مبحث اول: شأن نزول آیه ولایت

انکار نزول آیه درباره امام علی (علیه السلام)
نزول آیه درباره عبادة بن صامت
اختلاف در تأویل و شأن نزول آیه
نزول هم زمان آیه ۵۱ و ۵۵
نزول آیه در باره ابوبکر

مبحث دوم: بررسی شبهات دلالی آیه بر امامت

شبهه اول: معنای کلمه (ولی)
قول عمر لوکان فلان حیا لولیته
لوکان أبوعبیدة ومعاذ وخالد حیا لولیتهم.
کلمة الولی فی کلام عایشة:
شبهه سوم: استعمال لفظ جمع و اراده مفرد مجاز، خلاف اصل است
شبهه چهارم: دادن انگشتر در نماز با حضور قلب منافات دارد
شبهه پنجم: عدم ولایت امام علی (علیه السلام) در حال نزول آیه
« وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی...
شبهه ششم: عدم احتجاج امام علی به نزول آیه
۱.استدلال در ‌شوری‌:
۲. احتجاج با ابوبکر
۳. مناشده با مهاجر و انصار
ب‌: منابع‌ اهل‌ سنت‌
شبهه هفتم: «انما» دلالت بر حصر ندارد
شبهه هشتم: زکات بر صدقه مستحب اطلاق نمی‌گردد
شبهه دهم: رکوع، به معنای «خضوع» است
شبهه یازدهم: تعارض بین آیه (۵۵ - ۵۴)
عمر منکر نص بر خلافت ابوبکر است
علمای اهل سنت منکر نص بر خلافت هستند
عایشه منکر نزول آیه بر خاندان خویش است
شبهه دوازدهم: دادن زکات در نماز دارای چه عنوانی است؟
شبهه وحدت سیاق بین آیات۵۱ و۵۵
نقد وبرسی.
 

بررسی تطبیقی شبهات آیه ولایت طرح بحث

از نظر شیعه، امامت، مقام و مسؤولیت الهی است که جعل و نصب امام تنها در اختیار خداوند است و مردم و حتی رسول خدا صلی الله علیه وآله در این زمینه اختیاری ندارند. ادله عقلی و نقلی بسیاری در این زمینه مطرح شده است که یکی از آن‌ها آیه ۵۵ سوره مایده است که خداوند می‌فرماید:

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون‏.

سرپرست و ولیّ شما، تنها خدا است و پیامبر او و آن‌ها که ایمان آورده‏اند، همان‌ها که نماز را برپا می‏دارند ، و در حال رکوع، زکات می‏دهند.

گذشته‌ از اجماع‌ دانشمندان شیعه در دلالت این آیه بر امامت امیر مؤمنان علیه السلام‌، برخی از عالمان سنی بر نزول این آیه در حق امیر مؤمنان علیه السلام ادعای اجماع کرده‌اند که در ادامه سخن آن‌ها خواهد آمد.

استدلال‌ شیعه‌ به‌ این‌ آیه‌ بر مقدماتی‌ استوار است ‌که یکی‌ از اساسی‌ترین آن‌‌ها نزول‌ این‌ آیه‌ درباره‌ امیر مؤمنان علیه السلام است‌ که با ادعای اجماع دانشمندان سنی، این مقدمه به راحتی اثبات می‌شود.

اهل سنت امامت را مقام عرفی و عادی می‌دانند که با انتخاب و اختیار مردم تحقق پذیر است و با همین مبنا، متون دینی و آیات قرآنی را تبیین و تفسیر نموده و مشروعیت خلافت خلفا را تحلیل کرده‌اند. بر اساس همین مبنا است که آن‌ها هر نص دینی را که بر نصب و مشروعیت الهی تصریح داشته باشد، توجیه و تأویل می‌کنند ؛ از جمله در باره این آیه نیز توجیهات و تأویلاتی دارند که این این نوشتار در پی پاسخ گویی به این تأویلات و شبهاتی است.

مبحث اول: شأ ن نزول آیه ولایت انکار نزول آیه درباره امام علی (علیه السلام) ‌طرح شبهه

برخی از دانشمندان سنی، نزول این آیه را در حق امیر مؤمنان علیه السلام به شدت انکار کرده‌اند که در ذیل به سخنان و ادله آن‌ها اشاره و در ادامه به نقد آن‌ها خواهیم پرداخت.

۱. ابن تیمیه، نزول آیه ولایت را در باره امام علی علیه السلام انکار نموده و معتقد است که روایات شأن نزول، از سوی دروغ‌گوها جعل گردیده است. وی در این باره می‌گوید:

وقد وضع بعض الکذابین حدیثا مفتری أن هذه الآیة نزلت فی علی لما تصدق بخاتمه فی الصلاة وهذا کذب بإجماع أهل العلم بالنقل وکذبه بین من وجوه کثیر.

بعضی از دروغ گوها حدیثی را درست کرده‌اند مبنی بر این که آیه ولایت در باره علی [علیه السلام] در هنگامی که انگشترش را در حال نماز صدقه می‌داد نازل شده است ؛ این مطلب به اتفاق اهل علم دروغ است و دورغ بودن آن چندین دلیل آشکار می‌سازد.

إبن تیمیة الحرانی،أحمد بن عبد الحلیم أبو العباس(الوفاة: ۷۲۸)، منهاج السنة النبویة، ج ۲ ص ۳۰، دار النشر: مؤسسة قرطبة - ۱۴۰۶، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم.

۲. ابن قیم الجوزیه، شاگرد ویژه ابن تیمیه و ناشر افکار او نیز منکر نزول آیه در حق امیر مؤمنان علیه السلام است و در باره نزول آیه می‌نویسد:

وهذا کذب قطعا علی الله أنه أراد علیا وحده بهذا اللفظ العام الشامل لکل من اتصف بهذه الصفة.

این افترا به خداوند است که با این لفظ عام و فراگیر تنها علی علیه السلام را اراده کرده باشد.

الزرعی الدمشقی، أبو عبد الله شمس الدین محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد(الوفاة: ۷۵۱ هـ)، الصواعق المرسلة علی الجهمیة والمعطلة، ج ۲ ص ۶۹۷، تحقیق: د. علی بن محمد الدخیل الله، دار النشر: دار العاصمة - الریاض، الطبعة: الثالثة، ۱۴۱۸ – ۱۹۹۸م.

۳. ابن حجر هیثمی، ادعای اجماع نزول آیه را در باره امام علی علیه سلام انکار کرده و می‌نویسد:

وکذلک زعمهم الإجماع علی نزولها فی علی باطل أیضا.

ادعا اجماع نزول آیه در باره علی علیه السلام، واقعیت ندارد.

ابن حجر الهیثمی، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی (الوفاة: ۹۷۳هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج ۱ ص ۱۰۵، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان - ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۷م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط.

نقد و بررسی

از افرادی همچون ابن تیمیه حرانی و شاگردش ابن القیم که تمام توان خود را برای انکار فضایل اهل بیت علیهم السلام به کار برده‌اند و در این زمینه ید طولایی دارند، انتظاری بیش از این نباید داشت.

اما از طرف دیگر برخی از محدثان و مفسّران اهل سنت، نزول آیه ولایت را در باره علی (علیه السلام) با سندهای متعدد از صحابه نقل کرده‌اند و حتی در این باره ادعای اجماع کرده‌اند.

قاضی عضد الدین ایجی (متوفای ۷۵۶هـ) در کتاب المواقف که از مهم‌ترین کتاب‌های عقایدی اهل سنت به شمار می‌رود، در این باره نقل می‌کند:

وأجمع أیمّة التفسیر أنّ المراد علی.

تمام پیشوایان تفسیر اجماع دارند بر این که این آیه در باره امام علی علیه السلام نازل شده است.

الإیجی، ‌عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الوفاة: ۷۵۶هـ، کتاب المواقف، ج ۳ ، ص ۶۰۱، دار النشر: دار الجیل - لبنان - بیروت - ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۷م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عبدالرحمن عمیرة.

سعد الدین تفتازانی در این باره می‌نویسد:

نزلت باتفاق المفسرین فی علی بن أبی طالب رضی الله عنه حین أعطی السایل خاتمه وهو راکع فی صلاته وکلمة إنما للحصر بشهادة النقل والاستعمال.

این آیه، به اتفاق مفسران در حق علی بن أبی طالب (علیه السلام) بعد از آن که در حال رکوع نماز به سایل انگشتر داد نازل شده است.

التفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله (الوفاة: ۷۹۱هـ)، ج ۲ ص ۲۸۸، شرح المقاصد فی علم الکلام، دار النشر: دار المعارف النعمانیة - باکستان - ۱۴۰۱هـ - ۱۹۸۱م، الطبعة: الأولی.

این دو تن از شخصیت‌های کم نظیر اهل سنت اجماع علمای تفسیر را نقل می‌کنند ولی هیچ مطلبی در رد آن بیان نمی‌کنند و این نشانگر این است که مضمون اجماع برای آنان ثابت بوده است.

و شهاب الدین آلوسی در تفسیر خود می‌گوید:

وغالب الأخباریین علی أنها نزلت فی علی کرم الله تعالی وجهه

الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج ۶ ص ۱۶۷، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

و در جای دیگر می‌گوید:

إنما ولیکم الله ورسوله... والآیة عند معظم المحدثین نزلت فی علی کرم الله تعالی وجهه.

الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج ۶ ص ۹۳، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

هر چند که همین تصریحات برای اثبات مطلب کفایت می‌کند ؛ اما در عین حال به روایاتی که در این زمینه نقل شده را نیز از زبان علمای اهل سنت نقل می‌کنیم.

جصاص در تفسیر خود می‌نویسد:

روی عن مجاهد والسدی وأبی جعفر وعتبة بن أبی حکیم أنها نزلت فی علی بن أبی طالب حین تصدق بخاتمه وهو راکع.

الجصاص، أحمد بن علی الرازی أبو بکر (متوفای۳۷۰هـ)، أحکام القرآن، ج ۴ ص ۱۰۲، تحقیق: محمد الصادق قمحاوی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت – ۱۴۰۵هـ.

و شجری جرجانی در کتاب امالی خود بیش از ده سند برای این روایت نقل می‌کند:

أخبرنا أبو بکر محمد بن علی بن أحمد الجورذانی المقری بقراءتی علیه بأصفهان، قال أخبرنا أبو مسلم عبد الرحمن بن شهدل المدینی، قال أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید الکوفی، قال أخبرنا أحمد بن الحسن بن سعید أبو عبد الله، قال حدثنا أبی، قال حدثنا حصین بن مخارق، عن الحسن بن زید ابن الحسن عن أبیه عن آبایه، عن علی علیهم السلام: أنه تصدق بخاتمه وهو راکع، فنزلت فیه هذه الآیة: «إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا».

وبإسناده قال حدثنا حصین بن مخارق عن عبد الصمد عن أبیه عن ابن عباس: «إنما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا» نزلت فی علی بن أبی طالب علیهم السلام.

«وبإسناده» قال حدثنا حصین بن مخارق عن عمرو بن خالد عن الإمام الشهید أبی الحسین زید بن علی، عن آبایه عن علی علیهم السلام مثل ذلک.

وبإسناده عن حصین بن مخارق، عن أبی الجارود، عن محمد وزید ابنی علی عن آبایهما أنها نزلت فی علی علیه السلام.

وبإسناده قال حدثنا حصین عن هارون بن سعید عن محمد بن عبید الله الرافعی عن أبیه عن جده عن أبی رافع أنها نزلت فی علی علیه السلام.

وبإسناده قال حدثنا حصین بن مخارق عن سعید بن طریف عن الأصبغ عن علی علیه السلام مثله.

وبإسناده قال حدثنا حصین بن مخارق، عن أبی حمزة عن علی بن الحسین، وأبی جعفر مثله..

وبإسناده قال حدثنا حصین، عن عبد الوهاب عن مجاهد، عن أبیه عن ابن عباس مثله.

وبه قال أخبرنا أبو أحمد محمد بن علی بن محمد المکفوف المؤدب بقراءتی علیه بأصفهان، قال أخبرنا أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حیان، قال حدثنا الحسن بن محمد بن أبی هریرة، قال حدثنا أحمد بن یحیی بن زهیر التستری وعبد الرحمن بن أحمد الزهری، قالا حدثنا أحمد بن منصور، قال حدثنا عبد الرزاق عن عبد الوهاب بن مجاهد عن أبیه عن ابن عباس: «إنما ولیکم الله ورسوله» قال نزلت فی علی ابن أبی طالب علیه السلام.

الشجری الجرجانی، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الحسنی (متوفای ۴۹۹هـ)، کتاب الأمالی وهی المعروفة بالأمالی الخمیسیة، ج ۱ ص ۱۸۱، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۲ هـ - ۲۰۰۱م.

ابن کثیر دمشقی سلفی می‌گوید:

عن أبی صالح عن ابن عباس قال خرج رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم إلی المسجد والناس یصلون بین راکع وساجد وقایم وقاعد وإذا مسکین یسأل فدخل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فقال: أعطاک أحد شیأً؟ قال: نعم.

قال: من؟ قال: ذلک الرجل القایم.

قال: وعلی أی حال أعطاکه؟ قال: وهو راکع. قال: وذلک علی بن أبی طالب.

قال: فکبر رسول الله صلی الله علیه وسلم عند ذلک وهو یقول (ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون) وهذا إسناد لا یقدح به.

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر ابوالفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج ۲ ص ۷۲، ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۴۰۱هـ.

و انصاری قرطبی در باره این آیه می‌گوید:

وقال فی روایة أخری: نزلت فی علی بن أبی طالب رضی الله عنه وقاله مجاهد والسدی وحملهم علی ذلک قوله تعالی: (الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون) وهی: المسألة الثانیة وذلک أن سایلا سأل فی مسجد رسول الله صلی الله علیه وسلم فلم یعطه أحد شییا وکان علی فی الصلاة فی الرکوع وفی یمینه خاتم فأشار إلی السایل بیده حتی أخذه قال الکیا الطبری: وهذا یدل علی أن العمل القلیل لا یبطل الصلاة فإن التصدق بالخاتم فی الرکوع عمل جاء به فی الصلاة ولم تبطل به الصلاة وقوله: (ویؤتون الزکاة وهم راکعون) یدل علی أن صدقة التطوع تسمی زکاة فإن علیا تصدق بخاتمه فی الرکوع وهو نظیر قوله تعالی: وما آتیتم من زکاة تریدون وجه الله

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج ۶ ص ۲۲۱، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

سیوطی‌، محدث، مفسر و ادیب مشهور اهل سنت در باره این آیه می‌نویسد:

قوله تعالی «إنما ولیکم الله» الآیة أخرج الطبرانی فی الأوسط بسند فیه مجاهیل عن عمار بن یاسر قال وقف علی علی بن أبی طالب سایل وهو راکع فی تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السایل فنزلت «إنما ولیکم الله ورسوله» الآیة وله شاهد قال عبد الرازق حدثنا عبد الوهاب بن مجاهد عن أبیه عن ابن عباس «إنما ولیکم الله ورسوله» الآیة قال نزلت فی علی بن أبی طالب وروی ابن مردویه عن وجه آخر عن ابن عباس مثله وأخرج أیضا عن علی مثله وأخرج ابن جریر عن مجاهد وابن أبی حاتم عن سلمة بن کهیل مثله فهذه شواهد یقوی بعضها بعضا.

السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر جلال الدین (متوفای۹۱۱هـ)، لباب النقول، ج ۱ ص ۹۳، دار النشر: دار إحیاء العلوم – بیروت.

حال با توجه به روایاتی که از منابع اهل سنت نقل شد، آیا انگیزه‌ای جز عناد و لجاجت می‌توان برای ابن تیمیه و شاگرد او جستجو کرد؟ آیا انکار نزول این آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام، انکار سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله نیست؟

حتی اگر فرض را بر این بگیریم که سند همه این روایات ضعیف نیز باشند‌، بازهم بر مبنای ابن تیمیه و همفکران او، نزول آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام قطعی است. ابن تیمیه در باره روایتی که با چندین سند نقل شده می‌گوید:

تعدد الطرق وکثرتها یقوی بعضها بعضا حتی قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجارا فساقا فکیف إذا کانوا علماء عدولا ولکن کثر فی حدیثهم الغلط.

زیادی و تعدد راه‌های نقل حدیث برخی برخی دیگر را تقویت می‌کند که خود زمینه علم به آن را فراهم می‌کند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثی که تمام راویان آن افراد عادلی باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.

ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای ۷۲۸ هـ)، کتب ورسایل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج ۱۸، ص ۲۶، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

در نتیجه نزول این آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام قطعی است و انکار ابن تیمیه و همفکران او تأثیری در این مطلب ندارد.

نزول آ یه درباره عبادة بن صامت طرح شبهه

نظریه دیگری که در سبب نزول آیه ولایت مطرح شده, نزول آن درباره عبادة بن صامت است. این نظریه را طبری به عنوان یکی از اقوال و بدون هیچ گونه اظهار نظر در تفسیر خود آورده است و در باره شرح ماجرای « عبادة بن صامت » وشأن نزول آیه (انما ولیکم الله...) می‌نویسد:

حدثنا هناد بن السری قال ثنا یونس بن بکیر قال ثنا بن إسحاق قال ثنی والدی إسحاق بن یسار عن عبادة بن الصامت قال لما حاربت بنو قینقاع رسول الله مشی عبادة بن الصامت إلی رسول الله وکان أحد بنی عوف بن الخزرج فخلعهم إلی رسول الله وتبرأ إلی الله وإلی رسوله من حلفهم وقال أتولی الله ورسوله والمؤمنین وأبرأ من حلف الکفار وولایتهم ففیه نزلت (إنما ولیکم الله ورسوله...)

چون بنی قینقاع به جنگ رسول خدا صلی علیه وآله‌ برخاستند، عبادة بن صامت نزد رسول خدا رفت و او از بنی عوف بن خزرج بود که پیمان خود را با ایشان گسست و به سوی خدا و پیامبرش رو آورد و گفت: من خدا و پیامبرش را ولی خود می‌دانم و از پیمان کفار و ولایت آنان بیزارم. آن گاه این(انما ولیکم الله...) آیه درباره او نازل شد.

الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۶ ص۲۸۸، ناشر: دار الفکر، بیروت.

ابن کثیر نیز در تفسیر خود، پس از این که چند روایت را درباره نزول آیه در شأن امام علی علیه السلام آورده و بعضی از طرق آن را غیر قابل خدشه دانسته ؛ ولی علی رغم این اظهار نظر می‌نویسد: هیچ یک از این روایات صحیح نیست ؛ زیرا اسناد آن ضعیف و رجال آن ناشناخته‌اند. آن گاه می‌نویسد :

وقد تقدم فی الأحادیث التی أوردناها أن هذه الآیات (۵۱-۵۶) کلها نزلت فی عبادة بن الصامت رضی الله عنه حین تبرأ من حلف الیهود ورضی بولایة الله ورسوله والمؤمنین بولایة الله ورسوله والمؤمنین ولهذا قال تعالی بعد هذا کله) «ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون...»

