نویسنده ی کتاب «سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد» ادّعا می‌کند که:
وقتی علی علیه السلام زمام امور را به دست گرفت با خلفای راشدین پیش از خود ابراز مخالفت نکرد، و برای مردم قرآنی دیگر نیاورد، و هیچ اعتراضی بر آنها ننمود و نگفت که اینها خلافت را غصب کرده اند و همچنین امام علی علیه السلام وقتی به حکومت رسید ازدواج موقت را رواج نداد، و فدک را باز نگرداند، و حج تمتع را واجب نگرداند، و «حی علی خیر العمل» را به اذان اضافه نکرد و «الصلاة خیر من النوم» را از اذان حذف نکرد.؟

نویسنده در این سؤال به دنبال این است که تعطیل نشدن بعضی از احکامی جعلی و بدعت‌ها (که در دوران خلفای قبل مخالف با سنّت نبوی و دستورات الهی رواج داده شده بود)توسط وجود مقدس امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را در دوران حکومتشان دلیلی بر رضایت و موافقت حضرت از آنان و تأیید بدعت‌های آنان در نظر بگیرد و شیعیان را در مخالفت با این احکام مورد مؤاخذه قرار بدهند و حال آنکه نویسنده با مطرح کردن این سؤال ابتدایاً وضع شدن چنین بدعت‌هایی را در زمان خلفا پذیرفته است وسپس خواستار جایز شمردن آنها به خاطر عدم اصلاح شدن این امور در بین عامّه‌ی مردم درزمان حکومت حضرت و رضایت ایشان از بدعت گذاران است.
بنابراین نویسنده این بدعت ها را همانند سایر دانشمندان اهل سنّت که این موارد را در کتاب‌هایشان آورده اند پذیرفته است. از جمله تغییر حکم ازدواج موقت و حج تمتّع آنجا که عمر فرمان داد که:
متعتان کانتا محللتان فی زمن رسول اللَّه انا احرمهما و اعاقب علیهما- دو متعه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حلال بود و من آنها را تحریم می‌کنم و بر عمل آنها کیفر می‌نمایم. یکی متعه در حج و یکی متعه زنان. 
و یا تغییر مقام ابراهیم علیه السلام در باز سازی کعبه: مقام ابراهیم عبارت از یک قطعه سنگی است شبیه یک ته ستون که حضرت ابراهیم روی آن ایستاده و دیوار خانه کعبه را ساخته و بالای آن ایستاده همه مردم را به حج خانه کعبه دعوت کرده است و پای آن حضرت روی آن نقش بسته است و در دوران خود ابراهیم در کنار خانه کعبه بوده و بر اثر خرابیهایی که به خانه کعبه از سیل و غیره رخ داده و تجدید ساختمان شده در زمان جاهلیت آن را از کنار خانه به محل کنونی منتقل کرده بودند و پیغمبر اسلام پس از تسلط بر مکه دستور داد آن را در محل اصلی آن جای دادند و در دوران تصدی عمر خانه کعبه بوسیله سیلی خرابی پیدا کرد و در تعمیر آن عمر از محل آن در دوران جاهلیت پرسش کرد و آن را به محل کنونی که ساختمانی بر روی آن بنا شده است منتقل نمود و سنت پیغمبر را ترک کرد و روش دوران جاهلی را بعنوان حفظ شعایر عرب جاهلی زنده نمود 
و دستورات دیگری از جمله جواز ۳ طلاق در یک مجلس، نماز تراویح و جزیه نگرفتن از ذراری بنی تغلب‏ که نصرانی بودند و... از جمله‌‌ی بدعت‌هایی بوده است که توسط خلفا وضع شده و درکتب روایی و تاریخ معتبر اهل سنّت نقل گردیده است.

