آنچه در پی می‏‌آید، چکیده‌ی کتاب "ولاء‏ها و ولایت‏‌ها" اثر ارزنده‌ی «استاد شهید آیت‏‌الله مرتضی مطهری» است که تقدیم می‏شود:

واژه ولی

کلمات ولاء، وَلایت، وِلایت، ولّی، مولی، اولی، و امثال اینها همه از ماده‌ی"ولی"اشتقاق یافته‌اند.

این واژه از پر استعمال‌ترین واژه‌های قرآن کریم است که به صورت‏های مختلفی به کار رفته است.

معانی اصلی این کلمه همانطور که «راغب» در مفردات آورده است،"قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصله‌ای در کار نبوده و هیچ چیز دیگری در میان آنها نباشد".

این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است؛ اعم از قرب مکانی و قرب معنوی. در مورد دوستی، یاری، تصدی امر، تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است، چون در همه اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.

راغب راجع به کلمه ولایت از نظر استعمال می‌نویسد: «ولایت به کسر واو به معنی نصرت است و اما ولایت (به فتح واو) به معنی تصدی و صاحب اختیاری یک کار است و گفته شده است که معنی هر دو یکی است و حقیقت آن همان تصدی و صاحب اختیاری است».

انواع ولاء

در یک تقسیم‏بندی کلی، از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد:

۱. ولاء منفی

۲. ولاء مثبت (اثباتی)

یعنی از طرفی مسلمانان مأموریت دارند که نوعی ولاء را نپذیرند و ترک نکنند و از طرف دیگر دعوت شده‌اند که ولاء دیگری را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند.

ولاء مثبت (اثباتی) نیز به نوبه خود، دو قسم است:

۲ ـ ۱. ولاء عام

۲ ـ ۲. ولاء خاص

ولاء خاص نیز اقسامی دارد:

۲ ـ ۲ ـ ۱. ولاء محبت

۲ ـ ۲ ـ ۲. ولاء امامت

۲ ـ ۲ ـ ۳. ولاء زعامت

۲ ـ ۲ ـ ۴. ولاء تصرف (یا ولایت معنوی و تکوینی)

ولاء منفی

قرآن کریم، مسلمانان را از اینکه دوستی و سرپرستی غیر مسلمانان را بپذیرند سخت بر حذر داشته است، نه از باب اینکه طرفدار بغض مسلم نسبت به غیر مسلم در هر حال و مخالف نیکی با آنها باشد؛ بلکه از باب اینکه از دشمن غافل نباشند.

خداوند متعال در قرآن صریحاً می‌فرماید: « لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ ـ [اما] خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏اند باز نمی‏دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید زیرا خدا دادگران را دوست می‏دارد».(۱) بنابراین اسلام نمی‌گوید که کار محبت آمیز و نیکتان منحصراً باید درباره مسلین باشد و به هیچ وجه خیری از شما به پیروان دیگر ادیان نرسد. دینی که پیغمبرش به نص قرآن"رحمة للعالمین"است، کی می‌تواند چنین باشد؟

اما از سوی دیگر، مسلمانان نباید از دشمن غافل شوند. تظاهر دشمن به دوستی با مسلمانان نباید موجب گردد که آنان دشمن را دوست پندارند. مسلمان همواره باید بداند که عضو جامعه اسلامی است؛ جزیی است از این کل، و غیرمسلمان عضو یک پیکر دیگر است. عضو پیکر اسلامی روابطش با اعضای پیکر غیر اسلامی باید به نحوی باشد که به وحدت و استقلال پیکر آسیبی نرسد.

ولاء منفی در اسلام عبارتست از اینکه یک مسلمان همواره در مواجهه با غیر مسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است. روابط مسلمان با غیر مسلمان نباید در حد روابط مسلمان با مسلمان باشد. پس منافاتی نیست میان"ولاء منفی"و"اصل بشر دوستی و رحمت برای بشر بودن".

لازمه بشر دوستی این است که انسان به سرنوشت و صلاح و سعادت واقعی همه انسانها علاقه‌مند باشد. هر مسلمانی علاقه‌مند است که همه انسان‏های دیگر مسلمان شوند و هدایت یابند، اما وقتی این توفیق حاصل نشد، دیگرانی که چنین توفیقی یافته‌اند نباید فدای آنان که توفیق نیافته‌اند کرد.

