تحلیلی جامع از وهابیت جنوب شرق ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

و سلام علی اشرف النبیاء و المرسلین و خاتم النبیین، محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم

و سلام الله و صلواته علی اهل بیته اجمعین و ائمه الاطهار علیهم السلام

و سلام الله تعالی و صلواته علی مولانا و خلیفه الله سبحان فی سماوات و ارضین؛ حجت بن الحسن عسکری ارواحنا لتربت مقدمه الفدا

مدت ها قصد آن داشتیم تا سلسله مطالبی بطور شفاف و حتی الامکان بدون سانسور و یا محافظه گری، در باب جریان وهابیت ایران که به مرکزیت نهادهایی در جنوب شرق فعالیت می‌کنند را در اختیار عموم عزیزان بگذاریم تا العیاذ بالله در روز قیامت، مدیون به آن دسته از عزیزانی نباشیم که علی رغم نیاز و میلشان اطلاعی از ابعاد وهابیت منطقه ندارند.

بهتر است چندین نکته را در همین ابتدا به جمیع مخاطبین عزیز عارض شویم:

نخست) از آنجا که از یک سو موضوع وهابیت تقریبا برای عموم مسلمین شناخته شده و از سوی دیگر هیچ جنبه ای از جریان وهابیت ایران بطور واضح در دست نیست؛ امیدواریم که این حرکت سر آغازی بر شناختن و شناساندن جدی"وهابیت درون ایران" و همچنین زنگ خطری برای دلسوزان و غیرتمندان باشد.

دوم) سعی ما بر آن بوده است که در راستای این سلسله مطالب؛ یک تحلیل کلاسیک از آنچه که اغلب بعنوان جریان وهابیت می‌شناسند ارائه دهیم. لذا تقریبا تمام مطالب درج شده دارای وثاقت بالا بوده و قابلیت راست آزمایی را دارند.

سوم) در وبلاگ خبری_ تحلیلی"زاهدان نیوز" همواره کوشیده ایم که تا هرگز انجام قضاوت نکنیم و تحلیل، خبر و یا سوال ارائه دهیم.

چهارم) در تمام احوال، یکی از شعارهای اساسی انتقام گیرندگان زاهدانی این بوده است: ((ما با سنی دوستی و برادری اجتماعی اما با وهابی دشمنی و جنگ قطعی داریم.))

پنجم) استفاده از تحلیل ها و همینطور سلسله مطالب وبلاگ را برای همگان؛ در ازای سه صلوات مهدوی بلا مانع میدانیم.

وهابیت و خاستگاههای اصلی آن؟

اشاره ای کوتاه:

وهابی گری تفسیری خاص از اندیشه و عمل اسلامی است که در سده دوازدهم هجری در سرزمین نجد به سیله محمد بن عبد الوهاب پدیدار شد. گروهی آن را نوعی تسنن افراطی و سازش ناپذیر میدانند؛ اما چنین نیست! زیرا از همان آغاز علماء برجسته سنی از جمله پدر و برادر محمد بن عبد الوهاب داغ انحراف بر آن زدند و به رد آن پرداختند.

بنیانگذار این فرقه مدتی پس از اظهار دعوت خود توانست به آل سعود، امیران وقت درعیه، واحه ای در نجد، پیمان بندند پس از این اتحاد بود که با نام ساختگی جهاد به جنگ با مسلمین برخاست و به قتل و غارت شهرهای اسلامی پرداخت.

محمد بن عبد الوهاب در سال ۱۲۰۶ درگذشت، اما عطش آل سعود برای قتل و غارت پایان نیافت. در سال ۱۲۱۶ به کربلا یورش بردند و با سنگ دلی تمام مردان و کودکان را قتل و عام کرده و زنان را به اسارت گرفتند، انچه از اموال و اشیاء گران قیمت در حرم حضرت سید الشهدا علیه السلام و در شهر کربلا بود به غارت بردند.

سال بعد با همان قصاوت و بی رحمی به طایف حمله کردند و پس از چندی توانستند مکه را تصرف کنند.

نخستین دولت وهابی_ سعودی عمری کوتاه داشت و محمد علی پاشاه حاکم مصر و نماینده دولت عثمانی توانست آن را سرکوب کند. در آن زمان جزیره العرب بخشی از دولت عثمانی بود. این دولت از سویی با فرانسویان در مصر می‌جنگید و از سویی دیگر با اتریش و روسیه. امپراطوری مکار بریطانیا برای تضعیف دولت عثمانی موقعیت را مغتنم شمرد و با اعزام مربیان نظامی و کمک‌های مادی به تقویت آل سعود پرداخت. این کمک ها موجب شکل گیری مجدد دولت سعودی شد و به برکت کمک‌های خاجی و دلارهای نفتی توانست به تبلیغ وهابیگری در داخل و خارج از کشور بپردازد؛ ظهور دولت درنده خوی طالبان در افغانستان از پیامدهای این تبلیغات خارجی وهابیگری بود.

۲. بررسی مختصر روند وهابیت:

از نظر خود وهابیها نداشتن سابقه تاریخی ممکن است دقیقا یک فضیلت شمرده شود. هدف اصلی وهابیگری برچیدن ساختارهای دشوار و ظریف شرع، کلام، و تصوف است؛ نه ذکر تکالیف دینی که از زمان نزول قرآن به کمال رسیده بود و نه برای یافتن راهی برای بازگشت به دو منبع اصلی اسلام یعنی قرآن و سنت.

در سال ۱۷۴۶/ ۱۱۵۹ دولت وهابی_ سعودی برای جهاد با تمام کسانی که به نظر آنان توحید را نپذیرفته و در نتیجه بی دین و متهم به شرک و ارتداد شمرده می‌شدند اعلامیه رسمی صادر کرد.

ایوب صبری پاشا دریا سالار عثمانی و یکی از نخستین نویسندگان تاریخ جنبش وهابیگری در کتاب تاریخ وهابیها بین وهابیگری و جنبش قرمطیان، شاخه فرعی نهضت اسماعیلیان، که در سال ۹۳۰/۳۱۷ مکه را تصرف کرد مقایسه ی جالبی به عمل آورده است. این مقایسه بر آنچه در زمان تصرف حرمین بوسیله وهابیها از سال ۱۸۰۶/۱۲۲۰ تا ۱۸۱۲/۱۲۲۷ اتفاق افتاد مبتنی بود. افسران دیگر عثمانی بطور عبرت اموز تری انان را با خوارج مقایسه کرده اند.

در زمانی خیلی قدیم تر در تاریخ اسلام، خوارج، مانند وهابیها، مسلمانانی را که آموزه‌های آنان را دقیقا نمی‌پذیرفتند مرتد می‌شمردند و جهاد بر ضد آنان را مباه_ نه واجب می‌دانستند و در نتیجه اقدام به راهزنی از انان کردند. هنگامی که وهابیها در نیمه ی سده ی هجدهم در سر تاسر جزیره العرب پراکنده شدند، رفتار آنان و منطقی که به آن استناد می‌کردند، کاملا مطابق با خوارج بود!

از این رو در جنبش خوارج، بدون در نظر گرفتن جزییات عقیدتی بلکه از نظر شیوه روابط متقابل با دیگران شاید بتوان به رغم همه چیز، پیشینه تاریخی برای وهابیها پیدا کرد.

نفرت از مسلمانان غیر وهابی به دقت بیش از یک بار در طول سده ی بیستم سبب بستن پیمانی با قدرت‌های غیر اسلامی شده است؛ به عنوان مثال، در خور توجه است که عبد العزیز بن سعود که از سال ۱۹۰۲/۱۳۱۹ تا ۱۹۵۳/۱۳۷۳ حکومت را در دست داشت زمانی به سنت جان ("عبد الله") فیلبی؛ رابط وزارت امور خارجه بریطانیا، گفته بود که او مسیحیان را برتر از مسلمانان غیر وهابی می‌داند. او توضیح داده بود که مسیحیان بر اساس دین خود عمل می‌کنند، اما مسلمانانی که از استنباط وهابیها درباره توحید پیروی نمی‌کنند به کناه شرک آلوده اند؛ به عبارت دیگر، یک مسیحی بهتر از یک مسلمان غیر وهابی است.

اگر روابط آل سعود با حامیان خارجیشان را بخشی از بازگردان این نگرش ها به خط مشی آنان تعبیر کنیم، راه دوری نرفته ایم.

در پانزده سال پس از اعلامیه وهابی جهاد، بخش‌های وسیعی از عربستان به تصرف آنان در آمد. ابتدا سعودیان بیشتر نجد را به اشتغال خود در آوردند؛ سپس قبایل مرکزی عربستان تسلیم شدند و عسیر و بخش‌هایی از یمن به تصرفشان در آمد.

محمد بن سعود در سال ۱۷۶۶/۱۱۸۰ درگذشت و عبد العزیز جانشین او شد. او اکنون با نیروی بیشتری از امیر پیشین، خود را وقف گسترش قلمرو سعودی و تبلیغ اجباری وهابیگری کرد. در سال ۱۷۷۳/۱۱۸۷ ریاض را اشغال کرد و ۱۷ سال بعد به تمام حجاز حمله کرد و قلمرو خود را به نحو چشمگیرتری گسترش داد. محمد بن عبد الوهاب در سال ۱۷۳۳/۱۱۴۶ پیش از آنکه مورد حمایت آل سعود قرار گیرد، گروه نمایندگانی مرکب از سی نفر به نزد مسعود بن سعید، شریف مکه، فرستاد که اجازه گزاردن حج برای خود و پیروانش بگیرد.

شریف پی برد که بخشی از منظور او انتشار تعالیمش در جمع حاجیان است، در نتیجه بین وهابیهایی که به دیدارش آمده بودند و عالمان مکه مکرمه و مدینه ی منوره مناظره ای ترتیب داد. نمایندگان محمد بن عبد الوهاب در مناظره شکست خوردند و قاضی مکه بر اساس حدیث نبوی که"هر کس برادر مسلمانش را کافر بخواند و چنین نباشد، خود او کافر است"؛ حکم به کافر بودن آنان داد.

 

۳. شاخصی آسان و کار آمد برای شناخت وهابی از غیر وهابی:

 

در مواجهه با هر کدام از مسلمین، زمانی که صحبت و بحث در باب وهابیت می‌شود، اگر فردی اعم از هر فرقه ی مذهبی، وهابیت را بطور جداگانه نقد و بررسی کند بیانگر غیر وهابی بودن وی است لیکن اگر فردی به اسم و با ظاهر مسلمان، با وجود هجم عظیم آثار وهابیت، مدعی باشد که اساسا جریانی تحت عنوان وهابیت وجود خارجی ندارد، بیانگر وهابی بودن وی می‌باشد.

 

۴. اشاره ای به طرح مشترک غرب برای"مقابله با تشیع"

انقلاب صنعتی که موجب ایجاد روحیه ی تحقیق و الحاق آن با اندیشه گرایی(یونانی) شده بود نقطه ی عطفی برای ادغام دانش و کار محسوب میشد.

اغلب معتقد اند که این نقطه ی تاریخی آغاز توسعه ی بشری و مدنیت محسوب می‌شود اما طبق اسناد کاملا روشن و انکار نشدنی؛ این اسلام و اندیشمندان مسلمان بودند که نه فقط توسعه ی جامع بشریت را تدوین عقلانی نمودند بلکه توسعه ی مدنی را نیز به شکلی بی سابقه در تاریخ جهان، خلق نمودند.

کتابخانه ها، دانشگاه ها، مدارس، رصد خانه ها، حوزه‌های علوم مختلف تجربی و الهی، امکانات پیشرفته ی جغرافیایی- دریانوردی، نیرو‌های مسلح کلاسیک و اعتقادی، بیمارستان‌های مجهز، نظام سیاسی و فرهنگی کار آمد و غیره ؛ همه ی این ها موجوداتی بودند که می‌توانستند اقوام شرقی(و نه فقط مسلمین) را به نوعی مدنیت بدون تنش و دغدغه سوق دهند. حال آنکه اقوام اروپایی در همان برهه ی زمانی نوعی نظام فیودالی غارت محور را تجربه می‌کردند و جریان فرهنگی اروپا چیزی جز سردی و نا کارامدی نبود و حتی معیشت اروپاییان نیز شدیدا رقت بار بود به طوری که شاید فقط خود فیودال ها می‌توانستند گاهی نان گندم و میوه بخورند و لباس بهتر بپوشند.

شاید کلیسا که کاملا از رسالت و اصالت خود فاصله گرفته بود را بتوان اصلی ترین عامل فلاکت اروپا در آن دوره دانست و البته این کلیسا بود که با استثمار مردم تنگدست اروپا و به کار گیری قدرت فیودال ها ؛ دژی محکم در برابر ورود اسلام به اروپا دایر کرده بود

با گذشت زمان کلیسا فهمیده بود که با وجود رشد سریع شرقیان با همت مسلمین یا مرور نابود خواهد شد و یا کاملا بی محتوا گشته و نفوذش از بین خواهد رفت.

مهمترین مسئله این است که با این اوصاف آیا کلیسای منحرف غرب راهی جز درگیری با مسلمین داشت؟؟؟

جنگ‌های صلیبی که بار دیگر بی خاصیتی قوم گرایان عرب برای اسلام را مشهود ساخت سبب شد تا توسعه ی اسلامی به اروپا منتقل گردد و چه کتابخانه ها که دزدیدند و اگر نتوانستند بدزدند به آتش کشیدند و چه دانشمندان بسیار که به اسارت گرفته و مجبور به تدریسشان کردند و تاریخ این گونه گشت تا اروپاییان که تمام اماکن علمیشان در آکسفورد و کمبریج خلاصه میشد بتوانند به علومی عظیم و موثر دستیابی کنند.

