این شبهه از مقدمه شیخ محی الدین عبدالحمید بر شرح نهج البلاغه شیخ محمد عبده نقل شده است:

پاسخ:
چنانچه با دلیل و برهان قطعی فاسق بودن و حتی منافق بودن برخی از صحابه ثابت شود، این شبهه ساقط خواهد شد.
پس می‏ گوییم: * ((صحبه)) در لغت به معنای معاشرت است خواه کوتاه مدت باشد یا دراز مدت، خواه بیان دو نفر مسلمان باشد یا میان کافر و مسلمان. (اسد الغایه تالیف ابن اثیر، ج ۱ ص ۳).
* و تمام فرق اسلامی بر این نکته اتفاق نظر دارند که لفظ ((صحابه)) بر حسب اصطلاح تمام کسانی را که اسلام آورده ‏اند یا تظاهر به اسلام کرده ‏اند، شامل می‏ گردد.
* بسیاری از اهل سنت تمام صحابه را با همین معنای وسیع عادل می‏ دانند ولی دیگر فرق اسلامی این نظریه را قبول ندارند زیرا هیچ دلیلی بر عدالت تمام صحابه وجود ندارد بلکه در میان صحابه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همچون یاران تمام پیامبران و دیگر ملل و اقوام، افرادی صالح و شایسته و افرادی فاسق و تبهکار و حتی منافق وجود داشته است و در قرآن کریم به هر سه گروه اشاره شده است و حتی یکی از سوره‏‌های قرآن به نام ((منافقین)) نام گذاری شده است.
بنابراین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به سه گروه (عادل، فاسق و منافق) تقسیم می‌‏شوند.
و نظریه عدالت تمام صحابه صحت ندارد زیرا:
اولا: این نظریه بر خلاف قرآن کریم است و با برخی از آیات قرآن در تعارض است و از باب نمونه و مثال سه مورد از آن را یادآوری می‌‏کنیم:
(مثال اول) خداوند متعال در (سوره صف آیه ۷) می‏فرماید:
و من اظلم ممن افتری علی الله الکذب و هو یدعی الی الاسلام و الله لا یهدی القوم الظالمین
((و چه کسی در جهان ستمگرتر از آن کس است که با وجود آنکه به سوی اسلام فراخوانده می‏ شود، او بر خدا افترا و دروغ می‏ بندد؟ و خدا هیچ قوم ستمگری را هدایت نخواهد کرد.
این آیه درباره عبدالله بن ابی سرح نازل شده (که بعدها از طرف عثمان والی مصر گردید) او همان کسی است که بر خدا افترا بست و پیامبر خونش را هدر ساخت و فرمود کشتن او مباح است حتی اگر به پرده ‏های کعبه چسبیده باشد.
مولف سیره حلبیه (در باب فتح مکه) می‌‏نویسد: عثمان او را در روز فتح مکه نزد رسول خدا آورد و برایش طلب امان کرد رسول خدا مدتی سکوت کرد تا شاید در این فاصله کسی او را بکشد - چنانکه خود آن حضرت بعدا بیان فرمودند - ولی کسی به این کار اقدام نکرد و پیامبر مصلحت دانست که به او امان دهد)).
(مثال دوم) خداوند متعال در سوره توبه (آیه ‏های ۷۵ - ۷۷) می‌‏فرماید
و منهم من عاهد الله لئن اتانا من فضله لنصدقن و لنکونن الصالحین * فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون * فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلقوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون:
((و از آنان کسانی هستند که با خدا عهد کرده ‏اند که اگر از کرم خویش با ما عطا کند، قطعا صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد * پس چون از فضل خویش به آنان بخشید بدان بخل ورزیدند، و به حال اعراض رو بر تافتند * در نتیجه به سزای آنکه با خدا خلف وعده کردند و از آن روی که دروغ می‏ گفتند در دل‌هایشان تا روزی که او را دیدار می‏ کنند - پیامدهای نفاق را باقی گذارد)).
