گروه آیین و اندیشه: روزنامه بهار در صفحه نخست شماره ۲۵۳ خود (چهارشنبه اول آبان ۱۳۹۲) یادداشتی تحت عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» به قلم علی‌اصغر غروی از چهره‌های منتسب به حزب نهضت آزادی ایران منتشر کرد. در راستای رفع شبهات طرح شده در یادداشت مذکور با حجت‌الاسلام سید کاظم سیدباقری، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت‌وگویی انجام دادیم. وی معتقد است اینکه بگوییم امام در جامعه باشد اما جایگاه سیاسی نداشته باشد یا برایش تعیین نشده باشد، هیچ جایی در متون و نصوص دینی ندارد.

مشروح این گفت‌وگو با حجت‌الاسلام سیدباقری را در زیر می‌خوانیم:

نظام سیاسی شیعه، نظام امامت است

* لطفاً بحث را درباره مبحث امامت و نقش امام آغاز کنید.

-قبل از ورود به بحث، دو نکته را یادآور می­شوم، اول، بایستگی نگرش و نگاه جامع به نصوص، شرایط و اوضاع زمانه­ای است که یک فهمنده می­خواهد آن را دریابد، نبود نگاه جامع، موجب می­شود که برداشت‌ها، جزیی و ناقص شود و فرد نتواند برخی از دشواره­ها، گفتارها، رفتارها و وقایع را به درستی، تحلیل کند، لذا فهم اجتهادی جامع با در نظر گرفتن همه اموری که در مسأله تأثیرگذار است، امری بسیار مهم و کلیدی است. دوم، بر اساس روش هرمنوتیک و دانش فهم و تحلیل متن، برای آن که جستجوگر بتواند به فهمی دقیق و نسبتاً درست دست یابد، باید تلاش کند تا شرایط صدور متن را بفهمد و آن را در فهم متن به کار گیرد، در غیر این صورت، کسی که با نگره و ادبیات امروزی به مباحث بنگرد، به «تحمیل» باری بر متن می­انجامد که آن را تحمل نمی­کند و سر از «کژفهمی» برداشت‌ها درمی­آورد. در نظر نداشتن این دو نکته، می­تواند مشکلاتی به وجود آورد که امروزه در مواردی می­توان آن را مشاهده کرد. این افراد گاهی با پیش زمینه‌ و ذهنیت­های امروزی و محدود، به سراغ متون می‌روند و چون متون و کلیت اندیشه شیعی را کامل و جامع در نظر نمی­گیرند، گرفتار یک سری تناقضات می‌شوند. برای نمونه، از جمله مسایلی که طرح می­شود آن است که اگر علی بر حق نبود، چرا قیام نکرد؟ مگر ایشان پهلوان عرب، نبود، پس چرا نجنگید؟ در ادامه به این بحث اشاره خواهیم کرد.

منشأ قدرت امام از سوی خداوند و مقبولیت و کارآمدی از سوی مردم است

برای بررسی این مساله، چند نکته را باید در نظر داشت. یکی از مباحث مهم و اساسی که در اندیشه شیعه جایگاه ویژه و مهمی دارد، امامت است، تا آن جا که می‌توان گفت نظام سیاسی شیعه، نظام امامت است ؛ یکی از اساسی‌ترین ویژگی‌های امام، «منصوب» و «منصوص» بودن از سوی خدا است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را ابلاغ می‌کند. اگر به این مساله توجه نشود، خلط میان مشروعیت و مقبولیت پیش می­آید، ما در نظام شیعه معتقدیم که چه مردم، علی (علیه السلام) را می­پذیرفتند و چه نمی­پذیرفتند، ایشان به هر حال، امام بود. اگر مردم او را قبول کردند و یاری نمودند، حکومت را تشکیل می­دهد و اگر او را برای اجرای احکام دین و عدالت، یاری نکردند، باز امام است، اما حاکم سیاسی جامعه نیست. ایشان ۲۵ سال خانه نشین بود، اما باز امام است، پس، مشروعیت و سرچشمه قدرت و حاکمیت، امام، از سوی خداوند است و تنها مقبولیت و کارآمدی از سوی مردم می­باشد، بنابراین چون نیک بنگریم، ایشان، در واقع، سی سال امام است و پنج سال حاکم جامعه اسلامی. امام، امام است و براساس روایات، چه در مسند قدرت قرار بگیرد یا نگیرد، امام است؛ این امر در اندیشه سیاسی شیعه، در دوران حضور ائمه(علیه السلام)، قطعی است که مردم نقش کارآمدی دارند به تصریح روایات و آیات، امام منصوب است.