لذا گالیله ها و کوپرنیک‌هایی دروغین آفریدند؛ حال آنکه تقریبا تمام علوم تجربی و انسانی توسط مسلمین کشف و تبیین شده بود و برای مثال گرینویچ و نصف النهار مبدا یک فتوکپی از رصد خانه ی ابو سعید سجزی در دهانه ی غلامان نیمروز بود.

به هر حال دزدی علمی بزرگ اروپا(توسط جنگ‌های صلیبی) به علاوه ایجاد زمینه‌های نبوغ فکری و هنری(رنسانس) موجب آن گردید تا در طی زمان ؛ انقلاب صنعتی شکل گیرد.

اروپاییان برای روشن ماندن چرخ‌های انقلاب صنعتی نیازمند دو چیز بودند:

الف) دسترسی به منابع وسیع اولیه جهت تولید

ب) ایجاد یک بازار مصرف وسیع برای محصولات اروپایی

برای تحقق اولی، باید کشور گشایی می‌کردند و برای تحقق دومی، باید نفوذ فرهنگی کرده و روحیه ی مردم جهان را اروپایی می‌کردند.

در اینجا یک اتفاق خیلی مهم رخ می‌داد که چند بعد داشت: اولا مردم جهان همه اروپایی میشدند و لذا نه هماهنگ بلکه سرباز سیاست‌های اروپا‌های غرب میشدند دوما تولیدی‌های مادی-معنوی شرق از کار می‌افتاد و نقدینگی از شرق به غرب گسیل پیدا می‌کرد و سوما در اروپا هجم زیادی ثروت متراکم میشد.

این روند که اصلا خوشایند اندیشمندان و علماء شرقی نبود باعث میشد تا غربیان کینه به دل و متحجر(فرهنگی) روز به روز قوی تر؛ و جریان ارزش محور و متا فیزیکی بشر دوستانه در ضعف کامل قرار گیرد.

و این روند تداوم بسیاری یافت و خروجی اش این بود که امروز در جهان دو جامعه داریم:

۱. توسعه یافته ۲. توسعه نیافته

و اگر جوامعی با عنوان «در حال توسعه» نیز وجود داشته باشند به دلیل بیداری دیر هنگام برخی از ملل شرقی می‌باشد.

در میان مسلمین که متاسفانه اتحاد کافی نداشته و ندارند؛ آن دسته ای توانست آگاه سازی و ایجاد گفتمان «مقاومت» نماید که تلقی پویایی و فلسفی و اجتماعی از اسلام و اولیاء الله تعالی داشت. لذا علما بزرگواری مانند سید جمال الدین اسد آبادی رحمت الله تعالی علیه به آگاه سازی و رایزنی با تمام بزرگان مسلمان پرداختند و در نتیجه قیام‌های ضد استعماری شکل رفته و نهضت‌هایی عظیم مانند نهضت امام خمینی شکل گرفت.

غربیان فهمیدند که هسته ی مرکزی فوه ی عقلیه ی جریان مقاومت اسلامی تشیع می‌باشد و لذا به مدد سرویس‌های جاسوسی و هر آنچه در اختیار دارند، با نیت نابودی کامل شیعه؛ به جنگ همه جانبه بر خواسته اند.

بهاییت به عنوان {تومور سرطانی شیعه} و وهابیت که {تومور سرطانی اهل سنت} (خصوصا حنبلی) محسوب می‌شوند نیز از شاهکار‌های بریطانیای کبیر می‌باشند بعد از آنکه شیعیان تومور درونی خود را محدود و ضعیف نمودند غرب سعی نمود تا از غده ی سرطانی وهابیت نه فقط بر علیه اهل سنت که بر علیه شیعیان نیز استفاده کرده و آنقدر به این غده یاری رسانند تا انواع سمومش در سرتاسر جهان اسلام فراگیر گردد.

دکتر مایل برانت، عضو ارشد و مقام رسمی سازمان سیا؛ در کتاب خود مبنی بر " A Plan to Devide and Desolate Theology "تنها قسمت‌هایی از پروژه‌های سرویس‌های جاسوسی غرب برای نابودی شیعه را فاش می‌سازد. ما از تک تک مخاطبین عزیز، عاجزانه در خواست می‌نماییم تا حتما مطالب مربوط به این افشا سازی را مطالعه نمایند

در کل سه راهکار در دستور کار سرویس‌های جاسوسی غرب قرار دارد:

۱. ایجاد انحراف و اختلاف در درون شیعه

برای مثال پررنگ نمایی اختلافات جزیی میان علما، ترویج شرک و بت پرستی(توکل و عبادت امامان علیهم السلام)، پردازش بش از حد به حاشیه‌های مذهبی و نه متن دین، ترویج قمه زنی، ترویج مداحی‌های پوچ و بی اساس، ترویج گفتمان‌هایی مانند: جدایی اسلام از ایران، اختلافات عرب و فارس، قوم گرایی، عارفان و روحانی نماهای دروغین و غیره.

۲. دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی

برای مثال ایجاد نفرت از تمام اهل سنت و اعتقاداتشان در میان تشیع و ایجاد نفرت از تمام تشیع و اعتقاداتشان در میان اهل سنت

۳.تقویت همه جانبه اما کنترل شده ی وهابیت

۵.آل سعود یا آل یهود؟

این سوالی است که توسط "ناصر السعید" مطرح شد و برای اولین بار مشروعیت خاندان آل سعود مبنی بر تولیت حرمین شریفین را جدا به چالش کشید.

اگرچه اغلب فعالین ضد استعماری جهان اسلام نیک می‌دانستند که شخصیت‌های پلید، شراب خور و عیاشی مانند خاندان آل سعود لیاقت داشتن کلید کعبه و مدیریت خطبه‌های نماز جمعه مسجد الحرام و مسجد النبی را ندارند اما هنوز عده ای به این جانیان یهودی کرامت بخشی می‌کردند و ناصر السعید بسیاری را بیدار نمود.

قابل ذکر است بررسی تاریخ آل‌سعود از برخی ارتباطات پنهانی سران این خاندان قدرتمند با یهودیان حکایت دارد. کتاب «تاریخ آل‌سعود» که در دهه‌های هفتاد میلادی قرن گذشته توسط «ناصر السعید»، نویسنده سرشناس عربستانی به نوشته تحریر درآمد، در همین زمینه است. این کتاب متأسفانه هنوز به فارسی ترجمه نشده است. ناصر السعید به رغم اقامت خارج از عربستان سعودی، اما پس از چاپ و منتشر کردن این کتاب، با حمایت مالی مستقیم خاندان سلطنتی آل سعود، به دست مزدوران آل سعود ترور شد و جانش را از دست داد.

ناصر السعید در کتاب هزار و چهل صفحه‌ای خود، به بررسی جوانب گوناگون تک تک اعضای خاندان آل سعود از نظر فساد و انحرافات اخلاقی پرداخته و در کنار آن نیز با تحقیق و پژوهش کامل، تلاش کرده یهودی بودن این خاندان را اثبات کند. ناگفته نماند زمان تألیف این کتاب به دلیل هم عصر بودن با دوران پادشاهی «ملک فهد بن عبدالعزیز»، نویسنده تلاش کرده بیشتر به آشکار کردن رسوایی‌های اخلاقی این پادشاه عربستانی بپردازد.

ناصر السعید، سی صفحه نخست کتاب خود را به بررسی شجره‌نامه خاندان «آل سعود» اختصاص داده و در پایان اثبات می‌کند که اصل این خاندان به یهودیان سرزمین حجاز و مدینه بازمی‌گردد. السعید در ادامه کتاب خود چگونگی حمایت یهودیان از جنبش «محمد بن عبدالوهاب» را که به تأسیس «اندیشه وهابیت» منجر شد، شرح می‌دهد. وی سپس مراحل قرار گرفتن رهبری دینی در دست محمد بن عبدالوهاب و در کنار آن، واگذاری رهبری سیاسی عربستان سعودی به خاندان «آل سعود» که توسط یهودیان طراحی و به اجرا درآمد را توضیح می‌دهد.

نویسنده این کتاب که تلاش داشته هیچ بخشی از جوانب و اقدامات «آل سعود» را از قلم نیندازد، در ادامه به جنایت و قتل‌عام‌های این خاندان علیه قبایل عربستانی می‌پردازد و برای اثبات گفته خود از برخی تصاویر و عکس‌های تاریخی که گویای واقعیت امر بوده، استفاده می‌کند.

در ادامه این کتاب کمی نیز به ارتباط تنگاتنگ و عمیق خاندان سلطنتی عربستان سعودی با انگلیس‌ها در قرن گذشته میلادی پرداخته شده است. ناصر السعید در کتاب خود همچنین به ارتباط نزدیک، اما محرمانه میان خاندان «آل سعود» با «بن گوریون» بنیانگذار رژیم اسراییل پیش و پس از راه‌اندازی این رژیم اشاره کرده و بیان می‌کند: بن گوریون برای تأسیس رژیم مورد نظر خود، مورد حمایت مستقیم «آل سعود» قرار گرفت.

سوال بسیار جدی ما از همگان این است:

اکنون با وجود شناخت ماهیت درونی آل سعود؛ آیا این سیل عظیم پشتیبانی‌های مالی _ عقیدتی آل یهود که به اغلب نقاط مسلمان نشین و مراکز اسلامی دنیا روانه می‌گردد، با نیت ترویج چه ایدیولوژی و عقیده ای است؟

البته در این جا مجال کافی نبود و بهتر است همه ی مخاطبین عزیز"زاهدان نیوز"برای شناخت هویت اصلی آل سعود به بسیاری از منابع جامع تر و بهتر مراجعه نمایند.

اگر چه امروز، رد پای برنامه‌های عقیدتی آل یهود تقریبا در تمام کشور‌های اسلامی و مراکز اسلامی جهان دیده می‌شود لیکن در کل، آل یهود بعد از خود منطقه ی حجاز، بیشتر هدف گذاری خود را بر شبه قاره ی هندوستان و کشور شدیدا مظلوم افغانستان و بعد سایر کشورهای عربی تنظیم کرد.

از آنجا که صهیونیزم، شیعه را به عنوان هسته مرکزی قوه عقلیه حرکت مقاومت اسلامی؛ یعنی اصلی ترین دشمن خود می‌پندارد، همواره نوک هدف خود را بر شیعه تنظیم می‌کرده و می‌کند و در این راستا انقلاب اسلامی را فرصت مناسبی جهت تقویت وهابیگری در دل مملکتی با اکثریت شیعه دانست.

اما چرا انقلاب اسلامی؟

ایران در دوران ستم شاهی همواره شاهد یک فضای خفه و بسته بوده است و در این میان اقلیت‌های مذهبی با محدودیت و محرومیت شدیدتری مواجه بودند چراکه حکام خشونت طلب و دیکتاتوری که حتی تحمل هم مکتبیهای خود را نداشتند، هیچ دلیلی نمی‌دیدند که بخواهند به خواسته‌های کوچک برخی از اقلیت‌های مذهبی حتی ذره ای توجه نمایند.

حتی گفته می‌شود که روزی مولوی عبد العزیز به همراه استاندار وقت نزد محمد رضا شاه لعنت الله تعالی علیه می‌روند و در ابتدا استاندار به ایراد سخنانی می‌پردازد و بعد از اتمام کارش شاه با صدای بلند سوال می‌کند این پشمالو کیه که با خودت آوردی؟

استاندار می‌گوید بلا حضرت ایشان جناب مولوی عبدالعزیز، رهبر بزرگ اهل سنت ایران و پیشوای بسیاری از اهل سنت کشورهای همسایه می‌باشند.

شاه با لحنی خشن به مولوی می‌گوید: کارت را بگو!!!

مولوی قصد می‌کند که جلو برود و شاه با همان لحن می‌گوید: لازم نکرده جلو بیای!!! از همونجا زود کارتو بگو!!!

مولوی که این شرایط را می‌بیند می‌گوید: عرض خاصی نداشتم بلا حضرت فقط می‌خواستم عرض ارادتی داشته باشم. و هیچ حرفی به شاه نمی‌گوید.

و پیش از انقلاب، این قبیل برخوردها نسبت به اهل سنت یک رفتار مورد توقع سازمانی از تمام مسیولین کشوری و لشکری بود.

با به پیروزی رسیدن انقلاب مصلح و کار آمد اسلامی ایران؛ نوع تعاملات سازمانی و اجتماعی بیشتر رنگ اسلامی و دینی گرفت و تمام ایرانیها و اقلیت ها حتی غیر مسلمان در تعیین سرنوشت ممللکت سهیم شدند.

و حتی امروزه اهل سنت در مجلس خبرگان رهبری هم حضور دارند.

نظام جمهوری اسلامی ایران بر پایه ی جذب حد اکثری مسلمین و یاری رسانی به آنان استوار شده بود و در صورتی می‌توانست رسالت جهانی خود را دنبال نماید که به این مهم (جذب حد اکثری تمام مسلمانان) در عمل بپردازد.

خوب؛ بسیاری از برادران و عزیزان اهل سنت که الحق و الانصاف لیاقت کامل داشتند در دایره ی سازمانی و مدیریتی به خوبی سهیم شدند.

مسئله ی بسیار مهم و انکار نکردنی این است:

آل سعود که قطعا سرباز وفادار صهیونیزم است تعداد زیادی از مهره‌های هوشیار وهابی را در دل ایران ایجاد کرد (لازم به ذکر است که خود این ایجاد مهره ها طی یک مکانیزم گسترده شکل گرفت که مسجد مکی یک کلید مهم محسوب می‌شود و ان شا الله در پست‌های آتی تنها به بخش‌هایی از آن اشاره خواهیم کرد.) و این نمایندگان آل سعود نوع ساختار جمهوری اسلامی را یک فرصت بسیار خوب یافتند تا بتوانند هر چه بیشتر صاحب جایگاه شوند.

