پاسخی به مدعی، نقد مختصری بر"در پاسخ مفتری"

خواننده آگاه
چند روز پیش در زوایای تاریک اینترنت با متنی مواجه شدم که مخلوق ناچیز خدا مصطفی حسینی طباطبایی نوشته بود.
(http://www.tabatabay.com/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&p=۷۸۸#۷۸۸)
ایشان درباره علت نوشتن آن متن، از جزوه ای یاد کرده بودند که ظاهرا در آن، از همسویی آقای طباطبایی با جریان وهابی گری چیزهایی آمده بود، و ایشان در صدد انکار برآمده، دست به قلم برده اند.
البته ایشان ضمن تحقیر نویسنده آن جزوه، بخاطر تقطیع سخنان آقای طباطبایی و نقل گوشه‌هایی از گفته‌های ایشان، خود نیز از همین روش تقلید نموده و با تقطیع آن جزوه و نقل به مضمون بعضی از بخش‌های آن، خوانندگان محترم را از دیدن جزوه مذکور و داوری آگاهانه، محروم ساخته اند.
بهر حال اینکه نویسنده مجهول آن جزوه چه نسبت‌های نادرست یا درستی به آقای طباطبایی داده است بر ما مکشوف نیست، همچنان که درست یا نادرستی نسبت‌های آقای طباطبایی به او نیز بر ما پوشیده است و من سعی خواهم کرد فارق از مجادله آن دو، نوشته آقای طباطبایی را مورد دقت نظر قرار دهم:

آقای طباطبایی

تحلیلی نسنجیده
۱- نوشته اید:"انسان سالم سعی نمی‌کند بر جمعیت مخالفان خود بیافزاید ولی اینگونه افراد... کسانی را بر جمعیت وهابی ها بیافزایند که خود آنها می‌گویند: ما ایراد‌های متعدد بر وهابیت داریم و از آنها نیستیم! آیا انسان عاقل و سالم چنین می‌کند؟"
و توجه نداشته اید که:
اولا: انسان سالم سعی می‌کند دشمنان حقیقی خود را بشناسد و اتفاقا کثرت واقعی دشمنان، باعث هوشیاری بیشتر او می‌شود و هیچگاه با نادیده گرفتن دشمنان، خود را فریب نداده و قلّت کاذب دشمنان، مایه سرخوشی او نمی‌شود.
بله، این رفتار یک انسان عاقل و سالم است. شما چگونه عمل می‌کنید؟
ثانیا: مخالفت شما با وهابیت در چند موضوع خاص نمی‌تواند نشانه مخالفت شما با همه شاخص‌های این گروهک منحرف باشد! اینطور نیست؟ و این در حالیست که همسویی شما با چندی از شاخصهای وهابیت، که مایه اجتناب قاطبه مسلمین از آنها شده است، بر آنان که می‌شناسندتان پنهان نمانده است.

