جنگ صفین، به آخرین لحظات خود رسیده بود. مالک اشتر نخعی در این جنگ درسی بزرگ به همه مدعیان تشیع می‎دهد. او همان کسی است که از امیرالمؤمنین علیه السلام در صف او نقل شده است:

به خدا سوگند، اگر کوه مى بود، کوهى بى همتا و سرافراز بود و اگر صخره بود، صخره‎اى سخت بود که سم هیچ ستورى آن را نمى‎سود و هیچ پرنده‎اى به اوجش نتوانست پرید. (حکمت ۴۴۳ نهج البلاغه)

مالک داشت به خیمه گاه معاویه نزدیک می‎شد و داشت کار را یکسره می‎کرد که معاویه و عمروعاص آن نیرنگ معروف را به کار بستند و قرآن بر سرنیزه زدند و یاوران لشکر امیرالمؤمنین را فریب دادند.

آن یاوران! هم امام را تهدید کردند که نباید جنگ با معاویه را ادامه دهد. اما در آن سو مالک و یارانش داشتند به پیش می‎رفتند تا اینکه پیکی ازجانب امام به مالک رسید و از وی خواست که جنگ  را متوقف کند و مالک هم امر امام را پذیرفت و فرمان پذیری از امام معصوم خود را بر حلاوت پیروزی بر معاویه، ترجیح داد. (ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ۳، ص ۲۳، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.[۲]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، مصحح، هارون، عبدالسلام محمد، ص ۴۹۰- ۴۹۱،)

---

در ماجرای جنگ جمل نیز چنین ماجرایی رخ داد. عثمان بن حنیف (که البته در مقامات مالک اشتر نبود) وقتی خبر نزدیک شدن سپاهیان شتر سرخ موی به بصره را شنید، با یاورانش مشورت کرد. آنها همه به او گفتند پیش از آنکه آنها به بصره نزدیک شوند، سپاهیانت را به بیرون بصره ببر و در بیرون شهر با آنها بجنگ وگرنه اگر آنها به بصره بیایند نمی‎توانی با آنها بجنگی.

اما عثمان بن حنیف گفت باید ببینم امر علی بن ابیطالب چیست و او چه فرمان می‎دهد. در نامه ای منسوب به امام علیه السلام خطاب به عثمان بن حنیف آمده است که : اگر به شهر تو آمدند، آنان را به حق و بازگشت به وفا به عهد خدا و پیمانی که بر آن بیعت نموده اند فراخوان. اگر دعوتت را پدیرفتند، با ایشان به نیکی همجواری کن... اما اگر نپذیرفتند و به ریسمان شکنی چنگ زدند، با آنان به نبرد برخیز  و عثمان بن حنیف هم بر خلاف دیگر نظرات، برفرمان امامش عمل کرد. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۹/۳۱۱)

 

تقدم فرمان، امر و خواسته امام معصوم بر خواسته خویش، پیامی است که از این دو ماجرا دریافت می‎کنیم.

 

/



تحریریه سایت فطرت