نقد کتاب شاهراه اتحاد (نصوص امامت) نوشته آقای حیدر علی قلمداران-۴

ثانیا:‌ دفاع از خانه عثمان و اهل آن خانه دلیل بر تایید سلوک و روش عثمان نبوده بلکه برای جلوگیری از اعمال روشهای غیر شرعی توسط مومنین در اجرای حق و مجازات ظالم می‌باشد. ترور یا قطع آب ویا تعدی به همسر و فرزندان به منظور مجازات یک ظالم مقبول شرع اسلام نیست و ممانعت از این اعمال به معنی تایید ظلم ظالم نمی‌باشد.

ثالثا: عباراتی نظیر"و قد رایت کما راینا و سمعت کما سمعنا و صبحت رسول الله کما صبحنا " به این معنی نیست که عثمان از نظر مقام و موقعیت در نزد پیامبر هم ردیف امیر مومنان بوده است،‌ بلکه به شهادت تاریخ عثمان در جنگ بدر نبوده و در حدیبیه نیز شرکت نداشت و خلاصه اینکه بسیاری از صحابه،‌مصادیق این تعابیر هستند اگر چه در میان آنان منافق و مقصر هم وجود دارد.

رابعا: اگر عثمان فرد قابل تمجید بود ،‌ چگونه رفتار وی را با ابوذر، صحابی محترم و یار امیر المومنین توجیه می‌کنید.

و نکته آخر اینکه امیر مومنان هیچگاه قیام بر مجازات و خونخواهی از قاتلین عثمان ننمود. و حال آنکه در مورد کسی که زبیر را کشت،‌ حضرت قاتل وی را بشارت به جهنم داد.

ح- برقعی در صفحه"و" و "ز" به خطبه ۲۰۶ نهج البلاغه پرداخته و از اینکه حضرت علی علیه السلام در این خطبه فرموده اند که نسبت به اصحاب معاویه سب روا ندارید نتیجه گیری کرده اند: "اما مدعیان تشیع بر خلاف گفتار و رفتار آن حضرت در مجالس و منابر و تالیفات خود از بد گویی و عیبجویی هیچگونه مضایقه ندارند و مسلمین را نسبت به یکدیگر معاند و بد بین می‌کنند"

در پاسخ می‌گوییم: در همین خطبه ۲۰۶ حضرت تاکید می‌فرمایند که بایستی اعمال ناپسند و طریقه ضلالت آور معاویه و اصحابش را بر مردم بیان نمود و در ضمن حضرت می‌فرماید که روش خودشان حق و هدایت و روش معاویه ضلالت و غوایت است. آنچه حضرت بر آن اصرار دارند نفی تمسک به روشهای غیر منطقی و سب و دشنام است نه بیان حقایق و روشن کردن طریق هدایت و ذکر گمراهی طرف مقابل. بنابر این طبق همین خطبه بر تمام مومنین و شیعیان فرض است که اجتهادات نا صواب خلفا را که در مقابل قرآن کریم و سنت رسول اقامه نموده اند بر ملا سازند و مکتب حق اهل بیت را بر عموم مسلمین عرضه کنند،‌ اگر چه امثال برقعی آنرا تفرقه بنامند. حضرت امیر علیه السلام در این خطبه همان کلام الهی را تقریر نموده اند که

وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ

و این بدان معنا نیست که"داعیان به غیر الله"مستحق سب نیستند.

ط – برقعی در صفحت"ز" و "ح" و "ط" به مسئله تقیه در شیعه تاخته است و تقیه را دستاویزی معرفی نموده که علما ء شیعه از آن سوء استفاده کرده و هر جا هوای نفسشان اقتضاء نماید اخبار را با آن حمل می‌نمایند و در مقابل اهل سنت جهت گیری و مخالفت می‌کنند.

البته این تهمتی است که بسیاری از علمای اهل تسنن نیز بر بزرگان شیعی و بلکه بر خود ائمه طاهرین علیه السلام روا داشته اند. اما واقعیت آنست که:

اولا: اصل تقیه بر مبنای قرآن شکل گرفته و ایجاد شده است:

إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَیِنٌّ بِالْإیمانِ

و آنچه قرآن کریم در مورد جناب عمار بیان می‌کند تقیه در مهمترین اصل اعتقادی یعنی توحید است و قطعا اظهار کفر از نظر رتبه اهمیت بسیار بالاتر از تقیه در احکام جزییه شرعی است.