در احادیثی که پیش از این آوردیم گذشت که همه این آیات (۵۱-۵۶) درباره عبادة بن صامت و در تبرّی او از پیمان یهود و رضایت او به ولایت خدا و رسول و مؤمنان نازل شده است و به همین جهت، خدای تعالی پس از این همه می‌فرماید: « و من یتولّ اللّه و رسوله و الذین آمنوا فانّ حزب اللّه هم الغالبون »

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر ابوالفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج ۲ ص ۷۲، ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۴۰۱هـ.

سیوطی نیز از طبری و ابن ابی حاتم از عطیة بن سعد نزول این آیه را درباره عبادة بن صامت نقل کرده و می‌نویسد:

أخرج ابن جریر وابن أبی حاتم عن عطیة بن سعد قال: نزلت فی عبادة بن الصامت

السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر جلال الدین (متوفای۹۱۱هـ)، الدر المنثور، ج۳ ص۱۰۴، ناشر: دار الفکر - بیروت.

نقد وبررسی

اثبات نزول این آیه در باره عبادة بن صامت، نیازمند چند مقدمه است:

۱.اثبات آیه ۵۱ در باره عبادة بن صامت ؛

۲. احراز این که آیه ولایت نیز همراه با آن آیه و در همان واقعه نازل گشته است ؛

۳. برطرف شدن بقیه اشکالات ظاهری و سیاقی آیات.

بعد از اثبات این سه موضوع، این نظریه به عنوان یک قول در نزول آیه در مقابل قول نزول آیه درباره حضرت علی علیه السلام‌ سنجیده می‌شود.

اختلاف در تأویل و شأن نزول آیه

محور اول: نزول آیه ۵۱ درباره عبادة بن صامت، مورد اختلاف است، طبری و ابن کثیر از این اختلاف سخن به میان آورده‌اند و اقوال گوناگون در این زمینه را ذکر کرده‌اند. طبری می‌نویسد:

اختلف أهل التأویل فی المعنی بهذه الآیة وإن کان مأمورا بذلک جمیع المؤمنین فقال بعضهم عنی بذلک عبادة بن الصامت وعبد الله بن أبی بن سلول فی براءة عبادة من حلف الیهود وفی تمسک عبد الله بن أبی بن سلول بحلف الیهود بعد ما ظهرت عداوتهم لله ولرسوله.

اهل تأویل در مقصود از این آیه اختلاف کرده‌اند، هر چند طرف خطاب امر در‎ ‎آن‌ها همه مؤمنانند ‏بعضی گفته اند عبادة بن صامت و عبدالله بن ابی بن‏‎ ‎سلول در داستان تبرّی عباده از پیمان یهود و ‏تمسّک عبداللّه بن ابی به آن پیمان، اراده شده‌اند.

الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۶ص ۲۷۵، ناشر: دار الفکر، بیروت – ۱۴۰۵هـ

و دیگران گفته‌اند که مقصود ابولبابة بن عبد ‎المنذر است که به یهود بنی قریظه اعلام کرد که معامله پیامبر با شما ذبح‎ ‎است.‏

طبری پس از نقل نظریات گوناگون و روایات وارده درباره هر یک، همه اقوال را محتمل و ممکن دانسته، می‌نویسد:

فإذ کان ذلک کذلک فالصواب أن یحکم لظاهر التنزیل بالعموم علی ما عم ویجوز ما قاله أهل التأویل فیه من القول الذی لا علم عندنا بخلافه غیر أنه لا شک أن الآیة نزلت فی منافق کان یوالی یهود أو نصاری خوفا علی نفسه من دوایر الدهر لأن الآیة التی بعد هذه تدل علی ذلک.

در تایید هیچ یک از اقوال سه گانه دلیلی در دست نیست که یکی را بر دیگری ترجیح دهد. بنابر این درست خواهد بود که ظاهر تنزیل را عام بدانیم و آنچه را اهل تأویل گفته اند و علم به خلاف آن نداریم، محتمل بشماریم. بلی شکّی نیست که آیه درباره یک نفر منا فق که از حوادث روزگار بر خود بیم داشته و با یهود و نصاری پیمان دوستی داشته، فرود آمده است.

الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج ۶، ص ۲۶۷، ناشر: دار الفکر، بیروت – ۱۴۰۵هـ

ابن کثیر نیز در ذیل آیات ۵۱ تا ۵۳ می‌نویسد:

واختلف المفسرون فی سبب نزول هذه الآیات الکریمات فذکر السدی أنها نزلت فی رجلین قال أحدهما لصاحبه بعد وقعة أحد أما أنا فإنی ذاهب إلی ذلک الیهودی فآوی إلیه وأتهود معه لعله ینفعنی إذا وقع أمر أو حدث حادث وقال الآخر أما أنا فإنی ذاهب إلی فلان النصرانی بالشام فآوی إلیه وأتنصر معه فأنزل الله (یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصاری أولیاء) الآیات وقال عکرمة نزلت فی أبی لبابة بن عبد المنذر حین بعثه رسول الله إلی بنی قریظة فسألوه ماذا هو صانع بنا فأشار بیده إلی حلقه أی أنه الذبح رواه ابن جریر وقیل نزلت فی عبد الله بن أبی ابن سلول کما قال ابن جریر حدثنا

مفسّران در سبب نزول این آیات کریمه اختلاف کرده اند. پس سدّی گفته است درباره دو مرد است که: ییکی پس از واقعه احد به دوست خود گفت: من نزد فلان یهودی خواهم رفت و به او پناه خواهم برد و یهودی خواهم شد, باشد که اگر قضیه ای یا حادثه ای پیش آید مرا سود بخشد. و دیگری گفت: من نزد فلان نصرانی در شام خواهم رفت و به او پناه برده, به نصرانیت خواهم گرایید. پس خداوند چنین نازل فرمود: (یا ایها الذین...۵۱ » و عکرمه گفته است درباره أبی لبابة بن عبد المنذر نازل شده است در آن هنگام که پیامبر او را به سوی بنی قریظه فرستاد, پس پرسیدند پیامبر با ما چه خواهد کرد؟ او با دست خود به گلویش اشاره کرد; یعنی رفتار او با شما ذبح است. این قول را ابن جریر روایت کرده است و گفته شده درباره عبدالله بن ابی بن سلول نازل شده همچنانکه ابن جریر از عطیه بن سعید نقل کرده است... »

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج ۲، ص۶۹ ، ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۴۰۱هـ.

همان گونه که ملاحظه می‌شود، در سبب نزول آیه اختلاف بسیار است.

نزول هم زمان آیه ۵۱ و ۵۵

محور دوم: حال بر فرض درستی این نظریه, باید ثابت شود که آی ۵۵آیه ولایت نیز همراه با آن آیه و در شأن عبادة بن صامت نازل شده است در حالی که این مسأله قابل اثبات نیست.

زیرا در این که آیه ۵۱ مایده همراه با آیات پس از آن نازل شده باشد، اختلاف عمیقی میان مفسرین وجود دارد که فشرده آن چنین است:

۱. آیه ۵۱ درباره عبادة بن صامت و داستان او نازل شده است .فخررازی می‌گوید روایت شده وقتی عبادة بن صامت از یهود بزاری جست اما عبدالله بن أبی بر یهودی بودنش باقی ماند این آیه نازل شد.

وروی أن عبادة بن الصامت جاء إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم فتبرأ عنده من موالاة الیهود، فقال عبد الله بن أبی: لکنی لا أتبرأ منهم لأنی أخاف الدوایر، فنزلت هذه الآیة

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۱۲، ص ۱۵، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م.

۲. طبری،دراین باره چند قول را نقل می‌کند.

الف: قول اول این است که این آیه در باره عبادة صامت وعبدالله بن أبی نازل شده است. طبری روایتی را از عطیه بن سعید نقل می‌کند مطابق این روایت آیه ۵۱ و ۵۲ یکجا درباره عباده وعبدالله ابن أبی نازل شده است.

« ابن ادریس می‌گفت: پدرم از عطیه شنیده است که عبادة بن صامة خدمت رسول خدا صلی علیه وآله‌آمد گفت یا رسول خدا صلی علیه وآله‌ برای من از یهود تعداد زیادی موالی است من به خدا ورسولش ازولایت یهود بزاری می‌جویم ، عبدالله بن أبی گفت: من از قدرت آنها می‌تر سم از ولایت یهود بزاری نمی‌جویم،... خداوند آیه را « یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود » نازل نمود...»

حدثنا أبو کریب قال ثنا بن إدریس قال سمعت أبی عن عطیة بن سعد قال جاء عبادة بن الصامت من بنی الحرث بن الخزرج إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال یا رسول الله إن لی موالی من یهود کثیر عددهم وإنی أبرأ إلی الله ورسوله من ولایة یهود وأتولی الله ورسوله فقال عبد الله بن أبی إنی رجل أخاف الدوایر لا أبرأ من ولایة موالی

فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم لعبد الله بن أبی یا أبا الحباب ما بخلت به من ولایة یهود علی عبادة بن الصامت فهو إلیک دونه قال قد قبلت فأنزل الله یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصاری أولیاء بعضهم أولیاء بعض..إلی قوله: « فتری الذین فی قلوبهم مرض.

تفسیر الطبری ج ۶ ص ۲۷۵.

ب: قول دوم این است که آیه ۵۱ تا ۶۷ (واللّه یعصمک من النّاس…) درعباده وعبدالله ابن أبی نازل گشته است.

فأنزل الله تعالی ذکره: « یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا …بعضهم أولیاء بعض… إلی قوله:‌ والله یعصمک من الناس..»

الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج ۶، ص۵ ۲۷، ناشر: دار الفکر، بیروت – ۱۴۰۵هـ

نزول آیه ۵۱ در حق عبد الله سلام

محور سوم: علاوه بر این مطلب، روایات متعارض وجود دارد که شأن نزول آیه را در باره عبدالله ابن سلام می‌دانند.

واحدی در این باره می‌نویسد :‌

نزلت لما هجر الیهود من أسلم منهم فقال عبد الله بن سلام یا رسول الله إن قومنا قد هجرونا وأقسموا ألا یجالسونا فنزلت هذه الآیة فقال رضینا بالله وبرسوله وبالمؤمنین.

این آیه در باره کسی که از یهود ی اسلام آورده ویهود آن را ترک نموده اند نازل شده است ؛ عبد الله بن سلام گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه وآله بدرستی قوم من مرا ترک نموده اند، تعهد نموده اند که با من ارتباط نداشته باشند، پس این آیه نازل شد آن گاه گفت: راضی هستم به خدا ورسول ومومنین.

الواحدی، علی بن أحمد ابوالحسن (متوفای۴۶۸هـ)، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ، ج۱ ص۳۲۵، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، ناشر: دار القلم، الدار الشامیة - دمشق، بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۵هـ.

فخر رازی رویاتی را نقل می‌کند که آیه ولایت در باره عبد الله ابن سلام نازل شده ودر این باره می‌نویسد:

وروی أیضاً أن عبدالله بن سلام قال: یا رسول الله إن قومنا قد هجرونا وأقسموا أن لا یجالسونا، ولا نستطیع مجالسة أصحابک لبعد المنازل، فنزلت هذه الآیة.

روایت گردیده است که عبدالله ابن سلام گفت: ای رسول خدا صلی علیه وآله‌ قوم من مرا ترک نموده وتعهد نموده اند که با من نشست نداشته باشند و توان رفت آمد با اصحاب تورا به خاطر دوری منزل نداشته باشم پس این آیه نازل شد .

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۱۲، ص ۲۲، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م ؛

الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ) ، الجامع لأحکام القرآن، ج۶ ص۲۲۱، دار النشر: دار الشعب – القاهرة ؛

البغوی، الحسین بن مسعود (متوفای۵۱۶هـ)، تفسیر البغوی، ج۲ ص۴۷، تحقیق: خالد عبد الرحمن العک، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

نزول آیه در باره ابوبکر

فخر رازی در ذیل آیه می‌نویسد:

روی عکرمة أن هذه الآیة نزلت فی أبی بکر رضی الله عنه

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۱۲، ص۲۳، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م.

آلوسی می‌گوید:

عن عکرمة أنها نزلت فی شأن أبی بکر رضی الله تعالی عنه

الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج ۶، ص ۱۶۸، ناشر: دار إحیاء التراث العربی،بیروت.

نزول آیه ولایت درباره ابی بکر را اساساً به عنوان یک نظریه قابل طرح نیست ؛ زیرا غالب مفسرین اهل سنت در حدّ اشاره هم متعرض آن نشده‌اند، تعداد اندکی هم که متعرض آن گردیده‌اند، هیچ مدرکی جز قول عکرمه ذکر نکرده‌اند.

اولا: روایت عکرمه مرسل است و روایت مرسل در برابر اجماع محدثان و مفسران اهل سنت که شأن نزول آیه ولایت را در باره امیر مؤمنان علیه السلام می‌دانند، تاب مقاومت را ندارد.

ثانیاً: عکرمه از کسانی است که در انکار فضایل اهل بیت علیهم السلام زبانزد عام و خاص و جزء خوارج بوده است. او تنها کسی است که نزول آیه تطهیر را در حق اهل بیت علیهم السلام منکر شده و آن را مختص زنان پیامبر دانسته است ؛ با این که احدی از عالمان سنی در شمول آیه تطهیر در حق اهل بیت علیهم السلام تردید نکرده‌اند.

محمد بن جریر طبری می‌نویسد:

کان عکرمة ینادی فی السوق إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا قال نزلت فی نساء النبی خاصة.

الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰هـ)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج ۲۲ ص ۸، ناشر: دار الفکر، بیروت – ۱۴۰۵هـ

شمس الدین ذهبی می‌نویسد:

قال عکرمة من شاء باهلته إنها نزلت فی نساء النبی صلی الله علیه وسلم خاصة

هر کس می‌خواهد، من حاضرم مباهله کنم که آیه تطهیر فقط در باره زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۲ ص ۲۰۸، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ.

همچنین به تصریح عالمان اهل سنت، عکرمه از کسانی است که افکار خوارج را ترویج می‌کرده است و خود از فرقه اباضیه که یکی از فرقه‌های خوارج است، به شمار می‌رود.

ابن حجر عسقلانی تصریح می‌کند که عکرمه وقتی به مصر و از آن‌جا به مغرب رفت، مذهب خوارج را در مغرب ترویج می‌کرد.

وقال یعقوب بن سفیان سمعت ابن بکیر یقول قدم عکرمة مصر وهو یرید المغرب وترک هذه الدار وخرج إلی المغرب فالخوارج الذین بالمغرب عنه اخذوا.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ)، تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۳۷، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۴ - ۱۹۸۴ م.

و مزی نیز می‌نویسد:

کان عکرمة اباضیا

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن ابوالحجاج (متوفای۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج ۲۰، ص ۲۷۸ ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.

اباضیه، یک فرقه‌ای از فرقه‌های خوارج هستند که هم اکنون در کشور یمن فعال هستند و فقه اباضیه در این کشور حکم‌فرما است.

از این گذشته، عکرمه کسی است که در دروغ‌گویی نیز شهره عام و خاص است. مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد:

ان عکرمة کذاب یحدث غدوة حدیثاً و یخالفه عشیة.

عکرمه، بسیاردروغ‌گوه بوده است که صبح یک حدیث و شب بر خلاف آن را نقل می‌کرد.

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج ۲۰، ص ۲۸۶ ، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م

بنابراین طبیعی است که شخصی همانند او آیه‌ای را که در حق امیر مؤمنان علیه السلام نازل شده است‌، در باره ابوبکر تفسیر کند.

نتیجه:

نزول آیه ولایت در باره امیر مؤمنان علیه السلام با تصریح عالمان اهل سنت، اجماعی است و روایات بسیاری نیز این مطلب را تأیید می‌کند.

مبحث دوم: بررسی شبهات دلالی آیه بر امامت شبهه اول: معنای کلمه (ولی)

از آن جایی که آیه ولایت، از مهمترین ادله امامت امیر مؤمنان علیه السلام است‌، اهل سنت تلاش بیشتری برای رد آن کرده و شبهات بسیاری مطرح کرده‌اند که ما در حد توانمان به این شبهات پاسخ خواهیم داد.

نخستین اشکال مطرح شده در معنای کلمه «ولی» است که اهل سنت اصرار دارند به معنای « دوستی، نصرت و یاری » است نه به معنای سرپرستی و ولایت.

ابن تیمیه در این باره می‌گوید: می‏گوید:

أن الکلام فی سیاق النهی عن موالاة الکفار والأمر بموالاة المؤمنین کما یدل علیه سیاق الکلام... وإنما هی فی الولایته التی هی ضد العداوة.

و چون آیه درباره نهی ولایت کفار وامر به ولایت مؤمنان ‏است همان گونه که سیاق کلام دلالت بر این دارد، این ولایت ضد عداوت است.

ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم ابوالعباس (متوفای ۷۲۸ هـ)، منهاج السنة النبویة، ج ۲ ص ۳۲، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶هـ.

ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم ابوالعباس (متوفای ۷۲۸ هـ)، دقایق التفسیر الجامع لتفسیر ابن تیمیة، ج ۲ ص ۲۰۷، تحقیق: د. محمد السید الجلیند، ناشر: مؤسسة علوم القرآن - دمشق، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۴هـ.

و فخر الدین رازی می‌گوید:

والظاهر أن الولایة المأمور بها ههنا هی المنهی عنها فیما قبل، ولما کانت الولایة المنهی عنها فیما قبل هی الولایة بمعنی النصرة کانت الولایة المأمور بها هی الولایة بمعنی النصرة.

ولایت که در این جا ا مر به آن شده قبل از آن نهی شده، چون که ولایت که نهی شده به معنای نصرت است، ولایت که امر به آن شدیم نیز به معنای نصرت است.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۱۲، ص۲۶، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م.

نقد وبررسی شبهه

درست است که لغت شناسان برای کلمه «ولی» معانی مختلفی ؛ از جمله نصرت، دوستی و... نیز نقل کرده‌اند ؛ اما معنای حقیقی آن چیزی جز سرپرستی، سلطنت و اولویت به تصرف نمی‌تواند باشد.

بهترین شاهد بر این مطلب، استعمال کلمه ولی در گفتار صحابه و حتی خلفای سه‌گانه است که همواره از این کلمه، امامت و سرپرستی را فهمیده و اراده کرده‌اند.

ما ابتدا کلمات لغت شناسان در این باره نقل و در ادامه معنای کلمه ولی را از زبان کسانی که در عصر نبوت و وحی می‌زیسته ‌اند بیان خواهیم کرد.