یعنی دیدند که جمهوری اسلامی؛ آزادی مذهبی، حقوق اقلیت ها، اصالت امت و... را در گفتمان خود گنجانده است لذا با توسل به هزاران اهرم من جمله:

*راه اندازی سخنرانیهای مذهبی

*میدیرت کاملا کلاسیک رسانه ای و نشریاتی

*سفرها و نامه‌های مکرر به مسیولین

*توسل به برخود و گفتار نرم با مسیولین

*توسل به برخود خشن با مردم و ایجاد فضایی که گاها مسیولین از آنها بخواهند به حساب اهل سنت را به آرامش دعوت کنند.

*همراهی نسبی با نظام در داخل

*مظلوم نمایی در خارج

و...

سعی کرده و می‌کنند که هر روز از این مردم و منابع قدرت باج گیری حرفه ای کنند.

باید فرصت را غنیمت شمرده و همینجا نکته ای عرض کنیم:

متاسفانه در این سالها و خصوصا دهه اخیر بسیاری از عناصر مسجد مکی زاهدان (به عنوان نمایندگان آل سعود) تواستند نفوذ بسیار خوبی را یا در عرصه ی فرهنگی، یا عرصه ی اجتماعی و قومی، یا نظام سیاسی و یا حوزه اقتصادی شکل دهند. و این نفوذ یک فاجعه بود و هست چرا که نمایندگان آل سعود توانستند؛ صاحب یک حوزه ی مستحکم اقتدار در دل ایران شوند و هر عالم یا شخصیت سنی یا قومی دیگر را بصورت غیر مستقیم و از طریق مزمت‌های جمعیت تحمیق شده ی خود به انزوا کشانده و یا بلاخره ترور می‌کرده و میکنند.

هیچ شکی نیست که اگر حزب مسلح و تروریست وهابیت سعودی در ایران، یعنی گروهک تروریستی جند الشیطان (به اصطلاح جند الله) تحت مدیریت مستقیم مسجد مکی قرار نداشته باشد؛ لیکن بطور غیر مستقیم از خود مسجد مکی دستور می‌پذیرد.

و مانند روز برای همگان روشن است که تمام اعضاء این گروهک سوابقی مبنی بر فعالیت مذهبی در مسجد مکی و یا مراکز تحت نظارت آن داشته و دارند.

۶.پایگاه سازی برای وهابیت

توده وهابیت کارکرد بسیاری در جهت منافع صهیونیزم دارد اما غربیها با توجه به وجود تحجر و افراطی گری در ایدیولوژی وهابیت ؛ و برای حفظ حیثیت خود هیچگاه مدیریت مستقیم آنرا معقول نمیدانستند ولذا یک ستاد کاملا هوشمند به مثابه مرکز مدیریت وهابیت تاسیس نمودند وآن حکومت خاندان آل یهود (به اصطلاح آل سعود) بود.

رسالت جهانی کردن وهابیت و اقتدار بخشی به آن نیز از وظایف آل یهود است وبرای این دو امر کلیدی از تمام قدرت وثروت خود هزینه میکنند و وهابیگری را با عنوان سنت در گروهها واجتماعات تمام اهل سنت جهان نهادینه میکنند برای مثال میتوان به سرمایه گذاریهای پنهان آل یهود در مساجد و سایر مراکز اسلامی در امریکا،اروپا و استرالیا بعلاوه ترویج وهابیگری و پرورش علماء وهابی در افریقا، شرق اروپا، آسیای میانه و کشورهای جنوب شرق آسیا مانند اندونزی و... اشاره نمود و همچنین هیچ مسلمانی نباید سرمایه گذاری آشکار آل یهود در خاورمیانه و شبه قاره هندوستان را کوچک شمارد.

آنچه بر طبق شواهد قابل انکار نمیباشد عملیات گسترده وعمیق سلطنت آل سعود جهت پایگاه سازی اجتماعی برای وهابیت میباشد که بی شک با حمایت صهیونیزم در حال اجراست.

وسعت یافتن وهابیت سه نتیجه خوشایند برای غربیها دارد:

۱-اختلافات جزیی فرق اسلامی به تنشها ودعواهای بزرگ مبدل گشته ومسلمین طبیعتا وحدت کلمه خود در عرصه‌های بین المللی را از دست میدهند.

۲-وهابیت به دلیل تحجر، عدم منطق وکینه توزی درونی اش همواره با همگان درگیر بوده است و طبیعتا قدرت یافتن وهابیت جنگ ملل شرقی را (اعم از هندو، سیک،بودایی،مسلمان و...) درپی خواهد داشت واین چوبی در چرخ توسعه جوامع در حال توسعه خواهد بود.

۳-اگرچه کینه وتنفر وهابیها از برخی از مسلمین بسیار شدیدتراز تنفرشان نسبت به غربیها میباشد؛ لیکن هیاهوی خشونت طلبانه وهابیها اهرمی خوب برای غربیها محسوب میشود تا در هر مواجهه ای با جهان اسلام به مظلوم نمایی پرداخته و نه فقط رای جهانیان را به نفع خود سوق دهند بلکه چهره اسلام را نیز شدیدا تقبیح کنند.

۷.جریان گنگ اما بسیار مهم"طالبان"

تصور همه این است که طالبان گروهی مسلح و وهابی میباشد که از بزرگان بی منطق وبی رحمی دستور پذیرند اما این تمام مسئله نیست.

چند سوال اساسی در مورد طالبان وجود دارد:

اولاچرا طالبان فعالیت میکند(هدف نهایی اش چیست)؟

دوما اعضاء تشکیل دهنده طالبان از چه نوع شرایط مالی برخوردارند؟

سوما برطبق نمودار اجتماعی میزان حامیان طالبان درجهان چه نوع تغییری داشته است؟

چهارما وجود سازمان طالبان درروند جهانی شدن به نفع کدام گروههای بین المللی خواهد بود؟

پنجما چه قدرتهایی وچرا در پشت پرده از طالبان حمایت میکنند؟

ششما چه فرهنگی متضمن تامین نیروی انسانی برای دراز مدت طالبان خواهد بود؟

هفتما آیا این به نفع ناتو است که طالبان را به کلی نابود کرده واز افغانستان خارج شوند؟

ما قبلا در همین زاهدان نیوز مقاله ای با عنوان"طالبان عزیزدردانه خاور میانه"منتشر کردیم و توضیح دادیم که احتمالا تمام قدرتهای خاور میانه از طالبان حمایت میکنند چراکه گروهی از آنان در شکست امریکا در خاک افغانستان منافعی داشته وگروه دیگر طالبان را هم مکتب واز خود میدانند و پاکستان نیز به عنوان ولی طالبان از دسته دوم میباشد وبی شک خود امریکا نیز قصد ندارد که در پایان کار شر این سازمان مخرب را از خاور میانه کم کند.

لذا بسیار واضح وروشن است که بر خلاف ظواهر، طالبان جایگاه محکم و خدشه ناپذیری را صاحب است و در عمل، طالبان عزیزدردانه خاور میانه محسوب میشود.

فارغ از ابعاد مختلف سازمان طالبان برای ما یک بعد قابل تامل میباشد وآن وجود یک قدرت شیطانی در شرق فلات ایران است که محبین اهل بیت علیهم السلام را همواره مورد جنایات کم سابقه وبی رحمانه خود قرار داده است.

پاراچنار...

اگر غزه ی سنی نشین چند سال در محاصره نسبی قرار داشت وحدود هزارودویست شهید داد ؛ در وزیرستان شمالی پاکستان منطقه ای شیعه نشین به اسم پاراچنار وجود دارد که مردمش به جرم حب اهل بیت علیهم السلام چندین سال در محاصره تمام قرار داشته ودارند وهزاران نفر از مردمشان اعم از مرد وزن،کوچک وبزرگ وپیر وجوان به خاک وخون کشیده شدند وچندین هزار نفر نیز مجروح یا بی خانمان شدند و به دلیل عمق محاصره همواره مشکلات دارویی وتغذیه ای وجود داشته است.

اگر چه هنوز هیچ رسانه دولتی در جهان (من جمله ایران) کلمه ای از مظلومیت شیعیان پاراچنار را انعکاس نداده است لیکن جنایت ومحاصره پاراچنار به عنوان برگ ننگینی برای محاصره کنندگانش یعنی طالبان،به ثبت رسیده است.

توحش طالبان همواره بر جان شیعیان پاکستان،هندوستان،افغانستان و شرق ایران جاری بوده است و طبق دستورات آل یهود از هیچ جنایتی دریغ نکرده اند.

طالبان تغذیه ی مهمات خود را از بسیاری از جریانات سیاسی جهان وتغذیه ی عقیدتی خود را به طور مستقیم یا غیر مستقیم از علمای وهابی عربستان دریافت میکنند.

در کل میتوان با جرات گفت که کارگاه پرورش عقیدتی نیروهای طالبان مراکز به اصطلاح دینی پاکستان، افغانستان و شرق ایران میباشد که توسط عربستان مدیریت معنوی و مادی میشود.

۸.مدارس علمیه:

از آنجا که وهابیت یک جلد مذهبی دارد فقط میتواند از مراکز مذهبی به رشد وشکوفایی برسد اگرچه اغلب اهل سنت با اغلب نظریات وهابیت توافق نسبی دارند اما وهابیت یک جهان بینی وایدیولوژی جامع است و وهابیها برای آنکه بتوانند اجتماعی از اهل سنت را در آینده ای نزدیک به عنوان پیاده نظام خود مسخر کنند،نباید به توافق نسبی بسنده میکردند و باید کاملا جهان بینی وهابیت را نهادینه وهمه گیر مینمودند.

رهبران یهودی وهابیت (آل سعود و شرکاء)برای تحقق آرمان فوق به تاسیس مدارس علمیه متعدد در جهان اسلام وخصوصا خاور میانه، شبه قاره هندوستان، افغانستان وشمال افریقا پرداختند البته قبل از آنکه با پول هنگفت خود مراکز علمی مجهز دایر کنند هزاران نفر از طلاب مومن ومتعهد وباهوش مناطق فوق را در مراکز علمی خود در عربستان،مصر،پاکستان و... به طور کامل شستشوی مغزی داده وبعد از آنکه به علمایی کاملا وهابی، زیرک،مرموز و فعال تبدیل کرده وبرای اجرای سیاست‌های جامع وهابیت به مناطق بومی خود اعزام نمودند.

جا دارد همینجا به مولوی عبدالعزیز به عنوان یکی از قربانیان پروژه فوق اشاره نمود.

مراکز علمی، مساجد ومدارس دینی وهابیت در برهه کنونی به عنوان مهمترین دستگاههای اقتدار آفرین وهابیت محسوب میگردد.

وهابیها در حال حاضر هزاران مرکز علمی، مسجد و یا مدرسه دینی دارند که اگر چه در مناطق مختلف مانند کشورهای عربی، شبه قاره هندوستان، شرق اروپا، افریقا، افغانستان واستانهای شرقی ایران؛ پراکنده شده اند اما عملا اجزای یک سازمان نامریی محسوب میگردند که نه تنها از نظر نوع تبادلات معنوی یکسانند بلکه حتی نوع مدیریت وکار تشکیلاتیشان نیز از الگویی واحد تبعیت میکند.

تاکید میکنیم که هرگز نباید مدارس اهل سنت و وهابیت یکجا تحلیل و بررسی شوند و الحمد لله مراکز ومساجد بسیاری نیز موجود میباشند که با وجود تعلق به اهل سنت لیکن هیچ ارتباطی با شبکه وسازمان وهابیت ندارند.

بسیاری معتقدند بر طبق شواهد بیشترین میزان کمی وکیفی حوزه‌های دینی_علمی وهابیت در پاکستان، قسمتهایی از افغانستان و سیستان وبلوچستان ایران متمرکز شده است.

۹.مولوی عبدالعزیز وسعی بر نفوذ نرم در مکران

مولوی عبدالله ملا زاده، اهل سرباز یکی از قضات مشهور مکران بود که در فقه اهل سنت نیز آگاهیهایی داشت. وی فردی موثر در مسائل اجتماعی محسوب میگشت وفعالیتهایی داشت که میتوان به جنگ وتقابل این مولوی با مذهب ذکریه مکران اشاره نمود.

خانواده ملازاده یکی از مهمترین خانواده هادر جریان وقایع معاصر مکران به شمار می‌اید.مولوی عبدالعزیز فرزند مولوی عبدالله بود که در سال ۱۲۹۵ خورشیدی در سرباز متولد شد. فامیل وآشنایان مولوی عبدالله که شرایط منطقه سرباز و سایر نقاط مکران را بحرانی و غرق در محرومیت می‌دیدند از عبدالعزیز انتظار داشتندتا در آینده ای نزدیک راه پدر را ادامه داده و به تواناییهای چشمگیرتری دست یافته و خدماتی به مکران نماید.

لذا مولوی عبدالعزیز از همان کودکی قرآن وفقه را(بر طبق حنفیه) آموزش دید. آخوند ملا عطا محمد سلامی استاد مهم وی در کودکی بود، وی توانست در نوجوانی کتاب کنز الدقایق (یکی از مهمترین کتب فقهی مذهب حنفی) را بطور کامل حفظ کند.

مولوی در اوایل جوانی برای کسب کامل علوم مذهبی اهل سنت به پاکستان مهاجرت کرد، از آنجا که طبق مستندات، اغلب مدارس دینی موفق در شبه قاره هندوستان تحت مدیریت مستقیم سعودی ها قرار داشته و دارند، لازم به ذکر است که بر طبق شواهد، این هجرت نقطه مهمی از جهت شکل گیری افکار سیاسی و فرهنگی و مذهبی طبق رویکرد وهابیت در مولوی عبد العزیز محسوب می‌گردد.

وی در مدرسه مذهبی ((مظهر العلوم)) شهر کراچی تعلیم مذهبی دید و دوره ای نیز در مدرسه دینی فتح پوری هندوستان تعلیم دید و مدتی نیز در حوزه علمیه دارالعلوم دیوبند تعلیمات مذهبی دید و بعد از آن دوره ای نیز در مدرسه مذهبی امینیه دهلی تعلیم گسترده دید و تا دوره حدیث پیش رفت.

