حدیث معرفتی بالنورانیه

 

مقدمه:

 

نویسنده کتاب"نقد کتب حدیث"در فصل نهم کتاب خود به نقد آثار مرحوم مجلسی پرداخته و به احادیثی که ایشان آورده اشکالاتی وارد نموده است. در این مقاله سعی شده است که به اشکالات نویسنده درباره حدیث هفتم این فصل پاسخ‌های کوتاه و قانع کننده داده شود تا خواننده محترم به راحتی مسئله را درک کرده و به سستی و بی اساسی ایراد منتقد از هر جهت اعتراف نماید. ما به تدریج اشکالات نویسنده را مطرح کرده و پاسخ قاطع و روشنگر خواهیم داد .امید آن که خواننده محترم با دقت در مباحث مطرح شده حقیقت را دریابد و بدون هیچ تعصب و پیش داوری قضاوت نماید.

قسمت‌هایی از حدیث که مورد اشکال نویسنده قرار گرفته:

طباطبایی می‌نویسد: مجلسی در مجلد بیست و ششم از «بحار الأنوار» حدیث غریبی را از کتابی ناشناخته بدین صورت نقل می‌کند": «ذکر والدی – (ره) – أنه رأی فی کتاب عتیق جمعه بعض محدثی أصحابنا فی فضایل أمیر المؤمنین -علیه السلام- هذا الخبر و وجدته أیضا فی کتاب عتیق مشتمل علی أخبار کثیرة. قال روی عن محمد بن صدقة أنه قال: سال أبوذر الغفاری سلمان الفارسی – (رض) – یا أبا عبدالله ما معرفه الامام أمیر المؤمنین -علیه السلام- بالنورانیه ... «پدرم – که رحمت خدا بر او باد – گفت در کتاب‌های قدیمی که بوسیلة برخی از محدّثین شیعه دربارة فضایل امیر مؤمنان -علیه السلام- گردآوری شده این خبر را دیده است و من نیز در کتابی کهن که اخبار بسیاری را در بر داشت آن را یافتم. در آنجا نوشته بود از محمّد بن صدقه روایت شده که گفت ابوذر غفاری از سلمان پارسی پرسید:ای ابا عبدالله شناسایی امام امیر مؤمنان-علیه السلام-به نورانیت کدامست...

آقای مصطفی طباطبایی در صفحه ۸۵ کتاب نقد کتب حدیثش اینگونه اشکال میکند:

اولاً بلحاظ سند مجلسی و پدرش این روایت را در کتابی قدیمی یافته‌اند که هیچ معلوم نیست مؤلف آن چه کسی بوده و از چه راهی این روایت بدو رسیده است!

بعلاوه در سند روایت مذکور انقطاع وجود دارد زیرا محمّد بن صدقه – راوی آن – با ابوذر و سلمان معاصر نبوده و معلوم نیست چگونه این روایت را از آن دو نقل می‌کند!

از این گذشته ما در کتب رجال دو شخص به نام محمّد بن صدقه داریم. یکی محمّد بن صدقة عبدی است که با امام صادق -علیه السلام- و امام کاظم -علیه السلام- معاصر بوده و ابو عمرو کشّی او را «بتری مذهب» می‌داند و خود مجلسی هم وی را تضعیف می‌کند[۲][۳]

پس این دو تن علاوه بر آنکه فاصلة زمانی با ابوذر و سلمان داشته‌اند مورد وثوق همة علمای امامیه نیز نیستند و از این‌رو سند روایت مذکور مخدوش و بی‌اعتبار است.

شگفت آنکه خود مجلسی هم بدان اعتماد ندارد! و هنگامی که تصمیم می‌گیرد این روایت را توجیه نماید می‌نویسد: لو صح صدور الخبر عنه -علیه السلام- لاحتمل ان یکون المراد...[۴]

یعنی: «اگر صدور این خبر از علی -علیه السلام- درست باشد احتمال دارد که مراد آن حضرت این بوده است که ...»...!

"پاسخ ما به اشکال نویسنده در مورد ضعف سند حدیث"

نویسنده کتاب در ابتدای نقد خود اشکالاتی به سند حدیث وارد می‌کند که هر یک از آن ها در ذیل بررسی می‌گردند:

۱- مفهوم ضعیف بودن سند حدیث در دیدگاه محدثین:

آقای طباطبایی در ابتدای نقل روایت دو برداشت شخصی خود را به کلام مرحوم مجلسی می‌افزاید و می‌نویسد:"مجلسی در مجلد بیست و ششم از «بحار الأنوار» حدیث غریبی را از کتابی ناشناخته بدین صورت نقل می‌کند...

سخن ما:

و حال آن که عدم درک آقای طباطبایی از حدیث و نا آگاهی او نسبت به کتب قدیمی شیعه باعث چنین برداشت مغرضانه و نامنصفانه ای شده است که ذهنیت خواننده را به آن سوق می‌دهد.