اسلام دین بشر دوستی است، اسلام حتی مشرک را دوست دارد اما نه از آن نظر که او مشرک است؛ بلکه از این نظر که مخلوقی از مخلوقات خداست و از آن جهت که در راه هلاکت و ضلالت افتاده است ناراحت است و دوست دارد که او اصلاح گردد و به راه فطرت خویش بازگردد.

از طرف دیگر اسلام در مورد یک جامعه‌ی فاسد و اصلاح نشده که در آن کفر و نادانی حکومت می‌کند، دستور جهاد می‌دهد تا ریشه فساد را برکند: «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة ـ آنان را بکشید تا فتنه از میان برود».(۲)

از طرف دیگر دستور احتیاط و اجتناب می‌دهد که مردم روی دلشان را به روی آنان باز نکنند تا جامعه و بشریت سالم بماند و این با بشر دوستی کوچک‏ترین منافاتی ندارد: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ... ـ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دشمن من و دشمن خودتان را ولی نگیرید که دوستی بر آن افکنید و حال اینکه به حقی که شما را آمده است کافر شده‌اند...».(۳)

تا آنجا که می‌فرماید: « إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاء وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ ـ اگر به شما دست یابند، دشمنانتان هستند و دست و زبانشان را به بدی به سوی شما می‌گشایند و دوست دارند که کافر شوید».(۴)

قرآن کریم در اینجا منشأ اصلی خطر را گوشزد می‌کند و می‏فرماید که آنها برای نیل به این هدف (کافر شدن شما) می‌کوشند و صرف دوستی و تمایلشان نیست.

۲. ولاء اثباتی (مثبت)

۲ ـ ۱. ولاء اثباتی عام

اراده اسلام این است که مسلمانان به صورت"یک واحد مستقل"زندگی کنند و نظامی مرتبط و اجتماعی پیوسته داشته باشند تا جامعه اسلامی قوی و نیرومند گردد. قرآن می‌خواهد جامعه مسلمانان برتر از دیگارن باشد: «ولاتهنوا ولاتخزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین ـ سست نشوید و اندوهگین نباشید که اگر به حقیقت مؤمن باشید شما برترید».(۵)

ایمان ملاک برتری است زیرا سبب وحدت و رکن شخصیت و تکیه‌گاه استقلال جمعه اسلامی است و جدال و اختلاف کیان و شخصیت جامعه اسلامی را منهدم می‌کند. «(ولاتنازعوا فتفشلوا تذهب ریحکم ـ با یکدیگر نزاع نکنید و اختلاف نداشته باشید که سست و ضعیف خواهید شد و خاصیت خود را از دست خواهید داد».(۶)

ایمان، اساس دوستی و وداد و ولاء مؤمنان است: «والمؤمنین و المؤمنات بعضهم اولیاء بعضٍ یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر ـ مردان مؤمن و زنان مؤمنه بعضی ولی بعضی دیگرند، به معروف امر می‌کنند و از منکر باز می‌دارند».(۷)

مؤمنان نزدیک به یکدیگرند و به موجب اینکه با یکدیگر نزدیکند، حامی و دوست و ناصر یکدیگرند و به سرنوشت هم علاقه‌مندند لذا امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند. این دو عمل (امر به معروف و نهی از منکر) ناشی از وداد ایمانی است واز این جمله - یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر- بلافاصله به دنبال بیان ولاء ایمانی مسلمانان واقع شده است.

امر به معروف در اثر همان احساس اثباتی است و نهی از منکر را به مسأله ولاء ارتباط داده است و سپس به عنوان ثمرات امر به معروف و نهی از منکر، دو مطلب را ذکر کرده است: «یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة ـ نماز را به پا می‌دارند و زکات می‌دهند» و سپس بر آن متفرّع کرده است: «اولیک سیرحمهم الله ان الله عزیزٌ حکیمٌ ـ آن وقت است که انواع رحمت‏های الهی و سعادت‏ها بر این جامعه فرود می‌آیند، خداوند عزیز و حکیم است».(۸)

این آیه و برخی آیات دیگر که ولاء اثباتی عام را ذکر می‌کنند، تنها ناظر به محبت و وداد قلبی نیستند، بلکه نوعی تعهد و مسیولیت برای مسلمین در زمینه حسن روابط مسلمین با یکدیگر اثبات می‌کنند. قرآن کریم درباره رسول اکرم و کسانیکه با اویند و تربیت اسلامی یافته‌اند می‌فرماید: «محمد رسول الله والذین معه اشدّاء علی الکفار رحماء بینهم ـ محمد پیامبر خدا و کسانی که با اویند، بر کافران سخت‌اند و با یکدیگر مهربان».(۹) در این آیه، هم به ولاء منفی اشارتی رفته و هم به ولاء اثباتی عام.