مولوی عبد العزیز در طی این مدت نه فقط علوم مذهبی اهل سنت که به دلیل کارگردانی سعودی ها با وهابیت در آمیخته شده بود را فرا گرفت بلکه به نظر می‌رسد برخی از مولوی‌های بزرگ پاکستان من جمله مولوی کفایت الله، مولوی احمد علی لاهوری، مولوی احمد مدنی، مولوی بدر العالم، مولوی غلام الله خان و... وی را شخصیتی کاملا مناسب یافته بودند که بتواند آرزوی دیرین اربابان مولوی‌های پاکستان یعنی سعودی ها را محقق نموده و گرایشات وهابی گری را ظرف پروژه ای چند ده ساله به درون مناطق سنی نشین ایران نیز تعمیم دهند.

مولوی عبد العزیز در سی سالگی به مکران بازگشت و این بار با دیده ای دیگر به منطقه سرباز و سایر نقاط جنوب شرق ایران می‌نگریست. وی دیدارها و جلسات مختلفی را تنظیم نمود و پس از مشورت ها و تفکرات بسیار هدف و برنامه نهایی را در ذهن خود تنظیم کرد و این کار دو سال طول کشید؛ یعنی مولوی عبد العزیز پس از بازگشت از پاکستان در خود مکران سکنی گزید و دو سال کامل وقت خود را صرف آن نمود تا ظرفیت ها و قابلیت‌های منطقه را جهت تحقق برنامه ها و اهداف بلند مدت شناسایی نماید.

وی در سال ۱۳۲۸خورشیدی به مرکز رهبران وهابیت یعنی خود عربستان مهاجرت نمود و در آنجا جلسات و رایزنی‌های بیشماری را در مورد برنامه‌های بلند مدتش در مکران ایجاد نمود. رهبران وهابیت نیک می‌دانستند که در صورت تاسیس پایگاه وهابیت و به دلیل آنکه مردم منطقه در محرومیت به سر می‌برند، می‌شود پیاده نظام بسیاری در جنوب شرق ایران مسخر نمود؛ لازم به ذکر است که شاید نتوان ادعا کرد مولوی عبدالعزیز ۱۰۰% مایل به اجرای خواسته‌های سعودی ها در ایران بوده است؛ اما می‌توان قطعا ادعا نمود که آل سعود در هر پروژه و طرح بلند مدت و یا سرمایه گذاری ها، کاملا خود رای بوده و بلاخره خواست پلید خود را اعمال می‌نمایانند.

مولوی عبد العزیز در کنار این رایزنی‌های سیاسی که داشت، به تدریس در مدرسه علمیه صولتیه نیز می‌پرداخت (این مدرسه متعلق به خانمی به نام صولت النساء بود) سر انجام عبد العزیز به سرباز بازگشت و دیری نپایید که به زاهدان یعنی مهمترین شهر سیاسی و استراتژیک جنوب شرق ایران مهاجرت کرد؛ این بار جنوب شرق ایران بدون آنکه مردم محرومش چیزی از ماجرا بدانند، شاهد شخصی کاملا مصمم، مذهبی و البته وهابی خو، پر هوادار و فامیل دار بود که می‌خواست پی ریزی‌هایی بس مستحکم انجام دهد تا در آینده بنایی ضربه ناپذیر از جنس سایر بناهای وهابیت در بسیاری از کشورهای اسلامی، بر این پی ریزی استوار گردد.

عبدالعزیز ملازاده کاملا زیرکانه شروع کرد و جالب اینکه با وجود حرام بودن تقیه در اهل سنت، می‌توان بارها شاهد تقیه مولوی‌های عبدالعزیزی بود کما اینکه عده ای از خود اهل سنت من جمله دکتر ملازاده (برادر زاده مولوی عبدالعزیز_ مقیم انگلستان_ مجری پرحاشیه و وهابی برنامه‌های مذهبی شبکه‌های ماهواره ای) در حال حاضر نیز مولوی عبدالحمید را محکوم به تقیه می‌نمایند. گویا وهابیها برای پیشبرد اهداف خود حتی به رعایت قواعد مذهبی اهل سنت نیز مقید نیستند؛ اولین گام مولوی عبد العزیز صلح با فرقه ذکریه بود و این اگرچه موجب خشنودی مقطعی نظام حکومتی آن دوره گشت اما اجتماعی از اهل سنت مکران از این کار مولوی عبد العزیز متعجب و ناراضی شدند که بعدا با توضیحات مولوی عبد العزیز مبنی بر وجود مصالح سیاسی کمی قانع شدند.

متاسفانه تقریبا تمام اقشار اجتماعی جنوب شرق ایران در محرومیت شدیدی به سر می‌بردند و هیچ جریان مذهبی_فرهنگی مشروع (اعم از شیعه و سنی) توانایی فعالیت با کیفیت و یا جذب هواداران بسیار را نداشت و این پول سعودی ها و پول عده ای از قاچاقچیان بین المللی و یا پول خالصانه ای از عده ای از اهل سنت تحمیق شده ی جنوب شرق بود که در اختیار مولوی عبد العزیز قرار گرفت.

مولوی عبد العزیز ملازاده از همان بدو ورودش به زاهدان سعی بر فتح سنگر به سنگر (مغز به مغز) نمود و هر روز مردم و جوانان بسیاری را جذب جریان خود می‌کرد و از آنجا که فطرت انسان خدایی است و خصوصا جمیع مردم جنوب شرق ایران صادق و پاک فطرت می‌باشند؛ عبد العزیز توانست جمع کثیری را با انواع سوء استفاده‌های عاطفی و معنوی به اختیار خود در آورد. وی سه گام اساسی برداشت:

۱.تشکیل جلسات مذهبی و شستشوی مغزی عوام و جوانان

۲.قضاوت؛ وی با قضاوت در دعاوی و اختلافات شدید طوایف منطقه، از یک سو کسب محبوبیت می‌نمود و از سوی دیگر شدت توانایی و قدرت خود را بصورت غیر مستقیم بر اذهان عمومی تلقی می‌بخشید. به عبارت بهتر وی با این روند تصاحب"اقتدار"می نمود.

۳.تاسیس مساجد و مدارس مذهبی؛

مولوی عبد العزیز بیشترین دغدغه و نگرانی اهل سنت جنوب شرق ایران را در تعداد مساجد و مدارس دینی قرار داده بود و نکته مهم آنکه این فرد در هر کوچه و محله ی سیستان و بلوچستان یک مدرسه یا مسجد ظاهرا اهل سنت تاسیس نمود و متاسفانه بجای انکه این مراکز عملا متعلق به اهل سنت باشند، پایگاهی برای پرورش وهابیت بوده اند و می‌باشند.

مولوی عبد العزیز ملازاده امام جماعت مسجد نور (واقع در خیابان رزمجو) را بر عهده گرفت و همانجا مشغول به تدریس شد. و دیری نپایید که توانست امام جماعت مسجد جامع اهل سنت زاهدان شود. این مسجد در سال ۱۳۱۳ توسط پاکستانی ها تاسیس شده بود و پیش از مولوی عبد العزیز، امام آن قاضی شاه محمد بود. بعد از مدتی، مولوی عبد العزیز نماز جمعه نیز خواند؛ و توانست به مرور زمان، جایگاه بسیار مستحکم تری را در اذهان عمومی اهل سنت جنوب شرق ایران تصاحب کند. وی در سال ۱۳۴۰ رسما و علنا به عنوان امام جمعه اهل سنت زاهدان مطرح گشت و در این زمان بود که وی هواداران و فداییان بسیاری را به خود اختصاص داد.

وی با کیاست و زیرکی مثال زدنی اش از سویی، روزانه به اقتدار خود و هم حزبی‌هایش می‌افزود و از سوی دیگر موجبات جذب حد اکثری تمام اهل سنت و حتی عده ای از شیعیان را به خوبی فراهم کرده بود و در ایام انقلاب نیز با همان زیرکی سعی کردند تا مسیولین نظام را در منگنه قرار داده و با سوء استفاده از اسلامی بودن حکومت و عدالت محور بودن گفتمان آن؛ مزایا و منابع ارزشمند بسیاری را از حکومت دریافت کرده و حتی در دل حساس ترین نهادهای نظام جایگاه سازی کنند.

به هر حال مسجد جامع اهل سنت زاهدان محلی کافی برای تبدیل شدن به یک پایگاه همه جانبه وهابیت محسوب نمی‌گشت! لذا عبد العزیز آن را به کلی تخریب نمود و ساختمانهای کاملا مجهز و بزرگ جدیدی در آنجا بنا نمود و مسجد مدنی و "مسجد مکی" را نیز با هدف بهره برداری بلند مدت تاسیس نمود و نماز جمعه اهل سنت زاهدان را نیز به بهانه ساخت و تعمیر مسجد عزیزی(مسجد جامع اهل سنت) به مسجد متعلق به خود یعنی مسجد مکی منتقل نمود.

حوزه علمیه دار العلوم زاهدان (که اکنون در مسجد مکی واقع است) در سال ۱۳۵۰ تاسیس شد و ساخت مسجد مکی در همان برهه شروع شد اما ساخت و ساز تخصصی و چشمگیر آن در سال پایانی ساخت و سازش انجام شد و این مسجد در سال ۱۳۵۸ بطور کامل افتتاح گردید. اگر چه آنقدر بزرگ بود که تمام هواداران عبدالعزیز در قسمتی از صحن آن جای می‌گرفتند و تقریبا تمام اهل سنت (بدون علم به ماهیت اصلی افکار مولوی عبد العزیز) با دیدن چنین بنایی سر از پا نمی‌شناختند؛ لیکن مولوی عبدالعزیز هرگز به آن نیز بسنده ننمود و طرحی بلند مدت را در نظر داشت که این مسجد نه فقط تمام مساجد اهل سنت ایران را پشت سر بگذارد بلکه با معماری پاکستانی و شیوه مدیریتی وهابیت و دارا بودن سازمانهای مختلف بتواند در آینده ای نزدیک به عنوان یکی از بزرگترین و فعالترین مساجد جهان اسلام ابراز وجود کند.

سعودی ها هیچگاه از احوال مسجد مکی غافل نبوده و نیستند و کوچکترین هدف نهایی آنها این است که این مسجد یک مکان موثر شامل اجزای زیر باشد:

۱.مصلای عظیم و جامع چند صد هزار نفری

۲.سازمان بروکراتیک و کار آمد اداری

۳.قطب علمی _مذهبی وهابیت

۴.نظام پیچیده و تخصصی مالی و اعتباری

۵.ستاد مهم و تاثیر گذار سیاسی_استراتژیک

در ادامه مقاله توضیحات بیشتری خواهیم داد.

مولوی عبد العزیز در کنار کیاست و نرمی ظاهری خود اهداف بلند مدت را به خوبی دنبال می‌نمود و یکی دیگر از کارهایش ایجاد گفتمان ها و مراکز مهم اما نه کاملا دولتی بلکه دولتی_عبدالعزیزی، مانند "مدرسه اوقاف" بود که با مجوز آموزش و پرورش فعالیت می‌نمود لیکن مرکزی تحت نظر مسجد مکی بود که نوجوانان اهل سنت در آن هم درس می‌خواندند و هم فعالیت مذهبی می‌نمودند و هم حقوق دریافت می‌کردند.

آیا"وهابیت"نیز مانند"مسیحیت استعماری و مسیحیت صهیونیزم"نوعی دستگاه {فراماسونری} دارد؟

شاید مهمترین مسئله در باب تحلیل جریان وهابیت جنوب شرق ایران جنبش"جماعت تبلیغی"باشد؛ البته بسیاری آن را فراماسونری وهابیت پنداشته و می‌نامند.

فراماسونری وهابیت (جماعت تبلیغی):

*طراحان: کارشناسان و مستشرقان انگلیسی

*بنیانگذار اصلی: رهبران وهابیت (آل سعود و هم دستان)

*موسس ظاهری: مولوی الیاس کاندهلوی

*حوزه جغرافی فعالیت: شبه قاره هندوستان، ایران و افغانستان

*حوزه اجتماعی فعالیت: تمام جوامع مناطق فوق

*گفتمان ظاهری: ترویج تدین و گرایش دادن جوانان به امورات مذهبی

*منبع مالی: بیشتر آل سعود

*منبع عقیدتی: بیشتر مولوی‌های پاکستان و برخی از مولوی‌های هندوستان، سیستان و بلوچستان و افغانستان

*ایدیولوژی درونی: افراطی گری، تجاوز به انواع ارزشات معنوی و بشری شیعیان و بر هم زدن ترکیب جمعیت، مشروعیت کامل برای به کار گیری خشونت علیه شیعیان، بستر سازی اجتماعی جهت ترویج و استحکام وهابیت و...

*شیوه فعالیت: مانند فراماسونر ها و تلاش جهت جذب؛ و توسل به انواع ترفند‌های روانشناختی.

جماعت تبلیغی برای اولین بار در سال ۱۳۳۱ خورشیدی توسط عده ای از مولوی‌های پاکستانی و با هماهنگی‌های مولوی عبد العزیز وارد جنوب شرق ایران شد و امروزه در تمام شهرستانهای ایران اعضای بسیار زیرک و فعالی را دارند و در رسالت حزبیشان کاملا موفق بوده و می‌باشند. لازم به ذکر است که تک تک اعضای گروهک تروریستی جند الشیطان (اصطلاحا جند الله) که این ایام شیعیان بسیاری را در جنوب شرق ایران به خاک و خون کشیده و می‌کشند، ابتدا در جماعت تبلیغی عضو بوده اند.