معنای «ولی» در لغت:

راغب اصفهانی می‌گوید:

الولاء والتوالی أن یحصل شییان فصاعداً حصولاً لیس بینهما ما لیس منهما، ویستعار ذلک للقرب من حیث المکان ومن حیث النسبة ومن حیث الدین ومن حیث الصداقة والنصرة والاعتقاد والولایة: النصرة. والولایة: تولی الأمر. و قیل: الولایة والولایة نحو الدلالة والدلالة. وحقیقته: تولی الامر.

دو چیز، هر گاه چسبیده و کنار هم قرار گیرند که شیء سوم، میان آن دو فاصله‌ای پدید نیاورد که پیوندشان را از هم بگسلاند، « ولی » معنا و مفهوم پیداکرده و این معنا در جای دیگر که قرب مکانی و نسبت و راستی و همکاری و عقیده داشته باشد به صورت استعاره به کار می‌رود. ولایت (به فتح واو) به معنای نصرت و ولایت (به کسر واو) به معنای سرپرستی به کار می‌رود... حقیقت معنای ولایت همان سرپرستی است.

الراغب الإصفهانی، أبو القاسم الحسین بن محمد (متوفای۵۰۲هـ)، المفردات فی غریب القرآن، ج ۱ ص ۵۳۳، تحقیق: محمد سید کیلانی، ناشر: دار المعرفة - لبنان.

ابن اثیر می‌نویسد:

ومن أسمایه عز وجل الوالی وهو مالک الأشیاء جمیعها المتصرف فیها وکأن الولایة تشعر بالتدبیر والقدرة والفعل

ولایت اشاره و دلالت بر تدبیر و اعمال قدرت و انجام کاری دارد.

الجزری، ابوالسعادات المبارک بن محمد (متوفای۶۰۶هـ)، النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج ۵ ص ۲۲۶، تحقیق طاهر أحمد الزاوی - محمود محمد الطناحی، ناشر: المکتبة العلمیة - بیروت - ۱۳۹۹هـ - ۱۹۷۹م.

ابن منظور افریقی می‌نویسد:

وولی المرأة الذی یلی عقد النکاح علیها ولا یدعها تستبد بعقد النکاح دونه.

سرپرست زن کسی است که عقد نکاح به دست است و زن در این امر رها گذاشته نمی‌شود، که دیگران با عقد نکاح در حق او استبداد نمایند.

الأفریقی المصری، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱هـ)، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولی.

صاحب مجمع البحرین می‌نویسد:

والولی: الوالی، وکل من ولی أمر أحد فهو ولیه. والولی هو الذی له النصرة و المعونة. والولی الذی یدیر الأمر، یقال: فلان ولی المرأة إذا کان یرید نکاحها. وولی الدم: من کان إلیه المطالبة بالقود. والسلطان ولی أمر الرعیة، ومنه قول الکمیت فی حق علی بن أبی طالب. ونعم ولی الأمر بعد ولیه ومنتجع التقوی ونعم المقرب.

ولی به معنای حاکم است و هرکسی که امر فردی دیگری را به عهده دارد او ولی آن کس است. ولی کسی است که دیگری را یاری و همکاری می‌کند. ولی به معنای کسی است که تدبیر و اداره امور می‌کند ؛ مثل این که گفته می‌شود: فلانی ولی زن است زمانی که قصد داشته باشد او را به عقد کسی دربیاورد، «ولی خون» به کسی می‌گویند که حق مطالبه قصاص را دا شته باشد. حاکم ولی امر رعیت است. از این معنا است کلام کمیت در حق علی (علیه السلام) که گفت: بهترین ولی هستی بعد از ولی و بهترین داروی تقوی و نزدیک کننده هستی.

مجمع البحرین، ج‏۱، ص ۴۵۵.

نتیجه: بنا بر آن چه در تفسیر لغت شناسان راجع به ولی بیان شد این مطلب به دست می‌آید که این کلمه به معنای سلطنت و ولایت می‌باشد.

باتوجه به معنای لغوی (ولی) درجواب اشکال می‌گویم:

آیات ما قبل و ما بعد، دلالت بر گفتار فخر رازی ندارد ؛ زیرا اساس اشکال را این تشکیل میدهد که لفظ ولی در لغت عرب معانی مختلفی دارد مانند دوست و کمک ... همچنانکه بسیاری تصوّر کرده اند.

اما چنین نیست، بلکه برای ولی همانند مولی یک معنی بیش نیست و سایر معانی موارد و متعلق‌های این لفظ بشمار میروند نه معانی آن ؛ زیرا معنی ولی همان اولی است و اگر به دوست، ولی می‌گویند، برای این است که دوست اولی به این است که حقوق دوست را رعایت کند، اگر به ناصر، ولی میگویند، به خاطر این است که او اولی به این است که پیمان دفاعی خود را رعایت نماید، اگر به آزاد کننده (معتق) ولی میگویند به خاطر این است که او اولی به این است که به بنده خود احسان و نیکی کند.

همچنین اگر مولی به معنای محب، دوست، ناصر و... بود، باید بتوان کلمه «محب» را به جای کلمه «ولی» نهاد. مثلاً بخوانیم:

إِنَّمَا [محبکم] اللّهُ وَرَسُولُهُ...

یعنی، ناصر و یاور شما تنها خدا، رسول و الذین آمنوا است.

در این صورت نباید با آیات دیگر قرآن کریم تعارض پیدا کند ؛ در حالی که با دیگر آیات قرآن متعارض می‌شود. مثل آیه:

وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آَمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَی ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ. مایده / ۸۲.

مسلّماً یهودیان و کسانی را که شرک ورزیده‏اند، دشمن‏ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت و قطعاً کسانی را که گفتند: «ما نصرانی هستیم»، نزدیکترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت، زیرا برخی از آنان دانشمندان و رهبانانی‏اند که تکبر نمی‏ورزند

این آیه در باره نجاشی نازل شده است که در این آیه، خداوند نصارا را دوست و محبّ مؤمنین معرفی می‌کند. اگر ولی به معنای دوست باشد، تعارض پیش می‌آید. آیه ۵۵ مایده می‌گوید، دوست شما فقط خدا، رسول و «الذین آمنوا...» هستند. آیه ۸۲ مایده می‌گوید: نصاری دوست شما است.

این تعارضی است آشکار و کلام خداوند منزه از این که با هم دیگر تعارض داشته باشند.

رفع تعارض به این است که آیه ۵۵ مایده را به معنای «سرپرست و صاحب اختیار» بگیریم و آیه ۸۲ سوره مایده را به معنای محب و دوست.

و نیز با مراجعه به تاریخچه این لغت و به کارگیری آن در عصر صحابه می‌بینیم که صحابه، همواره از کلمه «ولی» سرپرستی و حکومت اراده کرده‌اند و در خطبه‌‌های خود را «ولی امر مسلمین» «ولی رسول خدا» و... معرفی کرده‌اند.

و وقتی جانشین برای خود انتخاب و یا شخصی را به حکومت یک منطقه‌ای نصب می‌کردند‌، به او عنوان «والی» داده و در حکم او از کلمه «ولی» استفاده می‌کردند که ذیلاً به آن اشاره می‌کنیم .

کاربرد « ولی» در کلام ابو بکر

أبو بکر بعد از به خلافت رسیدن در خطبه‌‌هایی که برای صحابه ایراد کرده، با استفاده از کلمه «ولی» خود را « ولی امر مسلمین» خوانده است.

بلاذری در انساب الأشراف، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار، طبری و ابن کثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت،‌ نخستین خطبه ابوبکر را این گونه نقل کرده‌اند:

لما ولی أبو بکر رضی الله تعالی عنه، خطب الناس فحمد الله وأثنی علیه ثم قال: أما بعد أیها الناس فقد وُلِّیتُکم ولستُ بخیرکم.

و چون ابوبکر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم من رهبر شما شده‌ام ؛ ولی بهترین شما نیستم.

البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای۲۷۹هـ) أنساب الأشراف، ج ۱، ص ۲۵۴ ؛

الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای۲۷۶هـ)، عیون الأخبار، ج ۱، ص ۳۴ ؛

الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰هـ)، تاریخ الطبری، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.

؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، بعد از نقل این خطبه می‌نویسد:

وهذا إسناد صحیح.

سند این حدیث صحیح است.

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، البدایة والنهایة، ج ۶، ص ۳۰۱، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.

ابن قتیبه دینوری، یعقوبی و أبو سعد الآبی، نقل می‌کنند که خلیفه اول خطبه‌ای خواند و گفت:

فحمد الله أبو بکر وأثنی علیه ثم قال إن الله بعث محمدا صلی الله علیه وسلم نبیا وللمؤمنین ولیا فمنّ الله تعالی بمقامه بین أظهرنا حتی اختار له الله ما عنده فخلی علی الناس أمرهم لیختاروا لأنفسهم فی مصلحتهم متفقین غیر مختلفین فاختارونی علیهم والیاً ولأمورهم راعیاً وما أخاف بعون الله وهناً ولا حیرةً ولا جبناً وما توفیقی إلا بالله العلی العظیم علیه توکلت وإلیه أنیب.

خداوند محمد را پیامبر و سرپرست و پیشوای مؤمنان قرار داد، و به وجود او بر ما منت گذاشت تا آن که او را نزد خودش خواند، مردم را آزاد گذاشت تا خودشان بر اساس مصلحت‌ها پیشوا بر گزینند ؛ پس مرا به سرپرستی بر گزیدند، به کمک خدا نه از چیزی می‌ترسم و نه سرگردانی احساس می‌کنم.

الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای۲۷۶هـ)، الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۱۸، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۷م ؛

الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفای۲۹۲هـ)، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۵، ناشر: دار صادر – بیروت.

الآبی، أبو سعد منصور بن الحسین (متوفای۴۲۱هـ)، نثر الدر فی المحاضرات، ج ۱، ص ۲۷۸، اسم المؤلف: تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت /لبنان، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م .

محمد بن سعد در طبقات، سیوطی در تاریخ الخلفاء و ابن حجر هیثمی در الصواعق و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت، خطبه دیگری را از خلیفه دوم نقل کرده‌اند که پس از به خلافت رسیدن آن را ایراد کرده است:

لما بویع أبو بکر قام خطیباً فلا والله ما خطب خطبته أحد بعد فحمد الله وأثنی علیه ثم قال أما بعد فإنی ولّیت هذا الأمر وأنا له کاره ووالله لوددت أن بعضکم کفانیه...

وقتی که با ابوبکر بیعت شد خطبه‌ای خواند که به خدا سوگند بعد از او چنین خطبه‌ای خوانده نشد، پس از حمد و ثنای الهی گفت: من به امر رهبری شما برگزیده شدم ؛ ولی از آن خوشنود نیستم، دوست داشتم یکی از شما این مسؤولیت را می‌پذیرفت...

ابو بکرخطاب به امراء گفت : وکتَبَ إِلی أُمرَاءِ الأجنَادِ: وَلَّیْتُ علیکم عمرَ ولم آلُ نَفْسِی وَلا المُسْلِمین خیرا.

جامع الاصول ج ۴ ص ۱۰۹

الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای۲۳۰هـ)، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۱۲، ناشر: دار صادر - بیروت ؛

السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، تاریخ الخلفاء، ج ۱، ص ۷۱، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولی، ۱۳۷۱هـ - ۱۹۵۲م ؛

الهیثمی، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای۹۷۳هـ، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج ۱، ص ۳۷، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۷م.

ابو بکر موقع که به عنوان خلیفه انتخاب شده بود روی منبر رسول خدارفت گفت: من به عنوان سپرست بر شما گمارده شدم.

وصعد أبو بکر المنبر عند ولایته الأمر فجلس دون مجلس رسول الله بمرقاة ثم حمد الله وأثنی علیه وقال إنی ولیت علیکم ولست بخیرکم فإن استقمت فاتبعونی وإن زغت فقومونی

الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفای۲۹۲هـ)، تاریخ الیعقوبی، ج ۲ ص ۱۲۷،ناشر: دار صادر – بیروت

عمر خطاب به مردم گفت: آگاه باشید من به عنوان سرپرست برای شما گمارده شدم.

«...ألا إنی قد ولیت علیکم...»

الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای۳۱۰)، تاریخ الطبری، ج ۲ ص ۴۹۰،ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.

استعمال «ولی » در کلام عمر

مسلم بن حجاج نیشابوری به نقل از خلیفه دوم می‌نویسد:

فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قَالَ أَبُو بَکْرٍ: أَنَا وَلِیُّ رَسول صلی الله علیه وآله مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ. فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَایِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ الله علیه وسلم. فَجِیْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ ُولِ اللَّهِ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: مَا نُورَثُ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَایِنًا.

پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا صلی علیه وآله‌ هستم،‌ شما دو نفر (عباس و علی) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زاده‌ا ت را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را

ابوبکر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم، آن‌چه می‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه‌کار، حیله‌گر و خیانت‌کار معرفی کردید و حال آن که خدا می‌داند که ابوبکر راستگو،‌ دین دار و پیرو حق بود.پس از مرگ ابوبکر،‌ من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خاین، دروغگو حیله گر و گناهکار خواندید.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۳۷۸، ح ۱۷۵۷، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْء، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

در این روایت خلیفه دوم تصریح می‌کند که ابوبکر خود را ولی و خلیفه رسول خدا می‌دانست ؛ ولی شما دو نفر او را تکذیب کرده و وی را خیانت کار و... می‌دانستید، من نیز خودم را ولی و خلیفه رسول خدا می‌دانم و شما دو نفر مرا دروغگو خیانت کار و... می‌دانید.

عبد الرزاق عن معمر عن الزهری عن مالک بن أوس بن الحدثان النصری... فلما قبض رسول الله صلی الله علیه وآله قال أبو بکر أنا ولی رسول الله صلی الله علیه وآله بعده أعمل فیه بما کان یعمل رسول الله صلی الله علیه وآله فیها ثم أقبل علی علی والعباس فقال وأنتما تزعمان أنه فیها ظالم فاجر والله یعلم أنه فیها صادق بار تابع للحق ثم ولیتها بعد أبی بکر سنتین من إمارتی فعملت فیها بما عمل رسول الله صلی الله علیه وآله وأبو بکر وأنتما تزعمان أنی فیها ظالم فاجر.

عمر گفت: و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت: من ولی و جانشین پیامبرم، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفتار کرد ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت: شما خیال می‌کردید که أبو بکر ظالم و فاجر است... سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم...

إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج ۵، ص ۴۶۹، ح۹۷۷۲، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض ، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۹هـ.

نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر می‌گوید:

« أنا ولی رسول الله صلی الله علیه وآله بعده»

کلمه « بعده » مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود می‌رساند.

بررسی سندی ۱. مالک بن أوس بن الحدثان النصری

وی از روات صحیح بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است و حتی بعضی‌ها اعتقاد داشته‌اند که او رسول خدا صلی الله علیه وآله را نیز دیده است.

مزی در تهذیب الکمال در باره او می‌نویسد:

ذکره محمد بن سعد فی « الصغیر » فی الطبقة الثامنة من الصحابة ممن أدرک النبی صلی الله علیه وسلم ورآه ولم یحفط عنه شییاً.

محمد بن سعد وی را در کتابش (الصغیر) در طبقه هشتم از صحابه ذکر می‌کند و می‌گوید: او از کسانی است که رسول خدا را درک کرد اما سخنی از حضرت نقل نکرده است.

المزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای۷۴۲هـ)، تهذیب الکمال، ج ۲۷، ص ۱۲۲، تحقیق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.

۲.محمد بن مسلم معروف به ابن شهاب زهری

از روات بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است.

ابن حجر در باره او می‌نویسد:

الفقیه الحافظ متفق علی جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقة الرابعة

فقیه و حافظ بود، بر بزرگی جایگاه او اتفاق نظر است و از سران طبقه چهارم است.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۵۰۶، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، ۱۴۰۶ - ۱۹۸۶ .

بنا بر آنچه که در تفسیر کلمه « ولی » از نظر لغت وکاربرد بیان شد، به این نتیجه و جمع بندی می‌رسیم که کلمه « ولی» همان گونه که از نظر لغت به معنای سزاوار به تصرف وتدبیر بود در اصطلاح خلفا نیز به معنای ولایت بر تصرف وتدبیر آمده است و ماقبل آیه معنای جدیدی در مابعد آن ایجاد نمی‌کند.

قول عمر لوکان فلان حیا لولیته

شیبانی از ابی عجفا روایت می‌کند که از عمر در باره جانشین سوأل شد گفت: اگر عبیده فرزند جراح درگ می‌کردم سرپرست قرار می‌دادم

حدثنا هارون بن معروف قال حدثنا ضمرة بن ربیعة عن الشیبانی عن أبی العجفاء قال قیل لعمر رضی الله عنه یا أمیر المؤمنین لو عهدت قال لو أدرکت أبا عبیدة بن الجراح لولیته...

النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای۲۶۲هـ)، تاریخ المدینة المنورة، ج ۲ ص ۶۱، رقم: ۱۴۹۶،تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م.

لوکان أبوعبیدة ومعاذ وخالد حیا لولیتهم.

حدثنا أبو حامد ثابت بن عبدالله الناقد ثنا علی بن إبراهیم بن مطر ثنا عبدة بن عبدالرحیم ثنا ضمرة بن ربیعة عن یحیی بن أبی عمرو الشیبانی عن أبی العجفاء أو أبی العجماء الشک من عبدة قال قیل لعمر بن الخطاب رضی الله تعالی عنه لو عهدت الینا فقال لو أدرکت معاذ بن جبل ثم ولیته ثم قدمت علی ربی عز وجل فقال لی من ولیت علی أمة محمد صلی الله علیه وسلم قلت سمعت نبیک وعبدک صلی الله علیه وسلم یقول معاذ بن جبل بین یدی العلماء طایفة یوم القیامة

ابو نعیم اصفهانی،از أبی العجما روایت نقل می‌کند به اینکه از عمر در باره جانشین سوأل شد عمر گفت: اگر معاذ بن جبل را درگ می‌کردم اورا سرپرست قرار می‌دادم، آنگاه که در نزد پر وردگارم می‌رفتم برایم می‌گفت چه کسی را برای امة محمد صلی الله علیه وسلم ‌‌‌‌‌‌‌‌ سر پرست قرار دادی؟ می‌گفتم از بنده ونبی تو شنیدم که می‌گفت معاذ بن جبل روز قیامت جلو طایفه علما است.

الأصبهانی، ابونعیم أحمد بن عبد الله (متوفای۴۳۰هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج ۱ ص ۲۲۹،ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، ۱۴۰۵هـ.

لو کان سالم مولی حذیفة حیا لولیته

عمر گفت: اگر سالم مولی حذیفه زنده بود، اورا سر پرست قرار می‌دادم

قال عمر بن الخطاب کلاماً معناه لو کان سالم مولی أبی حذیفة حیّاً لولّیته الخلافة وأبعد من ذهب إلی أن المعنی خوفاً من الردّ وطمعاً فی الإجابة.

