسلم فقالت: أدع اللّه أن یدخلنی الجنّه، فعظمّ الرب تبارک وتعالی وقال: «إنّ کرسیّه وسع السماوات والأرض، وإنّ له أطیطاً کأطیط الرحل الجدید إذا رکب من ثقله»(۱۴).
زنی خدمت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) رسید و گفت: دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامی(صلی الله علیه وآله وسلم) خدا را به عظمت یاد کرد و فرمود: کرسی خداوند سراسر آسمان و زمین را فرا گرفته است و هنگامی که خداوند بر روی کرسی قرار می‌گیرد، در اثر سنگینی حق از کرسی، ناله ای همانند ناله شتر بچه خارج می‌شود. و هیثمی روایت را صحیح دانسته است. خداوند وهابیت و هروله (دویدن) سألت عن اللجنه الدایمه للبحوث العلمیّه والإفتاء: هل للّه صفه الهروله؟ أجابوا: نعم، صفه الهروله علی نحو ما جاء فی الحدیث القدسی الشریف علی ما یلیق به قال تعالی: «إذا تقرّب إلیّ العبد شبراً تقرّبت إلیه ذراعاً، وإذا تقرّب إلیّ ذراعاً تقرّبت منه باعاً، وإذا أتانی ماشیاً أتیته هروله» رواه البخاری ومسلم(۱۵). 
از لجنه افتای سعودی در باره صفت هروله سؤال شده و پاسخ داده اند که صفت هروله (دویدن) خدا در حدیث قدسی که بخاری و مسلم نقل کرده اند آمده که خداوند فرموده: اگر بنده ای یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع (نیم متر) به او نزدیک خواهم شد و اگر او یک ذراع به طرف من بیاید، من به قدر فاصله دو کف دست (بیش از یک متر) به او نزدیک خواهم شد، اگر او قدم زنان به طرف من بیاید، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت. «أمّا الوجه والیدان والعینان والساق والأصابع فقد ثبتت فی النصوص من الکتاب والسنّه الصحیحه وقال بها أهل السنّه والجماعه وأثبتوها للّه سبحانه علی الوجه اللایق به سبحانه وهکذا النزول والهروله جاءت بها الأحادیث الصحیحه ونطق بها الرسول صلی اللّه علیه وسلّم وأثبتها لربّه عزّ وجلّ علی الوجه اللایق به سبحانه»(۱۶).
بن باز مفتی أعظم سابق عربستان در پاسخ به استفتایی این چنین نوشته: آن چه که صورت و دست و چشم و ساق و انگشت، برای خداوند، در کتاب و سنت صحیح آمده و نظریه اهل سنت بر آن استوار است و همچنین نزول حق از عرش به آسمان عالم ماده و هروله و دویدن در احادیث صحیح وارد شده و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) این صفات را برای خداوند به آن گونه ای لایق او می‌باشد، اثبات نموده است. سخنان ابن تیمیه و وهابیت مخالف کتاب و سنت سخن ابن تیمیّه و پیروان وهابی او در اثبات جسمانیت حق تعالی مخالف کتاب و سنت است زیرا آیه شریفه (لَیْسَ کَمِثْلِهِی شَیْءٌ)(۱۷).
صراحت دارد که خداوند مانندی ندارد و آیه شریفه (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ)(۱۸). 
نیز دلالت می‌کند که او بی همتا است. حاکم نیشابوری در روایتی از اُبَیّ بن کعب نقل کرده: «إنّ المشرکین قالوا: یا محمد أنسب لنا ربک! فأنزل اللّه عز وجل: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ) قال: الصمد الذی (لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ)، لأنّه لیس شی یولد إلاّ سیموت، ولیس شی یموت إلاّ سیورث وإنّ اللّه لا یموت ولا یورث، (وَ لَمْ یَکُن لَّهُو کُفُوًا أَحَدُم)قال: لم یکن له شبیه ولا عدل ولیس کمثله شی». ثمّ قال الحاکم: صحیح الإسناد ولم یخرجاه. وقال الذهبی: صحیح(۱۹). 
