حرکت وهابیها به سوی مکه

سعود با سرعت زیاد رو به سوی حجاز نهاد و با ابن شکبان ویارانش در راه ملاقات نموده آنان را نیز با خود برگردانید وقتی‏که به «العییناء»(قریه‏ای که در سه منزلی مکه واقع است)رسیدند، مردم مکه و زائران خانه خدا که از رسیدن وهابیها مطلع‏شدند، سخت‏به وحشت افتادند به خصوص این که از اوضاع دلخراش‏مردم طایف مطلع گشتند. در میان حجاج آن سال سلطان بن سعید،امام مسقط، نقیب مکلی و امیر حجاج شامی عبدالله پاشا و سرپرست‏زائران مصری، عثمان بیک قرجی و به همراه آنان سپاهیان زیادی‏حضور داشتند. 
روز ترویه شایع گردید که سعود در صحرای عرفه فرود آمده است،مردم از شنیدن این خبر خیلی ترسیدند ولی طولی نکشید که این‏خبر تکذیب شد، اتفاقا سعود آن سال در موقع مراسم حج نیامده‏بود. زیرا که آن سال حجاج به قدری زیاد بود که سابقه نداشت. 
پس از پایان مراسم حج‏شخصی از طرف شریف امیر مکه اعلان کرد که‏مردم برای جهاد با وهابیها آماده شوند، شریف پاشا والی جده باسپاهیانش حرکت کرد و سعود را به اندازه مسافت دو روز عقب‏راند. 
شریف، امیران حج و سرپرستان زائران خانه خدا را گرد آورد و ازآنان خواست در جنگ با وهابیان با وی همراهی نمایند. آنان به‏بهانه این که آذوقه و وسایل کافی نداند، موافقت نکردند، شریف‏به‏طور مجانی برای آنها آذوقه و لوازم تعهد نمود بازنپذیرفتند. و گفتند به سعود نامه می‏نویسیم اگر برگشت که هیچ وگرنه با او می‏جنگیم. اتفاقا سعود در پاسخ آنها به تهدید متوسل‏شد، در این موقع میان خود آنان اختلاف افتاد، شریف دوباره ازآنها درخواست کرد که در جنگ با سعود وی را یاری نمایند ویادآور شد که جنگ با وی حفظ آبروی دولت است و گفت: من تمام‏نیازمندیهای شما را به عهده می‏گیرم، باز آنها بهانه آوردند ونپذیرفتند و کسی نزد سعود فرستادند، این‏بار سعود ضمن تهدیداخطار کرد که ظرف سه روز همه حجاج مکه را ترک کنند، آنان ازمکه حرکت کردند. 
اشراف و بزرگان مکه دسته‏جمعی پیش امیر و سرپرست‏حجاج شامی‏رفتند و از وی خواستد ده روز دیگر در مکه توقف کند ولی او ازقبول این پیشنهاد خودداری کرد و در پنجم ماه محرم ۱۲۱۸ از مکه‏خارج شد و روز بعد نیز امیر الحاج مصری مکه را ترک گفت و شریف‏پاشا هم به سوی جده عزیمت کرد و چون شریف غالب تنها ماند، اوهم از ترس جان خود به جده عازم گردید و برادرش شریف معین رابه جای خود گذاشت (۱). 
جبرتی می‏گوید: شریف غالب از حاکم جده و از امیران حاج شامی ومصری درخواست کرد که چند روز دیگر در مکه بمانند، تا او اموال‏و دارایی خود را به جده منتقل سازد، آنان پس از دریافت مبلغی،پذیرفتند و دوازده روز در مکه ماندند و سپس خود وی نیز باهمراهی آنان مکه را ترک گفت، پس از آن که به دست‏خود خانه‏اش‏را آتش زد (۲). 
شریف عبدالمعین پس از رفتن برادرش، نامه‏ای به سعود نوشت وبرای مردم مکه امان خواست و خود وی اظهار طاعت و بندگی کرده واز وی تقاضای حکومت مکه را نمود و این نامه را بعضی از علمای‏مکه چون: شیخ محمد طاهر سنبل، شیخ عبالحفیظ عجمی، سید محمد بن‏محسن عطاس و سید میر غنی، پیش سعود بردند و با وی در«وادی‏السیل‏» در دو منزلی مکه ملاقات کردند، سعود در پاسخ‏آنان گفت: «انما جیتکم لتعبدوا الله وحده و تهدموا الاصنام ولا تشرکوا» «ما آمده‏ایم شما را به عبادت خدای یگانه دعوت‏کنیم و بتها را بشکنید و برای خدا شریک قرار ندهید». 