۱-فرهنگ سازی اولین گام در اصلاح دیدگاه‌های نادرست:
آن چه درفرآیند اصلاح یک فرد، گروه و یا جامعه از اهمیت بسزایی برخوردار است مقدمه چینی و فراهم آوردن بستر مناسب است. برای جایگزینی عقاید و دیدگاه‌های نادرست رسوخ یافته در ذهن افراد با یافته‌های درست، ابتدا باید آنان را از جنبه‌های مختلف برای پذیرش مطالبی جدید آماده کرده و سپس به آرامی به اصلاح عقاید نادرست قبلی پرداخت. این مطلب از اصولی ترین روش‌های اصلاح جوامع بوده که درتألیفات متعددی از روانشناسان و جامعه شناسان مشهور یافت می‌شود. چنین روشی در کردار و روش انبیاء و اولیاء الهی بسیار یافت می‌شود. به عنوان مثال، در آغاز رسالت رسول اکرم صلی الله علیه وآله ایشان ابتدایاً به تذکرات فطری و وجدانی به خداوند متعال پرداختند و به مرور نسبت به اصلاح اعتقادات و رفتارهای عرب جاهلیت مشغول شدند.

در آغاز رسالت ایشان هنوز دستور حرمت خوردن مسکرات نازل نشده بود و خوردن آن برای اعراب جایز بود ولی ایشان به طور آشکار وعلنی به نهی از شراب نپرداختند و این هیچ گاه به معنی رضایت ایشان از این عمل نمود بلکه هنوز این جامعه آمادگی پذیرش این فرمان حق را نداشت. و اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) از همان روز اول مردم را از تمامی رفتارهای نادرست و اعتقادات اشتباهشان بدون مقدمه سازی و آگاهی دادن نهی می‌کردند چه بسا کسی به ایشان ایمان نیاورده، حکم به تکفیر و قتل ایشان می‌دادند. مشابه این احکام در قرآن زیاد است.