عصمت و معصومیت از شرایط قطعی امامت است

* درباره معصوم بودن امام و شبهه اینکه آیا هر کسی می‌تواند امام باشد، چه توضیحی وجود دارد؟

-یک نکته درباره عصمت امام نقل کنیم که آن هم مهم است. شیعه معتقد است که یکی از ویژگی­های قطعی امام، عصمت وظالم نبودن است. از دید قرآن کریم، رهبر جامعه اسلامی، نباید ظالم و خطاکار باشد؛ روشن است که ظلم اجتماعی،آثار و توابع بسیار خطرناکتر و بدتری در پی دارد. در آیه ۱۲۴ سوره بقره می­خوانیم:

وَإِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ

به یاد آور زمانی را که خداوند، ابراهیم را با کلماتی آزمود. ابراهیم آنها را به پایان رسانید، خداوند فرمود، من تو را پیشوای مردم قرار می‌دهم. گفت: از ذریّه و فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمگران نمی‌رسد.

علامه طباطبایی، در المیزان، ج۱ ص ۲۷۵ در ادامه ظالم نبودن امام و این که عهد خداوند به ستمکار نمی­رسد، به این نکته اشاره دارد که امام باید معصوم از گناه و اشتباه باشد، و گر نه به هدایت دیگران نیاز خواهد داشت. پس کارهای امام، به واسطه هدایت خداوندی و تأییدات الهی است. از این بیان روشن می­شود که منظور از «ظالمین» در آیه مبارک، مطلق کسی است که ظلم می­کند، حال شرک باشد، یا هر گناه دیگر؛ هر چند که در طول عمرش از او گناهی سر زده باشد و توبه نیز کرده باشد. لازمه آن که امام نباید ظالم باشد، یعنی در عمر خود خطا نکرده باشد، عصمت است و با توجه به همین ویژگی برجسته امام است که خداوند در آیه مبارک ۵۹ سوره نساء، می­فرماید که:«اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را ‏»، نوع امری که در آیه وجود دارد، مطلق است، خداوند مومنان را به اطاعت از خود، رسول الله و اولی الامر برانگیزانده است. طبعاً کسی که خداوند به طور مطلق دیگران به اطاعت از او دعوت می­کند، باید معصوم و مصون از خطا باشد و گرنه لازم می­آید که خداوند مومنان را به گمراهی انداخته باشد که از حکیم این کار نشاید؛ این آیه شریف، بدون هیچ گونه قید و شرطی بر وجوب اطاعت از اولی الامر تاکید دارد و در آیات دیگر هم چیزی که معنا و مفهوم آیه را قید بزند، وجود ندارد؛ در حالی که برای نمونه در اطاعت انسان از والدین، خداوند در سوره عنکبوت، آیه هشت، این اطاعت را مقید کرده است تا جایی که آنان انسان را گمراه نکنند. ما این را بر اساس داده­های مختلف تاریخی می­دانیم که امام علی(علیه السلام) حتی لحظه ای بت نپرستید. پس عصمت و معصومیت در تمام مراحل زندگی یکی از شرایط قطعی امامت از دید شیعه است و این ویژگی در همه ائمه وجود دارد.