کم آگاهی از یک حکم شرعی
۲- نوشته اید:"... نذر و قربانی برای غیر خدا را مطرح ساخته و ادعا نموده است که در تحریم این امور، من با وهابی ها هم سو می‌باشم! گویی آن جناب آیات نذر و قربانی را در قرآن مجید اصلاً نخوانده است و از احادیث اهل بیت علیه السلام آگاهی ندارد که مرا در ان رای تابع وهایت می‌پندارد!"
جالب اینجاست که شما نه تنها از همداستانی خود با وهابیت دوری نمی‌کنید، که حتی تلاش می‌کنید تا نظر مغلطه آمیز آن گروهک منحرف را با آیه قرآن و کلام معصوم علیه السلام پشتیبانی نمایید!
"نذر شرعی"امری است که برای تحقق آن باید صیغه آن جاری گردد و در غیر این صورت عمل شرعی نذر انجام نشده است. آنچنان که فقها، در نقل حکم الهی، بیان کرده اند در صیغه نذر باید گفت:"لله عَلیَّ..."یعنی:"برای خدا، برعهده من است که..."؛ پس نذر شرعی برای غیر خدا منعقد نمی‌گردد و این توصیه که:"نباید برای غیر خدا نذر شرعی بجا آورد"نشان از بی خبری گوینده از بدیهیات شرعی و مفاد صیغه نذر دارد!
اما گاهی هدف نذر کننده، غیر خدا و کسب رضایت غیر خدا و یا بر آورده شدن حاجت از طرف غیر خداست ؛ مثلا کسی با خود قرار بگذارد: اگر پسرم معدل بالای ۱۹.۵ بگیرد برایش دوچرخه میخرم. یا اگر کیف پولم پیدا شود خانواده ام را برای زیارت حضرت رضا علیه السلام به مشهد مقدس می‌برم.
این نوع از نذرها مورد تهاجم محمد بن عبد الوهاب و رفقایش است و به همین جهت است که سایر مسلمین را مورد هتاکی و توهین قرار می‌دهند.
اولا: کاملا واضح است که در این طور نذرهای عرفی، صیغه شرعی نذر جاری نمی‌شود و لذا اساسا، نذر شرعی نبوده و بحث در نیت نذر شرعی برای غیر خدا، کاملا منتفی است! ضمن آنکه اگر صیغه شرعی نذر جاری شود هدف نذر، تقرب به خدا خواهد بود و این امر کاملا شرعی و موجّه است و خود وهابیان نیز با آن موافقند.
ثانیا: اینگونه نذرها و قرارهای عرفی، که برای دیگران است، تا زمانی که نارضایتی خدا را بهمراه نداشته باشد مجاز و مباح است. و صِرف کسب رضایت غیر خدا، عملی را شرک آلود نمیکند، همچنانکه کسب رضایت پدر و مادر، مادامی که بر خلاف رضایت خدا نباشد، عملی نیکوست.
و این محمد بن عبد الوهاب است که با ظاهر بینی مفرط، هر نذری را، به محض آنکه غیر خدا در آن مطرح شد، شرک میداند.
لذا سخن شما در تحریم"نذر برای غیر خدا"همسو با نظر محمد بن عبد الوهاب است نه عترت پیامبر صلی الله علیه و آله!

انتسابی غلط به خدا: بدعت
۳- نوشته اید:"گویی... آیات نذر و قربانی را در قرآن مجید اصلاً نخوانده است"
و نیز نوشته اید:"من گفته ام که ذبح برای غیر خدا شرک آمیز است"
این سخن شما از جانب شرع مقدس حمایت نمی‌شود!
اولا: شما برای شرک آمیز شمردن ذبح برای غیر خدا، دلیل قرآنی اقامه نکرده اید و سخن شما صرفا یک ادعا محسوب می‌شود، هر گاه سخن خود را متکی به آیات عرضه نمودید، که چگونه آیات قرآن نظر شما را تامین می‌کنند، پاسخ مناسب را خواهید دید! هر چند به نظر می‌رسد شما از همان آیاتی استفاده می‌کنید که محمد بن عبد الوهاب بکار برده و مغلطه آفرینی نموده است، اما پیشداوری نمی‌کنم...
ثانیا: در برابر گفته شما بنده هم می‌گویم:"ذبح برای غیر خدا در شرایط خاصی شرک آمیز است "! و آن، زمانی است که عمل ذبح برای معبودی غیر از خدا انجام پذیرد ؛ عرض کردم معبودی غیر از خدا و نه هر مخلوقی غیر از خدا!.

