از سلسله نقدهای سخنرانیها و خطبه‌های مصطفی حسینی طباطبایی (۶)

 

یکی از آیات قرآن کریم که عموما مورد استشهاد واقع شده تا نشان داده شود همه اصحاب نبی مکرم اسلام افرادی صادق و فرهیخته بوده اند آیه ۲۹ سوره مبارکه فتح می‌باشد. البته این تلاش در جهت اثبات تیوری عدالت صحابه در نزد اهل تسنن است زیرا تنها با تثبیت چنین دیدگاهی می‌توانند تمام اعمال زشت اصحاب را در زمان حیات رسول ص و پس از آن توجیه نمایند. مصطفی حسینی طباطبایی که در عمل با بسیاری از نظریات اهل تسنن خصوصا گرایشات سلفی همراهی بیشتری دارد در خطبه نماز جمعه خود به تاریخ ۱۵/۲/۹۶ مفصل به آن آیه پرداخته است.

 

آیه ۲۹ سوره مبارکه فتح: محَّمدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلیَ الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنهَمْ تَرَیهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فیِ وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَالِکَ مَثَلُهُمْ فیِ التَّوْرَیةِ وَ مَثَلُهُمْ فیِ الْانجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شطیَهُ فَازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی‏ عَلیَ‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِنهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمَا.

 

ترجمه: محمد (صلی اللَّه علیه و آله) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند آنان را در حال رکوع و سجود نماز بسیار بنگری که فضل و رحمت خدا و خشنودی او را می‏طلبند بر رخسارشان از اثر سجده نشانه‏های نورانیّت پدیدار است. این وصف حال آنها در کتاب تورات و انجیل مکتوب است که (مثل حال آن رسول) به دانه‏ای ماند که چون نخست سر از خاک برآورد جوانه و شاخه‏ای نازک و ضعیف باشد بعد از آن قوّت یابد تا آنکه ستبر و قوی گردد و بر ساق خود راست و محکم بایستد که دهقانان را (در تماشای خود) حیران کند (همچنین محمد صلی اللَّه علیه و آله و اصحابش از ضعف به قوّت رسند) تا کافران عالم را (از قدرت و قوّت خود) به خشم آرند. خدا وعده فرموده که هر کس از آنها ثابت ایمان و نیکوکار شود گناهانش ببخشد و اجر عظیم عطا کند.

 

گزیده نکاتی که مصطفی طباطبایی در سخنان خود در ارتباط با این آیه شریفه ذکر کرده به شرح ذیل است:

 

 

 

"شیعه و سنی می‌گویند پیامبر فرمود امتم متفرق می‌شوند به فرقه‌هایی و یک فرقه ناجیه اند بقیه گرفتاری‌هایی دارند و بدعت‌هایی پیدا می‌کنند.

 

سوال کردند آن فرقه ناجیه چه کسانی هستند و روششان چیست

 

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آن کسانی که بر این طریق که امروز من و یارانم حرکت می‌کنیم حرکت کنند

 

بنا بر این ما باید برویم قرآن را نگاه کنیم تا ببینیم قرآن یاران پیامبر را چگونه وصف کرده تا همان حرکت را بکنیم."

 

تلاش سلفی ها و امثال مصطفی طباطبایی این است که با استفاده از این آیه فرقه ناجیه را پیروان اصحاب پیامبر معرفی نموده و در گام دوم تلاش کنند تا دایره اصحاب پیامبر را که این آیه در وصف ایشان است توسعه بخشند.

 

البته در این مناقشه میان سلفی ها و مصطفی طباطبایی یک تفاوت وجود دارد و آن اینکه او فرقه ناجیه را پیروان امیر مومنان علی (علیه السلام ) می‌داند ولی در عین حال دیگر اصحاب پیامبر را نیز مشمول آیه فوق دانسته و تبعیت از ایشان را بر خود فرض می‌داند و شاخص ترین این اصحاب همان خلفای راشدین هستند. البته اگر وی در ایران نمی‌زیست معلوم نبود که فرقه ناجیه را چگونه معرفی می‌کرد.