هم چنان که قبلاً گفتیم آیات کریمه قرآن ما را متوجه می‌کنند که دشمنان اسلام در هر زمان سعی دارند، ولاء منفی را تبدیل به اثباتی، و ولاء اثباتی را تبدیل به منفی نمایند؛ یعنی همه سعی‌شان این است که روابط مسلمین با غیر مسلمین روابط صمیمانه و روابط خود مسلمانان به بهانه‌های مختلف ـ از جمله اختلاف فرقه‌ای ـ روابط خصمانه باشد. امروز اگر بر مصیبتی از مصیبتهای اسلام باید گریست از همین مصیبت و فاجعه است. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می‌فرماید: «فیا عجباً، عجباً! و الله یمیت القلب و یجلب الهم من اجتماع هؤلاء القوم علی باطلهم و تفرقکم عن حقّکم ـ شگفتا، شگفتا! به خدا قسم تعجب و حیرت از اجتماع دشمنان برگردد باطل و تفرق و تشتّت شما از اطراف حقیقتی که در مییان شماست، دل را می‌میراند و اندوه را می‌کشاند».(۱۰)

۲ ـ ۲. ولاء اثباتی خاص

ولاء اثباتی خاص، ولاء اهل‏بیت پیامبر ـ علیهم السلام ـ است.

در اینکه پیغمبر اکرم مسلمانان را به نوعی ولاء نسبت به خاندان پاک خود خوانده جای بحث نیست، حتی علمای اهل تسنن در آن بحثی ندارند. آیه ذوی القربی (قل لا اسیلکم علیه اجراً...)(۱۱) ولاء خاص را بیان می‌کند. آنچه در حدیث معروف و مسلم غدیر نیز آمده است (من کنت مولاهُ فهذا علّیٌ مولا) خود بیان نوعی از ولاء است.

آیه کریمه «انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون ـ ولی تان خداست و فرستاده‌اش و آنان که ایمان آورده‌اند که نماز را به پا می‌دارند و زکات را در حال رکوع ادا می‌کنند»(۱۲) هم به اتفاق فریقین در مورد علی (علیه السلام) نازل گشته است. «طبری»، «زمخشری» و «فخر رازی» که از اکابر اهل سنت هستند و علمای دیگر نیز اتفاق کرده‌اند که این آیه در مورد علی(علیه السلام) نازل گشته است.

آیه‌‏ی «انما ولیکم الله...» مطلب را به شکلی بیان می‌کند که عمومیت‏بردار نیست و به هیچ وجه نمی‏توان احتمال داد که این آیه نیز در صدد بیان ولاء اثباتی عام است؛ زیرا قرآن در اینجا در صدد بیان یک قانون کلی نیست، نمی‌خواهد استحباب یا وجوب ادای زکات در حال رکوع را بیان کند، بلکه اشاره است به عمل واقع شده‌ای که فردی در خارج انجام داده و اکنون قرآن آن عمل را معرّف آن فرد قرار داده و به نحو کنایه، حکمی را ـ که همان ولایت خاص است ـ اثبات می‌کند. زکات دادن در حال رکوع یک کار معمولی برای مسلمانان نبوده است تا بگوییم قرآن همه را مدح می‌کند و ولایت را برای همه اثبات می‌کند، بلکه سخن از شخص معین است که او نیز مانند خدا و رسولش، ولی مؤمنین است و مؤمنین باید ولاء او را بپذیرند.