نویسنده: مرحوم مجلسی رحمه الله علیه در ابتدای بیان سند حدیث این گونه می‌نویسد:"ذکر والدی – (ره) – أنه رأی فی کتاب عتیق جمعه بعض محدثی أصحابنا فی فضایل أمیر المؤمنین -علیه السلام- هذا الخبر و وجدته أیضا فی کتاب عتیق مشتمل علی أخبار کثیرة"

یعنی"«پدرم – که رحمت خدا بر او باد – گفت در کتاب‌های قدیمی که بوسیلة برخی از محدّثین از اصحاب ما (شیعه اثنی عشری امامیه) دربارة فضایل امیر مؤمنان -علیه السلام- گردآوری شده این خبر را دیده است و من نیز آنرا در کتابی کهن که اخبار بسیاری را در بر داشت یافتم."

سخن ما:

یعنی مرحوم مجلسی این روایت را هم از پدر خویش و هم در سایر کتب روایی مشاهده کرده است ضمنا پدر ایشان نیز از محدثین و اصحاب نقل روایت نموده اند. بنا بر این بدان معنا است که افرادی که این روایت را نقل کردند از محدثین معتبر و آگاه به فن حدیث بوده اند

آن چه واضح است که این کتاب قدیمی برای خود مرحوم مجلسی و هم برای پدرشان جزو کتب معتبر حدیثی بوده است هرچند که نام این کتاب را که شاید اشتهار خاصی در آن زمان نداشته است ذکر نکرده است. بنابراین اگرچه این کتاب قدیمی نامش و مجموعه روایاتش برای ما و نگارنده سوال ناشناخته است ولی محدثین اخبار آن را جمع کرده و نوشته اند و اعتماد ما به متخصصین حدیثی مان باعث اعتماد به متن حدیث می‌شود .

آری می‌پذیریم که یک محدث و فقیه می‌تواند به اعتماد مرحوم مجلسی اتکاء ننموده و بدلیل انقطاع سند به روایت اعتماد نکند ولی حق ندارد به صرف اشکال سندی روایت را مجعول پنداشته و تخطیه نماید.

البته ضعف‌هایی که در علم حدیث به سند روایات نسبت داده می‌شود متفاوت است. در مجموع اطلاق ضعیف به احادیث همیشه یکسان نیست:

گاهی ضعف حدیث مربوط به سند احادیثی است که فقیه آگاهی کامل نسبت به راویان آن ندارد و ازحسب و نسب و جرح و تعدیل ایشان بی اطلاع است.

و گاهی ضعف حدیث به این دلیل است که راوی آن مجهول بوده و در کتب رجال از او سخنی ذکر نشده است. بنابراین اگر دقت کرده باشید این دو نوع ضعف از یک مقوله نیستند. در مورد حدیث مذکور اگرچه نام راویان احادیث نیامده اما مرحوم مجلسی بر محدث بودن و التزام آنان به تشیع امامیه تاکید کرده است.

۲- بررسی ادعای انقطاع راویان حدیث:

آقای مصطفی حسینی طباطبایی سپس به انقطاع راویان حدیث اشکال کرده و می‌نویسد:"(بعلاوه در سند روایت مذکور انقطاع وجود دارد زیرا محمّد بن صدقه – راوی آن – با ابوذر و سلمان معاصر نبوده و معلوم نیست چگونه این روایت را از آن دو نقل می‌کند!"

سخن ما:

نویسنده هم عصر نبودن راوی حدیث (محمد بن صدقه) با کسانی که حدیث را از آنان نقل کرده دلیل بر ضعف حدیث می‌داند. گرچه ممکن است این حدیث منقطع باشد اما صرف انقطاع موجب بی توجهی به متن حدیث نمی‌شود. از طرف دیگر در بررسی کتب رجالی به چهار شخص متفاوت با اسم محمد بن صدقه برخورد می‌کنیم. محمد بن صدقه العنبری البصری محمد بن صدقه الفدکیمحمد بن صدقه دیگری که مقدم بر الفدکی بوده است و محمد بن صدقه الجبلانی الحمصی.

الف: محمد بن صدقه العنبری البصری.

این نام در کتب رجالی شیعه مذکور است مرحوم مامقانی نیز در تنقیح المقال نام او را آورده است. مرحوم شیخ و مرحوم نجاشی نیز نام او را در رجال خود ذکر کرده اند و مرحوم شیخ به او نسبت غلو داده ودر موردش نوشته این شخص از امام کاظم و امام رضا صلوات الله علیهما روایت نقل کرده و از اصحاب این دو امام همام به شمار می‏رود.

روایات این شخص در کتب اهل سنت نیز موجود و آنچه هست از امام کاظم علیه السلام روایت شده است کما اینکه در کتب شیعه نیز روایات وی منحصر به مواردی است که از امام کاظم علیه السلام نقل کرده و یا به واسطه از امام صادق علیه السلام روایت کرده و از غیر معصوم روایتی ندارد. رجالیون اهل سنت وی را مجهول بر شمرده‏اند و اگر چه شخص او در کتب اهل سنت موجود است ولی شخصیت وی برای آنان مجهول می‏باشد! پس برای محمد بن صدقه العنبری نه در کتب شیعه و نه در کتب اهل سنت روایتی که او از غیر از ائمه معصومین نقل کرده باشد وجود ندارد بلکه روایات او مربوط به حضرت صادق و حضرت کاظم علیهما السلام است.