 

در ادامه خطبه طباطبایی شیعیان امیرالمومنین را به دو دسته اسمی و وصفی تقسیم می‌کند و شیعیان اسمی را که به زعم ایشان در عمل و کردار خود نشانی از سیره امیرالمومنین ندارند از دایره این فرقه ناجیه خارج می‌داند و به روایتی از منابع روایی شیعه اشاره می‌کند می‌با اشاره به روایت" ارتدا الناس بعد رسول الله الا ثلاثه"یعنی همه بعد از رسول خدا مرتد می‌شوند به جز سه نفر صراحتاً این روایت را ساخته و پرداخته همان شیعیان اسمی بر می‌شمرد و عملاً روایاتی با این مضامین را توهین به اصحابی بر می‌شمرد که خداوند ایشان را در آیه ۲۹ سوره فتح ستوده است و می‌گوید چه طور اصحابی که اینگونه در این آیه از طرف خداوند وصف شده اند بعد از رسول خدا همگی مرتد شدند لذا این آیه ناقض چنین روایاتی است.

 

مصطفی طباطبایی درصدد است تا به تابعین خویش اینگونه القا نماید که شیعه امروزی شیعه اسمی و پیرو واقعی امیر المومنین نبوده و شیعه واقعی آن کسی است که قران را محور قرار دهد و همه اصحاب را قبول داشته باشد و امامان ع را تنها به دیده علمایی همچون سایر دانشمندان اسلام بنگرد.

 

در ابتدا عرض می‌کنیم لغت ارتداد در روایتی که طباطبایی از منابع شیعی نقل کرده به معنای اصطلاحی یعنی انکار خدا و رسول ص نیست. بلکه به معنای لغوی آن است و با توجه به قراین به معنای"برگشت از حق جانشینی علی ع پس از رسول ص"می باشد. سخنران با معنای ناصحیح مفهومی را به اذهان مستمعین القا می‌نماید تا به نحو بدیهی آنان حکم به جعلی بودن روایت کنند.

 

از سویی دیگر چه کسی می‌تواند امثال افرادی چون معاویه بن ابی سفیان و طلحه و عمرو عاص را جزو افرادی قلمداد کند که بر سیره رسول الله پس از وفات ایشان استوار ماندند در حالی که رودررو با خلیفه مشروع مسلمین حضرت علی (علیه السلام) به جنگ پرداختند.

 

اینک به دلالت آیه ۲۹ فتح می‌پردازیم:

 

ریوس نکاتی که در پاسخ به سخنان طباطبایی باید ذکر شود به شرح ذیل است:

 

۱- آیا آیه شریفه سوره فتح به نحو اطلاق تمامی اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شامل می‌شود

 

۲- چه اشخاصی به طور یقین از فضای خطاب این آیه خارجند

 

۳- آیا می‌توان فرقه ناجیه را تابعین خلفای سه گانه قلمداد کرد

 

در ابتدای آیه آمده است: محَّمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ.......

 

محمد رسول خدا و کسانی که با ایشان هستند.....

 

حال باید مشخص شود کسانی که با پیامبرند چه کسانی هستند که به این زیبایی خداوند آنان را ستوده است. آیا می‌توان بدون هیچ قید و شرطی تمامی اصحاب پیامبر را مخاطبین آیه برشمرد. آیا می‌توان اصحابی را که در زمان حیات پیامبر به حبشه هجرت کردند و در آنجا دوباره به مسیحیت گرویدند در دایره شمول این آیه قرار داد و یا بعضی از اصحاب که پس از ایمان به خدا و شریعت رسول الله به مکه گریختند و در صف کفار رویاروی پیامبر جنگیدند.

 

سوره تحریم آیات سوم و چهارم اشاره دارد به سری که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در نزد یکی از زنان خود به امانت سپرده بود ولی او در امر رازداری خطا کرد و نزد یکی دیگر از زنان پیامبر افشا نمود و در آیه چهارم خداوند هر دو را مورد سرزنش قرار می‌دهد و آنان را امر به توبه می‌کند. کاملاً آشکار است که در میان نزدیک ترین اصحاب پیامبر کسانی بودند که همراه و همدل با ایشان نبودند و مرتکب خطاهایی بس بزرگ گردیده اند.