مشرکان از رسول گرامی(صلی الله علیه وآله وسلم) خواستند که نسب خداوند متعال را بیان نماید، خداوند سوره توحید را نازل نمود و فرمود: که ای پیامبر! به مشرکان بگو: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ) او خداوند یکتا و بی نیاز است، بی نیازی که (لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ)فرزندی ندارد و از پدر و مادری هم زاده نشده زیرا آن که زاده شده، روزی هم خواهد مرد، و آن که بمیرد ارثی خواهد گذاشت، وخداوند بی همتا از مردن و ارث نهادن منزّه است. (وَ لَمْ یَکُن لَّهُو کُفُوًا أَحَدُم) خداوند متعال، شبیه، مانند و همتا ندارد. آن گاه حاکم نیشابوری و همچنین ذهبی گفته اند: این روایت صحیح است. احمد بن حنبل و بطلان نظریه قایلین به تجسیم بیهقی از بزرگ شخصیتهای علمی اهل سنت می‌گوید: «وأنکر أحمد علی من قال بالجسم وقال: إنّ الأسماء مأخوذه من الشریعه واللغه، وأهل اللغه وضعوا هذا الإسم علی ذی طول وعرض وسمک وترکیب وصوره وتألیف، واللّه سبحانه خارج عن ذلک کلّه، فلم یجز أن یسمّی جسماً لخروجه عن معنی الجسمیّه ولم یجی فی الشریعه ذلک فبطل»(۲۰).
امام احمد بن حنبل نظریه قایلین به جسمانیت حق تعالی را باطل دانسته و گفته است: اسم ها از شریعت و لغت گرفته می‌شود و اهل لغت کلمه «جسم» را در برابر چیزی که دارای طول، عرض، ارتفاع، ترکیب و صورت باشد، قرار داده اند و خداوند متعال از تمامی این ها منزّه است و شایسته نیست که او را جسم بنامیم زیرا او از هرگونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شریعت نیز این لفظ وارد نگردیده است، بنا بر این عقیده به جسمانیت باطل است. علمای اهل سنت و تکفیر مجسّمه امام قرطبی پس از نقل اقوال دیگر عالمان، پیرامون مجسمه می‌گوید: «والصحیح القول بتکفیرهم إذ لا فرق بینهم وبین عبّاد الأصنام والصور»(۲۱).
قول صحیح این است که قایلین به جسمانیت حق تعالی کافر هستند زیرا تفاوتی میان آنان و بت پرستان و چهره پرستان نیست. نَوَوی از علماء بزرگ اهل سنت می‌گوید: «فمِمَّن یُکَفّر، من یجسّم تجسیماً صریحاً ومن ینکر العلم بالجزییّات»(۲۲).

از جمله کسانی که کفر آنان ثابت است، قایلین به جسمانیت حق تعالی و آنان که علم به جزییات او را انکار می‌کنند. عبد القاهر بغدادی متوفای ۴۲۹ هـ، از متکلمان بلند آوازه اهل سنت می‌گوید: «وأمّا جسمیّه خراسان من الکرامیّه، فتکفیرهم واجب لقولهم: بأنّ اللّه تعالی له حدّ ونهایه من جهه السفل ومنها یماس عرشه، ولقولهم: بأنّ اللّه تعالی محلّ للحوادث»(۲۳).
فرقه کرامیه منطقه خراسان که معتقد به جسمانیت حق تعالی هستند، تکفیرشان واجب است زیرا خداوند متعال را محدود به حدود دانسته و برای او از ناحیه پایین، نقطه پایانی قایل هستند که با عرش تماس دارد و محل عروض حوادث است. وهمو در کتاب الفرق بین الفرق ضمن شمردن اموری که اهل سنت بدان اجماع نموده اند، می‌گوید: «وقالوا بنفی النهایه والحدّ عن صانع العالم». اهل سنت، هرگونه حدود و نقطه پایانی را از خداوند متعال نفی کرده اند(۲۴).
تا آن جا که می‌گوید: «وأجمعوا علی أن لا یحویه مکان ولا یجری علیه زمان، خلاف قول من زعم من الشهامیّه والکرامیّه أنّه مماسّ لعرشه، وقد قال أمیر المؤمنین علی رضی اللّه عنه: إنّ اللّه تعالی خلق العرش إظهاراً لقدرته لا مکاناً لذاته»(۲۵).