ظاهر گرایی، آفت دین داری
۴- نوشته اید:" قربانی در برابر عروس و داماد که مرسوم است... به خاطر احترام و گرامیداشت خود آنهاست نه برای هدیه ثواب به ایشان!... من بارها گفته ام که اگر کسی نیت عبادت و قرب به خدا داشته باشد و ثواب قربانی را به کسی هدیه کند، دچار شرک نمی‌شود(هر چند معلوم نبیت هدیه او پذیرفته شود)"
جالب است! شما که، اتفاقا، با این حکم الهی آشنا هستید چگونه مردم را از یک امر شرعی نهی میکنید و بر خلاف حکم الهی، رأی خود را جاری میکنید؟
شما که میدانید با نیت قرب به خدا، هدیه دادن شرک نیست پس چرا وقتی به قربانی میرسید نظرتان متغیر میشود؟
اتفاقا ذبح کردن برای گرامیداشت غیر خدا، حتی میتواند عبادت باشد ؛ زمانی که هدف از گرامیداشت آن بنده خدا، قرب به خدا باشد. مثل آنکه فرزندی برای تکریم پدرِ از راه رسیده اش، عمل ذبح را انجام می‌دهد و با این تکریم، به خدا تقرب می‌جوید.
پس در این مورد، باز هم شرکی رخ نداده است.
در عمل ذبح کردن، فعل قبیح شرک زمانی رخ میدهد که ذبح برای معبودی غیر از خدا صورت پذیرد ؛ یعنی کسی که انسان، او را مستقل از خدا پذیرفته است.
در این حالت، قصدی که مطرح می‌شود (تعظیم، تکریم، هدیه ...) مهم نیست و آن عمل شرک است.
در حدیث حجت خدا، امام صادق علیه السلام هم سخن، در معبود مستقلی است که فرد، او را معبود خود گرفته و برایش نماز میخواند و یا برایش عمل ذبح انجام میدهد و یا در دعا او را می‌خواند!
شما به محض دیدن عبارت"یذبح لغیر الله"نمیتوانید هر عمل ذبح کردنی را مشمول شرک بدانید. چرا که در اینصورت به همان «ظاهر گرا» یی ای مبتلا گشته اید که محمد بن عبد الوهاب را به خاطر آن شماتت کرده اید و آنگاه نمی‌توانید بگویید:"ما ایراد‌های متعدد بر وهابیت داریم و از آنها نیستیم!"
با من موافق نیستید؟

امان از مَلأ!
۵- شما نوشته اید:"به قول یکی از دوستان: این سخن را { اگر کسی نیت عبادت و قرب به خدا داشته باشد و ثواب قربانی را به کسی هدیه کند، دچار شرک نمی‌شود } بارها تکرار نموده ای و اهل مجلس و شاگردانت همه می‌دانند"
آقای طباطبایی، لطفا به آن"یکی از دوستان"بفرمایید تا بدانند که این، سخن شما نیست بلکه حکمی الهی است که عموم متشرعین با آن آشنا هستند تا وی در این حکم الهی، شما را مدح نکند!