 

آیا می‌توان صرف همراهی جسمی و ظاهری را معیار گرفت یا اینکه معیت مذکور در آیه معیت قلبی و ایمانی است

 

از جمله ویژگی‌هایی که خداوند برای همراهان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر می‌شمارد «اشداء علی الکفار در برابر کفّار سرسخت و شدید هستند » است. تاریخ زندگی صحابه و گریزهای آن‌ها در جنگ‌های صدر اسلام این واقعیت را به اثبات می‌رساند که برخی از صحابه دارای این ویژگی نبوده‌اند. فرار در جنگ احد و حنین و گزارشات قران در این مورد و تنها ماندن رسول خدا صلی الله علیه وآله به همراه عده‌ای کمی از صحابه بهترین شاهد و گواه بر این مطلب است.

 

 

 

سوره شریفه آل عمران آیه ۱۵۵: إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْاْ مِنکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُواْ وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنهْمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیم

 

ترجمه: کسانی از شما که در روز برخورد دو گروه (مسلمان و کافر در جنگ احد) پشت کردند و فراری شدند شیطان آنها را به سبب نافرمانی و بدکرداریشان به لغزش افکند و همانا خدا از آنها درگذشت که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

 

 

 

سوره مبارکه توبه آیه ۲۵: لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فیِ مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنین إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْیا وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِین.

 

ترجمه: همانا خدا شما مسلمین را در مواقعی بسیار یاری کرد و نیز در جنگ حنین که فریفته و مغرور بسیاری لشکر اسلام شدید و آن لشکر زیاد اصلا به کار شما نیامد و زمین بدان فراخی بر شما تنگ شد تا آنکه همه رو به فرار نهادید.

 

 

 

این دو آیه ثابت می‌کنند که صحابه در جنگ احد و حنین فرار کرده‌اند. در جنگ حنین جز عده کمی همگی فرار کرده و رسول خدا را در میان لشکر دشمن تنها گذاشتند. حال چگونه می‌توان ادعا کرد که تمام صحابه «اشداء علی الکفار» بوده‌اند

 

بنابراین به حکم عقل و نقلآیه شامل همگی صحابه نمی‌شود و بلکه فقط کسانی را در برمی گیرد که در نبردها حقیقتاً بر کفار سختگیر بوده و در برابر آن‌ها ایستادگی کرده‌اند.

 

 

 

سوره مبارکه مایده آیات ۵۲ و ۵۳: فَترَی الَّذِینَ فیِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَرِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نخْشیَ أَن تُصِیبَنَا دَایرَةٌ فَعَسیَ اللَّهُ أَن یَأْتی بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُواْ عَلیَ‏ مَا أَسرُواْ فیِ أَنفُسِهِمْ نَادِمِینَ(۵۲)

 

وَ یَقُولُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَ هَیُلَاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانهِمْ إِنهُّمْ لمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسرِینَ(۵۳)

 

 

 

ترجمه: گروهی منافق را که دلهاشان ناپاک است خواهی دید که در (راه دوستی) ایشان می‏شتابند و می‏گویند: ما از آن می‏ترسیم که (در گردش روزگار) مبادا آسیبی از آنها به ما رسد. باشد که خدا فتحی پیش آورد و یا امری دیگر از طرف خود تا منافقان از آنچه (به نفاق) در دل نهان کردند سخت پشیمان شوند. (۵۲)

 

و اهل ایمان گویند: آیا اینان هستند که با جدیت و مبالغه بسیار به خدا سوگند یاد می‏کردند که ما از شما هستیم! اعمالشان باطل گردید و سخت زیانکار شدند. (۵۳)

 

 

 

در این آیات سخن از منافقینی است که راه عصیان در پیش گرفته اند و در سر اندیشه ای ناروا پرورانده اند و علی رغم آنکه به ظاهر بر طریق صلاح حرکت می‌کنند در دل خود شوق پیوستن به جبهه کفار را دارند و بر آینده دین خدا بدبین اند.