این آیات اشاره به داستان ثعلبه است او از رسول خدا خواست تا از خداوند متعال بخواهد به او مالی عطا کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمود: وای بر تو ای ثعلبه مال اندکی که شکرش را به جا آوری، بهتر است از مال زیادی که طاقت شکرش را نداشته باشی.
ثعلبه گفت: به خدایی که تو را مبعوث فرموده سوگند، اگر خدا به من مال و ثروتی عطا کند، حتما حق هر صاحب حقی را به او خواهم پرداخت.
آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله دعا کرد و خداوند به وی ثروت زیادی روزی فرمود و رفته رفته ثروتش بسیار شد و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله زکات اموالش را طلب کرد ثعلبه بخل ورزید و گفت زکات نوعی جزیه است و من مسلمانم و نباید جزیه بدهم و زکات مالش را نپرداخت.
- تفسیر فتح الغدیر شوکانی، ج ۳، ص ۱۸۵، و تفسیر ابن کثیر دمشقی، ج ۲، ص ۲۷۳، و تفسیر خان، ج ۲، ص ۱۲۵ و در حاشیه آن تفسیر بغوی، و تفسیر طبری، ج ۶، ص ۱۳۱.?
(مثال سوم) خداوند متعال در سوره سجده آیه ۱۸ می‏ فرماید:
افمن کان مومنا کمن فاسقا لا یستوون
آیا کسی که مومن است همچون کسی که نافرمان است؟ یکسان نیستند.
به اجماع مفسران و محدثان شیعه و سنی مقصود از مومن در این آیه علی بن ابی طالب علیه ‏السلام است و مراد از فاسق، ولید بن عقبه است (البته همین ولید فاسق از طرف عثمان والی کوفه شد و سپس از طرف معاویه و یزید والی مدینه گردید.)
- شواهد التنزیل حسکانی حنفی ص ۴۴۵ - ۴۵۳، و ۶۱۰ - ۶۲۶ و مناقب مغازلی ص ۳۲۴ و ۳۷۰ و الکشاف زمحشری ج ۳ ص ۵۱۴ و...?
آیا می‏ شود عدالت صحابه را پذیرا شویم و حال آنکه:
در مثال اول بیان شده که عبدالله بن ابی سرح بر خدا افترا زده و قصد تحریف کتاب خدا را داشته و او از تمام خلق ستمکارتر است، و محال است که هدایت شود زیرا که خداوند گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد؟
و در مثال دوم خداوند بر نفاق درونی ثعلبه حکم کرده و فرموده که او از دروغگویان است.
و در مثال سوم بیان فرموده که ولید بن عقبه فاسق و اهل آتش است و برای او نجاتی از آتش جهنم نیست. ((او کسی است که در زمان استانداریش در کوفه نماز صبح را (در اثر مستی) چهار رکعت خواند و گفت اگر بخواهید بیشتر می‏ خوانم، ولی در عین حال برخی از سنیان، معتقدند که این هر سه نفر (عبدالله بن ابی سرح، ثعلبه و ولید بن عقبه) چونکه از صحابه می‏ باشند پس عادلند و تکذیب آنان جایز نیست، بلکه محکوم به پاکی و نزاهت بوده و اهل بهشتند و هیچ کدام داخل جهنم نخواهند رفت.
آیا پذیرفتن حکم خدا سزاوارتر است یا تقلید کورکورانه و قول بدون دلیل؟
و ثانیا: این نظریه بر خلاف سنت نبوی است و با برخی از احادیث در تعارض است از جمله:

* ۱ -) ((ذوالثدیه)) که از صحابه به ظاهر زاهد و عابد بود و مردم از کثرت عبادت او در شگفت بودند نمونه جالبی برای تعارض نظریه عدالت تمام صحابه یا سنت نبوی است زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره می‏ فرمود: او مردی است که در چهره ‏اش اثری از شیطان است.