سایر انبیاء هم به همین صورت عمل می‌کردند. داستان حضرت ابراهیم علیه السلام در برخورد با ستاره پرستان، ماه پرستان و خورشید پرستان حکایت از این موضوع دارد زیرا که ایشان ابتدا با ایشان در ظاهر مماشات و همراهی کرده و سپس با تذکر به هنگام آن ها را متوجّه اشتباهشان می‌کردند.. هیچ کسی این رفتار وبرخورد را دلیل بر شرک ورزیدن و کافر شدن حضرت و رضایت ایشان از اعمال آنان نمی‌پندارد. 
بنابراین اگر به فرض حضرت علی علیه السلام در ظاهر مخالفتی بر این احکام جعلی و بدعت ها نداشتند دلیلی بر پذیرش این احکام و رضایت ایشان از جاعلین آن نمی‌تواند باشد و حال آن که ایشان در خطبه مفصلی که در زمان حکومتشان ایراد کردند به نادرستی این احکام اذعان داشته و از آن نهی فرموده و از مخالفت مردم از پذیرش حق به شدت گلایه کرده اند که قسمت‌هایی از این خطبه را برای خواننده بیان می‌داریم:
روضه کافی ج ۸ص۵۸ 
خدارا سپاس نمود و بر او ستایش کرد و سپس صلوات بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نثار کرد و پس از آن فرمود:
الا از دو خصلت بر شما نگران و بیمناکم، پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز. اما پیروی از هوای نفس از حق باز میدارد و اما آرزوی دراز دیگر سرای را بدست فراموشی میسپارد، که دنیا پشت کنان کوچ کرده و میرود و براستی که آخرت کوچ کرده و بسوی ما می‏آید و هر کدام را فرزندان و دلبستگانی است، شما از فرزندان و دلبسته‏های بآخرت باشید و از پسران و دلبسته‏های به دنیا نباشید زیرا امروزه روز کردار است و حسابی در میان نیست و براستی که فردای قیامت روز حسابست و روز کردار نیست، و همانا آغاز فتنه‏ها و آشوبها از هواپرستی سرچشمه گرفته و از احکام بدعت و خود ساخته آغاز شده، در این احکام خود ساخته باحکم خدا مخالفت می‏شود و مردمی دراجرای آنها بجای مردمی دیگر نشینند.
الا اگر حق پاک در میان بود اختلافی در میان نبود و اگر باطل محض در میان بود بر هیچ خردمندی پوشیده نمی‏ماند ولی از این حق مشتی بر گرفته شده و از این باطل مشتی و با هم آمیخته گردیده و همدیگر را در زیر پرده خود برگرفته‏اند و آنجا است که شیطان به دوستاران خود چیره گردد و همان کسانی نجات یابند که از طرف خداوند سرانجام خوب برای آنها پیش بینی شده است.
راستی که من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم میفرمود: شما چگونه باشید آنگاه که فتنه‏ای شماها را فراگیرد تار و دنباله دار، تا آنجا که کودکان در آن پرورش یابند و سالمندان در آن پیر شوند مردم بر راه کج آن بروند و آن را روش و سست و شعار ملی خود برگیرند هر گاه چیزی از آن تبدیل بروش درست و حق گردد گفته شود سنت تبدیل شده و در نظر مردم کار زشتی آید ....... سپس فتنه و آشوب آنان را بکوبد چنانچه آتش هیزم را بکوبد و دستاس زیر انداز خود را دین آموزند نه برای خدا و دانش جویند نه برای عمل کردن و بوسیله کار آخرت دنیا را طلب کنند.
سپس روی بهحاضران کردند درحالیکه در گرد او جمعی از خاندان و مخصوصان و شیعیان ایشان بودند پس فرمودند:
زمامداران پیش از من کارها کردند که در آنها با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از راه تعمد مخالفت ورزیدندو پیمان او را شکستند و روش او را دیگر گونه ساختند و اگر من بخواهم مردم را بترک این کردارهای مخالف پیغمبر وادارم و آنها را بحق برگردانم و به همان روش که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود تبدیل سازم همه قشونم از گردم پراگنده شوند تا خودم تنها بمانم یا با شماره اندکی از شیعیانم که فضل مرا شناختند و از روی قرآن خدا عز و جل و سنت و دستور پیغمبر مرا امام مفترض الطاعه میدانند (نه به حکم بیعت و اجماع امت) 
سپس امام به مواردی اشاره میفرمایند که امکان اصلاح آنان وجود نداشت
۱- اگر من در باره مقام ابراهیم فرمانی صادر کنم و آن را بهمان محلی برگردانم که رسول خدا آن را در آنجا نهاد.
۲- و فدک را برگردانم بورثه فاطمه.
۳- و صاع رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را برگردم بمیزانی که در دوران آن حضرت داشت.
۴- و زمینهایی را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باقوامی واگذار کرده بود و حکم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در باره آنها اجراء و تنفیذ نشده است من آن را اجراء و تنفیذ کنم.
۵- و خانه جعفر را که گرفتند و جزء مسجد کردند بورثه او برگردانم و آن را از مسجد خراب کنم.
۶- و احکام و قوانین خلاف حق را که طبق آنها حکم شده بحق برگردانم و آن احکام خلاف را ملغی سازم.
۷- و ذراری بنی تغلب را اسیر میگرفتم

