این مطلب بخشی از یک سلسله مطالب است.
۱۳. تردید علی علیه السلام!!
نویسندهی اسلامشناسی در ص ۴۸۸ دربارهی امیرمؤمنان علی علیه السلام چنین مینویسد:
علی وارد خانه میشود، محمد و خدیجه، شاید برای نخستین بار در برابر الله به نماز ایستاده بودند و به رکوع و سجود میرفتند، علی که هنوز چنین حرکاتی را نمیشناخت، شگفت زده مینگریست. انتظار کشید تا محمد و خدیجه نمازشان را سلام دادند.
- «در برابر کی به سجده میروید؟»
«دربرابر الله که مرا برسالت مأمور کرده است تا مردم را باو بخوانم. از تو میخواهم به او بگروی و به رسالت من ایمان آوری.»
سپس او را به انکار بتان دعوت کرد و آیاتی را که رسیده بود بر او خواند.
علی، گر چه هنوز پسر بچه ای هشت ساله است و تحت تکفل محمد و باو سخت ایمان دارد، اما مردمی که جرثومهاش را با استقلال و استقامت سرشتهاند، نمیتواند بدین سادگی عقیدهای را بپذیرد و یا به دروغ بدان تظاهر کند. گفت: «بمن مهلت دهید تا درآن بیندیشم و با پدرم ابوطالب مشورت کنم.»
اطاق را ترک کرد و یکراست بسوی خوابگاه خویش رفت و شب را در اندیشهی این دعوت گذرانید؛آیاتی را که محمد بر او خوانده بود، محمد را،و رسالت وی را، بتان را، الله را، همه را درمغزش مجسم میکرد. هجوم این اندیشهها او را تا سحرگاه بیدار نگاه داشت و صبح بر محمد وارد شد.
پاسخ: نه تنها شیعه، که از اهل سنت نیز روایات زیادی در دست است که علی× یک لحظه هم هیچ بتی را ستایش و کرنش نکرد. به همین سبب است که اهل تسنن درکتابهای خود پس از ذکر نام علی، کرّم الله وجهه مینویسند. در حقیقت آنها چهرهی علی× را میستایند که او به سوی هیچ بتی کرنش نکرد.
عبدالله بن مسعود، از رسول خدا| نقل میکنند که فرمود: إنتهت الدعوة إلیّ و إلی علیٍٍّ لم نسجد أحدنا لصنم قطّ فاتخذنی نبیّاً و علیّا وصیّ:[۱] نبوت به من و به علی پایان پذیرفت و هیچ یک از ما لحظهای هم در مقابل بتی سجده نکردیم خدا مرا به پیامبری و علی را به وصایت انتخاب کرد.
õ õ õ
مایهی تأسف و شرمساری است که آقای شریعتی میگوید او را به انکار بتان دعوت کرد و او مهلت خواست برود با پدرش مشورت نماید!! هیچ معلوم نیست دکتر در این قسمت چرا از تعهد خود دور شده است. ایشان قول داده بود هرچه در این کتاب میگوید از تاریخ طبری و سیره ابن هشام نقل نماید! ولی طبری و ابن هشام نیز به ساحت مقدّس امیرمؤمنان علی× چنین تهمتی را روا نداشتهاند.
از طرفی، رسول خدا| از سالها قبل در غار حرا نماز میخواند. نماز بر یهود ونصارا هم واجب بود و مردمان و عابد و زاهد یهودی و نصرانی نیز نماز میخواندند. کسانی از آنها در صومعهها و غارها عبادت میکردند.
کیفیت نماز مغرب یهودیان را میتوانید در کتاب عقد الفرید ابن عبد ربه بررسی نمایید.[۲] چگونه نمازی که هم در یهودیّت و مسیحیّت مرسوم بوده و هم خود پِیامبر| در غار بدان میپرداختهاند این گونه تعجب علی× را بر میانگیزد!
۱۴. ایمان ابوبکر، برتر از ایمان علی!!
در ص ۴۹۳ اسلامشناسی دربارهی ابوبکر میگوید:
این مرد، پنجمین مسلمان یا اولین مسلمان بیرون از خانه محمد، ابوبکر بن ابی قحافه، تاجر سرشناس و پرنفوذ قریش است که بی کمترین درنکی دعوت محمد را پذیرفت.
پاسخ: خوب بود آقای دکتر در مورد ایمان ابوبکر به بقیهی کتابهای اهل تسنن هم مراجعه میکرد. بعضی او را پنجمین نفر، بعضی یازدهمین نفر و برخی پنجاهمین نفر بر میشمرند و حتی عدهای میگویند بعد از عمر بن خطاب مسلمان شده است.
ابن حجر عسقلانی در فتح الباری اسم چند نفر را ذکر میکند که همه قبل از ابوبکر ایمان آوردهاند. نیز دیگران از این افراد یاد کردهاند:
۱. بلال.
۲. زید بن حارثه.
۳. عامر بن فهیره (غلام ابوبکر).
۴. ابوفکیهه، (غلام صفوان).
۵. شقران، که بعدها غلام پیامبر شد.
۶. عمار یاسر.
۷. پدرعمار.
۸. مادر عمار.
۹. أبو رافع.
۱۰. خدیجه.
۱۱. ام ایمن.
۱۲. ام فضل (همسرعباس).