انواع ولاء اثباتی خاص

۲ ـ ۲ ـ ۱. ولاء محبت (یا ولاء قرابت)

۲ ـ ۲ ـ ۲. ولاء امامت

۲ ـ ۲ ـ ۳. ولاء زعامت

۲ ـ ۲ ـ ۴. ولاء تصرف (یا ولایت معنوی تکوینی)

 

تا بدینجا اجمالاً مسأله ولاء علی و سایر اهل‏بیت _ علیهم السلام ـ تردیدپذیر نیست ؛ ولی بحث در این است که مراد از ولاء در این آیه و سایر آیات و در احادیث نبوی که به آن دعوت شده چیست؟

۲ ـ ۲ ـ ۱. ولاء محبت یا ولاء قرابت: به این معنی است که اهل بیت، ذوی القربای پیغمبر اکرم‌اند و مردم توصیه شده‌اند که نسبت به آنها به طور خاص ـ زاید بر آنچه ولاء اثباتی عام اقتضا می‌کند ـ آنها را دوست بدارند.

دعوت به محبت اهل بیت(علیه السلام) حکمت و فلسفه خاص دارد و تنها پاداش به رسول اکرم یا به خود آنها نیست. قرآن از زبان رسول اکرم تصریح می‌کند که پاداشی که از شما خواستم ـ یعنی موّدت ذوی القربی ـ فایده‌اش عاید خود شماست. ولاء محبت، مقدمه و وسیله‌ای است برای سایر ولاء‌ها. رشته‌ی محبتی است که مردم را به اهل البیت پیوند واقعی می‌دهد تا از وجودشان، آثارشان، سخنانشان وسیرت و روششان استفاده کنند.

۲ ـ ۲ ـ ۲. ولاء امامت: ولاء امامت و پیشوایی، مقام مرجعیت دینی است. یعنی مقامی که دیگران باید از وی پیروی کنند، او را الگوی اعمال و رفتار خویش قرار دهند و دستورات دینی را از او بیاموزند. چنین مقامی مستلزم عصمت است و چنین کسی قول و عملش سند و حجت است برای دیگران.

این همان منصبی است که قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم می‌فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة... ـ برای شما در رفتار فرستاده خدا پیروی‌ای نیکوست برای آنان که امیدوار به خدا و روز دیگرند و خدا را بسیار یاد کنند» (۱۳) و نیز: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله... ـ بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد».(۱۴)

در این آیات رسول الله الگوی رفتاری و اخلاقی و مقتدای مردم معرفی شده است. این مقام، پس از پیغمبر به اهل بیت(علیه السلام) رسید و بر طبق روایتی که اکثر علمای اهل سنت از قریب ۳۰ نفر از صحابه پیغمبر نقل کرده‌اند، اهل بیت را به پیشوایی و امامت برگزید؛ فرمود: «ان تارک فیلم الثقلین: کتاب الله و عترتی اهل بیتی، و انها لن یفترقا حتّی بردا عل الحوض، فلاتقدموهما فتهلکوا، و لا تقصّروا عنها فتهلکوا، ولا تعلموهم فلهم اعلم منکم». در اینجا پیغمبر، اهل بیت را درست قرین و توأم با کتاب خدا را قرار می‌دهد. اگر اهل بیت(علیه السلام) گرد باطل و نادرستی می‌گشتند، این چنین قرین و توأم کتاب خدا قرار نمی‌گرفتند و اگر همچون نبی‌اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از گناه و خطا منزه نمی‌بودند این چنین به جای وی پیشوا و مقتدا نمی‌شدند.

آیه کریمه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون» شامل ولاء امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی هم هست.

۲ ـ ۲ ـ ۳. ولاء زعامت: ولایت زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی.

اجتماع نیازمند به رهبر است. آن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و مسلط بر مقدرات مردم است"ولی امر مسلمین"است. پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خودشان ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی که غیر قابل انکار است به اهل البیت رسیده است.

آیه کریمه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»(۱۵) و همچنین آیات اول سوره مایده و حدیث شریف غدیر و عموم آیه «انما ولیکم الله...»(۱۶) و عموم آیه «النبیٌّ أولی بالمؤمنین من انفسهم»(۱۷) ناظر به چنین ولایتی است.

هم از قرآن مجید و هم از سنت و سیره نبوی استنباط می‌شود که پیغمبر اکرم در میان مسلمین در آن واحد دارای سه شأن بود:

اول) امام و پیشوا و مرجع دینی بود؛ ولایت امامت داشت؛ و سخن و عملش سند و حجت بود. «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا».(۱۸)

دوم) ولایت قضایی داشت؛ و حکمش در اختلافات حقوقی و مخاصمات داخلی نافذ بود. «فلا و ربک لایؤمنون حتی یحکموک فیا...»(۱۹)

سوم) ولایت سیاسی و اجتماعی داشت، یعنی گذشته از اینکه مبلغ احکام بود و قاضی مسلمین، مدیر اجتماع مسلمین و اختیار دار مسلمین بود. آیه‏های کریمه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» و «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» ناظر به این قسمت است.