ابن حجر عسقلانی در ((الاصابه فی تمییز الصحابه)) ج ۱ ص ۴۳۹. نقل می‌‏کند که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله ابوبکر را فرستاد تا او را بکشد، ولی ابوبکر او را در حال نماز دید و بر خلاف دستور و فرمان رسول خدا عمل نمود و در مقابل نص فرمان پیامبر، اجتهاد کرد و در صحت دستور پیامبر تردید کرد و او را نکشت و برگشت. سپس آن حضرت عمر را فرستاد تا او را بکشد و او هم نافرمانی کرد و در مقابل نص فرمان پیامبر، اجتهاد کرد و او را نکشت، سپس علی بن ابی طالب علیه ‏السلام را فرستاد، لکن علی علیه‏ السلام که در اجرای فرمان الهی پیامبر و در درستی آن دستور، ذره ای تردید به خود راه نمی‌داد او را نیافت چون از مسجد بیرون رفته بود.
آیا مگر می‏ شود رسول خدا صلی الله علیه و آله بفرماید در چهره یک (صحابی عادل) اثری از شیطان است و دستور دهد که او را به قتل رسانند؟
البته همین ((ذوالثدیه)) از دشمنان سرسخت علی بن ابی طالب علیه ‏السلام بود و رهبر خوارج گشت و در جنگ نهروان کشته شد (به همان گونه ‏ای که قبلا رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی بن ابی طالب علیه ‏السلام خبر داده بود).
* ۲ -) احمد بن شعیب نسایی در خصایص امیر المومنین علی بن ابی طالب - کرم الله وجهه - ص ۲۳۸ (باب ۵۹ حدیث ۱۷۹) از ابو سعید روایت کرده که گفت ما نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودیم و آن حضرت غنایمی را تقسیم می‏ کرد، در این حال ذوالخویصره که مردی از بنی تمیم بود وارد شد و گفت: یا رسول الله به عدالت رفتار کن! آن حضرت فرمود: اگر من به عدالت رفتار نکنم پس چه کسی به عدالت رفتار می‏ کند؟ اگر من عدالت نکنم بد عمل کرده ‏ام و زیانکار خواهم بود کسی اجازه خواست او را بکشد، پیامبر اجازه نداد، و فرمود: او یارانی دارد که نماز و روزه آنان بگونه ایست که شما نماز و روزه خود را در مقابل آنان ناچیز می‏ دانید، اینان قرآن می‏ خوانند ولی از حنجره و گلویشان تجاوز نمی‏ کند. از اسلام خارج می‏ شوند همان طوری که تیر از بدن شکار خارج شود و هیچگونه آلایش پیدا نکند و اگر تیر انداز به نوک و سرتاسر تیر خود نگاه کند چیزی بر آن نبیند، نشانه آنان مرد سیاه چهره ‏ای است که یکی از بازوانش همانند پستان زنان و یا قطعه گوشتی در حرکت است (همان ذوالثدیه) اینان بر بهترین مردم خروج می‏ کنند.
ابو سعید گوید: شهادت می‌‏دهم که این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم و همچنین شهادت می‏ دهم که علی بن ابی طالب علیه ‏السلام با آنان جنگ نمود و من همراه او بودم (بعد از پایان جنگ) آن حضرت دستور داد در جمع کشته شدگان آن مرد را پیدا کنند، او را پیدا کردند و آوردند، من نگاه کردم او را به همان گونه ‏ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله توصیف کرده بود یافتم.
او همانطور که رسول خدا صلی الله علیه و آله، به اِخبار غیبی، فرموده بودند بر بهترین مردم (امیر المومنین علیه السلام)خروج کرد.
(مثال سوم) در سیره ابن هشام (ج ۳ ص ۲۳۵) آمده است که گروهی از صحابه در خانه ‏ای گرد آمده بودند و مردم را از رسول خدا صلی الله علیه و آله باز می‏ داشتند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور دادند که آن خانه را به آتش کشیدند.
(مثال چهارم) ((متقی هندی)) در ((کنز العمال)) گوید: ((حکم بن عاص بن امیه عموی عثمان بن عفان و پدر مروان بن الحکم کسی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را و آنکه در صلب او بود لعن کرد)) و فرمود:
وای بر امت من از کسانی که در صلب حکم بن عاص می‏ باشند.