یکی از علمای مکه گفت: به خدا سوگند ما جز خدا را نپرستیده‏ایم‏در این موقع سعود دست‏خود را جلو آورد و گفت: با شما پیمان‏می‏بندم بر دین خدا و رسولش و اینکه دوستان خدا را دوست‏بداریدو دشمنانش را دشمن و فرمان او را بشنوید و اطاعت کنیدنمایندگان مردم مکه بر این مضمون با او پیمان بستند. آنگاه‏سعود به نویسنده و منشی‏اش دستور داد که امان‏نامه‏ای برای مردم‏مکه بنویسد، این امان‏نامه در یک کاغذ کوچکی که از پنج انگشت‏تجاوز نمی‏کرد، چنین نوشت: 
بسم‏الله الرحمن‏الرحیم من سعود بن عبدالعزیز، الی کافه اهل‏مکه و العلماء و الاغادات و قاضی‏السلطان السلام علی من اتبع‏الهدی. اما بعد: فانتم جیران الله و سکان حرمه آمنون باءمنه،انما ندعوگم لدین‏الله و رسوله (قل یا اهل ا لکتاب تعالوا الی‏کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شییا ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون‏الله فان تولوا فقولوا اشهدوابانا مسلمون) (۳) فانتم فی وجه‏الله و وجه امیر المسلمین سعود بن‏عبدالعزیز و امیرگم عبدالمعین بن مساعد فاسمعوا له و اطیعواما اطاع‏الله والسلام‏» (۴). 
«به نام خداوند بخشاینده و مهربان. این نامه‏ای است از طرف‏سعود پسر عبدالعزیز به عموم اهل مکه و علما و بزرگان و قاضی‏سلطان. سلام بر کسی که پیرو راهنمایی خدا باشد (۵) اما بعد: شماهمسایگان خدا و پناهندگان به او و ساکنان حرم وی هستید که به‏امان خدا در امانید، ما شما را به دین خدا و رسول او دعوت‏می‏کنیم‏». 
سعود در اینجا آیه‏ای از قرآن را که درباره اهل کتاب یهود ونصاری است، خطاب به اهل مکه ذکر کرده که مضمون آن چنین است: 
«ای اهل کتاب بیایید به سخنی که ما و شما به آن اعتقادداریم، رو آوریم که به جز خدا را نپرستیم و برای او شریکی‏برنگزینیم و برخی از ما برخی دیگر را ارباب و صاحب خود نداند. 
اگر از این سخن رو بگردانید بگویید گواه باشید که مامسلمانیم‏». 
سپس سعود می‏گوید که: شما در راه خدا و در راه سعود، امیرمسلمانان، گام بردارید و امیر شما عبدالمعین بن مساعد است،سخن او را بشنوید و تا آنجا که او فرمان خدا را می‏برد، فرمانش‏را ببرید». 
این نامه را مفتی مالکیها در مکه، شیخ حسین در هفتم محرم ۱۲۱۸پس از نماز جمعه برای مردم خواند. 
روز هشتم محرم، سعود در حالی که لباس احرام پوشیده بود، واردمکه شد پس از سعی و طواف، در باغ شریف فرود آمد، در روز دوم‏ورود به مکه از طرف سعود اعلان شد که فردا ظهر با مردم مکه‏اجتماع خواهد کرد، مردم هم، ظهر همان روز جمع شدند سعود روی‏بلندی صفا قرار گرفت، در حالی که مفتی مکه در سمت راست و قاضی‏در طرف چپ وی ایستاده بودند، خطابه‏ای ایراد کرد و پس از حمد وثنای خدا، همان دعایی را خواند که پیامبر اکرم به هنگام فتح‏مکه خوانده بود، آنگاه سعود سکوتی کرده و بعد به سخنان خودچنین ادامه داد: 
ای مردم مکه، شما همسایگان خدایید به امن او در امان هستید،شما ساکنان حرم او هستید، شما بدانید که شهر مکه مورد احترام‏است گیاه و علف آن چیده نمی‏شود، شکار در آن رم داده نمی‏شود ودرخت آن قطع نمی‏گردد، فقط ساعتی از یک روز حرمت آن دریده شد،ما از ضعیف‏ترین عرب بودیم وقتی که خدا خواست این دین(اسلام)غالب شود، ما عرب، مردم را به این دین دعوت می‏کردیم ولی مردم‏ما را مسخره می‏گردند و به همین خاطر با ما می‏چنگیدند، آنهاچهارپایان ما را از دست ما می‏گرفتند و ما دوباره آنها رامی‏خریدیم و ما مدام مردم را به اسلام فرامی‏خواندیم و همه‏قبایلی که به چشم می‏بینید و به گوش می‏شنوید، فقط با این شمشیراسلام آوردند آنگاه شمشیرش را به سوی کعبه بلند کرد. 