أبی حیان الأندلسی، محمد بن یوسف (متوفای۷۴۵هـ)، تفسیر البحر المحیط، ج ۴ ص ۳۱۴،تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق ۱) د.زکریا عبد المجید النوقی ۲) د.أحمد النجولی الجمل، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۲هـ -۲۰۰۱م.

عمر گفت: اگر سالم مولی حذیفه زنده بودی اورا سر پرست قرار می‌دادم.

لو کان سالم مولی حذیفة حیا لولیته

إبن خلدون الحضرمی، عبد الرحمن بن محمد (متوفای۸۰۸ هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج ۱ ص ۱۹۴،ناشر: دار القلم - بیروت - ۱۹۸۴، الطبعة: الخامسة.

تاریخ المدینة المنورة ، اسم المؤلف: أبو زید عمر بن شبة النمیری البصری الوفاة: ۲۶۲هـ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م، تحقیق: علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان

لو أدرکت أبا عبیدة بن الجراح لولیته

حدثنا هارون بن معروف قال حدثنا ضمرة بن ربیعة عن الشیبانی عن أبی العجفاء قال قیل لعمر رضی الله عنه یا أمیر المؤمنین لو عهدت قال لو أدرکت أبا عبیدة بن الجراح لولیته.

أدرکت معاذ بن جبل ثم ولیته... ولو أدرکت خالد بن الولید ثم ولیته.

تمری از أبی عجفا نقل می‌کند که عمر راجع به جانیشنی سوأل شد، گفت: اگر أبا عبیده بن جراح را درک می‌کردم اورا سرپرست قرار می‌دادم.اگر معاذ بن و خالد بن ولید را درک می‌کردم اورا سرپرست قرار می‌دادم.

۰ همین تعبیر را درباره معاذ بن جبل و خالد بن ولید نموده است.

النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای۲۶۲هـ)، تاریخ المدینة المنورة، ج ۲ ص ۶۱

،رقم: ۱۴۹۶،تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م.

اگر سالم زنده بود شک وتردیدی مرا از سر پرست قرار دادن او بر شما باز نمی‌گذاشت.

قال عمر لو کان سالم حیا ما تخالجنی الشک فی تولیته علیکم أو فی تأمیره

الدینوری، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای۲۷۶هـ)، تأویل مختلف الحدیث، ج ۱ ص ۱۲۲،تحقیق: محمد زهری النجار، ناشر: دار الجیل - بیروت – ۱۳۹۳هـ – ۱۹۷۲م

کلمة الولی فی کلام عایشة:

عن عایشة قالت: لما ولی أبو بکر قال قد علم قومی أن حرفتی لم تکن لتعجز عن مؤونة أهلی...

عایشه گفت: وقتی ابو بکر سرپرست شد گفت: بدرستی قوم من می‌داند که شغل من بخاطر این نبوده که من از میونه اهلم عاجزبودم

الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفای۲۳۰هـ)، الطبقات الکبری، ج ۳ ص ۱۸۵،، ناشر: دار صادر - بیروت.

قال الألبانی: وإسناد هذا صحیح علی شرط الشیخین

البانی گفته است: اسناد این حدیث بنا برشرط شیخین صحیح است

ألبانی، محمد ناصر (متوفای۱۴۲۰هـ)، إرواء الغلیل،، ج ۸ ص ۲۳۲تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۵ - ۱۹۸۵ م.

 

أن عبد الملک بن مروان خطب یوما فقال: ولیکم عمر بن الخطاب، وکان فظا غلیظا مضیقا علیکم فسمعتم له.

عبد الملک بن مروان روزی خطاب کرد گفت: سرپرست شما عمر بن خطاب، تندخو و سخت دل ‏ودرتنگنا قراردهنده برشما بوده پس به اوگوش می‌دادید.

ابن سیده المرسی، أبو الحسن علی بن إسماعیل (الوفاة: ۴۵۸هـ)، المحکم والمحیط الأعظم ، ج ۱ ص ۵۱۴، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۲۰۰۰م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عبد الحمید هنداوی

المسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی (متوفای۳۴۶هـ) مروج الذهب، ج ۱ ص ۴۰۱۹۲، دار النشر:

کان عمر بن عبد العزیز رضی الله عنه یقول إذا رأی القاسم بن محمد بن أبی بکر: لو کان لی من الأمر شیء لولیته الخلافة.

إبن خلدون الحضرمی، عبد الرحمن بن محمد (متوفای۸۰۸ هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج ۱ ص ۲۰۶، ناشر: دار القلم - بیروت - ۱۹۸۴، الطبعة: الخامسة.

السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن(متوفای۹۰۲هـ)، التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة، ج ۲ ص ۳۷۷،،ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۴هـ/ ۱۹۹۳م.

آآ

طرح شبهه

از اشکالاتی که راجع به آیه ولایت مطرح گردیده این است که (الذین آمنوا…) جمع و اراده مفرد از آن، خلاف ظاهر است ؛ بنابراین اگر مصداق آیه در خارج امام علی(علیه السلام) باشد، این استعمال اگر چه به صورت مجاز اشکال ندارد ؛ اما خلاف اصل است ؛ ازین رو باید گفت آیه تمامی مؤمنان را شامل شده و صفات یادشده ؛ همچون: اقامه نماز و پرداخت زکات در رکوع، عنوان عام بوده که شامل همه مؤمنان و یا مهاجران و انصار می‌شود.

فخر رازی در این باره می‌نویسد:

وحمل ألفاظ الجمع وإن جاز علی الواحد علی سبیل التعظم لکنه مجاز لا حقیقة، والأصل حمل الکلام علی الحقیقة.

حمل الفاظ جمع بر فرد واحد بر سبیل تعظیم جایز است اما این استعمال مجاز است نه حقیقت، اصل حمل کلام بر حقیقت است.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۱۲، ص ۲۵، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م.

نقد وبررسی:

الف: در چنین مواردی خداوند متعال، می‌خواهد فضیلت و منقبت امام علی (علیه السلام) را نشان دهد ؛ چنان که مرسوم است که گاهی برای بزرگداشت یک نفر لفظ جمع به کار می‌رود و از یک نفر به صیغه جمع حکایت می‌کند تا از آن چه انجام داده به بزرگی یاد نموده و دیگران را یه آن عمل تر غیب نماید ؛ آلوسی در این باره می‌نویسد:

وذکر علماء العربیة أنه یکون لفایدتین: تعظیم الفاعل وأن من أتی بذلک الفعل عظیم الشأن بمنزلة جماعة کقوله تعالی: «إن إبراهیم کان أمة» لیرغب الناس ‌ فی الاتیان بمثل فعله وتعظیم الفعل أیضا حتی أن فعله سجیة لکل مؤمن وهذه نکتة سریعة تعتبر فی کل مکان بما یلیق به

علمای عربیه برای این کار دوفایده را ذکر نموده اند.

۱. تعظیم فاعل برای این که این فعل مهم را انجام داده است، همان گونه که خداوند در حق ابراهیم فرمود: بدرستی ابراهیم یک امة بود. بخاطر ترغیب مردم در انجام مثل این عمل.

۲- بزرک جلوه قرار دادن فعل تا این عمل او الگو برای همه مومنین باشد...

الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج ۶، ص۱۶۸، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

زمخشری نیز در این باره می‌نویسد:

این که در چنین مواردی لفظ جمع آورده می‌شود به این جهت است که بقیّه مردم به انجام دادن این کار تشویق شوند و توجه مردم را به این نکته معطوف سازد که مؤمن باید تا این حدّ به احسان به فقرا و بیچارگان حریص باشد که حتی در حال نماز از کمک رسانی و احسان به مستمندان غافل نشود، و این چیزی است که از تمامی مؤمنان خواسته شده است. به همین جهت این آیه به صورت لفظ جمع آمده است .

لیرغب الناس فی مثل فعله فینالوا مثل ثوابه، ولینبه علی أن سجیة المؤمنین یجب أن تکون علی هذه الغایة من الحرص علی البرّ والإحسان وتفقد الفقراء، حتی إن لزهم أمر لا یقبل التأخیر وهم فی الصلاة، لم یؤخروه إلی الفراغ منها

الزمخشری الخوارزمی، أبو القاسم محمود بن عمر جار الله، الکشاف عن حقایق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج ۴ ، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

ب: در قرآن استعمال صیغه جمع واراده فرد به کار رفته که در اینجا نمونه‌هایی از آن را ذکر می‌کنیم:

۱. « الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَآءُ » آل عمران / ۱۸۱.

آنها که گفتند : « خدا فقیر است ، و ما بی نیازیم ».

گوینده این کلام حیی بن أخطب است . عکرمه و سدّی و مقاتل و محمّد بن اسحاق گفته اند : او فِنْحاص بن عازوراء است .

ابن کثیر روایتی را نقل می‌کند که این آیه در باره فِنحاص یهودی ناز ل گردیده است :

حدثنی محمد بن أبی محمد، عن عِکْرمة أنه حدثه عن ابن عباس، رضی الله عنه، قال: دخل أبو بکر الصدیق، رضی الله عنه، بیت المدراس، فوجد من یهود أناسا کثیرا قد اجتمعوا إلی رجل منهم یقال له: فِنْحَاص وکان من علمایهم وأحبارهم، ومعه حَبْرٌ یقال له: أشیع. فقال أبو بکر: ویحک یا فِنْحَاص اتق الله وأسلم، فوالله إنک لتعلم أن محمدًا رسول الله، قد جاءکم بالحق من عنده، تجدونه مکتوبًا عندکم فی التوراة والإنجیل، فقال فنحاص: والله -یا أبا بکر-ما بنا إلی الله من حاجة من فقر، وإنه إلینا لفقیر. ما نتضرع إلیه کما یتضرع إلینا، وإنا عنه لأغنیاء، ولو کان عنا غنیًا ما استقرض منا کما یزعم صاحبکم، ینهاکم عن الربا ویُعْطناه ولو کان غنیا ما أعطانا الربا فغضب أبو بکر، رضی الله عنه، فضرب وجه فِنْحَاص ضربًا شدیدًا، وقال: والذی نفسی بیده، لولا الذی بیننا وبینک من العهد لضربت عنقک یا عدو الله، فَاکْذبونا ما استطعتم إن کنتم صادقین، فذهب فنحاص إلی رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال: أبصر ما صنع بی صاحبک. فقال رسول الله صلی الله علیه وسلم لأبی بکر: « ما حَمَلَکَ علی ما صَنَعْت؟ » فقال: یا رسول الله، إن عَدُوَّ الله قد قال قولا عظیما، زعَم أن الله فقیر وأنهم عنه أغنیاء، فلما قال ذلک غَضبْتُ لله مما قال، فضربت وجهه فجَحَد ذلک فنحاص وقال: ما قلتُ ذلک فأنزل الله فیما قال فنحاص ردا علیه وتصدیقًا لأبی بکر: «‌ لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاءُ » الآیة. رواه ابن أبی حاتم.

الحمیری المعافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای۲۱۳هـ)، السیرة النبویة، ج ۳ ص ۹۶، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل، الطبعة: الأولی، بیروت – ۱۴۱۱هـ ؛

رک: الطبری، محمد بن جریر بن یزید بن خالد أبو جعفر (الوفاة: ۳۱۰ )، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج ۴ ص ۱۹۴،دار النشر: دار الفکر - بیروت - ۱۴۰۵

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج ۱، ص ۴۳۴، ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۴۰۱هـ.

الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج ۴، ص ۲۹۴-۱۸۷، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

۲. لایَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ. ممتحنه/ ۸ .

خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراند ند نهی نمی‌کند .

مراد از صیغه جمع (الذین و...) قبیلة مادر زن ابوبکر است.

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا عَارِمٌ قال ثنا عبد اللَّهِ بن الْمُبَارَکِ قال ثنا مُصْعَبُ بن ثَابِتٍ قال ثنا عَامِرُ بن عبد اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ عن أبیه قال قَدِمَتْ قبیلة ابْنَةُ عبد الْعُزَّی بن عبد أَسْعَدَ من بَنِی مَالِکِ بن حَسَلٍ علی ابْنَتِهَا أَسْمَاءَ ابْنَةِ أبی بَکْرٍ بِهَدَایَا ضِبَابٍ وَأَقِطٍ وَسَمْنٍ وَهِیَ مُشْرِکَةٌ فَأَبَتْ أَسْمَاءُ ان تَقْبَلَ هَدِیَّتَهَا وَتُدْخِلَهَا بَیْتَهَا فَسَأَلَتْ عَایِشَةُ النبی ’ فَأَنْزَلَ الله عز وجل) لاَ یَنْهَاکُمُ الله عَنِ الَّذِینَ لم یُقَاتِلُوکُمْ فی الدِّینِ (إلی آخِرِ الآیَةِ فَأَمَرَهَا ان تَقْبَلَ هَدِیَّتَهَا وان تُدْخِلَهَا بَیْتَهَا.

الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج ۴ ص ۴، ح ۱۶۱۵۶، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر

ذکر من قال ذلک حدثنی محمد بن إبراهیم الأنماطی قال ثنا هارون بن معروف قال ثنا بشر بن السری قال ثنا مصعب بن ثابت عن عمه عامر بن عبد الله بن الزبیر عن أبیه قال نزلت فی أسماء بنت أبی بکر وکانت لها أم فی الجاهلیة یقال لها قتیلة ابنة عبد العزی فأتتها بهدایا وصناب وأقط وسمن فقالت لا أقبل لک هدیة ولا تدخلی علی حتی یأذن رسول الله صلی الله علیه وسلم فذکرت ذلک عایشة لرسول الله صلی الله علیه وسلم فأنزل الله لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین

الطبری، محمد بن جریر بن یزید بن خالد أبو جعفر(الوفاة: ۳۱۰)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج، ص ۶۶، دار النشر: دار الفکر - بیروت - ۱۴۰۵

این آیه درباره اسماء دختر ابوبکر نازل شده است و شأن نزول آن این است که قتیله مادر اسماء که دختر عبد العزّی و مشرک بود به مدینه آمده ، هدایایی را برای او آورد ولی اسماء به او گفت : تا از پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) اجازه نگیرم ، نه هدیه ها را می‌پذیرم و نه اجازه ورود به خانه ام را می‌دهم آنگاه خدمت پیامبر خدا رسیده و مسأله را مطرح کرد ، به دنبال آن خداوند این آیه را نازل فرمود و پیامبر خدا نیز دستور داد که او را به خانه برده هدایای او را بپذیرد و در حق او خوبی کرده و او را احترام نماید. این حدیث را بخاری و مسلم و احمد و ابن جریر و ابو حاتم نقل کرده اند.

حدثنا عُبَیْدُ بن إِسْمَاعِیلَ حدثنا أبو أُسَامَةَ عن هِشَامٍ عن أبیه عن أَسْمَاءَ بِنْتِ أبی بَکْرٍ رضی الله عنهما قالت قَدِمَتْ عَلَیَّ أُمِّی وَهِیَ مُشْرِکَةٌ فی عَهْدِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَاسْتَفْتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قلت إن أمی قدمت وَهِیَ رَاغِبَةٌ أَفَأَصِلُ أُمِّی قال نعم صِلِی أُمَّکِ

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری ج ۲ ص ۹۲۴ ح ۲۴۷۷ ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷؛

رک: النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۲، ص ۳۹۱، ح ۵۰ ، کتاب الزکاة ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت

الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج ۷، ص ۴۸۳، ح ۲۶۳۷۵، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج ۴، ص ۳۴۹، ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۴۰۱هـ

۳. (الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ آل عمران /۱۷۳

اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: « مردم (لشکر دشمن) برای (حمله به) آمده ا ند . . .»

مراد از کلمه (الناس) عبد القیس است.

خازنی در باره مصداق « الناس» می‌نویسد :

أنه نعیم بن مسعود الأشجعی فیکون اللفظ عاماً أرید به الخاص وإنما جاز إطلاق لفظ الناس علی الإنسان الواحد لأن ذلک الواحد إذا فعل فعلاً أو قال قولاً ورضی به غیره حسن إضافة ذلک الفعل والقول إلی الجماعة وإن کان الفاعل واحداً فهو کقوله تعالی: « وإذ قتلتم نفساً » والقاتل واحد والوجه الثانی أن المراد بالناس الرکب من عبد القیس قاله ابن عباس ومحمد بن إسحاق.

البغدادی الشهیر بالخازن، أبو الحسن علاء الدین علی بن محمد بن إبراهیم بن عمر الشیحی (۶۷۸ - ۷۴۱هـ، ۱۲۸۰ - ۱۳۴۱م).، تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص ۴۵۳، ناشر: دار الفکر - بیروت / لبنان - ۱۳۹۹هـ ـ ۱۹۷۹م.

أن هذا القایل هو نعیم بن مسعود کما ذکرناه فی سبب نزول هذه الآیة، وإنما جاز إطلاق لفظ الناس علی الانسان الواحد.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۹، ص ۸۱، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م

فقال مجاهد ومقاتل وعکرمة والکلبی: « هو نعیم بن مسعود الأشجعی واللفظ عام ومعناه خاص»

مجاهد ومقاتل وعکرمه والکلبی گفته اند : مراد نعیم بن مسعود الأشجعی است لفظ « ناس» عام است ، ولی فردی خاصّ از آن اراده شده است.

الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج۴ ص۲۷۹، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

رک: القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج ۱، ص ۴۳۰، ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۴۰۱هـ.

البغدادی الشهیر بالخازن، علاء الدین علی بن محمد بن إبراهیم (متوفای۷۲۵هـ)، تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج ۱، ص ۳۰۶-۳۱۸ ، ناشر: دار الفکر - بیروت / لبنان - ۱۳۹۹هـ ـ ۱۹۷۹م

در آیه مباهله از حضرت زهراعلیها السلام به « نساء» و از حضرت علی‏علیه السلام به « انفس » به جهت تعظیم امر آن دو تعبیر کرده است. آنجا که می‏فرماید:

۴. فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ » آل عمران /۶۱.

پس هر کس با تو درباره او (عیسی مسیح علیه السّلام) پس از آنکه تو را علم آمده محاجّه و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را و ما زنانمان را و شما زنانتان را و ما خودمان را و شما خودتان را (کسانی را که مانند جان ماست) فرا خوانیم، آن گاه به یکدیگر نفرین کنیم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

مراد از انفسنا حضرت علی % و مراد از نساءنا حضر زهرا V است.

ج: طبرسی می‏گوید:

ان النکتة فی إطلاق لفظ الجمع علی أمیر المؤمنین تفخیمه وتعظیمه، وذلک أن أهل اللغة یعبرون بلفظ الجمع عن الواحد علی سبیل التعظیم (قال): وذلک أشهر فی کلامهم من أن یحتاج إلی الاستدلال علیه

نکته در اطلاق جمع، تعظیم امیرالمؤمنین است، همان‏گونه که رسول خداصلی الله علیه وآله در روز خندق فرمود: تمام ایمان در مقابل تمام شرک قرار گرفت.