اهل سنت اجماع دارند که خداوند متعال را نه مکانی در بر گرفته و نه زمانی بروی می‌گذرد، (ذات مقدسش فراتر از مکان و زمان است» بر خلاف قول باطل شهامیّه و کرامیّه که می‌گویند: ذات اقدس ربوبی با عرش، در تماس است امیر مؤمنان علی (علیه السلام)می فرماید: خداوند عرش را به خاطر قدرت نمایی آفریده، نه برای جایگاه خویش. ابن نجیم متوفای ۹۷۰ هـ، از فقهای بزرگ اهل سنت می‌گوید: «والمشبّه إن قال: إنّ للّه یداً أو رِجْلاً کما للعباد فهو کافر، وإن قال: إنّه جسم، لا کالأجسام فهو مبتدع»(۲۶).
مشبهه (آنان که خداوند را به بندگان تشبیه می‌کنند) اگر بگویند که خداوند همانند بندگان دارای دست و پا هست، کافر هستند و اگر بگویند خداوند دارای جسم است ولی نه مانند اجسام، بدعت گذار هستند. غزالی آن عالم بلند آوازه اهل سنت می‌گوید: فإن خطر بباله أنّ اللّه جسم مرکّب من أعضاء فهو عابد صنم فإنّ کلّ جسم فهو مخلوق، وعباده المخلوق کفر، وعباده الصنم کفر لأنّه مخلوق وکان مخلوقاً لأنّه جسم، فمن عبد جسماً فهو کافر بإجماع الأیمه، السلف منهم والخلف(۲۷). 

اگر کسی به ذهنش خطور کند که خداوند تعالی دارای جسمی هست که از عضوهای متعدد تشکیل یافته، او بت پرست است زیرا هر جسمی مخلوق و آفریده شده است و به اجماع تمام علمای و پیشوایان دینی در تمام زمان‌های پیش و نزدیک، پرستش مخلوق، کفر و بت پرستی است. دخول تجسیم از کانال یهود یقول الشهرستانی: «وضع کثیر من الیهود الذین اعتنقوا الإسلام أحادیث متعدده فی مسائل التجسیم والتشبیه وکلّها مستمدّه من التوراه»(۲۸).
شهرستانی می‌گوید: بسیاری از یهودیان که به طرف اسلام کشیده شدند احادیث متعددی را در جسمانیت حق تعالی ساختند و وارد شریعت اسلامی کردند، و تمامی احادیث تجسیم از تورات سر چشمه گرفته است. اسراییلیّات در کتب اهل سنت ورود بعضی از قصص و نقلهای تاریخی در کتب حدیثی و تاریخی و تفسیری چهره ای نا زیبا از وقایع درست تاریخی به نمایش گذاشته است، که تشخیص این حقیقت کاری فوق العاده مشکل وسخت است، زیرا پژوهندگان و اهل تحقیق را در دستیابی به حقایق تاریخی دچار مشکل، و یا با ناکامی رو برو می‌کند. ابن خلدون می‌نویسد: عرب صدر اسلام بهره ای از علم و کتابت نداشتند و مطالب مربوط به آفرینش جهان و اسرار هستی را از علماء یهود و اهل تورات و یا از نصاری همانند: کعب الأحبار، وهب بن منبه، وعبد الله بن سلام می‌پرسیدند تا آن جا که می‌گوید: «فامتلأت التفاسیر من المنقولات عندهم وتساهل المفسرون فی مثل ذلک وملأوا کتب التفسیر بهذه المنقولات، وأصلها کلها کما قلنا من التوراه أو مما کانوا یفترون»(۲۹).
تفاسیر اهل سنت از گفته‌های یهود و نصاری مملو گشته و مفسران هم در این زمینه سهل انگاری کردند و کتابهای تفسیری را از این قماش روایات پر کرند و ریشه همه این روایات از تورات و یا دروغ بافی‌های یهود و نصاری سر چشمه گرفته است. و حتی دو کتاب معروف و مشهور اهل سنّت صحیح بخاری و مسلم نیز از این آفت بی بهره نمانده و متأسّفانه اخباری از این دست به فراوانی در آن دیده می‌شود، که از آن جمله نقل حدیث ساختگی ذیل است که از افکار یهودیّت در میان احادیث مسلمین رسوخ کرده است. «عن أبی هریره عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم قال: ینزِل اللّه إلی السماء الدنیا کلّ لیله حین یمضی ثلث اللیل الأوّل فیقول: أنا الملک، أنا الملک، من ذا الذی یدعونی فأستجیب له، من ذا الذی یسألنی فأعطیه، من ذا الذی یستغفرنی فأغفر له، فلا یزال کذلک حتّی یضیء الفجر»(۳۰). 