من امسال قصد حمله به عراق داشتم وقتی که جریان طایف را شنیدم‏و دانستم که مسلمانان(وهابیها) با مردم طایف جنگیده‏اند، و روبه سوی شما آورده‏اند، تا با شما نیز جنگ کنند، از عربهای‏بادیه‏نشین برای شما ترسیدم، خدا را سپاس گویند که شما را به‏سوی اسلام رهنمون شد و از شرک نجاتتان داد! من شما را دعوت‏می‌کنم که تنها خدا را بپرستید و از شرکی که گرفتار آن‏بوده‏اید، دست‏بکشید، من از شما می‏خواهم با من بر دین خدا ورسولش بیعت کنید، دوست‏خدا را دوست و دشمن او را دشمن بداریدو در خوشی و ناخوشی مطیع فرمان او باشید... 
آنگاه نشست، عبدالمعین سپس مفتی و قاضی و بقیه مردم با وی‏بیعت گردند، و گفت: بعد از نماز عصر بین رکن و مقام منتظر من‏باشید تا برای شما دین و شرایط اسلام را توضیح دهم. و دراجتماع دیگری، به مردم دستور داد، قبه‏هایی را که روی قبور بناشده بود، خراب کنند (۶). 
صبح روز نهم وهابیان، درحالی که جمع کثیری از مردم، بیل به‏دست همراهشان بودند، به خراب کردن قبور و گنبدها پرداختند،نخست گنبدهای قبرستان معلی را با خاک یکسان ساختند تعداد این‏گنبدها بسیار بود، سپس گنبد محل تولد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و جایی را که‏محل تولد ابوبکر و علی(علیه السلام) می‏دانستند و گنبد خدیجه کبری(سلام الله علیها) وهمچنین قبه روی چاه زمزم و قبه‏های خانه کعبه و تمام بناهایی‏که بلند از کعبه بود، خراب کردند. 
بعد از آن تمام جاهایی را که مزار صالحان در آنها قرار داشت،پیدا کردند و ویران ساختند وهابیان به هنگام ویران ساختن‏قبرها و گنبدها رجز می‏خواندند و طبل می‏نواختند و آوازمی‏خواندند و در ناسزاگفتن به ساختمانهای قبور مبالغه می‏گردند،در عرض دو سه روز تمام آثار را از بین بردند (۷). عمر رضا کحاله‏می‏نویسد: 
«در مکه بسیاری از آثار تاریخی وجود داشت از قبیل محل تولدپیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و خانه خدیجه کبری(سلام الله علیها) و خانه ابوبکر و آثاردیگر که وهابیها این آثار را نیز ویران کردند (۸). 
ابن بشر گوید: که سعود، بیشتر از بیست روز در مکه ماند ویاران او (وبه تعبیر ابن بشر، مسلمین) متجاوز از ده روز ازاول صبح به ویران ساختن بناها و قبه‏های روی قبور و مشاهد،می‏پرداختند و با این عمل به خدای واحد تقرب می‏جستند تا همه‏آنها را با خاک یکسان کردند (۹). 
زینی دحلان گفته است: که وهابیان چهارده روز در مکه ماندند ودر این مدت مردم را توبه می‏دادند و به گمان خود، اسلام مردم راتجدید می‏گردند و از کارهایی که به اعتقاد ایشان شرک بود، ازقبیل توسل و زیارت قبور، منع می‏نمودند (۱۰) سعود پس از دستورویرانی مقابر دستور دیگری صادر نمود، مبنی بر این که به‏استثناء نماز عشا، پیروان مذاهب اربعه، حق ندادند در یک زمان‏باهم، در مسجدالحرام نماز جماعت‏بپا دارند بلکه نماز صبح راشافعی، ظهر را مالکی، عصر را حنبلی، مغرب را حنفی بخواند ونماز عشاء را هر که بخواهد و نماز جمعه را مفتی مکه عبدالملک‏القلعی الحنفی بپا دارد (۱۱). 
و همچنین دستور داد کتاب «کشف‏الشبهات‏» محمد بن عبدالوهاب درمسجدالحرام تدریس شود و خواص و عوام در حلقه درس حاضر شوند (۱۲). 
سپس امیر وهابی نامه‏ای به «سلطان سلیم‏» نوشت و از فتح مکه‏به او خبر داد و از او خواست‏حکام دمشق و قاهره را وادارنماید که از این پس با محمل و طبل و نی و امثال اینها به مکه‏نیایند، زیرا این قبیل امور شرعی نیست (۱۳). 
بعد به امیرالحاج یمن نامه‏ای نوشت و اوراقی مشتمل بر عقایدخود برای او فرستاد وی در این نامه که جبرتی متن کامل آن راذکر کرده، به کسانی که به مردگان توجه می‏کنند و از ایشان حاجت‏می‏خواهند و برای قبور ذبح می‏کنند و به آنها استغاثه می‏نمایند،سخت‏حمله کرده است. و همچنین تعظیم قبور انبیا و اولیاء وساختن گنبد بر روی آنها و چراغ بر افروختن در کنار قبور وخادم برای قبر قرار دادن و اینگونه امور را به شدت انکار کرده‏است، ویران کردن گنبدهای روی قبور را هم واجب دانسته و گفته‏است که هرکس دعوت ما را نپذیرد با او جنگ می‏کنیم (۱۴). سعودبرای دستگیری شریف غالب، به سوی جده حرکت کرد و نامه‏ای به‏مردم جده نوشت و از آنها خواست که از وی اطاعت کنند. مردم جده‏در پاسخ سعود نوشتند که ما رعیت‏شریف هستیم، اطاعت ما، بسته‏به اطاعت اوست و اگر از تو اطاعت کنیم آیا چیزی هم از مامی‏خواهی؟ او در پاسخ آنها پیام فرستاد آری دویست هزار ریال وشصت طاقه قماش به قیمت‏شش هزار ریال و به دنبال آن کس فرستادتا آنها را تحویل بگیرد. در همان موقع با سپاهیانش به جده‏رسید و آنجا را به محاصره انداخت ولی به علت این که جده دارای‏حصار استوار و وسایل دفاعی نیرومندی بود، نتوانست‏به آن دست‏یابد، شریف آماده دفاع شد و توپها و شمشیرها فراهم ساخت وسرانجام وهابیها شکست‏خوردند و عده زیادی از آن‏ها کشته شدند وهشت روز تمام ماندند ولی کاری از پیش نبردند، سعود به شدت‏ناراحت‏شده بود و به عثمان مضایفی دشنام می‏داد زیرا او بود که‏سعود را به جنگ با مردم جده وادارش کرد و بالاخره بدون آن که‏وارد مکه شوند، به سرزمین نجد برگشتند (۱۵). 
شریف غالب از غیبت‏سعود استفاده نمود به مکه بازگشت و بدون‏هیچ مزاحمت و مقاومتی از طرف برادرش عبدالمعین، آن شهر را به‏تصرف درآورد (۱۶). ولی وهابیها به هیچ‏قیمت‏حاضر نبودند مکه رااز دست‏بدهند، شریف غالب نیز مانند سابق خواستار حکمرانی مکه‏بود. بدین جهت‏بار دیگر آتش جنگ میان آن دو شعله‏ور شد و تاسال ۱۲۲۰ ادامه داشت، لیکن میان آنها صلحی برقرار شد بدین‏منظور که وهابیان وارد مکه شوند. پس از اداء مناسک حج‏به بلادخود برگردند. 
در محرم سال‏۱۲۱۹ وهابیها با دوازده هزار جنگجو به عزم محاصره‏جده حرکت کردند شریف غالب باروی شهر مکه را محکم کرد چون‏می‏دانست که آنان شهر جده را نخواهند توانست‏بگشایند. ممکن است‏به مکه حمله کنند، لذا فرمان داد که همه مردم حرکت نمایند این‏بود مردم مکه از تمام طبقات با اسلحه‏های خود به «زاهر»آمدند و هفت روز در آنجا ماندند. اما وهابیها که شهر جده رابه محاصره داشتند، سه روز بیشتر نتوانستند بمانند آنها هر روزیکبار به شهر حمله می‏کردند ولی توپخانه شهر آنها را پراکنده‏می‏ساخت و عده‏ای کشته می‏دادند و به چادرهای خود باز می‏گشتند،آنقدر از آنها کشته شد که گودالها و جوی‏ها از لاشه مرده آنهاپر شد و حتی ده بیست نفر را در یکجا دفن می‏کردند وقتی این وضع‏را دیدند، از محاصره شهر دست کشیدند و رفتند و در مسیر راه به‏هر قبیله‏ای که می‏رسیدند می‏کشتند و اموالشان را غارت می‏کردند. 
شریف سپاهی را از راه خشکی و سپاهی دیگر را از راه دریا به‏همراه ده کشتی بزرگ پر از آذوقه و سلاح از جمله توپهای بزرگ به‏دنبال وهابیها فرستاد، سپاه دریایی که به آنها رسید، آنهاهمگی بدون جنگ و خونریزی تسلیم شدند.و پس از سه روز چهار هزارنفر از وهابیها به آنها هجوم آوردند، جنگی سخت میان آنهادرگرفت و با هزیمت وهابیها پایان پذیرفت و بسیاری از آنهاکشته و زخمی شدند و درحالی که سرهای مرده‏های وهابیها روی‏نیزه‏ها بود، به مکه باز گشتند. در همان موقع طایف در تصرف‏وهابیها بود، شریف غالب، با سپاهی عظیم به سوی طایف حرکت کردو وهابیها را در طایف ده روز تمام به محاصره گرفت ولی کاری ازپیش نبرد به مکه باز گشت و آنگاه یکی از فرماندهان وهابی باسپاهی عظیم وارد «لیث‏» شد، شریف با سپاهیان خود به جنگ اوبیرون رفت و جنگی درگرفت که ابتدا پیروزی با شریف بود ولی‏بعدها وهابیها پیروز شدند و از طرفین حدود دو هزار نفر کشته‏شدند ولی بیشتر کشته‏شدگان از وهابیها بودند و سپس وهابیها بازشکست‏خوردند و سواران شریف باقی مانده‏های آنها را دنبال کردندو بعد به مکه مراجعت نمودند.

پی نوشت ها:
۱ تاریخ الجزیره‏العربیه‏۷ ص‏۳۷۶. 
۲ تاریخ جبرتی، به نقل کشف الارتیاب، ص ۲۵. 
۳ سوره آل عمران: ۶۴. 
۴ تاریخ الجزیره‏العربیه فی عصرالشیخ محمد..ص‏۳۷۷. 
۵ چون اهل مکه را مسلمان نمی‏دانست مستقیما سلام به آنهاننوشت.
۶ تاریخ مکه، ج‏۲، ص ۱۳۱ به بعد، سباعی. 
۷ کشف الارتیاب، ص‏۲۷. 
۸ جغرافیه شبه جزیره‏العرب، ص ۱۶۱. 
۹ عنوان المجد فی تاریخ نجد، ج‏۱، ص ۱۲۴. 
۱۰ فتنه‏الوهابیه، ص ۷۲. 
۱۱ قبلا در هر یک از چهار رکن خانه کعبه، در یک وقت‏یکی ازمذاهب چهارگانه نماز جماعت‏برگزار می‏کردند(تاریخ‏الجزیره‏العربیه، ص ۳۷۸). 
۱۲ تاریخ الجزیره‏العربیه، ص ۳۷۸. 
۱۳ همان کتاب. 
۱۴ المختار من تاریخ الجبرتی، ص‏۵۳۳. 
۱۵ تاریخ الجزیره‏العربیه، ص‏۳۷۹. 
۱۶ همان مدرک و تاریخ مکه ج‏۲، ص ۱۳۱ - ۱۳۲. 
داود الهامی
مکتب اسلام-سال ۱۳۷۸-ش۷