الطبرسی، أمین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن، مجمع البیان: ج۳ - ۴ ص ۲۱۱، منشورات مؤسسة الأعلمی للمطبوعات بیروت - لبنان ص ب: ۷۱۲۰ الطبعة الأولی

د: شرف الدین عاملی‏رحمه الله می‏نویسد:

عندی فی ذلک نکتة ألطف وأدق، وهی أنه إنما أتی بعبارة الجمع دون عبارة المفرد بقیا منه تعالی علی کثیر من الناس، فإن شانیی علی وأعداء بنی هاشم وسایر المنافقین وأهل الحسد والتنافس، لا یطیقون أن یسمعوها بصیغة المفرد، إذ لا یبقی لهم حینیذ مطمع فی تمویه، ولا ملتمس فی التضلیل فیکون منهم - بسبب یأسهم - حینیذ ما تخشی عواقبه علی الاسلام، فجاءت الآیة بصیغة الجمع مع کونها للمفرد اتقاء من معرتهم.

نزد من در مورد تعبیر به جمع نکته‏ای لطیف‏تر و دقیق‏تر است، و آن این‏که: خداوند تعبیر به جمع آورد نه مفرد به جهت ملاحظه حال بسیاری از مردم ؛ زیرا دشمنان علی‏علیه السلام و بنی هاشم از منافقین و اهل حسد هرگز طاقت ندارند که فضیلت حضرت را به صورت مفرد بشنوند ؛ زیرا در این صورت در آن طمع کرده و دست به اقدامی خواهند زد که عواقب خطرناکی بر اسلام خواهد داشت . آری بعد از آن، نصوص یکی پس از دیگری و به عبارات مختلف و در مقامات گوناگون از جانب رسول خداصلی الله علیه وآله رسید و با آن‏ها امر ولایت امیر المؤمنین‏علیه السلام را تدریجاً گسترش داد، تا آن‏که دین را کامل کرده و نعمت را بر مردم تمام نمود، و این برنامه مطابق با عادت حکما در تبلیغ مردم به چیزی است که برای آن‏ها مشقّت دارد.

شرف الدین الموسوی عاملی، عبدالحسین (۱۲۹۰-۱۳۷۷ه)،المراجعات، ص ۲۶۳، الناشر: مرکز الطباعةوالنشر للمجمع العالمی لأهل البیت علیهم السلام ‌‍‌، الطبعة الثانیة:۱۴۲۶هق

حاصل آنکه استعمال جمع و اراده مفرد از نظرلغت و اصطلاح هیج محذوری ندارد ؛ بلکه در این آیه اراده همه مؤمنان ممکن نیست اراده شده باشند ؛ زیرا در آن صورت مفاد آیه چنین خواهد شد:

‌ ای کسانی که ایمان آورده اید، ولی شما خدا و رسول و کسانی هستند که ایمان آورده‌اند

بنابراین همان کسانی ولی خواهند بود که ولی برای ایشان تعیین شده است و به اصطلاح اتّحاد مولی و مولی علیه پیش خواهد آمد که این ممکن نیست. به عبارت دیگر، لازم خواهد آمد که هر کس ولی خویش باشد و این محال است.

شبهه سوم: استعمال لفظ جمع و اراده مفرد مجاز، خلاف اصل است

فخر رازی می‏گوید:

وحمل ألفاظ الجمع وإن جاز علی الواحد علی سبیل التعظیم لکنه مجاز لا حقیقة، والأصل حمل الکلام علی الحقیقة.

هر چند حمل لفظ جمع بر واحد، برای تعظیم روا است ؛ ولی مجاز است و نیاز به دلیل دارد.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۱۲، ص۵ ۲، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ ۲۰۰۰م.

آلوسی نیز می‏گوید:

والعبرة لعموم اللفظ لالخصوص السبب کما اتفق علیه الفریقان فمفاد الآیة حینیذ حصر الولایة العامة لرجال متعددین یدخل فیهم الأمیر کرم الله تعالی وجهه وحمل العام علی الخاص خلاف الأصل لایصح ارتکابه بغیر ضرورة ولاضرورة.

لفظ جمع برای عموم است... و فریقین بر این که باید عموم لفظ را پیروی کرد نه خصوص سبب را، اتفاق نظر دارند. و حمل عام بر خاص خلاف اصل است و در غیر ضرورت به کار نمی‏رود....

الآ لوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای۱۲۷۰هـ، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج ۶، ص ۱۶۸،دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت

نقد و بررسی

اوّلاً: در جایی که به کار برده شدن جمع در معنای مفرد استعمال مجازی است که استعمال لفظ جمع در مفهوم واحد باشد ؛ ولی در موردی که لفظ جمع در معنای خودش به کار می‏‌رود ؛ ولی در خارج فقط بر یک مصداق تطبیق می‏شود، این استعمال مجازی نخواهد بود.

به تعبیر دیگر: میان مصداق خارجی مفهوم لفظ با معنای آن تفاوت است و حقیقت و مجاز در محور استعمال لفظ در مفهوم و معنا است نه در تطبیق با مصداق خارج. و مورد بحث ما از نوع دوم است و قرآن کریم در موارد متعدّدی - برای تشویق یا تنبیه - آن را به کار برده است.

ثانیاً: نادیده گرفتن شأن نزول آیات و توجه نمودن به ظاهر لفظ ؛ همان گونه که آلوسی در روح المعانی مطرح کرده، از دو حال خارج نیست:

۱. یا باید به هیچ شأن نزولی از آیات توجه و ترتیب اثر داده نشود، این بر خلاف قواعد تفسیر بوده و با مبنای فرقین سازگاری ندارد ؛

۲. یا در این مورد از سبب و شأن نزول دست بر داریم که ترجیح بدون مرجح است.

شبهه چهارم: دادن انگشتر در نماز با حضور قلب منافات دارد طرح شبهه

یکی از شبهات که همواره راجع به آیه ولایت و امامت علی (علیه السلام) مطرح گریده این است که دادن ذکات مستحبی در هنگام نماز با خشوع و عبادت نمی‌سازد ؛‌ آن هم در حق کسی مثل امام علی علیه السلام که در هنگام نماز غرق در ذکر و یاد خدا و از همه چیز بریده و رهاشده بوده است . فخر رازی می‌نویسد:

أن اللایق بعلی علیه السلام أن یکون مستغرق القلب بذکر الله حال ما یکون فی الصلاة، والظاهر أن من کان کذلک فإنه لا یتفرغ لاستماع کلام الغیر ولفهمه، ولهذا قال تعالی: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَی جُنُوبِهِمْ الْعَالِمُونَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالاْرْضَ». آل عمران /۱۹۱. ومن کان قبله مستغرقاً فی الفکر کیف یتفرغ لاستماع کلام الغیر.

سزاوار به شأن علی علیه السلام این است که هنگام نماز، غرق به یا د خدا باشد، ظاهر ا هر که این وضعیت را داشته باشد فرصت برای گوش کردن کلام دیگری وفهماندن او راندارد. لذا خداوند متعال فرمودند:

همانان که خدا را [در همه احوال‏] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد می‏کنند، و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‏اندیشند

نقد و بررسی شبهه

امام علی علیه السلام دارای آنچنان توانمندی روحی و معنوی هست که به آسانی می‏تواند دو عبادت نماز و زکات را همراه با یکدیگر و بدون کاستی در حضور قلب و اخلاص انجام دهد و آنجا که امور شخصی و مادی مطرح است، همان مقام معنوی خویش را حفظ کند و درد جسمی، آنان را از حالت « وصال » و « مقام فناء» خارج نگرداند.

برخی گفته‌اند که وقتی (اگر سند این روایت درست باشد) تیر را از پای حضرت خارج ساختند، حضرت متوجه نشد. این معنا درست نیست. خارج نمودن تیر و تکان نخوردن حضرت به این معنا نیست که حضرت متوجه خروج تیر و درد حاصل از آن نبود. اگر اینطور باشد که دلالت بر نقص علم و آگاهی حضرت می‌کند. ایشان متوجه بود ؛ ولی با توجه به خداوند و ارتباط معنوی با مبدا هستی آنچنان قدرتی در خویش احساس می‌نمود که می‌ توانست به راحتی درد تیر را تحمل کند و آنچنان لذتی می‌برد که رنج و درد حاصل از تیر برایش آسان می‌نمود و این باز حاصل همان مقام جمعی و اقتدار ولایی حضرت علیه السلام می‌‌باشد.

شنیدن صدای سایل و به کمک او پرداختن، توجه به خویشتن نیست ؛ بلکه عین توجه به خداست. علی علیه السلام در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا و می‌دانیم بیگا نگی از خلق خدا بیگانگی از خداست.

پرداختن زکات در حال نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است نه انجام یک عمل مباح در ضمن عبادت. آنچه با روح عبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگی مادی و شخصی است ؛ اما توجه به آنچه در مسیر رضای خداست کاملا با روح عبادت سازگار است.

علاوه بر این، معنای غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان بی اختیار احساس خود را از دست بدهد ؛ بلکه با اراده خویش توجه خود را از آنچه در راه خدا و برای خدا نیست برمی‌گیرد .

آلوسی در این مورد می‌‌نویسد: همین سؤال را از ابن جوزی پرسیدند، او در پاسخ، این دو بیت شعر را خواند :

یسقی ویشرب لاتلهیه سکرته

عن الندیم ولایلهو عن الناس

أطاعه سکره حتی تمکن من

فعل الصحاة فهذا واحد الناس

نوشید و می‌نوشاند و مستی، او را از توجّه به ساقی باز نمی‌دارد و از مردم غافل نمی‌سازد . مستی او در اختیار اوست تا جایی که توانسته همانند انسان‌های هوشیار عمل کند ؛ پس او یگانه و منحصر به فرد از این مردم است.

الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۶، ۱۶۹، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

اگر دادن زکات در رکوع مصداق فعل کثیر بود، چرا خداوند در این آیه از زکات دادن درحال رکوع تکریم و تمجید نموده است، و اگر این عمل نشانه غفلت و بی خبری از ذکر خدا بود نباید به عنوان یک رفتار وسلوک الهی تلقی شده و امتیازات مهمی الهی را که مقام ولایت و امامت باشد، در قبال آن بدهد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال نماز از عایشه منگوش گرفت:

اگر اشاره کردن به سایل برای گرفتن انگشتر،‌ منافی با حالت خشوع و ذکر در نماز باشد، باید گفت که در بعضی از نماز‌های، رسول خدا صلی الله علیه وآله خشوع و انقطاع کامل وجود نداشته است ؛ زیرا مطابق برخی روایات صحیح السند که در منابع اهل سنت وجود دارد، پیامبر صلی الله علیه وآله در حال نماز، مشغول کار‌های دیگر هم بوده است که به برخی از ین روایات اشاره می‌گردد.

حدثنا إِسْمَاعِیلُ قال حدثنی مَالِکٌ عن أبی النَّضْرِ مولی عُمَرَ بن عُبَیْدِ اللَّهِ عن أبی سَلَمَةَ بن عبد الرحمن عن عَایِشَةَ زَوْجِ النبی صلی الله علیه وسلم أنها قالت کنت أَنَامُ بین یَدَیْ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَرِجْلَایَ فی قِبْلَتِهِ فإذا سَجَدَ غَمَزَنِی فَقَبَضْتُ رِجْلَیَّ فإذا قام بَسَطْتُهُمَا

عایشه گفته است من بین دو دست رسول خدا بودم و هر دو پای من به سوی قبله رسول خدا بود ؛ وقتی پیامبر سجده می‌کرد پایم را منگوش می‌گرفت وقتی بلند می‌شد پایم را دوباره دراز می‌کردم.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۱ ص ۱۵۰،‌ ح۳۷۵، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.

و در روایت یدرگ می‌نویسد:

والله لقد رأیت النبی یُصَلِّی وَإِنِّی علی السَّرِیرِ بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْقِبْلَةِ مُضْطَجِعَةً فَتَبْدُو لی الْحَاجَةُ فَأَکْرَهُ أَنْ أَجْلِسَ فَأُوذِیَ النبی فَأَنْسَلُّ من عِنْدِ رِجْلَیْهِ.

عایشه نقل می‌کند که که رسول خدا نماز می‌خوند ومن نزدیک پیامبر وقبله او خابیده بودم از برای من حاجتی پیش آمد، مایل به نشستن نبودم، رسول خدا مرا اذیت می‌کرد ومن از نزدیک پاهای حضرت فرار کردم

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۱ ص ۱۹۲، ح ۵۱۴،،کتاب الصلاة، ب ۱۰۵ باب مَنْ قَالَ لاَ یَقْطَعُ الصَّلاَةَ شَیْءٌ ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.

ابن رجب حنبلی در شرح صحیح بخاری می‌‌نویسد ‌:

حدثنا سوار بن عبد الله ثنا المعتمر یعنی ابن سلیمان سمعت عبید الله ذکر عن أبی النضر سالم عن أبی سلمة بن عبد الحی عن عایشة قالت: کنت أکون نایمة ورجلای بین یدی رسول الله وهو یصلی من اللیل، فإذا أراد أن یسجد ضرب رجلی فقبضتها فیسجد.

واستدل بالحدیث علی أن مس النساء بغیر شهوة لا ینقض الطهارة، کما هو قول مالک وأحمد فی ظاهر مذهبه. ومن یقول: إن المس لا ینقض بکل حال، کما یقول أبو حنیفة وأحمد فی روایة عنه.

ابن رجب البغدادی، زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین (متوفای۷۹۵هـ)، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج ۲ ص ۷۲۹، تحقیق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد، ناشر: دار ابن الجوزی - السعودیة / الدمام، الطبعة: الثانیة، ۱۴۲۲هـ.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) أُمامة بنت ابوالعاص را در حال نماز روی شانه خود سوار کرد:

همچنین مسلم نیشابوری نقل می‌کند که رسول خدا امامة بنت أبی العاص را در حال نماز روی شانه‌های خود سوار می‌کرد:

عَنْ أَبِی قَتَادَةَ الأَنْصَارِیِّ، قَالَ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه وسلم یَؤُمُّ النَّاسَ وَأُمَامَةُ بِنْتُ أَبِی الْعَاصِ وَهْیَ ابْنَةُ زَیْنَبَ بِنْتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم عَلَی عَاتِقِهِ فَإِذَا رَکَعَ وَضَعَهَا وَإِذَا رَفَعَ مِنَ السُّجُودِ أَعَادَهَا.

ابی قتاده گفته است که رسول خدارا دیدم که مردم را امامت می‌کرد، اُمامه دختر ابی عاص که فرزند زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، بر شانه رسول خدا بود وقتی رکوع می‌کرد به زمین می‌گذاشت ووقتی بلند می‌شد دوباره بلند می‌کرد

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۲ ص۷۳، ح ۱۱۰۰، محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت .

و بخاری در صحیح خود می‌نویسد:

أن رسول الله صلی الله علیه و سلم کان یصلی و هو حامل أمامة بنت زینب بنت رسول الله (صلی الله علیه و سلم) و لأبی العاص بن الربیع فإذا قام حملها و إذا سجد وضعها.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حال نماز بود و أمامة، نوه خودش را از دخترش زینب از داماش أبی العاص بن ربیع، خیلی دوست داشت و روی شانه خود می‌‌گرفت و می‌ایستاد و وقتی سجده می‌کرد، آن دختر را روی زمین می‌گذاشت و سجده می‌کرد و باز هنگام بلند شدن، بچه را بغل می‌ کرد و می‌ایستاد.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۱، ص۱۳۱، ح۵۱۶، کتاب الصلاة، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷؛

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج۱، ص۷۳، ح۱۰۹۹، کتاب المساجد و مواضع الصلاة، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

در سنن ابی داود نیز آمده است:

عن أبی قتادة صاحب رسول الله صلی الله علیه و سلم قال: بینما نحن ننتظر رسول الله صلی الله علیه و سلم للصلاة، فی الظهر أو العصر، و قد دعاه بلال للصلاة، إذ خرج إلینا و أمامة بنت أبی العاص بنت ابنته علی عنقه، فقام رسول الله صلی الله علیه و سلم فی مصلاه، و قمنا خلفه، و هی فی مکانها الذی هی فیه، قال: فکبر فکبرنا، قال: حتی إذا أراد رسول الله صلی الله علیه و سلم أن یرکع أخذها فوضعها، ثم رکع و سجد، حتی إذا فرغ من سجوده ثم قام أخذها فردها فی مکانها، فما زال رسول الله صلی الله علیه و سلم یصنع بها ذلک فی کل رکعة حتی فرغ من صلاته.

منتظر بودیم که رسول اکرم صلی علیه وآله بیاید و نماز ظهر و عصر را بخوانیم، بلا آن حضرت را برای اقامه نماز صدا زد، آن حضرت در حالی به سوی ما آمد که امامه دختر ابی العاص را روی گردن خود گذاشته بود و بر مصلای خود ایستاد و ما هم پشت سر او ایستادیم و آن دختر نیز هنوز پشت گردن پیامبر صلی علیه وآله بود. رسول اکرم صلی علیه وآله‌ تکبیر گفت و ما هم تکبیر گفتیم؛ تا آنجا که وقتی رسول اکرم صلی علیه وآله‌ خواست رکوع کند، دختر را گرفت و پایین گذاشت و سپس رکوع و سجود را انجام داد، وقتی سجده‌اش تمام شد، دختر را برداشت و روی گردن خود گذاشت. رسول رسول خدا صلی علیه وآله‌ در تمام رکعات نماز خود اینکار را انجام می‌داد.

السجستانی الأزدی، سلیمان بن الأشعث أبو داود (متوفای ۲۷۵هـ)، سنن أبی داود، ج۱، ص۲۰۹، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر.

البانی این روایت را دارای سند خوب می‌داند:

و إسناده جید

بهترین اسناد را دارد.

ألبانی، محمد ناصر (متوفای۱۴۲۰هـ)، إرواء الغلیل، ج۲، ص۱۰۸، تحقیق: إشراف: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، ۱۴۰۵ - ۱۹۸۵ م.