خداوند هر شب پس از گذشت یک سوّم از آن، به آسمان زمین فرود می‌آید، و تا طلوع فجر ندا می‌کند: چه کسی است که مرا بخواند و از من چیزی بخواهد، و طلب بخشش کند، تا خواسته‌های وی را بر آورده نمایم. در برخی از روایات آمده است: «فإذا طلع الفجر صعد إلی عرشه»(۳۱) پس از طلوع فجر به عرش مراجعت می‌کند. شاید روزگاری این سخنان بی پایه و اساس مشتری داشت، ولی امروز با رشد دانشها و تکامل عقلانی بشر این قبیل نقلها مورد تمسخر قرار گرفته و به آن می‌خندند، چون با توجّه به کرویّت زمین، در هر لحظه از شبانه روز در یک نقطه از کره زمین پایان شب و طلوع فجر می‌باشد، و اگر خداوند از عرش به زمین آمده باشد، مادامی که زمین باقی است و شب و روز در چرخش است دیگر به عرش بر نخواهد گشت. روی این جهت برخی از بزرگان اهل سنّت در توجیه این روایت دچار حیرت و سرگردانی شده اند(۳۲). البتّه نتیجه دوری از اهل بیت عصمت و طهارت و بی توجّهی به توصیه رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در تمسّک به ثقلین، سقوط در وادی‌های خطرناکی این چنین را در پی دارد. مشابه این داستان نقلی است از ابوهریره که می‌گوید: «أرسل ملک الموت إلی موسی (علیه السلام)فلمّا جاءه صکّه ففقأ عینه، فرجع إلی ربّه فقال: أرسلتنی إلی عبد لا یرید الموت، قال: فردّ اللّه إلیه عینه(۳۳).
وفی روایه عمّار، فقال: یا ربّ! عبدک موسی فقأ عینی، ولولا کرامته علیک، لشققت علیه»(۳۴).
(حضرت موسی هنگام قبض روح، سیلی محکمی به صورت عزراییل نواخت که چشم او از حدقه بیرون پرید، عزراییل به خدا شکایت نمود وگفت: اگر موسی مورد عنایت تو نبود، من هم با وی به سختی برخورد می‌کردم). شکّی نیست که این مطالب بی اساس، با منطق قرآن که حضرت موسی را پیامبر مرسل و مخلص معرفی می‌کند، سازگاری ندارد: (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَـبِ مُوسَی إِنَّهُو کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیًّا)(۳۵)، «و در این کتاب از موسی یاد کن، زیرا که او پاکدل و فرستاده ای پیامبر بود». و با مقام عصمت و جایگاه والای او نزد خداوند تعالی منافات دارد: (وَ کَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا)(۳۶)، «و موسی نزد خدا آبرومند بود». و همچنین روایت دیگری از ابو هریره نقل کرده اند که می‌گوید: «یقال لجهنّم: هل امتلأت؟ وتقول: هل من مزید؟ فیضع الربّ تبارک وتعالی قدمه علیها فتقول: قطّ قطّ»(۳۷

(در قیامت هر چه از گنهکاران را وارد جهنّم می‌کنند پر نمی‌شود تا آنگاه که خداوند تبارک وتعالی پای خود را درون جهنّم می‌گذارد پر می‌شود). آری، وقتی که صاحب کتاب صحیح بخاری از علی (علیه السلام) فقط ۲۹ روایت در تمام کتابش که از دوران کودکی تا آخرین لحظه حیات پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله وسلم)ملازم با حضرت بوده است نقل می‌کند(۳۸)، ولی از ابوهریره که کمتر از دو سال با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)بوده است ۴۴۶ روایت نقل می‌کند(۳۹)، نتیجه بهتر از این نخواهد بود. محمود أبوریّه از علماء بزرگ اهل سنّت می‌گوید: اگر علی (علیه السلام)، هر روز فقط یک روایت از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)فرا می‌گرفت، باید بیش از ۱۲ هزار روایت از او نقل می‌شد، چون بیش از یک سوم قرن ملازم آن حضرت بوده است.(۴۰) و حال آن که همه احادیثی که اهل سنّت در تمام کتب روایی و تفسیری و تاریخی از علی (علیه السلام)نقل کرده اند از مرز ۵۳۶ روایت تجاوز نمی‌کند(۴۱).

ولی آمار روایات ابوهریره در کتب اهل سنّت، به ۵۳۷۴ می‌رسد(۴۲).