۲-توجه به شرایط جامعه و‌آمادگی مردم مهمترین نکته در تبلیغ:
آمادگی جامعه برای پذیرش حق و فرمان‌های الهی شرط لازم برای آغاز تبلیغ می‌باشد همان طور که تاریخ گواهی می‌دهد پیامبر اکرم در ابتدای بعثتشان به دعوت علنی و برخورد با مشرکین نپرداختند بلکه در پنهان و برای افراد خاص که شرایط پذیرش را داشتند دین اسلام را معرفی می‌کردند و این دعوت پنهانی سه سال طول کشید. بنابراین عدم اعلان مخالفت عمومی پیامبر نسبت به اعمال مشرکین و کفار هیچ کس تعبیر به رضایت و پذیرش آن حضرت نمی‌کند.
درداستان حضرت هارون علیه السلام و قوم بنی اسراییل که در قرآن کریم نقل شده است،وقتی در غیاب حضرت موسی علیه السلام قومش گوساله پرست شدند حضرت هارون به ارشاد و تذکر به‌ آنان پرداخت اما وقتی حرف اورا نپذیرفتند برای جلوگیری از تفرقه میان بنی اسراییل و درگیری و خونریزی و حفظ جان خویش و اندک مؤمنین به مقابله و جنگ نرفتند بلکه صبر کردند تاحضرت موسی علیه السلام بیایند.و کوتاه سخن این که موسی (علیه‏السلام) وقتی از جریان کار قومش آگاه شد عصبانی شد و از در توبیخ و مذمت روی به آنان کرد و بطور استفهام انکاری پرسید:"بیسما خلفتمونی من بعدی اعجلتم امر ربکم؟ به طوری که در سوره طه حکایت شده به برادرش گفت: ای هارون! چه مانع شد تو را از اینکه وقتی دیدی گمراه می‏شوند دستور مرا پیروی نکنی؟ آیا امر مرا عصیان ورزیدی؟ هارون گفت: ای فرزند مادر! –"ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی"من در باره گوساله پرستیدن ایشان اظهار مخالفت نمودم، و ایشان را از این عمل منع کردم، و لیکن دیدم اعتنایی به حرفهای من نکردند و نزدیک بود مرا بکشند. 
و دراین ماجرا سکوت پیامبر الهی در برابر این شرک عظیم همان طور که در بالا بیان شد هیچ گاه به عنوان رضایت ایشان برداشت نمی‌شود بلکه این نکته را یادآور می‌شود که آمادگی مردم و پذیرش آنان شرط لازم برای ابلاغ رسالات الهی می‌باشد. بنابراین اگر امیرالمؤنین علی علیه السلام در مواضعی به مخالفت علنی با بدعت‌های و سنت‌های جعلی در جامعه نپرداختند و یا پرداختند و مردم آن را نپذیرفتند و فریاد"وا سنت فلانا"بلند ساختند و یا حضرت را مجبور به کاری خلاف خواسته‌ی ایشان کردند(ماجرای حکمیت که لشکریان حضرت ایشان را تهدید به قتل کردند) نباید به رضایت ایشان از این اعمال و اعتقادات تعبیر نمود.
۳-پذیرش مردم شرط لازم اصلاح جامعه و تحقق اهداف رسالت انبیاء:
گام سوم در تبلیغ و آگاه ساختن مردم از حقایق دینی، پذیرش مردم و قبول فرامین الهی است. وقتی که به قوم حضرت موسی علیه السلام فرمان داده شد که به سرزمین مقدس وارد شوند آنها ابا کردند و فرمان خدا را نپذیرفتند و گفتند:(قَالُوا یَمُوسی إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا أَبَداً مَّا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَب أَنت وَ رَبُّک فَقَتِلا إِنَّا هَهُنَا قَعِدُونَ(۲۴مایده))
ای موسی تا آنها در آنجا هستند ما هرگز وارد آن نخواهیم شد، تو و پروردگارت بروید و (با آنان) جنگ کنید، ما همینجا نشسته‏ایم! و خداوند آنها را ۴۰ سال در بیابان سرگردان کرد.
بنابراین آن هنگام که مردم خود حق را نمی‌پذیرند فرستادگان الهی آن ها را مجبور نمی‌کنند و در این ماجرا کسی حضرت موسی را مواخذه نمی‌کند که چه را تنهایی نرفتی تا حق برپا شود. بلکه مردم ناسپاس را باید مواخذه کرد که بعد از این نعمت ها و معجزات باز ایمان نیاوردند و از پذیرش فرمان حق روی گرداندند.همان موارد هم در زمان حضرت علی علیه السلام رخ داد که هرگاه حضرت مردم را نسبت به اشتباهشان آگاه ساختند فریاد بر آوردند که ابالحسن سنت فلانی را تعطیل می‌کند و آن گاه که فرمان جنگ می‌دهد بهانه می‌آورند و آن گاه در جنگ به سپاهیانش فرمان می‌دهد بر او شورش کرده و اورا تهدید کرده و مجبور به پذیرش خواسته‌های خود می‌کنند. هر انسان جویای حقی که براین حوادث آگاهی یابد هیچ گاه تعبیر به رضایت و خرسندی حضرت از این اعمال نمی‌کند بلکه مردمی را مؤاخذه می‌کند که فرمان امام خود نمی‌پذیرند و از هوای نفس خویش پیروی می‌نمایند.

 

/