مولوی عبدالعزیز شرایط سیاسی و اجتماعی ایران را به خوبی رصد می‌نمود و مانند بسیاری دیگر از خواص، وقوع انقلاب اسلامی را نزدیک می‌دید لذا خود را به انقلابیون و شخصیت‌های مهم استکبار ستیز نزدیک نمودند و دندان طمع بر انقلاب داشتند و بعد از سفری که به عراق داشت معلوم شد که در کنار زیارت قبر امام ابو حنیفه و شیخ عبد القادر گیلانی، امام خمینی را نیز ملاقات کرده است؛ (لازم به ذکر است ایشان در سفر عراق خود، قبور مطهر امامان علیهم السلام را زیارت ننمودند.)

وی در جریان وقایع ایران شرایط را غنیمت شمرد و سعی بر آن کرد تا با حضور کامل در عرصه سیاسی جامعه بتواند زمینه بهره برداری در آینده را فراهم کند، لیکن مسئله مهم این است که در نوع حضور خود باید نه انقلابی محض و نه ضد انقلاب خالص می‌بودند چرا که در صورت اینکه انقلابی کامل می‌بودند دیگر باید مانند سایر انقلابیون مناطق محروم، در حکومت جدید نیز یک عضو یکپارچه و مطیع به حساب می‌آمدند اما اگر ذره ای از منافع قومی و مذهبی را با ذره ای انقلاب طلبی ادغام می‌نمودند؛ می‌توانستند در دوران تثبیت انقلاب، مدعی سهم خواهی شوند چراکه بطور غیر مستقیم این نکته در ذهن انقلابیون ایجاد می‌گشت:

<جماعت مولوی عبد العزیز بدون آنکه نفع مهم یا وظیفه ای حساس داشته باشند، به شکل گیری انقلاب و تثبیت آن در تهران یاری می‌رسانند.>

نکته دیگر که مانع"انقلابی شدن محض"مولوی عبد العزیز و هوادارنش بود ترس از عدم پیروزی انقلاب و در نتیجه مشمول مجازات‌های سنگین شدن بود، یعنی عدم خلوص نیت.

خوب؛ با چه گفتمانی وارد عرصه شدند؟

تاسیس حزب اتحاد المسلمین:

غرب زدگی ایران آنقدر شدید بود که هر حزبی با نامهای اسلامی می‌توانست محبوبیت زیادی در دل مردم ایجاد نماید و موسسین حزب اتحاد المسلمین، این محبوبیت را در دل بسیاری از انقلابیون کسب کردند و از طرف دیگر علم شدن چنین حزبی در آن شرایط مبارزاتی انقلابی، نوعی مهر تایید ظاهری از سوی حزب مولوی عبدالعزیز بر انقلاب تلقی می‌شد:

اما خواست‌های اصلی و مولفه‌های حزب اتحاد المسلمین:

برابری و برادری، آزادی قلم، آزادی بیان، آزادی احساسات، مبارزه با فساد اخلاقی، ترویج اسلام، احترام و حفظ زبان‌های قومی و...

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حزب اتحاد المسلمین که قبل از آن فقط در کاغذ و جلسات زیر زمینی وجود داشت، بیرون آمده و کم کم به گردهم آیی‌های عظیم و جلسات پی در پی و داشتن دهها دفتر مجهز دست یافت و خلاصه آنکه آغازی بود بر این سهم خواهی کلیشه ای نمایندگان آل سعود در ایران (اهالی مسجد مکی) از جمهوری اسلامی.

مولوی عبد العزیز نیک می‌دانست که نه در جمهوری اسلامی و نه در هیچ حکومتی نمی‌شود ایران را تجزیه نمود، لذا با تقویت و راه اندازی تجزیه طلبان در پشت پرده و سهم خواهی استثنایی از منافع ملی در روی پرده همواره سعی کرده و می‌کنند که جنوب شرق ایران را به نوعی منطقه خود مختار مانند کردستان عراق تبدیل کنند. لازم به ذکر است که رهبران سعودی جریان مسجد مکی نیز هرگز تجزیه طلبی را به سربازان خود (مولوی‌های جنوب شرق ایران) توصیه نمی‌کنند چراکه نفع اساسی آل سعود در ایران، ایجاد تنش‌های وسیع اعتقادی و ملی است.

آنطور که بررسی شد، حزب اتحاد المسلمین و سایر جریانات مشابه تنها ترفندی جهت اخاذی از منابع قدرت، مزیت و ثروت محسوب می‌گردد و سران مسجد مکی در این سه دهه هیچگاه از داشتن مطالبه گران نرم در کنار گروهک‌های سخت خو و ستیزه جو غافل نگشته اند.

در مهمترین واقعه تاریخی و فراموش نشدنی امنیتی شهر زاهدان یعنی"واقعه عیدگاه"نیز، گروهک ستیزه جو و تروریست مسجد مکی سعی بر چشم زهر گرفتن از انقلاب و دادن گوش مالی به شیعیان منطقه را داشت و لذا با سنگر سازی در اطراف مسجد مکی و انجام عملیات‌های مکرر شیعه کشی قصد تصرف شهر را داشتند؛ که اگرچه نیروهای حکومتی نتوانستند کاری انجام دهند لیکن الحمدلله جوانان شیعه و غیور سیستان و بلوچستان سیلی بسیار محکم و فراموش نشدنی بر چهره منحوس نمایندگی وهابیت در ایران زدند.

در ماجرای عیدگاه نیز مولوی عبدالعزیز در حیله ای نو سعی داشت، علی رغم نقش مستقیمش در کشتار شیعیان، بعد از این فاجعه در مقام رهبری قرار گرفته و به حساب ریش سفیدی کند و مثلا مشکل را حل کند و در نتیجه آقایان مسیولین در تهران بیشتر به اهمیت وی پی ببرند لیکن به خواست الله اینبار اینگونه نشد و توده شیعیان، نه معطل مسیولین ماندند و نه ملاحظه مسجد مکی و اهالی اش را کردند و در دفاع از مکتب و ناموس خود بر دشمنان اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم یعنی وهابیهای عبدالعزیزی آتش حق گشودند.

آن روزها مولوی عبد العزیز که هر روز توفیق فرزندان خمینی در ثبات انقلاب را می‌دید، بسیار سر در گم شده و از عدم تحقق صد درصدی اهدافش نا خشنود بود لذا در سال ۱۳۵۹ به بهانه معالجه به انگلستان سفر نمود و مدت زیادی را به رایزنی با جاسوسان و مقامات بریتانیا اختصاص داد و پس از بازگشت خود به ایران، اغلب فعالیت‌های کشوری و سیاسی خود را در مسجد مکی واقع در خیابان خیام زاهدان متمرکز نمود.

مسئله بسیار تامل بر انگیز دیگر آنکه، مولوی عبدالعزیز پس از بازگشت از انگلستان، بیشترین تاکید و فعالیت خود و هوادارانش را در پردازش به گسترش کمی و کیفی مسجد مکی اختصاص داد و تا آخر عمر یعنی ۲۱ مرداد ماه ۱۳۶۶، تمام توان و اهداف خود و اطرافیانش را در این موضوع هزینه نموده و با شیوه ای عاطفی و بسیار زیرکانه این رسالت را به متولیان بعد از خود انتقال داد.

۱۰.شکل گیری یک"سازمان کاملا کلاسیک اما غیر رسمی"، به مثابه خرده نظام:


با گذشت حدودا یک دهه از انقلاب اسلامی ایران، مسجد مکی دیگر یک مسجد تنها نبود بلکه یک خرده نظام کاملا موثر در نظام اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران محسوب می‌شد که از طرفی اغلب اهل سنت جنوب شرق ایران را مسخر نموده و از طرف دیگر در ورود به معادلات سیاسی ملی نیز کامیاب گشته بود.

مسجد مکی زاهدان چند لایه دارد:

لایه اول؛ آن چیزی است که عوام و مردم عادی ایران و سایر کشورهای اسلامی در نظر داشته و تصور می‌کنند.

لایه دوم؛آن لایه ای است که با اندکی تامل و تحلیل و بررسی در باب قضایای اهل سنت ایران و منطقه جنوب شرق ایران به دست می‌آید، این لایه همان جریان پنهان و مشکوک درون مسجد مکی است که تقریبا بسیاری از مسلمانان منطقه و مسیولین ایران از آن آگاهند.

و لایه سوم؛ ساختار هسته ای جریان مولوی عبدالعزیز و مسجد مکی محسوب میگردد، این ساختار در برگیرنده ایدیولوژیها و تعاملات پنهان نظام مدیریتی مسجد مکی است. سعی ما تحلیل جامع لایه دوم وطرح لایه سوم بوده است.

اگر چه همین ظواهر و لایه اولیه مسجد مکی نیز برای شیعیان منطقه آزاردهنده و حزن آفرین است، لیکن باطن و درون مخوف این خرده نظام (مسجد مکی) بسیار فجیع تر می‌باشد و می‌توان این را به راحتی دریافت، چراکه خروجی هر سیستم در روند زمانی، بیانگر نوع ساختار و ایدیولوژی آن سیستم است.

سوال:

اگر شرایط منطقه جنوب شرق ایران از نظر فرهنگی و اجتماعی را در دهه‌های ششم و نهم قرن چهاردهم خورشیدی با هم مقایسه نماییم به چه جنبه‌هایی از تغییرات ساختاری پی می‌بریم؟

و چند درصد از شرایط موجود معلول سیاست‌های مسجد مکی می‌باشد؟

توجه داشته باشید که حتی سازمانهای ظاهری مسجد مکی نیز شدیدا شک آفرین است. برای مثال فقط به چندین سازمان علنی مسجد مکی اشاره می‌کنیم:

۱.ساختمان اداری:

این مکان مرکز اصلی مدیریتی حوزه علمیه دارالعلوم و مسجد مکی محسوب می‌گردد و نه تنها تمام امورات مسجد مکی و حوزه علمیه آن، بلکه مهم ترین مسائل سیاسی، قومی، فرهنگی و غیره منطقه نیز در این قسمت مدیریت می‌شود.

در حال حاضر، ریاست این مجموعه در اختیار جناب مولوی عبد الحمید می‌باشد.

۲.دفتر معاونت اداری:

فعالیت‌های اصلی آن مربوط به تنظیم روابط اداری کارمندان و هماهنگی مسائل داخلی و خارج مسجد مکی است و مسیول تامین و پیگیری نیازهای معیشتی کارمندان، طلاب به علاوه دانشجویان اهل سنت غیر بومی ساکن در زاهدان می‌باشد و تامین مسکن، خوابگاه، امور رفاهی، حقوق، مزایا، بیمه و... برای اساتید و مولوی‌های مسجد مکی و حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان، تمام طلاب ایرانی و غیر ایرانی، اساتید مدعو و دانشجویان و دانشگاهیان عضو مسجد مکی نیز از وظایف این نهاد می‌باشد.

۳.معاونت آموزشی:

این نهاد یکی از مهمترین مراکز وهابیت در جهان اسلام محسوب می‌گردد و تمام امورات آکادمیک و تیوریک مسجد مکی بر عهده این نهاد است.

همچنین این نهاد مسائل مهمی نظیر: انتخاب اساتید و مدرسین، مدیریت نیروی انسانی و گزینش و ثبت نام طلاب، بازرسی و نظارت مستقیم بر کلاسها، تعیین مطالب لازم التدریس، برنامه ریزی‌های درسی و آکادمیک، اجرای مسابقات علمی فراگیر، تهیه منابع مختلف علمی و مذهبی، آموزش کامل زبانهای بین المللی و مهارت‌های رایانه ای و... را انجام می‌دهد.

۴. مجمع فقهی اهل سنت:

شخص مولوی عبد الحمید و مولوی خدا نظر در تشکیل این سازمان نقش داشتند و این مرکز نهادی است جهت جذب تمام مولوی‌های سطح ایران (حتی غیر حنفی ها)؛ هدف اصلی از تاسیس این سازمان که امروزه به آن دست یافته اند،"تحت امر قرار دادن تمام مولوی ها و امامان جمعه اهل سنت ایران"می باشد.

مسجد مکی همواره تلاش نموده است تا نوعی رهبری را بر تمام اهل سنت ایران و قسمت‌هایی از افغانستان، پاکستان، آسیای میانه و برخی از کشورهای عربی اعمال کند.

لازمه اطاعت اهل سنت خارج از مسجد مکی از این مسجد، آن بود که این مسجد یک جایگاه مستحکم و مقتدر رهبری را در میان تمام اهل سنت ایران دارا باشد و این تسخیر مولوی ها و علماء اهل سنت ایران توسط"مجمع فقهی اهل سنت"مسجد مکی صورت پذیرفت.

۵.شاخه تخصص:

این مرکز نهادی است بسیار تخصصی جهت پرورش به اصطلاح علماء صاحب فن و فتوای سنی (اما در حقیقت وهابی) که قصد ترویج رویکردهای عقیدتی_ سیاسی"وهابیت عبد العزیزی"را دارد.

به عبارت دیگر این نهاد، مولد مولوی‌های خالص وهابی است که هم صاحب فتوا بوده و هم به مرور در مدیریت مسائل مهم منطقه ای وارد می‌شوند.

۶.دار الافتاء:

این نهاد مسیولیت تامین نیازهای معنوی اهل سنت ایران را بر عهده دارد و همواره با سیل طرح شبهات توسط عوام اهل سنت مواجه بوده است لیکن بطور ماهرانه ای سوالات را بایگانی کرده و پس از مدت ها هم فکری و اظهار نظر چندین مولوی به سوالات پاسخ می‌دهند.

۷.شورای هماهنگی:

وظیفه اصلی این نهاد، مدیریت و نظارت کامل مدارس دینی و حوزه‌های علمیه اهل سنت جنوب شرق ایران می‌باشد، این مرکز یک هماهنگ کننده بزرگ برای فعالیت منسجم و کلاسیک تمام مراکز آکادمیک اهل سنت ایران محسوب می‌گردد و از کارکردهای خطیر این مرکز می‌توان به انتقال رویکردهای وهابیگری از مسجد مکی به سایر مساجد و مراکز اهل سنت جنوب شرق ایران اشاره کرد.