امام همانند کعبه است/ امام صراحتاً به غصب خلافت اعتراض کردند

*چرا امام علی (علیه السلام) در دوران پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای احقاق حق خلافت خود قیام نکرد؟

-نخست این نکته را بگویم که به فرموده پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و تأکید حضرت زهرا(سلام الله علیها)، امام همانند کعبه است، مردم باید به سوی او بروند و نه امام به سوی مردم. دوم آن که این امر بر اساس داده­های تاریخی اشتباه است که تصور کنیم، امام اعتراضی نکرد، در منابع مختلف داریم که ایشان به صراحت به غصب خلافت­ اعتراض کردند. در خطبه‌های گوناگون نهج البلاغه از جمله خطبه معروف «شقشقیه» داریم که امام به صراحت به غصب خلافت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصریح کردند و علنا این چنین فرمود که آگاه باشید! به خدا سوگند، ابوبکر، جامه خلافت را به تن کرد در حالی که می‏دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می‏کند.؛ سپس امام با توجه به تنهایی خویش و محیط نامساعد آن زمان، از حق سخن به میان می­آورد و چنین ادامه می­دهد که پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پاخیزم؟! یا در این محیط خفقان‏ زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می‏دارد. پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه‏تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می‏نگریستم که میراث مرا به غارت می‏برند. و در ادامه، چنین به اعتراض و شکایت خود تصریح می­کند که چرا ابوبکر با آن که در حیات خود از مردم می‏خواست عذرش را بپذیرند، در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری در آورد.

روایات مستند احمدبن حنبل گویای امامت علی (علیه السلام) در روایات سنی است

*از احادیث اهل سنت نیز منبعی موثق دراین راستا وجود دارد؟

-بله به هر حال شاید کسانی بگویند که این احادیث از نهج البلاغه است، خب ما از مسند احمد بن حنبل حدیث می­آوریم، در مسند احمد، جلد ۴، صفحه ۳۷۰ آمده است که حضرت علی (علیه السلام) مردم را در منطقه­ای گرد آورد و فرمود: سوگند می‏دهم شما را که هر مرد مسلمانی که غدیر خم را به خاطر دارد و سخنی را در آن روز از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده است، از جا برخیزد. در روایت آمده است که سی تن از مردم برای اقامه شهادت بپا خاستند؛ «ابو نعیم» که در جلسه بوده است می­گوید، افراد بسیاری‏ شهادت دادند و اعلام کردند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله، هنگامی که دست علی (علیه السلام) را گرفته بود، خطاب به مردم فرمود:

أَتَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ آیا من بر شما از خودتان، اولی نیستم؟ همگی فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق کردند، پس ایشان فرمود:

«هر کس من مولای او هستم،‌ این [علی] مولای او است، پروردگارا! دوست علی را دوست بدار، و دشمن علی را دشمن بدار»

ابو طفیل می­گوید، من در حالی از جمع بیرون رفتم که ناراحت بودم، در بازگشت «زید بن ارقم» از صحابی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم، به او گفتم: از علی(علیه السلام) چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم! «زید» گفت: آن چه را که شنیدی انکار مکن! به دلیل آن که، آنچه را که تو شنیدی، من خود از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیده‏ام.

از این دست روایات فراوان است، در روایاتی که علی (علیه السلام)، مخاطبان خود را به شهادت سوگند می­داده است که اصطلاحاً به آنها «انشاد» یا «مناشده» می­گویند. در مواردی مختلف، ایشان، مخاطبین خود را به خداوند سوگند می­دهد که آیا فلان کلام را از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدید یا نه؟ برای نمونه، «خطیب خوارزمی» در کتاب «مناقب» و (در منابع مختلف دیگر)، نقل می­کند وقتی که شورای شش نفره تشکیل شد، ابوطفیل می­گوید که من در کنار دری بودم که علی در آن شوری حضور داشت و خطاب به پنج تن دیگر گفت من به شما احتجاج می­کنم و شما را به خدا سوگند می­دهم که میان شما آیا کسی هست که رسول خدا به او گفته باشد «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» همه گفتند که به خدا هرگز.

بحث جانشینی پیامبر در تمام ساحت‌های زندگی است نه فقط بعد ایمانی!