ب: محمد بن صدقه الفدکی

در کتابهای اهل سنت روایات این شخص موجود می‏باشد. او از راویان مالک به شمار می‏رود و مرحوم شیخ طوسی در امالی خود روایتی را از مالک نقل فرموده که در سند آن همین محمد بن صدقه همراه با توثیق مذکور است. عین این روایت را الرامهرمزی در کتاب المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی ولی بدون ذکر توثیق نقل کرده است

ج: محمد بن صدقه دیگری مقدم بر فدکی

محمد بن صدقه دیگری نیز در کتب رجال اهل سنت وجود دارد که از نظر طبقه بر الفدکی مقدم می‏باشد و گفته‏اند پدرش صحابی بوده است. ابن ابی حاتم رازی و بخاری در تاریخ خود از این شخص یاد کرده و بدون ذکر توثیق و یا تضعیفی از او نام برده‏اند. با توجه به اینکه روایت مورد نظر در بحار الانوار از طریق محمد بن صدقه از ابوذر غِفاری نقل شده است لا جرم احتمال اینکه مراد از وی همین شخص تابعی باشد بسیار زیاد است زیرا تنها او است که امکان روایت از ابوذر غِفاری بدون واسطه برایش متصوّر است.

د: محمد بن صدقه الجبلانی الحمصی

شخص دیگری هم به نام محمد بن صدقه الجبلانی الحمصی وجود دارد که نسبت به قبلی‏ها از نظر طبقه متأخر است و از مشایخ نسایی به شمار می‏رود. ابو حاتم رازی او را صدوق دانسته است گرچه بسیار بعید است.

پس در نتیجه برای پیدا کردن شخصیت یک فرد در تاریخ نبایستی با اولین برخورد با نام او مسئله را تمام شده فرض کرد. بلکه بایستی با تحقیق دقیق تر سایر گزینه‌های محتمل را در نظر گرفت و از قضاوت زود هنگام اجتناب کرد وگرنه تحقیقی که همچون کشتی در جستجوی ساحل حقیقت است در باتلاق جهل و شتابزدگی باطل فروخواهد رفت.

۳- بررسی شخصیت راوی حدیث:

نویسنده در ادامه شبهه خود شخصیت راوی را براساس برداشت خویش زیر سوال می‌برد و می‌نویسد:"از این گذشته ما در کتب رجال دو شخص به نام محمّد بن صدقه داریم. یکی محمّد بن صدقة عبدی که با امام صادق -علیه السلام- و امام کاظم -علیه السلام- معاصر بوده و ابو عمر و کشّی او را «بتری مذهب» می‌داند و خود مجلسی هم وی را تضعیف می‌کند. دوّم محمّد بن صدقة عنبری بصری که با امام رضا -علیه السلام- معاصر بوده و شیخ طوسی و علامة حلّی هر دو او را از غلاه معرفی نموده‌اند."

سخن ما :

در پاسخ می‌گوییم افراد متفاوتی با نام یکسان محمد بن صدقه وجود داشته اند که در کتب رجالی اهل سنت و شیعه در مورد ایشان بحث شده است. البته این نکته را بایستی در نظر داشت که کتب رجالی که بر اساس شواهد تاریخی و سخنان افراد نگاشته شده است عاری از اشتباه نبوده و وحی منزل نمی‌باشند. کما اینکه مرحوم مامقانی صاحب کتاب تنقیح المقال این مجموعه عظیم را طی دو سال و یا کمتر فراهم آورده است و لا جرم کاری به این گستردگی در زمانی به این کوتاهی عاری از اشتباهات نخواهد بود. لذاست که مرحوم شیخ محمد تقی تستری کتاب قاموس الرجال خود را در ذیل تنقیح المقال تألیف کرده و در مواردی اشتباهات مرحوم مامقانی را متذکر شده است.

یکی از موارد اشتباه در تنقیح المقال ذکر محمد بن صدقه العبدی است. زیرا براساس یافته‌های مرحوم تستری کسی به این نام وجود ندارد. مرحوم مامقانی به تبع از مرحوم بحر العلوم این عنوان را مطرح فرموده و این اشتباه به سبب تصحیف کلمه مسعدة پدید آمده است زیرا با مراجعه به کتب حدیثی در می‏یابیم روایاتی را که مرحوم مامقانی تحت عنوان محمد بن صدقه العبدی بدان اشاره کرده مربوط به مسعده بن صدقه می‏باشد. پس براین اساس محمد بن صدقه العبدی وجود خارجی نداشته و مسعده بن صدقه صحیح است که در کتب رجال معروف می‏باشد.

در نتیجه با توجه به اینکه روایت مزبور از کتب مشایخ شیعه نقل شده است در بین هیچ یک از علما و محدثین شیعی سابقه نداشته است که روایتی از ائمه هدی علیهم السلام نقل شده باشد و راوی بدون ذکر نام آن بزرگواران و صرفاً به عنوان روایت عادی آنرا ذکر کند و نامی از امام معصوم نبرد. در نتیجه می‌توان فهمید که این روایت از محمد بن صدقه العنبری نیست پس یا از محمد بن صدقه مقدم بر الفدکی است و یا از خود الفدکی. و احتمال اولی بیشتر است زیرا با توجه به اینکه او صحابی زاده است اولاً از تابعین به شمار می‏رود و ثانیاً امکان روایت از ابوذر برایش محتمل است. و یا در تصحیف کلمه مسعده اشتباه پیش آمده و محمد به جای آن نوشته شده است و راوی حدیث مسعده بن صدقه بوده است. در هر صورت باید با کنکاش دقیق تاریخی و مراجعه به اهل فن به حقیقت دست یافت.

۴- بررسی ادعای عدم اعتبار حدیث و عدم اعتماد علما شیعه به آن:

آقای طباطبایی بر اساس فرض‌های مذکور در قبل این چنین نتیجه گیری می‌نویسد:

"پس این دو تن علاوه بر آنکه فاصلة زمانی با ابوذر و سلمان داشته‌اند مورد وثوق همة علمای امامیه نیز نیستند و از این‌ رو سند روایت مذکور مخدوش و بی‌اعتبار است. شگفت آنکه خود مجلسی هم بدان اعتماد ندارد! و هنگامی که تصمیم می‌گیرد این روایت را توجیه نماید می‌نویسد: لو صح صدور الخبر عنه -علیه السلام- لاحتمل ان یکون المراد...یعنی: «اگر صدور این خبر از علی -علیه السلام- درست باشد احتمال دارد که مراد آن حضرت این بوده است که...»!

سخن ما :

همان طور که در بالا بحث شد از آنجا که نویسنده راوی حدیث را شخصی فرض کرده است که بعضی از علمای تشیع به او اعتماد نکرده اند لذا حدیث را از نظر سندی مخدوش و بی اعتبار دانسته است. اما از آنجا که این دو شخص مذکور از راویان عامه هستند چه بسا بزرگان تشیع از باب الفضل ما شهدت به الاعداء"برتری آن است که دشمنان به آن شهادت دهند"این روایت را در باب نوادر آورده اند تا همه جهات احتیاط رعایت شده باشد.

از جهت دیگر آقای مصطفی حسینی طباطبایی ادامه بیان مرحوم مجلسی را نیاورده است که در توضیح حدیث نوشته اند:"بیان قوله أنا الذی حملت نوحا أقول لو صح صدور الخبر عنه ع‏ لاحتمل أن یکون المراد به و بأمثاله أن الأنبیاء ع بالاستشفاع بنا و التوسل بأنوارنا رفعت‏ عنهم المکاره و الفتن کما دلت علیه الأخبار الصحیحة."یعنی:"انبیاء با طلب شفاعت از ما و توسل به انوار ما فتنه ها و دشواری ها از آنها برداشته شد همانطور که اخبار صحیحی بر آن دلالت می‌کند."هرچند که ایشان احتیاط کرده و صحت صدور را مشروط بیان کرده اما در انتها بر احادیث صحیحی که محتوای این حدیث را تایید می‌کند استناد می‌کند و در ضمن در ابتدای نقل حدیث هم بطور ضمنی منبع آن را تایید کرده است. وگرنه اگر این حدیث را اصلا قبول نداشت چه لزومی داشت آن را نقل کند و خود را به زحمت بیندازد. بنابراین ادعای نویسنده کتاب که علمای امامیه این حدیث را قبول ندارند باطل است" ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِم "...

بخش دوم

 

در بخش اول به اشکال سندی حدیث پرداختیم و نشان دادیم ایراد آقای مصطفی حسینی طباطبایی به سند حدیث قابل خدشه است. در ادامه شبهات وارده بر مفهوم حدیث را پاسخ می‌گوییم ...

 

بررسی مفهومی حدیث

 

الف - اعتقاد به خلقت نورانی در احادیث کتب معتبر شیعه و اهل سنت

 

روایات متعددی در کتب شیعه و اهل سنت وجود دارد که به مرتبه ای از خلقت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام به غیر از خلقت جسمانی ایشان بر روی زمین اشاره شده است. اهل سنت هم تعدادی روایات درباره مقام خلقت اولیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام دارند که قابل نفی کردن نیست. پس اجمالا این موضوع بین شیعه و اهل سنت مشترک است. حال بایستی از آقای مصطفی حسینی طباطبایی پرسید که منظور از این مقام خلقت برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیه السلام که هم در کتب شیعه و هم در کتب اهل سنت نقل شده است چیستو شما چه توضیحی برای آن دارید برهمگان معلوم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال عام الفیل بدنیا آمد وحضرت علی علیه السلام هم چندی بعد متولد شده اند. پس این خلقت نورانی که در احادیث فریقین آمده به چه معناست

 

ابتدا به ذکر برخی احادیث یاد شده می‌پردازیم سپس به اشکالات نویسنده پاسخ می‌دهیم.

 

مساله ی تقدّم وجودی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر جمیع ممکنات عقیده ای صرفاً شیعی نیست بلکه روایات این موضوع در کتب اهل سنّت نیز موجود می‌باشند.

 

در ذیل به چند نمونه از این روایات اشاره می‌شود:

 

۱- نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین ـــ من نبی بودم آنگاه که آدم بین آب و خاک بود. » (مفاتیح الغیب فخر رازی ج۶ ص: ۵۲۵)

 

۲- از آن حضرت پرسیده شده: « متی کنت نبیا قال: کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد ــــ از کی نبی شدی فرمودند: من نبی بودم آنگاه که آدم بین روح و جسد بود.» (المستدرک حاکم نیشابوری ج۲ ص ۶۰۹)

 

۳- و فرمودند: « اوّل ما خلق اللَّه نوری ـــ اوّل چیزی که خدا آفرید نور من بود.»

 

۴- و فرمودند: « أوّل ما خلق اللّه روحی ــــ اوّل چیزی که خدا آفرید روح من بود. » (ینابیع الموده قندوزی حنفی ج۱ ص ۴۵)

 

۵- پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:« إنی عند اللّه لخاتم النبیین و إن آدم لمنجدل فی طینته. ـــ من در نزد خدا خاتم النبیین بودن در حالی که آدم افتاده در طینت خود بود.» (مسند احمد بن حنبل ج۴ ۱۲۷)

 

۶- نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « کان الناس من شجر شتی و کنت انا و علی من شجرة واحدة. ـــــ مردم همه از درخت دیگری هستند ولی من و علی از درخت واحدی هستیم.» (لسان المیزان ابن حجر ج ۳ ص ۱۸۰)

 

۷- أنه - صلی الله علیه وآله وسلم-أول ما خلق الله من النبیین کما فی حدیث أبی هریرة- -عن النبی-صلی الله علیه و آله و.سلم- ((کنت أول النبیین فی الخلق وآخرهم فی البعث))(یعنی من اولین پیامبر در آفرینش بودم و آخرین ایشان در بعثت می‌باشم) ابن أبی حاتم[کما فی تفسیر ابن کثیر(ص/۱۰۵۲)] وابن عدی فی الکامل (۳/۴۹۳۷۲۳۷۳) وأبو نعیم فی الدلایل(ص/۶) وتمام فی الفواید(۴/۲۰۷رقم ۱۳۹۹)

 

 

 

عقیده شیعه این است همه چهارده معصوم دارای چنین مقامی هستند. چون همگی نوری واحدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اصل این نور است از این روست که آن حضرت خود را اولین مخلوق نامید. در اینجا مناسب است که به برخی روایات ناظر به این بحث نیز اشاره کنیم.

 

۱-

 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله:...فَکَیْفَ لَا نَکُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَایِکَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَی مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَقْدِیسِهِ لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقُ أَرْوَاحِنَا فَأَنْطَقَنَا بِتَوْحِیدِهِ وَ تَحْمِیدِهِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَایِکَةَ فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً اسْتَعْظَمُوا أَمْرَنَا فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَایِکَةُ أَنَّا خَلْقٌ مَخْلُوقُونَ وَ أَنَّهُ مُنَزَّهٌ عَنْ صِفَاتِنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَایِکَةُ بِتَسْبِیحِنَا... (بحارالأنوار ج ۵۴ ص ۵۸)... با این وصف چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالی که پیش از ایشان به پروردگارمان معرفت پیدا کرده و به تسبیح و تهلیل و تقدیسش پرداختهایم زیرا اوّل موجودی که پروردگار عالمیان آفرید ارواح ما بود پس از آفریدن آن را به توحید و تحمیدش گویا ساخت سپس فرشتگان را آفرید ایشان وقتی مشاهده کردند که ارواح ما یک نور است امر ما را بزرگ شمردند و ما برای این که فرشتگان بدانند مخلوق حضرت جلال هستیم و خدا از صفات ما مخلوقات مبرّا است حضرتش را تسبیح و تنزیه نمودیم فرشتگان که چنین دیدند آنها نیز با تسبیح ما به تسبیح حقّ پرداخته و حضرتش را از صفات ما منزّه نمودند.

 

۲-

 

وَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِیٍّ ثُمَّ خَلَقَ الْعَرْشَ وَ اللَّوْحَ وَ الشَّمْسَ وَ ضَوْءَ النَّهَارِ وَ نُورَ الْأَبْصَارِ وَ الْعَقْلَ وَ الْمَعْرِفَةَ (بحارالأنوار ج ۵۴ ص ۱۷۰) از جابر روایت شده است که پیغمبر فرمود: خداوند اولین چیزی را که آفرید نور من بود از آن نور نور علی را شکافت سپس عرش و لوح و آفتاب و روشنی روز و نور چشمها و عقل و معرفت را به وجود آورد.

 

۳-

 

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: إن الله تبارک و تعالی خلق نور محمد صلی الله علیه و آله قبل أن یخلق السماوات و الارض و العرش والکرسی واللوح و القلم والجنة والنار و قبل ان یخلق آدم و نوحا و ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و موسی و عیسی و داود و سلیمان و قبل ان یخلق الانبیاء کلهم باربعماة الف سنة و اربع و عشرینم الف سنة. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند نور محمد صلی الله علیه و آله را چهارصد و بیست و چهارهزار سال پیش از آفرینش آسمانها زمین عرش کرسی لوح قلم بهشت و جهنم و پیش از آفرینش ‍آدم نوح ابراهیم اسحق یعقوب موسی عیسی داود و سلیمان و پیش ‍از آفرینش تمامی انبیاء به وجود آورد.

 

۴-

 

سأل المفضل الصادق علیه السلام ما کنتم قبل أن یخلق الله السماوات و الأرضین قال علیه السلام"کنا أنوارا حول العرش نسبح الله و نقدسه حتی خلق الله سبحانه الملایکة فقال لهم سبحوا فقالوا یا ربنا لا علم لنا فقال لنا سبحوا فسبحنا فسبحت الملایکة بتسبیحنا..."مفضل از امام صادق علیه السلام سوال کرد قبل از اینکه خداوند آسمانها و زمین ها را خلق کند شما چه بودید امام صادق علیه السلام فرمودند: ما انواری حول عرش بودیم که خدا را تسبیح می‌گفتیم و تقدیس می‌کردیم تا اینکه خداوند سبحان ملایکه را خلق کرد و به ملایکه فرمود تسبیح کنید. آنها گفتند پروردگارا نمی‌دانیم. خداوند به ما فرمود تسبیح کنید و ما تسبیح کردیم. پس ملایکه به تسبیح ما تسبیح گفتند..../ بحارالأنوار ج ۲۵ ص ۲۱

 

۵-

 

سأل ابن مهران عبد الله بن العباس رضی الله عنه عن تفسیر قوله تعالی وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ فقال ابن عباس إنا کنا عند رسول الله صلی الله علیه و اله فأقبل علی بن أبی طالب علیه السلام فلما رآه النبی ص تبسم فی وجهه و قال مرحبا بمن خلقه الله قبل آدم بأربعین ألف عام فقلت یا رسول الله أ کان الابن قبل الأب قال نعم إن الله تعالی خلقنی و خلق علیا قبل أن یخلق آدم بهذه المدة خلق نورا فقسمه نصفین فخلقنی من نصفه و خلق علیا من النصف الآخر قبل الأشیاء کلها ثم خلق الأشیاء فکانت مظلمة فنورها من نوری و نور علی ثم جعلنا عن یمین العرش ثم خلق الملایکة فسبحنا فسبحت الملایکة و هللنا فهللت الملایکة فکبرنا فکبرت الملایکة فکان ذلک من تعلیمی و تعلیم علی...ابن مهران از ابن عباس از تفسیر وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ سؤال کرد. ابن عباس گفت ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و اله بودیم پس به سوی علی بن ابی طالب علیه السلام رو کردند. هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و اله ایشان را دیدند در صورتشان تبسمی نمودند و فرمودند مرحبا به کسی که خداوند چهل هزار سال پیش از آدم او را خلق نمود. پس گفتم یا رسول الله! آیا فرزند قبل از پدر است حضرت فرمودند: آری همانا خداوند تعالی  قبل از اینکه آدم را در این مدت خلق نماید من و علی را خلق نمود. پیش از همه اشیاء نوری را خلق فرمود و آن را به دو قسمت نمود پس مرا از نصف آن نور و علی را از نصف دیگر آن نور آفرید. سپس اشیاء را خلق نمود که تاریک بودند. پس نور اشیاء از نور من و علی است. سپس ما را از سمت راست عرش قرار داد و پس از آن ملا یکه را آفرید. پس ما تسبیح گفتیم و سپس ملایکه تسبیح کردند و ما تهلیل گفتیم و ملایکه تهلیل کردند و ما تکبیر گفتیم و ملایکه تکبیر گفتند پس ان ها (رفتارها) از تعلیم من و علی است ./ بحارالأنوار ج ۲۴ ص ۸۸/تأویل الآیات الظاهرة ص ۴۸۸

 

بنابر روایات مزبور آفرینش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم قبل از پیامبران دیگر بوده است و حال آن که ایشان آخرین پیامبر بودند که مبعوث شدند. البته در میان روایات یک دسته روایات در کتب اهل شیعه و اهل سنت یافت می‌شوند که مربوط به امور غیبی است و درک آن برای مردم عادی مشکل است اگر نگارنده سوال نمی‌تواند این احادیث را بفهمد نبایستی به راحتی آن ها را انکار کند. بلکه باید احتمال بدهد که این احادیث یک نکته ای دارند که او نمی‌فهمد. ما نباید در صدد آن باشیم که این نوع از روایات را از جانب خود توضیح دهیم و تفسیر کنیم چون همه علوم به ما نرسیده است. پس این روایات یک واقعیت را نقل کرده اند که چنین چیزی بوده است و راه اثبات آن هم جز از طریق روایت میسر نمی‌باشد.

 

با توجه به روایاتی که در بالا بحث شد دو خلقت متفاوت برای پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم بیان شده است. یکی خلقت نورانی و دیگری خلقت جسمانی. این دو خلقت نورانی و خلقت جسمانی دو مقام جداگانه برای ایشان است. به مقتضای خلقت نوریشان دارای یک ویژگی‌هایی هستند و به مقتضای خلقت جسمیشان دارای ویژگی‌های دیگری هستند.

 

هرچند این که پیامبر قبل از آنکه به دنیای فعلی بیایند دارای خلقت نورانی بوده اند برای ذهن خیلی از افراد غریب است .

 

در عبارتی که می‌فرماید"أنا الذی أخرجت ابراهیم من النار باذن ربی"یعنی من کسی هستم که به اذن پروردگارم ابراهیم را از آتش خارج کردم". واضح است که ایشان در آن زمان در میان قوم نمرود که شاهد ماجرای آتش زدن ابراهیم علیه السلام بودند وجود جسمانی نداشتند بلکه بنابر این روایت با مقام نورانیشان این عمل را انجام دادند. اگر روایت به جای نام حضرت علی علیه السلام مثلا نام ملکی همچون جبراییل علیه السلام را برده بود که حضرت ابراهیم علیه السلام را از آتش بیرون آورد نگارنده سوال اشکال نمی‌گرفت و درک آن برای او ثقیل نبود. اما چون ایشان روایاتی فراوانی را که مقام پیامبران و اولیاء الهی را بالاتر از ملایکه مقرب الهی بیان کرده است را در نظر نگرفتند درک این حدیث برایشان دشوار شده است و لذا آن را منکر شدند. البته خداوند در قرآن کریم می‌فرماید"قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهیمَ"یعنی ما گفتیم ای آتش بر ابراهیم سرد و سلام باش"و خداوند متعال از ضمیرجمع"نا"استفاده کرده است و از ضمیر مفرد"انا" استفاده نکرده است و این امر خود دلیل براین مدعاست که خداوند متعال بعضی از امورش را توسط ایادی خود انجام می‌دهد و بعضی دیگر را خود مستقیما و بدون هیچ واسطه ای انجام می‌دهد. در این ماجرا هم چنین است خداوند متعال می‌خواهد حضرت ابراهیم علیه السلام را از طریق حضرت امیرالمومنین از آتش خارج کند.

 

نکته اساسی که در این عبارات دیده می‌شود تاکید امیرالمومنین علیه السلام بر انجام این اعمال به اذن پروردگار متعال است همان طور که حضرت عیسی علیه السلام تمام معجزات را به خود نسبت می‌دهد ولی در انتها به اذن خداوند متعال اشاره می‌کند. خداوند در قران کریم می‌فرماید"«وَ رَسُولاً إِلی بَنی إِسْراییلَ أَنِّی قَدْ جِیْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْیَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِیُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّیُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ [آل عمران/۴۹] و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوی بنی اسراییل قرار داده که به آنها می‌گوید من نشانه ای از طرف پروردگار شما برایتان آورده ام من از گِل چیزی به شکل پرنده می‌سازم سپس در آن می‌دمم و به فرمان خدا پرنده ای می‌گردد. و به اذن خدا کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسی] را بهبودی می‌بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم و از آنچه می‌خورید و در خانه‌های خود ذخیره می‌کنید به شما خبر می‌دهم مسلماً در اینها نشانه ای برای شماست اگر ایمان داشته باشید!»"

 

می توان گفت که خداوند بلند مرتبه اگر بخواهد کاری انجام دهد از طریق پیامبر و حجت‌های الهی انجام می‌دهد مثل ملایکه مدبرات امر. کما اینکه در این مقام اگر جبراییل بگوید من بودم که موسی را از آب نیل عبور دادم اشتباه نیست. خدا این قدرت را به جبرییل داد و گفت برو موسی را از نیل عبور بده و جبرییل مقامی داشت که اوامر الهی را انجام دهد.

 

خداوند می‌خواهد نظام سلطنت داشته باشد لذا دستورات خود را توسط واسطه‌هایی انجام می‌دهد در عین حال بی نیاز از آنها ست. حال در این نظام عامل واسطه گاهی پیامبر صلی الله علیه وآله است گاهی امیرالمومنین علیه السلام است و گاهی ائمه علیهم السلام و یا در مواردی جبرییل علیه السلام ویا سایر حجج الهیه می‌باشند. در حدیث فوق ذکر شده که امیرالمومنین علیه السلام واسطه انجام چنین اموری شده است.

 

ب - پاسخ به ادعای مغایرت حدیث با آیات قرآن

 

نگارنده کتاب با بیان آیاتی امکان این موارد را زیر سوال برده و می‌نویسد:"ثانیاً متن روایت مذکور با قرآن مجید سازگار نیست زیرا قرآن کریم در آیات متعدّدی تصریح فرموده که پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- در عصر پیامبران پیشین نبوده و بر احوال آنان حضور و آگاهی نداشته است! چگونه می‌شود که علی -علیه السلام- این سمت را احراز کرده و از پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- سبقت گرفته است! قرآن می‌فرماید:

 

وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا(قصص/ ۴۶)

 

«تو (ای پیامبر) در جانب طور نبودی چون ندا در دادیم».