پشتوانه سازی برای توجیه ظاهر گرایی
۶- نوشته اید:"(نویسنده جزوه جریان وهابیت)از قول من آورده که...: «تو که آمده ای یک بت یا فرشته یا پیامبر یا کسی را مثل خدا باهاش رفتار می‌کنی، گویا به او مقام خدایی داده ای!... همیشه باید احتراماتی که برای این هست، پایین تر از خالق باشد...»
و ادعا نموده است (نویسنده جزوه جریان وهابیت) که: «آن چه عبادت را شکل می‌دهد، تنها شکل ظاهری عمل نیست»!... من دلیل مذکور را از رسول خدا صلی الله علیه و آله آموخته ام"
پس نتیجه می‌گیریم که شما:
اولا: شکل ظاهری عمل را ملاک عبادت فرض کرده اید!
ثانیا: رسول خدا صلی الله علیه و آله را، در این فرض، همراه خود پنداشته اید!
در پاسخ، شما را به دو مورد توجه می‌دهم:
۱- اگر باید فقط برای خدا، خضوع را انجام داد و ملاک خضوع هم شکل ظاهری عمل است، پس شما چرا فقط سجده را می‌بینید؟
نماز، به عنوان عبادتی که سراسر خضوع است، علاوه بر سجده، هم ایستادن دارد، هم نشستن دارد، هم صحبت کردن دارد،...، در این صورت هیچیک از این اعمال را، همانند سجده، نباید برای غیر خدا انجام داد!! و برای تکریم یک فرد، همچنان که نباید سجده کرد، نباید ایستاد، نباید نشست، نباید صحبت کرد...!! چون همه این حالات خاضعانه، در عبادت خدا هم دیده می‌شوند.
شما احتمالا قرآن خوانده اید، پس می‌دانید که خداوند در قرآن، امر به اطاعت از خودش نموده است (اطیعوا الله). حال با توجه به ملاک شما، اگر عمل اطاعت، برای غیر خدا انجام شود شرک صورت گرفته است، و این در حالیست که خود خدا در قرآن امر به اطاعت از رسول نموده است (اطیعوا الرسول) ؛ آیا خدا هم مشرک شده است؟!!
۲- از سوی دیگر، حال که خاضعانه ترین رفتار انسان، عبادت را عبادت میکند و آن عالی ترین خضوع، سجده است، پس شایسته نیست رفتاری کمتر از آن را برای خدا انجام داد و هرگز نباید برای عبادت خدا به کمتر از سجده راضی شد. و باید گفت: اگر سجده عبادت است پس رکوع (که خضوعش کمتر از سجده است) عبادت نیست!
به عبارت دیگر اگر سجده، که خاضعانه ترین حالت انسان است، عبادت را تشکیل میدهد پس رکوع کردن عبادت نیست، نشستن عبادت نیست، ایستادن عبادت نیست...، در حالیکه در عبادت نماز، هم ایستادن هست و هم نشستن و رکوع کردن.
خیر آقای طباطبایی، ملاک شما در عبادت، غلط است!
اگر خداوند برای عبادت خویش به عملی دستور داده است، ذات آن عمل (نشستن، ایستادن، طواف) عبادت نمیشود بلکه باید آن عمل را با شرایط و ویژگیهای خاصی به انجام رساند تا عبادت محسوب گردد. سخن رسول خدا خطاب به مشرکین نیز در همین راستاست.
توجه کنید که سخن رسول خدا به آن دسته از مشرکینی است که صورتکهایی را جلوی خویش گذاشته و آنها را عبادت (بله، عبادت) میکردند:"إذا عبدتم صور"و میفرمایند: شما که برای عبادت صورتکِ"عابدان خدا"سجده میکنید برای عبادت خود خدا چه میکنید؟ پس مقایسه میان رفتاری است که هم در مقابل معبود درجه یک (خود خدا) و هم معبود درجه دو (عابدان خدا) انجام میشود. و اگر عبادتِ معبودی جز خدا مطرح نبود، نیازی به این مقایسه هم نبود!
برای عبادی شدن یک عمل باید آن را در مقابل معبود انجام داد و ملاک معبود شدن یک معبود، مستقل و مطلق دانستن او میباشد.
البته در این"ظاهرگرایی مفرط"ما شما را با محمد بن عبد الوهاب و ابن تیمیه (که سخن مشابهی با شما دارند) مقایسه نمیکنیم و این کار را به عهده خودتان میگذاریم!