و همچنین در تمام کتاب صحیح بخاری، از حضرت صدّیقه طاهره(علیها السلام)، فقط یک روایت نقل شده، ولی از عایشه ۲۴۲ روایت نقل شده است(۴۳).
از مقداد، ۲ روایت، و از سلمان و عمّار هر یک ۴ روایت، و از امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) حتّی یک روایت هم وجود ندارد ولی از عبد اللّه عمر ۲۷۰ روایت، و از انس بن مالک ۲۶۸ روایت نقل شده است(۴۴).
نگاهی دیگر به سخنان ابن تیمیه با توجه به آنچه که بیان شد از آیات قرآن و سنت شریف و گفتار شخصیتهای بزرگ علمی اهل سنت، دوباره عبارت ابن تیمیه را مرور می‌کنیم که می‌گوید: «ولیس فی کتاب اللّه ولا سنّه رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّه وأیمّتها أنّه لیس بجسم» (۴۵).
در کتاب خدا و سنت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و همچنین در گفتار سلف امت (صحابه) و پیشوایان دینی نیامده که خداوند جسم نیست. مگر (لَیْسَ کَمِثْلِهِی شَیْءٌ) و یا (وَ لَمْ یَکُن لَّهُو کُفُوًا أَحَدُم) از آیات قرآن نیستند؟ و یا آن چه را که از اُبَیّ بن کعب نقل شد و حاکم نیشابوری و ذهبی شهادت به صحت آن دادند(۴۶)، خارج از سنت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)می باشد؟!!! و یا احمد بن حنبل، بیهقی، قرطبی، عبد القاهر بغدادی و شهرستانی و… از علماء اهل سنت نیستند؟!! مگر نه این است که وی به فتوای علماء معاصر خویش به خاطر همین عقیده باطل تجسیم محکوم به زندان شد؟ همان طوری که أبو الفداء در تاریخ خود می‌گوید: «استدعی تقی الدین أحمد بن تیمیه من دمشق إلی مصر وعقد له مجلس وأمسک وأودع الاعتقال بسبب عقیدته فإنّه کان یقول بالتجسیم…»(۴۷).
ابن تیمیه از دمشق به مصر احضار گردید وپس از محاکمه وی را دستگیر و به سبب عقیده اش زندانی کردند زیرا او معتقد بود که خداوند متعال دارای جسم است. و به نقل ابن حجر عسقلانی، قاضی مالکی اعلام کرد: «فقد ثبت کفره»(۴۸)، کفر ابن تیمیه ثابت است. و همچنین ابن حجر عسقلانی و شوکانی از علماء بزرگ اهل سنّت نوشته اند: قاضی شافعی دمشق دستور داد که در دمشق اعلان کنند که: «من اعتقد عقیده ابن تیمیّه حلّ دمه وماله»(۴۹).
هر کس عقیده ابن تیمیه را داشته باشد خونش هدر و مالش مباح است.

——————————————————————————–
(۱) التأسیس فی ردّ أساس التقدیس: ج ۱ ص ۱۰۱.
(۲) بیان تلبیس الجهمیّه فی تأسیس بدعهم الکلامیه: ج ۱ ص ۱۰۹.
(۳) فتاوی اللجنه الدایمه للبحوث العلمیّه والإفتاء: ۳/۲۲۷.
(۴) مجموعه الرسایل الکبری، رساله یازدهم: ۴۵۱.
(۵) مجموعه الرسایل الکبری، رساله یازدهم: ۴۵۱.
(۶) رحله ابن بطوطه: ۱۱۳.
(۷) مختصر منهاج السنّه: ۲/۲۴۰.
(۸) المایده:۵/۴۸.
(۹) أحمد (۳/۴، ۶۸، ۷۳) والبخاری (فتح الباری) برقم ۳۳۴۴، ۴۳۵۱، ومسلم برقم ۱۰۶۴. 
(۱۰) فتاوی اللجنه الدایمه للبحوث العلمیّه والإفتاء: ۳/۲۱۶ ـ ۲۱۸. 
(۱۱) التأسیس فی ردّ أساس التقدیس: ج ۱ ص۵۶۸. 
(۱۲) العواصم من القواصم: ۲۱۰، الطبعه الحدیثه: ۲/۲۸۳، دفع شبه التشبیه بأکف التنزیه لابن الجوزی: ۹۵، ۱۳۰ ـ الهامش. 