و در حدیث ((عایشه)) آمده است که به مروان گفت:
گواهی می‏ دهم که رسول خدا پدرت تو را که در صلب او بودی لعنت کرد.
حکم بن عاص را رسول خدا از مدینه منوره به ((مرج)) در نزدیکی طایف تبعید کرد و ورود او را به مدینه تحریم فرمود.
عثمان بن عفان بعد از رحلت رسول خدا چون خودش بر اریکه قدرت نشست و به خلافت رسید، دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله را نقض نمود و بر خلاف خواست خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله ، عمویش حکم بن عاص را با عزت و احترام - بر خلاف فرمان پیامبر - به مدینه آورد، یکصد هزار درهم نیز به او بخشید و فرزندش مروان را مشاور خود قرار داد سرانجام همین مروان با عملکرد خود اسباب کشته شدن خلیفه را فراهم ساخت، مردم به مروان لقب ((خیط باطل)) یعنی نخ باطل داده بودند و همین مروان بعدها به عنوان خلیفه مسلمین در شام قدرت را در دست گرفت.
(مثال پنجم) در سیره ابن هشام آمده است ((دوازده نفر از صحابه که منافق بودند برای تفرقه در میان مسلمانان مسجد ضرار را ساختند، و گفتند که این مسجد را برای رضا و خشنودی خدا ساخته ‏ایم، و به دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن مرکز توطئه علیه‏ اسلام و مسلمین تخریب شد.
موارد گذشته که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کردیم و دهها مثال دیگر به خوبی بر (نظریه عدالت در صحابه) خط بطلان می‏ کشد زیرا قطعا کسانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور قتل آنان را صادر می‏ فرماید و یا خانه آنها را بر سرشان تخریب و آتش می‏ زند عادل نیستند و همچنین کسانی که مسجد ضرار را می‌‏سازند و قصد ایجاد تفرقه میان مسلمانان را دارند با اینکه منافق می‏ باشند چگونه می‏ توان گفت عادلند؟! عدالت آنان با سنت نبوی مخالف است.
حال کدام یک را باید پذیرفت سنت پیامبر صلی الله علیه و آله یا تقلید کورکورانه مقلدین؟
خلاصه: با توجه به آنچه گذشت و ثبوت بطلان نظریه عدالت صحابه شبهه گذشته بر نهج البلاغه نیز ساقط می‌‏شود زیرا چه مانعی دارد که امیر المومنین علیه‏ السلام بنا به دلایلی از برخی صحابه پیامبر انتقاد کند و از عملکرد آنان ناراضی باشد.
و در عین حال آن حضرت از صحابه باوفای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تجلیل شایانی کرده و عالی‏ ترین توصیف را برای آنان ذکر نموده است.
آنجا که می‏ فرماید:
لقد رایت اصحاب محمد صلی الله علیه و آله فما اری احدا یشبههم...
- نهج البلاغه، خطبه ۹۷، ص ۱۴۳ - ۱۴۵، چاپ دارالثقلین - قم.?
((همانا یاران محمد صلی الله علیه و آله را بگونه‏ ای دیدم که هیچ کس را همانند آن نمی‏ نگرم، آنها صبح می‏ کردند، در حالی که موهای ژولیده و چهره ‏های غبار آلود داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می‏ گذراندند، و پیشانی و صورت خود را - به نوبت - در پیشگاه خدا بر خاک می‏ ساییدند، (گاهی پیشانی و گاهی رخسار خود را روی خاک می‌‏نهادند) از یاد معاد چنان مضطرب و ناآرام بودند که گویا بر آتش ایستاده ‏اند پیشانی آنان از طول سجده مانند زانوی بزان پینه بسته بود، اگر نام خدا برده می‏ شد چنان می‏ گریستند که گریبان‌های آنان تر می‏ شد، و همچون درخت در روز تندباد می‌‏لرزیدند از کیفری که از آن بیم داشتند، و پاداشی که به آن امیدوار بودند)).

///



برگرفته از کتاب آشنایی با نهج البلاغه امام علی علیه السلام اثر سید جعفر حسینی