یک اشتباه کودکانه و شاید سهوی!
۷- نوشته اید:"... ما نعبدهم إلا لیقربونا الی الله زلفی... إن الله لا یهدی من هو کاذب کفار ... دروغ مشرکان از این جهت بود که ادعا داشتند: عبادت بندگان خدا، مایه تقرب به خدا می‌شود! نه آن که اساساً قصدشان تقرب به خدا نبود و دروغ می‌گفتند. "
اولا:
اگر شما را به"بی اطلاعی از بدیهیات فهم قرآن"وصف نکنم ناچارم به"غرض ورزی و حقیقت گریزی"وصف نمایم!
مشرکین میگفتند: قصد ما از عبادت بت، تقرب به خداست. حال اگر کسی بگوید شما دروغ میگویید، یعنی چه؟
یعنی:
۱- با این کارتان به درگاه خدا مقرّب نمیشوید؟!!
یا خیر، یعنی:
۲- شما در اینکه چنین قصدی دارید دروغ گفته اید؟
اگر کسی بخواهد فقط عدم تقرّب آنها را گوشزد کند (و صدق نیت آنها را باور نماید) باید بگوید شما که چنین قصدی دارید اشتباه کرده اید و این کار شما منجر به تقرب به خدا نمیشود.
ولی وقتی سخن از دروغگویی مشرک است، دروغ، آن قصدی است که بیان میکند نه نتیجه عمل.
اگر مشرکان واقعا ادعا داشتند که:"عبادت بندگان خدا، مایه تقرب به خدا می‌شود!"و در این قصدشان (به زعم شما) راستگوبودند، جا دارد خداوند اشتباه آنها را گوشزد کند نه اینکه آنها را دروغگو بنامد!
این برداشت شما حتی با ادب و منش مردم کوچه و بازار هم سازگار نیست چه رسد به خدای هدایتگر!
مثل آنکه یک نفر حقیقتا و در کمال صداقت (در حالیکه در اتوبان کرج حرکت میکند) بگوید من میخواهم به شهر قم بروم، و ما به او بگوییم: ای دروغگو!
طبیعت رفتار عاقلانه، حکم میکند که به او بگوییم: شما اشتباه کرده اید و این راه، شما را به آن مقصد نمیرساند. اما وقتی او را دروغگو خطاب میکنیم یعنی او در اینکه میخواهد به قم برود دروغگویی کرده است.
الان هم شما میگویید: مشرکان در کمال صداقت و راستگویی میگفتند: قصد ما از پرستش بت، تقرب به خداست ؛ اما آنها در عین صدق نیت به خطا رفتند ؛ و خداوند در جوابشان (تقریبا) فرموده:"ای دروغگوهای کافر!! هدایتتان نمیکنم!!"
خیر، کذب و دروغ به"قصد"مشرکین برمیگردد و آنها در اینکه منظورشان از بت پرستی، تقرب به الله بوده دروغ میگفتند و خداوند دروغشان را اعلان و مشرکین را رسوا کرده است.
ثانیا:اگر شما به همان حدیثی که بریده ای از آن را نقل کردید (از کتاب الاحتجاج) یکبار دیگر نگاه کنید پاسخ خود را خواهید یافت.(بریده نگری و تقطیع معنای روایات از دردهای بی درمان عده ای شده که بدون تعمق و دقت به سراغ متون دینی میروند... و امیدوارم شما به این عارضه مبتلا نشوید)
پیامبر در پاسخ مشرکین بت پرست که برای الاهه‌های خود، شأن مستقلی در برابر خدا قایل بودند میفرمایند:
"... فَلِمَ عبدتم الاصنام من دون الله؟
فقالوا: نتقرب بذلک الی الله تعالی"
یعنی:
پس چرا بدون مطرح بودن خدا، بتها را عبادت کردید؟
گفتند: ما به وجود آن بتها به"الله"تقرب میجوییم.
(اگر این سخن مشرکین صادقانه باشد، باید آن الاهه را بنده مطیع و عابد"الله"بدانند تا بواسطه این علوّ مقام الاهه در نزد خدا، او را وسیله تقرب خویش به"الله"قرار دهند. در حالیکه همانطور که گفته شد مشرکین الاهه‌های خود را از معبودهای دیگر مستقل میدانستند و لذا در جواب پرسش معنی دار رسول خدا درمانده میشوند:)
"فقال لهم { رسول الله }: أ و هی سامعة لربها، عابدة له، حتی تتقربوا بتعظیمها الی الله؟
قالوا: لا {!!! }"
یعنی:
پیامبر به آنها فرمودند: آیا آن بت شما (الاهه شما) برای پروردگارش حرف گوش کن است و عبادت او را بجای می‌آورد، تا اینکه این چیزها باعث شود که شما با تعظیم او، به خدا تقرب بجویید؟
مشرکین گفتند: نه
پاسخ منفی آنها گویای این حقیقت است که در ادعای خود مبنی بر تقرب جستن به خدا توسط الاهه ها، دروغ میگفتند!