۸.مکتب حضرت عایشه:

این مکتب یک نهاد بسیار مهم جهت مدیریت فرهنگی جامعه زنان اهل سنت جنوب شرق ایران محسوب می‌گردد؛ مهمترین هدف این نهاد پرورش زنان و دختران به نحوی است که نه تنها وهابیگری را مشروع بدانند، بلکه خود مادرانی باشند که فرزندان وهابی تربیت کنند.

می توان اوج آینده نگری سعودی ها در ایران را با بررسی این مکتب درک نمود! مکتب حضرت عایشه در حال حاضر حدود ده حوزه علمیه مجهز مخصوص خانم‌های اهل سنت در شهر زاهدان دارد و هر سال چندین هزار خانم از این حوزه‌های دینی مدرک دریافت نموده و رسما فارغ التحصیل می‌شوند.

۹.مجله ندای اسلام:

این مجله یکی از اساسی ترین ابزارهای رسانه ای و مطبوعاتی وهابیت حاضر در ایران می‌باشد و علاوه بر تیراژ بی شمارش، حاوی مطالبی بسیار زیرکانه و پر مخاطب می‌باشد.

زیرکی این مجله تا حدی است که می‌تواند بر چندین نوع مخاطب، چندین نوع پیام مختلف را تزریق کند که مهمترین آنها دو پیام زیر به دو گروه زیر است:

اول؛ عوام شیعه با مطالعه این مجله احساس می‌کنند که انگار هیچ اختلافی با مولوی ها ندارند و اینها وهابی نبوده و مانند سایر مسلمین، مومن و ضد استکبارند.

دوم؛ مجله در ضمن متن خود با قلمی بسیار مرموزانه به استحکام و احیای پندارها و افکار وهابیگری در ذهن مخاطب سنی خود می‌پردازد.

(برای مورد دوم می‌توان به پردازش یکطرفه و افراطی مقالات این مجله به برخی از"اختلافات مسلمانان با وهابیها"مانند شرک، توحید، شفاعت، بدعت، سنت و... و در نتیجه، تایید نظرات وهابیت در تمام شماره ها اشاره کرد.)

۱۰.دفتر امور دانشجویی:

امروزه تمام جریانات سیاسی جهان به جامعه دانشجویی به دیده یک فرصت می‌نگرند و سعی بر جذب ان دارند، جامعه دانشجویی به دلایل مختلف که مجال گفتنش نیست، پتانسیل بسیار بالایی جهت فعالیت‌های مختلف و تشکیلاتی دارد؛ طبیعتا جمعیت چند ملیونی اهل سنت ایران نیز تعداد زیادی دانشجو دارد و مسجد مکی برای پیشبرد اهداف بلند مدت خود نیاز به داشتن قدرت دانشگاهی دارد؛ لذا بر طبق شواهد و مستندات، دفتر امور دانشجویی واقع در مسجد مکی زاهدان یک هماهنگ کننده قوی میان چهار دسته زیر می‌باشد:

مولوی ها، طلبه ها، اساتید و دانشجویان

و این مرکز به هر بهانه ممکن، من جمله برگزاری همایشات کلان یا دادن مزایای ارزشمند؛ سعی بر مدیریت دانشجویان و اساتید اهل سنت ایران را دارد و در همین جا لازم به ذکر است که مسجد مکی توسط همین مرکز و صندوق مالی پر پولش هزاران دانشجو را در خارج از کشور و در دانشگاههای مختلف جهان بورس نموده است.

و همچنین؛ هر ساله یک جشنواره بزرگ نیز توسط این مرکز برای طلاب و دانشجویان در مسجد مکی برگزار می‌گردد.

۱۱.دارالقضاء و التحکیم:

مسجد مکی در راستای سیاست کهنه ی"وهابیت عبد العزیزی"یعنی اهمیت زدایی از سازمانها و دستگاههای رسمی کشور با افتتاح دارالقضاء و التحکیم توانسته است اکثر مراجعات عوام اهل سنت به قویه قضاییه و مراکز مشاوره خانوادگی و حقوقی را به سوی خود معطوف سازد و لذا دار القضاء و التحکیم محلی است برای اظهار نظر و به اصطلاح حل و فصل دعاوی و مشاوره‌های مختلف مردمی توسط مولوی ها وهابی و اکنون بسیاری از اهل سنت با بی توجهی به الزامات قانونی و حقوقی کشور، بدون توجه به مراکز مشاوره و یا قوه قضاییه، مشکلات حقوقی و یا خانوادگی خود را (اعم از کوچکترین مشکلات خانوادگی و بزرگترین مشکلات اجتماعی) به این محل برده و به اصطلاح حل می‌نمایند.

۱۲.صندوق مالی مسجد مکی:

کانون ثروت و مانور اقتصادی مسجد مکی محسوب می‌گردد، که در حال حاضر حالت بانک دارد؛ یعنی بطور دیجیتالی و کاملا منظم با شیوه‌های بانکداری فعالیت می‌کند و مسجد مکی را از بانک ها بی نیاز می‌کند و مبادلات ارزی بین المللی را نیز برای مسجد مکی به خوبی مدیریت می‌کند و کاملا مستقل است؛ البته مسجد مکی دارای سه شعبه بانک‌های صادرات، ملی و ملت می‌باشد لیکن اغلب هجم نقدینگی و تصمیمات بانک داری در درون خود موسسه مالی مسجد مکی می‌باشد.

۱۳.انتشارات صدیقی:

این مرکز که متاسفانه با مجوز رسمی وزارت ارشاد فعالیت می‌کند، کانون اصلی انتشار کتب افراطیگری و توهین آمیز وهابیت است.

این مرکز روزانه دهها کتاب و نشریه را چاپ می‌کند و نکته تامل بر انگیز آن است که در دهها هزار کتاب منتشر شده توسط انتشارات صدیقی، مدح و تکریم شخصیت‌هایی مانند خلفاء، بنی عباس، بنی امیه و سایر دشمنان اهل بیت علیهم السلام به وفور یافت می‌شود؛ لیکن تکریم اهل بیت علیهم السللام در کتب صدیقی یافت نشده و یا بسیار سطحی و ناچیز و همراه با ابهام می‌باشد.

۱۴.مرکز ترجمه و تحقیق:

کارمندان این مرکز افراد ماهر در حوزه پژوهش‌های تخصصی و افراد متخصص در زبانهای به روز دنیا می‌باشند که دو امر کلیدی آکادمیک مسجد مکی و حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان، یعنی جستجوی پیشرفته و توان بهره برداری از منابع مختلف آکادمیک جهان را انجام می‌دهند.

۱۵.کتاب خانه جامع:

کتابخانه جامع مسجد مکی یکی از بزرگترین کتابخانه‌های منطقه به حساب می‌آید که دهها هزار جلد کتاب از حوزه‌های مختلف را در بر داشته و بطور کاملا دیجیتالی مدیریت می‌گردد.

 

اینها که گفته شد و بسیاری دیگر، از اجزای مهم سازمان کلان مسجد مکی می‌باشند که در چند دهه اخیر شکل گرفته و روز به روز با تجهیز بیشتری به کار خود ادامه می‌دهند و یکی دیگر از پروژه‌های قطعی مسجد مکی، گسترش فیزیکی خود صحن‌های مسجد می‌باشد، به گونه ای که با معماری پاکستانی اما با مدلی شبیه به حرم امام رضا علیه السلام توسعه می‌یابد و قرار است این مسجد در چند سال آینده به مصلایی جامع با ظرفیت چند صد هزار نفری تبدیل گردد.

۱۱- ورود به معادلات استراتژیک جهانی و تصاحب وزن در منطقه

با توجه به ابعاد موجود مسجد مکی، می‌توان آن را یقینان یک"سازمان غیر رسمی"اما عظیم و موثر دانست که کارکردهای مختلف دارد و تاثیراتش هم در داخل و هم در بسیاری از کشورهای دیگر جاری است.

*ایران:

مسجد مکی توانسته است رهبر فرهنگی_ سیاسی جمعیت قابل توجهی از مردم ایران، خصوصا جنوب شرق ایران گردد و با این مهم، هر گاه برخی از نظام‌های رسمی کشور خواسته اند تصمیمی در مورد اهل سنت ایران و یا تصمیمی در مورد منطقه جغرافیایی جنوب شرق ایران بگیرند؛ هرگز مسجد مکی و مولوی‌هایش را از قلم نینداخته و اگر نگوییم در کانون توجه قرارشان داده اند، لیکن به آنان توجه مثبت بسیاری داشته اند. از طرف دیگر با درخواست‌های مسجد مکی از عوام اهل سنت، جمعیت سه ملیونی اهل سنت ایران در سال ۱۳۷۵به بیش از چندین ملیون نفر در سال ۱۳۸۵می رسد.

امروز اهل سنت عبد العزیزی حدود بیست کرسی در مجلس شورای اسلامی، دهها مسیول کشوری در رده‌های مهم و صدها شخصیت تاثیر گذار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در اختیار دارد که از مسجد مکی تبعیت می‌کنند. همچنین تمام آزادی‌های مذهبی و اجتماعی و سیاسی خصوصا در جنوب شرق ایران را کاملا در اختیار دارند (و بیشتر از تشیع آزادی مذهبی دارند، و در حالی به فعالیت‌های مذهبی و سیاسی می‌پردازند که گاها شیعیان سیستان و بلوچستان اجازه برگزاری جشن نیمه شعبان را نیز ندارند.) به علاوه، هدیه نقدی برای فرزند آوری از جانب دولت و خود مسجد مکی، همه و همه؛ اهل سنت عبد العزیزی (نیروهای مسجد مکی) را به یکی از اساسی ترین و مهمترین طیف ها و جریانات ساختار اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایران تبدیل کرده است.

*عربستان:

سعودیها از این توفیقات مسجد مکی سر از پا نمی‌شناسند و شاید بتوان گفت که وجهه و اهمیت مسجد مکی و مولوی‌هایش برای آل سعود؛ مانند وجهه و اهمیت حزب الله لبنان برای جمهوری اسلامی ایران می‌باشد.

نه تنها شبکه العربیه، روزنامه الوطن و غیره را کاملا در اختیار مولوی عبد الحمید و اهالی مسجد مکی قرار داده اند (یعنی این رسانه ها حین تحلیل مسائل شرق و اهل سنت ایران، در جهت منافع و تمایل مسجد مکی فعالیت می‌کنند.) بلکه هرگاه مولوی عبدالحمید وارد عربستان می‌شود، از او مانند بزرگترین قهرمان جهان استقبال پر هیاهو می‌کنند.

اگرچه مولوی عبد الحمید همواره تلاش می‌کند که با انواع ترفندها، بر کمک‌های مالی سعودی سرپوش بگذارد لیکن هر عاقلی می‌داند که جیب مردم عادی منطقه توان راه اندازی و مدیریت چنین دربار و دستگاهی را ندارد؛ مگر آنکه سود حاصل از ترانزیک بین المللی مواد مخدر (که توسط برخی از اعضاء مسجد مکی صورت می‌گیرد!) و دلار‌های پر چرب سعودی ها کمکی بکند.

*افغانستان:

مسجد مکی برنامه ریزی بسیار جامع و بلند مدتی در افغانستان نموده است و از دیرباز نیز رابطه خوبی هم با مردم عادی افغانستان و مذهبیون و هم با طالبان داشته است، لازم به ذکر است که پرویز مشرف در یکی از مصاحبه‌های خود با رسانه ای آمریکایی گفته بود طالبان رابطه نزدیکی با مولوی‌های جنوب شرق ایران دارد به طوری که در اوج نا آرامی‌های افغانستان و تعقیب و گریز نیروهای آمریکایی، شخص"ملاعمر"با یک موتور سیکلت قرمز رنگ به همراه یکی از بومیان سیستان و بلوچستان، حدودا یک سال در حوزه علمیه و مسجد مکی زاهدان ساکن بوده و به عنوان مولوی در شهر زاهدان تردد داشته است.

برخی از مردم مظلوم افغانستان غافل از ماهیت پلید مولوی‌های مسجد مکی گاها آنان را تکریم نموده و یا نزدیکی عقیدتی احساس می‌کنند و در حال حاضر نیز هزاران طلبه افغان در مسجد مکی مشغول تعلیم دیدن مذهبی بوده و در خود افغانستان نیز تعداد زیادی از مولوی‌های پرورش یافته مسجد مکی حضور دارند.

*هندوستان:

همواره مسلمانان منطقه، جریاناتی مانند"نواب اکبر"را مزمت نموده و معتقد بودند که پای هندوستان در میان است، شکی نیست که تضعیف قدرت مرکزی پاکستان و کاهش توفیق مدیریتی حکومت ایران در سیستان و بلوچستان و ایجاد چالش و بحران در منطقه مکران موجب تمرکز زدایی پاکستانی ها از کشمیر از یکسو و تخفیف روابط دوستانه ایران و پاکستان از سوی دیگر می‌شود؛ یعنی جذب مولوی‌های مسجد مکی و حتی فعالین قومی بلوچ و حمایت از آنان، یک ترفند کهنه هندوستان جهت منافعش بوده است. از سوی دیگر، از آنجا که هر جریان سیاسی نیاز به متحدین زیادی دارد، مسجد مکی که از جایگاه مستحکم خود در ایران و محبوبیت مثال زدنی اش در پاکستان یقین دارد، سعی می‌کند کشور قدرتمند و مهم هندوستان را نیز در راستای یک نیاز متقابل به متحدینش اضافه نماید و می‌توان به سفر‌های مکرر سیاسی و آشکار مولوی عبد الحمید به هندوستان و سفر‌های بی شمار و پنهان سایر اعضای مسجد مکی به این کشور اشاره نمود.

(البته نا گفته نماید، آل سعود که پدر معنوی پاکستان می‌باشد نیز، در سالهای اخیر در اقداماتی بسیار مشکوک سعی بر توسعه همه جانبه روابط با دولت هندوستان داشته است و کانالهای ترویج وهابیگری را در هندوستان شدیدا تقویت می‌کند.)

