این مطلب بخشی از یک سلسله مطالب است.

حضرت ابوطالب

او فرزند عبد المطلب و بزرگ قریش و بنی هاشم بود و از موقعیّت سیاسی مهمّی در مکه بر خوردار بود و علاقه‌ی وافری به پیامبر| داشت و کفالت پیامبر| را برعهده گرفته بود.

ابن أبی الحدید می‌نویسد: ابوطالب پس از پدر، زعیم و رهبر مکّه بود و از نظر اخلاق و کمالات، مردی وارسته بود. عبد المطلب سر پرستی پیامبر را پس از خود بر دوش ابوطالب نهاد. او در امر ازدواج پیامبر| و خدیجه÷ نقش مهمّی داشت وخطبه‌ی شیواییِ قرایت کرد که از ایمان وی به خداوند یکتا حکایت دارد.[۱]

ابن خلدون نیز در تاریخ خود چنین نقل می‌کند: چون پیامبر به هشت سالگی رسید عبدالمطلب نیز از دنیا برفت و سرپرستی او را به پسر خود ابوطالب وا گذاشت او نیز از عهده‌ی ولایت و کفالت نیکو بر آمد.

مطالعه‌ی بیشتر در مورد حضرت ابوطالب، پدر امیرالمومنین علیهما السلام

پیامبر یک بار با ابوطالب و بار دیگر به قصد بارزگانی با کالاهای خدیجه همراه با غلام او میسره به شام رفت. در این سفر بر نسطور راهب گذشت. او دو فرشته دید که سایه بر او افکنده‌اند تا آفتاب بر او نتابد. راهب، میسره را از شأن او آگاه کرد. میسره به خدیجه خبر داد و خدیجه از او خواست تا وی را به همسری‌اش بپذیرد. ابوطالب نزد پدر خدیجه رفت و او را خواستگاری نمود. پدر رضا داد و بزرگان قریش گرد آمدند. در آن مجلس ابوطالب بر‌خاست و چنین گفت: «سپاس خدای را که ما را از ذریّه‌ی ابراهیم و از فرزندان اسماعیل و از نسل معد و عنصر مضر قرار داد. خانه‌ای را که به حج به سوی آن می‌آیند و حرم امن را به ما داد. و ما را امینان خانه و نکهبانان حرم خود ساخت و بر مردم فرمانروایی داد.

این برادرزاده‌ی من محمّد بن عبدالله است. شما از قرابت او آگاهید. او با هر که سنجیده شود، از او افزون آید. اگر دارایی‌اش اندک است، دارایی چون سایه‌ای ناپایدار است. خدیجه دختر خویلد را خواستگاری کرده و از جهت مهر اکنون و چه در آینده، از دارایی من فلان و فلان مبلغ خواهد پرداخت. به خدا سوگند که او را از این پس آوازه‌ای عظیم باشد و کاری بزرگ در پیش افتد.»[۲]

ابوطالب با این ویژگی‌ها، انسانی وفادار و مومن به رسالت پیامبر| بود و با همه‌ی خدماتش، مخالفان علی× به تاریخ خیانت کرده و به ابوطالب نسبت شرک دادند. راستی چرا؟

به فرموده‌ی علامه امینی&: چون دشمنان علی× نتوانستند بر خود آن حضرت عیب و ایرادی روا بدارند، کوشیدند بر ابو طالب× خرده بگیرند.

ابن ابی الحدید می‌گوید: جعفر صادق از رسول خدا| نقل می‌کند: راستی که اصحاب کهف ایمان خویش را پنهان و کفر را آشکار می‌داشتند. خدا نیز دو پاداش به آنان داد. ابو طالب نیز ایمان خود را پنهان می‌داشت و به بت پرستی تظاهر می‌کرد و خداوند دو پاداش به او داد.[۳]

نیز آن حضرت می‌فرماید: جدّمان ابوطالب همچون مؤمن آل‌فرعون بود که در دربار بود و ایمانش را از روی تقیّه کتمان می‌کرد. ابوطالب نیز چون ریاست قریش را داشت دشمنان نمی‌توانستند خیلی بر پیامبر فشار آورند. اگر او ایمانش را اظهار می‌کرد وی از ریاست قریش کنار گذاشته می‌شد و آنگاه کار پیامبر دشوارتر می‌شد.