۲ ـ ۲ ـ ۴. ولاء تصرف (یا ولایت تکوینی)

ولاء تصرف یا ولاء معنوی بالاترین مراحل ولایت است. سایر اقسام ولایت یا مربوط است به رابطه‌ی قرابتی با رسول اکرم بهعلاوه مقام طهارت و قداست شخصی اهل‏بیت، یا مربوط است به صلاحیت علمی و یا اجتماعی آنها. اما ولایت تصرف یا ولایت معنوی نوعی اقتدار و تسلط فوق‏العاده تکوینی است.

مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نایل می‌گردد. اثر وصول به مقام قرب ـ البته در مراحل عالی آن ـ این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز می‌شود و با داشتن آن معنویت، قافله‏سالار معنویات، مسلط بر ضمایر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می‌شود. ولایت به این معنی غیر از خلافت، غیر از وصایت و غیر از امامت به معنی مرجعیت در احکام دینی است. زیرا امامت مفهوم وسیعی دارد. امامت یعنی پیشوایی. همچنانکه یک مرجع احکام دینی با یک زعیم سیاسی و اجتماعی و همچنین یک مربی باطنی و راهنمای معنوی از باطن ضمیر نیز پیشواست.

از نظر شیعه مسئله ولایت از سه جنبه مطرح است و در هر سه جنبه کلمه امامت به کار رفته است:

اول: از جنبه سیاسی که احق برای جانشین پیغمبر برای زعامت و رهبری سیاسی چه کسی بوده است. اینکه پیغمبر از طرف خداوند علی(علیه السلام) را برای این پست و مقام اجتماعی تعیین کرده بود. که در حال حاضر این جنبه‌ی تاریخی و اعتقادی دارد نه جنبه عملی.

دوم: آنکه در بیان احکام دین بعد از پیغمبر به چه کسانی باید رجوع کرد. که شیعه معتقد به امامت ائمه معصومین است. این هم جنبه‌ی اعتقادی دارد و هم عملی.

سوم: از جنبه معنوی و باطنی. از نظر شیعه در هر زمان یک انسان کامل وجود دارد که نفوذ غیبی بر جهان و انسان دارد، ناظر به ارواح نفوس و قلوب است و دارای نوعی تسلط تکوینی بر جهان و انسان است و به این اعتبار نام او (حجت) است. آیه‌ی کریمه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»(۲۰) ناظر به این معنی از ولایت نیز بوده است.

مطلب دیگر این است که ولایت تصرّف، شأن بنده‌ای است که از هوای نفسانی بکلی پاک شده است. این قدرت قدرتی نیست که تابع هوس و میل خودسر یک انسان باشد. انسانی که هنوز محکوم هوس‏ها و میل‏های خودسر است از چنین کرامت‏هایی محروم است. انسانی که تا آن حدّ پاک باشد، اراده‌اش از مبادی و مقدماتی که اراده"امثال ما"را منبعث می‌کند هرگز منبعث نمی‌شود، بلکه انبعاث اراده‌اش با تحریکی درونی و اشاره‌ای غیبی از سوی"خدا"است.

پاسخ به چند پرسش

مسأله ولایت تکوینی یکی از مسائل مربوط به «انسان» و استعدادهای انسانی است. قرآن به انسان و استعداد‌های انسانی و جنبه غیر مادی خلقت او اهمیت فراوان می‌دهد. مهمترین مسیله‌ای که در این زمینه باید مطرح شود، مسأله(قرب) و (تقریب الی الله) است. در اینجا سؤالاتی مطرح می‏شود که بدانها اجمالاً پاسخ می‏دهیم:

ــ تقرّب به خدای یعنی چه؟

خدا دور و نزدیکی ندارد. بنابراین استعمال قرب یک استعمال مجازی است نه حقیقی. بندگان با اطاعت، عبادت، سلوک و اخلاص به سوی خدا بالا نمی‌روند و به او نزدیک نمی‌شوند. این تعبیرات مجازی است. منظور از نزدیکی یعنی خدا را بنده‌ی خود خشنودی حاصل می‌کند و در نتیجه، لطف و عنایتش بیشتر می‌گردد.