حال این پرسش مطرح می‌گردد که آیا این کار رسول خدا مصداق عمل کثیر نیست؟ و با اصل حضور و خشوع در نماز منافات ندارد؟ در حالی که نماز، امیرالمؤمنین علیه السلام نماز مستحبی بوده ؛ ولی نماز رسول رسول خدا صلی الله علیه وآله نماز واجب بود. نماز مستحبی را در حال حرکت هم می‌توان خواند. اگر حمل کودک در نماز واجب ایرادی ندارد، قطعا اشاره که کمتر از حمل است در نماز مستحبی هم ایرادی ندارد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امام حسین و امام حسین (علیه السلام) را در حال سجده بر پشت خود سوار می‌کرد:

احمد بن حنبل حدیثی را نقل می‌کند که رسول خدا امام حسن وحسین را در نماز حمل می‌کرد:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا أَسْوَدُ بن عَامِرٍ ثنا کَامِلٌ وأبو الْمُنْذِرِ ثنا کامل أبو کَامِلٌ قال أَسْوَدُ قال أنا المعنی عن أبی صَالِحٍ عن أبی هُرَیْرَةَ قال کنا نصلی مع رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم الْعِشَاءَ فإذا سَجَدَ وَثَبَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ علی ظَهْرِهِ فإذا رَفَعَ رَأْسَهُ أَخَذَهُمَا بیده من خَلْفِهِ أَخْذاً رَفِیقاً وَیَضَعُهُمَا علی الأَرْضِ فإذا عَادَ عَادَا حتی قَضَی صَلاَتَهُ أَقْعَدَهُمَا علی فَخِذَیْهِ قال فَقُمْتُ إلیه فقلت یا رَسُولَ اللَّهِ أَرُدُّهُمَا فَبَرَقَتْ بَرْقَةٌ فقال لَهُمَا الْحَقَا بِأُمِّکُمَا قال فَمَکَثَ ضَوْءُهَا حتی دَخَلاَ

وقتی با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز عشاء می‌خواندیم، هنگامی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سجده می‌رفت، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام می‌آمدند و پشت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سوار می‌شدند، وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم از سجده بلند می‌شد، آن دو را آرام می‌گرفت و روی زمین می‌گذاشت و وقتی پیامبر صلی الله علیه و سلم دوباره به سجده بر می‌گشت،‌ آن دو نیز پشت پیامبر صلی الله علیه و سلم سوار می‌شدند ؛ تا اینکه نماز رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تمام شد و آن دو را روی زانویش نشاند و سپس دستور داد که آن دو را به مادرشان تحویل دهند.

الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۲، ص۵۱۳، ح۱۰۶۶۹، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

حاکم نیشابوری با نقل این حدیث، می‌گوید:

هذا حدیث صحیح الإسناد.

النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۷، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م.

در آوردن کفش در حال نماز:

ابوبکر جصاص در احکام القران می‌نویسد:

وقد روی عن النبی صلی الله علیه وسلم أخبار فی إباحة العمل الیسیر فیها فمنها أنه خلع نعلیه فی الصلاة ومنها أنه مس لحیته وأنه أشار بیده...

از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت شده در مباح بودن عمل کم در نماز ؛ ۱- پیامبر صلی علیه وآله در نماز نعلین را در می‌آورد ؛ ۲- لحیه اش را مسح می‌کرد. ۳- با دستش اشاره می‌کرد.

الجصاص، أحمد بن علی الرازی أبو بکر (متوفای۳۷۰هـ)، أحکام القرآن، ج ۴ ص ۱۰۲، تحقیق: محمد الصادق قمحاوی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت – ۱۴۰۵هـ.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه در حال نماز انگشترش را درآوردند:

جصاص در این باره روایتی را نیز نقل می‌کند:

أن النبی خلع خاتمه، فخلعوا خواتیمهم وأنه خلع نعلیه فی الصلاة، فخلعوا نعالهم.

رسول خدا صلی علیه وآله‌ انگشترش را در می‌آورد پس اصحاب انگشترهایش را در می‌آوردند، رسول خدا نعلینش را در نماز در می‌آورد پس اصحاب نعلینایش را در می‌آوردند.

إبن بطال البکری القرطبی، ابوالحسن علی بن خلف بن عبد الملک (متوفای۴۴۹هـ)، شرح صحیح البخاری، ج ۱۰ ص ۳۴۶، تحقیق: ابوتمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، ۱۴۲۳هـ - ۲۰۰۳م.

نتیجه:

دادن انگشتر به سایل در حال نماز، هیچ ایرادی ندارد و مخالف خضوع و خشوع در نماز نیست.

شبهه پنجم: عدم ولایت امام علی (علیه السلام) در حال نزول آیه طرح شبهه

اگر ایمان به خلافت بلا فصل علی علیه السلام داشته باشیم، باید قبول کنیم که مربوط به زمان بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله بوده ؛ بنابراین علی علیه السلام در آن روز « ولی » نبود.

به عبارت دیگر ولایت در آن روز برای او« بالقوه » بود نه « بالفعل » ؛ در حالی که ظاهر آیه ولایت « بالفعل » را می‌رساند.

فخر رازی در این باره می‌نویسد:

هب أنها دالة علی إمامة علی، لکنا توافقنا علی أنها عند نزولها ما دلت علی حصول الإمامة فی الحال: لأن علیاً ما کان نافذ التصرف فی الأمة حال حیاة الرسول علیه الصلاة والسلام، فلم یبق إلا أن تحمل الآیة علی أنها تدل علی أن علیاً سیصیر إماماً بعد ذلک، ومتی قالوا ذلک فنحن نقول بموجبه ونحمله علی إمامته بعد أبی بکر وعمر وعثمان، إذ لیس فی الآیة ما یدل علی تعیین الوقت.

امام علی علیه السلام در حال امامت رسول خدا صلی الله علیه وآله نافذ تصرف ودارای ولایت نبوه است ؛ پس آیه دلالت می‌کند که امام علی علیه السلام در آیند ه امام می‌شود. طبق این دلالت، امامت علی علیه السلام را بعد از ابو بکر، عمر وعثمان قرار می‌دهیم ؛ زیرا ‌قرآن بر زمان دقیق امامت امام در آینده دلالت ندارد .

الرازی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الشافعی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۱۲ ص ۲۳، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م.

ایجی در این باره می‌نویسد:

وکونه أولی بالتصرف حال حیاة الرسول لا شبهة فی بطلانه.

در این که امام علی علیه السلام در حال حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله اولی به تصرف بود تردیدی در بطلان آن نیست.

الإیجی،‌عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الوفاة: ۷۵۶هـ، کتاب المواقف،، ج ۳ ص ۶۱۴، دار النشر: دار الجیل - لبنان - بیروت - ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۷م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عبدالرحمن عمیرة

نقد وبررسی

الف: آیه ولایت دلالت بر ولایت و سرپرستی امام علی‏ علیه السلام دارد و این ولایت فعلی است ؛ اما ولایت او در طول ولایت رسول خدا صلی الله علیه وآله است ؛ از این رو در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله تصرفات حضرت علی‏علیه السلام در طول تصرفات رسول خدا صلی الله علیه وآله است.

بنابراین محذوری در اجتماع دو ولایت نیست، و اگر محذوری باشد در اجتماع دو تصرف است، و محذور اجتماع دو متصرّف در صورتی است که هر یک از تصرفات با یکدیگر مخالف و در عرض یک دیگر بوده باشد ؛ در حالی ولایت امام علی‏علیه السلام در طول ولایت رسول خدا بوده است.

ب : به مقتضای عمومیتی که پیامبر اسلام در حدیث منزلت فرمودند:

حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا یحیی عن شُعْبَةَ عن الْحَکَمِ عن مُصْعَبِ بن سَعْدٍ عن أبیه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم خَرَجَ إلی تَبُوکَ وَاسْتَخْلَفَ عَلِیًّا فقال أَتُخَلِّفُنِی فی الصِّبْیَانِ وَالنِّسَاءِ قال ألا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَی إلا أَنَّهُ لیس نَبِیٌّ بَعْدِی

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۴ ص ۱۶۰۲، بَاب غَزْوَةِ تَبُوکَ وَهِیَ غَزْوَةُ الْعُسْرَةِ، ح ۴۱۵۳،تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۴ ص ۱۸۷۰، ح ۲۴۰۴، بَاب من فَضَایِلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

« أفلا ترضی یا علی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی »

الحمیری المعافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای۲۱۳هـ)، السیرة النبویة، ج ۵ ص ۱۹۹، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل، الطبعة: الأولی، بیروت – ۱۴۱۱ه.

در روایت دیگری پیامبر ص‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فرمود:

« أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی... فإن المدینة لا تصلح إلا بی أو بک» قال الحاکم: «هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه »

الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفای ۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج۲ ص۳۳۷.،تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م.

واستمتع به أنت وفاطمة حتی یأتیکم الله من فضله، فإن المدینة لا تصلح إلا بی وبک

الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفای۹۷۵هـ)، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال،ج ۱۱ ص ۲۷۸،تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۹هـ - ۱۹۹۸م.

این روایت صراحت دارد که در مدینه یا باید وجود مقدس پیامبر گرامی باشد و یا وجود حضرت امیر (علیه السلام) و این دلالت می‌کند که ولایت علی در غیبت پیامبر اکرم عین ولایت آن حضرت است همانند ولایت حضرت هارون در غیاب حضرت موسی(علیه السلام).

هر مقامی را که هارون نسبت به موسی داشته، برای امیر المؤمنین علیه السلام نسبت به پیغمبر صلی الله علیه وآله ثابت می‌کند ؛ بدیهی است که همان گونه که مقام هارون و ولایت او در عصر موسی بالفعل بود و تصرفات او با اذن و در طول تصرفات حضرت موسی بوده، امیر المؤمنین علیه سلام نیز مطابق حدیث ثقلین بالفعل دارای ولایت بوده است. مقام و منزلت‌های که حضرت هارون داشته ذیلا بررسی می‌گردد.

منزلت‌های هارون:

آنچه از آیات قرآن کریم استفاده می‌شود، منزلت‌های هارون نسبت به حضرت موسی، به پنج امر خلاصه می‌شود

الف: مقام وزارت:

وزیر کسی است که امیر را در انجام امور یاری می‌کند و بار سنگین مسؤولیتی را که امیر دارد بر دوش می‌کشد، و متصدی انجام آن می‌شود. و هارون در زمان حضرت موسی همین مقام را داشته است ؛ چنانچه در آیه ۲۹ سوره طه از قول حضرت موسی علیه السلام آمده است:

وَ اجْعَل لیّ‏ِ وَزِیرًا مِّنْ أَهْلیِ هَارُونَ أَخِی‏.

و وزیری از خاندانم برای من قرار ده، برادرم هارون را.

و در آیه ۳۵ فرقان آمده است:

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزیراً.

و ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم و برادرش هارون را یاور او قرار دادیم‏.

ب: مقام خلافت:

وَ وَاعَدْنَا مُوسیَ‏ ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قَالَ مُوسیَ‏ لِأَخِیهِ هَرُونَ اخْلُفْنیِ فیِ قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِین‏. الأعراف / ۱۴۲.

و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم به این ترتیب، میعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفت: « جانشین من در میان قومم باش و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروی منما ».

ج: اخوت و برادری:

هارُونَ أَخی‏.

از آن جایی که برادری هارون با موسی نسبی بود و پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم می‌خواست تمامی مقامات هارون نسبت به حضرت موسی در حق امیر المؤمنین علیه السلام تحقق یابد، با امیر المؤمنین علیه السلام عقد اخوت بست و او را برادر خود در دنیا و آخرت خطاب کرد ؛ چنانچه حاکم نیشابوری و بسیاری دیگر از علمای اهل سنت نقل کرده‌اند:

عن ابن عمر رضی الله عنهما قال لما ورد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم المدینة آخی بین أصحابه فجاء علی رضی الله عنه تدمع عیناه فقال یا رسول الله آخیت بین أصحابک ولم تواخ بینی وبین أحد فقال رسول الله صلی الله علیه وآله یا علی أنت أخی فی الدنیا والآخرة.

عبد الله بن عمر گفت: چون پیغمبر به مدینه وارد شد، بین اصحاب اخوت و برادری بر قرار کرد، پس علی (علیه السلام) با چشم گریان آمد، گفت یا رسول الله اصحابت را برادر کردی، و مرا با کسی برادر نکردی، فرمود: «‌ یا علی، تو در دنیا و آخرت برادر منی »

د: مقام پشتیبانی:

اشْدُدْ بِهِ أَزْری‏.

همان طوری که حضرت موسی از خداوند درخواست کرد که پشت او را به هارون محکم کند، به مقتضای این حدیث مقام پشتیبانی از حضرت خاتم برای امیر المؤمنین علیهما السلام ثابت می‌شود.

هـ: شراکت در امر:

وَأَشْرِکْهُ فیِ أَمْرِی‏.

همان طوری که هارون شریک کار موسی بود، این مقام به مقتضای این حدیث و به نص صریح قرآن ؛ به جز در نبوت برای علی (علیه السلام) ثابت می‌شود.

و: وجوب اطاعت و پیروی

قران می‌فرماید:

« وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی. » طه: ۹۰.

«‌ و در حقیقت، هارون قبلا به آنان گفته بود: « ای قوم من، شما به وسیله این [گوساله‏] مورد آزمایش قرار گرفته‏اید، و پروردگار شما [خدای‏] رحمان است، پس مرا پیروی کنید و فرمان مرا پذیرا باشید.»

این آیه، وجوب اطاعت هارون در زمان حضرت موسی و در غیاب او برای هارون را ثابت می‌کند و این وجوب پیروی از هارون منافات با وجوب پیروی حضرت موسی ندارد بلکه در طول آن است.

در رابطه با امام علی علیه السلام نیزاین چنین است یعنی تمام ولایتی که پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم است دارد برای حضرت علی علیه السلام در غیاب آن حضرت ثابت است.

در نتیجه با این حدیث تمامی مقامات حضرت هارون ؛ جز مقام نبوت بالفعل، برای امیر المؤمنین علیه السلام نیز ثابت می‌شود و امیر المؤمنین ؛ وزیر، خلیفه، برادر، پشتیبان و شریک در امر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم است اما تصرفات آن حضرت در طول تصرفات رسولا خدا بوده وبا اذن آن حضرت بوده است.

شبهه ششم: عدم احتجاج امام علی به نزول آیه

طرح شبهه

امام علی (علیه السلام) در بسیاری از خطبه ها و سخنان خود به آیاتی که درباره او نازل شده بود، علیه مخالفان و معارضان خویش استناد جسته و احتجاج می‌فرمود و اگر این آیه نیز درباره ایشان نازل شده و بر امامت ایشان دلالت می‌داشت، بدان استدلال می‌کرد و توسل می‌جست و چنین چیزی دیده نشده است.

فخر رازی در باره این شبهه می‌نویسد:

أن علی بن أبی طالب کان أعرف بتفسیر القرآن من هؤلاء الروافض، فلو کانت هذه الآیة دالة علی إمامته لاحتج بها فی محفل من المحافل، ولیس للقوم أن یقولوا: إنه ترکه للتقیة لإنهم ینقلون عنه أنه تمسک یوم الشوری بخبر الغدیر، وخبر المباهلة، وجمیع فضایله ومناقبه، ولم یتمسک ألبتة بهذه الآیة فی إثبات إمامته، وذلک یوجب القطع بسقوط قول هؤلاء الروافض لعنهم الله.

علی ابن ابی طالب علیه السلام نسبت به تفسیر قران از دیگر روافض آ گاه تر ودانا تر بوده است اگر چنانچه آیه دلالت یر اما مت می‌کرد بایستی در محافل ومجالس به آن استدلال واحتجاج می‌کرد. کسی نمی‌توان بگوید که ترک این کار به خاطرتقیه نبوده است، زیرا که از ایشان نقل شده است که در روز شورا به خبر غدیر وخبر مباهله و همینطور دیگر فضایل ومناقبش استدلال کرده است در حال که نسبت به این آیه استدلال نکرده است واین باحث قطع سقوط دید گاه روافض می‌گردد.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۱۲ ص ۲۳، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م.

نقد وبررسی شبهه

استدلال امام علی به آیه ولایت در منابع فرقین وجود دارد ؛ که به طور خلاصه به آن اشاره می‌کنیم.

الف: منابع شیعه

۱.استدلال در ‌شوری‌:

در جلسه‌ شورای‌ رهبری که از ناحیه عمر انتخات شده بود هر یک‌ از اعضای آن که‌ ادعای‌ صلاحیت‌ خلیفه شدن را ‌ داشتند در صدد معرفی‌ و بیان‌ شایستگیهای‌ خود برآمدند. طبیعی است این‌ مسیله‌ وقتی‌ با وظیفه‌ دینی‌ همراه‌ شود انگیزه‌ آن‌ دو چندان‌ می‌شود. از این‌ رو امام‌ علی‌علیه السلام در صدد بیان‌ شایستگیها و امتیازات‌ دینی و‌ سیاسی‌، فردی‌... خود برآمد که‌ در منابع‌ شیعه‌ و اهل‌ سنت‌ آمده است ‌. در این‌ روایت امام علی علیه السلام‌ به‌ نزول‌ آیه‌ « انّما » دربار‌ه خود استدلال‌ نموده و‌ ‌ خطاب‌ به‌ اهل‌ شورا می‌فرماید :

فهل‌ فیکم‌ احد آتی‌ الزکاة‌ و هو راکع‌ و نزلت‌ فیه‌ إنّما ولیّکم‌ الله و رسوله‌ والذین‌ آمنو الذین‌ یقیمون‌ الصلوة‌ و یؤتون‌ الزکوة‌ و هم‌ راکعون‌ غیری‌؟ قالوا: أللّهمّ لا.

آیا در میان‌ شما به‌ جز من‌ کسی‌ هست‌ که‌ در حال‌ رکوع‌ زکات‌ داده‌ باشد و خداوند آیة‌ «إنّما ولیکم‌ الله...» را دربارة‌ او نازل‌ کرده‌ باشد؟ گفتند: به‌ خدا سوگند نه

الطوسی، محمد بن‌ الحسن‌ ‌، ألامالی‌، ج‌۲، ص‌۱۶۲؛ الاحتجاج‌، ج‌۱، ص‌۱۹۷؛ الشافی، جمال‌الدین‌ یوسف‌ بن‌ حاتم‌ ‌، الدررالنظیم‌، ص‌۳۳۲؛‌ البحرانی، السید هاشم‌، غایة‌ المرام‌، ج‌۲، ص‌۲۰؛ إرشاد القلوب‌، ج‌۲، ص‌۸۹؛ بحارالانوار، ج‌۳۱، ص‌۳۳۲؛ میرزا حبیب‌الله الهاشمی‌ الخویی‌، منهاج‌ البراعه‌ فی‌ شرح‌ نهج‌البلاغه‌، ج‌۲، ص‌۳۶۳، ج‌۳، ص‌۸۹.

۲. احتجاج ‌ با ابوبکر

وقتی ابویکر به منظور عذر خواهی خدمت امام علی علیه السلام رسید امام با بیان‌ جایگاه ‌خود به‌ نزول‌ آیه‌ « انّما » درباره‌ خود با ابو یکر استدلال‌ کرده فرمود :

أنشدک‌ بالله إلی‌ الولایة‌ من‌ الله مع‌ ولایة‌ رسول ‌الله صلّی‌ الله ‌علیه ‌وآله‌ فی‌ آیة‌ زکاة‌ الخاتم‌ أم‌ لک‌؟ قال ‌: بل‌ لک ‌.