*پاکستان:

پاکستان خانه دوم مسجد مکی و اهالی اش محسوب می‌گردد و بیشترین هماهنگی ها و یاری رسانی ها را دارد.

*آسیای میانه:

مسجد مکی با تغذیه معنوی بسیاری از مناطق آسیای میانه و پذیرش هزاران دانشجو از این منطقه سعی دارد تا از خلاء جو مذهبی منطقه فوق، سوء استفاده نموده و با سلیقه خود یعنی"وهابیت عبدالعزیزی"این خلاء را پر نموده و در نتیجه در آینده ای نزدیک، در آنجا نیز صاحب جایگاه و قدرت نیابتی بشود.

*کشورهای خلیج فارس:

تعداد زیادی از مردم سیستان و بلوچستان به دلیل محرومیت و برای یافتن کار به این کشورها مهاجرت نموده اند و در کنار این عده، جمعی از ثروتمندان منطقه نیز در این کشورها ساکن شده اند، برخی از این افراد که مبلغین"وهابیت عبدالعزیزی"می باشند به علاوه عده ای دیگر از همراهان مسجد مکی (اعم از ایرانی و یا عرب) نقش سفیران مسجد مکی را بازی نموده و علاوه بر نوکری سفیران آل سعود در این مناطق، خود نیز به ترویج ایدیولوژی‌هایی (خصوصا بر ضد شیعه) می‌پردازند.

فارق از داشتن بانک جداگانه و مستقل در خود مسجد مکی، یکی دیگر از عواملی که مانع تحریم مالی مسجد مکی می‌گردد سرمایه‌های این مسجد در این کشورهای عربی می‌باشد. توجه داشته باشید که نمایندگان شورای اسلامی شهر زاهدان، که همه بطور غیر مستقیم از سوی مسجد مکی منسوب شده اند به دنبال معماری شهر زاهدان بر طبق معماری شهرهای کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس می‌باشند و متاسفیم که تمام هواداران مسجد مکی در هر بازی ورزشی که تیم منتخب ایران رویاروی کشورهای عربی قرار می‌گیرد، به تشویق و هواداری تیم آن کشور عربی می‌پردازند.

(***لازم به ذکر است که عناصر اصلی مسجد مکی در طی جنگ ایران و عراق نیز همواره از صدام حسین جانب داری می‌کردند و نه تنها تصویر وی در بسیاری از اماکن متعلق به هواداران مسجد مکی نصب شده بود بلکه اسم کوچک عده ای از اهل سنت متولد سالهای ۶۰ تا ۶۷"صدام"می باشد و در آن سالها مولوی ها در تمام جمع‌های خصوصی برای پیروزی صدام حسین لعنت الله علیه دعا می‌کردند. و حاشا که امروز تعدادی از اهل سنت که داوطلبانه به جبهه رفته و شهید شده اند را جزو شهیدان خود علم کرده اند.)

*کردستان:

با وجود شافعی بودن مردم شریف کردستان، مسجد مکی سعی نموده و می‌نماید که به رهبری اهل سنت کردستان بپردازد؛ این مهم میسر نمی‌شد تا آنکه مسجد مکی با ترفندهای زیرکانه من جمله جذب برخی از دانشجویان کردستان، جذب مولوی‌های کردستان، ادعای وفاداری به اهل سنت، ادعای برادری با اکراد و... آن را محقق کرد.

شبکه ماهواره ای ظلمت (به اصطلاح نور) که بطور غیر مستقیم توسط مسجد مکی مدیریت می‌شود، یک هماهنگ کننده عاطفی_ اجتماعی مهم در جذب مردم شریف کردستان به سوی مسجد مکی محسوب می‌گردد.

*کشورهای غربی و ایرانیان ملی گرا:

اگرچه مولوی‌های مسجد مکی، جمعی از عوام اهل سنت را که برای انقلاب شهید شده اند، همواره علم کرده و با تحریف آن را متعلق به خود معرفی می‌کنند و در داخل ایران ژست کاملا مذهبی و اسلامی به خود گرفته و خود را حامی نظام معرفی می‌نمایند اما خیلی می‌کوشند تا تصویر دموکرات بودن و مظلومانه ای از خود در اذهان عمومی کشورهای غربی و نهادهای بین المللی و حتی ایرانیان ملی گرا شکل دهند.

هم گامی مسجد مکی و حتی شخص رهبر آن یعنی مولوی عبدالحمید با رسانه‌های غربی و قرار دادن خود در موضعی مظلومانه و یا عدالت خواه و ضد نظام مانند مجاهدین خلق، بهاییها، جنبش سبز و.. گویای اوج حیله گری اینان می‌باشد.

شاید تمام ایرانیان وطن دوست و ملی گرا ندانند؛ اما ملی گرایان جنوب شرق ایران نیک می‌دانند که اهالی مسجد مکی هیچ گاه ایران دوست نبوده و هرگز نمی‌شود آنان را مانند جریاناتی عمیق و پر محتوا مانند جنبش سبز به حساب آورد و یا آنان را ذره ای دلسوز ایران دانست. هواداران مسجد مکی، در داخل به سهم خواهی و"ارتباط تنگاتنگ با مسیولین"لشکری و کشوری حکومت پرداخته و خارج از کشور مظلوم نمایی کرده و سعی می‌کنند مانند بسیاری از اقشار مظلوم دنیا مورد حمایت نهادهای بین المللی و جریانات آزادی خواه و دموکراتیک قرار گیرند.

تمام اینها جنبه‌های آشکار از تصمیم جدی مسجد مکی برای حضور در معادلات استراتژیک منطقه ای می‌باشد.

۱۲.آینده روند"وهابیت عبد العزیزی"

آنچه به وضوح دریافت می‌شود آن است که در پایان پروژه فعلی که در حال اجراست، مسجد مکی خواهد توانست که اولا جنوب شرق ایران را از نظر اجتماعی کاملا فتح کند و مازاد جامعه و تولیدات خود را در کوتاه مدت به خراسان، گلستان، هرمزگان، کرمان، اصفهان، کرج و فارس انتقال داده و در بلند مدت با وجود پراکندگی، بتواند جوامع منسجم و هوشمندی را در تمام ایران دارا باشد و فارق از فتح اجتماعی مناطقی از ایران و خصوصا جنوب شرق ایران باید فتح فرهنگی کل اهل سنت ایران و اغلب اهل سنت فارسی زبان را مد نظر قرار داد، همچنین شکی نیست که روند فعلی متضمن کامیابی مسجد مکی در سهامداری و سرمایه داری موثر در واردات و صادرات، بانکداری و اقلام زیر بنایی می‌باشد و در کنار اینها ورود کاملا موثر و استراتژیک مسجد مکی به منابع قدرت و مدیریت؛ بطور مستقیم و غیر مستقیم نیز به نوبه خود جای تامل بسیار دارد.

۱۳.چند"احتمال قطعی برای آینده ایران"با تامل در ساختار وهابیت حاضر در کشور:

با نگرش به تداوم روند فوق یکی از دو حالت زیر ایجاد خواهد شد:

الف) شدت خطر وهابیت حاضر در ایران (وهابیت عبدالعزیزی) را اکنون درک می‌کنیم

ب) شدت خطر را در آینده درک می‌کنیم

***** اگر در همین برهه زمانی درک کنیم:

الف) یا بصورت مسالمت آمیز بررسی و حل می‌شود

ب) یا تقابلی مقطعی و سرنوشت ساز صورت گرفته و با وجود تبعاتش، ریشه وهابیت در ایران خشکانده می‌شود

*****اگر در آینده درک کنیم:

الف) یا کشور را دو دستی تقدیمشان می‌کینم

ب)یا مانند عراق و پاکستان کنونی، از سر اجبار؛ با جریانات مخالف و معاند داخلی معامله می‌کنیم.

ج) و یا مقاومت می‌کنیم، یعنی شرایط کشور مانند افغانستان همیشه بحرانی خواهد ماند.

۱۴.نتیجه گیری

امروز مردم جهان وهابیت را به عنوان جریانی اسلامی می‌شناسند که این باور مخالفان و موافقانی دارد، حال آنکه اگر مبنای تحلیل وهابیت بر پایه مستندات باشد؛ متوجه می‌شویم که این فرقه اولا بی شک وجود خارجی دارد، ثانیا معماری غربیهاست و ثالثا اکنون نیز از جانب"مسیحیت صهیونیزم"حمایت و مدیریت می‌شود.

کشورهای اسلامی در حالی درگیر این پدیده شوم اند که رسانه‌های غربی تمام مسلمین متدین و مقید را خطرناک معرفی می‌کنند. آل سعود نیز به عنوان دژ و پایگاه وهابیت در جهان اسلام از اقتدار خاصی برخوردار است.

تقریبا علماء اصیل اسلامی جملگی معتقدند که جریان وهابیت از نظرات مختلف بیشترین شباهت را با جریان خوارج دارد. وهابیها که مانند خوارج طبل تدین و جهاد می‌کوبند، همواره برخی از خود جریانات داخلی اسلام من جمله شیعه را خطرناک ترین دشمن اسلام دانسته و معرفی کرده اند و بسیار دیده شده است که جریانات وهابی (مانند گروهک جند الشیطان و...) توانسته اند گاها با مسیحیان صهیونیست تعامل داشته باشند لیکن هرگز از تقابل با شیعیان دست بر نمی‌دارند.

خطر افزایش جسارت و گستاخی وهابیت نه یک توهم و نه بزرگ نمایی است و اگر تعداد مسلمانانی که در دهه‌های اخیر مورد هجوم و جنایت وهابیت قرار گرفته اند را بررسی کنیم؛ به شدت سیر سعودی روند جنایات وهابیت پی می‌بریم.

تا چند دهه قبل قدرت وهابیها در مرکز و غرب ناحیه حجاز و گاها اطراف آن محدود می‌شد لیکن امروز تمام عربستان و اغلب مناطق یمن، پاکستان، افغانستان، سیستان و بلوچستان"ایران"، کشورهای عربی ناحیه خلیج فارس، عراق و بسیاری دیگر از بلاد اسلامی تحت قدرت و یا نفوذ وهابیها قرار گرفته اند.

وهابیها که نسبت به ایرانیان کینه توز هستند سیستان و بلوچستان را نقطه ای پر ظرفیت و مهیا می‌دانستند که با فتح آن نوعی شریان استراتژیک را در دل مملکتی شیعه تصاحب کنند.

جریان مولوی عبدالعزیز در سازوکاری کاملا زیرکانه، نقش بستر ساز را برای ترویج و استقرار وهابیگری در ایران ایفا نمود، اگر چه غربیها از هیچ کمکی به مخلین امنیت ملی ایران دریغ نمی‌کنند لیکن در اصل؛ مشکل منطقه جنوب شرق ایران حقیقت دیگریست و آن جامعه پذیری جمعیت زیادی از اهل سنت، در محیط‌هایی است که دشمنی با شیعه را افتخار می‌دانند.

شاید بسیاری گمان کنند که سیستان و بلوچستان نیز طبیعتا مانند سایر نواحی مرزی دارای تنش ها و نا امنی‌هایی است!... لیکن عدم ثبات امنیتی در جامعه کنونی سیستان و بلوچستان بسیار فراتر، عمیق تر و گسترده تر از آنچیزی است که بتوان آن را به عنوان مسائل مرزی، قاچاق و... بررسی نمود بلکه وضع امنیتی شیعیان جنوب شرق ایران دقیقا مانند وضع شیعیان برخی از نقاط حادثه خیز عراق می‌باشد؛ با این"تفاوت مهم"که شیعیان عراق بسیاری از عملیات‌های تروریستی وهابیها را قاطعانه پاسخ داده و مقابله به مثل می‌کنند لیکن در جنوب شرق ایران؛ شیعیان در معرض ترور، گروگانگیری، سرقت، عملیات انتحاری، هتک حرمت خیابانی و محله ای، عدم آزادی مذهبی و غیره قرار دارند و هر سال میزان چشمگیری از صدمات و هزینه ها را متحمل می‌شوند اما هیچ اجازه ای جز حفظ"به اصطلاح وحدت"و یا تقیه ندارند.

چرا نام این فضای حاکم وحدت نیست؟

بر هر انسانی کاملا آشکار می‌باشد که وحدت به معنای واحد شدن و همگرا شدن دو یا چند جریان یا گفتمان است که طرفین نیازمند این همگرا شدن باشند؛ برای مثال، دو جریان اقتصادی سازو کاری واحد تعریف نموده و طرفین مقید به اجرای آن می‌شوند تا نفع مشترک حاصل شود؛ یا دو جریان سیاسی و یا عقیدتی، در برهه ای فقط بر اشتراکات تمرکز می‌کنند.

لیکن در جامعه جنوب شرق ایران، هواداران"وهابیت عبدالعزیزی"در این سه دهه هیچ نیازی به وحدت نداشته اند. چرا که عوامل این جریان (که در محیط‌هایی مانند مسجد مکی تعلیم عقیده ای دیده اند) با وجود آنکه آتش افروزی را هرگز رها نکرده اند؛ همواره از حاشیه امنیت مستحکمی برخوردار بوده اند و هر روز قوی تر از روز قبل بر جان شیعیان مظلوم جنوب شرق ایران می‌تازند. (***یعنی هواداران مسجد مکی کاملا منسجم بوده و برای شیعیان ایجاد نا امنی می‌کنند اما شیعیان منسجم نیستند و امنیت هم ندارند، در نتیجه تنها جمعیتی که نیازمند وحدت می‌باشد تشیع است و هواداران مسجد مکی احساس نیاز به وحدت نمی‌کنند.) و صاحب دستگاهی چند کاره هستند که هم شیعیان را به خاک و خون می‌کشند، هم دم از وحدت می‌زنند (تا از منابع قدرت اخاذی کنند)، هم در خارج از کشور مظلوم نمایی می‌کنند (تا از حمایت نهادهای بین المللی بهره مند شوند) و هم در سطح منطقه آزادانه به فعالیت فرهنگی پرداخته و حتی اکثر اراضی مهم و استراتژیک منطقه را خریداری و تصاحب می‌کنند؛ و اینها همه از جانب کسانی صورت می‌پذیرد که از یک ایدیولوژی کاملا واحد یعنی "وهابیت عبد العزیزی" تبعیت می‌کنند.