موجودات، به خصوص انسان، به حکم «انا لله و انا لیه راجعون» به سوی خداوند بازگشت می‌کنند، انسان به حکم مرتبه وجودی خرد، این بازگشت را باید به صورت طاعت و عمل اختیاری انجام دهد و از مرحله حیوانی تا مرحله فوق ملک را بپیماید تقرب به خدا یعنی مراتب و مراحل هستی را طی کردن و به کانون لایتناهی هستی نزدیک شدن.

ــ حیات ظاهر و حیات معنی چیستند؟

انسان در باطنِ حیات ظاهری حیوانی خود یک حیات معنوی دارد. حیات معنوی انسان که استعدادش در همه افراد هست از نظر رشد و کمال از اعمالش و اهدافش سرچشمه می‌گیرد. کمال و سعادت انسان و همچنین سقوط و شقاوت او وابسته به حیات معنوی اوست. که وابسته است به اعمال، نیات و اهداف او.

همانطور که اسلام برای زندگی فردی یا اجتماعی دنیوی دستوراتی داده است، در عین حال به کاربستن این دستورات وسیله‌ای است برای طی طریق عبودیت و پیمودن صراط قرب. انسان با عبودیت و اخلاص خود از حدود جسم و زندگی فردی و اجتماعی بیرون می‌زند وکمال باطنی را سیره می‌کند.

ــ از عبودیت تا ربوبیت چگونه است؟

بشر همواره در تلاش است تا راهی پیدا کند که بر خود و بر جهان تسلط یابد. در میان راه‏ها یک راه است که وضع عجیبی دارد، انسان تنها وقتی از این راه استفاده می‌کند که چنان هدفی نداشته باشد یعنی هدفش کسب قدرت و تسلط بر جهان نباشد، بلکه هدفش در نقطه مقابل این هدف باشد؛ یعنی «تذلل»، «خضوع»، «فنا» و «نیستی» از وجود باشد. آن عبودیتی عجیب است. یعنی همانا بندگی خدا و پیمودن صراط قرب به حق گوهری است که نهایت آن خداوندگاری یعنی قدرت و توانایی است.

ــ مراحل و منازل طریق چیست؟

ربوبیت، خداوندگری و ولایت که در اثر عبودیت، اخلاص و پرستش واقعی نصیب بشر می‌گردد، منازل و مراحلی دارد:

مرحله اول این است که الهام بخش و تسلط بخش انسان بر نفس خویشتن است. کمترین نشانه قبولی عمل انسان نزد پروردگار این است که اولاً بینش نافذ پیدا می‌کنند. قرآن می‌فرماید: «ان تتقوا الله یحعل لکم فرقاناً ـ اگر تقوای الهی داشته باشید، خداوند مایه تمیزی برای شما قرار می‌دهد».(۲۱) و نیز می‌فرماید: «و الذین جاهدوا فیما لنهدینهم سبلنا ـ آنان که در راه ما بکوشند، ما راه‏های خویش را به آنها می‌نمایانیم».(۲۲)

ثانیاً آدمی بر نفس و قوای نفسانی خویش غالب و قاهر می‌گردد و اراده انسان در برابر خواهشهای نفسانی و حیوانی نیرومند می‌گردد.

مرحله دوم تسلط و ولایت بر اندیشه‌های پراکنده و بر نیروی متخیله است. یکی از وظایف بشر تسلط بر هوسبازی خیال است و گرنه این قوه شیطان صفت مجالی برای تعالی و پیمودن صراط قرب نمی‌دهد و تمام نیروها و استعدادها را در وجود انسان باطل و ضایع می‌گرداند. با مطیع ساختن این نیروی متخیله، روح و ضمیر به سایقه فطری خدا خواهی هر وقت میل بالا کند، این قوه با بازیگری‌های خود مانع و مزاحم نمی‌گردد.

مرحله سوم این است که روح در مراحل قوت، قدرت، ربوبیت و ولایت خود به مرحله‌ای می‌رسد که در بسیاری از چیزها از بدن بی نیاز می‌گردد در حالیکه بدن صد درصد نیازمند به روح است.

مرحله چهارم این است که خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص در می‌آید به طوری که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده سر می‌زند. امام صادق: (ما ضعف بدن عما قویت علیه النیة)

(آنچه که همت و اراده نفس در آن نیرومند گردد و جدا مورد توجه نفس واقع شود، بدن از انجام آن ناتوانی نشان می‌دهد.)