*پرسش و شبهه­ای که ممکن است مطرح شود آن است که امام تنها «امام ایمانی» مردم است و ارتباطی به حکومت سیاسی و تشکیل خلافت ندارد، این را چگونه باید پاسخ داد؟

-در میان اهل سنت و شیعه، این امر قطعی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جانشین دارد و در همه اموری که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) انجام وظیفه کرده است، خلیفه نیز به جای او می­نشیند، هر چند این دو مذهب، در مصداق با هم اختلاف دارند. اگر غیر از این باشد، پس، باید تصریح می­شد که خلیفه فقط در امور دینی باید انجام وظیفه کند، حال آن که در هیچ روایتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به این اشاره­ای نکرده است، هر جا که بحث بوده، بحث از جانشینی پیامبر بوده است در همه ساحت‌های زندگی دینی و ایمانی، سیاسی و اجتماعی. مگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها عهده دار امور دینی مردم بود که علی (علیه السلام)، به عنوان جانشین ایشان، تنها این وظیفه را داشته باشد؟ پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به صراحت در خطبه غدیر که از احادیث متواتر است، در موارد مختلف و موقعیت‌های گوناگون تصریح کرده است که علی (علیه السلام) رهبر و ولی است در همه امور، برای نمونه ایشان می­فرماید:

مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِیّاً وَالطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدی هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ... أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله فی خَلْقِهِ وَ حُکّامُهُ فی أَرْضِهِ.

و مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِیّاً وَالطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدی هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ. أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله فی خَلْقِهِ وَ حُکّامُهُ فی أَرْضِهِ.

و به صراحت بیان می­کند که «امارت مومنین» نیست مگر برای علی(علیه السلام):

أَلا إِنَّهُ لا «أَمیرَالْمُؤْمِنینَ» غَیْرَ أَخی هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدی لاَِحَدٍ غَیْرِهِ.

همچنین پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) اول از مردم اقرار گرفت و فرمود که:

ایهاالنَّاسُ! مَنْ اَوْلی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟

و مردم پاسخ دادند: الله و رَسُولُهُ

سپس ایشان فرمود که: اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْمَنْ نَصَرَهُ و اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ

و در ادامه جملاتی را بیان فرمود که نمی­توان در دلالت آنها بر وصایت و امامت علی(علیه السلام) شک کرد:

مَعاشِرَالنّاسِ!، هذا عَلِی أخی وَ وَصیی وَ واعی عِلْمی، وَ خَلیفَتی فی اُمَّتی عَلی مَنْ آمَنَ بی وَ عَلی تَفْسیرِ کِتابِ الله عَزّ َوَ جَلَّ و َالدّاعی إِلَیْهِ وَ الْعامِلُ بِما یَرْضاهُ وَ الُْمحارِبُ لاَِعْدایهِ وَ الْمُوالی عَلی طاعَتِهِ وَ النّاهی عَنْ مَعْصِیَتِهِ. إِنَّهُ خَلیفَةُ رَسُولِ الله وَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَ الْإمامُ الْهادی مِنَ الله.

مجموعه این بیانات، به روشنی وصایت و رهبری جامعه در مسائل مختلف را برای علی(علیه السلام) بیان می­کند و جای تردید باقی نمی­ماند. پس نمی‌توان گفت که پیامبر خود در امور دینی و دنیایی مردم، دخالت داشته و وصی و جانشین او تنها در امور دینی مردم دخالت کرده است، مگر آن که دلیلی خاص وجود داشته باشد، این در حالی است که دلایل خلاف این مطلب وجود دارد. «حاکم حسکانی»، در «شواهد التنزیل»، در روایتی از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، نقل می­کند که خطاب به علی (علیه السلام) فرمودند، تو جانشین من در دنیا و آخرت، هستی همان گونه که هارون جانشین موسی بود: «انما اخترتُک لنفسی، انت اخی فی الدّنیا و الآخرة و انت منّی بمنزلة هارون من موسی»

بنابراین این نکته که بگوییم امام در جامعه باشد اما جایگاه سیاسی نداشته باشد، جایی در متون و نصوص دینی ندارد.

در عرفان علوی، حضور در قدرت منافاتی با زهد ندارد

*برخی خب شاید فکر کنند که تعاریف و صحبت‌هایی که از حضرت علی(علیه السلام) درباره بی‌ارزش بودن دنیا و حکومت، ذکر شده گواه این است که ایشان در پی قدرت و حاکمیت سیاسی نبوده‌اند.

- این نوع برداشت نیز برخاسته از نبود نگرش جامع به همه داده­های متنی و تاریخی است که به آن اشاره کردم. بله، دنیا برای علی(علیه السلام)، ارزشی نداشته و پست بوده است، ایشان به دنبال زخارف دنیایی نبود و به معنای واقعی کلمه، عارف و زاهد بود. اما این روحیه پرهیزگاری اعلای او، منافاتی با تشکیل حکومت و حضور فعالانه در جامعه ندارد. امام هماره با در عینیت جامعه حضور داشته باشد او مسیولیت دارد تا در کنج خانه ننشیند و در امور سیاسی جامعه دخالت کند؛ این عرفانی گوشه­گیرانه نیست، عرفانی علوی است که زاهد شب است و شیرمرد میدان نبرد. در عرفان علوی، حضور در قدرت، منافاتی با زهد ندارد، در قاموس فکری امام علی (علیه السلام)، هم در حاکمیت است و هم روی گردان از دنیا. این امر، برخاسته از همان است که پژوهشگر با عینک امروزی به مسائل بنگرد، آری در دنیای امروزی و سیاست غالب در دنیا، متاسفانه، زهد و تقوا نیست یا کمرنگ است، با این نگرش، نویسنده می­پندارد که تلاش برای به دست آوردن قدرت، با زهد علی(علیه السلام)، سازگاری ندارد.

امام برای همکاری با خلفا مصلحت جامعه را مدنظر قرار داد

*نکته آخر را درباره همکاری امام علی(علیه السلام) با خلفاست، این امر چگونه تبیین می‌شود؟

-درباره همکاری امام(علیه السلام)، با خلفا نباید، نگاهمان به مسأله، صرف دنیوی باشد؛ زیرا اگر نگاه دنیوی و بر محور قدرت باشد، فکر می­کنیم که امام(علیه السلام) می­بایست با بغض و کینه، هیچ همکاری با جامعه اسلامی نداشته باشد و حال اگر که داشته پس با آنان در غصب خلافت مشکلی نداشته است، حال آن که مسأله چنین نیست؛ ایشان در همکاری با خلفا و دست نبردن به شمشیر برای احقاق حق خویش، مصلحت کل جامعه اسلامی را در نظر داشته است. در تاریخ داریم، روزی که علی (علیه السلام) را به زور به مسجد می‌برند که از او بیعت بگیرند، مردی یهودی این صحنه را می­بیند، وقتی می­فهمد فردی را که به زور مسجد می‌برند، همان علی(علیه السلام) است که در قلعه خیبر را از جا کند؛ و با آن که قدرت دارد تا شمشیر بکشد، چنین نمی­کند، همان جا مسلمان ­شد و ایمان آورد. چرا که می‌بیند مردی قدرتمند به خاطر مصالح مسلمانان و رعایت وحدت داخلی، نمی­جنگد. در همکاری علی(علیه السلام) با خلفا، باید رعایت مصلحت جامعه آن هم در زمانه و شرایطی که دل‌ها پریشان است و نبود پیغمبر جامعه را دچار تشنج کرده، برخی به کمین نشستند که به نهال نوپای اسلام ضربه بزنند، اینجا پیش از هر چیز علی به تقویت کلیت این جریان و وحدت درونی جامعه می­اندیشد؛ ضمن این که اعتراض می­کند تا مدتی با خلیفه اول بیعت نمی­کند؛ تا نشان دهد که خلافت، غصب شده است اما تا وقتی مردم حاضر به همکاری با او نیستند برای ایجاد وحدت و حفظ مصلحت جامعه با خلفای زمان خود همکاری می‌کند. ایشان در آن قضایا، یا باید گوشه گیری اختیار می­کرد که با روحیه مسیولیت­پذیری او منافات داشت یا با شمشیر کشیدن، جبهه درونی مسلمانان را تضعیف می­کرد، هیچ یک از این دو راه را برنگزید، بلکه، برای این که از حقوق تضییع شده مردم دفاع، از اجتهادهای نادرست جلوگیری و اسلام واقعی را معرفی کند و در مقابل تهدیدات داخلی و خارجی؛ وحدت و همدلی را در جامعه اسلامی ایجاد کند، با خلفا همکاری ­کرد و این امر هرگز به معنای مشروعیت حق خلافت آنان نبوده است



فارس نیوز