تو را به‌ خدا سوگند می‌دهم‌ آیا در آیه‌ پرداخت‌ انگشتری‌ به‌ عنوان‌ زکات ‌، ولایت‌ من‌ همراه‌ با ولایت‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وآله‌‌‌‌‌‌ از طرف‌ خداوند مطرح‌ شده‌ است‌ یا ولایت‌ تو؟ ابوبکر گفت ‌: بلکه‌ولایت تو.

ابوجعفر محمدبن‌ علی‌ بن‌ بابویه‌ (شیخ‌ صدوق‌)، الخصال‌، باب‌ الاربعین‌ و مافوق‌، ج‌۲، ص‌۳۲۷؛ بحارالانوار، ج‌۲۹، ص‌۷؛ الاحتجاج‌، ج‌۱، ص‌۱۶۱.

۳. مناشده با مهاجر و انصار

از جمله‌ مواردی‌ که‌ امام علی علیه السلام به‌ نزول‌ آیه‌ « إنّما » دربارة‌ خود احتجاج‌ نموده ‌، با مهاجرین‌ و انصار است. حضرت‌ در این احتجاج فرمود: فانشدکم‌ بالله أتعلمون‌ حیث‌ نزلت‌ « إنّما ولیّکم‌ الله و رسوله‌ والذین‌ آمنوا الذین‌ یقیمون‌ الصلوة‌ و یؤتون‌ الزکوة‌ و هم‌ راکعون‌ » قال‌ الناس ‌: یا رسول‌الله أخاصة‌ فی‌ بعض‌ المؤمنین‌ أم‌ عامة‌ لجمیعهم‌، فأمر الله عزّوجلّ نبیّه‌ أن‌ یعلمهم‌ ولاة‌ أمرهم‌ و أن‌ یفسّر لهم‌ من‌ الولایة‌ ما فسّر لهم‌ من‌ صلاتهم‌ و زکاتهم‌ و صومهم‌ و حجّهم‌ فنصبنی‌ للناس‌ علماً بغدیر خم ‌.

شما را به‌ خدا سوگند آیا می‌دانید هنگامی‌ که‌ آیة‌ « انّما ولیّکم‌الله و...» نازل‌ شد، مردم‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه وآله پرسیدند: آیا این‌ آیه‌ به‌ عده‌ای‌ از مؤمنان‌ اختصاص‌ دارد، یا شامل‌ همة‌ مؤمنان‌ می‌شود؟ پس‌ خداوند پیامبر را مأمور کرد که‌ متولیان‌ امور مؤمنان‌ را به‌ آنان‌ بشناساند و همان‌طور که‌ نماز، زکات‌ و حج‌ آنان‌ را برای‌ ایشان‌ بیان‌ کرده‌ است‌ ولایت‌ را نیز شرح‌ دهد. در پی‌ این‌ مسایل‌ پیامبر مرا در غدیر خم‌ به‌ عنوان‌ راهنما برای‌ مردم‌ منصوب کرد.

الاحتجاج‌، ج‌۱، ص‌۲۱۳؛ بحارالانوار، ج‌۱، ص‌۴۱۰.

ب‌: منابع‌ اهل‌ سنت‌

سلیمان‌ ‌ قندوزی در باره جریان استدلال امام علی علیه السلام به آیه ولایت می‌نویسد:‌

در دوران‌ خلافت‌ عثمان‌ روزی‌ جمعی‌ از مهاجر‌ و انصار در مسجد نشسته‌ بودند و امیرالمؤمنین علیه السلام در میان‌ آنان‌ بود. هرکس‌ درباره فضایل‌ خود سخن‌ می‌گفت‌ و امام علی علیه السلام ساکت‌ بود. مردم به‌ امام‌ عرض نموده اند :

« یا أباالحسن‌ تکلّم ‌. فقال ‌: یا معشر قریش‌ والانصار أسیلکم‌ ممّن‌ أعطاکم‌ الله هذا الفضل‌، أبأنفسکم‌ أو بغیرکم‌؟ قالوا: أعطانا الله و منّ علینا بمحمد صلّی‌الله علیه‌وآله‌...»

ای‌ ابوالحسن‌ سخن‌ بگو! امام‌ ‌فرمود: ای‌ گروه‌ قریش‌ و انصار، از شما می‌پرسم‌ این‌ فضایل‌ را خداوند به‌ سبب‌ خودتان‌ به‌ شما داده‌ است‌ یا به‌ واسطة‌ دیگری‌؟ گفتند: خداوند به‌ واسطة‌ محمد صلی الله علیه وآله بر ما منت‌ نهاد و این‌ فضایل‌ را به‌ ما عطا کرد. سپس‌ حضرت‌ بخشی‌ از آیاتی‌ را که‌ دربارة‌ خودش‌ نازل‌ شده‌ بود بیان‌ کرد و از آنان‌ اقرار می‌گیرد که‌ این‌ آیات‌ درباره‌ او نازل‌ شده‌ است ‌. آنگاه‌ فرمود : « أنشدکم‌ بالله أتعلمون‌ حیث‌ نزلت‌ « إنّما ولیّکم‌ الله...» أمر الله عزّوجلّ نبیّه‌ أن‌ یعلمهم‌ ولاة‌ أمرهم‌ و أن‌ یفسّر لهم‌ من‌ الولایة‌ کما فسّر لهم‌ من‌ صلاتهم‌ و زکاتهم‌ و حجّهم‌ فنصبنی‌ للناس‌ بغدیر خم‌. »

شما را به‌ خدا سوگند می‌دهم‌ آیا می‌دانید هنگامی‌ که‌ آیة‌ « انّما ولیکم‌ الله و...» و آیات‌ دیگر نازل‌ شد خداوند پیامبرش‌ را مأمور کرد که‌ متولیان‌ امور امت‌ را به‌ آنان‌ معرفی‌ کند و ولایت‌ برای‌ آنان‌ شرح‌ داده‌ است‌. به‌ دنبال‌ این‌ مسایل‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وآله در غدیر خم‌ مرا به‌ امامت‌ مردم‌ نصب‌ کرد.

قندوزی‌ حنفی‌، حافظ‌ سلیمان‌ بن‌ ابراهیم‌ (۱۲۲۰ - ۱۲۹۴ ه‍،) ینابیع المودة لذوی القربی، ج ۱ ص ۳۴۶، باب‌ ۳۸، الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة: اسوه الطبعة: الاولی تاریخ النشر: ۱۴۱۶ ه‍. ق،تحقیق سید علی جمال اشرف الحسینی.

جوینی‌ در باره ماجرای استدلال امام علی می‌نویسد : در عصر‌خلافت‌ عثمان‌ روزی‌ در مسجد میان‌ انصار و مهاجر‌ دربار فضایل‌ و جایگاه هر کدام‌ بحث‌ صورت گرفت ‌. در این‌ مناظره‌ تعدادی زیادی از سران مهاجر وانصار حضور داشتند که‌ هرکدام نقش‌ خود را در گسترش‌ اسلام‌ و حمایت‌ از مسلمانان‌ بیان‌ می‌کردند. پس‌ از پایان‌ گفت‌وگو آنان‌ از امام‌ تقاضا کردند که در این باره سخن‌ بگوید. امام‌ نیز پس‌ از ذکر آیاتی‌ از قرآن‌ از جمله‌ آیة‌ «انّما ولیکم‌الله...» می‌فرماید: قال‌ الناس ‌: یا رسول‌الله خاصة‌ فی‌ بعض‌ المؤمنین‌ أم‌ عامة‌ لجمیعهم‌. «‌ فأمر الله عزّوجلّ نبیّه‌ صلّی‌الله علیه‌وآله‌ أن‌ یعلّمهم‌ ولاة‌ أمرهم‌ و أن‌ یفسّر لهم‌ من‌ الولایة‌ ما فسّر لهم‌ من‌ صلاتهم‌ و زکاتهم‌ و حجّهم‌ فنصبنی‌ للناس‌ بغدیر خم‌.

مردم‌ پرسیدند: ای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وآله ‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیا این‌ آیات‌ دربارة‌ بعضی‌ از مؤمنان‌ نازل‌ شده‌ است ‌، یا این‌که‌ شامل‌ همه‌ می‌شود. آنگاه‌ خداوند رسولش‌ را مأمور کرد تا متولیان‌ امور امت‌ را به‌ آنان‌ بشناساند و ولایت‌ را برای‌ آنان‌ شرح‌ دهد، همان‌طور که‌ نماز و زکات‌ و حج‌ آنان‌ را شرح‌ داده است‌ ؛ پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وآله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مرا در غدیر خم‌ به‌ عنوان‌ امام‌ مردم‌ منصوب‌ کرد.

الجوینی، ابراهیم‌ بن‌ محمد بن‌ المؤید ‌، فراید السمطین‌، ج‌۱، باب‌ ۵۸، ص‌۳۱۲.

چنان‌که‌ ملاحظه‌ شد، در منابع ‌ اهل‌ سنت‌ نیز احتجاج‌ امام‌ علی‌علیه السلام به‌ نزول‌‌ آیه ولایت ‌ درباره خودش وجود دادرد ‌.وبعنوان ‌شواهد این‌ حقیقت‌ را اثبات‌ می‌کند که‌ امام‌ علی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به‌ نزول‌ آیه‌ احتجاج‌ کرده‌ است‌ .

شبهه هفتم : «انما» دلالت بر حصر ندارد طرح شبهه

فخر رازی می‏گوید:

ولا نسلم أن کلمة (إِنَّمَا) للحصر، والدلیل علیه قوله « إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَواةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء » یونس/۲۴ ولا شک أن الحیاة الدنیا لها أمثال أخری سوی هذا المثل، وقال: « إِنَّمَا الْحَیَواةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ » محمد / ۳۶ ولا شک أن اللعب واللهو قد یحصل فی غیرها.

« کلمه « انّما » برای حصر نیست به این دلیل که قرآن می‏فرمایدِ: انَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا... و تردیدی نیست که در قرآن مثل‏های دیگری غیر از این برای حیات دنیا هست ؛ مانند این که قرآن می‏فرماید: « إِنَّمَا الْحَیاةُ ٌ... » چه این که لهو و لعب در غیر از زندگانی دنیا وجود دارد. »

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی(متوفای۶۰۴هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲ ص۲۶، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م، الطبعة: الأولی

نقد وبررسی

۱. بین مَثَل حیات دنیا و خود حیات دنیا نزد فخر رازی خلط و مشتبه گردیده است. قرآن تنها یک مَثَل با دو بیان در باره حیات دنیا زده و انحصار آن در این مثل باقی است.

۲. خود فخر رازی در جای دیگر از تفسیرش کلمه «انّما» را دالّ بر حصر دانسته است. وی در ذیل آیه ۱۰۸ سوره انبیا می‌نویسد:

وَإِنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ واحِدٌ (بمنزلة إنما زید قایم، وفایدة اجتماعهما الدلالة علی أن الوحی إلی رسول الله مقصور علی إثبات وحدانیة الله تعالی.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۲۲ ص۲۰۱، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م

نسفی در باره معنای «انّما» می‌نویسد:

إنما یفید اختصاصهم بالموالاة

از کلمه « انما » استفاده می‌شود که فقط افراد نامبرده شده‌، ولایت دارند.

النسفی ، أبی البرکات عبد الله ابن أحمد بن محمود، تفسیر النسفی، ج۱ ص۲۸۸.

وی در این آیات، بر انحصار «انّما» تأکید می‏کند و اشکال وارد بر آن‏ ها را پاسخ می‏دهد.

۳. اگر در جایی یافت شود که « انّما » برای حصر اضافی و قیاسی به کار رفته است، به طور قطع قرینه‏ای آن را همراهی می‏کند، لکن در آیه ولایت، قرینه‏ای بر حصر اضافی وجود ندارد ؛ بلکه ذکر اوصاف در آیه که این انحصار را تأکید کرده، نشان می‏دهد تنها ولایت برای کسی است که در حال رکوع به شرف اعطای زکات نایل شده و خداوند عمل او را پذیرفته است.

شبهه هشتم: زکات بر صدقه مستحب اطلاق نمی‌گردد طرح شبهه

یکی از شبهات آیه ولایت که در منابع اهل سنت مطرح گردیده است این است که کلمه «زکات» در اصطلاح، بر زکات واجب اطلاق می‏شود، نه صدقه مستحب و از آنجا که قضیه‏ای که در شأن نزول آیه ذکر شده، موردش صدقه مستحب است علاوه بر این اطلاق زکات بر انگشتر جای تأمل است ، قرطبی در این باره می‌نویسد:

وحمل لفظ الزکاة علی التصدق بالخاتم فیه بعید لأن الزکاة لا تأتی إلا بلفظها المختص بها وهو الزکاة المفروضة علی ما تقدم.

الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج ۶، ص ۲۲۲، ناشر: دار الشعب – القاهرة ؛

نقد وبررسی

معنای اصطلاحی زکات در نزد متشرعین، معنای مستحدثی است ؛ ولی زکات در اصطلاح قرآن به هر انفاقی که در راه خدا باشد، اطلاق شده است ؛ مال باشد یا تلاش و کردار و عمل ؛ واجب باشد یا مستحب.

قرآن مجید در مواردی زکات را در مواردی غیر از زکات واجب به کار برده است.

وَ جَعَلْناهُمْ أَیِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدین‏ انبیاء/ ۷۳

و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می‏کردند، و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستنده ما بودند.

پس بدون شک مراد از زکات، انفاق در راه خدا و به خاطر اوست و صدقه دادن علی علیه السلام در داستان نزول آیه، از بارزترین مصادیق آن است.

قرطبی در تفسیر خود در جواب اشکال می‏گوید:

یدل علی أن صدقة التطوع تسمی زکاة فإن علیا علیه السلام تصدق بخاتمه فی الرکوع وهو نظیر قوله تعالی: وَمَا آتَیْتُمْ مِنْ زَکَاة تُرِیدُونَ وَجْهَ اللهِ فَأُوْلَیِکَ هُمْ الْمُضْعِفُونَ. الروم: ۳۰/۳۹

از این آیه استفاده می‏شود که بر صدقه مستحب نیز کلمه زکات اطلاق می‏گردد ؛ زیرا علی علیه السلام انگشتر خود را در حال رکوع صدقه داد.

ابو بکر جصاص در باره این مطلب که به صدقه مستحبی نیز زکات گفته می‌شود، می‌نویسد:

هذا یدل علی أن صدقة التطوع تسمی زکاة لأن علیاً تصدق بخاتمه تطوعا.

الجصاص، أحمد بن علی الرازی أبو بکر (متوفای۳۷۰هـ)، أحکام القرآن، ج ۴ ص ۱۰۲، تحقیق: محمد الصادق قمحاوی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت – ۱۴۰۵هـ.

در لغت، زکات به رشد و نمو نیز آمده است، ابن ادریس در این باره می‌نویسد:

زَکاةُ المالِ: تَطْهِیْرُه،... وزَکا الزَّرْعُ یَزْکو زَکَاءً: إذا ازْدَادَ ونَمَا... زَکَأتِ الناقَةُ بوَلَدِها... وزَکَأْتُ الرَّجُلَ مالَهُ زُکْاةً وزُکُوْءاً: أی قَضَیْتَه إیّاه...

زکات مال به معنای پاک کردن آن است، زکات زرع، به معنای ازدیاد و رشد است ؛ زکات ناقه به آمدن فرزندش است، زکات مال انسان آن است که آن را ادا نماید.

الطالقانی، الصاحب أبو القاسم إسماعیل ابن عباد بن العباس (متوفای۳۸۵هـ)، المحیط فی اللغة، ج ۶ ص ۳۰۰، تحقیق: الشیخ محمد حسن آل یاسین، دار النشر: عالم الکتب - بیروت / لبنان ، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۴هـ-۱۹۹۴م.

حاصل آنکه: واژه زکات در لغت به معنای نمو و طهارت است، و اگر آنچه را که انسان از مال خود به نیازمندان می‏دهد ، زکات گفته می‏شود به این دلیل است که این کار مایه برکت و نمو مال و نیز پالایش نفس و یا مایه نمو مال و پالایش نفس هر دو می‏باشد.

بنابراین بر هر دو نوع صدقه ؛ چه واجب و چه مستحب، زکات اطلاق می‏شود.

اطلاق زکات بر زکات مستحبّ در قرآن مجید فراوان است، در بسیاری از سوره‌های مکی کلمه «زکات» آمده که منظور از آن همان زکات مستحبّ است ؛ زیرا وجوب زکات مسلما بعد از هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله به مدینه، بوده است. آیات: (۳ سوره نمل و آیه ۳۹ سوره روم و ۴ سوره لقمان و ۷ سوره فصلت) مکی است زکات در این آیات مستحبی است.

شبهه دهم: رکوع، به معنای «خضوع» است طرح شبهه

برخی علما و مفسرین اهل سنت گفته‌اند که جمله «وَهُمْ راکِعُونَ» را هم می‏توان حال‏گرفت و هم وصفی مستقل برای «الَّذِینَ آمَنُوا». به عبارت دیگر کلمه « واو» در اینجا بیان‏گر عطف است نه حالیّت.

بر این اساس، مقصود از رکوع، فعل و حالت خاصی که از ارکان نماز به شمار نمی‏رود ؛ بلکه به معنای خضوع است ؛ یعنی مؤمنانی که دارای ولایتند سه ویژگی دارند: ۱. نماز برپا می‏دارند ؛ ۲. زکات می‏پردازند ؛ ۳. خاضع و فروتن می‏باشند.

این ویژگی‏ها همه مؤمنان راستین را شامل می‏شود و وجه تمایز آن‌ها از منافقان است ؛ از این رو اختصاص به یک عده و افراد خاصی ندارد تا موجب امتیاز و برتری آن‌ها گردد.

فخر رازی در این باره چند معنا را برای « وَهُمْ راکِعُونَ » مطرح نموده و می‌نویسد:

بنابر این نظر نسبت به معنای « هم راکعون » چند وجه است:

ففیه علی هذا القول وجوه: الأول: قال أبو مسلم: المراد من الرکوع الخضوع، یعنی (أنهم یصلون ویزکون وهم منقادون خاضعون لجمیع أوامر الله ونواهیه والثانی: أن یکون المراد: من شأنهم إقامة الصلاة، وخص الرکوع بالذکر تشریفاً له کما فی قوله «وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ» (البقرة:۴۳) والثالث: قال بعضهم: إن أصحابه کانوا عند نزول هذه الآیة مختلفون فی هذه الصفات، منهم من قد أتم الصلاة، ومنهم من دفع المال إلی الفقیر، ومنهم من کان بعد فی الصلاة وکان راکعاً، فلما کانوا مختلفین فی هذه الصفات لا جرم ذکر الله تعالی کل هذه الصفات.