مرحله پنجم که بالاترین مراحل است. این است که حتی طبیعت خارجی نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار می‌گیرد و مطیع انسان می‌شود. معجزات، کرامات انبیاء و اولیاء حق از این مقوله است.

معجزه بدان جهت صورت می‌گیرد که به صاحب آن از طرف خداوند نوعی قدرت و اراده داده شده که می‌تواند به اذن و امر پروردگار در کاینات تصرف کند.

این قدرت و آگاهی برای او تنها از طریق پیمودن صراط قرب و نزدیک شدن به کانون هستی پیدا می‌شود و ولایت تصرف جز این چیزی نیست.

برخی می‌پندارند که در وجود معجزه، شخصیت و اراده صاحب معجزه هیچ گونه دخالتی ندارد و ذات احدیت مستقیماً و بلاواسطه آن را به وجود می‌آورد.

آن تصور اشتباه است. گذشته از اینکه علو ذات اقدس احدیت ابا دارد که یک فعل طبیعی بلاواسطه از او صادر گردد این تصور بر خلاف نصوص قرآنی است. قرآن در کمال صراحت آورنده (آیت): مجزه را خود رسولان می‌داند ولی البته با اذن و رخصت ذات احدیت. اذن پروردگار همان اعطای نوعی کمال است که منشأ چنین اثری می‌گردد و اگر خداوند نخواهد، آن کمال را از او می‌گیرد ؛ «و ما کان لرسول ان یأتی بایةٍ الاّ باذن الله: هیچ پیامبری را نرسد که معجزه بیاورد مگر با اذن خداوند...» (۲۳).

و باز قرآن صریحاً می‌فرماید: (فسخّرنا له الریح تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاء حَیْثُ أَصَابَ... ـ پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم می‏گرفت به فرمان او نرم روان می‏شد و همچنین شیاطین هر سازنده و هر زیر آب رونده را و دیگرانی که در زنجیر بسته شده بود. ای سلیمان! این است بخشش بی حساب ما، پس با توست که ببخش یا نگه داری »(۲۴).

روح مذهب تشیع که آن را از سایر مذاهب اسلامی ممتاز می‌کند، دید خاص آن درباره (انسان) و استعدادهای شگرف انسان است. از طرف دیگر طبق بینش این مذهب، عبودیت، یگانه وسلیه وصول به مقامات انسانی است و طی طریق عبودیت به صورت کامل و تمام جز با عنایت معنوی و قافله‏سالاری انسان کامل که ولی و حجت خداست میسر نیست.

 

پی‏‌نوشت‏‌ها:

سوره مبارکه ممتحنه ـ آیه ۸

سوره مبارکه بقره ـ آیه ۱۹۳ 

سوره مبارکه ممتحنه ـ آیه ۱ 

سوره مبارکه ممتحنه ـ آیه ۲ 

سوره مبارکه آل‌عمران ـ آیه ۱۳۹ 

سوره مبارکه انفال ـ آیه ۴۶ 

سوره مبارکه توبه ـ آیه ۷۱ 

سوره مبارکه توبه ـ آیه ۷۱ 

سوره مبارکه فتح ـ آیه ۲۹ 

نهج البلاغه ـ خطبه ۲۷ 

سوره مبارکه شوری ـ آیه ۲۳ 

سوره مبارکه مایده ـ آیه ۵۵ 

سوره مبارکه احزاب ـ آیه ۲۱ 

سوره مبارکه آل عمران ـ آیه ۳۱ 

سوره مبارکه نساء ـ آیه ۵۹ 

سوره مبارکه مایده ـ آیه ۵۵ 

سوره مبارکه احزاب ـ آیه ۶ 

سوره مبارکه حشر ـ آیه ۷ 

سوره مبارکه نساء ـ آیه ۶۵ 

سوره مبارکه احزاب ـ آیه ۶ 

سوره مبارکه انفال ـ آیه ۲۹ 

سوره مبارکه عنکبوت آ آیه ۶۹ 

سوره مبارکه رعد ـ آیه ۳۸ 

سوره مبارکه ص ـ آیات ۳۶ تا ۳۹

نویسنده: زهراسادات حسینی ـ دانشجوی علوم قرآن و حدیث

 

//



ابنا