۸-نوشته اید:"موضوع التماس دعای پسران یعقوب علیه السلام را از پدرشان مطرح می‌سازد. با این که ما بارها گفته ایم این گونه درخواست ها از زندگان، هیچ اشکالی ندارد و چنین التماس دعایی با عبادت خدا مخالف نیست... به علاوه، قیاس غایب به حاضر، غلط است"
اولا: آنگونه که از نوشته شما برمی آید"توسل"و"واسطه طلبی"در امور معنوی را همانند امور مادی پذیرفته اید و منکر آن نیستید.
آنچه مسلم است اینست که فرزندان حضرت یعقوب، علی نبینا و آله و علیه السلام، پدر خویش را به درگاه خداوند"واسطه"و"وسیله"قرار دادند تا خداوند گناهشان را بیامرزد.
ثانیا: گویا شما"واسطه طلبی"و"توسل"را فقط در دایره زندگان صحیح میدانید و لذا توسل به حجتهای الهی و اوصیای رسول الله صلی الله علیه و آله را نمیپذیرید.
این ادعای شما از سوی آیات مبارک قرآن و روایات ارزشمند معصومین علیهم السلام تایید نمیشود! و لذا در حد یک ادعای ساده باقی میماند.
ثالثا: توجه داشته باشید که ادعای ساده شما با این جمله کلی:" قیاس غایب به حاضر، غلط است"توجیه نمیشود. آنچه مسلم است در امر توسل، مسلمانان وسیله ها و واسطه‌هایی را میخوانند که به اذن خدا از دعای متوسلین مطلع میشوند، همچنانکه حضرت یعقوب علی نبینا و آله و علیه السلام از خواسطه متوسلین به او (یعنی فرزندانش) توسط گوشهایش با خبر شد. این آگاهی میتواند توسط ملایکه و یا به هر طریق خداخواهِ دیگری انجام شود ؛ و دست خدا همواره گشوده است.
امیدوارم شما از آن دسته افرادی نباشید که نگاهشان صرفا به امور جسمانی و مادی دوخته شده و رابطه جهان پس از مرگ را با این عالم (و لو به خواست خدا) انکار میکنند!

یک بام و دو هوا
۹- نوشته اید:"حاجات را باید از حضور مالک اصلی آنها خواست"
و توجه نداشتید که در چند سطر بالاتر عمل فرزندان پیامبر خدا را، که از پدرشان طلب حاجت کردند و برای دعا و آمرزش طلبی از خدا، به او التماس کردند، صحیح دانستید!
مسلّم است که فرزندان حضرت یعقوب، علی نبینا و آله و علیه السلام، میتوانستند، خود، به درگاه الهی عرض حاجت برده و از او طلب آمرزش نمایند، اما با وجود حضور همیشگی خدا (مالک اصلی)، به سراغ پدرشان رفتند و حاجت خود از خدا را از طریق پدر و با واسطه قرار دادن او و توسل به او به انجام رساندند. و پیامبر خدا هم این درخواست و توسل، آنها را پذیرفت ؛ و توجه نداشت که شما (آقای طباطبایی)، شخصا، با این کار مخالفید!