۱. ابو مسلم گفته است که مراد از رکوع خضوع است ؛ یعنی آنها نماز می‌خوانند، زکات میدهند و انسان‌های فرمان پذیر و خاضع هستند ؛

۲. از شأن آن‌ها برپا کردن نماز است، اختصاص رکوع به نماز از باب شرافت است ؛

۳. مراد این است که در حال نزول آیه، مردم چند دسته بودند، برخی نماز را تمام نموده بودند، برخی در حال قیام بودند، برخی در حال رکوع به فقیر مال می‌دادند، و برخی بعد از نماز در حال رکوع هستند. و چون مردم در حالت‌های مختلف بودند، خداوند همه آن‌ها را ذکر کرده است.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج۱۲ ص۲۳ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م، الطبعة: الأولی.

و آلوسی می‌نویسد:

لیست الآیة نصا فی کون التصدق واقعا حال رکوع الصلاة لجواز أن یکون لرکوع بمعنی التخشع والتذلل لا بالمعنی المعروف فی عرف أهل الشرع....

الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج ۶، ص۱۶۸، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

نقد وبررسی

۱. در این‏که واژه « رکوع » در معنای خضوع به کار رفته است، سخنی نیست، سخن در این است که «خضوع» معنای مجازی رکوع است نه معنای حقیقی آن. معنای حقیقی رکوع، همان حالت انحناء است که نوع خاصی از آن به عنوان یکی از ارکان نماز شناخته شده است .

خلیل بن احمد فراهیدی در باره معنای « رکوع » می‏نویسد:

وکل شیء ینکب لوجهه فتمس رکبته الأرض أو لا تمسها بعد أن یطأطی رأسه فهو راکع.

هر چیزی که با صورت به سوی زمین روی آورد، خواه زانوهایش به زمین برسد یا نرسد در حالی که سر را به زیر انداخته است راکع خوانده می‏شود .

الفراهیدی، الخلیل بن أحمد (متوفای۱۷۰هـ)، کتاب العین ، ج ۱ ص ۲۰۰، تحقیق: د مهدی المخزومی / د إبراهیم السامرایی، ناشر: دار ومکتبة الهلال.

ابن درید در این باره می‌نویسد:

والرّاکع: الذی یکبو علی وجهه، ومنه الرکوع فی الصلاة.

راکع کسی است که با صورت به جانب زمین روی آورد، و رکوع در نماز گونه‏ای از این حالت است.

ابن درید، جمهرة اللغة، ج ۲ ص ۷۷۰ ، تحقیق: رمزی منیر بعلبکی، الطبعة: الأولی.

ابن فارس می‏نویسد:

(رکع) الراء والکاف والعین أصل واحد یدل علی انحناء فی الإنسان وغیره یقال رکع الرجل إذا انحنی ژوکل منحن راکع.

رکوع، یک اصل است و بر انحناء در انسان و غیر انسان دلالت دارد.

إبن فارس، أبی الحسین أحمد بن فارس بن زکریا (متوفای۳۹۵هـ)، معجم مقاییس اللغة، ج ۲ ص ۴۳۴، تحقیق: عبد السلام محمد هارون، ناشر: دار الجیل - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، ۱۴۲۰هـ - ۱۹۹۹م.

روایاتی که اهل سنت در ذیل آیه نقل نموده‌اند رکوع به معنای آن عمل که از ارکان نماز محسوب می‌گردد به کار رفته است.

سیوطی در در الدرُّ المنثور آورده است:

أنّ النبی صلی اللّه علیه وآله سأل السایل، سأل ذلک المسکین الّذی أعطاه الإمام خاتمه، سأله قایلاً: «علی أیّ حال أعطاکه» ـ أی الخاتم ـ ؟ قال: أعطانی وهو راکع.

پیامبر صلی الله علیه وآله از فقیری که امام انگشترش را به او بخشیده بود، پرسید: « در چه حالی انگشتر را به تو داد؟» گفت: در حال رکوع آن را به من داد.

السیوطی، عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین (متوفای۹۱۱هـ)، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵ ناشر: دار الفکر - بیروت – ۱۹۹۳.

اگر رکوع به معنای خضوع باشد. این امر نیاز به سوال ند اشت ؛ زیرا در نماز دو حال وجود ندارد یک حالت خضوع و یک حالت غیر خضوع.

حا صل آنکه: جمله « وَهُمْ راکِعُونَ » در آیه ولایت به معنای خضوع، و نماز خواندن و گروه دیگری غیر از نمازگزاران ـ زکات دهنده‌گان ـ نیست ؛ بلکه جمله حالیه است.

شبهه یازدهم: تعارض بین آیه (۵۵ - ۵۴)

فخر رازی در باره آیه ولایت شبهه ای دیگری را مطرح نموده است که با این شبهه شأن نزول آیه را در باره علی علیه سلام‌ زیر سوأل قرار می‌دهد. شبهه ای که ایشان طرح نموده است این است که اگر آیه ولایت دلالت بر ولایت علی علیه سلام‌ نماید تعارض بین آیه مزبور وآیه ۵۴ مایده واقع می‌شود زیرا آیه مایده دلالت بر امامت ابو بکر می‌کند ؛ اگر بنا شود که این آیه دلالت بر امامت علی علیه سلام‌ نماید تعارض بر قرار می‌گردد.

أنا قد بینا بالبرهان البین أن الآیة المتقدمة... من أقوی الدلایل علی صحة إمامة أبی بکر، فلو دلّت هذه الآیة علی صحة إمامة علی بعد الرسول لزم التناقض بین الآیتین، وذلک باطل، فوجب القطع بأن هذه الآیة لا دلالة فیها علی أن علیاً هو الإمام بعد الرسول.

ما ثابت کردیم که آیه ۵۴ سوره مایده از قوی ترین دلایل بر صحت ابی بکر است. اگر چنانچه آیه ولایت دلالت بر امامت علی نماید تناقض بین دو آیه بوجود می‌آید این تناقض باطل است پس بطور قطع این آیه دلالت بر امامت علی علیه السلام بعد از پیامبر نمی‌کند.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج۱۲ ص۱۸، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۲۱هـ - ۲۰۰۰م، الطبعة: الأولی.

نفد وبررسی

از نظر علمای اهل سنت، امامت مقام الهی نیست ؛ بلکه مقام عرفی است که از طریق مراجعه به آراءمردم انتخاب و گزنیش می‌شود، اعتقاد اهل سنت بر این است که هیچ نصی نه در قرآن و نه در لسان رسول خدا در باره خلافت بعد از خودش وارد نشده است.

عمر منکر نص بر خلافت ابوبکر است

روی البخاری ومسلم عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قِیلَ لِعُمَرَ أَلا تَسْتَخْلِفُ قَالَ إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی أَبُو بَکْرٍ وَإِنْ أَتْرُکْ فَقَدْ تَرَکَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.

بخاری ازعبدالله بن عمرنقل می‌کند که عمر درباره جانشین سوأل شد که آیا برای خود جانشین قرار می‌دهی؟ گفت: اگر جانشین انتخاب کنم کاری کردم که کسی که از من بهتر بود یعنی ابو بکر انجام داد ه است. واگر ترک کنم بدرستی کاری کردم که کسی که بهتر از من بود یعنی رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ترک کرده نموده است.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۴، ص ۲۲۵۶ ح ۷۲۱۸، کتاب الأحکام، باب الاستخلاف،تحقیق د. مصطفی دیب البغا،،ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج ابوالحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۴۵۴ ح ۱۸۲۳، کتاب الإمارة، باب الاستخلاف وترکه،،تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

الترمذی السلمی، محمد بن عیسی ابوعیسی (متوفای ۲۷۹هـ)، سنن الترمذی، ج ۴، ص ۵۰۲ ح ۲۲۲۵،تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

قال الترمذی: وهذا حدیث صحیح، صححّه الألبانی فی صحیح

نووی در شرح این حدیث گفته است: این حدیث دلالت دارد بر این که پیامبر نص بر جانیشین نکرده است.

قال النووی فی شرح الحدیث الآتی عن عمر: وفی هذا الحدیث دلیل علی أنّ النبی صلی اللّه علیه وسلم لم ینصّ علی خلیفة، وهو إجماع أهل السنّة وغیرهم.

النووی، ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری، (متوفای۶۷۶ هـ)، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۵۰،ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۳۹۲ هـ.

علمای اهل سنت منکر نص بر خلافت هستند

عبد القاهر بغدادی می‌نویسد: علما گفتند: از رسول خدا نصی بر امامة فرد معین وجود ندارد بر خلاف نظر کسی مثل رافضة که معتقد به نص قطعی وصحیح بر امامة امام علی هستند.

وقالوا بأن طریق عقد الامامة للامام فی هذه الامة الاختیار بالاجتهاد وقالوا لیس من النبی صلی الله علیه وسلم نص علی امامة واحد بعینه خلاف قول من زعم من الرافضة انه نص علی امامة علی رضی الله عنه نصا مقطوعا بصحته

أبو منصور البغدادی، عبد القاهر بن طاهر بن محمد (الوفاة: ۴۲۹)، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة، ج ۱ ص ۳۴۰،دار النشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت - ۱۹۷۷، الطبعة: الثانیة

غزالی در این باره می‌نویسد:

رضی الله عنهم ولم یکن نص رسول الله صلی الله علیه وسلم علی إمام أصلا إذ لو کان لکان أولی بالظهور من نصبه أحاد الولاة والأمراء علی الجنود فی البلاد ولم یخف ذلک فکیف خفی هذا وإن ظهر فکیف إندرس حتی لم ینتقل إلینا فلم یکن أبو بکر إماما إلا بالإختیار والبیعة.

اصلا نصی از پیامبر بر امام وجود ندارد، زیرا اگر نص وجود د اشت لازم بود که ظاهر گردد از نصب فردی ولی وأمرای بر لشکر درشهر ها، هر گز مخفی نمی‌ماند چه گونه پوشیده مانده است واگر ظاهر بوده چه گونه از بین رفته است حتی به ما نرسیده است، ابو بکر فقد با اختیار وبیعة اما شده است.

أبو حامد الغزالی (الوفاة: ۵۰۵هـ)، قواعد العقاید، ج ۱ ص ۲۲۶ ق: ۲۲۶،دار النشر: عالم الکتب - لبنان - ۱۴۰۵هـ - ۱۹۸۵م، الطبعة: الثانیة، تحقیق: موسی محمد علی

ایجی می‌گوید: دراین باره یابیده نشد.

... أمّا النص فلم یوجد لما سیأتی.

الإیجی، عضد الدین (متوفای۷۵۶هـ)، کتاب المواقف، صلی علیه وآله ۴۰۰،تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۱۷هـ، ۱۹۹۷م.

تفتازانی می‌گوید: نص نسبت به ابی بکر منتفی است با این که ایشان بالاجماع امام است. والنص منتف فی حق أبی بکر، مع کونه إماما بالإجماع.

التفتازانی،سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله (الوفاة: ۷۹۱هـ)، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج ۲ ص ۲۸۱،دار النشر: دار المعارف النعمانیة - باکستان - ۱۴۰۱هـ - ۱۹۸۱م، الطبعة: الأولی

قال ابن کثیر: إنّ رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم لم ینصّ علی الخلافة عینا لأحد من الناس، لا لأبی بکر کما قد زعمه طایفة من أهل السنّة، ولا لعلیّ کما یقوله طایفة من الرافضة

ابن کثیر می‌نویسد: پیامبر نصی بر خلافت احدی مشخصا ندارد نه برای ابوبکر کما این که برخی اهل سنت پنداشتند نه نه برای امام علی کما این که رافضه می‌گویند.

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر ابوالفداء (متوفای۷۷۴هـ)، البدایة والنهایة،، ج۵، ص۲۱۹، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت

وقال النووی: إنّ المسلمین أجمعوا علی أنّ الخلیفة إذا حضرته مقدمات الموت وقبل ذلک یجوز له الاستخلاف، ویجوز له ترکه، فإن ترکه فقد اقتدی بالنبی صلی اللّه علیه وسلم فی هذا، وإلاّ فقد اقتدی بأبی بکر.

نووی می‌گوید: مسلمانان اجماع دارند بر این که خلیفه وقتی مقدمات فوتش فرارسد، قبل ازاین برای او جایز است که جانشین قرار دهد ویا ترک نماید اگر ترک نماید پیروی از پیامبر نموده است اگر جانشین انتخاب نماید اقتدای به ابوبکر کرده است.

النووی، ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری، (متوفای۶۷۶ هـ)، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۵۰،ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۳۹۲ هـ.

بنابراین استدلال به آیه قرآن برای اثبات امامت ابوبکر با مبنای اهل سنت سازگاری ندارد و اصل مبنای آن‌ها و در نتیجه اصل مشروعیت خلافت خلفای سه گانه را زیر سؤال می‌برد.

عایشه منکر نزول آیه بر خاندان خویش است

ادعای نزول آیه ۵۴ سوره مایده در حق ابوبکر، با روایت صحیح بخاری که عایشه اعتراف می‌کند هیچ آیه‌ای در قرآن کریم در باره خاندان او نازل نشده است‌، در تعارض است.

بخاری در صحیح خود به نقل از عایشه می‌نویسد:

ما أَنْزَلَ الله فِینَا شییا من الْقُرْآنِ إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِی.

هیچ آیه‌ای در قرآن کریم در حق ما نازل نشده است ؛ مگر آیه برائت مرا از تهمت.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل ابوعبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۴ ص ۱۸۲۷، ح۴۵۵۰‌، کتاب التفسیر، بَاب وَالَّذِی قال لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷.

البته ما این آیه را در مقاله ادله خلافت ابوبکر به صورت مفصل بررسی کرده‌ایم که دوستان عزیز می‌تواند به آن مقاله مراجعه بفرمایند.

شبهه دوازدهم: دادن زکات در نماز دارای چه عنوانی است؟

این تیمیه می‌گوید:

ومنها أن المدح إنما یکون بعمل واجب أو مستحب وإیتاء الزکاة فی نفس الصلاة لیس واجبا ولا مستحبا باتفاق علماء الملة فإن فی الصلاة شغلا .

مدح وتمجید یا نسبت به عمل واجب است ویا نسبت به عمل مستحب ؛ دادن زکات در نماز؛ نه واجب است و نه مستحب به اجماع علمای تمام ملت ؛ زیرا این در نماز یک عمل به حساب می‌آید.

نقد وبررسی

اولا: دادن زکات در هنگام نماز از سوی امام علی علیه السلام مورد مدح و ستایش قرآن قرار گرفته ؛ اگر دادن زکات مدح نمی‌داشت، خداوند آن را ستایش نمی‌کرد.

پیش از این ثابت کردیم که برخی از علمای اهل سنت ادعای اجماع کرده‌اند که این آیه در باره امیر مؤمنان علیه السلام نازل شده است ؛ بنابراین انکار ابن تیمیه فاقد مبنای علمی است.

ثانیا: دادن زکات در هنگام نماز توسط امام علی علیه السلام، به عنوان فعل مباح نه واجب و مستحب مورد مدح قرآ ن قرار گرفته است.

از این گذشته، پیش از این گذشت که رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز اعمالی را در حال نماز انجام داده است که بر مبنای ابن تیمیه نه واجب است و نه مستحب ؛ مثل منگوش گرفتن عایشه، سوار کردن امامة بنت أبی العاص بر شانه و....

شبهه وحدت سیاق بین آیات۵۱ و۵۵

از جمله شواهدی که برای نزول آیه درباره عباده گفته اند, وحدت سیاق آیات است. برخی گفته اند چون آیات پیشین درباره عبادة بن صامت نازل شده است و آیه ولایت نیز در سیاق آن آیات است, پس این آیه هم درباره عباده نازل شده است. فخر رازی در این باره می‌نویسد:

أن المراد عامة المؤمنین، وذلک لأن عبادة بن الصامت لما تبرأ من الیهود وقال: أنا بریء إلی الله من حلف قریظة والنضیر، وأتولی الله ورسوله نزلت هذه الآیة یعلی وفق قوله

منظور از این آیه تمام مردم است، زیرا عبادة بن صامت از یهود بیزاری جست گفت: من از تعهد وپیمان با قریضه ونضیر بیزارم ولایت خدا ورسول اورا قبول دارم، این آیه مثل آیات سابق نازل شده است.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲ ص۲۲، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ۱۴۲۱هـ -۲۰۰۰م.

نقد وبرسی .

در آیات یاد شده, سیاق واحدی به چشم نمی‌خورد, زیرا مضامین آیات, گوناگون و است.

بر فرض این که میان چند آیه از نظر مضمون, هماهنگی باشد, این هماهنگی دلیل بر یکی بودن سبب نزول آنها نیست, زیرا نظم و شکل چیده شدن آیات یک سوره دلیل بر نزول آن آیات به همان صورت نیست.

بر فرض وجود وحدت سیاق در مورد بحث و دلیل بودن آن بر وحدت سبب نزول آیات این فراز, باز هم می‌بینیم نزول همان آیات پیشین درباره عبادة بن صامت, ثابت و مسلّم نیست.

آقای قرطبی در این باره می‌نویسد:

اختلفوا فی سبب نزولها علی أقوال، منها: إنها نزلت فی أبی لبابة عن عکرمة. و منها: أنها نزلت فی یوم أحد حین شعر المسلمون بالخوف حتی همّ قوم منهم أن یوالوا الیهود و النصاری. و منها: أنها نزلت فی عبادة بن الصامت و عبدالله بن أبیّ سلول فتبرأ عبادة من موالاة الیهود و تمسک بها إبن أبی و قال: إنی أخاف أن تدور بی الدوایر.

در سبب نزول آیه اختلاف در اقوال است: نظر اول این است که در رابطه با ابو لبابه نازل شده است؛ و گفته شده: در جنگ احد نازل شده، ‌وقتی که شنیدند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کشته شده و فرار کردند، عده‌ای تصمیم گرفتند برای راحت شدن از شر قریش، بروند با یهود و نصاری عهد و پیمان ببندند و زیر سلطة آنها بروند و آنها از اینان حمایت کنند در برابر قریش؛ و گفته شده که این آیه در رابطه با عباده بن صامت و عبدالله بن أبی سلول نازل شده که رفته بودند با یهود عهد و پیمان بسته بودند و عباده گفت که من می‌ترسم که روزگار برگردد و مسلمان‌ها شکست بخورند و اگر الان من با یهود رابطه‌ام را بر هم بزنم، فردا کسی از من حمایت نمی‌کند.

الأنصاری القرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج۶، ص۲۱۶، ناشر: دار الشعب – القاهرة

با توجه به این، روشن است که این آیه، سبب نزولش یا أحد است یا ابو لبابه و یا عباده و إبن أبیّ. شما که می‌گویید وحدت سیاق دارد، کدام وحدت سیاق؟ آیه ۵۱ مایده در یک قضیه نازل شده، و آیه ۵۵ مایده سبب نزولش چیز دیگری است. و این دو ثابت می‌کند که هیچ ارتباطی میان این دو آیه نیست و وقتی ارتباط نباشد، امکان سیاق‌گیری هم نیست.

 

/



مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)