حال پرسش این است: چه کسی بیشتر بر ایمان نیاوردن ابوطالب× تأکید می‌کرد؟

ابن ابی الحدید می‌گوید: موضوع ایمان نیاوردن ابوطالب را مردم فقط از یک نفر نقل می‌کنند: مغیرة بن شعبه است که در تاریخ، عداوت او با بنی‌هاشم به ویژه با علی× مشهور است. این در حالی است که ماجرای زشتکاری و فسق مغیره بر همگان معلوم است.[۴]

دلایل ایمان ابوطالب

ابن ابی الحدید می‌گوید: حضرت محمد باقر× فرمود: اگر ایمان ابوطالب را در کفه‌ی ترازویی و ایمان مخلوقات را در کفه‌ی دیگر بگذارند باز ایمان ابو طالب بر ایمان خلایق سنگینی می‌کند.[۵]

در دوران سه سال محاصره‌ی اقتصادی، از پیامبر دفاع کرد و با قریش در ستیز افتاد. در تاریخ می‌خوانیم بعضی شب‌ها که احتمال خطر می‌داد نصف شب جای خواب علی را با پیامبر عوض می‌کرد، تا اگر خطری پیامبر را تهدید کند متوجه علی شود.[۶]

آیا هیچ انسانی فرزند دلبندش را فدای چیزی می‌کند که بدان اعتقاد نداشته باشد؟

علامه امینی& از دیوان ابوطالب، ص ۳۲ و شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۴، ص۶۳ چند قصیده از اشعار حضرت ابوطالب× را در باره‌ی پیامبر یادآور می‌شود: او (حضرت محمّد|) پیامبری است که از سوی پروردگارش به او وحی می‌شود و هر کس چنین سخنی را نپذیرفت از پشیمانی لب به دندان خواهد گزید.

ابن ابی الحدید می‌نویسد: حضرت سجاد× در جواب کسی فرمود: شگفتا! آیا ابوطالب را نکوهش می‌نمایند یا پیامبر خدا را؟! خدای تعالی در چند آیه قرآن، پیامبر| را نهی نموده از اینکه زنی مومن در همسری یک فرد کافر باقی بماند؛ و هیچ کس تردید ندارد که فاطمه بنت اسد در پذیرش اسلام از زنان پیشگام بود و همچنان تا زمان مرگ ایشان در همسری ابوطالب باقی بود.[۷]

ابن ابی الحدید در جای دیگر می‌نویسد: ابان ابن محمود شیعی نامه‌ای چنین به علی بن موسی× نوشت: قربانت گردم، در مورد اسلام آوردن ابوطالب، پدر بزرگوار علی× در قلبم اندکی تردید و خدشه وارد شده است. ایشان در جوابش آیه‌ی ۱۱۵ سوره نساء را نوشت:

وَ مَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی و َنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءتْ مَصِیرًا: کسی که بعد از آشکار شدن حق، با پیامبر| مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید، ما او را به همان راه که می‌رود می‌بریم و به دوزخ داخل می‌کنیم و سر انجام بدی است. اگر بعد از این به ایمان ابوطالب اقرار نکنی جهنم در انتظار تو است![۸]

کلینی& نیز می‌فرماید: خدیجه÷ یک سال پیش از هجرت، ‌زمانی که پیغمبر| از شعب ابی طالب بیرون آمد، وفات کرد و ابوطالب یک سال بعد از خدیجه÷ وفات کرد. چون پیامبر| آن دو را از دست داد، ماندن درمکه برایش ناگوار آمد و او را اندوه سختی گرفت و به جبرییل× شکایت کرد. خدای تعالی به او وحی کرد: از شهری که مردمش ستمگرند بیرون رو. زیرا تو در مکه بعد از ابوطالب یاوری نداری. و آن حضرت را به هجرت امر‌‌کرد.[۹]

با این همه مدارک و دلایل واضح جای تعجّب بسیار است که آقای دکتر شریعتی در ص ۳۰۸ اسلام‌شناسی، بر اساس یک روایت مشکوک، که راویان آن مطابق عقیده رجال اهل تسنن، دروغ پردازند و مورد اعتماد نیستند،[۱۰] به طور مفصل به بیان ایمان آوردن پدر ابوبکر می‌پردازد، ولی پدران پیامبر اکرم و امیرمؤمنان‘ را مشرک قلمداد می‌کند.


 ادامه دارد...

 

پی‌نوشت‌ها:

[۱]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج ۱۴، ص۷۰.

[۲]. ترجمه تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۳۹۲.

[۳]. شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج ۱۴، ص ۷۰.

[۴].همان، ص ۷۰.

[۵]. همان، ص ۶۸.

[۶]. همان، ص ۶۵.

[۷].همان، ص ۶۹.

[۸].همان،ص ۶۹.

[۹]. ترجمه اصول کافی، ج ۲، ص ۳۲۴ و ۳۲۵ ؛ نزهة المجالس، صفوری شافعی، ج ۲،ص ۱۴۲.

[۱۰]. الغدیر، علامه امینی، ج ۷، ص ۳۱۶ - ۳۲۱.

 

این مطلب بخشی از یک سلسله مطالب است.

//