(۱۳) العواصم من القواصم: ۲۰۹. 
(۱۴) الدر المنثور ج ۱ ص ۳۲۸. قال الهیثمی: رواه البزار ورجاله رجال الصحیح. مجمع الزواید ج ۱ ص ۸۳. وقال أیضاً: رواه أبو یعلی فی الکبیر ورجاله رجال الصحیح غیر عبد اللّه بن خلیفه الهمذانی وهو ثقه. مجمع الزواید ج ۱۰ ص ۱۵۹. 
(۱۵) فتاوی اللجنه الدایمه للبحوث والإفتاء: ۳/۱۹۶، فتوی رقم ۶۹۳۲. 
(۱۶) فتاوی بن باز: ۵ / ۳۷۴. 
(۱۷) الشوری: ۱۱. 
(۱۸) الاخلاص: ۴. 
(۱۹) المستدرک: ۲/ ۵۴۰. 
(۲۰) طبقات الحنابله: ۲/۲۹۸، اعتقاد الإمام ابن حنبل للتمیمی: ۲۹۸، العقیده لأحمد بن حنبل: ۱۱۰، تهنیه الصدیق المحبوب لسقاف: ۳۹. 
(۲۱) تفسیر القرطبی: ج ۴ ص ۱۴، التذکار: ص ۲۰۸. 
(۲۲) المجموع: ج ۴ ص ۲۵۳. 
(۲۳) اصول الدین: ۳۳۷، یراجع: التندید بمن عدد التوحید للسقاف: ۵۲. 
(۲۴) الفرق بین الفرق: ۴۰، تحقیق لجنه إحیاء التراث العربی، ط. دار الجیل ـ بیروت. 
(۲۵) الفرق بین الفرق: ۴۱. 
(۲۶) البحر الرایق: ج ۱ ص ۶۱۱. 
(۲۷) إلجام العوام عن علم الکلام: ۲۰۹، دراسات فی منهاج السنه: ۱۴۵، نقلا عن الرساله التدمریّه: ۹۲. 
(۲۸) الملل والنحل: ۱/۱۱۷. 
(۲۹) مقدمه ابن خلدون: ۴۳۹. 
(۳۰) صحیح مسلم: ۲/۱۷۵، سنن ابن ماجه: ۱/۴۳۵، سنن الترمذی: ۱/۲۷۷. 
(۳۱) فتح الباری: ۱۳/۳۹۰. 
(۳۲) رجوع شود به تفسیر القرطبی: ۴/۳۹، فتح الباری: ۱۳/۳۹۰. 
(۳۳) صحیح مسلم: ۷/۱۰۰، کتاب الفضایل باب فضایل موسی، صحیح البخاری: ۲/۹۲، کتاب الجنایز باب من أحبّ الدفن فی الأرض المقدّسه. 
(۳۴) فتح الباری ج ۶ ص ۳۱۵. 
(۳۵) مریم: ۵۱. (۳۶) أحزاب: ۶۹. 
(۳۷) صحیح البخاری: ۶/۴۸، و/۲۲۴. 
(۳۸) مقدّمه فتح الباری: ۴۷۶. 
(۳۹) مقدّمه فتح الباری: ۴۷۷. 
(۴۰) أبو هریره: ۱۲۸. 
(۴۱) أسماء الصحابه الرواه وما لکلّ واحد من العدد: ۴۴. 
(۴۲) أسماء الصحابه الرواه وما لکلّ واحد من العدد: ۳۷، بتحقیق سید کسروی حسن. وتلقیح فهوم الأثر لابن الجوزی: ۳۶۳. 
(۴۳) مقدّمه فتح الباری: ۴۷۷. 
(۴۴) مقدّمه فتح الباری: ۴۷۵ و ۴۷۷. 
(۴۵) التأسیس فی ردّ أساس التقدیس: ج ۱ ص ۱۰۱. 
(۴۶) مستدرک الصحیحین: ۲/۵۴۰. 
(۴۷) تاریخ أبی الفداء: ۲/۳۹۲، حوادث ۷۰۵، کشف الارتیاب: ۱۲۲. 
(۴۸) الدرر الکامنه: ۱/۱۴۵. 
(۴۹) الدرر الکامنه: ۱/۱۴۷، البدر الطالع: ۱/۶۷. 

 

اشتراک‌ها:
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *