پذیرفتم

 

پذیرفتی؟ گفت: آری پذیرفتم. دوباره پرسیدم: یعنی قبول کردی که هر چه او بگوید می‌گویی «به‌روی چشم»؟ گفت: آری، می‌گویم «به‌روی چشم». گفتم: او نگفت که از خودت به‌تو سزاوارتر است و خیر و صلاح تو را به‌تر از تو می‌داند و پناه‌گاه دنیا و آخرت توست؟ جواب داد: آری گفت و من هم قبول کردم. و من ادامه دادم: نگفت که با قبول امر و نهی من، به رضایت خدا خواهی رسید؟ پاسخ داد: چرا گفت و من هم قبول کردم. پرسیدم: دیگر چه گفت؟ جواب داد: گفت حالا که من از تو به تو سزاوارترم می‌گویم که بعد از من «علی بن ابیطالب» است که بر تو چنین ولایتی دارد. پرسیدم: تو چه گفتی؟ جواب داد: من هم گفتم قبول، «علی بن ابیطالب» مولای من است. با خودم گفتم: ولی عده‌ای پیدا شدند و در آینده‌ای، معنای کلمه‌ی مولا را به دوست تغییر دادند، تا که دیگر ولی و سرپرست و پناه‌گاهی از جانب خدا برای مردم باقی نماند.

منبع: وب‌سایت اسلام تکس