شیعیان جنوب شرق ایران یک دستگاه سه کارکردی را در مقابل"وهابیت عبدالعزیزی"به کار گرفته اند:

اول_ تعقیب و گریز قانونی و سعی بر مجازات رسمی تروریست‌هایی که جمعیتشان کثیر بوده و اغلبشان بعد از جنایت به نقاط دور دست و دست نیافتنی می‌گریزند.

دوم_ پردازش به وحدت و دعوت از همگان برای حفظ آن

سوم_ کوتاه آمدن و تحمل ظلم از جانب مردم

خوب؛ درک قضیه آسان شد:

از طرفی"وهابیت عبد العزیزی"به کار خود ادامه می‌دهد و اگر دهها عبد المالک هم دستگیر شوند، دست این سازمان پلید به خون شیعیان آغشته خواهد ماند، و شیعیان جنوب شرق ایران هرگز امنیت واقعی اجتماعی را تجربه نخواهند کرد و از طرف دیگر؛ شیعیان در هر واقعه وهابیگری برای حفظ به اصطلاح وحدت می‌کوشند. اما در حقیقت؛ رفتار شیعیان سیستان و بلوچستان حفظ وحدت نیست بلکه "کوتاه آمدن از حق داشتن آسایش شهروندی و آزادی عقیدتی است" چراکه وحدت به معنای همگرا بودن است اما این کوتاه آمدن شیعیان و ادامه تعاملات اجتماعی با"وهابیهای عبد العزیزی"نوعی اقتدا از سر اجبار، همرنگ شدن و یا تقیه کردن است.

زنگ خطر بزرگ برای تمام شیعیان جهان این است که امروز، مومنین با وجود آنکه شاهد کوچک شدن حوزه و میدان مکتب جعفری و"مظلوم واقع شدن خود مذهب"در جنوب شرق ایران هستند، سکوت محض اختیار کرده اند.

هیچ شیعه ای نباید قرار گرفتن ناحیه ای بزرگ از مملکت امیر المومنین علیه السلام (جنوب شرق ایران)، تحت تاخت و تاز وهابیت را موضوعی کم اهمیت بپندارد و گویا عقل ها و قلوب بسیاری از مدعیان شیعه با فلسفه قیام عاشورا بیگانه است.

وهابیت عبد العزیزی

باید تمام محبین اهل بیت علیهم السلام و ایرانیان وطن دوست به آگاهی در مورد ابعاد آشکار و پنهان این سازمان و ایدیولوژی بزرگ دست یابند.

می دانیم که"وهابیت عبد العزیزی"یک ایدیولوژی وهابی منش با داشتن رنگ مذهبی و قومیت گرایی و جدایی طلبانه است، ایران دارای قومیت‌های متنوع و با اصالت زیادی می‌باشد که گاها برخی از شخصیت‌های قومیت ها در طول تاریخ اسرار بر جدایی طلبی داشته اند اما آحاد مردم در این قومیت ها، هرگز تمایلی به جدایی طلبی نداشته و ندارند.

وهابیت عبدالعزیزی چندین گفتمان ظاهری و باطنی را با خود به یدک می‌کشد که امروزه با سیری کوتاه در مجالس مسجد مکی، محافل مهاجرین مسجد مکی در کشورهای اسکاندیناوی، شخصیت‌هایی مانند دکتر ملازاده، سایت ها و وبلاگها و جلسات خصوصی و عمومی هواداران مسجد مکی؛ می‌توان به آنها پی برد. لیکن ساختار این سازمان نوین (مسجد مکی) و اصول این ایدویولوژی فعال (وهابیت عبد العزیزی)؛ کامیابی خود را صرفا در نیل به حد اقل یکی از دو هدف زیر می‌داند:

۱.جدا کردن بلوچستان از ایران

این جداسازی می‌تواند به چند شکل صورت پذیرد و با توجه به شرایط موجود بین المللی و فرآیند جهانی شدن؛ لزومی ندارد که این جدایی تمام زیر ساخت‌های منطقه را در بر گیرد، بلکه ایدیولوژی"وهابیت عبد العزیزی"می کوشد تا جنوب شرق ایران را از نظر نفوذ اجتماعی و سیاسی مسخر کرده و منطقه ای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نا همگونی ایجاد نماید.

به عبارت ساده تر؛ هدف آن است که منطقه جنوب شرق ایران از نظرات مختلف به اصطلاح خود گردان شده و تعاملش با حکومت مرکزی مانند تعامل کردستان عراق با حکومت آن کشور باشد. نکته این است که در مناطقی مانند کردستان عراق، که تقریبا بدون تبعیت از حکومت مرکزی و بصورت کاملا خود گردان عمل می‌کنند؛ رای و نظر حاکمان محلی، مطابق با رای و نظر مردم و در راستای منافع آن منطقه است اما"وهابیهای عبد العزیزی"هر گونه رای و رویکرد غیر از خود را محکوم به عدم مشروعیت می‌دانند.

لذا"وهابیهای عبدالعزیزی"با سوء استفاده از کمبود آگاهی جمعی در سیستان و بلوچستان به دنبال تثبیت زیرکانه سازمان خود و حکمرانی ظالمانه، بی منطق و وهابی خوی خود بر تمام مردم محروم و مظلوم جنوب شرق ایران هستند.

اگرچه مسجد مکی هنوز نتوانسته است بطور کامل صاحب حکمرانی شود اما تلاش‌های سیاسی و بلند مدت"وهابیهای عبدالعزیزی"و تصاحب صدها جایگاه مهم سیاسی و مذهبی در جنوب شرق ایران، بیانگر عزم جدی و جنب و جوش اهالی مسجد مکی جهت فتح سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جنوب شرق ایران می‌باشد.

۲.تصاحب قسمتی از دستگاه حکومتی ایران

روند ۶۰ درصدی افزایش جمعیت اهل سنت ایران در دو دهه اخیر که مسجد مکی توانسته است با مکر خود زمامداری آن را بر عهده بگیرد؛ بیانگر نشست ایدیولوژی"وهابیت عبد العزیزی"در اذهان اغلب اهل سنت ایران است.

جامعه کمتر از چند ملیونی اهل سنت در دو دهه اخیر به بیش از ده ملیون نفر افزایش یافته است البته مسجد مکی بارها بطور رسمی اعلام داشته است که اهل سنت ایران ۲۰ملیون نفر جمعیت دارد.

روند متوسط رشد جمعیت در میان شیعیان ایران بسیار بسیار کمتر و مطابق با یک آهنگ طبیعی می‌باشد، با این تفاسیر این موضوع اجتناب ناپذیر است که در سالهای آتی شاهد فراگیر شدن گستاخی‌های سربازان مسجد مکی خواهیم بود.

شاید اگر جمعیت اهل سنت ایران از بیست ملیون نفر هم فراتر رود نگران کننده نباشد؛ موضوع نگران کننده اقتدار یکی از بزرگترین سازمانهای وهابیگری جهان اسلام یعنی مسجد مکی می‌باشد، حتی دیده شد که در سالهای اخیر نیز برخی از مسیولین لشکری و کشوری به نمایندگی از صاحبان قدرت، با اهالی مسجد مکی به عنوان نمایندگان جامعه چند ملیون نفری اهل سنت ایران سر یک میز مذاکره نشستند.

اگر میزان زاد و ولد اهل سنت، روند افزایش گستاخی‌های هواداران مسجد مکی، فعالیت‌های مدنی کشوری و بین المللی نمایندگان مسجد مکی و در تنگنا قرار گرفتن شیعیان جنوب شرق ایران از جانب داعیان به اصطلاح وحدت، با همین آهنگ افزایش یابد؛ در آینده ای نه چندان دور شاهد علنی شدن سهم خواهی"وهابیهای عبد العزیزی"خواهیم بود و بعید است یک حکومت ولو آنکه جمهوری و دینی هم نباشد بتواند به این جامعه بزرگ و زیرک باج‌های کلان ندهد.

سخن در باب"وهابیت جنوب شرق ایران"بسیار است و آگاهی ما اندک؛ باید در اینجا مجددا عرض کنیم که تمام مطالب مطرح شده از جانب ما قابلیت راست آزمایی داشته و هر عزیزی با انجام یک سلسله تحقیقات کوتاه می‌تواند به آن پی برد. آنچه در این مقاله عرض شد بخشی کوتاه از تحلیل کلاسیک آنچیزی بود که در مورد پشت پرده وهابیت جنوب شرق ایران وجود داشته و باید تحلیل شود. ناگفته نماند که بسیاری از عوام اهل سنت و شیعیان از مولوی عبد العزیز به نیکی یاد کرده و فقط جانشینان وی یعنی مولوی عبد الحمید و سایر اهالی مسجد مکی را محکوم به عدم حسن نیت می‌نمایند؛ ما نیز به باور این عده احترام می‌گذاریم اما در کنار آن، هیچگاه ریشه ها و پی ریزی‌های وهابیت موجود در ایران را نادیده نمی‌انگاریم و در مورد آن تحقیق نموده و می‌نماییم و فراموش نکنیم که چه بسیار جریانات اجتماعی وجود دارند که فقط با تحلیل ریشه آنها می‌شود به ماهیت و کارکرد خود آنها پی برد.

مولوی عبد العزیز ملازاده را چه خوب و چه بد بدانیم؛ سازمان و ایدیولوژی نوینی به راه انداخت که امروز بواسطه وجود این سازمان، شیعیان جنوب شرق ایران از ذره ای امنیت شهروندی و آزادی عقیده ای برخوردار نیستند.

ما ادعا نمی‌کنیم که اوضاع شیعیان سیستان و بلوچستان وخیم تر از اوضاع فلسطینیان است اما مدعی هستیم که اولا شدت خفقان مذهبی برای شیعیان این منطقه بی سابقه بوده است، ثانیا هیچ شیعه ای آسایش شهروندی ندارد و هر لحظه در انتظار هجوم و حمله به سر می‌برد و ثالثا جدای از مصلحت‌های سیاسی، بزرگترین مصلحت انسانی و ارزشی برای آزادگان جهان، حمایت از تنها راهکار نجات بخش مظلومین جنوب شرق ایران یعنی"مقاومت اسلامی شیعیان جنوب شرق ایران"است.

مقاومت ابعاد گسترده و وسیعی دارد که نمی‌توان در اینجا به آن پرداخت، لیکن این مقاومت اسلامی بود که توانست مردم جنوب لبنان، مردم پاراچنار پاکستان، مردم یمن و... را از چنگال ظلم و عذاب وجدان رهایی بخشد.

قطعا امروز هیچ حجت شرعی و دلیل دیگری باقی نمانده است که شیعیان بخواهند در مورد ظلم حاکم بر جنوب شرق ایران به سکوت خود ادامه دهند و با بررسی اوضاع منطقه و رشد گستاخی‌های وهابیها از یک سو و سیلی خوری شیعیان از سوی دیگر متوجه می‌شویم که هیچ راهی جز"تمسک به مقاومت اسلامی"برای رضای الله سبحان و نابودی ریشه‌های وهابیت و امامان کفر (خصوصا مسجد مکی و اهالی اش) باقی نمانده است.

هیهات اگر شیعه دمی آساید بر پیکر خصم تیغ کاری باید

اوضاع و احوال امروز سیستان و بلوچستان معرکه ای بزرگ جهت آزمایش آنهایی است که بارها به محضر حضرت سید الشهدا عرض داشته اند: انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم... امروز سیستان و بلوچستان نیز بوی کربلا گرفته است و گویا ملایک دارند آن را مزین می‌کنند تا هرچه زودتر عاشورایی شود.

فراموش نکنیم که سیره عملی امیر المومنین و سید الشهدا علیهم السلام در مواجهه با لشکرهای بزرگ و پر جمعیت خوارج و یزید بن معاویه لعنت الله علیهم، هرگز سکوت و یا سخن گفتن از وحدت نبود چراکه ایام زیادی امتحان پس دادند و با توجه به سلب امنیت از مردم؛ فاسد بودنشان آشکار بود و دوران امان دادن به پایان رسیده بود و زبانی جز شمشیر سزاوار دسیسه‌های پنهان و آشکار آنان نبود.

سالهاست که شیعیان جنوب شرق ایران مورد ظلمی بی سابقه قرار می‌گیرند؛ فرزندانشان در کوچه و بازار و حتی مدرسه ذره ای امنیت ندارند،"جمعیت عظیمی"از شیعیان منطقه به سایر نقاط مهاجرت کرده اند، گروگانگیری به شغل رایج حامیان مسجد مکی تبدیل شده است، چه زنانی که در انفجارها بیوه شده اند، چه مادرانی که در درگیری ها بی فرزند شده اند، و چه فرزندان بسیاری که به جرم شیعه بودن پدرانشان یتیم شده اند و چه بسیار خانواده‌های داغداری که نمی‌توانند با صدای بلند ناله کنند و داغداری خود را از نا محرمان درنده خوی مخفی نگاه داشته اند.

چه قبیح است که خود را شیعه ی علوی و یا وطن دوست بدانیم و چشمان تر یتیمان شیعه سیستان وبلوچستان آتشمان نزند و چه بی پایه مذهبی است که نگهبانانی دلیر نداشته باشد.

اللهم انصر محبین محمد و آل محمد علیهم السلام

رمضان ۱۴۳۱ (۱۳۸۹ خورشیدی)

 

 

 

 



وبلاگ محبین حضرت ابولوءلوء