ثانیا: دلیل تقیه حفظ جان و عرض و مال می‌باشد و این مطلب می‌تواند در مقابل یک کافر ظالم و یا یک مسلمان فاسق مورد استفاده قرار گیرد و عقل خود گواه بر مشروعیت تقیه است.

ثالثا: بر پیامبر خدا هیچگاه تقیه جایز نبود و ائمه ما نیز آنجا که در مقام بیان اساس دین بوده اند و یا دین مورد خطر واقع می‌گردید، تقیه ننمودند و هر جا که آن حضرات علیهم السلام مبادرت به تقیه کرده اند اصل حکم یا اعتقاد مورد نظر قبلا توسط ایشان تبیین شده و برای شیعیان مشخص بوده است. و این طور نیست که هر عالم دینی بتواند هر خبری را حمل بر تقیه نماید،‌ بلکه اخبار تقیه ای دارای قراین و شواهد آشکاری می‌باشند،‌کما اینکه در کتاب ((الاستبصار فیما اختلف فیه من الاخبار)) مرحوم شیخ طوسی هر جا عنوان نموده که حدیث مورد نظر تقیه صادر شده است، دلیل آن را نیز ذکر کرده است و اگر آقای برقعی ادعایی در این موضوع دارد بهتر است با ذکر نمونه موارد را مشخص نماید. صور اخبار موافق عامه از لسان اهل بیت علیهم السلام که برای حفظ شیعه و مکتب اهل بیت صورت گرفته امر بدیعی نیست که موجبات انکار آقای برقعی را فراهم آورده است و این اخبار به گونه ای نیست که حقایق مکتب اهل بیت را مخدوش سازد.

ی – برقعی در صفحه گ ط گ می‌نویسد:" دیگر از مسایلی که موجب تفرقه به شمار می‌رود قاعده خذ ما خالف العامه است که آن را در اخبار متعارض جاری می‌دانند "

برقعی مدعی شده است که یک دسته از اخبار موافق قرآن بدلیل توافق با نظرات عامه طرد شده وبه روایت مخالف عمل می‌گردد.

بایستی بیان کنیم که"مواردی از اخبار را که با نصوص قرآن موافق است ولی علما شیعه به آن عمل نمی‌نمایند"ذکر کنید تا ببینیم این مطلب تا چه مقدار به حقیقت نزدیک است. و اینکه در اخبارمتعارض آنچه که مخالف نظر عامه است بر گزیده می‌شود مبتنی بر این اصل است که در تاریخ بنی امیه هر انچه که مطابق مکتب اهل بیت بوده وارونه کرده و رواج داده اند و شواهد فراوان آن را می‌توان با نظر بر کتب تاریخی مرحوم علامه عسکری و محقق ارجمند آقای جعفر مرتضی عاملی مشاهده کرد . لذا در موارد تعارض که هیچگونه رجحانی برای اخذ یکی از متعارضین نیست تخالف با نظر عامه به عنوان یک قرینه قابل قبول می‌باشد، کما اینکه اهل تسنن نیز این گونه عمل کرده و می‌کنند. پس اگر شیعه در این مورد متهم به تفرقه افکنی است، اهل تسنن نیز از این اتهام مبری نیستند و انتساب یکطرفه به شیعه نمایانگر بی انصافی برقعی و همفکرانشان می‌باشد

از طرفی آقای برقعی در مورد صدها حکم و مسئله اعتقادی که میان شیعه و سنی متفق القول است چه خواهند گفت؟

ک – برقعی در آخرین پیام دلسوزانه خویش به خوانندگان مقدمه کتاب می‌گوید :"اگر ایمان به امامت و ولایت خلفای منصوص یا غیر منصوص لزومی داشت، خداوند سبحان از ذکر آن دریغ نمی‌فرمود و چون ذکر نفرموده قطعا معرفت و ایمان به آنان ضروری نبوده است.

ما نیز عرض می‌کنیم که ضرورت معرفت و ایمان به یک اصل, یا از بیان صریح قرآن و یا از بیان پیامبر اکرم که بصراحت قرآن اطاعت ازاو اطاعت از خدا است "مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه‏"آشکار می‌گردد و آنگاه که پیامبر فرمودند "مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه " بر من و شما واجب می‌شودکه همان طوریکه پیامبر را به عنوان مولای خویش برگزیدیم علی بن ابی طالب علیه السلام را نیز مولای و ولی خویش برگزینیم. صراحتی از این بالاتر امکان پذیر نیست وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوب.



http://www.h-varjani.blogfa.com/post-155.aspx