این پرستش نیست
موسی علیه السلام با عصایش نیل را شکافت و پس از آن بنی اسرائیل را نجات داد. موسی (علیه السلام) و یارانش از رود گذشتند و فرعونیان در تعقیب آنها بودند که نیل دوباره به حالت اول بازگشت و آنها را که در میانه راه بودند، غرق کرد.
پیش از آن نیز این عصا شگفتی‎های دیگری از خود نشان داده بود. مارهای ساحران را بلعیده بود و به فرعون فهمانده بود که این راه، راه دیگری است و او باید دست از آنچه امروز به آن مبتلاست بردارد.
این عصا، همان بود که موسی علیه السلام گاهی به آن تکیه میکرد و گاه، گوسفندانش را با آن می‎راند. اما وقتی خدا بخواهد، همین عصا می‎شود منبعی از انرژی و قدرت و اعجاز. اگر خدا بخواهد، همین عصا می‎شود وسیله‎ای برای شکست لشکر قدرتمند فرعون. اگر خدا بخواهد، همین عصا می‎شود مصداقی از این مفهوم که گاهی خدا به کسی یا چیزی، کمالاتی می‎بخشد. میخواهد انسان باشد یا حیوان یا یک تکه چوب.
اگر روزی روزگاری این عصا را پیدا کنم، آن را خواهم بوسید و احترامش خواهم کرد چرا که این عصا مصداق قدرت آفرینی خداوند است. عصا را روی چشم خواهم گذاشت چراکه خداوند به وسیله این عصا، یکی از بهترین بندگانش را یاری کرده است. عصا را تکریم خواهم کرد چراکه خدا با این عصا، بنی اسرائیل را تکریم نمود.
این احترام‎ها و تکریم‎ها و بوسیدن‎ها، به معنای پرستش عصا نیست. به معنای اولوهیت آن هم نیست. معلوم است که چنین نیست. اتهام شرک و غلو هم هم نمی‎توان به این کار داشت. واضح است، مشخص است. نیت من معلوم است.
عصای موسی منتسب به موسی است و آنچه از آن سر زده است، منتسب به خداوند. اگر ما در همان زمان یکی از بنی اسرائیل بودیم و تمام ماجراها را دیده بودیم، چه می‎کردیم؟ عصا را تکریم میکردیم یا نه؟ موسی را متهم به شرک می‎کردیم که خدا را رها کرده‎ای و به عصا دل خوش کرده‎ای؟ و بعد با الفاظ خاص به موسی می‎گفتیم، این عصا تکه چوبی بیش نیست و حتی نمی‎تواند نفعی به خود رساند و ضرری از خود دور کند؟ یا اینکه عمیقتر می‎بودیم، بیشتر احترام می‎گذاشتیم و هرچیزی را درجای خودش بررسی می‎کردیم؟
عصای موسی تکه چوبی بود که خدا، به آن قدرتهایی داده بود و موسی یک انسان بود که خدا با او نبوت و رسالت داد و خلاصه هرکه هرچه دارد، چه آن کسی که نور رسالت دارد چه آن عصا که چنین اعجازی دارد، به خاطر آنچیزی که خدایش به آن داده، محترم است.



تحریریه سایت فطرت