ابن حجر از ابن اسحق، توضیحی چنین نقل میکند: میگویند ابوبکر اولین ایمان آورنده است. شاید مراد آنها از اشخاص، افراد آزاد باشد، نه غلامان؛ چه اینکه جماعت کثیری قبل از ابوبکر مسلمان شده بودند، ولی دینشان را از اقوامشان مخفی میداشتند.[۳]
طبری نیز مینویسد: محمد بن سعد گوید: به پدرم گفتم حقیقت دارد که میگویند ابوبکر اوّلین شخص ایمان آورنده به پیامبر است؟ گفت: هرگز! قبل از او پنجاه نفر ایمان آورده بودند.[۴]
پیشتر از زبان ابن ابی الحدید سنی معتزلی مذهب نقل کردیم که وقتی علمای اهل سنت کمی روایات فضایل ابوبکر را در مقابل روایات فضایل علی× مشاهده کردند به فکر جعل احادیث فضلیت برای خلفا به ویژه ابوبکر- بر آمدند. آقای شریعتی نیز چون از تشخیص روایات صحیح و دروغ عاجز بود همه را صحیح پنداشته است.
õ õ õ
حال نظر دکتر در مورد خانوادهی پیامبر اکرم | را در صفحهی ۴۸۹ اسلامشناسی بخوانید:
اما هنوز اسلام از خانه محمد پا بیرون نگذاشته است و او دستور دارد که نزدیک ترین خویشاوندانش را به اسلام بخواند. خویشان نزدیک محمد چه کسانیاند؟ محمد یکایک آنها را در پیش خود بررسی میکند و هر چه بیشتر در آنان میاندیشد امیدش کمتر میشود.
یکی عبّاس است، مرد پول پرست و رباخواری که جز به صدای پول گوشش به هیچ صدای دیگری بدهکار نیست. چنین آدمی، بخاطر عقیده خود را و عزیزتر از خود، پول را بخطر میاندازد؟
دیگری حمزه است، جوان صاف و ساده ایست، نیرومند و بی باک اما، او به کارهای پهلوانی و زور آزمایی و زد و خورد بیشتر از حق و باطل دلبستگی دارد. به شانههای پهن و پیچهای قوی بازوانش بیشتر میاندیشد تا فکرش. تیپ پهلوان و ورزشکاری است که برای اینگونه مسائل فکری و اعتقادی آمادگی ندارد.
از همه بزرگتر، ابوطالب است، سرپرست او بزرگترین و محترم ترین مرد قریش و رییس خاندان هاشم. وی مردی است مهربان و شریف و بخصوص نسبت به محمد محبّت فراوان دارد ولی، به هر حال، او روحی محافظه کار و ملایم دارد و موقعیت اجتماعی او چنان است که احتمال نمیرود یکباره به سخن محمد، پسر برادرش، همهء پیوندهای خود را با دین و جامعه و رجال شهر و خویشاوندان ببرد.
دیگری ابولهب است، مرد شرور و بد کینه و پستی که همه چیز را فدای تجارت میکند. حتی بت ها را فقط بخاطر آن میپرستد که مکه را امنیت داده اند و امنیت را بخاطر آن میخواهد که تجارتش را رونق بخشیده است. دین او و مقدسات او همه در « امنیت» خلاصه میشود. او چگونه در برابر دینی که در اولین قدم، چنین امنیتی را قربانی خواهد ساخت و همه چیز را دستخوش انقلاب و واژگونی خواهد کرد آرام مینشیند؟ زن ابولهب، در شرارت همدست و همراه ابولهب است. جمیله خواهر ابوسفیان! محمد، در مکه، خانوادهای را از این زن و شوهر دشمنتر ندارد.
محمد در جبین هیچیک از اینان پرتو امیدی نمیخواند و از سویی مأمور است. که دعوت خویش را از آنان آغاز کند. مأموریت دشواری است. یک ماه در این اضطراب درد آور و نومید کننده بسر آورد، آنچنان که از شدت رنج و هجوم افکار مریض شد.
تاریخ همواره شاهد است که مردان انقلابی، چنانکه گفتم، در گاهوارهء ارتجاع پرورش یافتهاند و از این رو، نخستین کسانی که با آنان به دشمنی برخاستند نزدیکترین خویشاوندانشان بودهاند.
اما محمد، بی هیچ امیدی، مأمور است که دعوت خویش را از خویشاوندان نزدیکترش آغاز کند.»
تناقضگویی در گفتارهای این نویسنده چندان دور از انتظار نیست. گاهی قهرمانان نجاتگر و حامی رسول خدا| را طلحه، ابوبکر، عمر، خالد بن ولید و ابوعبیده جراح یاد میکند و خویشاوندان حضرت را بی کفایت و رشوه خوار و بت پرست و ارتجاعی. و در صفحات دیگر بعکس هیچ یادی از آن قهرمانان نمیکند و از جان نثاری خویشان رسول خدا| سخن میگوید.
پینوشتها:
[۱]. حق الیقین شبر، ج ۱، ص ۱۴۹.
[۲]. عقد الفرید، ابن عبد ربه، ج ۲، ص ۴۰۴.
[۳]. فتح الباری، ج ۷، ص ۱۶. از ۱۳جلدیها.
[۴]. حدثنا ابن حمید قال حدثنا کنانة بن جبلة عن ابراهیم بن طهمان عن الحجاج ابن الحجاج عن قتادة عن سالم بن أبی الجعد عن محمد بن سعد قال قلت لابی أکان أبو بکر أو لکم اسلاما فقال لا ولقد أسلم قبله أکثر من خمسین ولکن کان أفضلنا اسلاما. (تاریخ الامم و الملوک، طبری (۸ جلدی)، ج ۲، ص ۶۰.
ادامه دارد...
این مطلب بخشی از یک سلسله مطالب است.
//