 

 

 

سوره مبارکه مایده در اواخر عمر شریف رسول خدا نازل گردیده و این آیات میید آن است که بعضی صحابه در بحبوحه حوادث روزهای پایانی عمر مبارک رسول اکرم از جرگه اصحاب خالص آن حضرت خارج گردیده اند. حال با چنین اوصافی چگونه می‌توان تمامی اصحاب پیامبر را بدون کم و کاست مشمول اوصاف آیه مبارکه ۲۹ سوره فتح دانست

 

برخی می‌گویند که اصحاب خطاهایی مرتکب شده اند ولی خدا از آنان درگذشته و عاقبت به خیر شده اند. می‌گوییم بحث در این است که آیا غفران خدا در یک معصیتی که از ایشان سرزده متضمّن مغفرت برای گناهان آینده آنان نیز می‌باشد !. عاقبت به خیری همه اصحاب را از کجا نتیجه گرفته اید!. آیا کسی که یکبار به خدا گمان بد برده و یا از جنگ گریخته و می‌خواسته تا به جاهلیت رجوع کند سپس خدا از روی رحمتش او را بخشیده چه ضمانتی دارد که در شرایط دیگری مرتکب عصیان نگردد و چه نوشته ای از سوی خدا آمده که چنین فردی تا لحظه مرگ بر آیین حق استوار باقی خواهد ماند

 

ویژگی دومی که خداوند برای همراهان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیه فوق بر می‌شمارد این است که آن‌ها با یکدیگر مهربان بوده‌اند. با بررسی تاریخ صدر اسلام می‌بنیم که این ویژگی نیز در همه صحابه وجود نداشته است زیرا در صدر اسلام میان صحابه جنگ‌ها و خونریزی‌هایی اتفاق افتاده است که کاملاً‌ عکس این مسأله را به اثبات می‌رساند. گردآمدن صحابه از اطراف و اکناف ممالک اسلامی و کشتن عثمان بن عفان جنگ‌های جمل صفین و نهروان که در همه آن‌ها صحابه نقش اصلی را در دو طرف داشته‌اند بهترین شاهد و دلیل بر اثبات این مطلب است. لذا بر کسی پوشیده نیست که حداقل گروهی از صحابه به ناحق در این جنگها صف آرایی کردند و به این طریق از زمره اصحاب خاص رسول اکرم خارج شدند مانند معاویه و طلحه و زبیر و عایشه

 

بدیهی است قدر متیقّن از مراد آیه اصحابی هستند که پیامبر را در سفر و حضر جسما و قلبا همراهی کردند و هیچگاه در حیات و ممات ایشان از اوامر حضرتش عدول ننمودند اما در خصوص سایر اصحاب نمی‌توان از این آیه حکمی نمود. بر اساس سایر آیات و مستندات تاریخی و حدیثی خیل عظیمی از اصحاب پیامبر از گستره خطاب این آیه خارج می‌شوند چراکه ایمان قلبی و تبعیت مطلق از پیامبر ص از شروط انکارناپذیر اصحاب موصوف در قران و تورات و انجیل است.

 

مصطفی طباطبایی در ادامه صحبت‌های خود می‌گوید:

 

"منتهی اول آیه که گفته مُحَمَّدٌرَسُول ُاللَّهِ وَالَّذین َمَعَهُ یعنی کسانی که با پیامبر ند نه با تن همراه پیامبر از نظر روح همراه پیامبر اند وَالَّذین َمَعَهُ یعنی واقعا همراه و همفکر پیامبرند با جان و دل همراه پیامبر هستند چنین کسانی که البته هم بودند و خدا هم مثال زده مانند آن درختی بودند که اول نازک بودند علی بوده و خدیجه بوده و زید بوده ابابکر بوده بعد یواش یواش درخت عظیمی شده"

 

این سخنان میید آن است که آیه را شامل حال کلیه اصحاب نمی‌کند و در اینجا ظاهرا با پیروان اهل بیت بحث و مناقشه ای ندارد اما وی اشخاصی را مثال می‌زند و مصداق آیه معرفی می‌کند که محل اصلی نزاع ماست.

 

لذا ضرورت دارد بررسی کنیم آیا خلفاء سه گانه که اصل مناقشه بر سر ایشان است در زمره صحابی خاص و مقرب رسول خدا قرار دارند یا خیر یا به عبارتی دیگر مشمول اوصاف آیه ۲۹ سوره فتح می‌شوند یا خیر

 

بی تردید گریز از میدان نبرد یکی از گناهان بزرگ محسوب می‌شود که هم از نظر عقل و هم از نظر شرع عملی است ناپسند زیرا ثابت می‌کند که شخص فرار کننده از جنگ به خداوند و وعده‌‌های او ایمان ندارد.

 

سوره مبارکه انفال آیه ۱۵ و ۱۶: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ(۱۵)

 

وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَیذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًّا إِلیَ‏ فِیَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَیهُ جَهَنَّمُ وَ بِیْسَ المَصِیرُ(۱۶)

 

ترجمه: ای اهل ایمان هر گاه با گروه مهاجم کافران در میدان کارزار روبرو شوید مبادا پشت به آنها کرده و از جنگ بگریزید. (۱۵)

 

و هر که در روز جنگ به آنها پشت نماید و فرار کند به طرف غضب و خشم خدا روی آورده و جایگاهش دوزخ که بدترین منزل است خواهد بود مگر آنکه از میمنه به میسره و یا از قلب به جناح برای مصالح جنگی رود یا از فرقه‏ای به یاری فرقه‏ای دیگر شتابد. (۱۶)

 

در جنگ بدر خلیفه اول و دوم مخالف جنگ با کفار بودند . پیامبر اسلام پیش از آغاز جنگ با یاران خود مشورت کرد که با قریش بجنگند یا این که به مدینه برگردند. عالمان اهل سنت تصریح کرده‌اند که هنگامی که پیامبر این مطلب را با ابوبکر و عمر در میان نهادند آن‌ها مخالفت خود را با جنگ اعلام کردند و برگشتن به مدینه را ترجیح دادند.

 

أنس می‌گوید: خبر بازگشت ابوسفیان به مدینه رسید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با یکایک اصحاب و یارانش به گفتگو و مشورت نشست‌ ابوبکر سخن گفت اما رسول خدا از وی روی برگرداند سپس عمر سخن گفت رسول خدا از وی نیز روی برگرداند.

 

سعد بن عباده بپا خاست و گفت: آیا نظر و رأی ما را می‌خواهی ای رسول خدا قسم به آن که جانم در دست او است اگر فرمانت صادر شود که آنان را در دریا غرق کنیم چنین خواهیم کرد و اگر بگویی با غلاف شمشیر پهلوهای آنان را نوازش دهیم چنین خواهیم کرد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از این سخنان مردم را برای جنگیدن فراخواند تا آن که در سرزمین بدر فرود آمدند.

 

صحیح مسلم ج ۵ ص ۱۷۰ ح۴۵۱۳

 

اعراض و روی گردانی رسول اکرم از سخنان ابوبکر و عمر به خاطر این بود که آن دو سخنانی به زبان آوردند که نشان‌دهنده عزت و شوکت قریش بود و باعث تضعیف روحیه مسلمانان گردید همان گونه که در مصادر مهم دیگر اهل سنت به مضمون سخنان خلیفه اول و دوم اشاره شده است.

 

عمر بن الخطاب گفت: ای رسول خدا! قریش عزیز است به خدا سوگند از روزی که عزیز شده ذلت ندیده و از زمانی که کافر شده ایمان نیاورده است.

 

السیوطی الدر المنثور ج ۴ ص ۲۰ ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۹۹۳میلادی

 

حال با این شرحی که از جنگ بدر گذشت آیا می‌توان خلیفه اول و دوم را « اشداء علی الکفار » قلمداد کرد

 

اعتراف ابوبکر به فرار از جنگ احد:

 

عایشه می‌گوید: ابوبکر هر گاه یاد روز اُحُد می‌افتاد‌ گریه می‌کرد و می‌گفت: آن روز روز طلحه بود. سپس گفت: نخستین کسی که در آن روز (پس از فرار) بازگشت من بودم رسول خدا را دیدم که با یکی از کفار می‌جنگید به طلحه گفتم: همان جایی که هستی باش که من چیزهایی را از دست داده‌ام مردی از خویشان من است که عزیزتر است از تمام آن چه بین مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزدیکتر بودم کسی را که نمی‌شناختم به طرف رسول خدا آمد هنگامی که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است خودمان را به پیامبر رساندیم دیدم دندان‌های جلوی آن حضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقه‌های زره در صورتش فرو رفته بود.

 

الشیبانی أحمد بن حنبل أبو عبد الله فضایل الصحابة ج ۱ ص ۲۲۲ – چاپ بیروت ۱۹۸۳ میلادی

 

اعتراف عمر خلیفه دوم به فرار از جنگ احد: خلیفه دوم در زمان خلافتش خطبه‌ای خوانده و در این خطبه اعتراف کرده است که یکی از فرار کنندگان از جنگ بوده است. محمد بن جریر طبری در تفسیرش می‌نویسد:

 

عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن سوره آل عمران را می‌خواند تا رسید به این آیه(۱۵۵): «آنان که روز برخورد دو لشکر به شما پشت کرده و گریختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن که شکست خوردیم من فرار کردم و از کوه بالا می‌رفتم به طوری که احساس کردم که همانند بزکوهی پرش و خیزش دارم و به شدت تشنه شده بودم شنیدم مردی می‌گفت: محمد کشته شد ‌‌گفتم: هر کس بگوید محمد کشته شد او را می‌کشم به کوه پناه آورده و همه بالای کوه جمع شدیم در این هنگام بود که این آیه نازل شد.

 

الطبری محمد بن جریر جامع البیان عن تأویل آی القرآن ج ۴ ص ۱۴۴ ناشر: دار الفکر بیروت – ۱۴۰۵هـ. ق

 

محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش می‌نویسد:

 

ابوقتاده می‌گوید: سالی که جنگ حنین اتفاق افتاد همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم هنگامی که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند مسلمانان فرار می‌کردند سپس بر می‌گشتند.

 

مردی از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان می‌جنگید آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیری بین گردن و شانه‌اش وارد کردم آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسباند و فشار داد بوی مرگ را احساس کردم مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات کردم گفتم چرا مردم فرار می‌کنند گفت امر و دستور خداوند این است.

 

البخاری محمد بن إسماعیل أبو عبدالله صحیح البخاری ج ۴ ح۳۱۴۲

 

فرار عمر از جنگ خیبر:

 

علی علیه السلام می‌فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به طرف خیبر رفت عمر را با گروهی به طرف اهل خیبر فرستاد تا با آنان بجنگند مدتی نگذشته بود که عمر و یارانش گریختند. پس از بازگشت عمر یارانش را متهم به ترسیدن می‌کرد و آن‌ها عمر را. پیامبر ناراحت شد و فرمود: مردی را به این جنگ خواهم فرستاد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. او با خیبریان خواهد جنگید تا پیروز شود.

 

حاضران گردنها را دراز کردند تا ببیند چه کسی این سعادت را به دست می‌آورد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) لحظه‌ای مکث کرد سپس فرمود: علی کجاست گفتند او چشم درد دارد. فرمود او را صدا بزنید هنگامی که محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدم آب دهانش را بر چشمم مالید پرچم را به دستم داد به سرعت حرکت کردم تا تصمیم دیگری بر تغییر من ایجاد نشود با دشمن وارد جنگ شدم مرحَب به میدان آمد و رجز می‌خواند من نیز به میدان رفتم و رجز خواندم تا با یکدیگر درگیر شدیم سر انجام خداوند این پهلوان نامی یهود را به دست من از بین برد یارانش متفرق شدند و به طرف قلعه عقب نشینی کردند و درها را بستند پشت درِ ورودی قلعه آمدم و آن قدر پافشاری کردم تا خداوند آن را گشود.

 

النیشابوری محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم المستدرک علی الصحیحین ج ۳ ح ۴۳۴۰

 

فرار عثمان در جنگ احد:

 

فخر رازی در تفسیرش می‌نویسد:

 

عثمان با دو نفر از انصار به نام‌های سعد و عقبه گریختند تا به یک جای دوری رسیدند و پس از سه روز بازگشتند.

 

الرازی الشافعی فخر الدین محمد بن عمر التمیمی التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ج ۹ ص ۴۲ ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت چاپ اول ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م.

 

آیا با وجود این اقوال صحیح و مستند می‌توان ایشان را در ردیف علی ع و در زمره کسانی برشمرد که بر کفار سخت گیرند

 

از دیگر حوادثی که می‌توان به آن اشاره نمود و نتیجه گیری کرد که خلیفه اول و دوم نه تنها جزو همراهان قلبی پیامبر نبودند بلکه حتی در زمره مغضوبین حضرتش قرار گرفتند نزاع میان ایشان و صدیقه طاهره سلام الله علیها است که در ماههای پایانی عمر پر برکت ایشان واقع شد. در صحیح بخاری آمده است که پیامبر فرمودند : « فاطمة بَضْعَة منّی فمن أغضبها أغضبنی »

 

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: فاطمه پاره تن من است کسی که او را به خشم در آورد مرا به خشم آورده است.

 

صحیح بخاری جلد ۴ روایت ۳۷۱۴

 

همچنین در صحیح بخاری چنین آمده است: « َغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَکْر فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّی تُوُفِّیَتْ »

 

پس فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ابوبکر خشم گرفت و با ابو بکر قطع رابطه کرد تا این که وفات یافت.

 

صحیح بخاری جلد ۳ روایت ۳۰۹۳

 

در روایت دوم صراحتاً اشاره شده است که ابوبکر مورد غضب فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار گرفت و تا زمان مرگ هرگز عفو نگردید.

 

کاملاً روشن است که با تجمیع مضامین این دو روایت که از صحیح ترین منابع روایی اهل سنت نقل شد می‌توان نتیجه گرفت که ابوبکر به طریق اولی مورد غضب رسول الله واقع گردیده است پس چگونه می‌توان او را در زمره صحابه خاصی بر شمرد که مشمول اوصاف بی مانند آیه ۲۹ سوره فتح می‌باشند.

 

و در روایت ابن قتیبه آمده است که آن دو (عمر و ابوبکر)برای عیادت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند هنگامی که آن دو عذرخواهی کردند صدیقه طاهره نپذیرفت بلکه از آن ها این چنین اعتراف گرفت:

 

نشدتکما الله ألم تسمعا رسول الله یقول «رضا فاطمة من رضای وسخط فاطمة من سخطی فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی ومن أ رضی فاطمة فقد أرضانی ومن أسخط فاطمة فقد أسخطنی »

 

شمارا به خدا سوگند می‌دهم آیا شما دو نفر از رسول خدا نشنیدید که فرمود: خوشنودی فاطمه خوشنودی من و ناراحتی او ناراحتی من است. هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام کند مرا دوست داشته و احترام کرده است و هر کس فاطمه را خوشنود نماید مرا خوشنود کرده است و هر کس فاطمه را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است.

 

هر دو نفرشان اعتراف کردند: آری ما از رسول خدا اینگونه شنیده ایم.

 

نعم سمعناه من رسول الله صلی الله علیه وسلم.

 

سپس صدیقه طاهره فرمود:

 

پس من خدا و فرشتگان را شاهد می‌گیرم که شما دو نفر مرا اذیت و ناراحت کرده اید و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد.

 

به این نیز بسنده نکرده و فرمودند:

 

والله لأدعون الله علیک فی کل صلاة أصلیها.

 

به خدا قسم پس از هر نماز بر شما نفرین خواهم کرد.

 

الدینوری أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة الإمامة والسیاسة ج ۱ ص ۱۷ باب کیف کانت بیعة علی رضی الله عنه تحقیق: خلیل المنصور ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۷م.

 

هم اکنون از تابعین خلفاء و مصطفی طباطبایی سیال می‌کنیم: آیا هنوز بر این باورند که سیره ایشان را نصب العین خود قرار داده و تبعیت از ایشان را بر خود مفروض می‌دانند و به خیال خام خود فرقه ناجیه هستند

 

در پایان می‌گوییم:

صرف نظر از آنکه حقیقتاً پیروان کدام گروه مورد خطاب رسول اکرم بوده و فرقه ناجیه نامیده شده اند قطعا پیروان خلفاء سه گانه از شمول فرقه ناجیه خارجند.

 

والسلام

 

//



وبلاگ آقای حسینی ورجانی