کلمة حق یراد بها الباطل...
۱۰ – شما که رای خود را با استفاده از یک جمله از کتاب وسایل القاء نموده اید، نوشته اید:"حاجات را فقط از خدا بخواهید"
عبارت"حاجت خواستن از غیر خدا"مورد سوء برداشتها و بلکه سوء استفاده‌های فراوانی قرار گرفته است .
اگر با حسن ظن به نوشته شما بنگریم و موضوع سوء استفاده شما را مطرح نکنیم، از سوء برداشت شما از این عبارت، نمیتوان چشم پوشی کرد!
بهر حال نکاتی را اشاره میکنم:
اولا: حاجت خواستن، یک عبارت کلّی و عام است که حتی روابط روزمره ما را هم شامل میشود. وقتی از نانوا طلب نان میکنیم و یا از دوست خود طلب یاری و کمک مینماییم (و هزاران درخواستی که در امور روزمره خود از سایرین داریم) همه و همه حاجت خواهی ماست از دیگران! و شما با ممنوع جلوه دادن هرگونه حاجت خواهی از غیر خدا، همه مومنین را مشرک قلمداد کرده اید! و این برداشت، سوء بوده و باطل است.
پس شما نباید عبارت شعارگونه:"حاجات را فقط از خدا بخواهید"را بدون شرح رها کنید.
ثانیا: همانطور که از متن شرع، برآمده و مومنین بخوبی بر آن واقفند اگر"حاجت خواهی"از کسی باشد که او را معبود خود ساخته اند (یعنی او را در شأن حاجت دهی اش، منفک و مستقل از خدا تلقی کرده اند) به خطا رفته اند ؛ همچنانکه حاجت خواهی مشرکین مکه از معبودهایشان از این دست بوده است. و توصیه حجتهای الهی در جهت توجه دادن به این نکته بوده که مردم با دیدن اسباب و وسیله ها، آنها را مستقل ندانسته و سیطره خدا را بر همه اسباب فراموش نکنند.
اما اگر حاجت خواهی از کسی باشد که او تحت سیطره و قدرت خدا بوده و بلکه شأن حاجت دهی او نیز به اجازه و خواست خدا باشد در اینصورت در حاجت خواهی از او هیچ امر خلافی صورت نگرفته و یک امر طبیعی و مورد تایید شرع به انجام رسیده است. این همان امری است که در امور روزمره همه مردم، جریان داشته و دارد و اتفاقا حاجت خواهی مومنین از حجتهای الهی نیز از این دست است.
در این حالت برآورنده حقیقی حاجات خداست که توسط اسباب و وسایطش حاجات مردم را اجابت مینماید. و انکار وسایط و اسباب خداوندی در واقع قد علم کردن در برابر مشیت و خواست اوست ؛ و این عین شرک است!
اگر کسی با تکیه بیجا بر عبارت"حاجات را فقط از خدا بخواهید"، آنرا از معنی طبیعی و حقیقیش جدا ساخته و به معنای غلط و متشابه آن متمسک شود و نابخردانه بگوید:"هیچگونه حاجتی را نباید بر غیر خدا عرضه کرد"در پاسخ باید این جمله را هم بشنود که:"
... حفظت شییا و غابت عنک اشیاء
(چیزکی فرا گرفته ای و چیزهای فراوانی از تو پنهان شده است)
از یکسو نگری و نگاه تک بعدی به دین دست بردار و دین را آنچنانکه خداوند توسط حجت خویش فروفرستاده برگیر و رای خود را با آن میامیز"
آنچه در این نوشته بدان اهتمام داشتم نشان دادن پاره ای از خطاهای موجود در نوشته شما بود و نیز تذکری به دوستان مومن خود که در نگاه دین جویانه خویش چشم بر راهنمایی و راهپیمایی حجت خدا بدوزند و در سایه همای ثقلین و در حصن حقیقت"لا اله الا الله "دین خدا را بیابند.
همچنین من به دنبال اثبات همراهی شما با صاحبان"شبه تفکر"وهابیت نبودم و هرچند از میان مشابهتهای موجود میان رای شما و رای وهابیان چندی را برشمردم و اشاره کردم اما جهت گیری نوشته من رفع سوء برداشتهای دینی در نوشته شما بود. (والله علی ما نقول شهید و رسولُه)
نهایتا سعی شما در انکار مشابهت نظرگاهتان با لیدر و رهبر وهابیت، محمد بن عبد الوهاب، دیدنی و قابل تعمق است.

متشکرم

پویان

فروردین ماه ۱۳۸۵

 



سایت فطرت