 

وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَی مُوسَی الْأَمْرَ وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ(قصص / ۴۴)

 

«تو (ای پیامبر) در جانب غربی (میقات موسی) نبودی چون وحی بر موسی را به انجام رساندیم و تو از شاهدان (آن صحنه) نبودی».

 

وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ

 

. (آل عمران / ۴۴)

 

«و تو (ای پیامبر) نزد ایشان نبودی آنگاه که قلم‌های خود را (به قصد قرعه) افکندند تا کدامیک مریم را سرپرستی کند»."

 

این‌گونه از آیات صحبت از وجود جسمانی آن بزرگواران دارد چه بسا آن بزرگواران در عوالم دیگر به عنوان سفرای الهی نیز حضور داشته اند که روایاتش در بخش‌های قبل نقل شد. واضح است که مردم می‌دانستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سال ها بعد از حضرت موسی علیه السلام به دنیا آمدند و منظور این آیات یادآوری این مفهوم ساده نیست بلکه به مردم اهل کتاب و منکرین رسالت ایشان تذکر می‌دهد که این آیاتی را پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بر شما تلاوت می‌کنند و ماجراهای پیامبران را با جزییات فراوان برشما نقل می‌کنند در حالیکه در آن زمان حضورجسمانی نداشتند واین خود دلیل بر معجزه بودن قرآن و حجتی بر حقانیت رسالت ایشان است که به شما از آن حقایق خبر می‌دهد.

 

در این آیات خداوند برای تذکر به بندگانش یادآور می‌شود که ای پیامبر تو در این مواقف حضور جسمانی نداشتی.اما در مقام نورانی که روایاتش در بالا بیان شد این بزرگواران واسطة فیض الهی به خلق هستند بدون آن که خدا به آن‌ها نیاز داشته باشد. خداوند آن‌ها را واسطه فیض خودش قرار داده است. البته آن مقامات نورانی قابل مقایسه با مقامات جسمانی ایشان نیست و از قابلیت درک و فهم ما بسیار فراتر هست.

 

ج - پاسخ به ادعای مغایرت حدیث با مفهوم قدرت الهی

 

در انتها نویسنده کتاب بر اساس برداشت شخصی خود این حدیث را مغایر با مفهوم قدرت الهی می‌داند و می‌نویسد:"بعلاوه معنای «انا قدره الله عزوجل» چیست مگر قدرت از صفات ذاتی حق تعالی بشمار نمی‌آید و مگر کسی می‌تواند در مقام ذات با خدای سبحان متّحد یا شریک شود! آیا ظاهر این کلمات کفر آمیز به نظر نمی‌آید و آیا غلاه و علی اللهی‌ها مخترع این سخنان نیستند!

 

واضح است که هر کس با مراجعه به خوددر وجود خودش قدرتی را مشاهده می‌کند. نویسنده باید بگوید این قدرت چیست

 

آیا این قدرت ذاتی ما است یا خداوند به ما عطا فرموده است بر همگان معلوم است که این قدرت را خداوند به ما اعطا فرموده است. حال سوال این جاست که آیا این قدرت از نوع قدرت خداست یا از نوع دیگر است واضح است که قدرتی که داریم از طرف خداست و هر گاه بخواهد می‌تواند آن را از ما بگیرد و به هر کس هم به اندازه قدرتی که به او عطا فرموده بازخواست می‌کند. قطعا این قدرت ذاتی ما نیست و ما هم هیچ گونه استقلالی در آن نداریم.

 

بنابراین وقتی امیرالمومنین علیه السلام فرموده اند"«انا قدره الله عزوجل»"من قدرت خداوند عزوجل هستم یعنی این قدرت من از خداست و خدا بواسطه من قدرتنمایی می‌کند.

 

«انا قدره الله عزوجل» یعنی آن قدرتی که خداوند می‌خواهد برای کاری اعمال کند از طریق وجود نورانی من (امیرالمؤمنین)اعمال می‌کند همانگونه که خداوند متعال می‌تواند بی واسطه جان افراد را بگیرد اما بر اساس نظام سلطنتی خودش از طریق ملک الموت جان افراد را می‌گیرد بدون اینک نیازی به او داشته باشد .

 

عباراتی چون «انا قدره الله عزوجل» واسطه بودن ائمه علیهم السلام را می‌رساند. یعنی خداوند از طریق ائمه علیهم السلام اعمال قدرت کرده است. انا قدره الله یعنی من محل ظهور قدرت خدا هستم. انا علم الله یعنی من مظهر علم خدا هستم. بنابراین نتیجه گیری که نویسنده از این عبارت داشته و آن را مترادف با اتحاد و شراکت با خدا دانسته اشتباه هست. چنین اعتقادی که گفته شود (کسی می‌تواند در مقام ذات با خدای سبحان متّحد یا شریک شود! ) هیچ گاه در طول تاریخ جزء اعتقادات شیعه نبوده و نیست.



وبلاگ قرآنیان